Comments

بودجه دولت آقای پزشکیان؛ همان آش و همان کاسه همیشگی! / سیامک کیانی — 11 دیدگاه

  1. با درود. پاسخی عجولانه به کامنت ۱۱آبان جناب ناشناس.اولن، من به چند دلیل از سایت ارجمند روشنگری تقاضاکردم که مقالات ام را مسدودنماید تا هر کسی که نقد و نظر و مخالفتی با دیدگاه های ام دارد لطف کند و آن را درمقاله ای بنویسد و انتشار عمومی دهد تا من هم سر فرصت آن را بخوانم واگرلازم باشدبه ان پاسخ دهم. ثانین روش نقد علمی حکم میکند نقدکننده دیدگاه هایی راکه می خواهدنقد کندسر فرصت و باحوصله بخواند و هردیدگاه مشخصی را با نقل قول کامل- تاکید می کنم بر نقل قول کامل- با دلیل آوری متقابل از آنچه نقد و رد می شود نقد و رد نماید.و البته نه به روش ” بزن و در رو”! ثالثن در این صورت و با رعایت حق من نویسنده در داشتن فرصت پاسخگوییاست که امکان یک بحث سازنده و آموزنده فراهم خواهدشد. چراکه تاکتیک بزن و در روی عجولانه و غیر مسئولانه ره به جایی نخواهدبرد و جز تخریب شخصیت نویسنده نتیجه ای نخواهد داشت، با این وصف، باز هم ازسایت ارجمندروشنگری به دلیل مسدودنمودن کامنت نویسی برمقالات ام تشکر میکنم و از هرکسی که نقد ونظری بر دیدگاه های ام داردتقاضا می کنم در یک مقاله ی عمومی همه خوان بنویسد و انتشار دهدتا خواننده گان بیشتری نسبت به کامنت، نظرات من و مخالف ام راارزیابی و قضاوت نمایند. با پوزش از جناب ناشناس، من به همان دلایل بالا به کامنت های جنابعالی پاسخ نخواهم داد، مگر آنکه در یک مقاله ی کامل در ستون مقالات روشنگری یا هر سایت دیگر درج گردد. در ضمن همین توصیح چند سطری بسیار وقت مرا گرفته است! با احترام به سایت ارجمند روشنگری و خواننده گان و جناب ناشناس.

  2. بنظر می آید که امپریالیستهای غربی تازه از نوکر شدن رژیم بسیار ناامید شده اند و اعدام ضد بشری شارمهد را بهانه کرده اند. به احتمال قوی، رژیم هم احساس کرده که دیگر نمیتواند امپریالیستهای غربی را راضی کند برای همین گفته به درک بگذار بروند کار از کار گذشته. واقعا هم بنظر می اید که کار از کار گذشته چون امپریالیستهای غربی از طریق تحریم و نظامیگری اسرائیل شان ضربه سختی به رژیم و ستونهایش زده اند و همگی در این متحد بوده اند. آن دوقطبی رویائی امپریالیستهای شرقی در حال تحقق است. جنگ بین دموکراسی و دیکتاتوری نیست، جنگ میان اربابان زالو ست.

  3. درباره این مقاله:
    آذرماجدی و «بحث های تئوریک»اش
    خدامراد فولادی
    معلوم نیست که این جناب در مقاله چه گفته، چون مقاله کامنت بسته (نویسندگان آتوریته چی) در سایت روشنگری را بهتر است نخواهند. احتمالا از اینکه خانم ماجدی دولت اسرائیل را فاشیستی میداند که آقای فولادی طرفدارش است و میگوید دولت اسرائیل دموکراتیک است، خیلی عصبانی است و میخواهد با عبارت پردازی های همیشگی اش در موضوعات دیگر تلافی در بیاورد.
    درک آقای فولادی از انقلاب در واقع ضد انقلاب است چون میگوید در ایران سرمایه داری وجود ندارد و سرمایه دارها باید حکومت کنند تا به کارگران خدمت کرده آنها را برای انقلاب کمونیستی آماده کنند. او هم از سرمایه دار دفاع میکند و هم از کارگر و تضاد اینها برایش بنفع طبقه سرمایه دار باید فراموش شود. برای همین است که نمیگوید کارگر و یا سرمایه دار، میگوید “شهروند” که بتواند طبقاتی بودن جامعه را مهم جلوه نداده کار بورژواهای پرو غربی نوکر امپریالیستهای غربی را راحت کند. او خودش میداند که روسیه و چین سرمایه داری هستند اما معتقد است که سرمایه درای باید مثل کشورهای امپریالیستی غربی باشد نه شرقی. این یعنی فروش ایران به غرب بخاطر کمونیسم.
    وضعیت فکری مارکسیستها واقعا تماشائی شده است!!!
    در حال حاضر 40 درصد مقالات اصلی سایت روشنگری قابل کامنت گذاشتن نیست. خوانندگان باید این نویسندگان دیکتاتور را بایکوت کنند. این نویسندگان از سایت روشنگری میخواهند که مثل روزنامه کیهان رفتار کند.

