کمونیست ها ترکیب طلب هستند، تجزیه طلب نیستند!
تبریزی
چکیده این نوشتار: در سرتاسر تاریخ کاربرد ناسیونالیسم برای بهره کشی انسان از انسان بوده است، با از میان رفتن بهره کشی انسان از انسان مرزبندی میان انسان ها نیز از میان خواهد رفت، همان چیزی که کمونیست ها به آن تک میهنی (انترناسیونالیسم) می گویند، از این روی کمونیست ها ترکیب طلب هستند نه تجزیه طلب! و کسانی که هم خود را کمونیست می نامند و هم خواستار دیوارکشی میان انسان ها هستند یا ناسیونالیست های چپ نما هستند و یا گمراهان کمونیسم نشناسی که سواد کمونیستی ندارند! …..
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
کمونیست ها ترکیب طلب هستند، تجزیه طلب نیستند! / تبریزی
چرا انسان ها در ده ها کشور و در جهانی زندگی می کنند که میان آنها و انسان های دیگر دیوارکشی شده است؟ مرزبندی و دیوارکشی میان انسان ها و پیدایش ده ها کشور در جهان چرا و چگونه پیدا شده اند؟ چرا در کره زمین به جای بودن یک کشور در جهان به نام کره زمین ده ها کشور یافت می شوند؟ پاسخ این است که انسان ها از این زمان های تاریخی گذشته اند:
یک – زمان ددمنشی
دو – زمان برده داری
سه – زمان دهداری
چهار – زمان سرمایه داری
زمان ددمنشی – از دیدگاه دانش زیست شناسی انسان ها و میمون ها از یک خانواده هستند و انسان ها در زمان ددمنشی مانند گله های میمون می زیستند، در زمان ددمنشی مرزی میان انسان ها نبود و چیزی به نام کشور در هیچ جای جهان یافت نمی شد، چیزهائی مانند دولت، رژیم، ارتش، تنخواه، پول، فرهنگ، هنر، زبان، دین، قانون، نوشتن، ورزش و ….. نیز که از ویژگی های همایش های انسان های شهرنشین هستند در زمان ددمنشی یافت نمی شدند، انسان ها در زمان ددمنشی با آن که مانند جانوران می زیستند اما با چوب و سنگ ابزار می ساختند و برای آسوده ماندن از گزند سرما و گرما برای خودشان خانه هائی از سنگ و گل و چوب می ساختند، انسان ها پس از یافتن آتش و پی بردن به ویژگی های آن از سرمای زمستان نیز آسوده شدند، خوراک انسان ها در زمان ددمنشی میوه های جنگلی و گیاهان سبزه زارها و گوشت جانوران شکار شده بود، پس از پیدایش کشاورزی بود که انسان ها از جانور بودن درآمدند.
زمان برده داری – پس از پیدایش کشاورزی یک گروه از انسان ها گروه های انسانی دیگر را دستگیر کرده و آنها را در کشتزارها به کار می گرفتند و این چنین بود که برده داری در جهان پیدا شد، مرزبندی میان انسان ها بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان و زادگاه و ….. چیزی بود که در زمان ددمنشی یافت نمی شد اما در زمان برده داری پیدا شد، برای فهم چگونگی پیدایش مرزبندی میان انسان ها در زمان برده داری نمونه ای می آوریم، دو گروه از انسان ها که با کشاورزی آشنا هستند در جائی زندگی می کنند، گروه یکم انسان های گروه دوم را دستگیر کرده و آنها را وادار به کار می کند و گروه دوم نیز انسان های گروه یکم را دستگیر کرده و آنها را وادار به کار می کند، هر دو گروه برای آن که روشن شود چه کسی برده است و چه کسی برده دار است میان خودشان و گروه دیگر مرزبندی می کنند، اینجا سرزمین گروه یکم است و آنجا نیز سرزمین گروه دوم است، همچنان که دیده می شود مرزبندی میان انسان ها (ناسیونالیسم) که در زمان برده داری پیدا شد ریشه در بهره کشی انسان از انسان دارد.
زمان دهداری – دهداری هنگامی پیدا شد که لشکرکشی به کشورهای دیگر برای دستگیر کردن مردم آن کشورها و برده کردن آنها دشوار شد و هزینه لشکرکشی برای تاختن به سرزمین های دیگر برای برده کردن مردم آن سرزمین ها بسیار بیش از سودی بود که پس از پیروز شدن به تازندگان می رسید، برده ها نیز مانند زمانی که برده داری به تازگی آغاز شده بود مانند جانوران به رایگان کار نمی کردند و بر برده داران می شوریدند و بارها شورش برده ها به جنگ های خونین و کشتارهای بزرگ انجامیده بود، پیشرفت ابزارهای کار نیز نیاز به کار برده ها را کمرنگ کرده بود، سرانجام برای دشواری لشکرکشی به کشورهای دیگر و شورش برده ها و پیشرفت ابزارهای کار ساختار برده داری در جهان از میان رفت، برده ها آزاد شدند و در روستاها دارای زمین و ابزار کار شدند تا در آنها کار کنند، برده داران نیز دهدار شدند و زمین ها را به دهقانان کنونی و برده های پیشین در برابر سودی که باید از دسترنج کارشان به دهداران می دادند واگذار کردند و این چنین بود که زمان برده داری در جهان به پایان رسید و زمان دهداری آغاز شد.
