چگونگی عملکرد سرمایه داری جهانی در انتقال قدرت از شاه به خمینی و شرایط امروز/ امین بیات
ازانقلاب 57 و سرنگونی حکومت وابسته شاه واعوان و انصارش که در 22 بهمن 57 انجام گرفت و بساط سلطنت پهلوی دوم را بر چید و در نشست گوادلوپ رژیم مذهبی خمینی را جانشین کرد 44 سال میگذرد.
ماجرا با نقشه امپریالیستها شروع و بوسیله تظاهراتهای میلیونی و اعتصابات عمومی شاه را از ایران اخراج کردند ،سرمایه داری جهانی که دیگر احتیاج به نوکر خود نداشت ، او را سرگردان و اجازه ورود به هیچ کشوری را به او نداد.
آوردن خمینی درحقیقت پاسخ انگلیس به کودتای 28 مرداد 32 سازمان سیاآمریکا بود، توده های مردم ایران وسیله ابزار، برنامه و نقشه های کشورهای سرمایه داری جهان برای دستیابی به منابع ثروت ایران از جمله انگلیس و آمریکا بودند.
امروز برای ایرانیان کاملا روشن شده که اقدام سرمایه داری جهانی و اخراج شاه و ابقای خمینی در ایران با رضایت و تسلیم سران مزدور آنروز ارتش توستط ژنرال آمریکائی اعزامی به ایران با پشتیبانی از خمینی ، نه برای احیای حقوق و منافع اجتماعی، و…مردمان ایران بوده است، و نه در جهت رهائی مردم ایران از چنگال ظلم و ستم ، فقر ، بیسوادی وعقب ماندگی ، زیرا شاه نماینده و دست نشانده خود آنها بود که از طریق کودتای 28 مرداد به مردم ایران تحمیل کردند ، و جانشین شاه وابسته ، هزاران بار بدتر و دست نشانده تر وعقب مانده تر از شاه بود که عملکرد جنایتکارش 44 سال مورد حمایت سرمایه داری قرارداشت وامروز هم تنها دراثر فشار افکار عمومی زنان و جوانان در داخل و خارج از ایران تنها به شعار محکوم کردن بسنده کرده اند و هنوز امیدوارند که راه حلی پیشنهاد کنند و امروز متوسل به فرزند شاه رضا پهلوی شده اند .
شاه در دوران سلطنتش همیشه از اهمیت خاورمیانه وخلیج فارس در برابر غرب سخن میگفت،سیاست تسلیخاتی و نظامی خود را بر مبنای ضرورت حفظ منافع غرب در خلیج فارس توجیه میکرد،و برای خود نقش ژندارم در منطقه را بازی میکرد، در نتیجه سیاستهای شاه در منطقه و با بحران سالهای 42 -39 بود که مسئله اقتصادی درهای باز فرا رسید.
گسترش وتثبیت منافع اقتصادی سرمایه داری جهانی ایجاب میکند که این دولتها درکشورهای جهان سوم مانند ایران به مقابله با جنبشهای استقلال طلبانه و نظریات مارکسیستی که طرفداری از اکثریت جامعه یعنی زحمتکشان میکنند اقدام کنند و آنها را بوسیله عوامل بیگانه و سازمانهائیگه شکل و شمایل در راستای منافع سرمایه داری دارند مورد تعدی و هجوم قرار دهند.
با نفوذ روسیه و چین در ایران ، دولتهای سرمایه داری برای سرکوب جنبشهای استقلال طلبانه و مبارزه با گسترش نفوذ چین و روسیه با استفاده از روشهای دروغین و ادعائی دفاع از آزادی ، دمکراسی تا بحال بوده است ، که در حقیقت شیفته چپاول ثروت و تصاحب منابع نفتی در ایران بوده اند و هنوز چشم طمع از این اهداف بر نداشته اند.
بر کسی امروز پوشیده نیست که دولت شاه وابسته در ایران موفق شده بود همه نیروهای مترقی و فعال در بخشهای مختلف ،حتی “جبهه ملی ” که یک سازمان با ئیدئولوزی وهوادار سرمایه داری بود و امروز هم تغییرات اساسی و بنیادین نیافته است، را سرکوب واز فعالیت آنها جلوگیری کند، بجز اپوزیسیون مذهبی که دست ملاهای ارتجاعی و مفت خور و سربار جامعه را آزاد گذاشته بودند و حتی بودجه های هنگفت مالی در اختیارشان قرار میدادند.
