ما ميهمان مردگانيم/ سوسن آرام
محمد رضا خاتمی سخنگوی نماينده گان متحصن، در همان روز های اول تحصن گفت: انتخابا ت با نظارت استصوابی چيز جديدی نيست و ما با آن کنار ميآمديم. هم او مکرر در جمع متحصنين گفته است هدف تحصن انتخابات آزاد و احقاق حق مردم است.
آيا بايد از آقای خاتمی پرسيد شما که با نظارت استصوابی کنار می آئيد، چرا از حق مردم و انتخابات آزاد حرف ميزنيد؟ و يا برعکس: شما که از حق مردم و انتخابات آزاد حرف ميزند، چطور با نظارت استصوابی کنار می آئيد؟
نه، نبايد بپرسيم ! پرسش و پاسخ بين دو طرف هنگامی ميتواند صورت گيرد که هر دو طرف در جهان مشترکی زندگی کنند و کلماتی که به کار می برند اشاره به معانی مشترک داشته باشد.
اما آقای خاتمی از جهان ما نيست. چيزی فاسد و مانده به نام ولايت فقيه جهان او را در خود فرو برده است. هر نفسی که او – و اصلا ح طلبانی که او نمايندگی ميکند- ميکشند، هر حرکتی که ميکنند، تک تک کلمات شان با اين ماده فاسد پوک و سوراخ سوراخ شده/ آزادی ، مردم، حق ، انتخابات، دمکراسي، جامعه مدنی../ در کله آنها، بر لبان آنها، وقتی که بر قلم شان جاری ميشود از معنايی که شهروندان ايرانی می فهمند تهی شده ودر قالب استبداد فقاهتی بوی الرحمان گرفته است.
در يکی از قصه های کوچک کافکا، ” ميهمان مردگان”، راوی داستان به بازديد گورستان ميرود. گورستان پر از تابوت است ، در ميان تابوت ها خدمتکاری را می بيند که جارويی به دست دارد و ادای جارو کردن در می آورد، هرچند چيز جارو کردنی در آنجا يافت نمی شود. ” به نظرم شما اينجا ادا در می آوريد؟”- ” آری. کمی. تو چه خوب آگاهی!” . دختر خدمتکار حاضرنبود جارو را کنار بگذارد، چون اين وسيله ای بود که به او امکان ميداد انکار کند از مردگان است. در انتهای قصه، دختر راوی را بر سر تابوت خودش ميبرد که درون آن بالش های زيبا که به تور آراسته بود چيده شده بود و سعی ميکند او را اغوا کند تا کنار او در تابوت جا بگيرد. اما راوی قبلا به او گفته بود: ” من اهل اينجانيستم” . او زنده بود و در گورستان ماندنی نبود.
آقای خاتمی و اصلاح طلبان همراه او با حرف زدن در باره آزادی ، حق مردم ، انتخابات آزاد… مثل آن دختر داستان کافکا ميخواهند با کرشمه های معمول که ياد آور علاقه ها و اشتياق سوزان زنده گی مان است، مارا به دراز کشيدن در تابوت فرا بخوانند.
شش سال تمام دستگاه رهبری با اتکاء به مبانی جمهوری اسلامی و در چارچوب قانون اساسی آن بر سر اصلاح طلبان کوبيد و تمام رمق آنها را کشيد و آن ها را با چماق همين قانون وادار به اطاعت کرد تا مردم از اصلاح طلبان به همان اندازه محافظه کاران بيزار شدند.
با وجود اين در سوگند نامه متحصنين ميخوانيم: به نام خداوند قادر متعال سوگند ياد مى كنيم با تكيه بر شرف انسانى خويش پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاى انقلاب اسلامى و مبانى جمهورى اسلامى ايران باشيم و عهد ميبنديم براى دفاع از قانون اساسى آزادى مردم و تامين مصالح و منافع آنها از راهى كه برگزيدهايم گامى به عقب ننهيم؟
اين سوگند هم پيمانی با ولايت فقيه در است يا بامردم؟
مباشران ولايت فقيه در شورای نگهبان همين روزها در چارچوب همان قانون اساسی وبر اساس همان مبانی جمهوری اسلامی که اين ها سوگند ميخورند به آنها وفادار بمانند، با يک نوک قلم بر اسامی بيش از3500 نامزد انتخاباتی خط بطلان کشيدند. و توجه داريم که اينها نه کانديد مردم بلکه کانديد مجاز درولايت فقيه بوده اند! کانديداهای مردم که خود به خدايی در اين رژيم حذف شده اند.
