فرازی از دموکراسی نمایندگی در جمهوری پنجم فرانسه
هادی میتروی
دیروز یکشنبه ۹ ژوین ۲۰۲۴ انتخابات پارلمان اروپا در ۲۰ کشور اروپایی و با ۴۰۰ میلیون واجدان حق رای برگزار شد.
در فرانسه ۵۲ و نیم درصد از واجدان حق رای در این انتخابات شرکت کردند که از سال ۱۹۹۴ تا امروز بیسابقه است چه در انتخابات گذشته فرانسه بیش از نیمی از واجدان حق رای به پای صندوق رای نمی رفتند!
همینجا لازم بیادآوری ست که در فرانسه نیز همچون ایران و بسیاری دیگر از جوامع پیشرفته بخش بزرگی از مردم این کشورها به دولت ها و احزاب قانونی راست و چپی که در انتخابات بورژوایی شرکت می کنند اعتمادی ندارند و پای صندوق های رای حاضر نمی شوند. در نتیجه برای یک درک آماری از محبوبیت اجتماعی این احزاب ارقام بدست آمده را ناچاریم تقسیم بر دو کنیم!
باری شرکت بی سابقه اندکی بیش از نیمی از شرکت کنندگان در رای گیری دیروز باعث شد تا اتحاد احزاب راست فرانسه باکسب بیش از ۳۵ درصد آرا از حزب راست میانه رییس جمهور وقت پیشی گیرد و حزب حاکم حدود ۱۵ درصد آرا را از آن خود کند!
آنچه در جمهوری پنجم فرانسه باعث مکث و توجه فعالان جامعه مدنی ست قدرقدرتی رییس جمهور فرانسه است که در مدت پنج سال ریاست جمهوری خود هرکاری که دلش بخواهد را بدون تایید و حتی مشورت مجالس دوگانه نمایندگان می تواند انجام دهد!
رییس جمهوری پنجم فرانسه نه تنها هرکاری دلش بخواهد؛ از جمله به عضویت درآمدن در «پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی» و یا ارسال اسلحه و اعزام نیروی نظامی به اوکراین؛ را می تواند انجام دهد بلکه می تواند مجالس نمایندگان منتخب مردم را بارها منحل نماید!
واقعاً حیرت انگیز است که قدرتی اینچنین را که ولایت مطلقه فقیه ادعا می کند مستقیماً از خدای تبارک و تعالی دریافت کرده است و کسی هم او را باور نمی کند، رییس جمهوری پنجم فرانسه از رای خود مردم کسب می کند و بمدت پنج سال فعال مایشا می شود و هرچه دل تنگ کلان سرمایهداری فرانسه می خواهد را برکل جامعه اعمال می کند!
همین دیشب با شنیدن پیروزی اتحاد راست رییس جمهوری وقت در کمتر از یک ساعت از اعلام نتایج انتخابات، رسماً اعلام کرد که هیچ تمایلی به ادامه اداره جامعه فرانسه با حزب شکست خورده خود ندارد و در دهان کجی به این حزب شکست خورده، مجلس ملی فرانسه را منحل می کند تا در یک انتخابات زودرس، در کمتر از سه هفته آینده، مجلس دست راستی نخست وزیر راست و کابینه راست ایتلافی را تشکیل دهد تا حضرت رییس جمهوری پنجم همچون گذشته در سیاست خارجی فعال مایشا و در امور داخلی بکمک کابینه راست همچنان در اند سال آینده بر تخت سلطنت بماند و سیاست های کلان سرمایههای فرانسه را در خود فرانسه، اروپا و آفریقا هماهنگ با دیگر سرمایههای امپریالیستی، به پیش برد!
از ماوقع ۲۴ ساعت گذشته چند نکته توجه نویسنده را بخود جلب کرده است:
یکم: در سراسر جهان، دموکراسی نمایندگی نه تنها مشارکت دایمی اکثریت جوامع را تامین نمی کند بلکه عملا در خدمت پیشبرد منافع سرمایههای امپریالیستی قرار دارد!
دوم: دموکراسی نمایندگی بارها بجای فرشته از چراغ جادویی صندوق های رای دیو بیرون آورده است!
سوم: عدم تغییر قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه و عبور از این قانون اساسی به جمهوری ششم، با مضمون دموکراسی مستقیم، کل دموکراسی در جامعه فرانسه را در خطر جدی قرار داده است!
