چپ های عرب خاطرات زنده، اثر ماندگار،
Nicolas DOT-POUILLARD برگردان شروين احمدي
اوریانت ۲۱ در حال تدارک پروندهای است که به جنبشهای چپ در جهان عرب و همچنین ترکیه و ایران اختصاص دارد.
اگر بخواهیم جمله آغازین معروف مانیفست کمونیست کارل مارکس و فردریش انگلس (۱۸۴۸) را بازنویسی کنیم، باید بپذیریم که «شبح کمونیسم» دیگر جهان عرب را آزار نمی دهد. در حال حاضر، «چپ های متکثر» آن بیشتر به آثارتاریخی ویرانه ای می مانند که کم و بیش به خوبی حفظ شده اند: وارثان کمونیسم فلسفی ای که از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فاقد الگو هستند و سوسیال دموکراسی سنتی ای که اگرچه هنوز در مغرب وجود دارد، اما در خاورمیانه اثری از نیروهای رادیکال «چپ های عرب جدید» نیمه دوم دهه ۱۹۷۰ نیست. بحران سوریه از سال ۲۰۱۱ آنها را در مقابل اسلام سیاسی قرار داد که چپ با همه چیز آن مخالف است ، به استثنای حمایت مشترک از فلسطین.
آخرین جمهوری سوسیالیستی در جهان عرب، جمهوری یمن جنوبی، در ژوئیه ۱۹۹۴ در گرماگرم اتحاد خونین با همسایه شمالی خود از بین رفت. موج پر زرق و برق «چپ های جدید» عرب در دهه ۱۹۷۰، که گاهی از مائوئیسم و تا حدی از تروتسکیسم الهام می گرفت، مدت هاست که مهار شده: است: استبداد پیروزمندانه پس از استقلال، با استراتژی های ضد شورش مورد حمایت اسرائیل و همچنین بریتانیایی ها (مانند عمان در جریان شورش مارکسیستی در ظفار) در این امر نقش داشتند . در کنار ایندو ظهور اسلام سیاسی با جهت گیری های ضد امپریالیستی اش توانست پرچم مبارزه را از اواخر دهه ۱۹۷۰ از دست چپ بیرون آورد.
حماسه مبارزه انترناسیونالیستی برای فلسطین در اردن و لبنان صدها مبارز مراکشی، تونسی، عراقی و مصری را در کنار یک چپ لبنانی به رهبری کمال جنبلاط (۱۹۱۷-۱۹۷۷)، حزب کمونیست لبنان (PCL) یا سازمان اقدام کمونیستی در لبنان (OACL) گرد آورد: این داستان در تابستان ۱۹۸۲، با حمله اسرائیل به لبنان، به طرز غم انگیزی به پایان رسید. با گذشت زمان، مدینه فاضله اسلام گرا بر آرمان سوسیالیستی ارجحیت یافت، و بالاتر از آن، مدل های توسعه جهان سومی گذشته با آرمان بازار اقتصادهای رانتی در چارچوب حکومت سلطنتی، بمثابه یک «مرحله سرمایه داری دبی» واقعی، به گفته مایک دیویس فقید (۱۹۴۶-۲۰۲۲) جایگزین شد(۱).
خاطره چپ های عرب ؟
پایان داستان ؟ چپ های عرب که مطمئناً شکست خورده اند، با این وجود ارواحی دارند که همیشه به یادگار مانده اند. پس از سقوط زین العابدین بن علی، رئیس جمهور تونس در ژانویه ۲۰۱۱، یک جبهه مردمی شکننده پیرامون جریان های اصلی چپ رادیکال تونس شکل گرفت و برای مدتی دارای پویایی انتخاباتی واقعی بود. مجمع (فوروم) اجتماعی جهانی در تونس در مارس ۲۰۱۳ فرصتی نادر برای پیوند تعدادی از جنبشهای مترقی عرب با چپهای جدید جهانیشدن بود. حمدين صباحي ناصري در انتخابات رياست جمهوري ۲۰۱۲، ۲۰ درصد آرا در مصر را به دست آورد و سوم شد و توانست فعالان صنفي و فعالان چپ مصر را بسيج کند. جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (PFLP) هنوز در صحنه سیاسی فلسطین که تحت سلطه فتح و حماس است زنده مانده و در سال ۲۰۲۳ دعوت آن به شورش و مبارزه مسلحانه علیه شهرک نشینان و نیروهای اشغالگر اسرائیل ، کرانه باختری را به آتش کشید. حزب کمونیست لبنان حامیان خود را در جریان جنبش بزرگ اجتماعی پاییز ۲۰۱۹ بسیج کرد و خواستار لغو نظام قومی- فرقه ای شد . جنبش شهروندان در یک دولت به رهبری یکی از چهره های صادق چپ لبنان، شاربل نحاس – وزیر سابق کار – توانست یک برنامه اقتصادی و سیاسی جهانی به جوانان شورشی سال ۲۰۱۹ ارائه کند که برای خروج لبنان از یک بحران مالی وحشتناک ضروری بود: با این حال، همه آنها در انتخابات قانونگذاری مه ۲۰۲۲ شکست خوردند.
