انتقال یهودیان به ماداگاسکار، برنامه نازی ها برای حل «مسئله یهود» / برگردان شهباز نخعی

پاکسازی قومی در نوار غزه به پیشنهاد دونالد ترامپ، یادآور برنامه رهبران نازی درمورد فرستادن یهودیان اروپایی به جزیره ماداگاسکار است که نخستین مرحله ازبین بردن آنها بود.
Dominique Vidal / برگردان شهباز نخعی
بیشتر ناظران برنامه ارائه شده توسط دونالد ترامپ برای ایجاد «ریویرا در غزه»، که در حضور بنیامین نتانیاهو مطرح شد را قاطعانه رد کرده اند. به نظر آنها این برنامه به دلیل های سیاسی و فنی قابل اجرا نیست و غیرواقع بینانه است. آیا هدف اصلی این انتقال از نوار غزه عملی کردن پاکسازی نژادی نیست که نخست وزیر اسرائیل و متحدان برتریطلب نژادی او پیشنهاد میکنند ؟
این امر یادآور برنامه ماداگاسکار است که رهبران نازی در طول تابستان سال ۱۹۴۰ روی آن کار کردند. «انتقال» یهودیان به این مستعمره فرانسه ی شکست خورده در جنگ، آیا وسیله ای برای دستیابی به «یک راه حل نهایی برای مسئله یهود» نبود؟
امروز، عده کمی از تاریخ دان ها مدعی این هستند که خط مستقیمی بین «نبرد من» هیتلر و اردوگاه آشویتس وجود داشته است. نازی ها در بدو رسیدن به قدرت عملا با یهودیان درگیر نشدند. از نخستین تحریم در اول آوریل ۱۹۳۳ – که یک شکست کامل هم بود- تا «شب بلورین» در ۹ نوامبر ۱۹۳۸، از قوانین نورنبرگ در سپتامبر ۱۹۳۵ تا «آریایی سازی» موسسه ها در سال ۱۹۳۷ و ممنوعیت های حرفه ای نهایی در سال ۱۹۳۹، مراحلی متوالی از تضییع حقوق یهودیان در جامعه آلمان وجود داشت.
اما تا زمان آغاز جنگ، با ورود ارتش آلمان(ورماخت) به لهستان، برلن اخراج یهودیان – از جمله به سوی فلسطین-(۱)، را برمبنای توافقی که در ماه اوت ۱۹۳۳ دولت آلمان به صدراعظمی هیتلر با «آژانس یهود» امضاء کرده بود، بررسی میکرد.
قوانین نورنبرگ قید و بندی قضایی – و نه مذهبی- برای یهودیان آلمان بوجود آورد که به موجب آن، آنها تابعیت آلمانی و حقوق اساسی خود را از دست دادند. این تبعیض همچنین شامل کولی ها و سیاهپوستان نیز میشد.
شکست کنفرانس اِویان
تصرف اتریش در ماه مارس ۱۹۳۸، ویک ماه بعد، الحاق آن به سرزمین آلمان به طور قابل ملاحظه ای بر تعداد مهاجران یهودی دارای اصلیت آلمانی و اتریشی به ایالات متحده افزود، هرچند در این کشور قانون «جانسون- رید» (۱۹۲۴) برای آنها تنها ۲۷ هزار روادید در سال پیش بینی کرده بود. به این دلیل بود که فرانکلین دلانو روزولت، رییس جمهوری تصمیم به برگزاری یک کنفرانس بین المللی درباره «مسئله پناهندگان» با همکاری «جامعه ملل» (SDN) گرفت. اما، سوئیس، مقر «جامعه ملل» ، از میزبانی این کنفرانس خودداری کرد و به این ترتیب بود که اِویان از ۶ تا ۱۶ ژوییه ۱۹۳۸ میزبان آن گردید. ایالات متحده به کشورهای دعوت شده اطلاع داد که هیچ یک از آنها ناگزیر از پذیرش پناهندگان نخواهند بود. ایتالیا و اتحاد شوروی از پذیرش دعوت خودداری کردند و سرانجام، ۳۲ کشور از جمله ۲۰ کشور امریکای لاتین به دعوت پاسخ مثبت دادند ولی تنها یک کشور – جمهوری دومینیکن- پذیرفت که دربرابر تأمین مالی بین المللی، پناهندگان را بپذیرد.
