Comments

و حالا، در آستانهٔ دومین سال خیزش زن، زندگی، آزادی، محمد علی اصفهانی — 20 دیدگاه

  1. آقای اصفهانی و خوانندگان احتمالی فعلی و آتی،
    بحثهای زیر در مورد معنی انقلاب بوده اند. بحثهایی بی ثمر نبوده اند.
    من بعضی از وجوه بحثم را خلاصه و جمع بندی می کنم:
    ۱ – از این بحثها می فهمیم که نمیتوان الکی یک شورش را انقلاب بنامیم.
    ۲ – تعریف علمی از انقلاب مثبت است نه خنثی.‌
    ۳ – باید از انقلاب تعریف علمی داشت. مثلا، برف یک لغت است، در دیگشنری هم تعریف دارد، اما معنی و تعریف علمی هم دارد. پایه صندلی یک تعریف دارد، اما تعریف علنی و صنعتی هم دارد. .
    ۴ – تعریف مثبت از انقلاب صرفا آکادمیک نیست، بلکه بیان تغییر وضع موجود به وضع مثبت برای میلیاردها قربانی وضع موجود است.
    ۵ – برای زنان و کارگران ایرانی تغییر وضع موجود مهم است چون آنها اسیر وضع موجود هستند.
    ۶ – پایه و اساس وضع موجود، حداقل، سیستم ذهنی و عینی مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم و سلسله مراتب است.
    ۷ – انقلاب یعنی از بین بردن وجود این سیستمهای ذهنی و عینی در جامعه، این یعنی تغییر واقعی نه توهمی وضع موجود.
    ۸ – زنان و کارگران ایرانی باید فرق بین شورش ، انقلاب و ارتجاع و رفرم را بدانند.بحثهای زیر کمک به این بود.
    ۹ – شورش، چه چند نفره و یا چند میلیونی، سرنگونی با کودتا و یا با اراده میلیونها، انقلاب نیست ، مگر اینکه واقعیات ذکر شده را از بین ببرد.
    ۱۰ – بحثهای زیر کمک میکند که عمل شورش جهت انقلابی پیدا کند نه جهت ارتجاعی و رفرمیستی. باید نشان داد که چرا دعوت خمینی، رضا پهلوی، امپریالیستهای شرق و غرب و یا هرکسی و جریانی دیگر به شورش، انقلاب نیست، تا هزینه نداد.
    آنارشیست

  2. واضح است که منظور من تعاریف و تعابیر خود آن دیکشنری ها از انقلاب بوده است، وگرنه یک نفر ممکن است گفته باشد انقلاب خوب است و یک نفر گفته باشد بد است و آن ها هم نقل کرده باشند.
    تفاوتی صریح و روشن وجود دارد بین تعریف و تعبیر یک دیکشنری یا دايرة المعارف از یک سو و نظرات متضاد یا متفاوت این و آن که در گسترش مبحث و تاریخچه مبحث نقل می شود از سوی دیگر.
    این بسط و گسترش دادن با نقل تاریخچه ی مباحث و نظرات متضاد یا متفاوت و سیر و تحول تاریخی مبحث مورد نظر، یک روال بسیار طبیعی و علمی رایج در کار آکادمیک است.

    ضمناً شما نوشته اید که در همان پاراگراف اول، از «ارزش های فرهنگی» [در واقع از دگرگونی ارزش های فرهنگی] یاد شده است و نتیجه گرفته اید که این یعنی بار مثبت برای انقلاب قائل شدن!
    خیر! انقلاب توده های میلیونی متوهم، به رهبری امام خمینی و روحانیت مبارز هم «ارزش های فرهنگی» را زیر و رو کرد!

    یک کار خوب بکنید:
    بیایید در جمله یی که در همان آغاز نقل کرده اید و آن را نشانه ی بار مثبت قائل شدن برای انقلاب دانسته اید به جای انقلاب اروپا و روسیه در متن، انقلاب ایران را بگذارید و بقیه ی جمله را بخوانید. خواهید دید که طابق النعل بالنعل، همه ی آن جمله، در مورد انقلاب ایران هم صدق می کند!

    جمله یی که شما نقل کرده اید این است:
    The great revolutions of European history, especially the Glorious (English), French, and Russian revolutions, changed not only the system of government but also the economic system, the social structure, and the cultural values of those societies
    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

    به هر حال، حرف من همان است که در کامنت قبلی نوشتم:
    «فکر نمی کنم هیچ آکادمیسینی [و فرهنگ و دیکشنری و دایرة‌ المعارفی] بتواند منکر انقلاب (در تعریف سیاسی انقلاب) بودن فاجعه ی شومی که با حضور توده های میلیونی ایرانی منجر به سقوط نظام پیشین و استقرار حاکمیت ج.ا شد باشد.
    و این را می گویند دلیل عینی بر مدعای ذهنی.»
    دلیل عینی بر رد یا تأیید مدعا های ذهنی.

    اجازه بدهید که این بحث کم ثمر را که در یک دایره ی بسته تکرار می شود، همینجا تمام کنیم.
    با تشکر

  3. نوشته اید:
    .
    “فکر نمی کنم هیچ آکادمیسینی بتواند منکر انقلاب (در تعریف سیاسی انقلاب) بودن فاجعه ی شومی که با حضور توده های میلیونی ایرنی منجر به سقوط نظام پیشین و استقرار حاکمیت ج.ا شد باشد.”
    .
    تمام آکادمسیتها ذکر شده در بریتانکا، به شما پاسخ میدهند که ما نه صرفا با معیار شما بلکه همراه با آن، بعلت بار اخلاقی و ارزشی آن، آنرا انقلاب میدانیم. مارکس که کلا میکوید حتی شورش هم لازم نیست و سرنگونی هم لازم نیست. در دیدگاه او، پیدایش برده داری از جوامع اولیه کمونیستی، اصلا سرنگونی سیاسی نداشت. اما کلا، میلیونها انسان برای تغییراتی حرکت میکنند که برای آنها نتیجه مثبت داشته باشد.
    .
    در دیگاه من، حضور میلیونی و فعال کافی نیست، از بین بردن ریشه و اصل پلیدی در جامعه مهم است. ریشه ها هم در اقتدارگرائی است و اشکال عینی آن حداقل هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتب.
    .
    در ارتباط با سرنگونی رژیم شاه، توده های میلیونی سرنگونی شاه و آمدن خمینی را میخواستند اما در ذهن آنها آگاهی عمیقی از اقتدار وجود نداشت و اقتدار که گرایشی ارتجاعی است در آنها وجود داشت وگرنه خمینی و بقیه را رهبر نمیدیدند. امروز هم کماکان چیزی تغییر نکرده. اشکال اقتدار باقی مانده، اپوزیسون خودش اقتدارگرا و ارتجاعی است. بخشی از اپوزیسیون بروشنی به امپریالیستهای غربی توهم دارند و آن جامعه را جامعه آزاد می بینند، همانطور که چهل سال پیش، خمینی را رهبر ازادی می دیدند.
    .
    آنارشیست