چهارم: رقابت ها دوستی ها و دشمنی ها و منیت ها و خودمحوربینی های راست فرانسه برای من نوعی قابل فهم است اما برای نویسنده قابل فهم و توضیح نیست که چرا چپ فرانسه دچار این بیماری هاست و نمی تواند در جبهه ای واحد در مقابل راست قد علم کند؟
چرا چپ فرانسه قادر نیست این رقابت ها و منیت ها را بکنار گذارد و در جبهه ای توده ای که منافع مشترک اکثریت عظیم تولیدکنندگان را نمایندگی می کند بجنگ راست ها رود؟
چرا بازمانده حزب سوسیالیست و ملانشونیست و طرفدار محیط زیست و حیوانات و کمونیست ها نمی توانند در یک جبهه مشترک ۱۴+۱۰+۵+۵+۴ درصد رای خود که نزدیک به چهل درصد آرای رای دهندگان است را در یک جبهه واحد و حواریک برنامه مردمی واحد بر روی میز گذارند؟
چرا چپ فرانسه با سری برافراشته به چند درصد آرای بدست آورده خود همچنان می نازد و نمی فهمد که با فرهنگی بغایت بورژوایی، در زمین کلان بورژوازی امپریالیستی بازی می کند و با تجزیه پرولتاریای فرانسه این نیروی عظیم تولید را بجای اتحاد بر سر منافع مشترک، دعوت به مشارکت در انتخابات جهت کسب قدرت سیاسی و بتبع آن تغییر قانون اساسی و تحکیم دموکراسی مستقیم و گسترش عدالت اجتماعی، به ادامه بردگی می کشاند!
پنجم: هیهات از این همه شباهت بین دو کشور ایران و فرانسه که هر دو درگیر «انتخابات» زودرس هستند و با یادآوری نیم قرن گذشته، عملکرد چپ ایران و فرانسه در مطرح کردن خود و تشکیلات خود نیز به یکدیگر شبیه هستند. چپ هردو کشور با فرهنگ رقابت و منیت و خودمحور بینی می خواهند بجنگ کلان سرمایهداری حاکم بر کشور خود رود!
ششم: اگر این روند در چپ ایران و فرانسه و جهان ادامه یابد و چپ بخواهد بجنگ دیو با فرهنگ و ابزار خود دیو رود، تا ابد شکست های قرن گذشته در شش وجهش تکرار خواهد شد و نسل های آینده آخرین نفس های خود را خواهند کشید!
نتیجه اخلاقی:
برای عبور از نظام حاکم و ادامه بردگی برای سرمایه، ناچار به ایجاد ابزار و وسایل لازم برای عبور از این بربریت هستیم!
برای ایجاد سازوکار لازم برای عبور از بحران جهانسوز حاکمیت و تقدس سرمایه ناچاریم با عشق به زندگی و عبور از منیت ها و کینه های دوران جنگ سرد و رقابت های کودکانه، فرهنگی نوین در اتحاد و همبستگی بیافرینیم!
تاریخ دو قرن گذشته نشان می دهد که برای پیروزی بر حاکمان دیوگونه و نجات کلیت حیات بر روی زمین، چاره دیگری بجز خلق فرهنگی نوین، ایجاد صفی متحد بر مبنای منافع مشترک و اقدام دایمی و هماهنگ در راستای درانداختن حاکمیت مستقیم اکثریت عظیم تولیدکنندگان در هر کشور نداریم!
زنده باد انقلاب!
زنده باد حاکمیت مستقیم اکثریت عظیم تولیدکنندگان در هر کشور!
زنده باد کمونیسم!
فرانسه در تبعید
در فردای انتخابات نمایندگان مجلس اتحادیه اروپا در ۹ ژوین ۲۰۲۴ و انحلال آنی مجلس ملی فرانسه در همان شب
hadi.mitravi@yahoo.com
ایشون هم، رهبر حزب کمونیست فرانسه، میگوید همه متحد شویم.
https://www.akhbar-rooz.com/243664/1403/03/24/
حالا شما هم میگوئید همه متحد شوند؟ اسم این اتحاد را میگذارید اتحاد طبقه کارگر؟
آنارشیست
اراده، فرضیه و عمل
.
ما انسانها، برای بقا، رفاه و تفنن، فرضیه میسازیم، فرضیه را در عمل بکار می بریم تا نتیجه انرا ببینیم و از آن استفاده کنیم – حتی اگر تغییر، تغییر رفتار و نگرش باشد که برای شخص سوم، عینیت است نه ذهنیت. بین فرضیه و عمل (تغییر عینی دادن بر اساس فرضیه) ، اراده وجود دارد. بدون اراده هیچ چیزی بر اساس طرحهای ذهن ما تغییر نمیکند. فرضیه میتواند ذهنی گرایانه باشد. در این حالت، اراده و عمل به نتایج مطلوب نمی رسد. فرضیه ای که به نتیجه مطلوب نرسیده را یا ترمیم و تجدید نظر میکنند و یا بدور می اندازند.
.