تنها نیروئی که توانست افکارعمومی جهان راتحت تاثیر خود و مبارزاتش قرار بدهد و افکار عمومی جهان را نسبت به رفتار وحشیانه شاه با مردم ایران و چپاول ثروت مردم آگاه سازد، تشکیلات “کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از کشور”، بود که طی 20 سال مبارزات شبانه روزی و با استقلال صد در صدی چهره کریه و واقعی شاه را رسوا و بی آبرو در برابر افکار عمومی جهان به نمایش گذاشت.
مردم در ایران بعلت ناآگاهی و در شرایط جو ترور و خفقان گول خمینی را خوردند ، چون نا آکاه از عملکرد اسلام بودند ، اما چرا “جبهه ملی” – ” نهضت آزادی”- ملی مذهبیها ، فدائیان و “حزب توده” و…که از لحاظ اجتماعی و سیاسی ادعای رهبری مردم را داشتنداز رژیم ارتجاعی خمینی استقبال کرده واز آن پشتیبانی نمودند،آیا این نیروها خاک به چشم مردم نپاشیدند آیا عملشان در خدمت ارتجاع قرون وسطائی خیانت نبود ، بنظر من بود.
نا آگاهی از گذشته تاریخ جامعه ، که نمیدانند این دمکراسیها که در اروپا و آمریکا نشو و نما کرده اند از دل استبداد سرمایه داری واز میان مبارزات آزادیخواهان که توانستندزمینه های مادی خود رابا مکیدن خون میلیونها زحمتکش، ثروت آنها را بچاپند و نان خشگه ای جلوی افراد سرمایه دار برای استثمار کارگران بپاشند.
با پیدایش و تقویت بورزوازی و سازمانهای منتسب به آن روابط کهن و سنتی را نا دیده گرفته و به تقویت مذهب پرداختند، خود و عملکرد خود را تحت نام سرمایه دار و تشکیلات سرمایه داری یا سازمانهای بورژوازی را وقیحانه بمثابه طبقه پویا و آزادیخواه یا دمکرات بمردم قبولاندند ، و به انحراف افکار عمومی پرداختند.
نمونه بارز آن در انقلاب 57 هم آهنگی دو نیروی شناخته شده یکی در بخش سنتی مذهبی آخوند ودیگری باصطلاح متجدد و امروزی (جبهه ملی” ، “نهضت آزادی” و “ملی مذهبیها” که این دو نیروهر گز برای جامعه و نسل جوان روشن نکردند که مرز شفاف و روشن آنها با همدیگر در کجا بودکه آنها را از هم متمایز میکرد.
در میان رهبران آن روزگار “جبهه ملی” و سایرین فردی که از لحاظ سیاسی دارای شخصیت ممتاز و وارد به امور سیاسی باشد که آگاهی از زیر بنای جامعه و مردم و خواست آنها داشته باشد، نبود و روح زمان در آنها زنده نبود آنها بدنبال سازش و مماشات هم با دربار محمد رضاشاه بودن و هم بدریوزگی با جناح دیگر یعنی خمینی که البته هم شاه و خمینی تنها در فرم لباس پوشیدن تفاوت داشتند ولی هر دو مستبد و ضد آزادی البته باید انصاف داشت و بیان کرد که این دو دیکتاتوری با هم قابل مقایسه نبودند .
درآن دوران جبهه ملی و اقمارش بجای شعار سرنگونی شاه، شعار شاه باید سلطنت کند نه حکومت را مطرح کردند که با روند مبارزات مردم همخوانی نداشت ، “جبهه ملی” که از زمان بوجود آمدنش هیپگاه به صورت یک سازمان متشکل سیاسی مستقل نبودو یک جریانی بودکه فاقد شخصیت بارز چون دکتر مصدق درگذشته که هم از لحاذ رهبری و هم از نظر سیاسی تفاوت با دیگران داشت،بودند.
