پویایی شطرنج ژئوپولیتیک در خاورمیانه
سیامک کیانی
پیشگفتار
خاورمیانه، این چهارراه سترگ تاریخ و جغرافیا، سدههاست که پهنه بزرگترین جنگها و نمایشها بوده است. از نخستین امپراتوریها و جادههای باستانی بازرگانی تا جنگهای صلیبی، از رقابتهای استعماری سده نوزدهم تا بحرانهای نفتی سده بیستم، این بخش از جهان همواره در دل دگرگونیهای جهانی تپیده است. امروز نیز، در سده بیستویکم، خاورمیانه همانند صفحهای پیچیده از شطرنج ژئوپولیتیک، جایی است که هر مهره — خواه یک کشور کوچک باشد، یا یک قدرتی جهانی چون آمریکا — با برنامهای ژرف یا یورشی ناگهانی، میتواند سرنوشت بازی را دگرگون کند.
خاورمیانه در سنجش با بخشهای دیگر زمین همیشه از جایگاه جغرافیاییـسیاسی ویژهای برخوردار بوده است. خاورمیانه، جایی است که در آن راههای بازرگانی در هم میپیچند، گنجینههای بیکران نفت و گاز در دل خاک نهفتهاند، شکافهای دیرین دینی زبانه میکشند و آرزوهای چیرهخواهانهی قدرتهای کوچک و بزرگ در هم گره میخورند و یا با هم درگیر میشوند. هر خط لوله، هر راه ترابرد، و هر بندر، نهتنها ارزش اقتصادی، بلکه وزن سیاسی و امنیتی سنگینی دارد.
این دیار نهتنها تپشگاه بازار جهانی نفت و گاز است، بلکه پهنهای برای هماوردی میان بورژوازی منطقهای و جهانی نیز به شمار میرود. همزمان، شکافهای مذهبی و قومی — از رقابت دیرین شیعه و سنی تا کشمکشها میان کرد، عرب، ترک و یهود — پوششی برای رقابت منافع راهبردی و اقتصادی شدهاند. این تنیدگی، گاه در چارچوب همپیمانیهای ناپایدار جلوه میکند، گاه تلنگر به جنگهای جانشینی میزند که بازیگران منطقهای و فرامنطقهای برای دستیابی به هدفهای خود به راه میاندازند. جمهوری اسلامی با راهبرد «هلال شیعی»، عربستان با رهبری «بلوک سنی»، ترکیه با جاهخواهیهای نئوعثمانی و اسرائیل با پشتیبانی غرب و بمب اتمی و پیمانهای تازهاش با کشورهای عربی، هر یک میکوشند مهرههای خود را به سوی کیش و مات رقیب برانند. از راهبرد «شیعی» جمهوری اسلامی گرفته تا همپیمانیهایی به سرکردگی آمریکا و بازگشت دوبارهی ترکیه به میدان، این بخش پهناور آوردگاه اندیشهها و خواستهای اقتصادی ناسازگار برای چیرگی شده است.
در این پهنه، گرهگاههای برجستهی اقتصاد جهانی به هم میپیوندند: تنگه هرمز، آبراهی که یکسوم نفت جهان از آن گذر میکند؛ گذرگاه زنگزور که میتواند نقشه دسترسی زمینی قدرتها را از قفقاز تا مدیترانه دگرگون کند؛ و کریدورهای انرژی که از شرق مدیترانه تا قلب آسیا کشیده شدهاند.
خاورمیانه امروز، بیش از هر زمان دیگر، هم میتواند کانون آشتی و همکاری باشد و هم اخگرزن جنگی فراگیر. در چنین صحنهای، هر رویداد — از ترکش یک خط لوله در سوریه تا امضای یک پیمان دریایی در مدیترانه — میتواند زنجیرهای از واکنشها را در پی داشته باشد که مرزهای قدرت و امنیت را جابهجا کند.
آیندهی خاورمیانه به چگونگی بازیکردن این مهرهها و اینکه آیا روزی این صفحهی شطرنج خونین میتواند، جای خود را به میز گفتوگوی پایدار بدهد یا نه، وابسته است. همزمان با شعلهکشیدن جنگهای جانشینی و دگرگونی راههای گذرگاههای انرژی، آیندهی خاورمیانه میان ماندگاری ستیز و زایش نظمی نوین و لرزان در رفتوآمد است. سرنوشت آن، به تصمیمهای قدرتها و به خواست و توان خلقهایش گره خورده است؛ خلقهایی که میان فشار منافع بورژوازی، قدرتهای فرامنطقهای، و آرمان برابری، عدالت و آزادی، پیوسته در کشاکش هستند. خاورمیانه هنوز از پرآشوبترین و همزمان سرنوشتسازترین بخشهای جهان است.