زمان سرمایه داری – سرمایه داری پس از ساخته شدن ماشین بخار و ماشین های گوناگون دیگری که نیروی آنها جای نیروی ماهیچه های جانوران و انسان ها را گرفت پیدا شد، دهقانان و دهداران به کارخانه ها رفتند، دهقانان کارگر شدند و دهداران کارخانه دار شدند، در آغاز پیدایش سرمایه داری به گونه پراکنده برده داری و دهداری نیز در بخش هائی از جهان دیده می شدند اما دیگر با نیروی کار برده ها یا دهقانان کشورهائی که ساختارشان سرمایه داری بود گردانده نمی شدند و تنها نیروی کار ماشین ها و نیروی کار کارگران بود که تنخواه کشورهائی را که ساختار سرمایه داری داشتند می گرداندند، هم در زمان برده داری و هم در زمان دهداری کارگرانی بودند که در برابر کاری که می کردند مزد می گرفتند اما تنخواه چنین کشورهائی بر کار چنین کارگرانی استوار نبود و بر کار برده ها و دهقانان استوار بود، با کارآمدتر شدن ماشین ها در زمان سرمایه داری به کارگیری نیروی ماهیچه انسان ها و جانوران در گرداندن کشورهای سرمایه داری به صفر رسید، سخن کوتاه، کار کارگران در زمان های برده داری و دهداری یک کشور را نمی گرداند اما در زمان سرمایه داری گرداننده یک کشور شد.
در زمان سرمایه داری پدیده ای به نام جهانخواری (امپریالیسم) پیدا شد، جهانخواری تاختن یک کشور به کشور دیگر و تاراج دارائی های آن کشور برای گرداندن تنخواه کشور تازنده است، هر کشوری که ساختار آن بر سرمایه داری استوار بود هنگامی که خود را تواناتر از کشورهای دیگر می دید با بهانه تراشی های گوناگون برای تاراج دارائی آن کشورها به آن کشورها لشکرکشی می کرد تا با دارائی های تاراج شده آن کشورها چرخدنده های رژیم سرمایه داری روغنکاری شوند و رژیم سرمایه داری از دردسرهائی که دچارشان شده بود آسوده شود! جنگ های ناپلئون بناپارت فرانسوی، جنگ جهانی یکم با چهارده میلیون کشته، جنگ جهانی دوم با پنجاه و پنج میلیون کشته و جنگ های ریز و درشت دیگری که پس از پیدایش سرمایه داری رخ داده اند همگی برای تاراج دارائی های سرزمین های دیگر بوده اند، بهانه تراشی ها برای افروختن آتش این جنگ ها هم همگی ناسیونالیستی بودند، بدون ناسیونالیسم و پدیده هائی مانند شوونیسم و پان ژرمنیسم و فاشیسم و نازیسم افروختن آتش این جنگ ها که خواسته فرجامین آنها تاراج دارائی سرزمین های دیگران بود ناشدنی بود.
کمونیسم و به پایان رسیدن بهره کشی انسان از انسان
هم در زمان برده داری و هم در زمان دهداری و هم در زمان سرمایه داری مرزبندی میان انسان ها (ناسیونالیسم) ابزاری برای بهره کشی انسان از انسان بوده است، گروهی از انسان ها به گروهی دیگر می تاختند و آن انسان ها را یا وادار به کار برای گروه خودشان می کردند و یا دارائی های آن گروه را تاراج می کردند و برای آن که روشن شود چه کسی وابسته به کدام گروه است میان گروه های انسانی مرزبندی می شد که این مرزبندی ها ده ها کشور را در جهان ساختند، برای این مرزبندی ها نیز دستاویزهائی مانند نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان و زادگاه به کار گرفته می شدند، آیا اگر همه انسان ها در کشوری به نام کره زمین می زیستند و کشور دیگری هم در کار نبود جنگی هم برای تاراج کشور دیگر رخ می داد؟ نه! چون همه انسان ها هم میهن یکدیگر بودند، روشن است که با از میان رفتن بهره کشی انسان از انسان مرزی نیز میان انسان ها نخواهد ماند و همه انسان ها در یک کشور خواهند زیست، کشوری به نام کره زمین! از میان رفتن بهره کشی انسان از انسان نیز تنها در سایه کمونیسم شدنی است اما کمونیسم چیست؟
بهره برداری برابر و مشترک مردم یک سرزمین از دارائی های آن سرزمین کمونیسم است و پس از زمان های ددمنشی و برده داری و دهداری و سرمایه داری زمان پنجم که انسان ها در فرجام تاریخ و در کشوری یکتا در جهان به نام کره زمین به آن خواهند رسید کمونیسم است، چنان که گفته شد مرزبندی میان انسان ها (ناسیونالیسم) که در زمان برده داری پیدا شد ابزار بهره کشی انسان از انسان بوده است، از این روی هنگامی که بهره کشی انسان از انسان پس از رسیدن جهانیان به کمونیسم از میان برود مرزبندی میان انسان ها نیز از میان خواهد رفت و به جای ده ها کشور یک کشور در جهان بر جا خواهد ماند، کشوری به نام کره زمین! و این همان چیزی است که کمونیست ها به آن تک میهنی (انترناسیونالیسم) می گویند، سخن کوتاه، باورمندی به یک کشور در همه جهان به نام کره زمین تک میهنی (انترناسیونالیسم) است.
کمونیسم با ناسیونالیسم نمی تواند سازگار باشد
تا اینجا کوتاه و گویا و به زبان بسیار ساده درباره چگونگی پیدایش ناسیونالیسم و این که ناسیونالیسم از آغاز تاریخ تا کنون در سرتاسر جهان ابزار بهره کشی انسان از انسان بوده است سخن گفته شد، روشن است که کمونیسم با ویژگی هائی که دارد و آرمان آن از میان بردن بهره کشی انسان از انسان است نمی تواند با ناسیونالیسم و پندارهای ناسیونالیستی سازگار باشد چون از میان رفتن بهره کشی انسان از انسان برابر است با از میان رفتن همه دیوارکشی های ناسیونالیستی میان انسان ها در سرتاسر جهان، پندارهای ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و خاک پرستی و مرزپرستی و کهنه پرستی و مرده پرستی و دستاویزهای رنگارنگ برای دیوارکشی میان انسان ها مانند نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان و زادگاه جائی در میان کمونیست های بهکیش نمی توانند داشته باشند و ناسازگاری کمونیسم و ناسیونالیسم روشن و آشکار و همیشگی است.
کمونیسم در چهاردیواری یک سرزمین دیوارکشی شده!!!