  4. آقای اصفهانی:
    .
    نوشته اید:
    “در تعاریف و تعابیر هیچکدام از سه لینک شما ـ که همگان می توانند به آن ها مراجعه کنند ـ بار الزاماً مثبتی به «انقلاب» داده نشده است؛ حتی در لینک ویکی‌پدیا ـ که البته ویکی‌پدیا کلاً در مواردی از این نوع فاقد اعتبار لازم و حد اقلی است.”
    خیر آقای اصفهانی،
    دقیقا بار اخلاقی و ارزشی در معنای انقلاب وارد شده.
    حال من مجبورم به بخشهایی از مقاله بریتانیکا مراجعه کنم و به دو منبع بعدی برای کوتاه کردن کامنت نپردازم.
    ———-
    در بریتانیکا:
    آدرس:
    https://www.britannica.com/topic/revolution-politics
    .
    در همان پاراگراف اول:
    “The great revolutions of European history, especially the Glorious (English), French, and Russian revolutions, changed not only the system of government but also the economic system, the social structure, and the cultural values of those societies.”
    عبارت “ارزشهای فرهنگی”
    “Any radical alteration in basic values or beliefs provides the ground for a revolutionary upheaval.”
    “… تغیر در ارزشهای پایه ای یا اعتقادات …”
    در قسمت جان میلتون:
    “He also saw revolution as the right of society to defend itself against abusive tyrants, creating a new order that reflected the needs of the people. To Milton, revolution was the means of accomplishing freedom.”
    دفاع از خود در مقابل حاکم مستبد و سوء استفاده چی.
    وسیله کسب ازادی
    بعد:
    “Later, in the 18th century, the French, Haitian, and American revolutions were attempts to secure freedom from oppressive leadership. ”
    تصمین آزادی در مقابل رهبر ستمگر
    از کانت:
    “Kant believed that revolution was a “natural” step in the realization of a higher ethical foundation for society. This idea helped serve as a basis for the American and French revolutions.”
    حرکت طبیعی در تحقق پایه های عالیتر اخلاقی برای جامعه.
    {جالب است که اینجا کانت محور تعریفش را بر اساس اخلاق قرار داده.}
    در قسمت مارکس:
    “Marx believed in progressive stages of human history, culminating in the working-class overthrow of the property-owning class. For society to advance, the working class, or proletariat, must take over the means of production. Marx viewed this eventuality as the conclusion of the human struggle for freedom and a classless society, thus eliminating the need for further political change. ”
    در این قسمت، مقاله بریتانیکا، عمق دیدگاه مارکس را درک نکرده، یعنی مسئله آناتومی جامعه که از لحاظ مارکس هست اقتصاد سیاسی، اما نوشته که او انقلاب را راهی در جهت آزادی و جامعه بی طبقه میدانست.
    در آخر مقاله درباره اعتقاد کرین بریتون:
    “He saw a prerevolutionary society as having a combination of social and political tensions, caused by a gradual breakdown of the society’s values.”
    پیش انقلاب بعلت از بین رفتن تدریجی ارزشهای اجتماعی.
    ++++++++++++++
    در مقاله بریتانیکا، دیدگاه شما اصلا وجود ندارد، نوشته اید:
    “انقلاب، به صفت یک واژه ی سیاسی، نه بار مثبت دارد، و نه بار منفی. واژه یی است علمی در میان هزار ها واژه ی دیگر.”
    اما،
    وقتی میگویند ارزش و یا اخلاق و یا آزادی و یا مستبد، دارند از منفی مثبت حرف میزنند.
    .
    نوشته اید:
    “برای ان که یک پدیده ی سیاسی را «انقلاب» بنامیم، فقط دو شرطِ پیوسته و غیر قابل تفکیک زیر کافی است:
    یک : اراده ی سرنگون کردن نظام موجود (چه نظام خوب، و چه نظام بد)،
    دو: حضور فعال توده ها در ابعاد وسیع برای تحقق آن اراده.”
    در کامنت دیگر نوشته اید:
    “اگر واژهٔ انقلاب را از روی فرهنگ لغات سیاسی معنا کنیم، لازم نیست که آن را پدیده یی الزاماً مثبت و رو به جلو بدانیم.”
    پس، با مراجعه به بریتانیکا:
    بر عکس نظر شما، تعریف انقلاب اصلا خنثی نیست، چه خوب و چه بد ندارد، کاملا خوب و بد دارد و دارای بار اخلاقی است و کلا مربوط به اخلاق هم هست. خوب، در این مقاله بریتانیکا هست ضدیت با دیکتاتور، مستبد و سرکوبگر. مگر اینکه شما اشکال مشخص نظام را هم خوب و بد ندانید، یعنی دیکتاتور مهم نیست، استثمار مهم نیست، سرکوب زنان مهم نیست.اما وقتی از انقلاب صحبتمیکنید، آنها باید برای شما مهم باشد وگرنه نمیتوانید از کلمه انقلاب استفاده کنید.
    ###
    حال برگردم به تجزیه و تحلیل روانشناختی “تغییر نظام” در پیش شرطهای شما برای انقلاب که هست: حضور فعال توده ها در ابعاد وسیع و اراده سرنگون کردن نظام (چه خوب و چه بد). از لحاظ روانشناختی عمومی و یا تکاملی، وقتی اشخاص اراده انجام کاری دارند، وقتی در عملی حضور پیدا میکنند، وضع موجود را بد میدانند و میخواهند آنرا به وضعی که برای خودشان خوب است تبدیل کنند. پس این: “(چه خوب و چه بد)”، معنی ندارد، شورشیان “انقلابی” برای خوب خودشان و علیه بد ضد خود دارند کاری انجام میدهند.
    .
    آنارشیست

  5. آنارشیست گرامی،
    در تعاریف و تعابیر هیچکدام از سه لینک شما ـ که همگان می توانند به آن ها مراجعه کنند ـ بار الزاماً مثبتی به «انقلاب» داده نشده است؛ حتی در لینک ویکی‌پدیا ـ که البته ویکی‌پدیا کلاً در مواردی از این نوع فاقد اعتبار لازم و حد اقلی است.

    ضمناً هر جا که من از کلمه ی «تعریف» استفاده کرده ام منظورم مشخصه های مهم پدیده ی مورد نظر بوده است، نه تعریفِ منطبق بر معنای تعریف که شرط آن جامعیت و مانعیت است آنطور که در تعریفِ تعریف آمده است.
    حتی از یک چهارپایه هم نمی نوان تعریفی منطبق بر تعریفِ تعریف، ارائه داد.

    فکر نمی کنم هیچ آکادمیسینی بتواند منکر انقلاب (در تعریف سیاسی انقلاب) بودن فاجعه ی شومی که با حضور توده های میلیونی ایرنی منجر به سقوط نظام پیشین و استقرار حاکمیت ج.ا شد باشد.
    و این را می گویند دلیل عینی بر مدعای ذهنی.