علاوه بر این لحظات کوتاه بیداری سیاسی، در میان جنبش های مترقی در سال های اخیر یک نگاه به گذشته واقعی به چپ عربی، گاهی حزبی و گاهی دانشگاهی، رخ داده است. هیچ کمبودی در نشریات آکادمیک باکیفیت در مورد «چپهای نو» قدیمی عرب در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ یا تاریخ احزاب کمونیستی وجود ندارد. آنها توسط نسل جوانی از محققین عرب زبان که تنها گرایش آکادمیک در بررسی «اقتدارگرایی»، «اسلامگرایی» یا «تحولات دموکراتیک» (تقریباً منقرض شده) دارند، در حال تکثیر هستند(۲). مهمتر از همه، « قدیمی» ها آخرین مبارزه خود را درچارچوب صیانت از حافظه تاریخی انجام میدهند: ژانر زندگینامه نویسی ای که مد روز است، به رهبران سابق گروههای بزرگ چپ اجازه میدهد تا امروز یک خاطره مبارزه جوئی بسیار شکننده را به نسلهای جوانتر منتقل کنند(۳). .
موضوعاتی که هنوز مسئله روز هستند
مطمئناً شکافی از یک سو بین این تورم خاطرات مبارزاتی، که بی شک بدون نوستالژی انقلابی نیست، و از سوی دیگر، ضعف ساختاری، و نه فقط گذرای چپ در جهان عرب وجود دارد. اما این امری منطقی است. نسلی قدیمی، بازیگران و شاهدان مبارزات بزرگ اجتماعی و ضد امپریالیستی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که به تدریج به دلیل سن در حال نابودی فیزیکی است، میخواهد میراث خاصی را از خود به جای بگذارد. میراثی که در حال حاضر کاملاً انتزاعی نیست: در نقد امپریالیسم، اقتدارگرایی و فرقهگرایی، چپهای عرب اغلب پیشگام بودند.
در دنیای عرب که نابرابری های اجتماعی در آن گسترش یافته است، خوانش گذشته بی شک آینده روشنی در پیش دارد. مسئله بدهی مالی خارجی کشورهای عربی، وابستگی نظامی و قراردادهای تسلیحاتی با «قدرتهای بزرگ» یا مدیریت مرزهای دریایی برای جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی به اروپای غربی احتمالاً موجب فعال شدن دوباره بحث بر سر بورژوازیهای کمپرادور محلی می شود. ناتوانی کنونی چپ عرب به طرز دردناکی در تباین با مسائل روز است: ضد امپریالیسم و ضد استعمار، مبارزه با اقتدارگرایی ، مبارزات فمینیستی، غیرمذهبی سازی نظام های سیاسی، حاکمیت ملی، عدالت اجتماعی.
بحران مدل ها
پس دلیل چنین ضعف نیروهای چپ در جهان عرب چیست ؟ مطمئناً این امر دلایل ساختاری دارد: سقوط بلوک سوسیالیستی در اوایل دهه ۱۹۹۰ بدون شک اصلی ترین است، اما فقط تنها دلیل نیست. این تنها سقوط یک مدل (مرجع) نبود – حزب کمونیست لبنان از زمان کنگره دوم خود در ژوئیه ۱۹۶۸ از مواضع شوروی در خاورمیانه انتقاد می کرد – بلکه از دست دادن یک کمک مالی و نظامی نیز بود. بدین ترتیب تعجب آور نیست که سقوط کاخ سرخ در مسکو به همان اندازه برای احزاب کمونیست آمریکای لاتین دردناک بوده باشد که برای احزاب برادر آنها در اروپای غربی.
با این حال، بحران دیگری از مدلها از پیش وجود داشت: نیروی پرشور مائوئیسم و مبارزه آزادیبخش ملی ویتنام ، که هر دو الگوی «چپهای جدید» عرب بودند، با انقلاب بزرگ فرهنگی پرولتری (GRCP) در چین و سپس درگیری ویتنام-چین در فوریه ۱۹۷۹ زیر سوال رفت. سوسیالیسم عربی نیز بنوبه خود با دودستگی های بعثی ها در عراق و سوریه از نفس افتاد و آرمان توسعه گرا و سوسیالیستی ناصر با ریاست جمهوری انور السادات (۱۹۱۸-۱۹۸۱) پایان یافت و او در ماه مارس ۱۹۷۹ یک معاهده صلح با اسرائیل امضا کرد.
