ارزیابی مشترک: پیشروی جنبش انقلابی ژینا بر متن تحولات شتابان منطقه و جهان
ارزیابی مشترک
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
پیشروی جنبش انقلابی ژینا بر متن تحولات شتابان منطقه و جهان
یک ـ اعتصاب عمومی در کردستان، مقاومت مدنی گسترده تر می شود
مقاومت علیه موج اعدام ها و دستگیری ها اکنون اشکال بسیار گسترده ای بخود گرفته است. در کنار اعتراضات، نامه های اعتراضی، فراخوان های حمایتی، اعلام اعتصاب عمومی در کردستان در اعتراض به احکام اعدام ، یک اقدام بسیارتاثیرگذار است..این اولین باری است که اعتصاب پیشگیرانه انجام می گیرد. تاکنون اعتصاب های عمومی در کردستان در اعتراض به وقوع یک جنایت بوده است همانند اعتراض به جانباختن مهساامینی یا مراسم دومین سالگرد او. اما این بار اقدامی اعتراضی و پیشگیرانه برای جلوگیری از اعدام انجام گرفت. اتخاذ این تاکتیک نشان می دهد که جنبش نافرمانی مدنی بتدریج از خصلت واکنشی خارج شده و خصلت کنشی به خود می گیرد.
این اقدام در کنار اعتصاب غذای سه شنبه های زندانیان سیاسی در بیش از ۳۴ زندان ایران با شعار «نه به اعدام»، پشتیبانی تشکل های صنفی معلمان و سندیکاهای کارگری و طومارهای جمع آوری شده از نام آوران ادب و هنر و فرهنگ، قدرت جنبش مردمی را به میدان می آورد و نقش تاثیرگذار آن را برجسته تر می سازد. ما پیش از این نیز شاهد تاثیرگذاری کارزارهای اعتراضی مردمی بویژه در زمینه محیط زیست بوده ایم. لغو مسجدسازی های بیهوده و دشمن محیطزیست در پارک های تهران، را باید نتیجه همین اقدامات کنشی مردمی دانست. توجه به این تغییر فاز در جنبش اعتراضی و نافرمانی مدنی مردمی از آن رو اهمیت دارد که اجازه داده نشود تا جنبش های اعتراضی و مطالباتی در تاکتیک های قدیم منجمد شوند و قدرت تاثیرگذاری خود را از دست دهند. بر متن این شرایط جدید است که امکان همگرایی های گسترده تر، و یافتن محورهای متحد کننده در تاکتیک های پیش رو از اهمیت ویژه ای برخوردار خواهد شد. اگر شعار «نه به اعدام» و «لغو مجازات اعدام» می تواند جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه را متحد کند، در زمینه جنبش های مطالباتی نیز شعار محوری “تامین اجتماعی فراگیر و همگانی” می تواند بخش های گسترده جنبش مزد و حقوق بگیران، بازنشستگان و بیکاران را حول خود گرد آورد و به نیروی قدرتمندی تبدیل سازد. باید تلاش کرد که از متن این مبارزات روزمره مردمی نهادهائی سر برآورند که ادامه کاری و تثبیت دستآوردهای آنرا تضمین کنند.
دوم ـ گسترش بازداشت ها در کردستان و ضرورت پیگیری شعار «زندانیان سیاسی آزاد باید گردد»
به دنبال اعتصاب عمومی شکوهمند و گسترده مردم کردستان در روز ۳ بهمن ۱۴۰۳، رژیم جمهوری اسلامی اقدام به بازداشت تعدادی از فعالان عرصه های مختلف فعالیت مدنی و علنی در شهرهای مختلف کردستان نموده است. این دستگیری ها در شرایطی صورت می گیرد که قبلا نیز طی دو ماه گذشته نزدیک به ۱۰۰ نفر از فعالان مدنی و سیاسی را به بهانه های مختلف بازداشت کرده اند. رژیم جمهوری اسلامی که تاب دیدن اتحاد و عزم استوار مردم کردستان، که یک نمونه درخشان آن را در اعتصاب عمومی روز چهارشنبه شاهد بوده ایم ندارد، تلاش میکند با سرکوب و ارعاب، از مردم مبارز و حق طلب انتقام بگیرد. اما این رژیم باید بداند که تاریخ و مقاومت مردم کردستان بارها شاهد بوده است که هیچ درجه ای از سرکوب نمی تواند مبارزات آزادیخواهانه مردمی را که برای تامین حقوق اولیه و انسانی خود مبارزه می کنند، متوقف سازد. اتحاد و یکپارچگی مردم کردستان نیرومند تر از آن است که با این اقدامات زبونانه، که از سر درماندگی صورت می گیرد، شکسته شود.