  4. دیدگاه آرام بختیاری ترتسکیستی پرو غربی است. ترتسکی یک آنارشیست کش دولتگرا درجه یک بود و تا آخر عمر ، حتی وقتی که تروریستهای استالین، ترورش کردند، سرمایه داری دولتی را سوسیالیسم قلمداد میکرد. خفه کردن کامنت هم برای پنهان کردن آنارشیست کشی های ترتسکی و لنینیستهاست است.
    در پرونده مارکسیستها مسائل درونی جامعه اسپانیا و جنگ داخلی آن و نقش مخرب آنها هم هست. در آن دوره یک عده استالینیست و عده ای دیگر ترتسکیست و عده ای هم سوسیال دموکرات بودند – فلسفه سیاسی ها!!! اما مارکسیستها همیشه در سرکوب آنارشیستها مصمم بودند. برای همین، آنارشیستهای معاصر باید از تاریخ درس بگیرند، واقع بین باشند و خیال پرداز نباشند و توده های مارکسیستها را بعنوان نا آگاه در نظر بگیرند و محتاط باشند.
    به آنارشیستها،
    فکر نکنید که رفیق رفیق گوئی مارکسیستها در آینده به رفاقت می انجامد. بمحظ اینکه قدرت حزبی، دولتی و اسلحله گرفتند، بخاظر سیادت “طبقه کارگر”، یعنی حکومت خودشان، آنارشیستها را شکار خواهند کرد. مارکسیستها را وارد روابط شورائی محل کار و زندگی کنید و اجازه درست کردن سلسله مراتب را از آنها بگیرید تا کاملا خنثی شوند. تا وقتی که تشکل ارباب ندارد، گنده گوئی های آنها مهم نیست و مطیع خواهند بود. در اکثر موارد، دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستها یعنی ریاست اربابان مارکسیست. ستاد یعنی مرکز فرماندهی و درست کردن سیاه لشکر از زنان و کارگران برای عملی کردن فلسفه بافی های یکی از چندین نوع مارکسیسم برای درست کردن دولت برای خود. اینها بیان رک و راست تئوریهای آنهاست. به عبارت دیگر، اگر لفاظی های تئوریک آنها را تجرید کنید، به اینها می رسید.

