کنفدراسیون ملل ایرانی یک آرزوست یا یک نیاز تاریخی ست؟ / جواد قاسم آبادی
کنفدراسیون ملل ایرانی (۱)یک آرزوست یا یک نیاز تاریخی ست؟
در نوروز ۱۴۰۴ بر آن شدم تا در مورد شرایط لازم برای برقراری امنیت و رفاه و حذف مرزها در منطقه ای زرخیز که از خاور نزدیک در غرب آسیا آغاز می شود و تا آسیای میانه گسترش می یابد چند خطی بنویسم.
سوال آغازین این است که آیا برداشتن مرزها در منطقه خاور میانه تا آسیای مرکزی امری لازم و ممکن است؟
آیا می توان در منطقه ای به وسعتی بیش از اتحادیه اروپای امروز ملل منطقه خاورمیانه و آسیای میانه در کنار یکدیگر بدون جنگ و مرز بزیند؟
پاسخ نویسنده به این سوال دور از ذهن در جهان آشفته امروز یک آری محکم است!
اما دلایل این استحکام نویسند در پاسخ کدام است؟
مرکزی ترین دلیل استحکام در پاسخ مثبت به سوال فوق «نوروز» است!
نویسنده بر این باور است که مللی که از مدیترانه در غرب تا پنجاب در شرق و از بحرین در جنوب تا ملل ساکن در سواحل دریای خزر در شمال، «نوروز» را پنج هزاره است که پاس می دارند و نوشدن طبیعت در نیمکره شمالی را به جشن و پایکوبی می پردازند، برغم تفاوت در زبان های مادری و باورهای عقیدتی و شیوه زندگی پر جغرافیای متفاوت، از فرهنگی همگون برخوردارند!
لازم به توضیح می بینم که بکار گرفتن واژه «فرهنگ همگون» از طرف این قلم ریزنقش به معنای «همسانی فرهنگی» این ملل نیست.
منظور از همگونی فرهنگی نزدیکی های عمده بین فرهنگ های این ملل است که برغم عدم همسانی، در اثر هزاره ها زندگی در کنار یکدیگر و مهاجرت ها و جابجایی های اختیاری و اجباری حاصل شده اند!
بعبارت دیگر تجربه هزاره ها زندگی مشترک و در کنار یکدیگر و ازدواج ها تجارت ها و رفت و آمد ها باعث شده اند تا این ملل درکی همگون از زندگی پیدا کنند.
درک مشترکی از نقش ادب و ادبیات، شعر و موسیقی، رقص و طرب، درکی مشترک از گذشتگان و حالیان و آیندگان، درکی مشترک از رابطه پیر و کودک و نوجوان و جوان، درکی مشترک از تولد و زندگی و مرگ، درکی مشترک از زیست پاک طبیعی و حفظ پاکی آب و خاک و هوا که تنها با بکار بردن پاکی در اندیشه و گفتار و کردار دست یافتنی خواهد شد!
این همه باعث می شود که این قلم بر این باور باشد که با برداشتن سد اصلی در مقابل هریک از این ملل، و وجود نیروی جاذب تاریخی بین این ملل، باعث خواهد شد در کوتاه مدت کنفدراسیونی از این ملل ایجاد گردد.
کنفدراسیونی که بر خلاف فرهنگ رقابت و فردیت و مسابقه ازلی و ابدی «گرکو-رومن» اروپایی بین انسان ها، فرهنگ مهر و تعاون و رفاقت و همراهی ایرانی را در این کنفدراسیون برقرار و بازتولید خواهد کرد!
کنفدراسیونی که بجای ریخت و پاش و لوکس و چشم و هم ،چشمی و پز دادن و کینه و حسد ورزیدن و نابودی طبیعت فرهنگ مهر و دوستی و تعاون و مدارا و هرکس در توان خود و به نیاز خود و تولید برنامه ریزی شده و مصرف درست و حفاظت از مادر همه ما زمین را محقق خواهد کرد. ملل ایرانی چنین کنفدراسیونی را محقق خواهند کرد تا الگویی برای پنج قاره جهان گردد!