این نوشته، تلاشی است برای شکافتن لایههای پنهان این بازی؛ از راهبردهای انرژی و گذرگاههای بازرگانی گرفته تا رقابتهای فرقهای، همپیمانیهای گذرا، و کشاکشهای ایدئولوژیک. همانگونه که هر جابهجایی مهره در شطرنج بیدرنگ با واکنش روبهرو میشود، هر کنش در خاورمیانه نیز با زنجیرهای از رخدادها پاسخ داده میشود — گاه پیشبینیپذیر، گاه ناگهانی.
راههای برجسته بازرگانی
کنترل راههای بازرگانی، بهویژه در زمینهی انرژی، در مرکز رقابتهای راهبردی خاورمیانه است. این گذرگاهها و راهها نهتنها شاهرگهای برجستهی اقتصاد جهانی هستند، بلکه ابزارهای قدرتمند سیاسی و استراتژیکی برای کشورهای منطقه به شمار میروند. رقابت بر سر در دست داشتن راههای بازرگانی و انرژی، خاورمیانه را به یکی از حساسترین نقطههای جهان از نظر ژئوپلیتیکی دگرگون کرده است. هر یک از این گذرگاهها، افزون بر اهمیت اقتصادی، ابزارهای سیاسی مهمی در دست کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی به شمار میروند. همسنگی آیندهی نیروها در خاورمیانه تا اندازهای وابسته به کنترل و بهرهبرداری هوشمندانه از این راههای استراتژیک است.
جمهوری اسلامی با راهبرد شیعوی، بهدنبال پایهگذاری یک گذرگاه استراتژیک از میهن ما تا کرانهی مدیترانه بود. این گذرگاه که میتوانست از ایران آغاز شود و با گذر از عراق و سوریه به لبنان برسد، اگر پیاده میشد نهتنها یک گذرگاه جغرافیایی، بلکه یک کانال نفوذ سیاسی، نظامی و اقتصادی برای جمهوری اسلامی میشد. با این کار، جمهوری اسلامی به دریای مدیترانه پیوند میخورد و همسایهی اسرائیل میشد و دسترسی به بازارهای اروپایی را هم فراهم میساخت. افزون بر این، جمهوری اسلامی میتوانست متحدان خود را در عراق، سوریه و لبنان پرتوان کند و نقش خود را همچون یک قدرت بزرگ در خاورمیانه پررنگ نماید. این راهبرد، به منافع کشورهای سنی به رهبری عربستان سعودی و همچنین اسرائیل میتوانست ضربه بزند و همسنگی قدرت در منطقه را به سود جمهوری اسلامی دگرگون کند.
کنترل تنگهی هرمز همچون اهرم انرژی نیز نقش مهمی در این راهبرد بازی میکرد و همچنان میکند. تنگهی هرمز که یکی از مهمترین گذرگاههای انرژی جهان است، زیر بازرسی جمهوری اسلامی است. روزانه ۲۱ میلیون بشکه نفت از این تنگه گذر میکند که برابر با یکسوم دادوستد دریایی نفت جهان است. جایگاه راهبردی این آبراه، ابزار فشار در روابط بینالمللی را برای جمهوری اسلامی فراهم کرده است.هرگونه آشوب در این راه دریایی میتواند بازار جهانی انرژی را بتکاند. با این جایگاه، جمهوری اسلامی میتواند از این ابزار همچون فشار دیپلماتیک یا حتا نظامی بهرهجویی نماید.
اما این راهبرد با چالشها و واکنشهای بینالمللی فراوانی روبهرو شده است. همکاری عربی ـ غربی به رهبری عربستان سعودی و امارات با پشتیبانی غرب بهدنبال رام کردن جمهوری اسلامی هستند. از سوی دیگر، آمریکا و متحدانش با فشار اقتصادی تلاش میکنند توان مالی جمهوری اسلامی برای کمک به متحدانش را کاهش دهند. در پهنهی نظامی نیز اسرائیل بارها پایگاههای نظامی ایران در سوریه را بمباران کرد تا از پایهگذاری این گذرگاه جلوگیری کند.