در برابر “جبهه ملی” در 57تنها یک نیرو و آنهم آخوند و ملا وابسته به خمینی در صحنه بود،که از لحاط شخصیت فردی درمیان رهبران آن روز”جبهه ملی” همطراز با خمینی وجود نداشت که دارای طرفدار در جامعه باشند، بهمین دلیل به دست بوسی خمینی رفتند و تمکین در برابر او در پاریس زانو زدند واین درحالی بودکه همه ی این رهبران اطلاع از جمعبندی جلسه گوادالوپ داشتند و میدانستند چه میکنند و رهبری بلا منازع خمینی را پذیر فتند و تفاوت ماهوی دیگر بین خمینی شیاد و حیله گر و عناصر طرفدار ان “جبهه ملی” این بود که “جبهه ملی” شعار سلطنت قانونی را مطرح میکرد و روزی فرا رسید که مجبور شدند تن به خواری و خفت بدهند، حالا یا بخاطر کسب قدرت و سهیم شدن و گرفتن پست و وزارت و وکالت یا کسب ثروت در برابر خمینی تسلیم شدند و فردی را به پاریس فرستادند که تحت نام دکتر سنجابی که با تسلیم شدن در برابر خمینی نماینده سرمایه داری جهانی مهر تایید بر او و عواملش از جمله بنی صدر خائن و… بزنند و عملا دست نشانده خمینی شدند و خیانت به آمال و آرزوی ملتی کردند، با امضاء سند رسمیت بخشیدن به رهبری خمینی سنجابی مذهبی درپاریس بزرگترین خیانت را نسبت به آینده جوانان وطن که امروز بخاطر این جنایات در خون غلطانند و شریک جرم “جبهه ملی ” ” نهضت آزادی”، ” ملی مذهبیها” و” حزب خائن توده ” میباشند است هر فردی که انصاف و عدالت پرست است از ” جبهه ملی” یا گروههای تازه پیوسته به “چبهه ملی” ، اگر عمل رهبران جبهه را خیانت ارزیابی نمیکنند ریگی به کفش دارند
درحقیقت با قبول همکاری واتحاد برای تشکیل دولت بار دیگر تاریخ معاصرایران نیروهای سنت گرا وخرافاتی ،عقب مانده جامعه کهن ، دست مودت بهم دادند و در برابر نیروهای مترقی و ملت ایران صف آرائی کردند ، از یک سو در بحبوحه انقلاب “جبهه ملی” ایران شکل یک آش شله قلمکار داشت زیرا دکتر سنجابی را به پاریس فرستاد تا سند برسمیت شمردن خمینی را امضاء کند و از طرفی دیگردکتر بختیار با”جبهه ملی” پیمان شکنی کرد و نخست وزیری شاه را پذیرفت، و دکتر صدیقی شرط گذاشت که اگر شاه در ایران میماند او پست نخست وزیری را قبول میکند.
اما شکاف تاریخی خیلی زود خود راآشکار کرد،مسئله موضوع حجاب اجباری مطرح شد وسکوت مرگ بار نیروهای سیاسی از جمله “جبهه ملی”،” فدائییان خلق” وازمچاهدین که بگذریم که امروز هم طرفدار حجاب هستند، تظاهرات زنان معترض به حجاب اجباری درتهران نشان داد که نیروهای سیاسی برای رسیدن به قدرت و ثروت از همه چیز میگذرند، بهر حال خمینی شیاد زمانیکه خیالش ازجانب “جبهه ملی” راحت شد که از این جماعت بخاری بلند نخواهد شد و رهبران “جبهه ملی”بی کفایتی خود را نشان دادند و دولت بازرگان که سه نفر از رهبران “جبهه ملی” در آن حضور داشتند و یک دولت “جبهه ملی” و ادامه دهنده باصطلاح روش دکتر مصدق بود، تنها رضایت خمینی بدلیل این بود که نیروهای چپ نتوانند در آن شرکت داشته باشند.
