روز یکم ماه مه؛کارگران ایران در چنگال ستم: از خاموشی تا توفان / سیامک کیانی
از زمانِ زایشِ سرمایهداری، کارگران برای بهدستآوردنِ حقهایشان جنگیدهاند و دریافتند که تنها با همبستگی و سازمانیافتگی میتوان در برابرِ بهرهکِشی ایستاد. روزِ یکم ماه مه، روزِ جهانیِ کارگر، یادآورِ کشتارِ میدانِ هیمارکت در سالِ ۱۸۸۶ است که کارگرانِ شیکاگو برای خواستِ روزِ کارِ هشتساعته بهدستِ نیروهای سرکوبگر کُشته شدند. روز جهانی کارگر، یادآور نبرد طبقاتی در سراسر جهان است.
ولی در ایران این روز بیشتر نمادی از ستم علیه کارگران است. کارگران با چالشهای بیشماری روبرو هستند؛ نبود اتحادیههای مستقل کارگری و حق اعتصاب نمونههایی از این چالشهاست. حاکمیت جمهوری اسلامی، با سرشت ضدکارگری خود، همواره تلاش کردهاست تا صدای کارگران را خفه کند و از نبرد برای خواستهای آنها جلوگیری کند. شعارهای پشتیبانی از کارگران از سوی سران، در عمل با سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی و خصوصیسازیها در تضاد است و مایه افزایش شکاف طبقاتی شدهاست.
در پهنه جهانی، در چند ماه گذشته، فرمانروایان اروپایی و آمریکایی میلیاردها دلار برای جنگافزار و نبرد با دشمن پنداری هزینه کردهاند. این پول از جیب کارگران و مردم رنجکشیده بیرون کشیده میشود و هنگامی که دستمزدها افزایش نمییابد و بهای زندگی پیوسته بالا میرود، پول مردم به جای بهداشت و آموزش برای ساختن و خریدن جنگافزار هزینه میشود.
نخستین روز ماه مه، روزی است که کارگران جهان با گردهماییهای پرشور صدای ایستادگی خود را به گوش جهانیان میرسانند. ولی کارگران در میهن ما، در خاموشی و زیر فشار، روزگار میگذرانند. آنها از سادهترین حقوق خود، مانند داشتن سندیکاهای مستقل یا حق اعتصاب، بیبهره هستند و نمیتوانند حتا برای یک روز هم که شده، در برابر ستم سرمایهداران بدون سرکوب بایستند.
هیچکس نمیتواند چهرهٔ ضدکارگری نظام سرمایهداری-دینی را پنهان کند. کارگرانی که برای گرفتن دستمزدهای پرداختنشدهٔ خود زندان و شکنجه را تاب میآورند، نمونهای روشن از ستمی هستند که طبقهٔ فرمانروا بر آنها روا میدارد. رهبر کنونی جمهوری اسلامی، که از آموزههای آیتالله خمینی بهره برده، به خوبی میداند چگونه در سخن، خود را هوادار کارگران نشان دهد، و در گفتار، کشور را از آنِ کارگران میخواند، ولی در کردار، با سیاستهایی مانند «مولدسازی» و «جهش تولید»، به غارت بیشتر سرمایهداران دامن میزند.
سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی، توان چانهزنی کارگران را کم میکند که به افزایش بهرهکشی از آنها میانجامد. خصوصیسازیها، پیمانکاری و نبود امنیت کاری، از ابزارهایی هستند که برای سرکوب کارگران به کار میروند. سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی جمهوری اسلامی، به سود بورژوازی انگلی و تنگدست کردن روزافزون کارگران بودهاست. فرمانروایی جمهوری اسلامی با سیاستهای نئولیبرالی خود، بار سنگین بحرانهای اقتصادی را بر دوش کارگران انداختهاست. افزایش سن بازنشستگی، کاهش دستمزدهای واقعی، و خصوصیسازیهای گسترده، زندگی را برای کارگران دشوار ساختهاست.