آیندهی کمان (هلال) شیعی پس از یورشهای دوازدهروزهی اسرائیل و آمریکا به ایران با چالشهای فراوان درون – و برونمرزی روبهرو است. چالشهای درونی مانند اعتراضهای اجتماعی علیه قانونهای واپسگرای ضدزن و دشواریهای اقتصادی از یک سو، و فشارهای بینالمللی از سوی دیگر میتوانند پایههای این راهبرد را بیش از پیش سست کنند. رویدادهای آتی منطقه مانند پیامد آشتی ایران و عربستان یا افزایش تنشها با اسرائیل میتواند نقش برجستهای در سرنوشت این پروژهی ژئوپلیتیک داشته باشد.
کمان شیعی، نهتنها یک پهنهی امنیتی بود، بلکه پهنههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را نیز در بر میگرفت. شکست کنونی این راهبرد که نقش جمهوری اسلامی را چون بازیگر اصلی منطقه کمتوان کرده است، میتواند پیامدهای ژرفی بر همسنگی نیروها در خاورمیانه داشته باشد. افزون بر این، کریدور شمال ـ جنوب که ایران را به روسیه و هند پیوند میدهد، در روند گسترش است. این راه جایگزینی برای راههای کهن جابهجایی کالا به شمار میآید و میتواند جایگاه ایران را همچون گذرگاه مهم بازرگانی پرتوان کند.
کریدور زنگزور میتواند تأثیر چشمگیری بر دادوستد منطقهای داشته باشد. این گذرگاه که از خاک جمهوری آذربایجان میگذرد، میتواند راههای زمینی پیوند ایران با منطقهی قفقاز را ببندد یا تنگ کند و همزمان نفوذ ترکیه و پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را در این بخش افزایش دهد. برجستگی آن برای ترکیه در دسترسی بدون دردوسر به جمهوری آذربایجان و کشورهای آسیای میانه است.
راههای انرژی در شرق دریای مدیترانه نیز یکی از کانونهای مهم رقابت هستند. پروژههایی مانند خط لولهی ایستمد، که گاز طبیعی میدانهای دریایی اسرائیل و قبرس را به اروپا میرساند، با هدف کاهش وابستگی اروپا به گاز روسیه و ایران دنبال میشود. این پروژهها با پشتیبانی ایالات متحده و اتحادیهی اروپا در دست پیشرفت بوده و توانایی دگرگونی چشمانداز انرژی منطقه را دارند.
گفتوگوهای تازه میان ترکیه و قطر دربارهی ساخت خط لولهی گاز طبیعی از قطر به ترکیه که از سوریه میگذرد، نگاه پژوهشگران انرژی و کارشناسان ژرفسیاست را به خود کشانده است. این برنامه اگر پیاده شود، میتواند دگرگونیهای مهمی در دادوستد انرژی خاورمیانه و بخش خاوری دریای مدیترانه پدید آورد و هدفهای راهبردی چند کشور را دگرگون کند. این خط لولهی گاز قطر از عربستان، اردن، سوریه گذر میکند تا به ترکیه برسد و بدینگونه گاز سپس از خاک ترکیه به اروپا جابهجا شود. چنین راهی میتواند جایگزین خطهای لولهی کنونی در منطقه شود. قطر که از بزرگترین صادرکنندگان گاز طبیعی مایع در جهان است، در پی کاهش وابستگی به گذرگاه هرمز و گسترش راههای تازه برای فروش گاز خود میباشد.
ترکیه نیز با این پروژه میتواند گامی دیگر بهسوی میانجیگری انرژی میان شرق و غرب بردارد؛ این کار تاکنون با پیوند خطهای لوله از روسیه، جمهوری آذربایجان و ایران انجام میشده است. پیادهسازی این برنامه برای ترکیه فرصتی خواهد بود تا پیوندهای سیاسی و اقتصادی خود را در منطقه گسترش دهد و نفوذ بیشتری در سوریه پیدا کند. افزون بر این، قطر میتواند به کاهش وابستگی ترکیه به گاز روسیه کمک کند. همزمان قطر به رقابت با طرحهای گازی مصر، اسرائیل و یونان در مدیترانهی شرقی میپردازد.
از دیدگاه ژرفسیاسی، واکنش اسرائیل و مصر میتواند از چالشهای پیشرفت این برنامه باشد، زیرا هر دو کشور بهدنبال داشتن دست برتر در بازار گاز مدیترانه هستند.
