واپسگرایی بنیادگرایان، دورویی اصلاحخواهان، وابستگی شاهنشاهیخواهان / سیامک کیانی
چرا تنها ”چپ” میتواند نیروی راستین جایگزینی باشد؟
پیشگفتار
ایران روبهروی یکی از پرآشوبترین دورههای تاریخ امروزین خود ایستاده است؛ دورهای که در آن فشارهای بیرونی از سوی اتحادیه اروپا، ناتو، آمریکا و رژیم فاشیستی-صهیونیستی، با همکاریهای پنهانی دستههای اصلاحخواه و شاهخواه، و رقابت همزمان آنها برای جایگزینی دسته بنیادگرا، درهم تنیده شده است. هنگامی که کشورهای اروپایی با پشتیبانی استرالیا-ژاپن با زبان تحریم سخن میگویند و ناتو به تیز کردن شمشیر میپردازد، دستههای گوناگون جمهوری اسلامی بدون هیچ راهبردی خردمندانه دربارهی چالش هستهای به سر هم میکوبند.
روزنامهی کیهان دربارهی سخنان رییسجمهور پیشین، حسن روحانی، دربارهی برجام مینویسد: «آقای روحانی سرش کلاه رفته.» هواداران روحانی مینویسند: «آقای عراقچی، آیا شما وزیر جنگ هستید یا خارجه؟»
زبان و کنش بنیادگرایان ـ که نمایندگان سیاسی بورژوازی نظامی و بورژوازی تجاری در حاکمیت جمهوری اسلامی هستند ـ سرشار از دوگانگی است: از یکسو شعارهای تند جنگخواهانه سر میدهند و از سوی دیگر بهروشنی میدانند که گام گذاشتن به یک نبرد سراسری با غرب میتواند به فروریزی دستگاه فرمانرواییشان بینجامد.
اصلاحخواهان نیز ـ که نمایندگان سیاسی بورژوازی بوروکراتیک و بورژوازی مالی در حاکمیت جمهوری اسلامی و پیرامون آن هستند ـ و در سالهای گذشته به حاشیه رانده شده بودند، از این رخدادها بهره میگیرند تا بار دیگر خود را همچون «جایگزین سیاسی» شناسایی دهند؛ هرچند که راهبردهایشان بیش از آنکه در راستای استقلال ملی باشد، همان اقتصاد سرمایهداری با رنگوبوی سرسپردگی به غرب است. در این میان، شاهخواهان نیز با ایستادن آشکار زیر چتر صهیونیسم و امپریالیسم، در آرزوی بازگشت به دوران فرمانروایی خود هستند و همهی تلاش خود را به کار میبرند تا با موجسواری از این نمد کلاهی برای خود بسازند.
در چنین میدان چندلایهای، مردم ایران باید با هوشیاری تاریخی خود، میان شعار و حقیقت، میان جنگخواهی، واپسگرایی، سرسپردگی و وابستگی از یکسو و صلح، آزادی، خودسالاری و استقلال از سوی دیگر، راه درست را بیابند. در این میان، تنها نیرویی که میتواند جایگزین راستین باشد، ”چپ” است. ”چپ” اگر با گردآمدن پیرامون شعارهای روشن و مردمی، خود را از پراکندگی و خوددوستی رها کند و با گردانی یگانه در کنار مردم بایستد، میتواند همسنگی نیروها را به سود خود و تودههای رنج دگرگون کند.
این نوشته نخست با بررسی سیاست بنیادگرایان، دوگانگی آن را نشان خواهد داد و سپس به واکاوی تلاش اصلاحخواهان و شاهنشاهیخواهان برای جایگزین شدن جمهوری اسلامی خواهد پرداخت. در پایان، به چراییِ ”چپ” برای جایگزینی راستین پس از فروپاشی جمهوری اسلامی میپردازد.
دوگانگی زبان و کنش بنیادگرایان
در پی تازش دولت صهیونیستی و آمریکا به خاک ایران، گروه بنیادگرا با آنکه آسیبهای سخت راهبردی دیده است، همچنان زبان جنگخواهانه پیش میگیرد. تردیدی نیست که چنین گفتارهایی بیشتر از آنکه نشان توانمندی باشد، ابزاری برای نگهداشت پایگاه مردمی و پوشاندن کاستیهای درونی است.
سردار علیمحمد نائینی، سخنگوی سپاه، در تازهترین گفتارش با پایفشاری بر «دست برتر و توان پاسخ پشیمانکننده»، میکوشد به مردم آرامش و دلگرمی دهد. ولی نکتهی درخور درنگ این است که بارها گفته میشود: «دشمن توان آغاز جنگ تازه را ندارد». این گفتهها از یکسو نشانگر باور به توانمندی نیروهای جنگاور است و از سوی دیگر نشان میدهد که نظامیان شور چندانی به رفتن به جنگی همهسویه ندارند.
فؤاد ایزدی، پژوهشگر کارهای جهانی، بهدرستی یادآور میشود که برآوردهای نادرست ترامپ و نتانیاهو دربارهی جنگ، ریشهی تازش به ایران بود، ولی جمهوری اسلامی دربارهی هماهنگی ترامپ و نتانیاهو در اینباره تحلیل نادرستی داشت. وی گفت: «حال باید چه کار کرد؟! در اولین گام، طبق فرمایشات مقام معظم رهبری، حفظ انسجام خوب است که باید حفظ شود.»
ولی همین نگرش، ناتوانی بنیادگرایان را هم آشکار میکند: آنان میدانند توان رویارویی همزمان با آمریکا و اسرائیل را ندارند، پس بهجای کارکرد واقعی، به زبان جنگ پناه میبرند.
