هيولای نژادپرستی
روشنگری. در غرب حيوانات حقوقی دارند و چون حيوانات زبان ندارند، انسان ها دفاع از اين حقوق را برعهده گرفته اند.اين واقعا قابل تحسين است. غرب دستاوردهای زيادی در حوزه های انسانی و حقوق بشر دارد.
اما در همين غرب اکنون يک ماه است هر تلاشی صورت ميگيرد تا از آتش بس فوری و بی قيد و شرط در فلسطین جلوگيری شود. در اثر اين تلاش يک کشور ويران شده و کودکان له شده در آغوش مادران، هر روز از زير آوار بيرون کشيده ميشود، و برای نخستين بار در تاريخ بشريت رسما چيزی به نام گور دسته جمعی موقت باب شده، و کودک آواره از کنار مادر مجروح و سوگوار خود که در حيات مدرسه بستر او پهن شده برميخزد و به کلاس مدرسه ميرود تا با همسالان خود نه قصه که غصه مرگ عزيزان ازدست رفته را بازگو کنند.
با وجود اين در غرب، و درنهادهای عريض و طويل انتخابی و انتصابی دستگاه های قدرت آن هيچکس نيست که به دفاع از حقوق اين انبوه انسانی برخيزد که ناگهان به توده ای مچاله شده در ويرانه های ناشی از بمب ها تقليل يافته اند. وقتی از انبوه قربانيان و آوارگان و شدت ويرانی کشور صحبت کنيد، ميگويند پس شهروندان غيرنظامی اسرائيل چه؟ آيا نميدانند مسووليت مرگ دانه به دانه شهروندانی که در دو سو کشته شده و خواهند شد، بر گردن آنهاست که از آتش بس فوری و بدون قيد و شرط جلوگيری کرده اند؟ و هرکلمه ای که در ورای آتش بس فوری مطرح شود، به داستان غم انگيز و ديرينه نابرابری در حق برخورد ميکند. و آن هايی که از نابرابری در حق دفاع ميکنند، مسوول مرگ و اندوه فرد فرد انسان هايی هستند که از دو سو به خاک افتاده و خواهند افتاد. آنها که با ظاهر «انسان دوستانه» و دلسوزی رياکارانه برای هردو سو،از حق نابرابر دفاع ميکنند، بزدل ترين و حقيرترين نوع ستمگران هستند.
در غرب به موازات دستاوردهای انساني، رشد پديده های ضد انسانی نيز ابعاد به شدت نگران کننده ای به خود گرفته است، بطوريکه بسياری از شهروندان نيز متوجه حضور نژادپرستی در جوامع خود نمی شوند. راستش کشته های فلسطینی برای مقامات غربی خيلی مهم نيست. از نظر آنها مهم اين است که همه چيز طوری پيش برود که حق نابرابر در خدمت کسی که قدرت دارد تثبيت شود و خطر اين است که نمايش قساوت چشم توده مردم را بر حضور هيولای نژاد پرستی و عواقب ضدبشری آن باز کند.
قدرت هرچه فزونتر ميشود، بر ابعاد تباهی درونی نيرويی که آن را در اختيار دارد، می افزايد. اين هم نمونه ای از آموزه هايش:
سالها پیش، عکس های هوايی از جنوب بيروت قبل و بعد از بمباران ها ی اسرائیل تصوير تکان دهنده ای از ويرانی و “پاکسازی” محله فقير نشين داهيه به نمايش ميگذارد. در وبلاگ يک نويسنده آمريکايی لبنانی تبار در ميان اظهارنظرهای ناشی از خشم انبوه شده ی کاربران و وبلاگ نويسان مراجعه کننده، يک کاربر اسرائيلی به نام “امير از تل آويو” چنين نوشت: «اسرائيل ميتواند هرجا بخواهد برود، هر وقت که بخواهد هر کاری را که دوست دارد بکند، و در تلويزيون ها هم عکس هايی را که از هوا از اين کارها گرفته شده به نمايش بگذارد. آيا اين قابل تحسين نيست؟» و در ادامه : «آن “نوسازی” که ارتش اسرائيل از محله داهيه به عمل آورد، يک نمايش تصويری دقيق از ايران است: اين نشان ميدهد وقتی که ارتش اسرائيل بشاشد، تهران چگونه به نظر خواهد آمد. به من گفته اند داهيه درست عين تهران است، با پوسترهای بزرگی از کاست حاکم بر ايران.»