بدبختانه در میان کمونیست ها کسانی را می توان یافت که می گویند کمونیست هستند اما چنین کسانی از کمونیسمی سخن می گویند از چهاردیواری یک سرزمین دیوارکشی شده فراتر نمی رود! کمونیسم پدیده ای جهانی است و کمونیسم را نمی توان در چهاردیواری یک سرزمین دیوارکشی شده جای داد، کمونیست های بهکیش بر آنند که یکی از پیامدهای کمونیسم از میان رفتن مرزهای به جا مانده از زمان برده داری میان سرزمین های گوناگون و رسیدن جهانیان به تک میهنی است و در فرجام تاریخ تنها کشوری که در جهان به جای خواهد ماند کشوری به نام کره زمین خواهد بود، از این روی کسانی که هم خود را کمونیست می نامند و هم خواستار دیوارکشی میان انسان ها هستند یا ناسیونالیست های چپ نما هستند و یا گمراهان کمونیسم نشناسی که سواد کمونیستی ندارند.
ناسیونالیست های چپ نما در گفته ها و نوشته هایشان مانند ریگ بیابان واژگانی مانند کارگر و رنجبر و دهقان و بورژوازی و سرمایه داری را به همراه چند گفتاورد از مارکس و لنین به کار می برند اما فرجام سخن چنین کسانی دیوارکشی میان انسان هاست، این چپ های دروغین دردها و رنج های مردم ندار و بی پول و گرسنه را نمایندگی نمی کنند اما می خواهند خود را نمایندگان مادرزاد کارگران و رنجبران و دهقانان جا بزنند! چنین کسانی سخنانی انباشته از نژادپرستی، خاک پرستی، مرزپرستی، کهنه پرستی و مرده پرستی می گویند و می نویسند و سپس برای مردم فریبی واژه هائی با فرهنگ واژگان کمونیستی را با سخنانشان می آمیزند و در پایان می گویند: “زنده باد سوسیالیسم!” همگان آشکارا می توانند ببینند که سخنان کمونیست های دروغین و ناسیونالیست های چپ نما پیوندی با خواسته های کارگران و رنجبران و دهقانان و آرمان های کمونیستی ندارند و این کمونیست های دروغین هوادار رفیق بنیتو موسولینی، رفیق آدولف هیتلر و رفیق صدام حسین هستند!!! سخن کوتاه، ناسیونالیست های چپ نما که ادای کمونیست ها را درمی آورند اهریمنانی هستند که پوشاک فرشتگان را پوشیده اند!
کسانی را هم در میان کمونیست ها می توان یافت که مانند ناسیونالیست های چپ نما تئاتر بازی نکرده و ادای کمونیست ها را درنمی آورند اما چون سواد کمونیستی آنها کم است همان سخنانی را که ناسیونالیست ها می گویند و می نویسند مانند طوطی بازگو کرده و بازتاب می دهند! چپ های کم دانش، چپ های التقاطی، چپ های سازشکار، چپ های پوپولیست ناسیونالیزه شده و چپ هائی که راه نان به نرخ روز خوردن (اپورتونیسم) را در پیش گرفته اند نمونه هائی از کسانی هستند که سخنان ناسیونالیست های نژادپرست را به نام کمونیسم به خورد مردم می دهند، البته نمی توان گفت که این دوستان گمراه کمونیسم نشناس مانند ناسیونالیست های چپ نما اهریمنانی هستند که پوشاک فرشتگان را پوشیده اند اما این رفقای کمونیست ناتوان از فهم وابسته بودن ناسیونالیسم و ناسیونالیست ها به زرسالاران و سرمایه داران هستند و این دوستان گمراه با نام کمونیسم آبروی کمونیسم را می برند، باید برای این دوستان گمراه درباره آرمان های چپ ها و کمونیست های بهکیش روشنگری کرد تا اگر کسانی از این دوستان ریگی به کفش نداشته باشند از راه نادرستی که در آن گام گذاشته اند بازگردند.
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
یک کمونیست باید بداند که کمونیسم پدیده ای جهانی است و کارگران و رنجبران و دهقانان تنها یک میهن دارند، میهنی به نام کره زمین! و کارگران و رنجبران و دهقانان دردمند و درمانده و گرسنه ای که مانند جانوران از بام تا شام برای زرسالاران و سرمایه داران کار می کنند میهنی را که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند ندارند و همه جای جهان برای آنها میهن است، اینان در هر جای جهان که باشند تنها چیزی را که برای فروش دارند نیروی کارشان است که این کارفروشان این نیروی کار را با بهائی بسیار کمتر از ارزش حقیقی آن به سرمایه داران و زرسالاران می فروشند تا جیب های این زالوهای مفت خور از پول های بادآورده پر شوند، پس چگونه کسی می تواند کمونیست باشد و از کمونیسمی سخن بگوید که از چهارچوب یک سرزمین دیوارکشی شده فراتر نمی رود؟ ناسیونالیسم فراورده مرزبندی میان انسان ها نیست و مرزبندی میان انسان ها فراورده ناسیونالیسم است و ناسیونالیسم نیز فراورده بهره کشی انسان از انسان است، هنگامی که خواسته کمونیسم و کمونیست ها نفی بهره کشی انسان از انسان در سرتاسر جهان است چگونه می توان از کمونیسم در یک سرزمین دیوارکشی سخن گفت؟
یک کمونیست باید بداند که ناسیونالیست ها راست گراترین راست گراهای جهان هستند! و ناسیونالیست های وابسته به بورژوازی و سرمایه داری حتی اگر با یکدیگر بجنگند و با همدیگر در کشمکش و ستیز باشند در یک نکته هماوازند و آن هم دشمنی با کمونیسم و کمونیست هاست، هر جا که ناسیونالیست ها بر سر کار آمده اند خون کمونیست ها را مانند آب سر کشیده اند، به کارنامه ناسیونالیست هائی مانند موسولینی و هیتلر و صدام نگاه کنید و ببینید با کمونیست ها چه کردند، چرا ناسیونالیست ها دشمن تشنه به خون کمونیست ها هستند؟ چون وابسته به سرمایه داران و زرسالاران هستند، از این روی کمونیست ها باید صف خودشان را از راست گراترین راست گراهای جهان که همانا ناسیونالیست ها هستند جدا کنند و کسانی را که با بهانه تراشی های رنگارنگ خواهان دیوارکشی میان مردم جهان هستند از خود برانند، رونویسی کردن سخنان ناسیونالیست ها از سوی کمونیست ها و آنها را به نام کمونیسم به خورد مردم دادن برابر است با تیشه زدن به ریشه کمونیسم و ریختن آب به آسیاب ناسیونالیست های نژادپرست ضد چپ و ضد کمونیست و بردن آبروی کمونیسم با نام کمونیسم!