  5. درباره تیتر این مقاله که کامنت گذاشتن برای آن ممنوع شده است:
    #
    لوکاچ فیلسوف مجار مورخ و تئوریسین ادبیات – آرام بختیاری
    #
    – لوکاچ از یک خانواده ثروتمند بود و یک روز هم کارگری نکرد.
    – او برای احزاب سرمایه داری دولتی مارکسیستی بلوک شرق فلسفه بافی میکرد.
    – او تا آخر عمر هوادار لنین بود لنینی که با کمک ترتسکی و استالین تنها با جنایت توانست رژیم بلشویکی را نجات دهد. همه رهبران حزبی زنان و کارگران را موش آزمایشگاهی میکنند.
    – زنان و کارگران باید فلسفه بافی های مارکسیستها را نقد کنند. برای هر نظر فلسفی مارکسیستی حداقل یک نظر مارکسیستی دیگر و یک نظرغیر مارکسیستی وجود دارد که باعث نفاق می شود چون نظرات فلسفی از طریق تجربه قابل اثبات نیست.
    – خود فلسفه بافی اصلا بدرد انقلاب نمی خورد. برای درک موضوعاتی که فلاسفه بمیان میکشند، دنبال معادل علمی آن باید رفت.
    – فلسفه نمیتواند به هیچ مسئله ای پاسخ مشخص و متحد بدهد. فقط روش علمی و منطق قادر به چنین کاری است.
    – یکی از دلایلی که فلسفه امروز دیگر چندان جذاب نیست این است که موضوعاتش توسط علم دنبال می شود و فلسفه بافی کنار گذاشته می شود.
    – یکی از بدبختی های بزرگ جنبش زنان و کارگران ایران و جهان این است که تحصیل کرده ها ی مارکسیست برای خودشان فلسفه اختراع میکنند و بعنوان باسواد خود را بعنوان آتوریته میخواهند جا بزنند که کاری آخوندی بورژوایی ست. آخر کار این فیلسوفان هم رهبران احزاب شدن و راه انداختن سرمایه داری دولتی است.
    – فقط آن ایده هایی که امکان مشاهده کردن، آزمایش کردن و تجربه شدن هستند را باید پذیرفت. فلسفه بافی پشت میز انجام میشود و فیلسوف دست به کار و آزمایش نمی زند. حتی اگر فیلسوف رئیس حزب بشود و نظرش را بخواهد عملی کند، باز هم مرتجع باقی می ماند چون میخواهد زنان و کارگران را موش آزمایشگاهی خود کند. در حقیقت باید اول سلطه داشته باشد تا عملی انجام دهد.
    – مارکسیستهای تحصیل کرده و بوروکرات دشمن آنارشیسم هستند چون عاشق سلطه داشتن هستند.

  6. درباره این مقاله:
    مسئله فلسطین 75 ساله است:
    https://www.azadi-b.com/?p=49437
    نظر نویسنده درست است ولی واقعا لازم است که وقتی اسرائیل و آمریکا و کلا امپریالیستهای غربی را افشا میکنیم، تمام جبهه مقاومت و تمام امپریالیستهای شرقی را هم افشا کنیم تا فکر طرف یکی از ارتجاعیون را گرفتن از سر خوانندگان و فعالین بیرون بیاید.
    متد دیگر این است که در کار آموزشی برای انقلاب کلا ارتجاع نقد شود و در انتها همیشه توضیح داده شود که ارتجاع یعنی چه.
    مثلا، نسل کشی فلسطینی ها در غزه از ارتجاع امپریالیستهای غربی است و ارتجاع هست:
    مردسالای، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی و انواع تعصب.
    اغلب بجای ذکر کردن معنی ارتجاع، می نوینسده سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی.
    از این غلط تر نمیتوان گفت چون معلوم نیست که ارتجاع در این شعار کجاست؟

  7. درباره عنوان این مقاله
    دین ستیزی چیست و چگونه باید باشد – فرزین خوشچین
    معمولا نویسنده کامنت برای مقاله اش را مسدود میکند، برای همین باختصار به عنوان مقاله می پردازیم.
    هر ایده ای که علمی نیست، مثل مثلا ماتریالیسم تاریخی و یا ماتریالیسم دیالکتیک را باید نقد کرد تا بتوان درک بهتری از انسان، جامعه و ضرورت انقلاب داشت. ایده های اساسی مذاهب را باید از زاویه علمی بودن یا نبودن ارزیابی و نقد کرد. وقتی غیر علمی بودن آنها اثبات شد، سایر ایدههای مذهبیون در ارتباط با مسائل اجتماعی مثل اقتصاد، اخلاق، حقوق، دولت و سیاست را میتوان در ارتباط به زندگی اجتماعی ارزیابی و نقد کرد. معمولا، مثل مارکسیسم، در مذاهب، اعتبار ایده ها از مفید و سازنده بودن آنها نیست، از اعتبار آتوریته است ( در مارکسیسم اعتبار مارکس و در مذاهب مثلا اعتبار خمینی یا یک آیت الله) که از لحاظ منطقی و علمی مردود است.