دولت حتا تلاش کردهاست حق مرزگزاری دستمزد را از شورای عالی کار بگیرد و آن را به مجلس، جایی که نمایندگانش بیشتر در خدمت سرمایهداران هستند، بسپارد. آمار رسمی از مرگ و میر کارگران در محیطهای کاری، تنها بخش کوچکی از واقعیت را نشان میدهد. بسیاری از کارگران بیمه نیستند و آسیبهای کاری آنها در جایی نوشته نمیشود. با این همه، همین آمار نیز از افزایش شمار کارگران کشتهشده در سال گذشته میگوید. بر پایه گزارش عصرایران در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱، نزدیک به چهار هزار کارگر هنگام کار کشته شدهاند. گزارش مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهد که از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰، هشت هزار و ۴۹۱ پیشامد در معدنهای کشور رخ داده که کُشته و زخمی به جای گذاشتهاست. ریزش، گازگرفتگی و کم شدن اکسیژن جان کارگران معدن را میگیرد و پیمانکاران با هزاران ترفند و خریدن و گول زدن کارشناسان، از پذیرش گناه خود سرباز میزنند.
دولت کمینه دست مزد را در سال ۱۴۰۳ نزدیک به ۸.۵ میلیون تومان در ماه کرده که بسیار پایینتر از مرز تنگدستی است. گروههای کارگری مستقل میگویند دست مزد باید دستکم ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان باشد تا نیازهای پایه را برآورده کند. تورم در سال ۱۴۰۳ بیش از ۴۰ درصد در سال بوده که از توان خرید کارگران کاسته است. میزان رسمی بیکاری در سال ۱۴۰۳ به ۹ درصد است، ولی بیکاری جوانان نزدیک به ۲۵ درصد برآورد میشود. برپایهٔ آمارهای رسمی در سال ۱۴۰۲، سالانه بیش از ۱۷۰۰ کارگر به ویژه در بخشهای ساختمانسازی و معدن هنگام کار کُشته میشوند.
در میانهی روز ششم اردیبهشت، انفجار پرهیاهو در بندر شهید رجایی بندرعباس، بار دیگر داغی تازه بر تن کارگران نشاند و جان ۲۵ کارگر را گرفت و ۷۵۰ تن را خاکسترنشین کرد. بار دیگر رخدادی خونبار نشان داد که جان کارگر در چشم سران رژیم ارزشی ندارد. دستگاههای دولتی که باید از جان کارگر پاسداری کنند، تنها پس از رخداد به صحنه میآیند. نبود نهادهای مستقل کارگری، نبود بازرسی درست، و چیرگی سودخواهی کور بر ایمنی، کارگر را در تیررس مرگ نگه داشته است.
در جمهوری اسلامی، کارگر نه نان دارد و نه جان. کارگر، بیپناه و بیفریاد، هر روز قربانی آزمندی سردمدارانی میشود. در چشم آزمند اربابان زر و زور که کاخ بر دوش کارگران میسازند، جان کارگر پشیزی نمیارزد. باید با همبستگی و ایستادگی این روند خونبار را دگرگون کرد. باید بر خاکستر این خون، فریاد برآورد و بر چهرهی دروغ و ستم سیلی زد. روزی خواهد آمد که دشنهی آزمندی با دست کارگران در سینهی ستمکاران شکسته شود.
به یاد داشته باشیم که که کارگران حق تشکیل سندیکا برای بهبود شرایط ایمنی را ندارند. اتحادیهٔ بینالمللی کارگران در سال ۱۴۰۲ ایران را بدترین کشور برای حقوق کارگران شناسایی کرده و از سرکوب سازمانیافتهٔ ایستادگیها و بازداشت رهبران کارگری می گوید. کارگران ایرانی در سال ۱۴۰۳ خواستار افزایش مزدها همراه با تورم، پرداخت مزدهای پرداخت نشده که گاه به بیش از ۶ ماه میرسد، به رسمیت شناختن سندیکاهای مستقل و پایان دادن به قراردادهای موقت برای امنیت کاری شدند.