پیکار برای متوقف کردن اعدام ها، آزادی زندانیان سیاسی و دفاع از خانواده های زندانیان سیاسی گامی جدی در خدمت سرنگونی جمهوری اسلامی و بنا نهادن نظامی است که در آن خبری از اعدام و خبری از وجود زندانی سیاسی نباشد. در چنین شرایطی اتحاد عمل و همکاری گسترده حول شعار دفاع از آزادی زندانیان سیاسی و لغو احکام جنایتکارانه و بویژه مجازات اعدام، کاری عملی و موثر خواهد بود. دست جمهوری اسلامی را از جان این عزیزان دربند باید کوتاه کرد؛ اما انجام چنین کار بزرگی تنها از عهده آن مردمی بر می آید که نهایتا شیشه عمر رژیم در دستان پرتوان آنان است. تنها با مبارزه متحدانه و اعتراض گسترده توده ای می توان رژیم را برای توقف این گونه اقدامات ضدانسانی تحت فشار قرار داد.
سوم ـ آتش بس در غزه: پس از نسل کشی و ویرانی کامل غزه
پس از پانزده ماه، آتش بس درغزه به اجرا درآمد. این آتش بس بر اساس همان مواد قراردادی بود که در ماه مه گذشته جو بایدن پیشنویس آن را با موافقت قطر و مصر و از جمله خود نتانیاهو و وارتشییان اسرائیل ارائه کرده بود و حماس نیز در ماه ژوئن موافقت خود را با مفاد آن اعلام کرده بود. اما نتانیاهو برای باقیماندن بر سرقدرت و حفظ ائتلاف شکننده خود با افراطی تر های درون کابینه اش با اجرای آن مخالفت کرد. این آتش بس اما چند واقعیت را به روشنی نشان داد. اولً ـ این که دولت آمریکا نقش تعیین کننده ای در ادامه این نسل کشی در طی پانزده ماه گذشته برعهده داشته و بنابراین همکارو حامی اصلی این نسل کشی بوده است. این حقیقتی غیرقابل انکار است که دولت اسرائیل بدون کمک نظامی، تسلیحاتی، مالی و اطلاعاتی آمریکا بیش ازچند هفته نمی توانست این نسل کشی را ادامه دهد. دوم ـ ارتش اسرائیل برای جنگهای ضربتی و کوتاه مدت آمادگی دارد نه جنگهای طولانی و فرسایشی و به همین علت نیروهای ارتش دچارخستگی و فرسودگی شده و اکنون ارتش دچار مشکلات جدی در فراخواندن نیروهای ذخیره است به ویژه آن که جنگ به جبهه ها جدیدی مانند لبنان و سوریه هم گسترش یافته است. سوم ـ به خاطر ابعاد عظیم نسل کشی در غزه لطمه سیاسی شدید و بی سابقه ای به اعتبار جهانی اسرائیل در سطح بین المللی وارد شده که حکم “دیوان بینالمللی دادگستری” درباره نقض کنوانسیون «نسل کشی» توسط دولت اسرائیل در شکایت آفریقای جنوبی و حکم جلب نتانیاهو و گالانت توسط “دیوان کیفری بین المللی” به اتهام “جنایات جنگی” و نیز “جنایت علیه بشریت” از آن جمله است. چهارم ـ ماشین نسل کشی اسرائیل به دو هدف اعلام شده یعنی آزادی گروگان ها و نابودی حماس علیرغم تحمیل تلفات عظیم انسانی بیش از پنجاه هزار نفر، ویرانی نود درصد خانه ها و اماکن سکونت فلسطینی، دست نیافته است.
