جنگ ِ تروریست های اسلامی با دموکراسی
خدامراد فولادی
جنگ ِ تروریست های اسلامی به سرکرده گی ِ رژیم ِ حاکم بر ایران با دموکراسی ِ تاریخی که چپ ِ فرقه سالار آن را دموکراسی ِ امپریالیستی یا غربی می نامد، فرصت ِ مغتنمی بود برای این چپ ِ همیشه در کمین ِ قدرت تا هوییت ِضد ِ تاریخی و ضد ِ تکاملی ِ خود رابیش ازپیش وبا تنزل دادن ِمبارزه ی تاریخی -طبقاتی به جنگ ِفقیر وغنی و اشک ِتمساح ریختن برای« فقرا» به نمایش بگذارد. چپ ِ فرقه سالار ِ ایرانی درطول ِبیش ازهشت دهه موجودییت ِسیاسی – ایدئولوژیک اش نشان داده که یک هوییت ِ جعلی دارد و یک هوییت ِ واقعی. چرا هوییت ِ جعلی دارد؟ چون مارکسیست نیست و خود را مارکسیست می نامد. به چه دلیل مارکسیست نیست؟ به این دلیل که به تکامل ِقانون مند و نظام مند ِ جامعه های انسانی در اشکال ِ ناهمتراز ِ آن و تقدم و تاخر ِ پیش رفته و عقب مانده یعنی به ماتریالیسم ِتاریخی اعتقاد ندارد وفقط در حرف تظاهر به اعتقاد به آن می کند. به عبارت ِدیگر،این چپ آموزه ای را انکار می کند که مارکس و انگلس بر آن تاکید دارند و از اصول ِ غیر ِقابل گذشت ِتاریخ ِانسانی می دانند و چپ ِ فرقه سالار نه تنها آن را کتمان می کند بلکه معتقدان به آن را اکونومیست وجیره خوار ِ امپریالیسم می نامد که هردوعنوان درادبیات ِسیاسی ِلنین وپیروان ِ او بدترین و اهانت آمیزترین دشنام هستند.
در واقع، اختلاف و ضدییت ِ این چپ را با حکومت ِ اسلامی نیز باید در چارچوب ِ همین درک و بینش ِ تکامل ستیزانه و قدرت طلبانه و تمامییت خواهانه اش دید و ارزیابی نمود، یعنی در چارچوب ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی به نام و به کام ِ خود، وگرنه با این رژیم به لحاظ ِ ایدئولوژیک و قانون ستیزی ِ اراده گرایانه و دموکراسی ستیزش، همسویی و همنظری ِ کامل دارد.
جنگ ِ کنونی ِ خاورمیانه را که چپ ِ فرقه سالار آن را بهانه ای کرده است برای تبلیغ و پیش برد ِ نیات ِ دموکراسی ستیزانه ی خود نیز باید در چارچوب ِ ضدییت اش باتکامل ِ قانون مند و نظام مند ِ جامعه های انسانی دید و قضاوت نمود.
آنچه این چپ نمیداند وباید بدانداین است که، جنگ های امروزی بنا بر تجربه ی تاریخی ، جنگی است چند وجهی با هدف های مختلف: یا جنگ ِ دولت ِ ارتجاعی است با دولت ِارتجاعی،مانند ِجنگ ِ رژیم ِ اسلامی با رژیم ِ صدام حسین. یا جنگ ِ یک دولت ِ ارتجاعی است با مخالفان ِ درونمرزی ِ خود مانند ِ جنگ ِ حکومت ِ اسلامی با مثلن بلوچ ها و کردها، و یا جنگ ِ دولت ِ ارتجاعی است با دموکراسی در دیگر کشورهای دارای دموکراسی که به صورت ِ ترور ِمخالفان وایجاد ِرعب ووحشت در شهروندان ِ آن کشورها توسط ِ جیره خواران و نیروهای نیابتی اش که عمدتن مسلمان هستند انجام می شود.