یک کمونیست باید بداند که نفرت پراکنی ناسیونالیستی با هر دستاویزی جائی در میان کمونیست ها ندارد! کمونیست ها دوستدار همه انسان ها هستند و همه انسان ها با هر نژاد و زبان و رنگ پوست برای کمونیست ها دارای حقوق برابر هستند و کمونیست ها همه انسان ها را هم میهن خودشان می دانند، کدام میهن؟ میهنی به نام کره زمین! اما ناسیونالیسم بدون نفرت پراکنی و بدون کینه و دشمنی میان انسان ها کارش نمی گیرد! باید درباره مردمی که خودی نیستند نفرت پراکنی شود تا میان خودی ها با کسانی که ناسیونالیست ها آنها را خودی نمی دانند دیوارکشی شود چرا که ناسیونالیست ها نخستین کاری که در همه جهان و همه تاریخ انجام داده اند و انجام می دهند دیوارکشی با بهانه تراشی های گوناگون میان خودشان و دیگرانی است که آنها را خودی نمی دانند! سپس ناسیونالیست ها کسانی را که وابسته به نژاد و تبار و زبان خودی نمی دانند و در سرزمین دیوارکشی شده ناسیونالیست ها گیر افتاده اند یا می کشند یا می رانند و یا سرکوب می کنند و به جان هم انداختن مردم جهان پس از نفرت پراکنی ناسیونالیستی کاری است که انجام آن از سوی ناسیونالیست ها بی چون و چراست.
یک کمونیست باید بداند که تا کنون چیزی به نام ناسیونالیست ستمدیده در هیچ جای جهان یافت نشده است! ناسیونالیست ها دانه درشت ترین ستمگران جهانند و پلیدترین رژیم های ستم پیشه در سرتاسر جهان و سرتاسر تاریخ رژیم های ناسیونالیست بوده اند که نمونه هائی از آنها رژیم های موسولینی و هیتلر و صدام هستند، ناسیونالیست ها در هیچ جای جهان و هیچ جای تاریخ در گروه ستمدیدگان جای نداشتند و ناسیونالیست ها در سرتاسر تاریخ جهان در گروه ستمگران جای داشته اند و ما چیزی به نام ناسیونالیست ستمدیده نداریم! ناسیونالیست ها انسان ها را به حق و ناحق، ستمدیده و ستمگر، راستگو و دروغگو، درستکار و نادرستکار، نیکوکار و تبهکار، گناهکار و بی گناه، دارا و ندار بخشبندی نمی کنند چون در مغز ناسیونالیست ها حق پرستی جای خود را به نژادپرستی داده است و برای ناسیونالیست ها ابزارهای بخشبندی انسان ها به نیک و بد نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان و زادگاه هستند! سخن کوتاه، امید بستن کارگران و رنجبران و دهقانان ستمدیده به ناسیونالیست های ستم پیشه وابسته به بورژوازی و سرمایه داری مانند بردن آب در آبکش است!
یک کمونیست باید بداند که ناسیونالیست ها فسیل های کهنه پرستی هستند که مغزشان در شش هزار سال پیش که زمان پیدایش ناسیونالیسم است یخ زده است! کمونیست ها خواهان جهان نوینی هستند که در آن بهره کشی انسان از انسان از میان برود و نژادپرستی و زبان پرستی و خاک پرستی و مرزپرستی و کهنه پرستی و مرده پرستی در آن جهان نو جائی نداشته باشند اما ناسیونالیسم با هر چیزی که نو باشد در ستیز است چون ناسیونالیست ها واپسگرا بوده و به سختی گرفتار کهنه پرستی هستند! چرا؟ چون ناسیونالیست ها زمانی به نام اکنون و زمانی به نام آینده را نمی شناسند و کلنجار مغزی ناسیونالیست ها در پیوند با رویدادهای زمانی به نام گذشته است نه زمانی به نام اکنون و زمانی به نام آینده! و مغز ناسیونالیست ها به زمانی به نام گذشته قفل شده و در زمانی به نام گذشته یخ زده است! سخن کوتاه، کمونیست ها خواهان زیر و رو کردن جهان کهنه و ساختن جهانی نو هستند اما ناسیونالیست های واپسگرا و کهنه پرست با هر چیزی که جهان را به پیش ببرد در ستیز هستند!
کمونیست های ایرانی و ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی
از دیدگاه کمونیستی در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد و آن چه همگان در سال ۱۳۵۷ دیدند انتحار اسلامی بود نه انقلاب، کمونیست ها حتی بهسازی (رفرم) را نیز انقلاب نمی دانند و تنها چیزی که کمونیست ها آن را انقلاب می دانند رسیدن یک کشور به کمونیسم است، پس چگونه یک کمونیست بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش و جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری را می تواند انقلاب بداند؟ و چگونه یک کمونیست گردانده شدن یک کشور با آخوندیسم و فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی را می تواند انقلاب بداند؟ اما دردمندانه باید گفت که فراوانند کسانی که خود را کمونیست می نامند و بی آن که فهم درستی از انقلاب در فرهنگ کمونیستی داشته باشند رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب می نامند! کاری که این دوستان می کنند مایه بسی اندوه است و بسی افسوس و امید است این دوستان با بالا بردن دانش سیاسی خود و با رسیدن به فهمی درست از آن چه که کمونیست ها آن را انقلاب می نامند رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب ننامند و دریابند که رسیدن ایرانیان به دیکتاتوری ملاتاریا به جای رسیدن ایرانیان به دیکتاتوری پرولتاریا انقلاب نیست!