انگلستان که از سال ۱۹۲۳ قیمومیت فلسطین را به عهده داشت، از بیم اعتراض عرب ها جلوی افزایش تعداد مهاجران یهودی را گرفت. فرانسه هم همان دلیل را درمورد الجزایر و سرزمین های ماورای دریای خود عنوان کرد. «آژانس یهود» که برای شرکت در کنفرانس و بیان نظرات خود دعوت شده بود، در یکی از کمیسیون های فرعی آن، که گلدا مایر – نخست وزیر بعدی اسرائیل- آن را نمایندگی می کرد، شرکت کرد. او در یادداشت های خود در این مورد نوشت (۲):
«نشستن در این تالار باشکوه و ناگزیر بودن از شنیدن سخنان نمایندگان ۳۲ کشور که مرتب تکرار می کنند که چقدر از سرنوشتی که یهودیان به آن دچار شده اند متأسف و متأثر هستند و چقدر مایلند که به آنها کمک کنند اما با نهایت تأثر واقعا نمی دانند چگونه این کار را انجام دهند، برای من تجربه ای وحشتناک بود و به دشواری می توانم، خشم، درماندگی و وحشتی که سراپایم را فراگرفته بود بیان نمایم» (۳)
کشورهای حاضر در کنفرانس اِویان تا جایی پیش رفتند که حتی از نام بردن از یهودیان آلمان و توصیف سیاست برلن درمورد آنها اجتناب کردند. تنها نتیجه این کنفرانس ایجاد یک «کمیته بین دولتی برای پناهندگان» (CIR) بود که به دشواری میتوانست شکست این آخرین کوشش برای امکان نجات دادن یهودیان آلمان و اتریش از سرنوشتی که حکومت نازی برایشان تدارک دیده بود را پنهان کند.
انتقالی که پیشتر توسط فرانسه و لهستان پیشنهاد شده بود
با تصرف لهستان در اول سپتامبر ۱۹۳۹، «مسئله یهود» دیگر تنها جنبه نظری نداشت. به نیم میلیون جمعیت یهودی آلمان بزرگ، بیش از ۳.۵ میلیون یهودیان لهستان هم افزوده می شدند که مقامات اشغالگر آلمانی اقدام به جمع کردن آنها در گتوها کردند. هانس فرانک، حقوق دان و فرماندار کل سرزمین های لهستانی تحت اشغال به طور مداوم به نفع برلن از «راه حل نهایی مسئله» سخن می گفت. برلن، در انتظار دستیابی به این راه حل درنظر داشت که ۴ میلیون یهودی اروپایی را به ماداگاسکار، مستعمره فرانسه، انتقال دهد.
این برنامه در سال ۱۹۳۶ هم توسط لهستان و بعد در سال ۱۹۳۷ توسط فرانسه مطرح شده بود. در اصل قرار بود این جزیره به ورشو و پاریس امکان دهد که امنیت یهودیان اروپایی را تأمین کنند. لهستانی ها حتی کمیسیونی برای تدارک عملیات سازماندهی کرده و یک هیئت نمایندگی به محل فرستادند. اما، در نهایت ژرژ مندل، وزیر امور مستعمرات فرانسه این برنامه را قاطعانه رد کرد. لهستان، یوآخیم ریبنتروپ، وزیر امورخارجه آلمان را طی یادداشتی در ۳ ژوئن ۱۹۴۰ از وجود این برنامه مطلع کرد. این سند به اطلاع هاینریش هیملر و سپس آدولف هیتلر رسید و هیتلر درباره آن با بنیتو موسولینی گفتگو کرد.
راه اندازی نسل کشی
مقصود برلن نه تأمین امنیت یهودیان اروپایی، بلکه به عکس راه اندازی نسل کشی ، ابتدا در طی مسیر انتقال و بعد در محل جزیره بود. درواقع «گروه سیار کشتار» (Einsatzgruppen ) کار خود را از قبل در لهستان و بعد، از ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ در اتحاد شوروی آغاز کرده بود. روندی که بعدها « شوا* با گلوله» نام گرفت. پیش از آن که هیتلر در نیمه دسامبر ۱۹۴۱ حکام محلی نازی(گاولایترها) را از تصمیم خود درمورد ازبین بردن جمعی یهودیان به صورت صنعتی مطلع سازد ، بیش از یک میلیون یهودی کشته شده بودند. در پایان ژانویه ۱۹۴۲، کنفرانس Wannsee در برلین، شرکت همه نهادهای دولتی نازی در یهودیکشی را هماهنگ کرد.
«برنامه ماداگاسکار» به یک دلیل ساده عملی نشد و به طور قطع منتفی گردید: به خلاف انتظار هیتلر، «جنگ برق آسا»( Blitzkrieg )، نتوانست انگلستان را وادار به تسلیم کند. آلمان که قادرنشد بر دریا تسلط یابد، ناگزیر شد از اختصاص دادن کشتی های لازم برای فرستادن یهودیان آلمان و لهستان به این جزیره مستعمره فرانسه منصرف شود.