  6. تعریف من از انقلاب عمدتا بر اساس دیدن کاستی ها در دید مارکس و مارکسیستها، نتایج “انقلاب” های گذشته (فراتسه، آمریکا، چین) و سرنگونی شاه و مطالعه علمی انسان است. چون شما نوشتید :”اگر واژهٔ انقلاب را از روی فرهنگ لغات سیاسی معنا کنیم، لازم نیست که آن را پدیده یی الزاماً مثبت و رو به جلو بدانیم.”، گفتم ببینم شاید دیگران جیزی گفته اند که من خوب نمی فهمم. برای این منظور به دو منبع مراجعه کردم، یکی دایرهالمعارف استنفورد و دیگری پریتانیکا. ایندو بزبان انگلیسی هستند:
    https://www.britannica.com/topic/revolution-politics
    https://plato.stanford.edu/entries/revolution/
    و بازتر از آنها، ویکیپدیا:
    https://en.wikipedia.org/wiki/Revolution
    هر سه این منابع، انقلاب را بار اخلاقی تعریف کرده اند، مثل علیه ظلم و ستم و استثمار و غیره.
    در دیدگاه مارکس، انقلاب با تعاریف فوق فرق دارد و بار اخلاقی ندارد. مارکس انقلاب را اساسا براندازی در یک شیوه اقتصادی جامعه میداند. فکر کنم در اندیشه آزادی خواهان قرن نوزدهم این ذهنیت وجود داشت که علم به انسان باید مثل علم به موجودات غیر زنده باشد و عالم کاملا به اخلاق کاری نداشته باشد. بتظر من، چون اخلاق اهمیت کلیدی در تکامل انسان دارد، علم به انسان نمیتواند با ارزشها کاری نداشته باشد.
    تعریف شما، با تمام آنها فرق دارد و بتظر می آید فکر میکنید که تعریف خنثی از آن تعریف پذیرفته شده است. اما منابع فوق برعکس نظر شماست.
    نظر من بر اساس هیچ یک از آنها نیست. نظر من بر اساس دیدگاهم در ارتباط با تکامل انسان است. بر این اساس، من تمام وقایعی را که “انقلاب” شناخته اند را تغییر در انواع اقتدار و نتیجه رقابت میان سلطه گران به قیمت جان و زندکی انواع برده ها میدانم. نه انقلاب، ارتجاعی برده بوجود آورده. انقلاب هنوز انجام نشده، انقلاب از لحاظ من یعنی از بین بردن گرایش موفق شده سلطه گری در انسان، حال چه بصورت قلاده بستن بر آن و یا از بین بردنش. وقتی به این نظر رسیدم دیدم که چقدر این دیدگاه با دیدگاه آنارشیسم در انطباق است، البته نه همه آنارشیستها. کلا بنظر من این تعریف با معنی آنارشیسم در انطباق است و بعضی از آنها این را پذیرفته اند. برای همین این دیدگاه را مطالعه کردم و دیدیم که ما درچه فضای کثیفی سیر میکردیم و میکنیم.
    حال، گرچه تعریف شما از انقلاب عمومیت ندارد و برعکس آنچه که فکر میکنید، خیلی شخصی است، من برای آن ارزش قائلم، نه چون درست است،بنظرم درست نیست، بلکه چون برایم تازگی داشت و احتمالا اصیل است، احتمالا قرض گرفته نیست، محصول اندیشه خود شماست. برای دیدگاه مارکس و انگلس هم ارزش قائلم چون اصیل است اما درست نمیدانم.
    بهرحال، تعریف کلمات در انتها مهم نیستند، اندیشه ها و اعمال متکی به آنها مهم هستند. اگر فرض کنیم شورش زن زندگی آزادی انقلاب بود، مهم محتوا و ماهیت آن است نه اینکه انقلاب است یا خیر. بتظر من این شورش با ارزش بود اما بسیار محدود و عقیم و چبزی که ایراد دارد را باید نقد کرد نه بزرگ. باید در نظر کرفت که جوانها تمام زیر و بم تیمهای فوتبال و زندکی هنرپیشه های غربی را می شناسند اما از نظریات موجود درباره بدبختی های خود چیزی نمیدانند و این را ما بصورت شعارهایشان فهمیدیم. این مصیبت از دیکتاتوری رژیم نیست، از فرهنگ کثیف جامعه است که جمهوری اسلامی تنها عامل آن نیست، قبل از جمهوری اسلامی هم وجود داشت، در کشورهای سکولار دموکراتیک هم وجود دارد. مثلا، در کشوری مثل آمریکا، هفته پیش، حدود ۵۰۰ نماینده مجلس رای دادند که دولت اسرائیل آپارتایت نیست، فقط ۹ نماینده رای موافق دادند. آن نمایندها نیز، لااقل دوتای آنها، از خانواده های مهاجر هستند. اینهم از دموکراسی غربی “اتقلابیون” هوادار آنها، ضدیت با فاکت و واقعیات. آپارتایتی که یکی از کاتالیزورهای پیدایش ارتجاع جمهوری اسلامی شد.
    آنارشیست