جمهوری اسلامی سندیکاهای مستقل کارگری را به رسمیت نمیشناسد و تنها خانهٔ کارگر که زیر فرمان دولت است را میپذیرد. جمهوری اسلامی در چهار دههٔ گذشته کوشیدهاست با ساختن نهادهای کارگری فرمایشی، رزم طبقهٔ کارگر را به کژراهه بکشاند. با این همه، جنبش کارگران در سالهای گذشته نشان داده که هر روز گستردهتر و آگاهتر میشود و خواستهای خود را روشنتر از پیش پیش میگذارد.
با این همه، در رویارویی با این بیداد و ستم، کارگران به ایستادگی و رزم میپردازند. رزم برای مزد دادگرانه، ایمنی کاری و بازنشستگی شایسته، نشان از خواست پولادین کارگران برای دگرگونی دارد. رزم کارگران، آموزگاران و بازنشستگان، رزم برای دادگری همگانی و رهایی از چنگال سامانه سرمایهداری-دینی است. یازدهم اردیبهشت در ایران، اگرچه با بانگهای بلند همراه نیست، ولی بانگی خاموش از ژرفای دل کارگران ستمدیده است؛ بانگی که به زودی به توفانی دگرگون خواهد شد.
خیزشهای کارگری در سالهای گذشته، نشان از دانایی و پایداری کارگران در برابر ستم و ناراستی و خواست استوار کارگران برای دگرگونی دارد. در سالهای گذشته کارزارها و ایستادگیهای کارگری افزایش یافته است. برپایهٔ گفتههای سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه، در سالهای ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۲ بیش از ۵۰۰۰ کارزار کارگری در ایران برگزار شده است. کارگران نیشکر هفتتپه برای مزدهای پرداخت نشدهٔ و خصوصیسازی ایستادگیهای کردهاند. کارگران فولاد اهواز برای پرداخت نشدهٔ مزدها و شرایط ایستادگی کردهاند. دولت در پاسخ به این ایستادگیها دست به سرکوب زده و در سالهای ۱۴۰۲-۱۴۰۳ بیش از ۲۰۰ کنشگر کارگری را بازداشت کرده است.
در پهنه جهانی، در دورانِ فرمانرواییِ امپریالیستی، بورژوازی پارهنانی که از چپاولِ سرزمینهای زیردست بهدست آمده بود را به لایه های بالایی طبقهی کارگر پیشکش کرد تا آن ها را نه تنها خاموش کند بلکه به همکاری نیز وادارد—و از آن پس چیزی پدید آورد به نامِ «اشرافیتِ کارگری»—. دولتهای رفاه در کشورهای باختر، بخششِ فرمانروایان نبودند، بلکه دستآوردِ نبردهای سختِ کارگران بود که ترس بورژوازی از اردوگاهِ سوسیالسیم نیز به آن نیرو میداد.
ولی پس از فروریزیِ شوروی و پایانِ سوسیالیسم در اروپا، نئولیبرالیسم —با پشتیبانیِ سوسیال دموکراسیِ—بسیاری از دستآوردها را واپسراند. امروزه، در سرزمینهای پیشرفتهی سرمایهداری چون فرانسه، لایههای فرودستِ طبقهی کارگر بارِ دیگر بهپاخاستهاند و با بهرهکِشی و جنگ افروزی بورژوازی میستیزند.
خوشبختانه جنبش کارگری لایههای پایینی طبقه کارگر در اروپا و آمریکا همچنان زنده است. در آلمان، کارگران صنعت فولاد برای بالا بردن دستمزدها به پا خاستند. در فرانسه، رانندگان و کارکنان ترابری همگانی در برابر ساعتهای کاری درازمدت ایستادگی کردند. در آمریکا، کارگران خودروساز علیه فشار کارخانهداران برپا خاستند و توانستند دستمزدهای بهتری بگیرند.