باری، پس از انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ و رسیدن ایران و ایرانی به دیکتاتوری ملاتاریا به جای دیکتاتوری پرولتاریا سرزمین ایران در یکی از سیاهترین بخش های تاریخش گام گذاشت، سرکوب و شکنجه و کشتار دگراندیشان و هزاران تن از کسانی که آخوندیسم و خرافه های آخوندی را نپذیرفتند، به زنجیر کشیده شدن زنان ایرانی با حجاب سیاهی و تباهی به همراه نابرابری حقوقی زن و مرد، بیکار شدن کارگران گرسنه پس از بسته شدن کارخانه ها در سایه پیاده شدن برنامه ایران بر باد ده خصوصی سازی از سوی یک رژیم دزدسالار، تورم تازنده، گرانی های جهشی، دزدی های وابستگان به رژیم آخوندی با ارقامی نجومی و باور نکردنی، ساخته شدن آغل هائی پر از گاو و خر از دانشگاه ها پس از انهدام فرهنگی و پس از برکنار شدن استادان بی باور به آخوندیسم، جایگزین شدن بیدادگاه به جای دادگاه و ظلمگستری به جای دادگستری، گرداندن کشوری به نام ایران با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی و با پندارهای خرافی و روضه و نوحه و مرثیه، انتخابات فرمایشی و نمایشی و ….. نمونه هائی از گندکاری های رژیم جمهوری اسلامی ایران هستند که روی تاریخ را سیاه کرده اند.
تاریخ نشان داده است که اگر در سرزمینی رژیمی ستم پیشه و مردم ستیز بر سر کار باشد اما سازمان سیاسی رهبری کننده پرتوانی که بتواند مردم را با برنامه هائی خردمندانه رهبری کند و آن رژیم ستم پیشه را درهم بکوبد یافت نشود پندارهای زهرآگین و علف هرزه های سیاسی سر بلند می کنند، در ایران هم اکنون در شوره زار نبودن سازمان سیاسی کارآمد برای براندازی رژیم دوزخی ولایت فقیه این علف هرزه های سیاسی ناسیونالیست های ایرانی هستند، ناسیونالیست های ایرانی کسانی هستند که در سده بیست و یکم بزرگترین آرزویشان دیوارکشی میان مردم یک سرزمین بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان است! خواسته های کارگران و رنجبران و دهقانان ایرانی با سخنان ناسیونالیست های ایرانی وابسته به بورژوازی و سرمایه داری یکسان نیستند و آرمان های کمونیستی هیچ گونه سازگاری با سخنان ناسیونالیست های ایرانی ندارند، اینان بهترین و بیشترین سودها را به رژیم گدایان مفت خور آخوندی می رسانند و ناسیونالیست های ایرانی انگل های سیاسی دست و پاگیری هستند که در راه نابودی رژیم ولایت فقیه سنگ اندازی می کنند.
گذشته از آن که کمونیست ها کوچکترین باوری به ناسیونالیسم و تکه تکه کردن کره زمین با مرزبندی های ناسیونالیستی میان مردم جهان نداشته و باورمند به یک کشور در جهان به نام کره زمین هستند تجزیه ایران هیچ سودی برای کارگران و رنجبران و دهقانان ایرانی ندارد و آرمان های کمونیستی هیچ گونه سازگاری با سخنان ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی ندارند، از این روی کمونیست ها سخنان پیروان پان های رنگارنگ ناسیونالیستی را درباره تجزیه ایران آن هم با انگیزه های خنده داری مانند دبستان به زبان مادری و کردستان بزرگ و خلیج عربی و سخنان صد من یک غاز و بی سر و ته دیگری از این دست به جای آن که ماله کشی و ماست مالی کنند باید نکوهش کرده و در این باره برای کارگران و رنجبران و دهقانان روشنگری کنند، تجزیه ایران برای کسانی که نیروی کارشان را با بهائی بسیار پائینتر از ارزش حقیقی آن به سرمایه داران و زرسالاران می فروشند هیچ سودی ندارد، ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی وابسته به زرسالاران و سرمایه داران هستند و در سخنان ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی خواسته های کارگران و رنجبران و دهقانان و آرمان های کمونیستی جائی ندارند.
کمونیست های ایرانی به جای آن که در برخورد با ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی یکی به نعل و یکی به میخ بزنند باید کسانی را که با بهانه تراشی های رنگارنگ خواهان دیوارکشی میان ترک و فارس و کرد و عرب هستند از خود برانند، همان کسانی که پس از زبان، زبان کردن ملل، ملل می کنند و با دستاویزهائی مانند زبان مادری و فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت خواستار دیوارکشی میان این ملل من درآوردی هستند، برای ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی حق تعیین سرنوشت برابر با حق تجزیه است! و فدرالیسم برابر با رسیدن به رژیمی بومشاهی (ملوک الطوایفی) است! و زبان ابزاری برای نفرت پراکنی ناسیونالیستی و دیوارکشی میان مردم است! کمونیست های بهکیش ایرانی باید درباره این جستارها روشنگری کنند و کمونیست های ایرانی باید صف خودشان را از ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی که همگی وابسته به بورژوازی و سرمایه داری هستند جدا کنند.
حق تعیین سرنوشت برابر با حق تجزیه نیست!