  7. آقای اصفهانی،
    .
    نوشته اید:
    .
    ” من همراهی خودم یا عدم همراهی خودم با یک انقلاب (در اینجا خیزش انقلابی) را بر مبنای تعریف سیاسی انقلاب انتخاب نمی کنم، بلکه به ماهیت انقلاب مورد نظر نگاه می کنم؛ اما مرز میان انتخاب خودم با تعریف سیاسی را حفظ می کنم و این دو را با هم یکی نمی بینم و تعریف سیاسی را به انحصار انتخاب خودم در نمی آورم و آن را با توجه به تمایل یا گرایش خودم تغییر نمی دهم. ”
    .
    شما در این جمله تعریف سیاسی را مطلق و داده شده و ماورای شخص خود فرض کرده اید. خیر، تعریف انقلاب از آدمهاست، ماورای شخص شما نیست، دیگران هم مثل شما انسان بودند و تعریفی داده اند. مثلا مارکس تعریف خودش را دارد و بسیاری از هواداران آکادمیک علوم انسانی سرمایه داران تعریف خودشان را. چه شخص عالمی انقلاب را تعریف کرده است که قرار است ما با آن تعریف فاصله (“مرز”) بگیریم و یا نگیریم؟ تعریف انقلاب اصلا استاندارد نیست. وقتی از انقلاب یک تعریف می خوانید، آنرا نباید بپذیرید و بگوئید تعریف انقلاب است. شما از انقلاب یک تعریف مطلق در ذهن دارید و میگوئید مثلا تحقق پیدا کرده (زن زندگی ازادی – به اول مقاله خودتان مراجعه کنید) و شما تصمیم میگیرد که همراهی کنید و یا نکنید، در کامنت
    .
    خب، در این هم شما با کدام تعریف یک واقعه را انقلاب میدانید که در مورد همراهی تصمیم بگیرید؟ مثال، میگویند در فلان محله شما را با تیر می زنند. شما از “تیر زدن و تیرخوردن” یک تعریف دارید وگرنه نمیتوانید آن گفته را بفهمید، بعد شما تصمیم میگیرد به آن محله بروید یا نه. انقلاب هم یک واقعه است. یک واقعه برای شما انقلاب نام گذاری شده. شما بدون اینکه از انقلاب تعریفی در ذهن داشته باشید، نمیتوانید آنرا انقلاب بدانید و بیشتر اینکه نمیتوانید با آن همراهی کنید. حال، چون تعریف انقلاب داده شده نیست و از اشخاص می آید، بهرحال در انحصار یک یا چند شخص است، شما یا هر کس. حال، اگر با یک واقعه که آنرا انقلاب میدانید همراهی کنید، گرایش به مقاصد آن دارید، یعنی میخواهید به هدف برسد.
    .
    پس:
    1 – مجبورید از انقلاب تعریف داشته باشید تا ازاین کلمه استفاده کنید، این تعریف، از شما و یا هرکس بهرحال سیاسی است .
    2 – چون استفاده کرده اید، معنایش در انحصار شخصی شخص شما قرار گرفته. اگر یک گروه ساسی تشکیل بدهید مجبورید در انحصار قرار بدهید چون تشکل احتیاج به اصول دارد.
    3 – اگر با واقعه ای که انقلاب میدانید همراهی کنید، گرایش شخص شما با تعریف خود شما بوده است.
    4 – وقتی گرایش شخصی شما نباشد، میتواند کماکان انقلاب باشد، شما فقط علاقه ای به آن ندارید. بهرحال، تعریف انقلاب شما سرجایش است. میکوید در انقلاب فلان شرکت نمی کنم.
    .
    حال، برگردیم به قسمت دوم کامنت شما.
    .
    نوشته اید:
    “اگر واژهٔ انقلاب را از روی فرهنگ لغات سیاسی معنا کنیم، لازم نیست که آن را پدیده یی الزاماً مثبت و رو به جلو بدانیم.”
    چون فرهنگ لغات را یک شخص و یا اشخاص دیگری نوشته اند، تعریف من و شما نیست. تعرف آنهاست. اگر من و شما آن فرهنگ را بنویسیم، تعریف ماست. آنکسانیکه تعریف انقلاب را مثبت و به جلو ندانسته اند، تصمیم گرفته اند که اینطور تعریف کنند. من تصمیم دیگر دارم و تعریف خودم را ارائه دادم. مارکس هم تعریف خودش را ارائه داده. شما هم میتوانید تعریف خودتان را ارائه بدهید. ما انسان هستیم. قرار نیست مقولات ذهنی دیگران را الکی بپذیریم.
    .
    نوشته اید:
    “انسان، از نخستین سنگ بنای خود، با انقلاب آغاز می‌‌شود.”
    درستی این جمله بستگی به درستی تعریف شما از انقلاب بستگی دارد.
    انقلاب “مثبت” را تعریف کرده اید:
    “با تن ندادن به وضع موجود، و تلاش در جهت دیگرگون کردن آن.”
    در اینجا انقلاب را تن ندادن به وضع موجود تعریف کرده اید. یک استثمارگر هم به وضع موجودش تن نمیدهد و تلاش دارد آنرا دگرگون کند. برای این من از کلمه ارتجاع استفاده میکنم. ارتجاعی میخواهد راحت زندگی کند و کارهای سخت را دیگران بکنند، برای همین ایده استثمار کردن را ساخته، یعنی کم کار کنم، او زیاد کار کند، من محصول کار او را بگیرم.
    .
    نوشته اید:
    “ولی نه به واسطهٔ آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک است. بلکه با به کار گرفتن آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک است به واسطهٔ آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک نیست: ایده!”
    آری، یک استثمارگر هم ابتدا ایده دارد، برای ایده نقشه میکشد و این نقشه باید خاکی، انسانی، طبیعی باشد، نه خرافی و ماورای طبیعی. البته او خرافات را برای دیگران میخواهد (ترویج میکند)، علم استثمار را برای خودش.
    .
    نتیجه از بحث فوق از دید من:
    تعریف شما از انقلاب نمیتواند تمام جنبه های واقعی تکامل و تغییر را پوشش دهد. مثل انقلاب زن زندگی آزادی، پبام محدودی دارد و از پرداختن به حقایقکلیدی جامعه دور است.
    در واژنگاری تغییر جهان توسط من، که البته متعلق به من نیست و من فقط در آن سهم دارم، من بین استثمارگری و آزادی از استثمار فرق قائلم و تکامل انسان را بر اساس آن می سنجیم، تکامل سلطه و نتیجه اش استثمار را ارتجاع می نامم، تکامل از بین بردن سلطه و رهائی از استثمار را انقلاب. همانطور که ذکر کردم، رفرم هم هست، قابل تحمل کردن سلطه. انقلاب خوب است، ارتجاع بد، رفرم فریبنده.
    اضافه کنم:
    درست کردن ایده های بد و خوب به زندگی و تکامل انسان کمک میکند. انقلاب تکامل نیست. انقلاب تکامل خوب است. ارتجاع تکامل بد. رفرم تکامل فریبکاری. تکامل موجودات زنده و زندگی اجتماعی انسان اجتناب ناپذیر هستند. یعنی قوانین ش کلی است، بقیه اشکال زندگی، عینیات مشخص و خاص آن هستند. اشکال خاص ضرورتا تابع قوانین کلی تکامل هستند. در انسان، تکامل با پا درمیانی خلاقیت و فکر صورت میگیرد، اما در محدوده قوانین کلی طبیعت. برای مطالعه بیشتر به علوم انسان شناسی (تکاملی) و روانشناسی تکاملی و جامعه شناسی تکاملی که مربوط به اولی هستند، مراجعه کنید.
    .
    آنارشیست

    • ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
      ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
      ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دوست آنارشیست ما بیشتر از هر کسی نیاز به مطالعه ی ابتدایی ترین مبانی و مباحث علومی که بر شمرده است دارد !

      ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ :))

  8. دوست گرامی،

    اولاً خوشحال شدم که دیدم شما همان همسخن این سالیان هستید.
    ثانیاً من همراهی خودم یا عدم همراهی خودم با یک انقلاب (در اینجا خیزش انقلابی) را بر مبنای تعریف سیاسی انقلاب انتخاب نمی کنم، بلکه به ماهیت انقلاب مورد نظر نگاه می کنم؛ اما مرز میان انتخاب خودم با تعریف سیاسی را حفظ می کنم و این دو را با هم یکی نمی بینم و تعریف سیاسی را به انحصار انتخاب خودم در نمی آورم و آن را با توجه به تمایل یا گرایش خودم تغییر نمی دهم.