پیمانها و همکاریهای ژئوپولیتیکی در خاورمیانه
بورژوازی هر کشور در خاورمیانه برای نگهبانی از جایگاه و منافع طبقاتی خود ناگزیر است پایگاهی در میان تودهها بسازد. این پایگاه تنها با بهرهگیری از آنچه در تاریخ، فرهنگ و آیین مردم ریشه دارد ریخت میگیرد؛ زیرا بورژوازی برای کشاندن مردم به سوی خود و سازمان دادن آنان در راه سود طبقاتیاش، باید از باورها و احساسهای دیرینه تودهها کمک بگیرد. از همین روست که هر بورژوازی ابزار ویژه سرزمین خود را برمیگزیند: در جایی از دین بهره میبرد، در جایی از میهنپرستی، و در جایی دیگر از یادمانهای تاریخی و یا با درهمآمیختگی همهی آنها. برای نمونه، بورژوازی تایلند هیچگاه از اسلام بهره نخواهد گرفت، زیرا در بافت اجتماعی آن سرزمین جایگاهی ندارد؛ بلکه از بودیسم، که ریشهدارترین آیین مردم آنجاست، هم چون ابزار پیوند با تودهها و پیشبرد منافع خود سود میجوید.
همچنین کشاکشهای برونمنطقهای و نقش توانمندان بزرگ در خاورمیانه آشکار است. این منطقه میدان نفوذ و مانور قدرتهای جهانی مانند آمریکا و چین است. هر یک از این بازیگران با انگیزههای گوناگون، در پی استوار کردن جایگاه خود در این پهنه حساساند. آمریکا با کمک همپیمانان دیرینه چون عربستان سعودی و اسرائیل، به دنبال نگاهداشت برتری خود و مهار نفوذ ایران و چین است. چین با برنامه راه و کمربند و سرمایهگذاریهای کلان در انرژی و زیرساخت، آرامآرام چیرگی اقتصادی خود را میگستراند.
یکی از ویژگیهای برجسته خاورمیانه، جنگهای جانشینی است که در آن کشورهای توانمند منطقهای و جهانی از گروههای بومی برای پیشبرد خواستههای خود بهره میگیرند. نمونههای روشن این پدیده دربرگیرنده ستیز یمن میان دیکتاتوری عربستان و رژیم ولایی جمهوری اسلامی، بحران سوریه با نقش پررنگ ترکیه و همپیمانان منطقهای، و رقابت در لبنان میان حزبالله و گروههای هوادار باختر است.
بازار نفت جایگاهی کانونی سیاسی در خاورمیانه دارد. مهار گنجینههای انرژی و گذرگاههای جابهجایی آن، همواره یکی از سازههای اصلی تنشها و همگراییها در این پهنه بوده است. کشورهای نفتخیز خلیج فارس از درآمدهای نفت برای اثرگذاری سیاسی و اقتصادی بهره میگیرند، همزمان فشارهای جهانی بر ایران و ونزوئلا بازار نفت جهان را دستخوش دگرگونی کرده است.
برای دستیابی به هدفهای راهبردی بورژوازی هر کشور نیاز دارد که با دوستان خود در دیگر کشورها پیوندها و پیمانهای ریشه دار، ماندگار و حتا گذرا پایه گزاری کند. ساختار همپیمانیها در خاورمیانه را میتوان به چهار دسته اصلی بخش کرد:
دسته نخست: جمهوری اسلامی ایران و همپیمانان شیعه: دربرگیرنده ایران، عراق، سوریه پیشین، حوثیهای یمن و حزبالله لبنان
جمهوری اسلامی و همپیمانان شیعی در خاورمیانه یکی از دستههای مهم سیاسی و رزمی منطقه را پدید آوردهاند. این دسته دربرگیرندهی ایران، عراق، سوریه (پیش از فروپاشی رژیم اسد)، حوثیهای یمن و حزبالله لبنان میشد. پیوند این کشورها و گروهها بر پایهی همانندیهای دینی و منافع اقتصادی استوار است. جمهوری اسلامی با بهرهگیری از این نزدیکی آیینی و نگرشی، کوشیده است دامنهی توان خود را از خلیج فارس تا مدیترانه بگستراند و بهویژه در برابر دستیازی آمریکا، اسرائیل و رقیبان منطقهای جایگاه خود را نیرومند کند.
جمهوری اسلامی از این گروهها و دولتهای همسو پشتیبانی مالی، رزمی و سیاسی میکرد و میکند. حزبالله لبنان همچون بازوی نیرومند جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل عمل میکرد؛ حوثیهای یمن به جمهوری اسلامی این توان را دادهبودند که در شبهجزیرهی عربستان، رقیب اصلیاش یعنی عربستان سعودی را زیر فشار بگذارد؛ عراق پس از سرنگونی صدام به یکی از پایگاههای اصلی جمهوری اسلامی دگرگون شده است؛ و سوریه با فرمانروایی اسد، حلقهی برجسته در پیوند زمینی جمهوری اسلامی به مدیترانه و حزبالله به شمار میرفت. بدینسان، دستهی جمهوری اسلامی و همپیمانان شیعی نهتنها بر پایهی همبستگی دینی، بلکه بر بنیاد یک راهبرد ژرفنگر ژئوپولتیکی پدید آمده است.