پیش از جنگ جهانی یکم مرزبندی میان سرزمین های گوناگون از سوی کشورگشایانی که با زور بر سرزمینی چیره می شدند انجام می شد و خواست مردمی که در آن سرزمین ها می زیستند در مرزبندی آن سرزمین ها جائی نداشت! پس از جنگ جهانی یکم سازمان های جهانی بر آن شدند که خواست مردمی را که در سرزمینی می زیستند برای مرزبندی سرزمینشان به کار بندند که این پدیده حق تعیین سرنوشت نام گرفت، از سوی دیگر آدولف هیتلر با دستاویز کردن همین حق تعیین سرنوشت به لهستان تاخت و جنگ جهانی دوم با صدها میلیون کشته و زخمی و آواره آغاز شد! باری، حق تعیین سرنوشتی که سازمان های جهانی از آن سخن می گویند برابر است با ارج نهادن به خواست مردم یک سرزمین در مرزبندی سرزمینی که در آن زندگی می کنند اما حق تعیین سرنوشتی که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند برابر است با دیوارکشی میان مردم یک سرزمین و سپس سرکوب و یا راندن کسانی که خودی نیستند و در سرزمین دیوارکشی شده گیر افتاده اند!
دیگر این که حق تعیین سرنوشتی که پس از جنگ جهانی یکم پیدا شد در جهان کنونی کاربردی ندارد چون جهان کنونی جهان صد سال پیش نیست! در جهان کنونی مرز میان کشورهای گوناگون مرزهای نمادینی هستند که تنها بر روی نقشه جغرافیا دیده می شوند و این مرزها مانند تکه یخی که در دیگی پر از آب داغ افتاده باشد دارند از میان می روند، برای نمونه فرانسه و آلمان صدها سال با یکدیگر جنگیدند و در این جنگ ها میلیون ها تن کشته و زخمی و آواره شدند اما اکنون مرز میان فرانسه و آلمان به جز کاغذ در جای دیگری دیده نمی شود، کجا هستند برج های نگهبانی و سیم های خاردار و زمین های مین گذاری شده میان مرز آلمان و فرانسه؟ آیا میان مرز آلمان و فرانسه چیزهائی مانند خط ماژینو و خط زیگفرید دیده می شوند؟ کو خط ماژینو؟ کو خط زیگفرید؟ کو ناپلئون بناپارت شوونیست؟ کو کایزر ویلهلم پان ژرمن؟ کو آدولف هیتلر نازی؟ در زمان کنونی اروپا با ناسیونالیسم و نژادپرستی گردانده نمی شود و مرز میان کشورهای اروپائی معنایش را از دست داده است و از سرتاسر اروپا یک کشور ساخته شده است، کشوری به نام اروپا و این برابر است با رفتن به سوی تک میهنی!
و یا مساحت آمریکا و کانادا کمابیش بیست میلیون کیلومتر مربع است اما اگر کسی مرز زمینی میان آمریکا و کانادا را در شمال آمریکا و جنوب کانادا دیده باشد خواهد دید که این مرز تنها بر روی کاغذ و نقشه های جغرافیائی دیده می شود و مرز میان آمریکا و کانادا از میان رفته است! هزاران راه آسفالت و راه خاکی را می توان میان آمریکا و کانادا یافت که هیچ کنترلی بر روی آنها نیست و هر کس به سادگی می تواند از این راه ها به آمریکا یا کانادا برود، زبان کاربردی مردم آمریکا و مردم کانادا هم انگلیسی است و اگر یک آمریکائی از این راه ها بگذرد و به کانادا برود کانادائی ها نخواهند فهمید که او آمریکائی است و اگر یک کانادائی به آمریکا برود آمریکائی ها نخواهند فهمید که او کانادائی است! در مرز میان آمریکا و کانادا برج های نگهبانی و سیم های خاردار و زمین های مین گذاری شده و توپ و تانک و زره پوش و تیربار و سربازان تفنگ به دست و سگ های ردیاب و گشت های مرزبانی و ….. دیده نمی شوند و از آمریکا و کانادا با مساحت کمابیش بیست میلیون کیلومتر مربع یک کشور یکتا ساخته شده است و این برابر است با رفتن به سوی تک میهنی!
در فرجام تاریخ حتی مرزهای کمرنگ کنونی نیز از میان خواهند رفت و در سرتاسر جهان یک کشور بر جای خواهد ماند، کشوری به نام کره زمین و این برابر است با رسیدن جهانیان به تک میهنی! و در فرجام تاریخ گذشته از آن که ناسیونالیسم و مرزهای ناسیونالیستی از میان خواهند رفت رسیدن کشور یگانه ای به نام کره زمین به کمونیسم جهانی بی چون و چرا خواهد بود، به هر روی تک میهنی با تار و پود کمونیسم درآمیخته است و ناسیونالیسم و پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و زبان پرستی و خاک پرستی و مرزپرستی و کهنه پرستی و مرده پرستی با کمونیسم سازگار نیستند! از این روی پاسخ کمونیست ها به کشورتراشی ناسیونالیست های نژادپرست برای گروه های گوناگون مردم جهان با دستاویز کردن حق تعیین سرنوشت بی شک منفی است.
فدرالیسم برابر با دیوارکشی میان مردم یک کشور نیست!
فدرالیسم گرداندن بخش های گوناگون یک کشور از سوی مردم آن کشور است، اگر هست و نیست یک کشور در پایتخت و چند شهر بزرگ تلنبار شده باشند بخش های گوناگون آن کشور دچار نابرابری و ناهماهنگی خواهند شد و آن کشور پیشرفت نخواهد کرد، رژیم فدرال – دموکرات بهترین ساختار برای کشورداری است و پیشرفته ترین کشورهای جهان نیز با روش فدرال – دموکرات گردانده می شوند، مانند آمریکا و آلمان و استرالیا و چین و روسستان و فیلیپین و مکزیک و ….. کشورهای پیشرفته دیگری مانند ژاپن و انگلستان و فرانسه نیز با آن که نام فدرال بر رویشان نیست اما این کشورها نیز ساختار فدرال – دموکرات دارند و این چنین نیست که در انگلستان و فرانسه و ژاپن هست و نیست این کشورها در پایتخت و چند شهر بزرگ تلنبار شده باشند و بخش های گوناگون این کشورها با فرمان های دیکته شده از پایتخت گردانده شوند، با این ساختار فدرال – دموکرات ناسیونالیست های وابسته به بورژوازی و سرمایه داری هماواز نیستند چون فدرالیسم برای ناسیونالیست ها برابر با دیوارکشی میان مردم یک کشور بر پایه نژاد و تبار و زبان و رسیدن به رژیمی بومشاهی (ملوک الطوایفی) است!
