یک یادداشت شتابزده در مورد پروگژین و روسیه،
مهران زنگنه
افسانهی قدرقدرتی پوتین به پایان رسید!
اکنون و به این زودی نمیتوان با دقت نتایج شورش پروگژین در روسیه را ارزیابی کرد! باید منتظر بود. نوشتهی زیر فقط یک ارزیابی موقت است! این نوشته فقط قرار است به حوزههایی اشاره بکند که در بررسی شورش باید مورد توجه قرار بگیرند.
شورش پروگژین اگر چه به اهدافش نرسد، اما میتوان چند نتیجهی غیر قابل اجتناب از آن گرفت: ۱) سیستم حکمرانی در روسیه، آنطور که ادعا میشد و از ظاهر روندها برمیآمد، یک دست نیست، بحران قدرت در روسیه در پرتو جنگ اوکراین سر باز کرده و علنی شده است، ۲) پوتین قادر نخواهد بود به شکل سابق امور را اداره بکند و باید در اتحادهایی که بین اولیگارشها روس برای کسب قدرت صورت داده است، تجدید نظر بکند. ۳) در صحنه بینالمللی به جایگاه و نفوذ روسیه لطمهی غیر قابل جبرانی وارد شد و متحدین روسیه در سطح بینالمللی (چین، ایران و غیره) منبعد با احتیاط بیشتری عمل خواهند کرد! ۵) امکان شکست عملی در جنگ امپریالیستی اوکراین که روسیه نمیتوانست از آن بدون صرفنظر کردن از جایگاه بینالمللیاش صرفنظر کند، بالا رفت! ۶) برندهی اصلی شورش غرب است که در یک بازی استراتژیک و هوشمندانه در سطح بینالمللی روسیه را وادار کرد به میدان جنگ با اوکراین وارد بشود. ۷) این شورش در عین حال نشانهی آشکار به ثمر رسیدن استراتژی غرب در جنگ اوکراین است که تضعیف روسیه در وهلهی مختلف (اقتصاد، سیاست و فرهنگی) بوده است! ۷) با توجه به ۵ امکان عقبنشینی سیاسی روسیه و شانس صلح در اوکراین افزایش یافته است، این در حالی است که غرب میتواند مانع صلح بشود تا موجب تضعیف بیشتر روسیه بشود و یا به هدف نهائی خود که «تعویض رژیم» در روسیه است، تحقق ببخشد! اگر چه احتمال تحقق این خواست ناچیز است!
باید به شورش به عنوان یک نشانهی بسیار مهم نگریست: اجماع/سازش بین نیروهای حاکم بر روسیه در سطح ملی پایدار نیست و راه حل مدنی برای حل مسئلهی قدرت در روسیه وجود ندارد و دستگاههای دولت و حکمرانی هنوز انکشاف لازم را نیافتهاند تا مسئلهی قدرت به شکل مسالمتآمیز حل بشود. این مهمترین نتیجهای است که از شورش میتوان گرفت. سیستم سیاسی حاکم بر روسیه شباهت به کشورهای پیرامونی دارد. «ژنرالها» و قهر حرف آخر را میزنند! تغییرات تناسب قوا همچون در ایران در روندهای مدنی بازتاب نمییابند، و باز توزیع مراکز قدرت همچون در غرب راه حلی مسالمت آمیز ندارد. بحران قدرت به اعمال قهر عریان میانجامد. اگر در ایران نفوذ جریانات اصلاح طلب و سبز در گذشته باید به اعتراضات خیابانی میانجامید و در رژیم باز توزیع مراکز قدرت صورت نگرفت و به سرکوب قهرآمیز و حصر (رهبران جنبش سبز) منجر شد، این شورش در روسیه نشانهی آن است که تغییر در روابط قدرت در روسیه نیز به باز توزیع مراکز قدرت نمیانجامد و در نهایت قهر تعیین کننده میشود. اگر دخالتهای غرب و به طور عمومی خارجیها برای مثال در ترکیه، سودان، اوکراین، ونزوئلا و سایر کشورهای پیرامونی در سیستم بینالمللی را ندیده بگیریم، خود سیستم داخلی فینفسه کودتاچی تولید میکند! این حرف را اگر چه با درجهی کمتری در مورد روسیه نیز میتوان گفت. در روسیه نیز نیروی نظامی یا ارتش (و در اینجا یک بنگاه نظامی) که در وجه غالب و به طور مستقیم یک دستگاه سیاسی نیست، بدل به یک ارگان سیاسی به طور مستقیم میشود و مسائل سیاسی و بحران قدرت را بواسطهی قهر حل میکند. پروگژین یک نمونه است، امکان تکرار آن در سیستم موجود است! دولت (به معنای وسیع کلمه) هنوز در روسیه مثل کشورهای پیرامونی انکشاف لازم را نیافته است! این امر مبین این است که سیستم سیاسی/فرهنگی در روسیه مدل آلترناتیو (سیاسی/فرهنگی) برای جهان نبوده و نیست!
