بر ایرانیان گریه مکن!
اين مجموعه وقتی که مبارزات مردم هنوز خيز برنداشته بود در روشنگری درج شده بودو ما از مقاومت دليرانه ساير مردم جهان الهام گرفته و مطمئن بوديم مردم ايران سرانجام شهامتشان را باز يافته و رژيم تاريکی را به زانو در خواهند آورد. حالا که مبارزات مردم اوج جديدی گرفته است جا دارد دوباره بخوانیم.
.
بر “ایرانیت” گریه مکن
بر “ایرانیان” اشک مریز
هنگامی که اندیشناک شان می یابی.
بر “ایرانیت” اشک مریز
هنگامی که به زانو در می آید
کارد در استخوان و بند بر گردن.
بر “ایرانیت” اشک مریز،
نگاه کن: اینک، اوست که خیز بر می دارد!
نگاه کن: اوست که دیگر باره خیز بر می دارد!
شهامتش را باز می یابد
می غریود
و درنده ی وحشی را
به نیزه ی آتشین
فرو می کوبد.
در تهیه این مجموعه، ترانه های میهن تلخ، کسانی نقش بازی کرده اند که همگی برای آزادی تلاش کرده اند، یعنی میکیس تئودور اکیس، یانیس ریتسوس ، احمد شاملو و سرانجام خواننده توانا ماریا فاراندوری. بیشترآنها حتی بخش اعظم عمرو کار خود را وقف دفاع از آزادی کردند و همه عمر به اصول آزادی و انسانیت وفادار ماندند. از آنجا که آزادی تقسیم پذیر نیست و بی تردید آزادیخواهانی این چنین تلاش برای آزادی را در سراسر تاریخ وسراسر گیتی پاس میدارند و از آنجا که احمد شاملو اشعار این مجموعه را برای ترجمه برگزیده است و این گزینش در آستانه اوج گیری فاشیسم در ایران از سر تفنن نبود ، میتوان به خود اجازه داد و هنگام زمزمه ترانه های میهن تلخ همه جا به جای یونان که در متن اصلی آمده است ایران گذاشت، تا این مجموعه یک بار دیگر رسالتی را که برای آن خلق شد بر عهده گیرد.
با سپاس از دوستان عزیزم هدایت برای ارسال نوار و نوذربرای مشارکت در تهیه این مجموعه.
سوسن آرام
احمد شاملو.مترجم
شاملو در مقدمه ترانه های میهن تلخ نوشته است:
اشعار کوتاه این مجموعه – ترانه های میهن تلخ – نمونه بدیعی از” شعروموسیقی” مقاومت است در دوره هشت ساله حکومت سیاه سرهنگان بر یونان. از ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴٫
یانیس ریتسوس نامی ترین شاعر متعهد یونان معاصر- خود در باره این مجموعه چنین نوشته است:
” همه ی این اشعار ، به جز شانزدهمین و هفدهمین آن ها در یک روز ۱۶ سپتامبر- ۱۹۶۸ –در اردوگاه زندانیان سیاسی پارته نی ( واقع در جزیره ی له رس) نوشته شده است.
میکیس محرمانه پیغام فرستاده بود که می خواهد برای اشعار این روزگار موسیقی بسازد، و من این ها را نوشتم اما وسیله یی پیدا نکردم که به او برسانم. بعدها یک روز دیگر روی آن ها کار کردم: روز ۲۹ نوامبر ۱۹۶۹ در زندان کارلوواسی در جزیره ی ساموس ، تا به صورت امروزی شان در آمد…این قطعات به دلایل آشکار و نیز به علت وسواس های خودم در مورد ساده گی ناگزیر و آزاردهنده یی که دارد می بایست به آهنگ خوانده شود نه این که فقط به چاپ رسد.
قطعات شانزدهم و هفدهم نیز در اول ماه مه ۱۹۷۰ در زندان کارلوواسی به دیگر قطعات افزوده شد.
همه شان را یکجا به میکیس تقدیم کرده ام.”