بواقع این ملل ایرانی نیستند که با برداشتن مرزها و ایجاد چنین کنفدراسیونی مخالفت داشته باشند. بلکه این دولت های ارتجاعی حاکم بر این ملل هستند که با حاکمیت مستقیم تودههای مردم بر سرنوشت خود در هر کشور به هر قیمت؛ حتی با شلاق و شکنجه و اعدام؛ مبارزه می کنند چه تشکیل فدراسیون هر ملت، نفی وجود انگلی سرکوبگر حاکمیت آن کشور و از دست دادن همه رانت های حکومتی و خانوادگی برای خانوادههای طبقات بالایی این ملل خواهد بود.
بی تردید بزیر کشیدن حکومت های ارتجاعی این ۱۲ کشور بطور همزمان ناممکن است. نهضت مردمی در این کشورها بطور مستقل از یکدیگر در راستای تحقق دموکراسی مستقیم خواهد توانست یک به یک حاکمیتهای ارتجاعی این کشورها را خلع قدرت کند و فدراسیونی از همه ساکنان آن کشور ایجاد کند تا آحاد ساکنان آن فدراسیون از آزادی و حقوق برابر در تمامی زمینههای زندگی آزاد بویژه دخالت دایمی در زندگی سیاسی و سازماندهی قوا در فدراسیون مورد اقامت خود برخوردار باشند.
تنها در صورتی که این فدراسیون ها بدنبال کنار زدن حاکمیت ارتجاعی کشور خود تأسیس شوند می توان انتظار داشت که کنفدراسیونی از این فدراسیون ها بوجود آید تا با برداشتن مرزها و گمرکات و دیگر دیوانسالاری های زاید تبعیض گرا و مخل آسایش ساکنان این فدراسیون ها، جهانی دیگر در منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی ایجاد شود که با فرهنگ چند هزار ساله ایرانی که گوهر آن از یک سو با فرهنگ فردگرایانه قهرمان سالار مادی رقابتی غرب و فرهنگ خرافی الهه پرستانه ریاضت کشانه شرق مرزبندی روشن داشته باشد.
فرهنگی که نه همچون غرب بدنبال منافع عاجل و شهوات مادی خود، طبیعت و حفاظت از زمین و خانواده و آموزش و پرورش نسلهای آینده را فراموش کند و نه همچون فرهنگ صوفیانه شرق زندگی طبیعی سعادت مند و شاد و مرفه در زمان حال حاضر را فراموش کند به آخرت و زندگی در دنیایی دیگر بپردازد.
فرهنگی که در آن مهر و شادی و همیاری و همکاری و همسری و همراهی و همبستگی اجتماعی با توانایی ها و ابتکارات فردی درهم آمیخته خواهد شد و فرهنگ هرکس با توان خود و هرکس به نیاز خود در این خانواده بزرگ عینیت خواهد یافت!
جمعبندی:
با آنچه گفته شد نویسنده مجددا تاکید می کند که آری ایجاد چنین کنفدراسیونی از ملل ایرانی که منافع مادی و معنوی و فرهنگی تک تک این ملل را بهتر تامین کند قابل تحقق است بشرطی که موانع تاسیس آن که بزیر کشیدن قدرت های ارتجاعی حاکم بر این ملل هستند یک به یک محقق گردد.
خواننده گرامی آنچه باعث می شود تا به امکان ایجاد چنین کنفدراسیونی از ملل ایرانی امیدوار شویم همانا ضعف مدیریت و فساد جاری در دولت های ارتجاعی حاکم از یک سو و از سوی دیگر نارضایتی اجتماعی این ملل از عدم وجود آزادی و تبعیض بین زنان و مردان و عدم رعایت حقوق ملل تحت ستم ساکن و سرکوب بغایت بیرحمانه دگراندیشان تقسیم بغایت ناعادلانه ثروت در این کشورهاست!
تفاوتی فاحش بین رفاه اقلیت ناچیز حاکمان و فقر و فلاکت اکثریت عظیم محکومان!
دره ای فراخ و عمیق بین حاکمان و محکومان که نه تنها پرشدنی نیست بلکه با گذشت زمان و رشد فساد در میان حاکمان، و کاهش تعداد اقلیت حاکمان و همزمان رشد چشمگیر تعداد محکومان، این خندق روز به روز فراخ تر عمیقتر می شود. شکافی که باعث خواهد شد دیرتر و یا زودتر ملل ساکن این کشورها به پا خیزند، حاکمان فعلی را از اریکه قدرت بزیر کشند و حاکمیت مستقیم و تمام عیار خود را جایگزین آن کنند!
