کمونیستها و جنبشهای مدنی
هادی میتروی
برای صرفهجویی در وقت مقوله «کمونیست» را در ارتباط با وظایف کمونیستها نسبت به « جنبشهای مدنی» تعریف خواهم کرد.
اما نخست ببینیم منظور نویسنده از جنبش مدنی چیست؟
جنبش (۱) از نظر نویسنده معادل دری کلمه «حرکت» است. به عبارت دیگر منظور نویسنده از جنبش مدنی همان حرکت مدنی ست.
بطور مثال جنبش برابری طلبی زنان در ایران یک جنبش مدنی ست و این جنبش مدنی به اشکال گوناگون خود را در ایران نشان می دهد که آخرین آن خیزش سراسری زن، زندگی، آزادی بود که به مدت شش ماه ندای آزادی و برابری کامل حقوق زنان و مردان ایران شد!
بطور مثال خواست برابری حقوقی همه ساکنان ایران نیز جنبش ملی ست که سابقه صد ساله دارد و بارها خود را در نهضتهای جنگل و آذربایجان و کردستان خود را نشان داده است و آخرین آن اعتصاب شکوهمند سراسری در کردستان بر علیه قتل عمد دولتی بود که خبر از عمق و گسترش جنبش ملی در کردستان دارد.
مثال دیگر جنبش مدنی در استقلال و تجزیه قوا، تشکیل دولت مدرن مستخدم مردم و تثبیت و اجرای قوانین مدنی و جزایی منطبق با حداقلهای جهانشمول حقوق بشر و اسناد الحاقی آن است و این نهضت بیش از صد سال در ایران سابقه دارد!
یا فرض کنید با پیشرفت علم و دانش امر بهزیستی زمین و انسان و دیگر موجودات زنده فرزند زمین، جنبش حفاظت از محیط زیست و تغذیه مناسب را جهانی کرده است و در ایران نیز این جنبش زنده است و همچون دیگر فعالان جامعه مدنی محدود، زندانی و شکنجه می شود!
باری با این نگاه اجمالی می بینیم که خواست های اجتماعی هریک برای تحقق جنبش خاص خود را می سازند و برای این خواست ها تن به احضار و اخراج و شلاق و زندان و شکنجه می دهند و حتی در خطر انواع دیگر اتهامات واهی و سنگسار و قطع عضو و اعدام قرار می گیرند!
اگر بدون تعصب و غیر کلیشه ای و بدون تعصب به این جنبش ها بنگریم می بینیم که اگرچه در شکل پرچم سرخ بر نمی افرازند اما مضمون همه آنها ادامه مبارزه طبقاتی بر علیه بورژوازی حاکم است!
این خواست ها در بسیاری موارد آنچنان گسترده و اجتماعی می شوند که بخشی از بورژوازی نه تنها خواستها را از بخش دیگر بورژوازی طلب می کند بلکه سعی می کند رهبری این جنبشها را در دست گیرد و مانع تهاجم به زیرساختهای بورژوایی حاکم شود.
اینجاست که کمونیستها در هر تاریخ و جغرافیای مشخص ارزیابی دقیقی از اقشار و طبقات هر ارایه دهند و با توجه به پیگیری و ناپیگیری هر طبقه برنامه حداقلی ممکن و واقع بینانهای را به کل جنبش مطالباتی ارایه دهند.
پیچیدگی این امر باعث می شود تا از یک سو ارزیابی دقیق و بی طرفانه ای از تواناییهای مادی و معنوی اقشار و طبقات هر جنبش و از سوی دیگر شناخت دقیقی از شکاف ها و نقاط ضعف بورژوازی حاکم داشته باشیم.