یانیس ریتسوس
*
مترجم اشعار و نویسنده ی این یادداشت نکته ی دیگری به خاطرش نمی آید که تذکرش لازم یا مفید باشد، جز این که هیچ کس حتا برای یک لحظه نباید گرفتار این خوش خیالی باطل شود که با شکست آلمان هیتلری فاشیسم برای ابد به گور سپرده شده است یا با سرنگون شده حکومت سرهنگان در یونان، سرهنگان سراسر جهان بدین نتیجه ی تاریخی رسیده اند که سر نیزه و گلوله برای حکومت کردن وسیله ی قابل اعتمادی نیست. چرا که اوباش و اراذل با مغز و منطق اندیشه نمی کنند و لاجرم از تاریخ چیزی فرا نمی گیرند.
این را همیشه به یاد داشته باشیم!
شاملوی باریک بین در همین مقدمه لازم دید کلمات ” توتالیتر” و توتالیتاریسم” و ” فاشیسم ” را یک بار دیگر از فرهنگ داریوش آشوری بازخوانی کند.
*****
ماریا فاراند وری.خواننده
ماریا فاراند وری بعد از کودتای نظامی در آوریل ۱۹۶۷ ناگزیر به زندگی در تبعید شد وبا اجرای صدها کنسرت همراه میکیس تئودور اکیس ، به یکی از سمبول های مقاومت و دموکراسی برای یونان تبدیل شد.
لوموند در باره ماریا فاراند وری نوشت: او جون بائز مد یترانه است. گاردین نوشت:”صدای او هدیه ای از سوی خدایان اولمپ است” و فرانسواز میتران در باره او گفت: ” برای من ماریا یونان است. تصویر الهه هرا هم اوست: قوی، خالص و بیدار. من هیج هنرمند دیگری را نمی شناسم که چون او به کلمه والا معنی داده باشد. “ماریاخواننده ایده آل میکیس تئودور اکیس است . وقتی تئودور اکیس او را کشف کرد فقط ۱۶ سال داشت کرد . هنرمند توانا به او گفت : ” توکاهن من خواهی شد”
و از همکاری آنها آثاری بوجود آمد که موسیقی جهان را غنا بخشید و در همه جا با استقبال پرشور دوستداران هنر روبروشد. آنها با هم اشعار شاعران بزرگ یونانی و غیر یونانی را به اجرا در آوردند.
ماریا فاراند وری در ۱۹۷۴ به یونان بازگشت و به کار خود ادامه داد. او از آن پس او با آهنگسازان برجسته گوناگونی همکاری کرده و اشعار شاعران مختلف از کشورهای جهان ، از جمله برتولت برشت را به اجرا در آورده است . همکاری با هنرمندانی از کشورهای مختلف و کار روی آثاری برآمده ازفرهنگ های گوناگون به هنر او غنای ویژه ای بخشیده است. بطوریکه در باره کارهای ماریا فاراند وری گفته اند هنر او پلی زده است بین موسیقی مدرن و کلاسیک، یونانی و جهانی ، و اشعار فولکلور توده ای و نمونه های پیچیده ، پخته والای شعری .
*****
میکیس تئودور اکیس.آهنگساز
موسیقی فولکلور یونان و آهنگ های گروه های کرکلیسای ارتدکس شهرهای کوچک نخستین مکتبی بود که ذوق موسیقی میکیس تئودور اکیس را در کودکی پرورش داد.هر چند که خودش نوشتن موسیقی فولکلور را در دهه ۶۰ آغاز کرد. اولین آهنگ هایش را وقتی نوشت که هنوز دسترسی به ابزار موسیقی نداشت و ورودش به مدرسه موسیقی همزمان بود با شروع مبارزه اش برای آزادی . ترکیبی که در سراسر عمرش ادامه یافته است.
کسانی که با موسیقی آشنا هستند، در باره مقاومت پر شور او در مقابل حکومت سرهنگ ها۱۹۷۴-۱۹۶۴ در باره هزاران کنسرت اوعلیه حکومت کودتا در سراسر جهان ، ملاقات او با آلنده، همکاری او با پابلو نرودا ، تلاش او برای حل مسالمت آمیز مساله قبرس، تلاش او برای برقراری دوستی بین ترکیه و یونان و همکاری او با موسیقیدان ترک زولفو لیوانلی برای ایجاد پیوند فرهنگی بین دو ملت، ، از دوستی اش با اولوف پالمه و قطعه در خشانی که هنگام تشیع جنازه او به نام ” درود بر آزادی ” به نام پالمه ساخت، از تلاش خستگی ناپذیری اش برای دفاع از حقوق بشر، حفظ محیط زیست و صلح و.. شنیده اند. اما همه نمیدانند که تئو دور اکیس این بار را ازنوجوانی میکشد.