    در پای همین مقاله ی حاضر، لینک مقاله ی «آزمون و خطا» که قبلاً در همین سایت هم منتشر شده است را گذاشته ام. همه چیز را نمی توان در یک مقاله ی کوتاه گنجانید، و ارجاعات پای مقاله ها معمولاً مکمل مقاله ها هستند.

    قسمتی از همان مقاله ی «آزمون و خطا»:
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    اگر واژهٔ انقلاب را از روی فرهنگ لغات سیاسی معنا کنیم، لازم نیست که آن را پدیده یی الزاماً مثبت و رو به جلو بدانیم.
    انقلاب، اما بیان فلسفی زیبایی هم می تواند داشته باشد که در جایی با معنای سیاسی متداول انقلاب با بار مثبت کلمه ـ که در این نوشته هم همان مورد نظر است ـ تلاقی پیدا می کند:

    انقلاب، در دل همهٔ ذرّه هاست، و می‌‌خواهد آن‌‌ها را بشکافد و بیرون بیاید.
    و این کار را هم می‌‌کند. امّا در محدودهٔ امکان ها:
    در عالم جمادات، هر ذرّه‌یی، به تنهایی، از مجموعه‌یی در حال انقلاب تشکیل شده است؛ ولی در شرایط عادی، نیروی حفظ وضع موجود، در آن بیشتر از توان انقلاب است.
    در عالم نباتات، و درعالم حیوانات هم، ذرّه‌ها، به تنهایی، همین حالت را دارند، امّا در ترکیب با نیروی حیات، با قوانین تازه‌یی سر و کار پیدا کرده‌اند، و با مفهوم دیگری از «وضع موجود».
    در آن ها، نیروی حیات، وضع موجود را به نفع یک وضع موجود دیگر تغییر می‌‌دهد:
    رشد، تکامل، مبارزه با محیط، انطباق، دفاع، و…

    در انسان امّا، قضیه به این سادگی نیست.
    انسان، از نخستین سنگ بنای خود، با انقلاب آغاز می‌‌شود. با تن ندادن به وضع موجود، و تلاش در جهت دیگرگون کردن آن.
    ولی نه به واسطهٔ آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک است. بلکه با به کار گرفتن آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک است به واسطهٔ آنچه میان او و نبات و حیوان، مشترک نیست:
    ایده!

  9. به مصاحبه خانم نرگس محمدی در بخش خبری روشنگری مراجعه کنید، او فرق بین حامی و سوء استفادچی را نمیداند. برای جنبش زنان و “آزادی” از سازمان ملل و دولتهای غربی میخواهد کمک کنند.
    .
    دفاع و ایجاد توهم به دولتهای غربی حتی رفرم هم نیست. خانم محمدی باید فکر کند ببیند که چه چیزی تغییر کرده که دولتهای غربی را حامی آزادی و برابری و دموکراسی کرده؟ بنظر من چیزی تغییر نکرده. چطور کسانیکه مردم ایران را تحریم اقتصادی کرده اند میتوانند حامی جنبش زن و کارگر ایرانی باشند اما انتظار نداشته باشند که بعدا ارباب بشود، سرمایه گذاری سیاسی. تمام شواهد علمی نشان میدهد که همگی کودتاچی و جنگ طلب و استعمارگر بودند و حالا هم هستند. منظور خانم محمدی از دموکراسی، از آزادی و از برابری جیست؟ آزادی یعنی حمله به عراق و لیبی و گرفتن نفت آنها؟ برای همین است که در تعریف انقلاب باید تفاوت بین خوب و بد وجود داشته باشد و خوبها و بد ها بصورت علمی و روشن ارزیابی و بیان شوند. متاسفانه، حتی در تعریف انقلاب مارکس هم چنین ارزیابی وجود ندارد و جایش مسائل تکنیکی-اقتصادی (رشد نیروهای مولده) آمده. همین دیدگاه ماتریالیسم کوته فکرانه، موجب پیدایش رفتارهای زشت و جنایتکارانه دولتهای مارکسیستی شد و دیدگاههای روشن و دقیق اقتصادی ضد بردگی مزدی مارکس را تحت الشعاع قرار داد.
    .
    بنظر من رژیم به زندانی هایی که عملا هوادار دولتهای غربی هستند اجازه ابراز نظر میدهد تا نشان دهد که خودش مثلا ضد امپریالیست است و آنها را بعلت هوادار و یا عامل نواستعمارگران غرب بودن زندانی کرده. رژیم ضد امپریالیسم هست اما از زاویه رقیب نه انقلاب، از زاویه منافع استثمارگرانه و استعمارگرانه سرمایه دارانش. گسترش اسلام ولایت فقیهی رژیم، ایدئلوژی امپریالیستی هم هست. اگر رژیم اسلامی قدرت علمی – نظامی غرب و شرق را پیدا کند، خودش امپریالیست خواهد بود، حتی امروز هم بصورت امپریالیست کوچک عمل میکند.
    .
    در زمان شاه، رفسنجانی و خامنه ای هم در زندان بودند و ضد رژیمی حساب میشدند اما روشن نبود تعریف انقلاب چیست. هر شورشی سیاسی که نمیتواند انقلابی باشد. انقلابی باید بطور روشن علیه افکار و عینیتهای بد در جامعه باشد و باید وارد گفت و شنود خوب و بد شود، تا سطح دولت و تاریخ. بدها مثل مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، استبداد سلسله مراتب اقتدار و غیره. بحث بر سر اینکه رژیم باید سرنگون شود یا نه، کافی نیست چون در حقیقت همه رژیمهای دنیا باید سرنگون بشوند. بحث درست و علمی این است که چه نظمی باید جای نظم بعد از سرنگونی ها را بگیرد. ۹۹ درصد اپوزیسیون ما فاقد ایده ای روشن در این ارتباط است. ایده های موجود همه انواعی از اقتدار را بصورت انقلاب فرموله کرده اند و ذهن زنان و کارگران را مغشوش میکنند.
    .
    مفاهیم انقلاب باید روشن و علمی باشند. اگر ناروشن باشند، ارتجاع با مکاری راه خود را باز میکند و انقلاب را به ضد انقلاب و ارتجاع تبدیل میکند.
    .
    بنظر من هم سرمایه داران امپریالیست غربی دارند از سرکوب خانم نرگس محمدی استفاده میکنند و هم خود رژیم. نه گول دموکراسی خواهی مولد عایش و طالبان را باید خورد و نه گول رژیم ضد زن و سرمایه داری اسلامی را.
    .
    انقلاب مصلحت نیست، درمان جامعه مریض اقتدارگرایان تاریخ است.
    .
    آنارشیست