تردیدی نیست که آتش بس کنونی موجب خوشحالی بویژه شادی مردمی است که طی پانزده ماه،هزاران عزیز و بود و نبود خود را در این نسل کشی بیرحمانه از دست داده اند. اما واقعیت این است که حماس از سر استیصال و دولت اسرائیل تحت فشارهای بین المللی این آتش بس را پذیرفته اند. نه نیروی های مترقی وپیشرو فلسطینی و نه نیروهای اسرائیلی صلح طلب و مخالف نسل کشی، نماینده ای در این مذاکرات نداشتند. با وجود آن که تمام نسل کشی و ویرانی ها در غزه با کمک مستقیم هیئت حاکمه آمریکا و اعضای کابینه و شخص بایدن عملی شد، اما او تلاش کرد که افتخار این آتش بس را از آن خود کند. به همین جهت توده جوانانی که طی پانزده ماه گذشته برای تظاهرت علیه نسل کشی به طورمستمربه خیابان آمده اند به او لقب “جو نسل کش” دادند. حقایق پشت پرده این رویداد هنوز آشکار نشده اند، اما شواهد بسیاری وجود دارد که دولت نتانیاهوعمدا راه را برای چنین حمله باز نگه داشته بود، تا با دست آویز قرار دادن آن، ازسوئی موقعیت متزلزل سیاسی خود را نجات دهد و از سوی دیگر سیاست های تجاوزکارانه خود علیه مردم فلسطین را به پیش ببرد. نتیجه عملی حمله حماس و سیاست انتقام گیری اسرائیل از هر دو سو برای مردم فلسطین در غزه و حتی در ساحل غربی رود اردن، مرگبار و ویران کننده بوده است. با اجرای مرحله اول آتش بس مردم غزه پس از پانزده ماه مرگ و ویرانی نفس راحتی کشیده و کمکهای بشردوستانه برای نجات آن ها از گرسنگی وارد غزه می شود. این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که هیچ تضمینی برای اجرای مراحل بعدی آتش بس و ازسرگیری دوباره نسل کشی وجود ندارد. چند مرحله ای کردن آتش بس و موکول کردن تعیین توافقات مراحل بعدی به مذاکرات طرفین، این فرصت را به نتانیاهو و هم پیمانان او می دهد که به بهانه های مختلف نسل کشی و ویران سازی غزه را ادامه دهند. هم اکنون عملیات آرتش اسرائیل درجنین، در ساحل غربی شروع شده که خود گویای این حقیقت است که دولت نتانیاهو ساحل غربی را نیز می خواهد به سرنوشت غزه دچار سازد. علاوه بر آن، این آتش بس هیچ چشم اندازی برای پایان دادن به اشغال و حل مسئله فلسطین ارائه نمی دهد. نباید از نظر دور داشت که اکنون آرمان فلسطین یک بار دیگرو به شکل بسیار پررنگ تری در منطقه و جهان مطرح شده و هیچ راه حلی برای این بزرگترین بحران خاورمیانه نمی تواند سرنوشت این ملت تحت تبعیض و آواره را در نظر نگیرد.
چهارم ـ به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در چهارساله دوم ریاست جمهوری آمریکا
در روز دوشنبه بیستم ژانویه دونالد ترامپ ۷۸ ساله، به عنوان نخستین رئیسجمهورایالاتمتحده، پس از چهار سال وقفه در دوران ریاست جمهوریاش، به کاخ سفید باز گشت. واقعیت این است که دونالد ترامپ که در دور دوم کاندیداتوری اش برای ریاست جمهوری توانست با آرای بالائی رقیب خود را شکست دهد نه تنها از حمایت اکثریت مردم مذهبی و محافطه کارآمریکا و نهاد های مسیحی انجیلی بلکه از حمایت بخش بزرگی از صاحبان شرکت های بزرگ و الیگارشی مالی آمریکا برخوردار است. حضور سران شرکت هایی مثل متا، آمازون، تسلا ، ایلکس، اوبر، موید این وضعیت است. به دیگر سخن دونالد ترامپ توانسته با مهارت اتحاد « قدرت ـ ثروت ـ مذهب » را به نفع خود سازماندهی کند. به این نکته توجه کنیم که بيش از ۳۰ نفر از افرادي كه ترامپ براي مناصب دولتي برگزيده، از ميان ميلياردرهاي امريكايي هستند. این مثلث می تواند با گسترش ایده های محافظه کارانه و حتی شبه فاشیستی تغییرات گسترده ای در جامعه آمریکا ایجاد کند. این آن نکته ای است که جریانات پیشرو، سکولار، مدرن و مترقی جامعه آمریکا را شوکه کرده و نسبت به تغییرات اساسی در جامعه و سست شدن هر چه بیشتر بنیان های دمکراسی در این کشورنگران ساخته است.