در ۱۵ سالگی با ورود نیروهای موسولینی به یونان ، به عنوان عضو سازمان جوانان وطن پرست که توسط حزب کمونیست یونان سازمان داده شده بود نگهداری از زخمی ها را به عهده گرفت. در جبهه آزادی بخش ملی، در جبهه مقاومت ملی ، در مدرسه و خیابان ، با شعر و با شعارهمراه پارتیزان ها علیه فاشیسم میجنگد. بارها دستگیر و به شدت شکنجه میشود، شکنجه و مرگ دوستان نزدیکش را با چشم های خود میبیند . جان خود او را موسیقی نجات میدهد. با اینکه دانشجو بود در اوراق هویتش نوشته شده بود: آهنگ ساز. و آلمانی ها شیفته هنر بودند ، آخر قرار بود آنها جهان را تصاحب کنند و میخواستند از گنجینه های هنری شان نگه داری کنند! اما کاپیتان زکریای تئودور اکیس از ۱۹۴۲ که سروده شد، به سرود مقاومت در برابر فاشیست ها تبدیل شد.
جنگ پایان یافت اما یونان آزاد نشد. تئودوراکیس در جنگ داخلی باز همراه پارتیزان ها برای آزادی جنگید و بارها دستگیر و شکنجه شد ، باز مرگ دوستانش را به چشم دید، در یک تظاهرات علیه انگلیس که ۳۰ تن از همراهانش کشته شدند، پرچمی را به خون دوست بر خاک افتاده اش آغشت و به سنگر بازگشت، در یک تظاهرات در ۱۹۴۶ که مورد هجوم وحشیانه قرار گرفتبه تنهایی ایستاد و سرود کاپیتان زاکریاس را خواند. باز دستگیر شد، کتک خورد و چشم راستش زیر ضربات دژخیمان آزادی برای همیشه آسیب دید.
پس از بازگشت پادشاه و شروع ترور سفید تا شکست پارتیزان ها در ۱۹۴۹ باز دستگیری ، شکنجه ، تبعید شروع میشود. در همین سال است که با یانیس ریتسوس شاعر نامدار یونان ملاقات میکند. اولین سمفونی اش راپس از کار اجباری در تبعید گاه مینویسد. زنده دفنش میکنند و پای راستش را زیر شکنجه میشکنند ،اماحاضر به تسلیم و امضاء ندامت نامه نمیشود.
اکتبر ۱۹۴۹ پایان رسمی جنگ داخلی است. در ۱۹۵۰ از کنسرواتوار فارغ التحصیل میشود و به نا م خدمت سربازی به تبعید فرستاده میشود. فشار چنان است که تصمیم به خودکشی با مواد انفجاری موجود در اسلحه میگیرد. او را به بیمارستان روانی میفرستند. میکیس در ۱۹۵۱ به جبهه چپ دموکراتیک می پیوندد. سرانجام زیر فشار بین الملی به او اجازه میدهند به پاریس برود. میکیس در پاریس کار میکند، اما زندانها در یونان پر است. او در ۱۹۶۰ به یونان بازمیگردد. در آوریل ۱۹۶۷ کودتای نظامیان در یونان صورت میگیرد. میکیس همان روز بیانیه ضد کودتا را مینویسد. خونتای نظامی آثار او را ممنوع و سرپیچی کنندگان را به محاکمه نظامی تهدید میکند. میکیس بازهم دستگیر میشودو زیر شکنجه میرودو به تبعید فرستاده میشود. در ۱۹۷۰بار دیگر زیر فشار بین المللی آزاد میشود و به پاریس میرود.و در آنجا به حکومت کلنل ها اعلان جنگ میدهد. جنگ دامنه داری که موسیقی او را به موسیقی مقاومت ونغمه آزادی در سراسر جهان تبدیل کرد وبه بلندترین صدا علیه دیکتاتوری سرهنگ ها تبدیل شد.
میکیس تئودور اکیس بعد از شروع جنگ عراق سه بیانیه داد که در آنها همان روح همیشه جوان و پر شور، فریاد کوبنده خود را علیه زورو بیداد بلند میکند و بشریت را به دفاع از صلح و آزادی فرامیخواند.