حاکمیتی از اکثریت عظیم تولیدکنندگان و برای اکثریت عظیم تولیدکنندگان که آزادی و امنیت و برابری و رفاه و صلح را در این دیار تامین و برای همیشه تضمین خواهد کرد!
به امید آن روز که نوروز پیروز است و دور نیست!
جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی
نوروز ۱۴۰۴
ghassemabadi@yahoo.fr
کمونیست های حقیقی (البته کمونیست های حقیقی نه کمونیست های دروغین و الکی!) یک ملت را در سرتاسر جهان به رسمیت می شناسند، ملتی به نام ملت انسان ها و کمونیست های حقیقی یک کشور را در سرتاسر جهان به رسمیت می شناسند، کشوری به نام کره زمین! و این همان چیزی است که کمونیست ها آن را تک میهنی (انترناسیونالیسم) می نامند، برای آن که سخن به درازا کشیده نشود به نوشتاری در لینک زیر نگاه کنید
https://tabiran.blogspot.com/2023/11/blog-post.html
اگر اینها شعارهای شورش زن زندگی ازادی باشد:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AE%DB%8C%D8%B2%D8%B4_%DB%B1%DB%B4%DB%B0%DB%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
—
همه شعارها یا اصلاح طلبانه هستند و یا اساسا ارتجاعی.
یک شعار در باره ازادی طبقه کارگر در آن ها نیست.
یک شعار علیه امپریالیستها نیست.
بعضی از این شعارها با دقت شونیستی درست شده است تا حاکمیت پارسگرائی (ایرانگرائی) زیر سئوال نرود.
از آنجا که ایرانگراهای ضد سلطنت پایه توده ای قوی و بودجه ندارند، بیشتر این شعارها احتمالا از ساطنت طلبان است.
—
شعارهای ناسیونالیسم ضد انقلابی:
—
آزادلیق عیدالت میلّی حکومت (شعاری ترکی به معنای آزادی، عدالت، حکومت ملی)
از شوش تا کردستان، جانم فدای ایران
از کردستان تا تهران، جانم فدای ایران.
ایران شده غرقِ خون؛ ارتش شده خفهخون (کودتای ملی میخواهد)
ایرانی بسه دیگه، غیرتتو نشون بده
یرانی! داد بزن، حقت رو فریاد بزن[۱۸]
ایرانیا غرق خون، استادامون خفهخون
برگرد شاه برگرد شاه برگرد شاه!
تا آخوند کفن نشود، این وطنْ وطن نشود
زن، زندگی، آزادی؛ مَرد، میهن، آبادی
سنندج، زاهدان، چشم و چراغ ایران
شاهزاده کجایی به داد ما بیایی[۵۰]
شاهنشاه روحت شاد
کردستان، کردستان، چشم و چراغ ایران[۵۴]
کردستان، کردستان، عزیز دل ایران
ما از ایران نمیریم، ایران رو پس میگیریم
میجنگیم میمیریم، ایران رو پس میگیریم
مَرد، میهن، آبادی
—
جای زن و کارگر هست “ایرانی”؛، این خیلی مهم است. میخواهند زن و کارگر را نسبت به منافع طبقاتی شان ناآگاه نگه دارند.
شعارهای طرفداری از سلطنت ناسیونالیستی حساب میشود چون خودشان علی رغم نوکری برای آمریکا و کلا فرهنگ غرب، این ادعا را دارند.
—
آنارشیست
لازم بود کامنتهای زیادی نوشته شود تا خوانندگان ببینند که منطق ناسیونالیستی چقدر کثیف و بحران آفرین است.
آنارشیست
حقایق را باید گفت.
—
آیا اسرائیل میتواند به رویای قومی اسرائیل بزرگ برسد؟
این قومگرایی با پارسگرایی و امپراتوری ایرانی در منطق یکی است و در چهارچوب همین ارتجاع کاملا قابل توجیه است:
قوم ما یهودی ها را از خاکمان بیرون کردند و ما حالا به خاکمان برمیگردیم. آن موقع منطق زور بود، حالا هم منطق ما زور است.
تا اینجا در چهارجوب ارتجاع به عقل جور در می آید. ولی پاسخ منفی است.