اين واکنشی از سرخشم نيست که به اظهار نظری اتفاقی و غير معقول می انجامد، اين نمونه تيپيک آموزش سيستماتيک نژاد پرستانه است که تحميل ويرانی و مرگ را چه در لبنان و چه در تهران، نشانه قدرت و برتری خود و قابل تحسين تلقی ميکند. نژاد پرستی يکی از ضد انسانی ترين پديده های اجتماعی است. وقتی که قومی يا بهتر گفته شود فرقه ای خود را برتر از ديگران می بيند به آسانی ميتواند جنايت را تاييد کند و حتی خود به جنايتکار تبديل شود، زيرا در تصور خود نژاد و فرقه غير خودی را از ماهيت انسانی خود تهی ميکند تا بتواند خود را انسان تلقی کند.مگر نه اينکه ما نمونه آن را در دولت برگزيدگان خدا در تهران ديده ايم؟
دولت اسرائيل واقعا يک دولت “مهرورز ” است که به شهروندان خود می آموزد “انسان ها” بايد با هم مهربان باشند و سعی کنند شاد و سرخوش به نهايت از زندگی لذت ببرند. فقط «فلسطينی» ها، از زمره “انسان ها” حذف ميشوند. از اين طريق است که “مهرورزی” و حتی “دموکراسی” ، با کشتار و ويرانگری و پاکسازی سيستماتيک قابل انطباق و دمساز ميشود.
سگ های آمريکايی و آدم های عراقی
باز هم سالها پیش ، المشهدانی رئيس پارلمان عراق سخنانی گفت بدین مضمون: سربازان آمريکايی درايستگاه بازرسی عراقی ها را در صف درازی زير آفتاب داغ نگه ميدارند. وقتی که بعد از مدت ها انتظار مردم سوال ميکنند، چرا صف حرکت نمی کند، ميگويند داريم به حيوانات مان استراحت ميدهيم. المشهدانی گفت سگ های آمريکايی از مردم عراق بيشتر حقوق دارند.
آيا سربازان مامور کنترل متوجه ميشدند که بی حقی کامل آن عراقی که زير آفتاب عرق ميريزد، وقتی که در کنار حقوق سگ آمريکايی قرار ميگيرد عراقی را عصبی ميکند؟ يا او فکر ميکند عراقی چقدر پست است که حق حيوانات را به رسميت نمی شناسد. استيون گرين و سه سرباز همکارش که به يک دختر 15 ساله تجاوز کردند و بعد به پايگاه برگشتند و بال جوجه کباب کردند و خوردند، بعدا در دادگاه گفتند کشتن عراقی مثل کشتن مورچه است، وقتی که او را کشتيد ميتوانيد دست هايتان را به هم بماليد و بگوئيد خوب برويم يک پيتزا بخوريم. نژاد پرستی مثل سرسره است. وقتی که آن بالا بنشنيد و ويرانی يک کشور و کشتار شهروندانش را تصويب کنيد، در غلطيدن به آنجا که استيون گرين و سربازان همراهش ايستاده اند، به اختلال روانی نياز ندارد، به آماده بودن شرايط وابسته است.