اين عمل شورای نگهبان آنقدرخارق العاده و چندش آور است که برای عده ای سوال پيش آمده که چرا محافظه کاران به اين شيوه رسوا روی آورده اند. عده ای هم تفسير کرده اند که اين کار برای گرم کردن تنور انتخابات بوده است.
آيا بايد از خود بپرسيم چرا مقام رهبری و مشاورانش رسواترين شيوه را برای حذف رقيب در پيش گرفته اند و رسما نشان دادند که انتخابی درکار نيست بلکه آنها دارند انتصاب ميکنند؟
نه! برای اين که”دچار” چنين سوالی نشويم، بايد واقع بين باشيم و با خونسردی به حقيقت اعتراف کنيم تا بتوانيم بدون خود فريبی و گمراهی به نيرويی دست يابيم که در نبرد با بی رحم ترين سرکوبگران ميتوان به آن دلگرم بود.
حقيقت اين است که سياست های دستگاه رهبری جمهوری اسلامی را بايد در چارچوب مختصات خودش بررسی کنيم. سردمداران اين دستگاه هامثل حشراتی که از فضولات خود تغذيه ميکنند، دارند از محصولات جنگ کثيف خود با مردم که آن ها را در ايران و جهان رسوا کرده است بهره برداری ميکنند. آنها نه تنها به فکر آبرو، حفظ تشريفات ظاهري، جلب توجه مردم يا به اصطلاح داغ کردن تنور انتخابات نيستند بلکه خوشحال اند که به همه جهان از آمريکا و اروپا گرفته تا متوهم ها به اصلاحات در جمهوری اسلامی ثابت کرده اند قدرت در ايران به طور انحصاری و بی رقيب در دست مستبدين سرکوبگر، بی ملاحظه و واپس گراست. آن ها اين رسوايی را دستاورد خود به شمار می آورند . سياست شورای نگهبان مبنی بر حذف بيش از 3500 کانديدا به احتمال قوی بايد محصول محاسبات دقيق دستگاه رهبری در جلسات مشاوره درونی برای استفاده از اين ” دستاورد” باشد. اگر آنچه در اين مذاکرات گذشته است بر ما نامعلوم است اما سياستی که اتخاذ کرده اند گويای محاسبات آن هاست:
*در حاليکه فشار سرکوب مردم را در حالت عقب نشينی نگاه داشته ، آن ها در برزخ عبور از انواع توهمات شان برای نجات از ولايت فقيه ? ابتدااميد به اصلاح طلبی و بعد اميد به دست نجات بخش از خارج ? به سر می برند . تا به خود آمدن مردم بايد از فرصت استفاده کرد.
*حالا که حنای اصلاح طلبی نزد مردم رنگ ندارد، واکنش آن هادر برابرسياست محافظه کاران فاقد هر گونه اهميت است. محروم از نيرويی که مردم به هر دليل به آن ها داده بودند، آن ها به موقعيتی تقريبا مشابه آن چه که قبل از دوم خرداد داشتند برميگردند. يعنی وقتی که به قول نبوی در خوف آن بودند که به زندان افکنده شوند. در اين شرايط آن ها نيروی تهديد آميزی برای رژيم به شمار نمی آيند و ميتوان واکنش آن ها را خنثی کرد.
*خدماتی که رژيم اسلامی هم اکنون در اختيار آمريکا و پيش برد سياست خاورميانه ای آن ميگذارد( داستانی که بايد جداگانه به آن پرداخت) چشم گير تر از آن است که آمريکائی ها بتوانند از آن صرفنظر کنند. آمريکائی ها ثابت کرده اند در سياست خارجی عمل گراتر از آن هستند که به ايده آل ها و حتی آينده فکر کنند.هر چند دو رژيم دل خوشی از هم ندارند و در آينده به احتمال قوی طرفداران سياست اسرائيلی يقه روحانيون را خواهد گرفت ولی وقتی آينده رسيد به قول چامسکی آمريکا دکترين ” تغييرجهت ” را در خرجين دارد. همين امر روحانيون حاکم را بيش از پيش راغب ميکند که از فرصت به دست آمده حداکثر استفاده را بکنند و مثل آمريکا عمل گرا شوند. تا اينجا به آمريکا فهمانده اند روحانی و خرازی نمايندگان رهبر” قابل اعتمادتر” و” مفيدتر” ” از اصلاح طلبان هستند و اگر روی اصلاح طلبان سرمايه گذاری کنند باد درو خواهند کرد.