قومگرایی اسرائیلی یک ایراد بزرگ دارد: نژادپرستانه هم هست و فقط با تولید مثل با قوم خود دوام پیدا میکند، برای همین با جمعیت محدود باید کارهای بزرگ کند. برای همین است که صهیونیسم به هم پیمان احتیاج دارددر وضعیت فعلی در حقیقت فقط نوکری برای جامعه مسیحی آمریکاست.مسیحیت-صهیونیستی در آمریکا اقلیت چندان بزرگی نیست.
حال اکر قدرت آمریکا گاهش پیدا کند، وضع اسرائیل خراب تر میشود و این وضعیت الان است. این درندگی و خونریزی های بدون مکافات هر دو کشور را هم توضیح میدهد. وضعیت اسرائیل- آمریکا رفتن به وضعیت جمهوری اسلامی است یعنی تضعیف شدن از طریق انزوا. اگر حاکمیت آمریکا در مسیر ترامپی اش ادامه پیدا کند، اروپا را از دست میدهد و اسراییل هم آسیب می بیند و مثل ایران به بدبختی دچار می شود. یک راه برای آمریکا، توسعه استعماری در آمریکای لاتین و حتی تسخیر کانادا است. اما با مقاومت سختی روبرو خواهد شد و حتی ممکن است خود آمریکا دچاربحران ملی و تجزیه شدن شود چون ایالتها استقلال نسبی دارند.
آنارشیست
برای خوب فهم شدن مارکسیستها،
مارکس مارکسیستها هوادار اکثریت نبود. این بازی اکثریت را کائوتسکی پارلمانتاریست مد کرد و آخرش هم چوبش را خورد.
مارکس هوادار انقلاب کارگری بود وقتی که اروپا فقط ۱۰ درصد جمعیت کارگری داشت. انگلس هم اتحاد با خرده بورژواهای ا ضد بورژوازی بزرگ را در نظر داشت و در این امید بود که توده های دهقانان بفهمند که نماینده سیاسی آنها کاری برای آنها نمیتواند بکند و این “طبقه کارگر” (در واقع مارکسیستهای روشنفکر صاحب دولت) است که منافع آنها را در نظر میگیرد. البته این خواب و خیالی بیش نبود چون پست فطرتی هوشیارانه بورژوازی بزرگ را نمیدیدند و فکر میکردند منطق اقتصادی کار را انجام خواهد داد.
آنارشیست
حقایق را باید گفت.
تکه پاره کردن ایران با همان منطق درست کردن خود ایران است یعنی شونیسم ملی برای استثمار کردن. برای همین پارسگرائی (ایرانگرئی) ضد منطق خودش است.
یعنی:
بدرک که این ایران ضد زن و ضد کارگر از هم تکه تکه شود.
چرا که تکه تکه نشود وقتی که رژیم اجازه نمیدهد که زنها و استثمارگران سکولار نفس بکشند؟ هر جدائی به عقل جور در می آید. مگر خود ما از ایران جدا نشده و به غرب مهاجرت نکرده ایم؟
وقتی منطق ارتجاع ( تعصب ملی ) حاکم است، هر ملیتی مقدس است و حق جدایی کامل دارد و تبلیغات روشنگری و ایرانگراها همه ارتجاعی و ضد بشری است.
آیا به عقل جور در می آید که رژیم اسلامی پارسگراها را سرکوب کند؟
در چهار چوب ارتجاع، صد در صد، چشم ایرانگرای استثمار گر و سلطه طلب کور.اسلام گرایی هم یک ایدئولوژی ارتجاعی است و در چهارچوب ارتجاع حقش را با آدم کشی بدست میکیرد. در حقیقت تمام آدم کشی های جمهوری اسلامی تاکنون در چهارچوب ذهنیت ارتجاعی قابل توجیه است.
در چهارچوب انقلاب؟
نه. در چهارچوب انقلاب، جنایتکارانه است. فقط در چهارجوب انقلاب است که بد و خوب بروشنی از هم قابل تفکیک هستند.
آنارشیست
شونیسم ارتجاعی ایرانگرایی در مقاله بسیار آشکار است برای همین است که ایرانگرا به آن علاقمند شد.
سایت روشنکری هم عمیقا دچار این فساد است. از تبلیغات نوروزی آن معلوم است.
ژستهای انقلابی مقاله کاملا پوچ هستند وقتی که قوم گرایی پارسی امپراطوری های به درک واصل شده باستانی هنوز در مقاله مقدس هستند.