هرچند فدرالیسم دموکراتیک در یک رژیم سرمایه داری و یک رژیم کمونیستی ناهمسانی هائی هم دارند اما در هیچ جای جهان و در هیچ رژیمی چه سرمایه داری و چه کمونیستی رژیم فدرال – دموکرات برابر با فدرالیسم چند ملیتی و دیوارکشی های هیتلری میان مردم آن کشورها برای نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست نیست و در هیچ جای جهان و در هیچ کشوری که دارای رژیم فدرال – دموکرات است چیزی به نام فدرالیسم چند ملیتی دیده نمی شود و فدرالیسم چند ملیتی ساخته و پرداخته ناسیونالیست های نژادپرست است! با آن که ناسیونالیست های نژادپرست وابسته به بورژوازی و سرمایه داری هستند اما حتی رژیم های سرمایه داری آن اندازه بی خرد و نفهم نیستند که راهکار ناسیونالیست های نژادپرست را درباره فدرالیسم به کار بسته و کشورشان را با رژیمی بومشاهی بگردانند! برای نمونه ساختار تنخواه آمریکا بر سرمایه داری استوار است اما پنجاه بخش فدرال در آمریکا از دیوارکشی به گرداگرد پنجاه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست برپا نشده اند! و همچنین فدرالیسم در کشورهای سرمایه دیگری مانند استرالیا و آلمان و مکزیک و فیلیپین نیز هیچ پیوندی با ناسیونالیسم ندارد.
فدرالیسمی که ناسیونالیست های ایرانی از آن سخن می گویند فدرالیسم چند ملیتی و دیوارکشی های هیتلری میان مردم ایران بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان است، همان ناسیونالیست هائی که مانند گرامافونی که سوزنش گیر کرده است پیاپی زبان، زبان و ملل، ملل می کنند! فدرالیسم برای ناسیونالیست های ایرانی ابزاری برای دیوارکشی میان ترک و فارس و کرد و عرب و رسیدن به رژیمی بومشاهی است! روشن است که فدرالیسم چند ملیتی چهره دیگری از تجزیه طلبی ناسیونالیستی است و فرجام چنین فدرالیسمی رسیدن به دریای خونی به نام یوگوسلاوی است! سخن کوتاه، کمونیست ها چیزی به نام فدرالیسم چند ملیتی ندارند چون ملت برای یک کمونیست ملت انسان هاست و کشور برای یک کمونیست کشوری به نام کره زمین است!
زبان ابزاری برای دیوارکشی میان انسان ها نیست!
برای کمونیست های باورمند به تک میهنی زبان ابزاری برای پیوند میان انسان هاست و جز این ارزش دیگری ندارد و گویشور بودن به یک زبان نشانه خوب بودن و بد بودن و برتری هیچکس در هیچ جای جهان نیست اما برای ناسیونالیست ها زبان ابزاری برای نفرت پراکنی ناسیونالیستی و دیوارکشی میان انسان هاست! برای ناسیونالیست های ایرانی نیز مانند همه ناسیونالیست ها در همه جهان زبان ابزاری برای نفرت پراکنی ناسیونالیستی است و اینان مانند گرامافونی که سوزنش گیر کرده است پیاپی زبان، زبان می کنند! ناسیونالیست های ایرانی خواستار گردانده شدن ایران با ده ها زبان هستند و پیاپی درباره زبان روضه خوانی و نوحه خوانی می کنند اما در سرتاسر کره زمین در هیچ کشوری با ده ها زبان کشورداری نمی شود که ایران هم بتواند دومین کشور باشد! در همه جای جهان اسکناس با یک زبان چاپ می شود، شناسنامه با یک زبان چاپ می شود، گذرنامه با یک زبان چاپ می شود، گواهینامه رانندگی با یک زبان چاپ می شود، در اداره هائی مانند شهرداری و ثبت کل پرونده ها با یک زبان نوشته می شوند و دبستان ها هم با یک زبان کار می کنند!
کشورداری با ده ها زبان و کار کردن دبستان ها با ده ها زبان نیازمند بودجه ای تریلیونی است که هیچ کشوری چنین بودجه ای را در دسترس ندارد و در هیچ کشوری با ده ها زبان کشورداری نمی شود و در ایران نیز مانند همه کشورهای جهان تنها با یک زبان می توان کشورداری کرد نه با ده ها زبان! در ایران آینده هر کس حق دارد هر زبانی را که خواست یاد بگیرد اما تنها با یک زبان می توان کشورداری کرد و تنها زبانی نیز که در ایران می تواند زبان کاربردی باشد زبان فارسی است و جایگزین کردن زبانی دیگر به جای زبان فارسی باز هم نیازمند بودجه ای تریلیونی است و کاری ناشدنی! کمونیست های ایرانی بدون ترس از روی ترش کردن ها و دشنام ها و ناسزاها و بد و بیراه گفتن های ناسیونالیست های نژادپرستی که وابسته به بورژوازی و سرمایه داری هستند باید درباره زبان روشنگری کرده به همگان راهکار درست را درباره زبان کاربردی ایرانیان نشان دهند، به هر روی زبان برای ناسیونالیست ها ابزاری برای نفرت پراکنی ناسیونالیستی و دیوارکشی میان انسان هاست اما برای کمونیست ها ابزاری برای پیوند میان انسان هاست نه ابزاری برای دیوارکشی میان انسان ها !
فشرده این نوشتار در چند رج
★ انسان ها از چهار زمان تاریخی گذشته اند، زمان ددمنشی، زمان برده داری، زمان دهداری و زمان سرمایه داری و زمان پنجم که انسان ها در فرجام تاریخ و در کشوری یگانه در جهان به نام کره زمین به آن خواهند رسید کمونیسم است و بهره برداری برابر و مشترک مردم یک سرزمین از دارائی های آن سرزمین کمونیسم است.