در حالی که آرمان های سوسیالیستی در پایان دهه ۱۹۷۰ همه جا در حال عقب نشینی بود، انقلاب فوریه ۱۹۷۹ ایران و به دنبال آن ظهور حزب الله در لبنان و جریانات اسلامی-ناسیونالیست در فلسطین اشغالی به راحتی پرچم مبارزه ضد امپریالیستی را از چپ ربود و در زمینه ایدئولوژیک و استراتژیک با آن به رقابت پرداخت. گویی آنچنان که مورخ بریتانیایی اریک هابسبام (۱۹۱۷-۲۰۱۲)(۴) می گوید « پنجره کوتاه سوسیالیسم در قرن بیستم در جهان عرب در سال ۱۹۸۹ با سقوط شوروی به پایان نرسید، بلکه قبل از آن در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ پایان یافته بود».
اسلام گرایی، سوالی حل نشده
علاوه بر این دلایل ساختاری که از مدتها پیش موجب بحران چپ عرب شده است، علل دیگری در چارچوب وقایع روز بروز کردند که مسئله انتخاب بین تضادهای اصلی و تضادهای را مجددا به میان کشیدند . انقلابهای عربی در سال ۲۰۱۱ بزرگراهی را برای نیروهای چپ در جهان عرب باز کرد. اما دو موضوع به سرعت موجب تفرقه آنها شد: اسلام سیاسی و بحران سوریه.
اسلام، از زمان پیدایش کمونیسم عربی، یک سوال حلنشده بوده است: کمونیستهای عرب اغلب توسط مخالفان مذهبیشان متهم به بیخدایی آشتی ناپذیر بودند. با این حال، تأملات و نوشتههای متفکران مارکسیست عرب درباره میراث فرهنگی و فلسفی اسلامی کم نیست، از بندلی صلیبه جوزی (۱۸۷۱-۱۹۴۲) فلسطینی، نویسنده تاریخ جنبشهای فکری در اسلام، تا حسین مرویه لبنانی(۱۹۰۸-۱۹۸۷)، دانشجوی سابق علوم دینی در دانشگاه شیعی نجف در عراق، که میراثی از یک مطالعه عظیم در مورد گرایشات ماتریالیستی در فلسفه عربی و اسلامی به جا گذاشت . متأسفانه هرگز آثار آنها به فرانسه یا انگلیسی ترجمه نشد.
اما بیشتر از خود اسلام، این اسلام گرایی است که هنوز برای چپ عرب حل نشده باقی مانده. پیروزی های پی در پی جنبش النهضه تونس در انتخابات مجلس مؤسسان ملی در نوامبر ۲۰۱۱، سپس پیروزی نامزد اخوان المسلمین محمد مرسی، در انتخابات ریاست جمهوری مصر در ژوئن ۲۰۱۲، برای مدتی موجب تثبیت هژمونی یک اسلام سیاسی در حکومت شد که یادآور توانائی های دموکراسی مسیحی قدیمی آلمان و ایتالیا، یا حزب عدالت و توسعه به ریاست رجب طیب اردوغان بود. در تونس، سوسیال دموکراتهای التکتل (انجمن دموکراتیک کار و آزادی) از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ در ائتلاف با جنبش النهضه تردید نکردند. اما در ۶ فوریه ۲۰۱۳، چپ رادیکال و مارکسیست تونس علیه النهضه قیام کرد. در مصر، کودتای ژنرال عبدالفتاح السیسی در ژوئیه ۲۰۱۳ در میان نیروهای چپ مصری و فراتر از آن عرب به دو صورت متضاد خوانده می شود: آیا باید به نام دفاع از حقوق دموکراتیک با کودتا مخالفت کرد ؟ یا برعکس از یک جنبش مردمی منتقد اخوان المسلمین و از پویایی بناپارتیستی حمایت نمود ؟
در طول دهههای ۲۰۱۰ و ۲۰۲۰، مسئله اتحاد با اسلامگرایان همچنان موجب سردرگمی چپهای عرب می شد: حزب کمونیست عراق در ماه مه ۲۰۱۸ با روحانی شیعه مقتدی صدر، ائتلاف انتخاباتی را در چارچوب یک برنامه مشترک مبارزه با فساد و اصلاحات لیبرالی دولت عراق تشکیل داد. با این حال، این ائتلاف چندان در پارلمان دوام نیاورد. چپ عرب ، اغلب در اقلیت ، در مواجه با مسئله اسلامی احساس می کند در مخمصه افتاده است: آیا باید به اتحادی تاکتیکی با اسلام گرایان حول نقاط مشترک، یعنی مبارزه با امپریالیسم (آمریکایی)، استعمار (اسرائیل) و دفاع از حقوق دموکراتیک در برابر رژیم های سلطنتی یا استبدادی، تن داد ؟ یا باید به طور سیستماتیک از دینداران بر سر مسئله سکولاریسم، حقوق زنان یا فرقه گرایی فاصله گرفت و با آنها اختلاف نظر داشت ؟
طرفدار یا علیه دمشق ؟
دومین موضوع مورد مناقشه برای چپ عربی از آغاز دهه ۲۰۱۰، بحران سوریه است. از مغرب تا مشرق، چپهای عرب اغلب توسط اخوانالمسلمین در سالهای اخیر متهم شدهاند که تمایلی استبداد گرایانه در دفاع از بشار اسد داشته کردهاند. در خود سوریه، چپ به چند بخش تقسیم شده است، حزب اراده خلق قادری جمیل یا حزب کمونیست های متحد سوریه متحد با رژیم بعث، حزب دموکراتیک خلق سوریه (حزب کمونیست سابق سوریه – دفتر سیاسی) ریاض الترک. موضع گیری قاطعانه در مقابل جنبش اعتراضی گرفته اند. در مابقی جهان عرب، چپ اغلب با دمشق همدردی می کند، به استثنای تشکیلات کوچک تروتسکیستی مرتبط با دبیرخانه متحد بین الملل چهارم (SUQI).