باید به این موضوع توجه داشت کسانیکه امروز در رهبری “جبهه ملی ” ایران قرار دارند و خود را ادامه دهنده و طرفدار راه و روش دکتر مصدق معرفی میکنند،سرگیجه نگیرند و خود را به کوجه دمکراسی نبندند و شرایط سیاسی روز را درک کنند، تاریخ ارتجاع مذهبی قرون وسطائی و ادامه جامعه به روش صدر اسلام میگذردو شما ملی ها و ملی مذهبیها ضعیف ترین حلقه اپوزیسون ایرانی هستید که بزرگترین صدمات را به مردم ایران زدید با قبول دولت اسلامی بازرگان ، بزرگترین لطمه و خیانت بمردم را درتاریخ اخیر رقم زدید و هنوز هم آن رفتار خائنانه مورد تایید شما میباشد، فرایند بیداری و آگاهی ایرانیان امروز با پیشقدم شدن زنان و جوانان در مبارزه در سراسر ایران با خیزش یک جنبش انفلابی که هیچ اثری از ” جبهه ملی” ، “نهضت آزادی” و” ملی مذهبی ” درآن دیده نمیشود و تاپیروزی هم ادامه خواهد داشت، نمی بینیم.
سرمایه داری وعوامل سرمایه داری درایران تحت پوشش”چبهه ملی”بجای آنکه از طریق تحول اجتماعی و گسترش آن و کمک به تکامل ادامه مبارزه نشان میدهد که هدفش تغییرات رو بنائی است ، شما بدنبال قدرت و تزئین رو بنا هستید، توجه کنید بدنبال هوا و هوس ، کسب قدرت برای خود و ثروت نباشید ، اکثریت زحمتکشان که در فقر و تنگدستی روزگار میگذرانند، به آنها بیندیشید، دریابید که مناسبات کهن مذهبی در هم کوبیده شده ، شما نیز راه و روش مترقی پیشه کنید و چاره دردهای جامعه را در اقتباس اشکال سیاسی، اجتماعی ،اقتصادی کشور های پیشرفته در نظر بگیرید، قطع نفوذ بیگانه نسبت به جامعه ایرانی و پیروی از نیات سرمایه داری عملی غیر انسانی و ضد ایرانیست ، “چبهه ملی” دارای سطح بسیار نازل تجربه طبقاتی است و در ذهنیت سیاسیش جنبه مثبتی نسبت به زندگی اکثریت جامعه که زحمتکشان باشند ندارد، و عملا از خود نشان نداده است.
عناصر ” جبهه ملی” باید بدانند که سرنگونی این رژیم با بیان الفاظ دهان پر کن شماها انجام نمیگیرد و باید به زور توسل جست ونیروهای تعیین کننده زحمتکشان جامعه میباشد نه بورژوازی اخته شده و نه اعضاء “چبهه ملی” ،محافظه کاری را کنار بگذارید ، مردم را دعوت به عمل مبارزاتی کنید ، حفظ منافع جامعه ایرانی رامقدم بر منافع خود بدانید.
یکی از اصول اصلی مبارزه حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی است و اجرای سیاست موازنه منفی است، معنی عدم وابستگی بهر یک از دول خارجی چه شرق و چه غرب ، سیاست عدم تعهد در برابر هر یک از این دو جناح یکی از مهمترین و وسیعترین خواست مردم ایران ، برخورداری از آزادی و ابراز عقیده ،زبان، قلم،تجمع، انتخاب، آزادی ، فقر، گرسنگی، بیکاری و… بوده است ،سئوال مهم این است که برای تضمین تحقق آزادی چه روشی وجود دارد تنها در قانون اساسی آوردن آن کافی نبوده و قانون اجرا نشده و تنها بنفع سرمایه داران بوده است.
زحمتکشان قشرمحروم جامعه واکثریت آنرا تشکیل میدهند، تامین “حاکمیت ملی”،بعنوان استقرار سیستم اقتصادی-احتماعی میباشد و منافع ، نیازهای این اکثریت ، تامین عدالت اجتماعی ، حفظ استقلال کشور ، و پشتیبانی از آزادیهای سیاسی – اجتماعی و فرهنگی ، ناپایدار خواهد بود، آنچه که در یک جامعه آزاد برای مردم سود مند است ،ومیتواند مانعی بر سر راه باز گشت استبداد و وسیله ای برای حفظ تامین آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی باشد باید در دستور کار قرار بگیرد و شرکت مردم در تغییر سرنوشت خود و کنترل دولت و نداشتن دین رسمی.