★ مرزبندی میان انسان ها (ناسیونالیسم) در زمان برده داری برای بهره کشی انسان از انسان پیدا شد، ناسیونالیسم فراورده مرزبندی میان انسان ها نیست و مرزبندی میان انسان ها فراورده ناسیونالیسم است و ناسیونالیسم نیز فراورده بهره کشی انسان از انسان است.
★ هم در زمان برده داری و هم در زمان دهداری و هم در زمان سرمایه داری مرزبندی میان انسان ها (ناسیونالیسم) ابزاری برای بهره کشی انسان از انسان بوده است.
★ با از میان رفتن بهره کشی انسان از انسان در سایه کمونیسم مرزبندی میان انسان ها نیز از میان خواهد رفت و به جای ده ها کشور یک کشور در جهان بر جا خواهد ماند، کشوری به نام کره زمین! و این همان چیزی است که کمونیست ها به آن تک میهنی (انترناسیونالیسم) می گویند.
★ کمونیسم پدیده ای جهانی است و کارگران و رنجبران و دهقانان تنها یک میهن دارند، میهنی به نام کره زمین! کمونیسم با ناسیونالیسم نمی تواند سازگار باشد و ناسازگاری کمونیسم و ناسیونالیسم روشن و آشکار و همیشگی است.
★ کسانی که هم خود را کمونیست می نامند و هم خواستار دیوارکشی میان انسان ها هستند یا ناسیونالیست های چپ نما هستند و یا گمراهان کمونیسم نشناسی که سواد کمونیستی ندارند و ناسیونالیست های چپ نما که ادای کمونیست ها را درمی آورند اهریمنانی هستند که پوشاک فرشتگان را پوشیده اند.
★ ناسیونالیست ها راست گراترین راست گراهای جهان هستند و ناسیونالیست ها فسیل های کهنه پرستی هستند که مغزشان در شش هزار سال پیش که زمان پیدایش ناسیونالیسم است یخ زده است، کمونیست ها خواهان زیر و رو کردن جهان کهنه و ساختن جهانی نو هستند اما ناسیونالیست های واپسگرا و کهنه پرست با هر چیزی که جهان را به پیش ببرد در ستیز هستند!
★ در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد و آن چه همگان در سال ۱۳۵۷ دیدند انتحار اسلامی بود نه انقلاب، کمونیست ها حتی بهسازی (رفرم) را نیز انقلاب نمی دانند و تنها چیزی که کمونیست ها آن را انقلاب می دانند رسیدن یک کشور به کمونیسم است و رسیدن ایرانیان به دیکتاتوری ملاتاریا به جای رسیدن ایرانیان به دیکتاتوری پرولتاریا انقلاب نیست!
★ هم اکنون در شوره زار نبودن سازمان سیاسی کارآمد برای براندازی رژیم دوزخی ولایت فقیه ناسیونالیست های ایرانی انگل های سیاسی دست و پاگیری هستند که در راه نابودی رژیم ولایت فقیه سنگ اندازی می کنند و بهترین و بیشترین سودها را به رژیم گدایان مفت خور آخوندی می رسانند.
★ تجزیه ایران هیچ سودی برای کارگران و رنجبران و دهقانان ایرانی ندارد و در سخنان ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی خواسته های کارگران و رنجبران و دهقانان و آرمان های کمونیستی جائی ندارند و کمونیست های ایرانی باید صف خودشان را از ناسیونالیست های تجزیه طلب ایرانی که همگی وابسته به بورژوازی و سرمایه داری هستند جدا کنند.
★ حق تعیین سرنوشت برابر با حق تجزیه نیست و گذشته از آن که حق تعیین سرنوشتی که پس از جنگ جهانی یکم پیدا شد در جهان کنونی کاربردی ندارد پاسخ کمونیست ها به کشورتراشی ناسیونالیست های نژادپرست برای گروه های گوناگون مردم جهان با دستاویز کردن حق تعیین سرنوشت بی شک منفی است.
★ فدرالیسم برابر با دیوارکشی میان مردم یک کشور نیست و کمونیست ها چیزی به نام فدرالیسم چند ملیتی ندارند چون ملت برای یک کمونیست ملت انسان هاست و کشور برای یک کمونیست کره زمین است.
★ زبان برای ناسیونالیست ها ابزاری برای نفرت پراکنی ناسیونالیستی و دیوارکشی میان انسان هاست اما زبان برای کمونیست ها ابزاری برای پیوند میان انسان هاست.
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
واژه های پارسی که می توان آنها را به جای واژه های ناپارسی به کار برد:
بازخواست = استیضاح
بومشاهی = ملوک الطوایفی
بهساز = اصلاح طلب، رفرمیست
بهسازی = اصلاح، رفرم
تک میهنی = انترناسیونالیسم
تنخواه = اقتصاد، دانش اقتصاد
جستار = مطلب، موضوع
جهانخوار = امپریالیست
جهانخواری = امپریالیسم
خشک اندیش = دگماتیست
خشک اندیشی = دگماتیسم
دزدسالار = کلپتوکرات
دزدسالاری = کلپتوکراسی
دهدار = فئودال
دهداری = فئودالیسم
رج = ردیف، سطر
زرسالار = بورژوا
زرسالاری = بورژوازی
فدرالیسم = خودگردانی
فدرالیسم دموکراتیک = خودگردانی مردمی
کارفروش = پرولتر، کسی که نیروی کارش را می فروشد.
کارفروشان = پرولتاریا، کسانی که تنها کالائی که برای فروش دارند نیروی کارشان است.
گفتاورد = نقل قول
واپسگرا = مرتجع
واپسگرائی = ارتجاع
هماواز = متفق القول، موافق
جناب تبریزی. سلام. لطف کنید بفرمایید نظرتان در باره جمهوری اسلامی چیست و آیا باید آن را سرنگون کرد یا به آن فرصت داد بیش از این آدم بکشد و سرکوب کند؟ سرنگون بشود یا نشود؟