  10. آقای اصفهانی، “ادامه” بحث.
    شما تعریفتان را از انقلاب تکرار کردید.
    دو کامنت من نقد تعریف شما بود. نقد من این است که در تعریف شما مرز بین خوب و بد روشن نیست و در تعریف من، خوب و بد کاملا پیوند دارد به خود تعریف انقلاب و واژه های وابسته مثل ارتجاع و رفرم. در دیگاه من دیدگاه علمی با دیدگاه اخلاقی در تناقض نیست. برای همین خوب و بعد در تعریف انقلاب باید وجود داشته باشد تا ارتجاع تکرار و یا باز تولید نشود. خود انقلاب با تعریف از انقلاب شکل میگیرد. حال، از بین بردن اقتدارگرائی انقلاب است چون اقتدارگرائی ست که جامعه را به جنایت و استثمار و استعمار کشیده.
    خوب و بد در فرهنگ انسان ابداع شده و شکل گرفته و فرهنگ اقتدار غالب شده ولی نتوانسته بد را فرهنگی کند و خوب کماکان حضور دارد و مقاومت میکند. بد از لحاظی به خوب اعتقاد دارد بشرطی که خوب نظم لازم را حفظ کند و مولد برای استثمار باشد. اگر خوب خیلی استثمارگری را تهدید کند، اقتدارگرا بد را تبلیغ و ترویج میکند مثل درست کردن عایش. این به انسان شناسی هم مربوط است. تمام اینها را جز اخری توضیح دادم و تکرار نمیکنیم. اگر توضیحات بیشتر خواستید، حتما، سئوالات مشخص کنید، پاسخ خواهم داد. ممنون.
    در ارتباط با تفاوت نظر من با شما، کاملا آگاه هستم. من در راستای دیدگاه مدرن (نه پست مدرن) فکر میکنم و در قرن نوزدهم، دیدگاه مدرن سوسیالیستی-کمونیستی-آنارشیستی شکل گرفت و من آنار درست میدانم. در قرن بیستم، با انحصار مارکسیستی، مارکسیسم تجربه شد و مارکسیستها در عمل شکست خوردند و آنارشیستها را هم سرکوب فکری و فیزیکی کردند. حال ما آنارشیستها با اتکا به تجربیات قرن بیستم داریم نظراتمان را مجددا تبلیغ و ترویج میکنیم و من فکر میکنم آبدیده تر شده ایم و توهم کارگران به مارکسیسم فرو ریخته. البته من هرگز علیه مارکس نیستم و او را آموزگار خوبی میدانم. مخالفت من با مارکسیسم است.
    میدانم که نظرات ما متفاوت است، وگرنه بجای نقد، کمک میکردم.
    آنارشیست

  11. آقای اصفهانی،
    ابتدا در مورد اسم آنارشیسم و دیگر اسمهای انارشیستی.
    کسی که تحت نام آنارشیست فلان و آنارشیست بهمان کامنت می نویسد و معمولا میگوید آنارشیست ویکی پدیائی، همان ضد عرب سابق و ناسیونالیست تند رو هست که به مجاهدین میگفت منافق و اخیرا هم موضع دفاع از اشرافیت گرفته. او بدرستی تشخیص داده که آنارشیسم من بدترین ایده برای اهداف وطن همه با هم اوست و با نفرت هیستریک علیه عقاید من کامنت می نویسد و تا بحال یک استدلال ساده نکرده است. بعضی مواقع نیز از اسمهای گوناگون من استفاده میکند مثل آنارکوسندیکالیست و یا ضد اقتدار.
    کلا، من دلیلی نمی بینم که اسم خاصی برای خودم بگذارم، اما به چند دلیل اسم خاص میگذارم و یعضی وقتها عوض میکنم. حال چرا؟
    اوایل گقته میشد که چرا اسم نمی گذارم. اول بهانه بود، بعد که تعداد زیاد شد دیدم که بهتر است اسم بگذارم تا کار نظر دادن ساده شود. بعد که اسم گذاشتم، آقای فولادی گفت اسم مستعار نگذار و اسم اصلی ات را بگذار، میگفت من مشوک هستم، بعد اینها را در غالب آخوند و پاسدار بودن من می نوشت. بعد که اسم گذاشتم دیدم بهتر است بر اساس محتوای هر نوع از بحث آنارشیستی بهتر است اسمی منطبق بر آن بگذارم. مثلا اگر درباره جنبش کارگری بود، می نوشتم آنارکوسندیکالیست (تاریخی زیبائی دارد)، اگر علیه دیکتاتوری-دموکراسی بود می نوشتم ضد اقتدار و غیره. اگر شما با دقت کامنتهای آن شخصی را که از اسمهای آنارشیستی من و خود ساخته اش استفاده میکند بخوانید، متوجه می شوید که وطن پرست متعصبی است. مثلا میگوید زبان فارسی من برای درک جامعه شناسی بد است و یا من ترک تجزیه طلب هستم و خزعبلات دیگر!!
    در کامنت دیگری به اصل بحث برمیگردم.
    آنارشیست

  12. به روشنگری،
    اگر مسئله وقت و مزاحمت نیست، دلیلی نمی بینم که کامنتهایم را کوتاه کنم. مگر اینکه دلیلی دیگری داشته باشید. اگر دلیل دیگری دارید لطفا بیان کنید.
    سایتهای دیگر اندازه کامنت را محدود کرده اند چون وقت ندارند همه کامنتها را بخوانند. بطور مشخص، سایت اخبار روز، تعدلد حروف را به 900 محدود کرده و دلیلش را روشن بیان کرده که وقت ندارند تمام کامنتها را بخوانند.
    کامنت نویسان رعایت چه چیزی را بکنند؟
    برای من روشن نیست؟
    لطفا توضیح بدهید.
    ممنون
    آنارشیست

  13. به روشنگری،
    نوشته اید:
    “توضیخ: «آنارشیست» گرامی، کامنت هایتان را بیشتر میتوان مقاله یا مطلبی مستقل نامید تا کامنت، اگر مقدور است لطفا یا کوتاه تر بنویسید و یا بصورت مقاله مستقل برای روشنگری تنظیم نمائید، با کمال میل منتشر خواهیم کرد. متشکریم”
    .
    اگر کامنتهای طولانی مزاحم وقت شماست، حتما همینجا تائید کنید. بر اساس پاسخ شما، تصمیم خواهم گرفت.
    .
    آنارشیست
    *****
    روشنگری: مسئله، مزاحمت یا کمبود وقت نیست. بسیاری از سایت ها با گذاشتن کد ویژه تعداد حروف کامنت ها را بین حداقل 100 تا حداکثر 3000 علامت یا حروف تعیین کردند و ما نکردیم. امیدواریم کامنت نویسان روشنگری خودشان رعایت کنند

  14. دوست گرامی،

    ما می توانیم آن «انقلاب»ی را تأیید کنیم که با معیار های ما همخوان باشد، و «انقلاب»ی که چنین نباشد را تأیید نکنیم؛ اما نمی توانیم واژه ی سیاسی انقلاب را بر مبنای گرایش های خودمان تعریف کنیم و به انحصار خودمان در آوریم.
    واژه ی انقلاب، به صفت یک واژه ی سیاسی، تابع گرایش های ما نیست، بلکه مشخصه هایی دارد که در پاسخ قبلی به شما برشمردمشان.
    انقلاب، به صفت یک واژه ی سیاسی، نه بار مثبت دارد، و نه بار منفی. واژه یی است علمی در میان هزار ها واژه ی دیگر.