کارگران ایران در چنگالِ ستمِ سرمایهداری و دینی گرفتار شده اند. هرگونه تلاش برای بهبود شرایط کاری کارگران با سرکوب خونین روبهرو میشود. کارگری برای پیروزی در رزم علیه ستم دینی و بهرهکشی، نیازمند ایستادگی و همبستگی است. ولی آنچه که در ایران کمتر یافت میشود، همین همبستگی سراسری و سازماندهی جنبش های دیگر اجتماعی با جنبش کارگری است.
شماری از گروههای”چپ”، با نگرشهای آشتیجویانه و سازشکارانه، به جای نیرومند کردن رزم طبقاتی، به دنبال سازش با سامانه سرمایهداری- دینی هستند. ولی تاریخ نشان داده که تنها راه رهایی کارگران، ساماندهی و رزم همگانی است. در این کارزار سخت،”چپ” انقلابی باید نقش پیشرو را بازی کند. جنبش”چپ” انقلابی باید پیوند خود را با تودههای کارگر گسترش دهد و با آموزش سیاسی، سازماندهی و بسیج نیروی طبقاتی، زمینههای دگرگونی انقلابی را فراهم کند. بدون پیشاهنگان انقلابی ریشهدار در طبقهی کارگر، پیروزی شدنی نیست.”چپ” انقلابی باید با یادگیری از کژروی های گذشته، به جای جدایی با همکاری، توان رزمی طبقه کارگر را بالا برد.
“چپ” انقلابی باید با شناخت شرایط ویژه ایران، برنامهای روشن و انقلابی برای رهایی کارگران به پیش گذارد.”چپ” انقلابی باید بکوشد تا به کارگران برای پایه گذاری سندیکاهای مستقل کارگری کمک کند و از پایین، سازماندهی مستقل کارگران را پیش ببرد. همزمان،”چپ” انقلابی باید کمک کند که تا نبرد کارگران از سطح صنفی فراتر رود و به نبردی سیاسی برای سرنگونی نظم سرمایهداری-دینی دگرگون شود. طبقه کارگر باید گستردهتر و هماهنگ تر از همیشه در راه خواستهای صنفی و اقتصادی، آزادی و دگرگونی اجتماعی گام بردارد.
کارگران ایران در یکی از سختترین دورههای تاریخی خود بهسر میبرند. سرکوب صنفی و سیاسی، تنگدستی، بیکاری، ناامنی کاری و نبود آزادیهای پایهای، چشمانداز زندگی آنها را تیره کردهاست. با این همه، نشانههای امیدآفرینی از رویش آگاهی طبقاتی و آمادگی برای رزم بیشتر به چشم میخورد. جنبش کارگری ایران برای پیروزی نیاز به سازماندهی، همبستگی سراسری و رهبری انقلابی دارد. آینده به دست کسانی ساخته میشود که با آگاهی، دلیری و پایداری در برابر ستم میایستند. کارگران ایران، با پیوند با حزب ها و سازمان های کارگری و با پشتوانه نیروی خود، میتوانند آیندهای بهتر بسازند. روزی که طبقهی کارگر پرچم سرخ رهایی را بر فراز ایران برافرازد، دور نیست. هیچ جنبش بزرگ اجتماعی برای دگرگونی های بنیانی در میهن ما بدون شرکت سنگین طبقه کارگر پیروز نخواهد شد. رهبری طبقه کارگر در جنبش های اجتماعی زمینه های فرارویی دگرگونی سیاسی را به دگرگونی های ژرف طبقاتی و اقتصادی- اجتماعی فراهم می کند.
قاعدتا کارگران انقلاب کمونیستی میکنند، اما در مقالات قبلی نویسنده خواندیم که ایشون دنبال درست کردن دولت دموکراتیک است. ایشون میتواند انقلاب دموکراتیک ش را تغییر بدهد به انقلاب دموکراتیک سوسیالیستی که معلوم نیست یعنی چه. لنینیستها دنبال حکومت چند حزبی نیستند، اما ایشون از لننینیسم هم دفاع میکند. نویسنده افکار التقاتی دارد و میخواهد آنرا وارد ذهن کارگران ایران کند. بهتر است ایشون افمارش را جمع و جور کند و تناقض نگوید.