  8. آیا ما باید اول مثل غربی ها بشویم تا بعد برای جامعه آنارشیستی کمونیستی مبارزه کنیم؟
    نه.
    اول اینکه امپریالیستها بر جهان حاکم هستند و گشورهای آنها اجازه نمیدهند کشورهای ضعیف تر رقیب آنها بشوند.
    دوم اینکه مثل غربی ها شدن آنارشیستی و کمونیستی شدن جامعه را تشویق نمی کند، برعکس مثل جامعه فعلی ایران، سخت علیه آن می جنگد و مثل همین رژیم، از هیچ حیله و جنایتی دست بر نمیدارد.
    راه درست، نه غربی است نه شرقی و نه اسلامی . حرکت در جهت انقلاب آنارشیستی کمونیستی راه درست است. انقلاب آنارشیستی کمونیستی در ایران ویژکی فرهنگی خودش را دارد اما در پایه مثل بقیه جاهاست.
    اگر کامنتی و مسئله ای مهم پیش نیاید، اینهم پایان کامنتهای آنارشیستی.

  9. درباره این مقاله:
    پس از شنبه: محتمل‌ترین سیر وقایع و جایگاه ما
    https://www.azadi-b.com/?p=49404
    این مقاله کلا درست است اما توضیح نمیدهد که هژمونی کارگری یعنی چه.
    مقاله شکایت میکند که ما بردگان مزدی جبهه همه با همی نداریم.
    درست، نداریم، اما آیا دلیلش همان “هژمونی کارگری” طلبی نیست؟
    اگر به ادبیات مارکسیتها دقت کنیم، از مارکس انترناسیونال اول تا مارکسیتهای حزبی و غیر حزبی امروز، همه آنها هژمونی طبقه کارگر را هژمونی شخصیت ها و احزاب و سازمانهای خودشان میدانند. از آنجا که تفسیر از اقتصاد سیاسی جامعه برای هر مارکسیستی با مارکسیست دیگر فرق فرق دارد، هژمونی طلبی کارگر میشود هزمونی طلبی شخصیت ها، سازمانها و احزاب گوناگون و طبیعتا رقابت آنها برای هژمونی نهائی، یعنی دولت داشتن (سرنگونی طلبی).
    پس روشن است که ماهیت شر در واقع نه ارتجاع بیرون بلکه خود مارکسیسم است که نقش ارتجاع را در جنبش کارگری بازی میکند.
    راه حل، نه تفسیرهای گوناگون اقتصاد سیاسی جامعه، بلکه تشخیص مبانی ارتجاع و وحدت حول از بین بردن آن است. برای همین، رویکرد آنارشیستی کمونیستی ذکر شده در کامنتهای قبلی، بهترین رویکرد برای وحدت طبقات تحت سلطه (زن، کارگر، جامعه تحت سلطه امپریالیست، افراد برده در هیراشی و قربانیان تعصب) است.

