Comments

سپهر همه‌گانی چیست و کجاست؟ <br> منوچهر صالحی لاهیجی — 3 دیدگاه

  1. دیدکاه غلط دیگری هم که در میان مارکسیستها رایج است، از جمله خود مارکس، این است که آنها روابط تولیدی و اجتماعی را مستقل از اراده و آگاهی و اختیار آدمها در نظر میگیرند و پایه ماتریالیسم تاریخی گنگ و بخشا غلط آنها بر همین استوار است. این عدم اراده و آگاهی و اختیار در مورد توده های تحت سلطه، یعنی طبقه زن و طبقه کارگر صادق است، در مورد طبقات دارای سلطه صادق نیست. این ایده اساسا بر اساس پیش فرض ساده و غلطی بنا شده. طبقات صاحب سلطه با درست کردن ایدئولوژی ها، مذهب و فلسفه، و از طریق درست کردن ارگانهای سرکوب با درک درست از روانشناسی توده های تحت سلطه و بلاخره با جمع کردن متخصصین در خدمت خود، کاملا در مناسبات اجتماعی شان با خود و توده های تحت سلطه شان روابطی آگاهانه، ارادی و اختیاری برقرار میکنند. در زمینه اقتصاد، مطمئنن بقالها و دست فروشان و صاحبان رستوران و غیره، تحت تاثیر بازار عمل میکنند و اراده محدودی در تعیین سرنوشت دارند، اما صاحبین انحصارها و موسسات مالی عظیم و موسسات مالی دولتهای صنعتی، بر بازار و بر اقتصاد تسلط دارند و کاملا از عهده نوسانات احتمالی ان بر می آیند و یا حتی از آن برای منافع خود استفاده میکنند. حتی ماقبل سرمایه داری، روابط و مناسبات تولیدی و اجتماعی مستقل از اراده انسانها نبود و حاکمینی هستند که چند صد سال و حتی هزاران سال حکومت کرده اند.
    .
    محاسبه سیاسی مارکسیستها مبنی بر اینکه روزی یک بحرانی می شود و سرمایه داران بزرگ در بحران گیر میکنند و زمان انقلاب سوسیالیستی و غیره فرا میرسد یک توهم خطرناک و طولانی و مخرب جنبش زنان و کارکران علیه ارتجاع بوده است. حتی مارکسیستهای شورایی وطنی در چنین توهمی سیر میکنند و فکر میکنند که شوراها باید در زنان بحران انقلابی درست شود، تصوری کاملا باطل و در عمل ضد انقلابی.
    .
    توضیح: در کامنت فوق و کامنتهای دیگر، ارتجاع یعنی سلطه انسان بر انسان و انقلاب یعنی از بین بردن این سلطه و آتوریته.
    .
    آنارشیست

  2. ماهیت احزاب و دولتهای دموکراتیک بیشتر از طریق سیاست خارجی آنها که مردسالارانه (مثلا مثل دفاع از عربستان)، استثماری و پ استعماری و نو استعماری و فاشیستی است قابل درک است. مثال میزنم. برای درک ذهنیت یک فاشیست نمیتوانیم ابتدا به رفتار او با معشوقه و خواهر و برادر و پدر و مادر او مراجعه کنیم چون ممکن است رفتارش با آنها خوب باشد، باید به رفتارش با غریبه و مخالفانش توجه کنیم. با این منطق، رفتار دولتهای دموکراتیک با کشورهای فقیر تر و کشورهای مخالفشان، ماهیت آن دولتها را بیان میکند. حال اگر به عملکرد سوسیال دموکراتها در ۱۵۰ سال گذشته مراجعه کنیم، می بینیم که چقدر سوسیال دموکراسی با چشم پوشی از مردسالاری و استثمارگری، استعمارگری و هیراشی دموکراسی ها، خیانت پیشه بوده است.
    .
    احزاب و دولتهای دیکتاتوری چندان نیازمند ارزیابی نیستند چون ماهیت خود را پنهان نمیکنند. مثلا همه میدانند که دولت چین دیکتاتوری حزب کمونیست فاسدی است و یا همه میدانند که دولت روسیه دولتی دیکتاتوری ست و انتخاباتش جعلی است، همینطور هم کسی شک به دیکتاتوری و فاشیستی بودن دولت آدم کش و بچه کش جمهوری اسلامی ندارد. علم به چیزهایی که آشکار است زحمتی ندارد، کار علمی درست، عیان کردن ماهیت پنهان پدیده هاست.برای همین است که سوسیال دموکراتها کمکی به درک علمی زنان و کارگران نکرده اند چون حقایق اصلی حاکمیت ارتجاع را پنهان نگه میدارند.
    .
    برای یک قرن توضیح داده میشد که دموکراسی موجود پنهان کننده استثمارگری و استعمارگری نهادهای اقتصادی و سیاسی جامعه دموکراتیک است، اما سوسیال دموکراسی خائن به این قضیه توجه نمیکرد. حتی بعد از بقتل رساندن رهبران سوسیال دموکرات، سوسیال دموکراتها کماکان سعی در پاشیدن بذر خوشبینی نسبت به دموکراسی داشته اند. در همین سایت روشنگری، بسیاری از نویسندگان سوسیال دموکرات هنوز تبلیغ دموکراسی میکنند و ماهیت استثماری و استعماری ارتجاع جامعه و دولتها را عادی و قابل قبول جلوه میدهند.
    .
    زنان و کارگران از طریق درست کردن احزاب و دولتهای دموکراتیک از مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم و هیراشی آزاد نمی شوند. آنها فقط از طریق تعرض مستقیم به روابط محل کار و محل زندگی و تغییر آن از نوع سلطه گرانه و استثماری به نوع آزاد از سلطه و غیر استثماری، آزاد میگردند. دنبال سیاستمداران راه افتادن یعنی فراموش کردن آزادی و ادامه بردگی.
    .
    آنارشیست

  3. نقطه ضعف مقاله کلمه “مردم” در آن است. یکی از دستاوردهای جنبشهای کارگری و کمونیستی قرن نوزدهم این است که کلی گوئی در مورد “مردم” نمیتواند به درک کامل و درست طبیعت روابط میان انسانها بیانجامد. برای همین است که کلمه “تحلیل طبقاتی” (نه مردم، بلکه دسته بندی های جامعه بر اساس سلطه) که ارزش علمی بیشتری دارد، جای آنرا گرفت. این ضعف در تمام مقاله بچشم میخورد و بیشتر آنجائی برجسته میشود که حاکمین جامعه (مردسالاران، اربابان بردگی مزدی، امپریالیستها و رده های هیراشی) بر اشکال سپهر همگانی تاثیر رفتاری دارند و نویسنده آنرا نمیتواند درست بیان کند. البته مقاله به تاثیر رفتاری سیاستمداران اشاره دارد، اما نه به تحمیل عقیده از طریق سلطه و اشکال جامعه مدنی که ساخته انسانهای دارای سلطه در جامعه است. هوادارن هابرماس و آرنت مقاله هم بکل ورشکسته هستند که اگر کسی توضیح خواست، حتما. اجمالا، اولی، هابرماس، فاشیسم را محکوم نکرد و همیشه در ارتباط با امپریالیسم خودش را به نادانی میزد، آرنت یک برده توجیه گر ارباب بود.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>