اسرائيل همانطور که “امير از تل آويو” گفت هرکار بخواهد ميتواند بکند و اگرلازم بداند همه را از بمب و توپ و بولدوزر نصيب می دهد:،فقير و غنی، کودک و پير ، زن و مرد، نظامی و غير نظامی، حتی اروپايی و آمريکايی [ راشل کوری آمريکايی و تام هرندال انگليسی را به خاطر بياوريد]
نژاد پرستی مدرن چيز غريبی است و ابداعات خود را دارد. در حاليکه در دانشگاه ها، محققان وجود نژاد های متمايز را رد ميکنند و معتقدند بشر ديگر نه فقط به لحاظ اخلاقی بلکه به لحاظ فيزيکی نيز تنها يک نژاد دارد که از اختلاط اقوام بوجود آمده که آن هم خود ناشی از تحرک شگفت انگيز انسان و خصلت شديدا اجتماعی اوست، اما زورمندان و زوائدشان دايما معيارهای جديدی پيدا ميکنند تا براساس آن ها بين انسان ها ديوار بکشند. برای دولت اسرائيل نژاد با مذهب مشخص ميشود و اعتقاد به تورات، وگرنه ظاهرا عرب و يهودی بايد از يک تبار يا نژاد باشند. دسته جات فاشيست و نازيست نوين در اروپا و آمريکا معياری پيدا کرده اند به نام «آريای سفيد» که ربطی به نژاد آريای هيتلر ندارد و ظاهرا فقط شامل آمريکايی و اروپايی است، اما واقعا هدفش مهاجران به اين کشورهاست. برای دولت های غربی و رسانه های بزرگ خبری نژاد با اين معيار تعيين ميشود که در جهان اول زندگی ميکنی يا در جهان سوم. به همين جهت سالها قبل به گفته رابرت فيسک روزنامه نگار انگليسی با آغاز جنگ لبنان، کشورهای بزرگ با سرعت شهروندان خود را تخليه کردند تا لبنان برای بمباران ” حاضر و آماده” باشد و فواد سينيوره ساده لوحانه پرسيد مگر جان شهروندان شما از جان لبنانی ها عزيز تر است. يکی بايد به اقای سينيوره ميگفت يعنی شما نمی دانستيد.
نژاد پرستی مدرن، هيولاهايی می سازد که مخلوق خانم مری شلی پيش آن رنگ می بازد. بريژيت باردو ستاره ملوس دهه های پيش را در نظر بگيريد. او و شريک زندگی اش برنار دلمار سياستمدار راست فرانسوی سال هاست که برای پاکسازی فرانسه از ننگ وجود مهاجران عمدتا مسلمان خود مبارزه ميکنند. او در عين حال درست مانند سربازان آمريکايی در ايستگاه بازرسی بغداد از حقوق حيوانات دفاع ميکند و حتی اخيرا به شدت از دست دولت فرانسه عصبانی شده که با پيشنهاد سوئد در اتحاديه اروپا مبنی بر اين که مزارع پرورش مينک (سمور) وسيله شنا داشته باشد مخالفت کرده است. او طی نامه ای به رئیس جمهور نوشت «شرم ميکند که فرانسوی است» و تهديد کرد که سن تروپه را ترک کرده و به سوئد مهاجرت خواهد کرد. البته فرانسه همانقدر از صدور مهاجری مثل بريژيت باردو به خود می لرزد که از ورود مهاجران و تبعيديان ديکتاتوری های ما. و نيز هيچ شرم نميکند که سمبول تاريخی سکس فرانسه معتقد است «زن ها نبايد در حکومت شرکت کنند» و «همجنس گرايان دلقک های زشت جامعه بشری هستند». چون رئیس جمهور پیشین و يارانش هم مثل خانم باردو ميخواستند فرانسوی ها ی فقير را که «آريايی سفيد» نبودند، «امشی» کنند.
نژاد فقرا
اما مذهب و آئين و ملت معيارهايی فرعی برای تشخيص نژادها هستند. در جهان مدرن، فقر بقيه معيارهای نژادی را عقب رانده است.محمد بن زاید بن سلطان آل نهیان، سلمان آل سعود يا عبدالفتاح سیسی شامل عرب ستيزی و مسلمان ستيزی اسرائيل و آمريکا نميشوند. فلسطین و محله دوهيه که به قول “امير از تل آويو” توسط ارتش اسرائيل “نوسازی, شد” محل سکونت بی چيزان و له شدگان است. دهکده کوچک جهانی جايی برای نژاد آن ها ندارد و انبوه سرگيجه آور کالاهای لوکس خود را نمی تواند به پای آن ها «حرام» کند و حتی نانی که توليد ميکند گرانبهاتر از آن است که شکم آنها را سير کند. اگر اميد و آرزو را از آن ها بگيرند، ديگر چيزی برای زندگی و حفظ حرمت انسان بودن برای آن ها نمی ماند. آنها رانده شده گان زمين اند که فقط عيسی مسيح حاضراست آن ها را با خود به ميهمانی در ملکوت خدا ببرد. اما مسيح به آسمان ديگران رفته است. در دوهيا حسن نصرالله بود و دم دست، در همان مسجد کناری ، با آن ها زندگی ميکرد، همرنگ آن ها بود و به زبان آن ها حرف ميزد و برخلاف ديگران ميگفت اميدشان را محترم ميشمارد. به همين جهت بسياری از مردم وادی محنت، به دامن او و اسلامش چنگ زدند. بويژه که ميهمانی عيسی را از عرش به زمين می آورد، اگرچه بسيار فقيرانه. حزب الله لبنان مانند حماس و ديگر احزاب اسلام گرا در ترکيه و عراق و مصر در حوزه خدمات اجتماعی فعال است و همه آن ها علاوه بر وعده بازيابی حقوق مردم سرکوب شده در برابر “نژاد, برتر” از اين طريق نيز بر جذابيت اسلام خود نزد مردم محروم می افزايند، بويژه در شرايطی که احزاب سکولار و دمکرات و چپ به اين يا آن نحو پاکسازی شده، يا به حاشيه عقب نشينی کرده اند.