*****
یانیس ریتسوس. شاعر
یانیس ریتسوس از برجسته ترین شاعران مدرن یونان است . اوفعالیت هنری و اجتماعی خود را وقتی که هنوز سی سال نداشت شروع کرد. در ۱۹۳۱ تحت تاثیر مکتب فوتوریسم بود. اولین مجموعه شعر او در۱۹۳۴ منتشر شد. درسال ۱۹۳۶ یک قطعه شعر طولانی به نام اپی تاپ سرود که در آن زبان شعرفولکلور و سنتی مردم بکار برده شده بود. همین سبک در دهه ۶۰ پایه همکاری او با میکیس تئودور اکیس در ایجاد آنچه که آنها انقلاب فرهنگی میخواندند، قرار گرفت.
رژیم دیکتاتوری در ۱۹۳۶ آثار او را به اتهام انتشار افکار کمونیستیی در مقابل عام به آتش کشید. ریتسوس در کارزار مبارزه با فاشیسم و در جنگ داخلی یونان شرکت کرد. در ۱۹۵۲-۱۹۴۸به خاطر فعالیت درجبهه آزادی بخش ملی علیه آلمانها به تبعید فرستاده شد ودر ۱۹۶۷ دیکتاتوری پاپادوپولوس او رادستگیر و به ۴ سال زندان محکوم کرد. آثار او ممنوع اعلام شد امااو در زندان با میکیس تئودور اکیس همکاری کرد و چنانکه خودش می نویسد ترانه های میهن تلخ را در پاسخ تقاضای تئودور اکیس وبرای آنکه همراه موزیک خوانده شود نوشت.
آثار او بیش از صد جلد کتاب شعر، مقاله، و داستان را شامل میشود. ریتسوس از گنجینه های ادبیات مدرن یونان بشمار میاید و دانشگاههای متعدد در کشورهای مختلف جهان او را مورد تقدیر قرار داده اند. ریتسوس در ۱۹۹۲ چشم از جهان فروبست
*****
توده
توده کوچک
بی شمشیر و بی گلوله می جنگد
برای نان همه
برای نور و برای سرود.
در گلو پنهان می کند
فریادهای شادی و دردش را،
چرا که اگر دهان بگشاید
صخره ها از هم بخواهد شکافت.
بنا
– آن خانه را چه گونه پی خواهند افکند؟
درهایش را چه کسی بر جای خواهد نشاند؟
نه مگر بازوی کار
چنین اندک است
و مصالح و سنگ
چندان سنگین است
که از جای
حرکت نمی توان داد؟
– خاموش باش!
دست ها
به هنگام کار
نیرو خواهد یافت
وشمارشان
افزون خواهد شد.
و از یاد مبر که در سراسر شب
مرده گان بی شمارشان نیز
به یاری ما خواهند آمد.
میعاد
این جا
پرنده گان نمی خوانند
ناقوس ها خاموشند
و” ایران” نیز
لب فروبسته
با تمامی مرده گان خویش
بر خرسنگ های خاموشی
در کار تیز کردن پنجه های خویش است
چرا که یکه و تنها به خود نوید داده
آزادی را.
این جا، نور…
زنگار
با سنگ مرمر
چه تواند کرد؟
یا غل و زنجیر
با “ایران”؟
این جا، نور
این جا، ساحل
بر زرو لاجورد لیسه می کشد،
گوزن ها
داغ مهر خود را بر صخره ها نقر می کنند
و زنجیر های زنگار بسمه می چرند.
گل پنجه مریم
پرنده ی کوچک گل بهی رنگی، بندی بر پای
بر بال های خرد مواجش
به جانب خورشید پر کشیده.
اگر تنها یک بار نگاهش کنی
او به رویت لبخندی می زند،
و اگر دو بار و سه بار نگاهش کنی
تو خود به آواز خواندن در می آیی.
گفت گویی با گلی
پنجه مریم، رسته در شکاف صخره یی!
این همه رنگ از کجا آورد ه ای تا بشکوفی؟
ساقه یی چنین از کجا آورده ای تا بر آن تاب خوری؟
قطره قطره خون از سر صخره ها گرد آورده ام،
از گلبرگ های سرخ دستمالی بافته ام.
و اکنون
آفتاب خرمن میکنم.