فعالیت انقلابی، بعلت تغییر دائمی شرایط، معمولا حرکت از فرضیه ها ست و مثل بسیاری از فعالیتهای تولیدی دیگر، خطرناک است و هزینه های جانی و مالی دارد. انقلاب کردن الکی نیست. تا یک رژیم آدم کشت، نمیتوان دعوت به شورش کرد و انتظار داشت تا انقلاب شود و نتیجه آن این باشد که بشر از سلطه گری بر نوع خود دست بردارد. انقلاب قدم به قدم باید باشد تا ما توده های زن و کارگر یاد بگیریم چگونه روابط خود را بر اساس روابط مرتجعین سازماندهی نکنیم، در غیر اینصورت، خودمان مرتجع می شویم. تا به امروز، بسیاری از انقلابیون کمونیست خودشان ارتجاعی شده اند. دلیل این ارتجاعی شدن این است که در طول فعالیت انقلابی، فرضیه ها بصورت اصل و تئوری وانمود شده اند و یکسری از افراد بعنوان رهبران حامل تئوری در نظر گرفته شده بودند، در حالیکه برای بسیاری از مسائلی که پیش می آمد، هیچ چیز جز فرضیه نداشتند. یک نمونه تزهای آوریل لنین است. نمونه دیگر، پیرپزی بر دموکراسی توسط طبقه کارگر در ذهن مارکس و انگلس است.
.
برای اجتناب از ریسک خطرناک تئوری دیدن فرضیه ها و رهبران مقدس الکی ساختن، سیستم تشکیلاتی انقلابی باید غیر متمرکز و بدون رهبری و بر اساس روابط شورایی در محل کار و زندگی باشد. این روابط تضمین میکند که اراده کسی بر اساس فرضیه های غلط ش تحمیل نشود و همه در تصمیم گیری و تعیین سرنوشت خود فعال و مسئول باشند. اینکه تشکل باید در محل کار و زندگی باشد به این دلیل است که نه تنها این محلها، محلهایی ست که ما در آن زندگی خود را بازتولید میکنیم، بلکه محلهایی ست که اربابان زالو مانند نیز در آن از طریق استثمارگری، تغذیه میکنند. محل کار و زندگی محلی ست که ارتجاع ساقط می شود. سقوط ارتجاع، سقوط دولتها نیست. سقوط انقلابی دولتها ابتدا از محل کار آغاز میشود و ابتدا جنبه ذهنی، روحی و فرهنگی دارد.
.
اپوزیسیون مارکسیستی ، همیشه فرضیه را با تئوری قاطی کرده است و برای وضعیتهای جدیدا پیدایش یافته، نسخه های قدیمی پیجیده اند و با فضل فروشی خود را بصورت رهبران مقدس به توده ها تحمیل کرده اند. مارکسیسم (نه مارکس) را باید با تمام رهبران دروغینش انداخت به سلطل آشغال. تشکیلات، تجمع و جلسلاتی مارکسیستی ی ندیده ام که در آن رهبران مقدس فضل فروش و کادرهای پشت پرده مدیریت کننده و چاپلوس، وجود نداشته باشد. از مارکس، مارکسیسم و دکون سیاسی ساخته اند. حزب سازی کمونیستی خودش یک فرضیه بود که حالا جایش زباله دان تاریخ است.
.
آنارشیست
جناب میتروی،
شما دارید به نتایجی می رسید که من سالهاست دارم آنرا بصورت کامنت بیان میکنم. خوش بینی مارکس و مارکسی به بورژوازی بغایت از اول جنایتکار، دلیل اصلی عدم پیدایش فرهنگی ضد اقتدار، یعنی فرهنگ کمونیستی، بوده است. خود شما، با دوتا شعار سرنگونی و ضد خامنه ای توده های عاصی ایرانی، تحت تاثیر قرار گرفتید و آنرا انقلاب شناختید در حالیکه شورش ۱۴۰۱ هیچ خاصیت انقلابی نداشت و ۳۰۰ سال در عمل عقب بود و به تمام دستاوردهای دوقرن گذشته ارتجاع شناسی اعتنایی نداشت. شما در آن مقاله در واقع دارید کنه فرهنگ حاکم بر شورش ۱۴۰۱ را نقد میکنید که فرهنگ انقلاب دموکراتیک توخالی اربابان بردگی مزدی امپریالیست بوده است نه فرهنگ انقلابی.
انقلاب یعنی از بین بردن مردسالاری ، الغای بردگی مزدی، از بین بردن امپریالیسم و سیستم هیراشی مدیریت روابط اجتماعی و چند تای دیگر.
تغییر فرهنگی اصل انقلاب است و با نفی فرهنگ چندین هزارساله اقتدارگرایانه بشر ممکن است نه با رشد نیروهای مولده.تکیه بر رشد نیروهای مولده، جنبه انسانی انقلاب را به جنبه خودبخودی تکامل بشر می سپازد و ضد انقلاب می شود، در حالیکه بشر با فرهنگ سازی ارادی از سایر پرایمیتها جدا شد و به زندگی اش جنبه ارادی و انتخابی داد.
آنارشیست