به نظر اغلب تاریخ دان ها، یهودکشی در اتحاد شوروی تحت اشغال زمانی آغاز شد که ارتش آلمان (ورماخت) و «گروه های سیار کشتار» (Einsatzgruppen ) نه تنها مردان بلکه زنان و کودکان یهودی را نیز کشتند. آنها سپس به استفاده از کامیون های گاز پرداختند که در جریان کشتار معلولان (از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱) (۴) به کار گرفته شده بود و سرانجام هم اتاق های گاز را به کار گرفتند که در نخستین آزمایش های آنها در ماه های نوامبر و دسامبر سال ۱۹۴۱ درخلمنو و آشویتس و سپس در دیگر مراکز ازبین بردن یهودیان مانند بلزک، سوبیتور، تربلینکا، مایدانک و ناتزوایلر اشتروتهوف صورت گرفته بود.
۴ اکتبر ۱۹۴۳، هاینریش هیملر در پوزنان لهستان دربرابر گروهی از مدیران اس اس آشکارا از «راه حل نهایی» سخن گفت:
من حالا از اخراج و ازبین بردن قوم یهود سخن می گویم. این یکی از چیزهایی است که گفتنش آسان [تر از انجام آن] است. مردم یهود از بین برده خواهند شد. برنامه ما ازبین بردن یهودیان است. به همه رفقای حزبی بگویید. به قدر کافی روشن است، این کاری است که ما خواهیم کرد (…) این برگ شکوهمند از تاریخ تا به حال نوشته نشده و بعد از این هم نوشته نخواهد شد. ما اخلاقا حق داشته و ناگزیریم این کسانی که را بکشیم که می خواسته اند ما را بکشند»
* شوآ از ریشه یونانی «همه سوزی» به نسل کشی یهودیان اروپائي در طی جنگ دوم جهان گفته میشود
۱- این سازمان در سال ۱۹۲۹ به عنوان اهرم اجرائی سازمان جهانی صهیونیستی در فلسطین زیر قیمومت بریتانیا با نام “آژانس یهود برای فلسطین» ایجاد شد.
۲- Golda Meïr, Ma vie, Les Belles Lettres, 2023
۳- NDLR. Cité dans l’ouvrage de Marcel Bervoets-Tragholz, La Liste de Saint-Cyprien : l’odyssée de plusieurs milliers de juifs expulsés le 10 mai 1940 par les autorités belges vers les camps d’internement du sud de la France, antichambre des camps d’extermination, Alice, 2006, page 42.
۴- کشتار معلولان جسمی و ذهنی آلمانی و اتریشی با گاز، که توسط رژیم نازی تحت عملیات Aktion T4 (۱۹۳۹-۱۹۴۱) انجام گرفت، باعث قتل ۷۰ تا ۸۰ هزار نفر شد.
روزنامه نگار و تاریخ نگار مسئول سابق انتشارات بین الملل لوموند دیپلماتیک
سئوالی که پیش می آید این است که اگر اروپایی ها برای حفظ جان یهودی های آلمان زمان هیتلر، مهاجرت آنها را می پذیرفتند، جلوی اینهمه جنایت علیه آنها گرفته میشد؟معلوم نیست، ممکنه. اما، فرهنگ اروپایی های آن دوره ضد یهودی بود، احتمالا حالا هم هست وگرنه قوانین علیه ضد یهودی بودن وضع نمیکردند. ممکن است دلیل عدم پذیرش آنها، همین باشد. علت دیگر، شاید اوضاع اقتصادی بود. افزایش جمعیت در حالیکه گنجایش پذیرش نیروی کار از طریق سیستم سرمایه داری محدود شده، برای دوره ای موجب کاهش مزد کار، فقر و کاهش تقاضا و ورشکستگی می شود که هیچ دولت بورژوائی ی نمیتواند این ریسک را براحتی بپذیرد.
کلا، یهودی و غیر یهودی کردن جامعه، و یا هرگونه از درست کردن نفرت اختلاف ، مثل مسلمان و غیر مسلمان، سفید و سیاه، خارجی و داخلی، ترک و فارس و غیره حیله ای برای حغظ سلطه و استثمار زنان و کارگران است.
خواست اصلی و پایه ای همه زنان و کارگران جهان باید از بین بردن سلطه جویی و استثمار باشد.
آنارشیست
کامنت دوم
.