انتظار
این چنین، در چشم انتظاری،
شب ها چندان دراز می گذرد
که ترانه ریشه افشان کرده درخت وار بر بالیده است.
و آنان که به زندان ها اندرند- مادر!-
و آنان که روانه ی تبعید گاه ها شده اند
هر بار که آهی بر آرند
– نگاه کن!-
این جا برگی بر این سپیدار
می لرزد.
یاد مرده گان
در گوشه یی از تالار
پدر بزرگ ایستاده است
در گوشه یی دیگر
ده تن نوه گان او
و بر سطح میز
نه شمع
در گرده ی نانی
بر نشانده.
مادران
مویه کنان
موی از سر بر می کنند
کودکان خاموشند
و آزادی
از پشت دریچه نظاره می کند.
و آه می کشد.
کافی نیست…
عفیف و بی پیرایه
اندک سخن بود
و آفرینش را تسبیح می گفت.
اما چندان که شمشیر
چون صاعقه یی بر او فرود آمد
به گونه شیری غرید.
اکنون
تا از حقیقت سخن به میان آرد
صدا کفافش نمی دهد
لعنت و نفرین کفافش نمی دهد:
برای بیان حقیقت
کنون
او را
تفنگی می باید
*****
*****
داداش اون یونانیان هستش نه ایرانیان ، لااقل تو پی نوشت بیار
پاسخ به این:
“نارکوسندیکالیست ها مانند سایر آنارشیست ها؛ بعد از یک قرن مشی ترور و قتل و انفجار و تخریب و ایجاد تفرقه و خیانت؛ از ترس تعقیب در غرب، گربه زاهد عبید شده اند و حالا در جهت منافع غرب شعار :
ضد وطنتن و تجزیه کشورهای جهان سوم را با نام ؛پرولتاریای بیچاره گرسنه میدهند ؛ تا میان خلقها اختلاف بیندازند و
امپریالیسم و کاپیتالیسم و دین و آخوند، 50 سال دیگر بر مردم ایران حکومت کنند
و خودشان در غرب عشق آزاد نشسته اند و فریاد مرد ستیزی سر میدهند!”
.
تروریستها همه وطن پرست بودند. وطن پرستی یعنی ترور.
99 درصد آنارشیستها ضد تروریسم هستند و تنها کسی که آنها را تروریست میداند شیادی مثل توست و شیادان دولتی جهان.
آنارکوسندیکالیسم بهترین نوع تشکل کارگری در جهان است.
هیتلر و موسیلینی هم وطن پرست بودند و به درک واصل شدند. حزب هیتلر هم بود سوسیالیستی، مثل طرفداری شیادانه تو از کارگران.
خودت در غرب زندگی میکنی و میگی وطن. ما در غرب با آنارشیستهای غربی متحد هستیم ، آنتی فا داریم و انترناسیونالیست هستیم. این تو هستی که وجودت در غرب زیر سئوال است چون شعارهای فاشیستی وطن وطن میدی اما در کشور امپریالیستی زندگی میکنی.
.
آنارشیست
آنارکوسندیکالیست ها مانند سایر آنارشیست ها؛ بعد از یک قرن مشی ترور و قتل و انفجار و تخریب و ایجاد تفرقه و خیانت؛ از ترس تعقیب در غرب، گربه زاهد عبید شده اند و حالا در جهت منافع غرب شعار :
ضد وطنتن و تجزیه کشورهای جهان سوم را با نام ؛پرولتاریای بیچاره گرسنه میدهند ؛ تا میان خلقها اختلاف بیندازند و
امپریالیسم و کاپیتالیسم و دین و آخوند، 50 سال دیگر بر مردم ایران حکومت کنند
و خودشان در غرب عشق آزاد نشسته اند و فریاد مرد ستیزی سر میدهند!
آنارکوسندیکالیسم جنبشی ست ضد بردگی مزدی و اصلا نژادپرستانه و وطن پرستانه نیست و هوادار اتحاد کارگران جهان برای انقلاب کمونیستی-انارشیستی ست.
در لینک زیر فرج سرکوهی و کشاورز همکار سابق بی بی سی . داستان شاملو و ایراهیم گلستان و جلال آل اجمد را از دید جدیدی تعریف میکنند.
آنارکو سندیکالیت
https://www.youtube.com/watch?v=x57-I2gMT78