برای آن ها که بر کرسی دولت نشسته اند، ايدئولوژی وعده آسمانی است برای حفظ قدرت، اما برای مردم محرومی که قدرت ندارند، ايدئولوژی وقتی عزيز است که وعده نان و اعاده حقوق انسانی ميدهد. حال ميخواهد اين ايدئولوژی مذهب باشد يا بی دينی، “شارعش” مارکس باشد ،مزدک ، مسيح يا محمد.
اما در اين مورد هم نژاد پرستی قوانين آهنين دارد: نژاد برتر، دين برتر. مسيحی آمريکايی ميتواند و حق دارد خرافاتی باشد. نشريه اکونوميست نوشته است يک سوم آمريکايی ها يی که از اسرائيل دفاع ميکنند ميگويند اين امر ناشی از باورهای مذهبی شان است، دو نفر از هر پنج آمريکايی معتقدند خدا اسرائيل را به يهودی ها داده است، و يکی از هر سه آمريکايی ميگويد دولت اسرائيل مرحله پيش از ظهور بازگشت مسيح است. و تازه همه اين ها نه از يک اعتقاد قديمی بلکه از فعاليت يک فرقه سياسی مذهبی به نام The Christian right که ميلياردهای آمريکايی از آن حمايت ميکنند. بعلاوه خود دولت اسرائيل معتقد است، از درون آيات خدا سربرآورده است و نخست وزیرش در کنگره آمريکا گفت سند مالکيت اسرائيل بزرگ را خود حضرت موسی در تورات توشيح کرد و مردم امروز غلط ميکنند که روی حرف پيغمبر خدا حرف بزنند. نژاد برتر برای اين خرافات پاداش ميگيرد. اما ساکنان غزه و نوار غربی و دوهيا وقتی خرافاتی ميشوند نه تنها حق رای ندارند، بلکه مستحق تحريم اقتصادی و گرسنگی و زندان و مرگ و آوارگی هم ميشوند.
وقتی پای منافع آمريکا و اسرائيل مطرح است، قوانين هندسه و فيزيک هم انکار ميشود، چه برسد به اصول علم اجتماع و حقوق بشر و کنوانسيون ژنو. در کدام مدرسه و دانشگاه جهان هويت انسانی و حقوق تمام يک جمعيت يا بخشی از آن يا حتی يک فرد را با ايدئولوژی و باورهای مذهبی و غير مذهبی آن تعريف کرده اند؟ اسرائیل و آمریکا و شرکای وقيح شان در رسانه ها ميليون ها جمعيت را به صراحت طفيلی و حزب الله و نصرالله و حماس ميخوانند. اين کدام مکتب سياسی است که اعتقادات و باور انسان ها را مجوزی برای به بند کشيدن، شکنجه کردن، گرسنگی دادن، کشتن همسر و فرزند و به بمب بستن آدم ها به شمار می آورد؟ چه فرق است بين خمينی که انبوه زندانی سياسی را به خاطر يک نه گفتن اعدام ميکند و رژيم هايی که تمام يک ملت را به خاطر نه گفتن به توپ و بمب می بندند؟
تعدادی از ايرانيان که از ريزش باران مرگ از هواپيماهای اسرائيلی دفاع ميکنند، هيچ نيازی نمی بينند که به خاطر تاييد بدترين اشکال جنايت، کشتار لجام گسيخته کودکان و شهروندان غير نظامی، ويرانی کامل يک کشور، از خود دفاع کنند. برعکس آموخته اند که حمله بهترين دفاع است، و حمله ميکنند: چطور ميتوانيد در محکوم کردن جنايات اسرائيل با رژيم جمهوری اسلامی هم صدا شويد؟