واقعیت این است که امروزه هیچ عمل سیاسی جدی در ایران بدون داشتن تشکیلات و یا سازمان ممکن نیست و راه متحد کردن افراد بهم میباشد، از طریق همکاری و ایجاد تشکل است که نیروها میتوانند با هم متحد عمل کنند، ورود با هم در یک روابط باعث این میشود که نهادهای کوچک باهم تبدیل به یک نهاد بزرگ بشود، در جامعه ی طبقاتی ایران درحالت معمولی منافع و یژه هر طبقه و قشر در مقابل سایر طبقات و قشرهابصورت منافع خصوصی تبلور می یابد، و منافع عمومی یا اکثریت که زحمتکشان جامعه میباشند، در دوران تاریخی برابر با منافع آن طبقه است که شکل مالکیت ، اندیشه و ایدئولوژی همساز با درجه تکامل نیروهای مولد دارد.
منظور از برخورد به “جبهه ملی” در این نوشته فقط اشاره به اشتباهات تاریخی آنها بوده ، بررسی نقاط ضعف و منفی آنها وکوشش در جهت رفع و تغییر آنها، زیرا باعث این میشود که افراد وابسته به اینگونه سازمانها از خواب غفلت بیدار شوند و کیفیت مبارزه را محصول اوضاع و احوال عمومی بدانند که بنفع عموم مردم باشد.
حاکمیت ترور و خفقان اسلامی عقلانیت را بطور کلی از دست داده چه در مجلس، قوه قضائیه و در دولت و همه در تدارک انتقام گیری از نیروهای مترقی و معترض میباشند و نقشه های شوم ، جنایتکارانه برای کشتار میکشند،تهدید ، اعدام ، زندان و شکنجه در دستور کار روز آنهاست ، مردم آگاه به این توطئه ها و ترفند ها میباشند و با یاری هم همه نقشه های مزدوران اسلامی را نقش بر آب خواهند نمود.
و اما بالاخره تمامیت ارضی ایران توسط اسرائیل ، آمریکا مورد حمله نظامی قرار گرفت و در نقاط مختلف ایران از جمله اصفهان پایگاههای تاسیسات اتمی را به آتش کشیدند ، سپاه تروریستی دیگر قادر بهیچکاری و مقاومتی نیست زیرا دیگر نه دولتی و نه مجلسی و نه ارتش و سپاهی بصورت رسمی که دارای امکانات مالی و لبجستیکی باشند نیست، ودر شرایط اسفبار فعلی بقایای سیستم سپاهی و آخوند در تدارک فروش مستقلات دولتی میباشندکه باید مردم آگاهانه به این دزدیهای آخرجواب دندان شکن بدهند.
01.02.2023
بخشهائی از مقاله درست است اما مقاله کماکان در دنیای سیاست سیر میکند و متوجه نیست که سیاست قرار نیست بهتر از این باشد.
بنظر من، در زمان شاه، آمریکا و انگلیس تصمیم نگرفتند که توده های ناراضی از شرایط زندگی شان را شورشی کنند تا بدینوسیله شرایط سقوط نوکرشان را فراهم کنند تا خمینی قدرت بگیرد. آنها روی رژیم شاهشان خوب سرمایه گذاری کرده بودند و برویش حساب باز کرده بودند. در کمپ دیگر، انقلاب مخملیون “کمونیستی” دولت مارکسیستی شوروی هم در کار بود، گرچه از طریق دیکتاتوری شاه-آمریکا هنوز در توده های کارگر نفوذ چندانی نداشت.
#
بهرحال، میتوان از سناریوی دیگری سخن گفت که بنظر من با واقعیت بیشتر جور در می آید.
خلاصه کنم:
#
وضعیت جامعه ما در زمان شاه مثل هر دوره ای دیگر و مثل هر کشوری دیگری وضعیتی ارتجاعی بود یعنی اینکه در آن جامعه مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی وجود داشت. مسئله انقلاب در زمان شاه با مسئله انقلاب در حال حاضر فرقی نداد. مسئله این است که توده های آگاه باید توده های ناآگاه را ضد مردسالاری کنند، ضد بردگی مزدی کندد، ضد امپریالیستها کنند و ضد استبداد سلسله مراتبی کنند. این محتوای آگاهی و کار انقلابی است. اما کمونیسم مارکسیستی توانائی چنین چیزی را ندارد و نداشت. کشورهای مارکسیستی تمامی بردگی مزدی بودند و مارکسیستهای سوسیال دموکرات هم در وحدت با بورژواهای دموکرات امپریالیست. ببعلت جنایکار شدن و سرمایه داری دولتی شدن کمونیسم مارکسیستی بلوک شرق سابق، برای هر تبلیغ کمونیستی مارکسیستی یک ضد تبلیغ وجود داشت و دارد و این مانع رشد کمونیسم مارکسیستی می شود.