اگر چه این دوستی و پیمان نقش برجستهای در جلوگیری از دستیازیها و پرخاشگریهای امریکا و اسرائیل در خاورمیانه داشته است، ولی به جای خود نقشش در آشفتگیهای منطقه پررنگ و سرنوشتساز بوده است.
این دسته پس از کشتار فرماندهان حزب الله در لبنان از سوی سازمان ددمنش موساد، فروپاشی دولت اسد در سوریه از سوی جاسوسان ترکیه و غرب و یورش رژیم فاشیستی اسرائیل و امپریالیسم امریکا به ایران، هم اکنون در عمل نابود شده است، و بسته به نبرد درونی بورژوازی انگلی در جمهوری اسلامی شاید دیگر هرگز بازسازی نشود.
دسته دوم: اسرائیل و باختر: دربرگیرنده ایالات متحده، اتحادیه اروپا و همپیمانان باختری
ایالات متحده در خاورمیانه سیاستی دوگانه را دنبال میکند. واشنگتن از یک سو پشتیبان و کمککننده اصلی اسرائیل و متحد کشورهای عربی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی است و از سوی دیگر، به دنبال پیادهکردن سیاست رام کردن ایران و جلوگیری از نفوذ روزافزون چین در منطقه میباشد. آمادگی نظامی گسترده آمریکا در خلیج فارس و پشتیبانی آن از پروژههای راهبردی مانند «کریدور زنگزور» نشاندهنده تلاش این کشور برای کاهش نفوذ ایران و روسیه در خاورمیانه است. این سیاستها در کنار منافع انرژی، پاسبانی از امنیت اسرائیل را نیز دنبال میکند.
اسرائیل با امضای «پیمانهای ابراهیم» توانست پیوندهای سیاسی خود را با چند کشور عرب مانند امارات متحده، بحرین، سودان و مراکش بهبود بخشد. این پیمانها که با میانجیگری پررنگ ایالات متحده آمریکا ریخت گرفت، نه تنها به تنهایی سیاسی اسرائیل در منطقه پایان داد، بلکه همپیمانی تازهای در برابر ایران پدید آورد. ساخت شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری و شرایط نوار غزه، همچنان بازدارنده صلح به شمار میآید.
دسته سوم: همپیمانی ترکیه–قطر: با پشتیبانی از گروههای اسلامگرا مانند اخوانالمسلمین و همکاریهای انرژی و سرمایهگذاری
ترکیه، یک نیروی منطقهای نوخاسته، نقش فزایندهای در دگرگونیهای خاورمیانه دارد. آنکارا با آمیزهای از اسلام سیاسی و شوونیسم ترکی، در پی زندهکردن چیرگی روزگار عثمانی است. نفوذ ترکیه در لیبی، سوریه و قفقاز نشان از بلندپروازیهای راهبردی این کشور دارد. همزمان، هماوردی ترکیه با عربستان سعودی بر سر پیشوایی جهان سنی، یکی از کانونهای کشاکش منطقهای بهشمار میآید.
ترکیه و قطر با پیروی از راهبردهای مستقل، جایگاهی ویژه در برهمکنشهای باختر آسیا یافتهاند. این دو کشور با پشتیبانی از گروههای اسلامگرا مانند اخوانالمسلمین و نقشآفرینی در بحرانهایی همچون مصر دوران مرسی، سوریه و لیبی، دامنه اثرگذاری خود را گسترش دادهاند. ترکیه با نگاه بلندمدت، با نگاهداری از پایگاه نظامی در قطر و گسترش پیوند با کشورهای قفقاز و آسیای میانه، میکوشد پلی میان این منطقهها باشد. طرح گذرگاه زنگزور نیز فرصتی راهبردی برای آنکارا به شمار میآید، زیرا میتواند از این راه با جمهوری آذربایجان پیوند زمینی بسازد و وابستگیاش به گذرگاههای ایران را کاهش دهد.
دسته چهارم: همپیمانی سنی: دربرگیرنده عربستان سعودی، مصر، امارات و اردن.
