Comments

کرکره ی ولایت پائین کشید <br> بهنام چنگائی — 5 دیدگاه

  1. قسمت دوم
    برای همین، بهترین کار، نه سرنگونی دولتها بلکه نقد و نفی ارتجاع در ارگانهای دولتی و از بین بردن سلطه تجرید شده آنها بر کل جامعه است. دقیقا مثل هر نهاد غیر دولتی ارتجاعی دیگر. در چارچوب دیدگاه مارکسی، نهادهای دولتی از خارج قرار است نابود شوند و نهاد دولتی انقلابی جای آن بیاید، این تولید مجدد زالو است. در دیدگاه کمونیستی-آنارشیستی، نهادهای دولتی از درون دگرگون می شوند و مثل نهادهای دیگر می شوند. همین الان به دیدگاه اپوزیسیون چپ دقت کنید. اصلا ذهنیتی در ارتباط با انقلاب در نهادهای دولتی و تسخیر آنها توسط کارکنان آن وجود ندارد. همش هست انداختن دولت از بیرون و درست کردن سیاستمداران و اربابانی دیگر. این ارتجاع سازی است.

    پایان
    آنارشیست

  2. آیا تحت کنترل شدید دموکراتیک بودن یک دولت آن دولت را غیر ارتجاعی میکند؟
    قسمت اول

    حتی اگر نمایندگان و مسئولین دولت هر دو سال یکبار انتخاب شوند و هر لحظه حق کنارگذاشتن آنها وجود داشته باشد، اینکه یک عده شغلشان سیاسی باشد و از طریق مالیات مزدبگیرند، از روند تولید و خدمات خارج می شوند و به زالو تبدیل میگردند. همین زالو شدنها به شغل سیاست تبدیل می شود با این فرق که کار این شغل فرماندهی بر کل جامعه است. این بقیه را توسری خور بار می آورد.

    بهترین کار برای جلوگیری کردن از پیدایش زالو ها و جلوگیری از ارگان مستقلی مثل دولت مسلط بر تولید و خدمات کل جامعه، تبدیل ارگانهای دولت به نهادهائی است که خودشان در چهارچوب تولید و خدمات تعریف میشوند و ویژگی خاصی نسبت به بقیه نهادهای جامعه ندارند. به عبارت دیگر، ارگانهای دولتی به نهادهایی تبدیل میشوند که کارکنان آن نهادها هر نهاد را شورائی (بگو مثلا کلکتیو) اداره میکنند و انتخابی و آمده از نقاط دیگر نیستند. در واقع، مثل بقیه هستند. مثلا، درآمد فرضی کارکنان “نهاد برنامه ریزی کلان اقتصادی”، از طریق برداشت از کل ارزش تولید شده جامعه بر مبنای نیاز و کارش خواهد بود.

    دلیل اینکه مارکس یک دوره اختصاص میدهد به دیکتاتوری پرولتاریا و حفظ سلطه بر زندگی زنان و کارگران (به بهانه مبارزه با بقایای سرمایه داری) این است که تصور او این بود که قدرت سیاسی قبل از پرورش انقلابی کارگران تحقق پیدا میکند و دیکتاتوری نقش برنامه ریزی و تربیت جامعه را ایفا میکند. گرچه این بروی کاغذ خوب بنظر می آید، اما در عمل ارتجاع سازی (زالوی سیاست مدار سازی) است. با این دیدگاه، از زالو انتظار خواهیم داشت که منبع حیاتش از کار خودش باشد نه مکیدن خون جامعه. سیاسیون دولت کارشان سلطه بر کل جامعه است و اندیشه اجتماعی آنها متفاوت از زنان و کارگران که مشغول محیط محدود خود هستند، شکل میگیرد. همین فضای لازم برای رشد ارتجاع را برای حفط سلطه موجود بوجود می آورد.

    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  3. مارکس و انگلس به نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی میگفتند دوری از سیاست. نزدیکی به سیاست آنها شد سوسیال دموکرات شدن و احزاب سوسیال دموکرات بعد از آنها از طریق سیاست شد گند کاری جنایتکارانه امپریالیستی یا دیکتاتوری لنینیستی- استالینیستی که به جنایت کردن و بعد سرنگونی منجر شد. راه حل،آغاز از انقلاب سیاسی نیست، راه حل دیدن انقلاب بصورت تحولی اجتماعی است.انقلاب سیاسی به درست کردن پدیده نحس دولت می انجامد، پدیده ای که در آن، ارتجاع ،بعلت دوری از محل کار و زندگی، رشد میکند. نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی در حقیقت نفی دولت است.
    آنارشیست