*اروپايی ها البته با آمريکا اختلاف دارند ، اما همانطور که عراق هم نشان داد انتقاداتی خواهند کرد ولی سرانجام با آمريکا همراه خواهند شد.
اين يک فرجه کوتاه است اما يک فرصت طلائی . آن هم برای رژيمی که همه ذخاير مانده گاری را از دست داده و وحشت سقوط سراپای اش را گرفته و مجبورش ميکند سياست از اين ستون به آن ستون فرج است را در پيش بگيرد. پس چرا روحانيون از اين فرصت برای يک دست کردن رژيم خود استفاده نکنند؟ ميدانند اصلاح طلبان نق نقی خواهند کرد ولی به احتمال قوی ميتوان با خاتمی ها کنار آمد، ترکيب مجلس را به نفع محافظه کاران تعيين کرد، اگر امروز بتوان شکاف را درمجلس بست ، فردا ميتوان شکاف در حکومت را به هم آورد و راه را برای سپردن رياست جمهوری به جناح حاکم هموار کرد.
البته برای ” متحد کردن ” دو جناح لازم است اصلاح طلبانی را که ممکن است خطر کنند و تا جدايی دين و دولت پيش بروند از صحنه سياست بيرون انداخت.آقای محبيان سر دبير رسالت هم تاکيد کرده است:” در برهه كنونى هيچ راهى از به حاشيه راندن راديكالها… وجود ندارد.”
و در “برهه بعدی” وقتی مردم اعتماد به نفس خود را به دست آورند، يا کاسه صبرشان لبريز شود، آن ها به يک رژيم يک دست و ” متحد” برای سرکوب مردم نياز دارند.
چرا شورای نگهبان و دستگاه رهبری روحانيت بخواهد تنور انتخابات را داغ کند؟ حاکمانی که ميخواهند تنور انتخابات ها را گرم نگاه دارند يا شمار بالايی از مشارکت در انتخابات ارائه ميدهند اگر هم مثل صدام حسين آبرويی نداشته باشند، از اين کار نفعی می برند؛ اما روحانيون حاکم بر ايران حتی به اندازه صدام حسين هم از آبروداری ظاهری نفع نمی برند. آنها ميخواهند به همه جهان اعلام کنند: ما تعيين می کنيم و همه را مجبور ميکنيم از ما تبعيت کنند. به اين ترتيب بهتر ميتوانند برای مردم ايران خط ونشان بکشند که از انتخابات و بازی قانونی خبری نيست. و به خارجی ها بگويند: اگر اهل معامله هستيد، طرف خود را بشناسيد.
اما اصلاح طلبان، آري، اين ها ميخواهند و آرزو ميکنند که مامردم تنور انتخابات را گرم کنيم تا آنها در قدرت بمانند.
از اينجا عده ای به اين نتيجه رسيده اند که ما نبايد به موازات محافظه کاران حاکم حرکت کنيم و ما را به بازی در بساط اصلاح طلبان دعوت ميکنند.
اما ما چرا بايد تنور انتخابات را داغ کنيم؟ که برويم در تابوتی که آنها مارا به آن دعوت ميکنند دراز بکشيم؟ محاسبه محافظه کاران در مورد امکان سازش با اکثريت آنها بيهوده نيست. روحانيون حاکم خوب ميدانند اکثريت اصلاح طلبان باطلاق فقاهت را ترک نخواهند کرد. همانطورکه در شش سال گذشته نکردند. نبايد پرسيد چرا؟ در اين مورد هم بايد واقع بين بود. اين مانداب که ما می بينيم به واقع هرم قدرت در ايران است. و بر مسند قدرت نشستن در هرجا که باشد امتيازات بزرگی دارد چه برسد در ايران که در خاورميانه شاخص است .
اولا زندگی و مال اصلاح طلبان در اين جا از امنيت بيشتری برخوردار است. اين ها رقيب خود، جناح محافظه کار را خوب می شناسند، دست در دست آنها در اين کشور به جناياتی دست زده اند که در کنار داستان های مخوف تاريخ ايران به يادگار خواهد ماند. ميدانند که آنها از هرجنايتی حتی در حق صميمی ترين ياران سابق خود رويگردان نيستند.