اگرچه پروگژین همچون کودتاچیان در پایان جنگ سرد و آغاز دورهی جدید در روابط قدرت در سطح بینالمللی، به عنوان فرد شکست خورد، اما بازندهی اصلی سوژهی سیاسی در کل است که می توان پوتین را تجسم و نمایندهی آن تلقی کرد. به پروگژین (و شورش) در واقع فقط به عنوان آغاز افول پوتین میتوان نگریست! این امر در غیاب فرد یا جریانی که بتواند از خواست روسیه یعنی هژمونی و عظمت در سیستم امپریالیستی فعلی دفاع بکند و آن را به پیش ببرد، برای کل روسیه و همچنین سایر کشورهایی که با روسیه وارد اتحاد ضمنی و یا صریح شدهاند، گران تمام خواهد شد! امکان سقوط روسیه (صرفنظر از قدرت نظامی آن) در سلسله مراتب جهانی به یک کشور نیمهپیرامونی قوت گرفته است! شورش پروگژین را نباید به هیچ رو یک واقعهی فرعی در تاریخ روسیه تلقی کرد! به پروگژین باید به عنوان سمبل نزول و انحطاط «امپراطوری» روسیه نگریست! باید منتظر ماند و دید. اگر اتفاق غیر مترقبهای رخ ندهد، که احتمال آن بسیار ناچیز است، احتمالا میتوان در آتیه به ادعای هژمونی روسیه خندید، همانطور که میتوان به ترکهائی امروز خندید که میخواهند دوران عثمانی را احیاء بکنند!
زنده باد آنارشیسم.
“طبقه متوسط” هزینه جنگها را می پردازد؟!!!
پروگژین گویا چون به موسیقی واگنر علاقمند است به لشکر او گروه واگنر میگویند.
قرن 21 نشان داد که انسان دیگر حاضر نیست برای جنگهای مبتذل خود را به خطر بیندازد ،
مگر آنکه مانند اوکرائینی ها حالت دفاعی داشته باشد.
اشتباهات سیاسی توسعه طلبی ناتو و انتخاب راستگرایان در سیاست اوکرائین و اشتباهات زمان گورباچف در تقسیم شوروی سابق و برخورد اوکرائین با اقلیت های روس درون اوکرائین موجب این گستاخی پوتین و ناسیونالیستهای شونیست روی برای حمله به کشور همسایه شد.
گلوبال بودن سرمایه داری، گرانی کالا و بحران پولی در اکثر نقاط جهان نشان داد که چه راحت آتش جنگ طلبی دامن همه ساکنین کره زمین را میگیرد. و در هر جنگ و نا آرامی غالب بشریت مخصوصا طبقه متوسط و آسمان جل ها باید هزینه اینگونه جنگهارا بپردازند.
نه شاه . نه شیخ. نه اسلام . نه مردسالاری
آنارکو ویکیپدیای اقلیمی