هر تقدسی، از جمله ملی، از خودش جنایتکاری،استثمار و سلطه جویی می آفریند.
تقدس ملی از لحاظ اخلاقی تباه است چون انسانیت قومها را نفی میکند و قوم خود را بهتر از بقیه می فهمد، احساس در خانه بودن!!
الان، مردسالاران و اربابان بردگی مزدی یعنی سرمایه داران عمدتا از حیله قومگرایی استفاده میکنند و همگی مذهب را بعنوان سپر دوم پشت صحنه نگه میدارند.
داستانهایی مثل شاهنامه و یا ارباب حلقه همین فساد هستند.
فقط زنان و کارگران گول خورده هستند که پارسگرا (ایرانگرا) هستند و برای ارباب با همدیگر دشمنی کرده و اجازه میدهند تو سری خور و استثمار شونده بمانند.
بازی های فوتبال ملی و سایر رقابتهای ملی ورزشی و غیر ورزشی تمرین ذهنی آدم کشی های ملی هستند، از جمله المپیک که میگویند برای صلح است، اما برای پول درآوردن و حفظ ناسیونالیسم ضد زن و ضد کارگر.
رژیم اسلامی ضد ناسیونالیسم است اما تمایل شدیدی به درست کردن امپراتوری شیعه دارد که بعلت خرافی بودن در همان راستای ناسیونالیسم است.
آنارشیست
دو قطب انقلابی در جهان،
قطب زنان وکارگران آگاه شده به منافع طبقاتی شان علیه مردسالاران و سرمایه داران و امپریالیستها و نژادپرستان و تبهکاران.
—
چند قطبی های ارتجاعی:
احتمال ۱:
روسیه – چین – اروپا علیه آمریکا
احتمال 2:
روسیه – آمریکا علیه چین – اروپا
احتمال ۳ :
آمریکا – اروپا علیه روسیه – چین ( این وضعیت قبل از مسیر ترامپی آمریکاست)
احتمال ۴:
چین – روسیه علیه اروپا علیه آمریکا (سه قطبی، این تمایل در حال شکل گرفتن است اما اروپا به نفت احتیاج دارد و نمیتواند مستقل بماند)
—
نکاتی پیرامون چند قطبی های ارتجاعی
۱ – همه قطبها اقتدارگرا و استثمارگر و در نتیجه ضد انقلاب هستند.
۲ – همه قطبها دارای سلاحهای هسته ای هستند.
۳ -کشورهای ضعیف، از جمله ایران، چاره ای ندارند جز اطاعت و انتخاب ارباب. استقلال و دموکراسی خواب و خیال است چون با نادیده گرفتن طبقات، از طریق روابط طبقاتی خرد می شود.
—
دو قطبی انقلابی، انقلاب علیه ارتجاع، ساده ترین و شفاف ترین و اخلاقی ترین گزینه است ندارد. هیچ پیچیدگی ای ندارد و، با علوم مدرن و منطق همخوانی دارد، متکی به منطق است نه شهوتهای مذهبی و ناسیونالیستی و نژادی. زنان و کارگران جهان در قطب انقلابی جهانی، بجای رقابت و کشتار همدیگر، با هم دوست و متحد می شوند و تشکلاتشان در محل کار و زندکی، جای تشکلهای ارتجاعی فعلی، از جمله احزاب احمقانه را ، میگیرد. احزاب احمقانه هستند چون پیروی از آنها یعنی اربابان را پذیرفتن و در نتیجه علیه خود بودن. احزاب برای مرتجعین احمقانه نیست، برای ما احمقانه است.
—
ارتجاع: مردسالاری، سرمایه داری، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری.
—
آنارشیست
استعمارانگلیس آرزوی تکه پاره کردن ایران با ترفندهای ملل!سازی وفدرالیسم!و… را به گورخواهد برد همانطور که شوروی استالینیستی به گور برد.
اکثریت و اقلیت نداریم.
اگر یک میلیون یک نفر را استثمار کند، اگر آن یک نفر آن یک میلیون را نابود کند، کار زشتی نکرده که بدتر از آن یک میلیون باشد.
توجیهات نویسنده در ارتباط با فرهنگ کاملا غیر علمی و از روی خواب دیدگی است.
آنارشیست