۶ – شکل سیاسی سرمایه داری در یک کشور الزاما دموکراسی نیست، شکل سیاسی سرمایه داری در یک کشور بستگی به روابط طبقاتی درونی و بیرونی آن کشور دارد .تمام شواهد تاریخی گواه این ادعاست.
۷ – پیشرفت تکنولوژی تحت اقتدار و انحصار اقتدارگرایان محدود به نظام سرمایه داری نیست. در نظامهای ماقبل سرمایه داری، علم و تکنولوژی کماکان در حال پیشرفت بود.
۸ – علم و تکنولوژی و شیوه تولید سرمایه داری نه امکان جامعه کمونیستی را زیاد میکند و نه کم. پیش شرط جامعه کمونیستی هم وجود روابط سرمایه داری نیست. اقتداگرایان بر اساس وضعیت شان ممکن است به فئودالیسم مدرن و یا برده داری و یا رپابطی مشابه و یا ترکیبات معینی تز همه روابط روی بیاورند.
۹ – پیش شرط انقلاب کمونیستی آگاهی زنان و کارگران جهان از برده بودن خود و اراده لازم برای از بین بردن این بردگی است. آنها هیچ نیازی به انگهای حاکم بر خودشان ندارند. این انگلها هستند که به زنان و کارگران نیاز دارند.
۱۰ – سرمایه داری آگاهی کمونیستی-آنارشیستی بوجود نمی آورد – داریم می بینیم. آگاهی کمونیستی محصول انتخاب و کار تک تک برده های ارتجاع موجود است.
آنارشیست
کامنت اول
.
درباره به این مقاله:
اقتصاد و دموکراسی مال ِ خره!»
خدامراد فولادی
—-
در این مقاله، جناب فولادی میگوید که چپ های ایران (معلوم نیست کدام چپ) اعتقاد دارند که سرمایه داری و دموکراسی مال خر است و از این لحاظ مثل خمینی هستند. برای همین، انفلابیگری آنها دروغین است.
—-
از آنجا که کمونیسم آنارشیستی یک نوع چپ است، لازم است از این زاویه، چند مطلب توضیح داده شود.
۱ – نظام سرمایه داری یک نظام اقتصادی استثمارگرانه است، برای همین، الغای آن، همیشه، چه در وضع نطفه ای این نظام و چه در وضع پیشرفته اش، انقلابی است. نسبی گرایی مارکس و انگلس که موجب حمایت آنها از بورژواها شد و میشود، اشتباه مهلکی بود و هست.
۲ – برخلاف نظر آقای فولادی، خمینی در عمل علیه نظام سرمایه داری نبود، اگر بود، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ممنوع میشد.
۳ -تمام بحران معیشتی زنان و کارگران ایران از نظام سرمایه داری است نه از نبودن دموکراسی چون کشورهای دیکتاتوری دیگری هم هستند که معیشت زنان و کارگرانشان بحرانی نیست.
۴ – بحران خاص وضعیت معیشتی زنان و کارگران ایران محصول تحریمهای اقتصادی است نه سیاستهای رژیم. سیاستهای رژیم، سیاستهای دفاعی است و رژیمهای دموکراتیک هم وقتی تحت فشار امنیتی قرار بگیرند، از شکم زنان وکارکرانشان میزنند که نمونه ان وضعیت فعلی کشورهای غربی است.
۵ – برخلاف نظر آقای فولادی، خاصیت شناخت علمی و بوجود آوردن تکنولوژی متعلق به بشر است که بزور آدم کشی در انحصار انگلهای سرمایه دار قرار گرفته است، برای همین زنان و کارگران ایران و جهان مدیون این انگلها نیستند.
آنارشیست
ادامه دارد …
مقاله جای بحث بسیار زیادی دارد. بهرحال، می بینیم که رشد نیروهای مولده در اروپا و امریکاا، برخلاف نظر مارکس و مارکسیستها، اندکی آن جامعه را به کمونیسم نزدیک نکرده است و وحشی گری و اعمال زشت کماکان روندی عادی است.
در ارتباط با بیرون کردن مهاجران و یا نپذیرفتن دیروز و امروز آنها، این مسئله تاکتیکی است و بستگی به وضعیت اقتصادی و سیاسی جوامع دارد. مثلا، وقتی به نیروی کار احتیاج ذارند، مهاجر می پذیرند، وقتی ندارند، مهاجر بیرون میکنند، همه کشورهای دنیا همین کار را می کنند. این از مسائل دولت داری مرتجعین است. ارتجاع برود این مسائل را هم با خودش می برد.
انارشیست.