پادشاهی زورگوی عربستان سعودی همچون سرپرست همپیمانی سنی، سه هدف اصلی را دنبال میکند: نگاهداری از شرایط کنونی سیاسی، رویارویی با گروههای تندرو اسلامگرا و جلوگیری از گسترش نفوذ ایران. این کشور با بهرهگیری از ذخیرههای بزرگ نفتی و پشتیبانی گسترده آمریکا، یکی از مهمترین رقیبان ایران در باختر است. عربستان همچنین از راه سازمان همکاری اسلامی و انجمن کشورهای عربی میکوشد برتری خود را در میان پیروان مذهب سنی استوار سازد. سرمایهگذاریهای کلان این کشور در برنامههای اقتصادی و فرهنگی در منطقه و جهان نیز ابزاری برای فزونی دامنه نفوذ آن است. پس از ضربههای سنگین اسرائیل به جمهوری اسلامی، عربستان آنچنان جمهوری اسلامی را کمتوان میبیند که بیشتر دوست دارد از سر آشتی با آن کنار بیاید. گزارشها میگویند که عربستان درخواست اسرائیل برای کمک به پدافند موشکی را نپذیرفت.
در کنار این پیمانها و دستهها، چین آرام و شکیبا با سیاست نرم، تنشزدا و آشتیجویانهی خود، هر روز بر نقش خویش در خاورمیانه میافزاید.
چین و دیپلماسی اقتصادی
چین با رویکردی سنجیده کمکم گستره نفوذ خود را در خاورمیانه گسترش میدهد. برنامه راهبردی «کمربند و جاده» که از سوی پکن برنامهریزی شده، این کشور را شریک اقتصادی مهمی برای شماری از کشورهای منطقه کرده است. چین تلاش میکند با نگاهداشت پیوند همسنگ و دوستانه با همهی کنشگران اصلی منطقه، مانند دیکتاتوری جمهوری اسلامی، ستمگران عربستان و رژیم فاشیستی صهیونیستی اسرائیل، از سرچشمههای انرژی خود پاسبانی کند و بازارهای صادراتی خود را گسترش دهد.
سرمایهگذاریهای گسترده چین در ساختارهای زیرساختی انرژی و بندرهای مهم، زیرساختهای دادوستدی و جابهجایی و لجستیک، و ساختن راههای نوین پیوند و راهبردی منطقه، جایگاه این کشور را همچون یک قدرت اقتصادی و سیاسی تأثیرگذار در خاورمیانه استوار کرده است. از راه این کنشها، پکن میکوشد جایگاهی پایدار در میان بازیگران منطقهای به دست آورد و از فرصتهای بازرگانی و سیاسی بهرهبرداری کند. این دیپلماسی اقتصادی نه تنها بر اقتصاد کشورهای شریک تأثیرگذار بوده، بلکه همزمان چین را به یکی از بازیگران اصلی در رقابتهای منطقهای دگرگون کرده است. نقش پکن در آشتی میان عربستان و جمهوری اسلامی و یگانگی گروههای گوناگون فلسطین پررنگ بوده است.
با دگرگونیهای تازه در بدهوبستانها سیاسی، مانند آشتی برخی کشورهای عربی با اسرائیل و تلاشهای گفتوگومحور میان ایران و عربستان، شاید خاورمیانه بتواند از روزگار کشاکشهای سخت بهسوی گونهای همسنگی تازه گام بردارد. با اینهمه، سازههایی چون چالش فلسطین، جنگ اسرائیل علیه هستهای شدن ایران، نوسان بهای نفت و گذار انرژی، و گسترش نقش گروههای ناوابسته به دولت میتوانند آرامش منطقه را برهم زنند و آتش تنشها را در آینده شعلهورتر کنند.
خاورمیانه همچنان از پیچیدهترین و آتشینترین بخشهای جهان خواهد ماند. همزمان که بازیگران بومی و جهانی در پی ساختن نظم تازهاند، تنشهای دینی، اقتصادی و امنیتی میتوانند هر دم آتشی نو برافروزند. سرنوشت این پهنه تا اندازه بسیاری به همگرایی یا ستیز دستههای قدرت، سازماندهی و بسیج خلقهای این کشورها و نقش “چپ”، و نیز واکنش جامعه جهانی بستگی دارد.
”چپ” باید چه کند؟
در هر کشور، چه در خاورمیانه و چه در پیرامون آن، بورژوازی منافع خود را در گسترش سرمایه، چیرگی بر بازارها و بهرهکشی از نیروی کار میجوید. این منافع هرگز با خواستها و نیازهای مردم یکسان نیست. بورژوازی، چه در جامه دینسالارانه، چه در پوشش میهنگرایانه و چه با روبند «پیشرفتخواهی»، در پی سود بیشتر و انباشت سرمایه است و برای رسیدن به آن، از جنگ، درگیری، دادوستد ناعادلانه و همپیمانی با قدرتهای بیگانه بهره میبرد.