جنگ ِ کنونی در خاورمیانه که تقریبن از یک سال ِ قبل تروریست های حماس به نیابت ازرژیم ِاسلامی ِ حاکم بر ایران آغاز کرده اند، در واقع جنگی است علیه ِ دموکراسی به طور ِ عام، و علیه ِ دموکراسی ِ اسراییل، و البته نه صرفن این یا آن دولت ِ حاکم بر آن کشور، آنچنان که چپ ِ فرقه گرا به همزبانی با این رژیم وتروریست های اسلامی ِ همپیمان اش ادعا می کند جنگ ِ« فلسطینی های مظلوم » علیه ِ صهیونیست ها.آنچه هم درمنطقه خاورمیانه محور یا جبهه ی مقاومت به رهبری ِ حکومت ِ اسلامی و سپاه ِ پاسداران اش تبلیغ می شود، ماهییتن بلوک ِ تروریست های دینی مذهبی است به زعامت ِ فقیه ِ نفت فروشی که چمدان چمدان دلارهای حاصل از فروش ِ نفت ِ متعلق به مردم را به جیب ِ همپالکی های تروریست اش حماس وحزب الله و حوثی های یمن می ریزد. در واقع، این تروریست – راهزن های حماس، و حزب الله و حوثی های یمن بودند که به نماینده گی و پول و اسلحه ی رژیم ِ اسلامی تروریست ِ حاکم بر ایران جنگی را آغاز کردند و فلسطینی ها و لبنانی ها و یمنی ها و ایرانی ها را ناخواسته وارد ِ معرکه ای کردند که هیچ نفعی به هیچ لحاظی برای آنان ندارد. اگر خمینی جنگ ِ حکومت اش با رژیم ِ عراق و پیامدهای فاجعه بار ِ آن را نعمتی خداداده به شمار آورد، جنگ ِ کنونی ِ این رژیم هم برای جانشین ِاو و اعوان و انصار ِ راهزن اش شده است نعمت و برای ایرانی ها نیز جز فقر و بی خان و مانی و آواره گی نتیجه ای در بر نداشته است.
اما،بیایید به شیوه ی فرقه سالاران ِ اراده گرا لحظه ای خیالپردازی کرده و فرض کنیم فلسطینی ها به رهبری ِ حماس و حزب الله و جهاد ِ اسلامی و هدایت و مشارکت از راه ِ دور ِ تروریست راهزنان ِ حاکم بر ایران، دولت ِ اسراییل را از صحنه ی گیتی برانداخته اند. آنوقت چه خواهد شد؟ غیر از این است که یک حکومت ِ اسلامی- استبدادی دیگر نظیر ِ همین رژیم جایگزین ِ دولت ِ اسراییل می شود و همان بلاهایی را برسر ِ فلسطینی ها و دیگر ساکنان ِ اسراییل خواهد آورد که این رژیم برسر ِ ایرانی ها آورده است؟ یا باز هم خیالپردازی کرده و فرض نماییم که یک دار و دسته ی چپ ِ اراده گرا توانست حکومت ِ اسراییل را سرنگون کند و پرچم ِ داس و چکش ِ خود را بر فراز ِ آن کشور برافرازد. آنگاه چه خواهدشد؟ غیر از این است که حکومتی از جنس و جنم ِ کوبا و کره ی شمالی و یا شوروی ِ سابق و روسیه ی کنونی، و یا نظیر ِ چین با رهبر ِ فعال مایشاء مادام عمربه قدرت رسیده و کل ِ جامعه را تبدیل به اردوگاه ِکار ِاجباری خواهد کرد؟ چپ ی که نمی داند کمونیسم محصول ِمستقیم ِنظام ِسرمایه داری وتمام ِدستاوردهای تاریخی ِتولیدی- مناسباتی ِ آن است ، و سوسیالیسم نیز پل ِ رابط ِ این فرارفت ِ تکاملی است، چرا بی دلیل خود را مارکسیست و کمونیست می نامد و با این نامگذاری ِ دروغین جامعه ی انسانی را به دنبال ِ نخود سیاه ِ حکومت ِ شورایی – استبدادی ِ امتحان پس داده و تاریخن مردود شده ی خود می کشاند؟