آنچه مسلم است برای رفع این پیچیدگی در هر مورد مشخص کار جمعی تحقیقاتی بایستی صورت گیرد. امری که کمبود آن بویژه در «جنبش چپ» ایران مشاهده می شود. این کمبود ناشی از خود بزرگ و محور بینی اشخاص حقیقی و حقوقی و عدم همکاری برای ارایه درکی درست از شرایط مشخص از یک سو و از سوی دیگر عدم آشنایی به روش درست تحقیق و بررسی مسایل اجتماعی از سوی دیگر است.
«چپ» مذهبی خود و پیروان خود را راحت می کند و با چند نقل قول از این و آن رفیق و ساده سازی کودکانه، فرمولی جهانشمول برای هر جنبش چه زنان و چه ملی و چه محیط زیست و چه جمهوریخواهانه ارایه می دهند!
عملکرد نیروهای راست با جنبش های مدنی کاملاً قابل فهم و پیش بینی ست چه این نیروها با طرح پشتیبانی از همه جنبش های مدنی و غیرمدنی سعی در ایجاد هژمونی خود و بقولی مال خود کردن هر نوع اعتراضی چه مدنی و چه مسلحانه، چه میهن پرستانه و چه تجزیه طلبانه، چه مستقل و چه مزدور دولت های خارجی را دارند. سیاستی روشن و محکم و قابل فهم و جهانشمول ماکسیمالیستی در راستای سرنگونی بورژوازی حاکم که دایما تکرار و تکرار می شود و نه تنها کمکی !
اما برای فهم پیچیدگی درک درست از جنبش ها و ناتوانی اشخاص حقیقی و حقوقی چپ در برخورد مشخص به شرایط مشخص کافی ست به چند نمونه زیر توجه کنیم.
در یک برخورد علمی به مسایل اجتماعی در تاریخ و جغرافیای مشخص نمی توان دهها تحلیل گوناگون و متنوع و حتی متناقض داشت. در چنین حالتی بی تردید یکی از تحلیلها به واقعیت نزدیک و دیگر تحلیل ها بر مبنای مشاهدات مغرضانه برآمده از منابع طبقاتی تحلیلگر و یا روش نادرست شناخت پدیده صورت گرفته است. بهطور مثال از پایان تابستان ۱۴۰۱ و قتل حکومتی نوگل جوان ژینا مهسا امینی شاهد خیزشی در تهران و زادگاهش هستیم که در اند روز سراسر ایران را در می نوردد.
بورژوازی مغلوب در تبعید به کمک «نت ورک» سیستم امپریالیستی این نهضت را انقلابی و سرنگونی طلب می نامد بنام حمایت و با سوءاستفاده از این خیزش سراسری شروع به آلترناتیو سازی برای جایگزینی خود با بورژوازی غالب در قدرت می کند!
چنانکه در بالا گفته شد این سیاست راست روشن و یکدست است و چه در خیزش های اعتراضی ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ شاهد آن بوده ایم و برای من نوعی نه جای تعجب و نه تأسف دارد.
اما آنچه برای من نوعی جای تعجب و تأسف دارد سردرگمی اشخاص حقیقی و حقوقی «چپ» در تحلیل یک پدیده واحد است!
برای نویسنده نخستین درس «چپ» بودن واقع بینی ست. بعبارتی چپ کسی ست که خودفریبی نمی کند و بتبع آن دیگران را فریب نمی دهد. اگر نخستین انگیزه چپ جستجوی حقیقت و کوشش در اشاعه حقیقت است چگونه می توان خودسرانه بسراغ پدیدهها رویم و با استفاده از تسهیلات انقلاب ارتباطات غیر مسولانه نظرات خود را به جامعه جوان ایران ارایه دهیم؟
آخر چگونه می شود بخشی از چپ این جنبش و شعار محوری آن «زن، زندگی، آزادی» را انقلابی، بخشی دیگر از چپ آنرا رفرمیستی و بخشی دیگر آنرا شوینیست کورد و ارتجاعی ارزیابی کند؟
می بینیم در سالگرد انقلاب و در بهمنماه ۱۴۰۱ منشور حداقلی ۱۲ ماده ای ۲۰ تشکل صنفی و مدنی ایران (۲) بدنبال چند ماه تحقیق و تفحص تدوین و به جامعه مدنی ایران بمثابه یک کارپایه برای اتحاد و مبارزه و پیروزی ارایه می شود.