چنین رویکردی، چه از سوی اردوغان و چه از سوی بورژوازی دیگر کشورها، به جای بهروزی مردم، به تنگ دستی، بیعدالتی، و ستیزههای پیدرپی دامن میزند. رهایی واقعی تنها با کنار زدن حاکمیت بورژوازی و برپایی ساختاری با خواست تودهها، دموکراسی و عدالت اجتماعی و با یک اقتصاد تولیدی ملی شدنی است. “چپ” باید به دنبال ساختاری باشد که بر پایه آرامش و همبستگی مردم خاورمیانه استوار باشد و منافع تودهها بر منافع سرمایهداران چیره شود.
این بدینمعنا نیست که بورژوازی در برخی از این کشورها با سرکردگیِ غرب درگیر نمیشود و این درگیری به سود چندقطبیکردن جهان است. جهان دگرگون شده است و حتا بورژوازی کشورهایی که در گذشته سراسر دستنشانده بودند، امروز برای استقلال سیاسی، با امپریالیسم غرب درگیر میشوند. در واکاوی شرایط جهانی، نمیتوان بورژوازیِ جمهوری اسلامی را که به دلیلهایی که در نوشتهای آینده بررسی میشود در برابر سرکردگیِ غرب ایستادگی میکند، با بورژوازیِ عربستان ـ برای نمونه ـ یکسان دانست. اما ”چپ”ها نباید به این دلیل، نبرد طبقاتی در درون مرزهای کشور علیه حاکمیت بورژوازیِ انگلی را به فراموشی بسپارند.
“چپ” تنها زمانی میتواند از تضاد میان بورژوازی بومی و امپریالیسم غرب به سود پیشروی جنبش کارگری و مردمی بهرهبرداری کند که خط مستقل و روشن طبقاتی خود را نگه داشته باشد و در همهی زمینهها از منافع رنجبران و فرودستان پشتیبانی کند. اگر این استقلال از میان برود و “چپ” در تحلیلها و کنشهای خود دنبالهرو رویکردها و خواستهای حاکمیت بورژوازی شود، بورژوازی بومی با بهرهگیری از نفوذ مردمی و توان سازمانی “چپ”، آن را همچون سیاهیلشکری برای پیشبرد هدفهای ویژه خود به کار خواهد گرفت. این بورژوازی، به بهانه سیاست “ضدامپریالیستیاش”، میکوشد “چپ” را به خاموش کردن شعلههای نبرد طبقاتی در درون مرزها وادارد. چنین رویکردی، در عمل، جنبش مستقل کارگری و مردمی را کم توان میکند و جلوی شکلگیری یک جایگزین ریشهای علیه هر دو قطب سرمایهداری ـ چه بومی و چه جهانی ـ میگیرد.
همانگونه که حزب کمونیست ترکیه با روشهای نو–بازاری، دینسالارانه و میهنگرایانه اردوغان و دارو دستهاش، ناسازگار است، همه ی ”چپ”های خاورمیانه باید درباره آرمانهای برونمرزی بورژوازی میهن خود دیدگاهی سختگیرانه داشته باشند و این گونه گسترشخواهی، واپسگرایی را زیانبار برای توده کارگر و آرامش در خاورمیانه بدانند.
سیاست برونمرزی اردوغان کوششی است برای زنده کردن چیرگی روزگار ترکان عثمانی در خاورمیانه، بالکان و آفریقا که در عمل به سود سرمایهداران و دینسالاران است، نه توده ها. تاختوتازهای جنگی بورژوازی ترک در سوریه، لیبی و آذربایجان ماجراجویانه و برآمده از آزمندی راهبردی و اقتصادی است، نه رهاییبخش. هرچند اردوغان گاه، مانند جلوگیری از پیوستن سوئد به ناتو در آغاز، با پیمان ناتو ناسازگاری مینماید، و یا به خرید جنگ افزارهای روسی می پردازد و به اسرائیل دشنام میگوید، ولی ترکیه همچنان ابزار کارساز بورژوازی ترک در این ناحیه است و کارمایه جنگافزاری ترکان و نقش آن در ستیزههای خاورمیانه مایه نکوهش است. بهرهبرداری اردوغان از گفتار همهترکگرایی (پان ترکیسم) و دینسالاری، مانند پشتیبانی از آذربایجان در قرهباغ، یا در دست گرفتن فرمان رهبری در سوریه، شگردی برای پنهان کردن دشواریهای درونکشوری است که دشمنیها را در خاورمیانه فزونی میدهد و به همبستگی توده کارگر آسیب میرساند.