افزوده ی یک:
اخیرن حزب الله ِ لبنان اعلام کرده است که به تمام ِ لبنانی هایی که در بمباران های اسراییل خانه های شان خراب شده است هزاران دلار از پول هایی که تروریست راهزنان ِ حاکم بر ایران از دارایی های مردم ِ ایران دزدیده و به رهبران ِ حزب الله داده اند برای باز سازی ِ خانه های شان خواهد داد. این هم یک نتیجه ی جنگی است که « محور ِ شرارت ِ اسلامی» به رهبری این رژیم به مردم ِ ایران تحمیل کرده است. حال ببینیم آن خانمی که شده است سخن گو و مدافع ِ محور ِ شرارت ِ اسلامی و دموکراسی خواهان ِ ایرانی را جیره خوار ِ امپریالیسم می نامد این دزدی ِ علنی از اموال و ثروت های اجتماعی ِ مردم ِ ایران را چگونه توجیه خواهد کرد و چه پاسخی به میلیون ها شهروند ِ دموکراسی خواه خواهد داد.
افزوده ی دو:
در حین ِنوشتن ِاین مقاله یکی از« قهرمانان ِمحور ِ مقاومت»(بخوان محور ِشرارت)دربرابر ِدموکراسی وآزادی های سیاسی یعنی بشاراسد رهبر ِمادام عمر ِ سوریه ، سرنگون شد و به روسیه ی پوتینی پناه برد. مردی از« خانواده ی اسد» که خود و پدرش پنجاه وپنج سال باتکیه براسلحه و زندان و شکنجه و اعدام بر سوریه حکومت ِ بی چون و چرا کردند. یعنی این دو نفر ِ پدر و پسر به اندازه ی 17 رییس ِ جمهوری ِ آمریکا، بر یک کشور حکمرانی ِ مادام عمر کردند تا به زور ِ اسلحه سرنگون شدند.
افزوده ی سه:
کوتاه وگویا: رهبران ِمادام عمر ِفرقه ها و حکومت ها به هوش باشید! یک رهبر ِ مادام عمر ِ دیگر به زباله دان ِ تاریخ پیوست!نوبت به شما هم خواهد رسید!
افزوده ی چهار:
سرنگونی ِ دیکتاتور ِ فعال مایشاء مهم و بسیار مهم است ، اما حاصل و نتیجه و جایگزین ِ این سرنگونی نیز اهمییت اش کم تر از خود ِ سرنگونی نیست و بلکه بیش تر از آن هم هست. چرا که اگر یک حکومت ِ استبدادی مانند ِ رژیم ِ حاکم بر ایران، یا طالبان ِ افغانستان جایگزین ِ آن شوند تفاوتی در حاکمییت ِ سرکوبگر نخواهد داشت. این مشکل، در واقعییت ِ امر محصول ِ سالیان ِ طولانی حاکمییت ِ استبدادی و فقدان ِ دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی در این جامعه هاست. مشکلی که جبران ِ آن هم احتمالن طولانی و همراه با کار و فعالییت ِ رسانه ای – آموزشی و ترویج دموکراسی و آگاهی های سیاسی است، به گونه ای که هیچ فرقه و دار و دسته ای نتواند ایده های دموکراسی ستیزانه ی خود را به جامعه ی رهاشده از استبداد ِ از نفس افتاده تحمیل کرده و گرفتار ِ استبداد ِ تازه نفس نماید. یعنی مقدم برهرچیز باید فضای سیاسی ِ حاکم بر جامعه را دموکراتیزه نمود، وگرنه ، بدون ِ چنین فضایی باز هم استبداد است که در جامعه ی محروم از دموکراسی جولان خواهد داد.