بازهم می بینیم «چپ»ی که مدعی واقع بینی و برخورد علمی با روشی درست و بی طرفانه است، یکی آنرا ارتجاعی و دیگری رفرمیستی و دیگری این حداقل ها را خیلی فیلسوفانه حداقل ها را «مشروط» می پذیرد و نهایتا من نوعی آنرا دربست می پذیرم و از آن دفاع می کنم!
سخن کوتاه همین نوع برخورد و تحلیل های چهارگانه «چپ» در همه زمینه ها از «جنبش یک میلیون امضا» تا «جنبش رای من کو» تا شورش های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ تا مبارزات در راه حل مسأله ملی در ایران و فلسطین و ترکیه و دیگر کشورهای منطقه، دیده می شود!
رفقای کارگر، کمونیستها؛
غرض از نگارش این مختصر توضیح ناتوانی «چپ» ایران در دستیابی به روش درست شناخت پدیده های اجتماعی از یک سو و منیت فردی و فرقه گرایی جمعی در همکاری با دیگران برای دستیابی به حقیقت از سوی دیگر است!
در یک کلام دستیابی به تحلیلی هرچه نزدیکتر به حقیقت نیاز به کار هرچه جمعی تر با دیدگاه ماتریالیستی و تسلط به منطق دیالکتیک دارد!
زنده باد انقلاب!
برقرار باد حاکمیت مستقیم اکثریت عظیم تولیدکنندگان!
زنده باد کمونیسم!
هادی میتروی
دانش آموخته فیزیک در تبعید
نیمه فروردین ماه ۱۴۰۴
(۱) Movement
کامنتی آنارشیستی در نقد نظرات آقای فولادی در مقاله “چرا من لنینیست” نیستم سانسور شد. مقاله به مطالب این مقاله خیلی ربط داشت. باعث تاسف.
آنارشیست
در ادامه کامنت مربوط به سیاست آمریکا،
مزد بالای کارگران امپریالیستهای غربی، همیشه بمعنای ارزش پائین کالاهای وارداتی بوده است، در ۷۰ سال گذشته، از طریق دلار نفتی (پترودلار)، که توضیح داده شد. دموکراسی هم در واقع ابزار سیاسی انتقال بدهی ها به توده ها از طریق کسر بودجه دولتهاست. برای درک سرمایه داری، دیدگاه مارکس درست است، اما باید حتما نظام بانکی، پیدایش پریتون وود و نقش بانکهای مرکزی که در عمل خصوصی هستند را، نه در حرف و قانون، فهمید. نظام پولی معجزه نمیکند فقط مثل روغن چرخ دنده کار سیستم استثمار را ساده و تسریع و گسترده میکند. S و V همان هست که بود، رابطه اینها از طریق پول به حد اعلا میرسد.
مسئله ارتجاعیون در سطح امپریالیسم همیشه این بوده است: چگونه میتوان با کمترین هزینه بیشترین سود را کسب کرد. این ویژگی سرمایه داری نیست. کتابی هست از چین قدیم که توسط یک ژنرال چینی نوشته شده. در این کتاب، پیروزی، پیروزی نظامی نیست، پیروزی همیشه برقراری سلطه است به هر طریقی. ماهیت جنگ، انتقام نیست، اعمال سلطه است.