#
پس،
از لحاظ عملی امکان انقلاب وجود نداشت. وقتی امکان انقلاب وجود ندارد، جریانات ارتجاعی برای کسب قدرت با هم رقابت و مبارزه میکنند. چون قدرت اجتماعی از طریق توده ها اعمال میشود، در بسیاری از موارد، ارتجاعیون توده ها را فریب میدهند تا در خدمت اهدافشان عمل کنند. خمینی و اسلامیون بیشتر از جزیانات دیگر میتوانستند توده فریب بدهند چون تشکلات طبیعی سنتی و محلی (مساجد و نهادهای مذهبی شیعه) در جامعه داشتند و بقیه سیاسیون از طریق دیکتاتوری شاه-آمریکا از دور خارج شده بودند. این باعث شد که صحنه رقابتها و جنگهای ارتجاعی بین هوادارن خمینی و رژیم شاه باشد.
#
جریانات دیگر مثل مارکسیستها، جبهه ملی و مجاهدین خلق تاثیری بر توده ها نداشتند و توده ها رهبری خمینی را پذیرفته بودند. وقتی این حقایق بیرون زد، بحث مرتجعین این نبود که کی این بازی را ببرد، بحث آنها این بود که چطور قضیه را برای همه بصورت برد برد کنیم تا روند بعدی. برای همین آمدند گفتند بهتر است قبل از اینکه رقیب ارتجاعی دیگری مثل نوکران شوروی پیدا شوند، قدرت را بدهیم به خمینی.
همینکار را هم کردند تا روند بعدی که جنگ ایران و عراق بود.
#
روندهای بعدی بودند پیروزی انتخاباتی تا انتخابات 88 برای دموکراتیزه کردن و وابسته کردن. کلی تئوریسین دموکراسی خواه بیرون زد که همان جفنگیات فلاسفه سیاسی زمان روشنگری اروپا را رونویسی میکردند. جفنگ چون ماهیت استثماری جامعه را پنهان میکردند. بعد شورشهای 96، بعد 98 و بعد 1401. در تمام اینها، توده ها را بازیچه کردند و در تمام اینها غربی ها شکست خوردند اما خود امپریالیستهای غربی میدانند که حریف سخت اول باید ترک بخورد تا سرنگون شود. وقایع 88، 96 ،98 و 1401 روند ترک خوردن حاکمیت اسلامی بود. حال این ترک خوردن یا ترمیم میشود، که جنگ اوکراین ترمیم ش را مشکل کرده و محاسبات امپریالیستهای غربی درست درآمده و یا امپریالیستهای شرقی فکر بکری میکنند و روند را تغییر میدهند. فعلا نمیدانیم.
#
مطمئنن با مرگ خامنه ای شانس “بازپس گیری” ایران توسط امپریالیستهای غربی زیاد می شود، حال یا بصورت مسالمت آمیز و یا انقلاب مخملی دیگر و یا با جنگ.
#
روند فوق و روند فعلی هیچ ربطی به انقلاب ندارد. همگی سوء استفاده از نارضایتی ها، بوجود آوردن نارضایتی ها برای بازی ها، و همه برای کسب قدرت سیاسی است. کسب قدرت سیاسی برای انباشت ثروت و بالا بردن توانائی جلوگیری از انقلاب در کشورهای خود و زندگی بهتر برای ثروتمندان.
#
آری، انقلاب در کشورهای خود، چون به این سادگی هم نیست که مرتجعین برای خود بازی کنند و توده های آگاه ضد سیستم ارتجاع تماشا کنند. انقلاب هم همیشه در حال کار است. وقتی عده عظیمی از توده ها طبیعت مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی را درک کنند، انقلاب میتواند جون بگیرد. وقتی جون گرفت اشکال تشکیلاتی اش را شکل میدهد و ارتجاع خودی و جهانی را به چالش میگیرد.
#
آنارشیست-کمونیست