آما آنچه برای ایرانیان و مردم منطقه مهم است سیاست های او در قبال ایران و خاورمیانه هست. اولین اقدام او یعنی فشار بر دولت نتانیاهو برای پذیرش قرارداد آتش بس پس از مقاومت و بازی های یک ساله است. به نظر می رسد سیاست دوره کنونی ترامپ در منطقه با سیاست او در دور اول متفاوت باشد. شاید بتوان به چند نکته در این تغییرسیاست و نگرش ترامپ در مورد جنگ اسرائیل علیه مردم فلسطین توجه کرد. اول ـ این که سیاست نسل کشی بیشرمانه و آشکاراسرائیل در غزه آن چنان خشم مردم عرب و مسلمان و جوانان در غرب را برانگیخته است که بی اعتنایی به آن برای منافع دراز مدت دولت آمریکا می تواند خطرناک باشد. سیاست های “جونسل کش” در قبال اسرائیل بخش بزرگی از رای دهندگان عرب و مسلمان در ایالت های کلیدی آمریکا را به سوی ترامپ کشاند. دوم ـ دولت های عربی منطقه زیر فشار افکارعمومی کشورهای شان نمی توانند چشم بر جنایات اسرائیل در فلسطین ببندند و همین امر فشار این بخش از قدرت های عربی بر ترامپ را مطرح خواهد ساخت. ترامپ ارتباطات اقتصادی گسترده ای با این کشورها دارد و ارتباطات این کشورها با چین نیز مسئله ای است که از دید ترامپ دور نمی ماند. سوم ـ در خود اسرائیل سیاست های نتانیاهو نتوانسته اتحاد جامعه اسرائیل و جناح های طبقه حاکم این کشور را به دنبال داشته باشد. روشن است که این وضعیت از نگاه دستگاه حاکمه جدید آمریکا نمی تواند نادیده گرفته شود. اما سیاست او در قبال ایران چگونه خواهد بود؟ به نظر می رسد که ترامپ قصد جنگ با ایران و یا حمایت از اقدامات جنگ طلبانه اسرائیل علیه ایران را نداشته و درگام نخست سیاست تلاش برای مذاکره و توافق را در پیش خواهد گرفت.
پنجم ـ مذاکره یا تسلیم؟ رژیم در بنبست سرنوشتساز
تحولات اخیر در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بهویژه طرح “مذاکره با چشمان باز” با آمریکا، نشانهای آشکار از عقبنشینی و بحران عمیقی است که این رژیم را از درون متزلزل کرده است. پس از سالها شعار “مرگ بر آمریکا” و ادعای ایستادگی در برابر “استکبارجهانی”، حالا علی خامنهای و کارگزارانش بهگونهای سخن میگویند که گویی نوشیدن جام زهر و تن دادن به خواستههای غرب را با ادبیاتی جدید و توجیهاتی متناسب با شرایط داخلی و منطقهای خود، در دستور کار قرار دادهاند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بهویژه از زمان کشته شدن قاسم سلیمانی، دچارشکستهای پیدرپی شده است. نیروهای نیابتی آن در عراق، سوریه، لبنان و یمن یکی پس از دیگری ضربه خوردهاند. این ضعف، نه تنها در میدان جنگ بلکه در عرصه دیپلماسی نیز مشهود است؛ جایی که جمهوری اسلامی، از یکسو در تلاش است تا بقایای نفوذ خود را حفظ کند و از سوی دیگر، با آمریکا و غرب وارد مذاکره شود تا بتواند از شدت فشارهای سیاسی و اقتصادی بکاهد.
از “انتقام سخت” تا تسلیم بیقیدو شرط؛ پس از ترور قاسم سلیمانی، جمهوری اسلامی بارها بر “انتقام سخت” تأکید کرد، اما آنچه در عمل رخ داد، چیزی جز نمایشهای تبلیغاتی نبوده است. اکنون که زمزمههای مذاکره دوباره به گوش میرسد، روشن است که رژیم در موقعیتی نیست که بتواند شروطی تعیین کند، بلکه صرفاً به دنبال خرید زمان و کاهش فشارهای سیاسی و اقتصادی است. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه رژیم در مصاحبهای با اسکای نیوز اعتراف کرد که جمهوری اسلامی بدون پیششرط آماده مذاکره است. این همان تسلیمی است که خامنهای سالها در برابر آن مقاومت میکرد، اما اکنون ناچار شده آن را بپذیرد. با وجود این عقبنشینیها، مسئله اصلی برای رژیم، نه فقط فشارهای خارجی، بلکه خیزشهای مردمی در داخل کشور است. جنبشهای مردمی، از دیماه۹۶ تا آبان۹۸و سپس جنبش «زن، زندگی، آزادی»، نشان دادهاند که اعتراضات در ایران نه صرفاً مطالباتی بلکه عمیقاً ضدساختاری هستند. این جنبشها، هرچند به طورمقطعی سرکوب شدهاند، اما نشان دادهاند که رژیم کوچکترین مشروعیتی در میان تودههای مردم ندارد. افزایش فقر، شکاف طبقاتی عمیق، سقوط ارزش ریال و حذف مداوم اقلام اساسی از سبد معیشتی مردم، کمبود آب و برق و محیط زیست آلوده، رژیم را در شرایطی قرار داده که حتی بخشهایی از حامیان سنتیاش نیز از آن فاصله گرفتهاند.