آنارشیست
سیاست آمریکا ، بسیار مختصر،
اقتصاد آمریکا بر پایه دلار نفتی بوده که این بعلت استقلال طلبی امپریالیستهای شرقی در خطر است. اقتصاد بر پایه دلار میتواند کسری موازنه تجارت خارجی را تحمل کنند و ارزش اضافی کلانی را وارد جیب کند بدون هزینه زیادو هزینه استعمار و نواستعمار. حفظ این نظم جهانی دیگر ممکن نیست و باید اتکا به آن کم شود و صنایع داخلی جای وادرات را پر کند. برای همین تمام کشورهای غربی وارد فاز سیاست محافظتی شده اند. این اتحاد اروپا و آمریکا را شکننده میکند چون اتحاد اقتصادی با تعرفه ها ممکن نیست. امکان بوجود آمدن چندین قطب امپریالیستی و بازگشت به نواستعمار و استعمار وجود دارد.
حال، یا این مورد توافق همه سرمایه داران اصلی (مالی بانکی) غرب است و یا نیست. اگر هست، پیش برده می شود، اگر نه کار دولت فعلی امریکا بجائی نمی رسد ، خداحافظ ترامپ.
انارشیست
درباره این مقاله:
در دفاع از بیانیه در واکنش به تهدیدات دولت امریکا – فرخ نگهدار
—
بحث مقاله این است که اگر آمریکا-اسرائیل به ایران حمله کنند باید از “میهن” دفاع کرد.
—
نقد مقاله،
۱ – از آنجا که تمام کنترل جامعه ایران در دست جمهوری اسلامی است، در حال حاضر، ایران متعلق به جمهوری اسلامی است نه زنان و کارگران ایران. ایران مثل یک زندان است که زندان بان آن جمهوری اسلامی است. جنگ با ایران جنگ با زنان و کارگران نیست، با صاحب ایران است، مثل صاحب زندان.
۲ – بهترین کار زنان و کارگران ایران این است که تا میتوانند خود را از جنگ دور کنند تا آسیب نبینند.
۳ – بعد از اتمام درگیری، معلوم نیست وضعیت ایران چگونه است. اگر رژیم عوض نشود، زنان و کارگران با آسیب کمتر دیدن همانجائی بوده اند که الان هستند. پس چیزی تغییر نمیکند جز اینکه جانشان را نجات داده اند. اگر رژیم سرنگون شد، زندانیان از زندان بیرون خواهند بود و باید از فرصت استفاده کنند و تشکل یابی آنارشیستی کمونیستی خود را شدت بخشند. در مورد این گزینه، نباید خوش بینی زیادی داشت چون حاکمین جدید هم مرتجع و سرکوبگر خواهند بود. از اینرو، در این شرایط، بهترین گزیده تلفیق کار مخفی و علنی با بدبینی مطلق به شرایط و حاکمیت جدید است.
۴ – همکاری با مرتجعین متجاوز به ایران به اندازه همکاری با رژیم احمقانه است چون آنها برای برده کردن و زندانی دیگر ساختن می آیند نه برای آزاد کردن هر چند که سیستم آنها ممکن است در ظاهر انسانی تر از رژیم جلوه کند، اما ذاتا مثل رزیم استثمارگر و اقتدارگرا هستند.
پس،
جنگ محکوم است،
از رژیم و از متجاوز نباید دفاع کرد،
بقا مهم است،
با تغییر شرایط، باید از فرصت استفاده کرد،
باید با بدبینی کار علنی و مخفی کرد
منظور نویسنده مقاله از” چپ” مارکسیسم است.
فرض کنیم که نظر آقای نویسنده را بپذیریم که ناتوان بودن مارکسیستها از عدم درک درست از ماتریالیسم و دیالکتیک است.
حالا ایشون یک کتاب در مورد فلسفه، ماتریالیسم و دیالکتیک از مارکس معرفی کند تا ما این فلسفه و روش علمی را بفهمیم و دیگر سراغ روشهای علمی رایج در مدارس و دانشگاها نرویم.
در ضمن، در گرفتن مدرک فیزیک، شما به فلسفه، ماتریالیسم و دیالکتیک احتیاج داشتید؟ پاسخ ش هست: نه.