  4. ایراد دیگر مقاله در این است که نویسنده ادعا میکند که زنان و کارگران ایران کمونیست شده اند و فقط احتیاج به یک تلنگور سرنگونی کننده دارند. رضا پهلوی هم فکر میکرد که “مردم” طرفدار او هستند و فقط احتیاج به یک تلنگور دارند. از خواب خوش سرنگونی طلبی بیرون بیائید، از این خبرها نیست. فقط اگر امپریالیستهای غربی لشکر کشی کنند که بر خلاف دوران جنگ عراق شرایطش بسادگی قابل بوجود آوردن نیست، ممکن است چنین شود. افشا گری از اعمالسیاسی رژیم کافی نیست. باید روابط ارتجاعی در زندگی روزمره محل کار و زندگی نقد و نفی گردد تا شرایط تحول بیشتر فراهم شود که مطمئنن سرنگونی بخشی از آن خواهد بود. فعلا چنین شرایطی وجود ندارد و سرنگونی حتما ارتجاعی خواهد بود. کار درست امروز نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی است.
    آنارشیست

  5. برخلاف نظر نویسنده باید گفت که دموکراسی خواهی بعنوان سیاست امپریالیستی هنوز هم با وجود سبستم جدیدشان که سیستم ترامپی است، وجود دارد.سیستم ترامپی به دموکراسی خواهی تکیه ندارد اما به ترس و وحشت انداختن و توسری زدن و نوکر کردن اعتقاد دارد، اما اگر دشمنان را دموکراسی خواهی نابود کند، آنها راضی خواهند بود و از طریق باند بازی سرمایه دارانه هجوم می آورند.

    امپریالیستها رویکردهای گوناگونی را علیه کشورهای تحت سلطه بکار می برند تا بلاخره بر آن سلطه پیدا کنند. دموکراسی خواهی یکی از آنهاست. دموکراسی خواهی امپریالیستهای غربی بمعنای درست کردن دموکراسی مثل کشورهای خودشان نیست، بلکه به معنی آزادی بی قید و شرط کمپانی ها و احزاب نوکر خود در کشورهای تحت سلطه درآمده است.

    دموکراسی خواهان بی اطلاع و یا متظاهر به بی اطلاعی باید نشان بدهند که چگونه میخواهند سرمایه ها و احزاب سیاسی را از دسترس امپریالیستهای غربی دور نگه دارند و تحریم ، ترور و بمباران نشوند. تنها راه این است که یک سیستم بسیار پلیسی و دیکتاتور سرمایه داری دولتی با روابط بسیار محدود و مطلقا تحت کنترل با غرب ایحاد کنند که اینهم خلاف نظر دموکراسی خواهان است و بیشتر شباهت به سرمایه داری دولتی تک حزبی بلشویکی پیدا میکند.

    البته نمونه چینی هم داریم که سرمایه داری دولتی با قدرت تمام حفظ شود و سرمایه داری خصوصی هم وسیعا وجود داشته باشد، اما با قوانین سخت، از جمله قواتین اعدام، تحت کنترل باشد تا سیستم بدست امپریالیستهای غربی نیافتد. این دومی هم دموکراسی نیست. همانطور که گفته شد، دموکراسی فقط از طریق آزادی بی قید و شرط سرمایه ها و احزاب نوکر امپریالیستهای غربی ممکن است.

    در ایران دو نوع دموکراسی خواه داریم. دموکراسی خواه متوهم و دموکراسی خواه آگاه. دموکراسی خواه متوهم گول کتابهای کلاسیک بورژوا-امپریالیست دوران روشنگری را خورده و فکر میکند دنیای سرمایه داری پاک و زیبا و حقوقی و قانونی برای زن و کارگر است. دموکراسی خواه آگاه آن است که میداند دموکراسی یعنی آزادی بی قید و شرط بردگی مزدی امپریالیستهای غربی و دولت سکولار گانگسترهای سرمایه دار و وکیلان مواجب بگیرشان.

    راه حل آزادی در ایران، ایرانی نیست، آنارشیستی کمونیستی است. راه حل دولتی برای بشر ایرانی و غیر ایرانی وجود ندارد. غیر کمونیستها مطمئنن آنارشیست و کمونیست نیستند، این کمونیستها هستند که باید دیدکاه آنارشیستی را بپذیرند و دست از سکولار دولتی بردارند.

    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>