  10. درباره انقلاب.
    – مبارزه با مردسالاری از مبارزه با حجاب اجباری شروع می شود تا ازدواج اجباری، ازدواج کودکان، ممنوعیت طلاق، ممنوعیت جلوگیری از بارداری و سقط جنین، تحمیل بچه داری و شوهر داری و خانه داری، تبعیضات شغلی و تحصیلی، نبودن امکانات پرورشی در دفاع از خود در تعرضات جسمی و روحی جنسی و غیر جنسی. پیروزی انقلاب در این جنبه، از بین بردن تمام محدودیتهای ذکر شده است.
    می بینیم که انقلاب زنان علیه مردسالاری ربطی به سرمایه داری ندارد و در تمام دوران تاریخ شناخته شده وجود داشته است
    – مبارزه با سرمایه داری یعنی الغای کارمزدی، مالکیت خصوصی و‌ دولتی بر ابزار تولید که هست اجتماعی کردن تمام مالکیتها بر وسایل تولید.
    – مبارزه با امپریالیسم یعنی جلوگیری از سلطه یک جامعه بر جامعه دیگر، حال این جامعه یک قبیله باشد و یا یک کشور. امپریالیسم به سرمایه داری ربط ندارد و همیشه در تاریخ شناخته شده وجود داشته است.
    – مبارزه با هیراشی یعنی از بین بردن سلطه یک عده بر عده دیگر در کار گروهی و یادگیری پروسه کار بگونه ای که همه در تصمیم گیری هایی که بر آنها تاثیر دارد شرکت داشته باشند.
    – مبارزه با انواع تعصب و جهل، از تبلیغ و ترویج خرافات و ایده های بی پایه گرفته تا بوجود آوردن انواع نفرت مثل نفرت نژادی، ملی، جنسی و غیره..
    * تمام جنبه های ارتجاع بر هم دیگر تاثیر دارند و تکامل پیدا میکنند.
    همانطور که ابعاد انقلاب نشان میدهد، انقلاب در حقیقت تحولی فرهنگی ست.
    آیا فرهنگ غرب انقلابی است؟
    فرهنگ غرب انقلابی نیست چون تمام جنبه های ارتجاع، بصورتی که ذکر شد، در آن وجود دارد.
    فرهنگ انقلابی قدم به قدم ساخته می شود. مثل تسخیر یک قلعه و یا شهر و یا ساختن یک کشتی، هواپیما و ساختمان قدم به قدم و تدریجی است.
    مبارزه با جنبه های ارتجاع، معیارهای وحدت انقلابی نیز هست.

  11. مقالات و بحثهای بیشماری در ارتباط با اقتصاد سیاسی (اقتصاد ملی) وجود دارد. تقریبا ۹۹ درصد این بحثها، مثل این مقاله، برای انقلاب زنان و کارگران بدرد نخور هستند. مقاله دارد میگوید که دولت و اقتصاد ایران سروسامانی درستی ندارد، دولت بدهکاری دارد و این تورم بوجود می آورد و تورم فقر بوجود آورده. معلوم نیست نولیبرالیسم در این مقاله چکار میکند. در اقتصاد نولیبرالی، تورم میتواند بسیار کم باشد و کارگران در مجموع فقیر نباشند و در اقتصاد دولتی، تورم میتواند زیاد باشد و کارگران فقیر باشند. فرمول بندی درست مارکس از اقتصاد سرمایه داری، که هم در سطح خرد است و هم کلان، به نوع سیاستهای سرمایه داران ربطی ندارد و در مورد تمام انواع آن صدق میکند.
    منشاء فقر در اقتصاد سرمایه داری میتواند سه چیز باشد:
    ۱ – کمبود منابع طبیعی، که شامل ایران نمی شود و اکثر جوامع در چنین وضعی قرار ندارند.
    ۲ – پائین بودن بارآوری در کل جامعه، که اینهم شامل جامعه ایران نمی شود، چون تا بخواهی نیروی کار و تخصص و تحصیل کرده و انسانهای باهوش و بطور نسبی نابغه وجود دارد.
    ۳ – پائین بودن سطح دستمزدهای کارگران.
    این آخری دلیل اصلی فقر در ایران است. سطح دستمزدها میتواند از طریق مبارزه طبقاتی بالا برود، مخصوصا وقتی که این مبارزات مثل مبارزات کارگران قرن نوزدهم و بیستم اروپا حاکمین را تهدید کند..
    اما،
    بالا بودن سطح دستمزد و نبودن و کم بودن فقر در جامعه سرمایه داری تضمین شده نیست. اگر حاکمین بتوانند با شامورتی بازی های همیشگی شان طبقه کارگر را گمراه کنند، فقر باز میگردد و ثروت حاکمین افزایش پیدا میکند. از بین بردن فقر نقش کلیدی در انقلاب دارد اما اصل انقلاب نیست. اصل انقلاب از بین بردن بردگی است. حال چه برده رفاه داشته باشد چه نداشته باشد.
    تنها راه رهائی از بین بردن روابط ارتجاعی است. ارتجاع هست اقتدارگرایی (سلطه جوی) و عینیاتش مثل مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی و انواع تعصب. از بین بردن ارتجاع انقلاب آنارشیستی کمونیستی ست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>