در پس بحران سوریه، فقط بحث در مورد مسئله اقتدارگرایی نیست که مطرح می شود، بلکه در مورد ماهیت امپریالیسم های معاصر نیز اختلاف نظر هست. برای عده ای فقط یک امپریالیسم وجود دارد: آمریکایی و مقایسه آن با چین، روسیه یا حتی ایران، چه از نظر شیوه سلطه و نقش نظامی و چه هژمونی مالی و فرهنگی در مقیاس بین المللی اشتباه است. برای دیگران، حمایت روسیه، ایران یا حتی چین از سوریه بشار اسد به وضوح نماد ظهور امپریالیسم های فاتح جدیدی است. تجربه «کنفدرالیسم دموکراتیک» کردهای حزب اتحاد دموکراتیک (PYD) در شمال سوریه هرگز مورد پسند چپ های عرب قرار نگرفت: کردها که مظنون به نزدیک بودن بیش از حد به آمریکایی ها هستند، توسط جنبش های مترقی نیز مورد انتقاد قرار می گیرند. جریانی هائی که هنوز هم تحت تأثیر الگوی ناسیونالیستی عربی قرار دارند و کردها را متهم به تجزیه سوریه می کنندکه مشابه تلاش هائی در جهت تجزیه دولت-ملتهای منطقه مانند عراق و لیبی است.
چپ های عرب امروز ضعیف و پراکنده به نظر می رسند. اما به یاد داشته باشیم که بحران آنها نیز درچارچوب «گردش به راست جهانی» و بحران های جهانی چپ قرار دارد: از نفس افتادن، اگر نگوییم ناپدید شدن کامل یک جنبش گسترده جهانی سازی که دوران اوج خود را در دهه ۲۰۰۰ داشت، تنها یک نشانه از آن است. همانطور که این پرونده نشان خواهد داد، این بدان معنا نیست که چپ دیگر چیزی برای گفتن در مورد جهان عرب و ژئوپلیتیک منطقه ای ندارد . میراث آن از بین رفته است و جانشینی وجود نخواهد داشت. بازسازی جنبشهای اتحادیههای کارگری در جهان عرب یا در نظر گرفتن ابعاد زیستمحیطی (مانند «قیامهای زباله» در لبنان در سال ۲۰۱۵) پروژههای گستردهای را برای چپ عرب در آینده تشکیل میدهد. اما در این میان، تنها پیوند بین چپهای تضعیف شده عرب با فلسطین باقی میماند، تنها موضوعی که آنها را از هم جدا نمیکند: گویی گرایش ضداستعماری و حمایت از فلسطین هنوز تنها چیزی است که در جهان عرب اتحاد ایجاد میکند.
۱- Mike Davis, Le stade Dubaï du capitalisme, Les prairies ordinaires, Paris, 2007.
۲- Voir Laure Guirguis, The Arab Lefts. Histories and Legacies, 1950s–1970s, Edinburgh University Press, 2022 ; Laura Feliu et Ferran Izquierdo Brichs, Communist Parties in the Middle East. 100 Years of History, Routledge, London, 2019.
۳- Georges Battal, Ana al-Shuyû’i al-wahîd (« Je suis le seul communiste »), Dar al-Mada, Baghdad, 2019. Georges Battal était un ancien membre du bureau politique du Parti communiste libanais.
۴- L’Ère des extrêmes. Histoire du court XXe siècle (1914 –1991), Agone, Le Monde diplomatique, 2020
Comments
چپ های عرب خاطرات زنده، اثر ماندگار،<br> Nicolas DOT-POUILLARD برگردان شروين احمدي — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>