    انقلاب می تواند توسط توده های متوهم و هذیان زده، علیه یک نظام قابل قبول یا قابل اصلاح یا اصلاً خیلی سالم و خیلی مترقی شکل بگیرد، و می تواند توسط توده های آگاه یا کم و بیش آگاه علیه یک نظام غیر قابل قبول و غیر قابل اصلاح و مرتجع شکل بگیرد.

    سرنگونی، الزاماً انقلاب نیست؛ چرا که می تواند بدون حضور فعال توده ها (توده های متوهم یا غیر متوهم، آگاه یا ناآگاه) اتفاق بیافتد. مثلاً از طریق کودتا یا دخالت نظامی.
    اما انقلاب، با اراده ی سرنگونی و با حضور فعال و وسیع توده ها شکل می گیرد؛ و طبعاً در صورت موفقیت، سرنگونی را هم در پی خواهد داشت. ولی چه موفق شود و چه موفق نشود، چه اهداف درستی داشته باشد، و چه اهداف نادرستی داشته باشد، در تعریف سیاسی، انقلاب نامیده می شود.

    البته، در مورد خیزش انقلابی یا جنبش انقلابی جاری، من با نگاه شما زاویه دارم، و انتظارات من از آن، انتظارات حداقلی است، و امیدوارم که منجر به انقلاب هم بشود و نظام نوینی را پی ریزی کند که در آن بتوان به سوی تحقق انتظارات فراتر از انتظارات حد اقلی حرکت کرد.
    ممکن است چنان شود، و ممکن است چنان نشود. آنچه به من و وظیفه ی من مربوط می شود، همراهی و همگامی حساب شده با این خیزش انقلابی یا جنبش انقلابی «واقعاً موجود» است، نه تنزه طلبی و اراده گرایی و آرمانگرایی اراده گرایانه.

    کامنت گذاران متعددی این روز ها در این سایت با عناوینی حاوی کلمه ی «آنارشیست» یا ترکیباتی از آن، کامنت می گذارند، و من نمی دانم آیا شما همان همسخن سال های گذشته ی من هستید که به نظر می رسید تنها آنارشیست این سایت باشد یا یک نفر دیگر.
    اگر شما همان هستید، طبعاً در بحث های متعدد با من در این سال ها این را متوجه شده اید که من بر خلاف شما به اتحاد عمل حد اکثری برای تحقق خواست های حد اقلی فکر می کنم، و معیار های من در این مورد با معیار های شما تفاوت دارند.

  15. توضیخ: «آنارشیست» گرامی، کامنت هایتان را بیشتر میتوان مقاله یا مطلبی مستقل نامید تا کامنت، اگر مقدور است لطفا یا کوتاه تر بنویسید و یا بصورت مقاله مستقل برای روشنگری تنظیم نمائید، با کمال میل منتشر خواهیم کرد. متشکریم

  16. حال ببینیم که شورش چیست.
    .
    شورش نه انقلاب است، نه ارتجاع و نه رفرم. شورش عمل تعرض به انسان و یا انسانهای دیگر است. هم انقلاب و هم ارتجاع و هم رفرم میتواند محصول شورش باشد. جنبه نظری یا ذهنی شورش تعیین میکند که جهت گیری آن انقلابی بوده و یا خیر. اگر برای خوب تعریف شده در کامنت قبلی باشد، انقلاب است، اگر برای بد تعریف شده باشد، ارتجاع است و اگر برای تحمل پذیر کردن وضع موجود باشد، رفرم است.
    .
    شورش ۱۴۰۱، انقلاب نبود چون کاملا علیه بد نبود، بسیاری از بدی های سیستم سلطه و یا نظام سلطه را نفی نمیکرد. آیا ارتجاعی بود؟ نه. آیا رفرمیستی بود؟ آری.
    .
    رفرمیستی بود چون بسیاری از جنبه های سیستم بد (ارتجاع = سلطه) را مورد تعرض قرار نمیداد. مثلا رفتن خامنه ای دردی دوا نمیکند. رفتن حجاب سیستم مردسالاری را تحمل پذیر میکند اما از بین نمی برد. دست نزدن به وجود نفوذ امپریالیستهای غربی در ایران را، حتی شرقی در ایران را، دست نمیزد. آیا علیه اصلاح طلبی بود؟ نه کاملا. اصلاح طلبان تمایل به ارتجاع غرب دارند، این شورش کاملا علیه اصلاح طلبان رژیم نبود. اصلاح طلبان سرمایه دارند، آیا علیه آنها بود، نه.
    پس شورش ۱۴۰۱ را میتوان شورش برای رفرم دانست.
    .
    رهایی از سلطه مردان بر زنان، رهایی از سلطه سرمایه داران بر ما کارگران، رهایی از سلطه امپریالیستها بر ملتهای قربانی و رهایی از خفقان عمل کردن بی چون و جرا و اطاعت، یعنی سلسله مراتب، نیازی است قابل درک، قابل لمس، قابل توضیح و نیازمند عمل و ابتکار. درک اینها علم اجتماع هستند، تخیلات و ایدئولوژی نیستند.
    .
    بعنوان یک آنارشیست، هدف من و امثال من، انقلابی کردن شورشهاست. این انقلابی کردن با تقدیس شورشها میسر نیست. باید کمبود ها و گیچی ها و مفاهیم گنگ روشن شوند تا خود ما آلت دست رقابت مرتجعین و رفرمیستها نباشیم. در غیر اینصورت، همانطور که دیدیم، رضا پهلوی و اسماعیلیون طرفدار ناتو هم می آیند شورش را مثبت و خوب نشان میدهند و ما بعنوان بخشی تز توده ها فکر میکنیم آنها فرشته آزادی هستند. اگر کارشان فریب نبود، ، ۱۰۰ هزار توده قربانی در غرب را حمع نمیکردند و یا خمینی و اسلامیون میلیونها نفر را برای سرنگونی سازمان نمیدادند. خیلی از ما در غرب در آن تظاهرات شرکت نکردیم، چرا؟ چون ارتجاع بود نه انقلاب. حتی رفرم هم نبود. همه میدانستیم که گنگی “شورش زن، زندکی آزادی”، راه سوء استفاده را باز میکند و کرد. دهه ها هست که داریم میگوییم.
    .
    ما آنارشیستها در غرب اروپا، همین مشکل را با فعلا عده قلیلی از آنارشیستها و بسیاری از مارکسیستها در ارتباط با مسئله جنگ اوکراین داریم. این موضوع به انقلاب در ایران و جهان ربط دارد، اما بحثی جداست. لیبرالها و سوسیال دموکراتهای غربی که تقریبا همه هوادار ناتو شدند. ما نه طرفدار ناتو هستیم نه روسیه و نه دولت اوکراین. ما مخالف بازی با زنان و کارگران اوکراین و همه دنیا هستیم. درکمان هم علمی و اخلاقی است. انقلاب را هم علمی و اخلاقی تعریف میکنیم. اینکه این “من” هستم، تخیل است..
    .
    آنارشیست