یورشهای ترکیه به کشورهایی مانند لیبی برای گاز یا آفریقا برای قراردادهای بازرگانی، از سوی سرمایه انحصاری و پیشهوران کلان رهبری میشود و نه برای سود مردمان. از این رو، باید خواستار سیاست برونمرزی کارگری و فرمانرواییستیز به جای همپیمانیهای کاربردی شد. آرمانهای برونمرزی اردوغان مانند بورژوازی دیگر کشورهای واپسگر، گسترشخواه و در خدمت سرمایهداران است.
”چپ” باید پشتیبان آرامش و همبستگی میان کارگران باشد و با هرگونه جنگافزاری و دستیازی، مانند یورش اسرائیل به ایران، کردار ترکیه در سوریه، ناسازگار باشد و خواستار بیرون کشیدن نیروهای جنگی هر کشور از سرزمینهای بیگانه و پایان دادن به جنگهای جانشینی باشد. ”چپ” باید سیاست ضدنئولیبرلیستی و ضدامپریالیستی و آرامش و همبستگی میان مردم، رنجبران و طبقه کارگر خاورمیانه را پیشنهاد کرد.
پایان سخن
خاورمیانه بر گذرگاههای راهبردی و راههای سوختی جهان چنگ زده است. ایران با در دست داشتن هرمز، برگ نیرومندی دارد، هرچند فشارهای بازرگانی و جنگی، و رقابت عربستان و همپیمانانش، از این نیرو کاسته است. همزمان، برنامههای تازهای چون خط لوله قطر–ترکیه و گذرگاه شمال–جنوب، نشانه کوشش بازیگران برای رهایی از گرهگاههای پرآشوب است.
در دل این پهنه، ستیزهای فرقهای و نبردهای جانشینی میان جمهوری اسلامی، عربستان، ترکیه و اسرائیل جای سنگینی دارد؛ هر یک با آرمانها و راهبردهای ویژه، و بر پایه منافع بورژوازی خود جبهههای تازهای میگشایند. قدرتهای بزرگ نیز با شیوههای گوناگون—از لشکرکشی تا بازرگانی—میکوشند جایگاه خود را استوار کنند.
خاورمیانه، این تپشگاه زنده و زخمدیده گیتی، همچنان در چنگ پیچیدهترین بازیهای جهانسیاست گرفتار است. پهنهای که در آن، ستیزهای مذهبی، کشاکشهای آیینی، جنگهای جانشینی، و درگیری بر سر نیروی نهفته در نفت و گاز در هم میآمیزند تا نگارهای پرتوفان و ناپایدار بسازند. خاورمیانه در گرهگاه گذشته و جهانسیاست ایستاده است. از یکسو، آذرخش آرزو برای برونرفت از چرخه خونریزی و تندخویی دیده میشود؛ و از سوی دیگر، ترس از فروپاشی سراسری و نبردهای فراگیر همچنان پررنگ است. اگر خاورمیانه نتواند از این گرداب خون و نفت خود را برهاند، نهتنها خود، که سراسر جهان را به ژرفنای نابسامانی بیشتری خواهد کشاند.
برای همین، نیروی های مردمی و جنبشهای ریشهدار، از کارگران و دهقانان تا روشناندیشان ”چپ” و سازمانهای ملیگرا، همواره باید در تلاش باشند که سرنوشت مردم و میهن خویش را از چنگ بازیگران بزرگ – بورژوازی بومی و امپریالیسم غرب- بیرون آورند. این نیروها، هرچند زیر فشار سرکوب و چندپارگی هستند، ولی باید بکوشند خواست برابری، آزادی و پاسداری از هویت ملی را زنده نگه دارند و همزمان، بدون فرورفتن در گرداب شوونیستی، راهی آشتیپذیر و صلحآمیز برای بهینهسازی راههای بازرگانی به سود همه مردم خاورمیانه بیابند.
آینده این منطقه کهن بسته به برایند جنگ طبقاتی در کشورهای خاورمیانه و سرنوشت نبرد برای جهانی چندقطبی است. آیا نیروهای چپ، خلقی و ملی میتوانند جانشین نیروهای بزرگ و سازمان یافته بورژوازی شوند و به میدان همکاری پایدار با همدیگر گام بگذارند؟ آیا با برافروخته شدن دوباره آتش خیزشهای مردمی و جنبشهای عدالتخواه، می توان راهی نو گشود و از این چرخ تباه رهایی یافت؟
Comments
پویایی شطرنج ژئوپولیتیک در خاورمیانه <br> سیامک کیانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>