ثانيا – و اين اهميت اش کمتر نيست- حتی اگرامنيت و اموال شان از تعرض رقيب محفوظ بماند وبا بيرون رفتن ازقدرت و بستن دهان شان از سرنوشت گنجی و عبدی در امان باشند، اغوای مقام را نبايد دست کم گرفت. درست است که اصلاح طلبان در راس هرم قدرت جای ندارند، اما به گوشه ای از آن آويزانند. از اين جاست که جهان به حرف های آن ها گوش ميدهد، و اين حرف های بی سرو ته و ضدو نقيض ، را در سراسر جهان منتشر ميکنند- ” دفاع از آزادی مردم و تامين مصالح و منافع آنها در چارچوب قانون اساسی ولايت فقيه، آزادی انتخابات در چارچوب نظارت استصوابی ، دفاع از سکولاريسم در چارچوب جمهوری مذهبی” ! با اين ادعاهای متناقض است که آنها جناح طرفدار آزادی و اصلاحات خوانده ميشوند و نام ها و مصاحبه ها ی شان در بی بی سی ، فردا، نيويورک تايمز، سی ان ان … تکرار ميشود.اگر اصلاح طلبان را از اين هرم پائين بيندازند، چه کسی برای آن ها تره خورد ميکند؟
اين ها وقتی هم به مجلس راه پيدا کنند. در آنجا فقط ادای جاروزدن را درخواهند آورد، در حاليکه خودشان هم خوب ميدانند که در ولايت فقيه چيزی برای جارو کردن نيست. بازی در بساط اين ها يعنی خوابيدن در تابوت ، يعنی غرق شدن در مرداب، در اين گورستان را بايد بست، اين مرداب را که فساد درونی اش هستی کشور و مردم را به نابودی تهديد ميکند بايد به کلی خشک کرد. فراموش نبايد کرد که ما ميهمان مرده گانيم،و اين يک دست شدن رژيم درست برخلاف تصور روحانيون ميتواند اراده مردم را برای خلاص کردن خود از چنگال آن تقويت کرده راه پايان کار اين رژيم را کوتاه تر کند. آن وقت دکترين ” تغيير جهت” نه فقط در سياست خارجی آمريکا بلکه در سياست خارجی اروپا هم خود نمايی خواهد کرد. هيچکس پشت رژيمی را نخواهد گرفت که مردم دارند برزمين اش ميزنند. به عبارت ديگراکنون در شرايطی قرار گرفته ايم که پشت کردن به بساط بازی اين ها اولين گام به سوی باز کردن راه آلترناتيو هم هست.
بنابر اين بايد به اصلاح طلبان گفت اگر در حرف خود صادق هستيد بفرماييد پيش برويد، استعفا بدهيد، از تابوت خود خارج شويد و به مردم به پيونديد. ما را به بساط مرده گان فرانخوانيد، خود از اين بساط بيرون بيائيد. آن زمان که مااز شما کمک ميخواستيم تا برای ما فرصت های قانونی فراهم کنيد که با استبداد فاسد فقيه درگير شويم، شما ” با ولايت فقيه کنار آمديد” و ما را از دانشجو و معلم و کارگر زير ضربات مستقيم دستگاه رهبری قرار داديدو چه بسيار موارد که در سرکوب ما به ياری آن هم شتافتيد. حالا که از ما کمک ميخواهيد، با ما کنار بياييد و به مبارزه دانشجو و معلم و کارگر با ولايت فقيه به پيونديد. اگر مساله شما آزادی و حق مردم است نه مقام و مال و منزلت، شش سال به در روحانيون کوبيديد، چيزی عايدتان نشد، به مردم روی بياوريد تا اين بازی انتخاباتی برای آن ها به بازی با آتش تبديل شود.اما مگر اين شش سال، و اين بيست وپنج سال، را فراموش کرده باشيم تا ندانيم اين “اگر”ها خيلی بزرگ است…
باشد تا ببينيم مدعيان حقوق مردم و انتخابات آزاد از محک اين داستان شنيع حذف استصوابی که دستگاه رهبری جمهوری اسلامی به راه انداخته است ، چگونه بيرون خواهند آمد.
Comments
ما ميهمان مردگانيم/ سوسن آرام — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>