  17. هیچ ایرادی ندارد که یک کلمه بر اساس دستکاه ارزشی یک شخص تعریف شود. البته شخص من، فقط من نیست، آنارشیسم ایده فقط من نیست.
    .
    نزاع نظرات در انتها نزاع بروی تعریف کلمات و نزاع فردی هم هست چون جمع و حتی “طبقه” مجموعه ای از افراد است و تغییرات اجتماعی موثر نیازمند داشتن دستگاه نظری یکسان و یا نزدیک به هم می باشد. اما تعریف انقلاب بیشتر از این است.
    .
    کلمات علمی در شناخت انسان باید هم تعریف داشته باشند و هم ارزشی باشند.
    .
    باید و نباید ها خیلی مهم هستند. مثلا باید کار کرد، باید فکر کرد، باید تمیز بود، باید ارشرایط جنگید و آنرا تغییر داد. اینها در روند تکامل ما انسانها وجود داشته است. مثالهای سلبی، مرد ها نباید به زنها تجاوز کنند. استثمار نباید وجود داشته باشد، استعمار نباید وجود داشته باشد. یک عده نباید بر سرنوشت انسانهای دیگر حاکم باشند.
    .
    در علم و دستگاه ارزشی من، فرق بین خوب و بد خیلی مشخص است. خوب ارزش دارد، بد بی ارزش است. خوب قابل تشخیص است، بد هم قابل تشخیص است.
    جنگ بین خوب و بد وجود دارد. خوب را سعی میکنیم روشن تر کنیم. ذهن انسانها دستگاه ارزشی می سازد و با آن تکامل پیدا میکند. این برای تکامل انسان بودن بسیار کلیدی است. این دستگاه ارزشی معنی واقعی و ملموس دارد، خیالات نیست که سرنگونی نظام بد انقلاب است، سرنگونی نظام خوب، ارتجاع است و تحمل پذیر کردن نظام بد، رفرم است. این جملات را میتوان ساخت، مثل ساختن ترانزیستور، هواپیما، آچار و غیره.
    .
    پس:
    .
    داریم ارتجاع و انقلاب و رفرم.
    .
    در تعریف شما، خوب و بد گنگ است. درتعریف من نه.
    .
    من گنگ بودن تعریف شما را غیر علمی و مضر میدانم چون به فرصت طلبی می انجامد. وقتی یک چیزی ناروشن است، راه سوء استفاده کاملا باز است، مخصوصا وقتی که حقایق بروشنی بیان شده و تشخیص داده شده اند.
    .
    وقتی جامعه و نظام اجتماعی بد است، من توده ها را به انقلاب دعوت میکنم. وقتی جامعه و نظام اجتماعی خوب است، من توده ها را به سرکوب بد.
    .
    نظام اجتماعی خوب چیست؟
    .
    بطور حداقل، نظم اجتماعی ی که در آن اینها وجود نداشته باشد:
    .
    مردسالاری،
    بردگی مزدی،
    استعمار،
    سلسله مراتب
    .
    اما در انقلاب شما، اصلا فرق بین خوب و بد روشن نیست.
    .
    تعریف انقلاب و ارتجاع خودش بخش مهمی از انقلاب و تکامل خوب است. تکامل خوب داریم و تکامل بد.
    .
    بدون دستگاه ارزشی خوب، فقط فرصت طلبان سود می برند. نمیتوان گفت گانگسترها کارهای خوب میکنند، نمیتوان گفت استثمار خوب است، استعمار خوب ایت، سرکوب زنان خوب است.
    .
    احتمالا ادامه دارد … اما اول باید ببینم پاسخ چیست.
    .
    آنارشیست

  18. نویسنده درکی از انقلاب ندارد.
    انقلاب یعنی از بین بردن سلطه انسان بر انسان.
    شورش زن زندگی آزادی شعاری نداشت که به ما بگوید در پی از بین بردن سلطه انسان بر انسان است.
    سرنگونی را با انقلاب قاطی نکنید.
    شعارهای توده ها بیشتر ضد خامنه ای بود تا ضد رژیم.
    شعارهای سرنگونی موجودش هیچ آلترناتیو روشنی ارائه نمیداد تا همه را جمع کند حتی هواداران امپریالیستهای غربی را.
    علیه بردگی مزدی اصلا شعاری ندارد.
    انقلاب در ایران ضد استعمارگری هم هست، اما شورش 1401 فاقد جهتگیری ضد امپریالیستی بود و سکوت اختیار کرد تاهمه با هم درست کند.
    همه با هم، مثل زمان سرنگونی شاه، دیگر ممکن نیست.
    نه رژیم جمهوری اسلامی رژیم شاه است و نه جنبش کارگری و کمونیستی و جدیدا و در آینده آنارشیستی اپوزیسیون چپ زمان شاه.
    دنیا تغییر کرده، دیدگاهها دقیق تر شده، براحتی نمیتوان فریب داد. البته این فقط تا زمانی است که اربابان شرق و غرب فاشیسم را گلوبال نکنند که اخیرا تمایل زیادی به آن پیدا کرده اند.
    آنارشیست

    • انقلاب، بنا به تمایل کامنت گذار گرامی (به نام «آنارشیست»)، تعریف نمی شود. این سخن که «انقلاب یعنی از بین بردن سلطه انسان بر انسان» بیان تمایل ایشان ودستگاه ارزشی ایشان است نه تعریف انقلاب!

      برای ان که یک پدیده ی سیاسی را «انقلاب» بنامیم، فقط دو شرطِ پیوسته و غیر قابل تفکیک زیر کافی است:
      یک : اراده ی سرنگون کردن نظام موجود (چه نظام خوب، و چه نظام بد)،
      دو: حضور فعال توده ها در ابعاد وسیع برای تحقق آن اراده.

      انقلاب، در معنای سیاسی آن ـ و نه در تعابیر ارزشی یا ایده‌ ئولوژیک یا فلسفی و غیره ـ به تنهایی هیچ بار مثبت یا منفی یی ندارد.
      همانطور که در مقاله امده است، خیزش یا جنبش «زن، زندگی، آزادی»، از آنجا که جانشینی نظام حاکم با یک نظام غیر ایده‌ئولوژیک را در نظر دارد (صرف نظر از محتوای نظام مطلوب که طبعاً مورد اتفاق همه ی شرکت کنندگان نیست) خیزش یا جنبشی انقلابی است. اما به دلیل عدم حضور فعال توده ها در ابعاد وسیع، هنوز به ارتفاع انقلاب، دست نیافته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>