در چنین شرایطی، آمریکا و متحدانش نیز به دنبال تضعیف جمهوری اسلامی هستند، اما نه برای تغییربنیادین آن، بلکه برای تبدیل آن به یک رژیم کاملاً مطیع و بیخطر برای منافع سرمایهداری جهانی. از سوی دیگر، بخشی از اپوزیسیون راستگرا، که همواره چشم امید به مداخله خارجی داشتهاند، تلاش میکنند تا از این وضعیت بهرهبرداری کنند و گذار از جمهوری اسلامی را نه بهعنوان تغییرات عمیق اجتماعی، بلکه به یک “تغییررژیم” درساختار قدرت مبدل کنند. این نگاه، همانگونه که در تجربههای تاریخی دیگر نیز دیدهایم، نه تنها به آزادی، دمکراسی، برابری و رفاه اجتماعی منجر نمیشود، بلکه صرفاً شکل جدیدی از سلطه و نابرابری را بازتولید خواهد کرد.
امروز تنها راه واقعی برای تغییر، نه امید بستن به مذاکرات رژیم با غرب و نه دخالت خارجی، بلکه سازمانیابی بخش های گوناگون طبقه کارگر، زنان، دانشجویان و دیگر اقشار فرودست جامعه است. جنبشهای انقلابی درایران باید آلترناتیوی سوسیالیستی ودمکراتیک را پیش ببرند که بتواند ساختارهای سرکوبگر را بهطور ریشهای دگرگون کند. مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی نباید به پروژهای برای جایگزینی یک رژیم با رژیمی دیگر تقلیل یابد، بلکه باید به مسیری برای تحقق آزادی، دمکراسی، برابری و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود تبدیل شود. رژیم جمهوری اسلامی ممکن است با امتیاز دادن به غرب، چند صباحی بیشتر دوام بیاورد، اما تاریخ نشان داده است که هیچ رژیمی قادر به فرار از اراده مردم آگاه و مبارز نخواهد بود.
ششم ـ کشته شدن دو تن از فاسد ترین جلادان دستگاه قضائی رژیم
ساعت ده صبح روز شنبه ۲۹ دی اخبار مربوط به کشته شدن دو قاضی معممِ بسیار منفور و شریر جمهوری اسلامی به نام های علی رازینی و محمد مقیسه و زخمی شدن یک قاضی دیگر توسط یکی از پرسنل اداره دادگستری در تهران منتشر گردید. تردیدی نیست که تمام مهره های اصلی جمهوری اسلامی مورد تنفر و خشم شدید اکثریت شهروندان ایران هستند و اگرچه مرگ این گونه دژخیم ها طبعا توده ها را خوشحال خواهد کرد وبا تضعیف بیشتر رژیم احتمالا قتل های این چنینی و حتی موارد تصفیه های خونین درونی رژیم بیشتر خواهند شد، اما مجازات واقعی این جنایتکاران هنگامی خواهد بود که با سرنگونی جمهوری اسلامی پرونده جنایات آنها مو به مو در دادگاه های مردمی مورد رسیدگی قرار بگیرد، رازهای سر به مهری که با مرگ آنها پوشیده می مانند، آشکارشوند و آنها به چشم خود رسوائی و شرمساری ابدی خود را در پیشگاه عدالت مردم مشاهده کنند. سیستم قضاییِ امروز ایران که دو جنایتکار کشته شده از کارگزارانش بودند، از جمله فاسد ترین و ضد مردمی ترین ارکان حاکمیت جمهوری اسلامی است. این سیستم قضائی بر اساس ضد انسانی ترین و ارتجاعی ترین قوانین بازمانده دوران جاهلیت در شبه جزیره عربستان و دادگاه های قرون وسطی در اروپا ، اداره می شود. در این سیستم ارتجاعی، زن حق قضاوت ندارد. قوانین قصاص، تعزیرو شلاق زدن در ملاعام از جمله ابزارهای این دستگاه ضد مردمی هستند. در این سیستم، شکنجه زندانی به نام «تعزیر»، درهای «بهشت موعود» را بر روی شکنجه گر باز می کند. تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام ثواب آخرت دارد. ریشه فساد در این به اصطلاح عدالت خانه اسلامی در ارکان این رژیم نهادینه شده است. بوی گند فساد در این رژیم آن چنان بالا گرفته که نه هلاکت رازینی ها و مقیسه ها بلکه تنها سیلاب انقلاب می تواند آن را پاکسازی کند