اما اين نوع ” دفاع” از خود هم زير بمب های اسرائيل و اجساد کودکان معصوم ويران شده و اعتباری برای آن نمانده است. سوال واقعی اين است: چه کرده ايد که زبان رژيم جهل و جنايت را در عرصه بين المللی دراز کرده ايد؟ چه کرده ايد که رژيم سراسر دروغ و ريا جرات پيدا کرده اخبار فلسطین و لبنان و بازتاب تکان دهنده آن در جهان را انعکاس دهد، اما شما از انعکاس واقعی آن هراس داريد؟ چه کرده ايد که رژيم به خود اجازه ميدهد دستی را که از تمام انگشتانش خون می بارد در دريای خون ناحقی که بر زمين ريخته ايد، شستشو دهد؟
جنايت را هرگز با جنايت نمی توان شست. اين هم در مورد آن ها که در ايران جنايت ميکنند و هم برای آن ها که در خارج ايران جنايت کرده يا از آن دفاع ميکنند، صادق است. وقتی برای يک نوع جنايت جواز صادر شود، همه جنايت پيشه گان از آن سود می برند. در فلسطین صدور جواز برای ادامه کشتار، نقض کنوانسيون ژنو و قوانين بين الملل و رفع حيثيت از نهادهای بين المللی و در راس آن سازمان ملل، ابعادی به خود گرفته است که همه جنايتکاران و دولت های ناقض حقوق بشر را بلبل زبان کرده است.
اما هرکس که از جنايات جمهوری اسلامی و «نقض گسترده و مستمر و برنامه ريزی شده ی حقوق بشر» توسط اين رژيم به معنای واقعی در رنج است، نمی تواند از همين اعمال در فلسطین يا در هر گوشه ديگر دنيا و توسط هر نوع دولتی به خشم در نيامده و ابراز بيزاری نکند و توقف فوری اين جنايات بيشرمانه را درخواست نکند. و آن کسی که با آتش بس فوری و توقف بدون قيد و شرط اين جنايات موافقت نمی کند مسئول کشتار و مرگ بی گناهان، چه در فلسطین و چه در اسرائيل، است.
نژادپرستی نوعی از سلطه جویی است. مذهب جمهوری اسلامی هم نوعی از سلطه جویی ست. فرهنگ فعلی جامعه انسان فرهنگ بوجود اوردن انواع سلطه جویی برای بقا، رفاه و تفنن خود است.
اشکال رایج سلطه جویی:
مردسالاری
بردگی مزدی
امپریالیسم
نژادپرستی
ناسیونالیسم
تعصب مذهبی
سرکوب هم جنس گرا
هواداری از آتوریته و هیراشی
تبه کاری
توانگرسالاری
سیستم کاست اجتماعی
برای همین است که انقلاب آنارشیستی لازم است. آنارشیسم بمعنی ضدیت با سلطه است..
انقلاب لیبرالی و مارکسیستی انقلاب نیست چون علیه سلطه کری نیست بلکه صرفا در پی کنترل آن است.تشکل لیبرالی و مارکسیستی خودش هیراشی و بر اساس امتیاز است.
.
جنگ اوکراین و اعمال اسراییل و حمایت غربی ها نشان داد که ایدئولوژی دموکراسی طلبی، سکولاریسم ، لیبرالیسم، سوسیال دموکراسی و شورش زن زندگی آزادی، بدرد بخور نیست و به جمهوری اسلامی هم آسیب ریشه ای نمی زند.
انقلاب ایرانی ها باید حتما آنارشیستی باشد تا ریشه هر نوع ارتجاع را از بین ببرد.
وجود ارتجاع (سلطه جویی) در جامعه ایران:
خمینیسم
هر نوع مذهب دیگر دارای هیراشی
مارکسیسم – بعلت اعتقاد به اتوریته و سلطه
ناسیونالیسم و تمایلات عظمت خواهی فارسی
قومگرایی
اعتقاد به سرمایه داری (بردگی مزدی)
نفرت قومی
مردسالاری
تبه کاری
سلطنت طلبی
جدایی طلبی
.
آنارشیست