هفتم ـ در بزنگاه سرنوشت ساز کنونی، چپ کجا ایستاده است؟
نگاهی به تحولات کنونی عرصه سیاست در ایران نشان می دهد که حاکمیت اسلامی سیاست خود را بر دو پایه استوارکرده است، عقب نشینی در سیاست خارجی و ایستادگی در مقابل مردم. واقعیت این است که حاکمیت جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موقعیت خود قرار دارد. همین امر سبب شده تا کشورهای امپریالیستی تلاش کنند که این رژیم ضعیف شده را به مدار سیاست های خود بکشانند. علیرغم هیاهوی اپوزیسیون راست و برگزاری نشست های تبلیغاتی، به نظر می رسد که کشورهای سلطه جو از این نیروها برای ایجاد فشار در مذاکرات بهره برداری می کنند و سیاست این کشورها “تغییررژیم” نیست زیرا عمق شعارهای خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» آن چنان است که همه قدرت های استبدادی و ضدمردمی را به وحشت انداخته است.
بر متن این شرایط نیروهای مردمی چه جنبش آزادیخواهانه که بر خواست های فرهنگی و اجتماعی تاکید می کند و چه جنبش های مطالباتی بویژه در میان اقشارزحمتکش جامعه، روز به روز بر متشکل شدن خود تاکید می کنند. حجم دستگیری ها و فشارهای امنیتی نشان می دهد که حاکمیت نیز این نیروهای پائین جامعه را خطر اصلی و جدی تلقی می کند. روشن است که این گردش به چپ جامعه، نیاز به ستاد رهبری چپ خواهد داشت، اما واقعیت این است که این نیروهای اجتماعی فعال که شعارهای روشن و خواست های دقیق خود را مدام فرموله می کنند، هنوز نتوانسته اند به این نیاز حیاتی پاسخ دهند. چپ سازمانیافته در سطح سراسری ایران نه نیروی سازمانی قابل توجهی دارد نه حتی هنوز خانه تکانی کافی انجام داده تا بتواند به نیازهای یک الترناتیو تاثیرگذار پاسخ دهد. این مشکل زمانی برجسته می شود که نیروهای میدانی در داخل کشور چه آن بخش که روی خواست های فرهنگی و اجتماعی و آزادی های شهروندی تاکید می کنند و چه بخشی که مطالبات طبقاتی را به پیش می برند، نیاز به آزادی ها و برقراری دمکراسی برای سازمانیابی خود را بیش از پیش احساس می کنند. واقعیت این است که جامعه با سرعت به پیش می رود و این پیشروی به قدرتمند شدن چپ اجتماعی کمک می کند و می تواند بزرگترین فرصت برای چپ سازمانی را مهیا سازد. اکنون که رژیم جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موقعیت خود قرار دارد، فرصت برای نیروهای چپ و مترقی فراهم آمده است تا با نقد گذشته خود و با شرکت و پشتیبانی از اعتراضات، به سازماندهی نهادهای قدرت کارگری و مردمی از پائین کمک کنند و با ایجاد همبستگی میان خود و جنبشهای مختلف، مسیر دگرگونی های اساسی را هموارترسازند. پرسش اساسی در مقابل نیروهای چپ و سوسیالیست این است که چگونه می توان از این فرصت تاریخی بهره گرفت و چپ را از حاشیه به متن تحولات شتابان اجتماعی وارد ساخت؟
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
پنج شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ ژانويه ۲۰۲۵
Comments
ارزیابی مشترک: پیشروی جنبش انقلابی ژینا بر متن تحولات شتابان منطقه و جهان — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>