از یاد نباید برد که برای گروههای بنیادگرا که خاستگاه طبقاتی در میان بورژوازی نظامی دارند، کشمکش در خاورمیانه و خلیج فارس بخت بزرگی بود که آنها را تا به این اندازه نیرومند کرده است. افزون بر این، این کشمکشها به آنان فرصت میدهد با نشاندادن دشمن بیرونی، دشواریهای درونی را به کنار بزنند و پایگاه مردمی خویش را پیرامون امنیت و ایستادگی بسیج کنند. ولی آنان بهخوبی میدانند که جنگ راستین میتواند به فروپاشی سراسری دستگاه قدرت بینجامد. برای همین، شرایط «نه جنگ و نه صلح» را دوست دارند و نه خود جنگ را.
سخنگوی سپاه آشکارا میگوید: «نیاز امروز کشور، نگاهداشت همبستگی ملی، بازسازی و گسترش شالودهها، رسیدگی به دشواریهای روزمرهی مردم و کاریابی و بازرگانی است.» این سخن بهروشنی نشان میدهد که نیاز راستین جنگ نیست، بلکه سولین دادن به کارهای درونی است. ولی او همزمان با دنبالکردن گفتار جنگخواهانه، نشان میدهد که بورژوازی نظامی و بورژوازی تجاری شوری برای برآوردن نیازهای مردم ندارند.
بنیادگرایان در نگهداری سود خود سرگردان ماندهاند: از یکسو، کشمکش در پیرامون کشور ما به گسترش چیرگی و ماندگاری آنان در قدرت یاری میرساند؛ از سوی دیگر، آنان بهخوبی میدانند جنگ راستین میتواند پایان کارشان باشد. این دوگانگی، سیاستهایشان را بیشتر بر پایهی سنجشهای کوتاهزمان برای ماندن در قدرت پایهگذاری میکند.
ولی این راهبرد در دراززمان نهتنها به سود کشور نیست، بلکه میتواند با فزونی کشمکشها، کشور را به پرتگاه جنگ بکشاند. این درست است که غرب با بهانهسازی خود برای یک یورش زمینهچینی میکند، ولی هیچگاه نباید خردمندی و هوشیاری را در سیاست برونمرزی دستکم گرفت. حتّا آیتالله منتظری هم گفته است که جمهوری اسلامی میتوانست با کارگیری یک سیاست خردمندانه در برابر عراق از جنگ جلوگیری کند.
گندهگوییها و سخنان بیپشتوانه و جنگجویانه، هیزم به آتش جنگ امپریالیستها انداختن است. برای همین، غرب در کمین هست تا نشان دهد که میتواند با فشار و نشاندادن خطر جنگ، بنیادگرایان را به زانو درآورد.
آرزوی دیرینه سرنگونی جمهوری اسلامی
ناتو آرزوی دیرینهی سرنگونی جمهوری اسلامی را فراموش نکرده است. هدف ناتو بازگرداندن بیچونوچرای ایران به اردوگاه امپریالیسم است و شیوهی رسیدن به این هدف، تلاش برای تکهتکه کردن و کمتوان ساختن ایران است.
گفتههای هفتهی گذشتهی «مارک روته»، دبیرکل ناتو، در نشست جنگی پراگ، تنها یک هشدار نظامی نیست؛ بلکه آشکار کردن نقشهراهی استراتژیک برای نبرد با قدرتهای سیاسی مستقل و بازگرداندن جهان به نظم تکقطبی زیر رهبری غرب است. او از «ولیدهسازی برای رویارویی بلندمدت» با ایران، چین و کرهی شمالی سخن میگوید.
ناتو به هیچگاه به پذیرشهایی که جمهوری اسلامی در برابر خواستهای آن در گفتوگوهای هستهای انجام میدهد، خشنود نخواهد شد. امپریالیسم غرب بهدنبال سرسپردگی بدونچونوچرا و سراسری جمهوری اسلامی است. غرب در آرزوی ایرانی است که سرکردگی آن در غرب آسیا را به چالش نکشاند و همیار آن در جنگ اقتصادی، سیاسی و نظامی علیه قدرتهای نوپا مانند چین باشد.ایران در نقشهراه «کمربند و جاده» چین، زنجیر پیوندی برجستهای است. جدا کردن ایران از این برنامه و آفریدن یک متحد غرب، ضربهای بزرگ به برنامههای راهبردی چین در اوراسیا خواهد زد و همسنگی نیروها را به سود غرب دگرگون خواهد کرد.
سخنان دبیرکل ناتو بهروشنی نشان میدهد که غرب، ایران را نه یک کشور همسنگ، بلکه یک «چالش» راهبردی میداند که یا باید نابود شود یا تا به آن اندازه کمتوان گردد که توان ایستادگی خود را از دست بدهد. درخواست روته برای «افزایش پنجبرابری سولینههای دفاع هوایی و موشکی ناتو» و سخنگفتن او از نیاز به «میلیونها گلولهی توپخانهی بیشتر و پهپادهای بیشتر»، تنها برای جنگ با روسیه نیست. این یک سرمایهگذاری برای خنثاکردن موشکی ایران و زیرساختهای آن نیز هست.
سرسپردگی اگرچه برای بورژوازی بوروکراتیک و مالی، به رهبری نمایندگان سیاسی آنها، اصلاحخواهان خوشایند میآید، ولی برای بورژوازی نظامی که پایگاه اجتماعی و میلیاردها دلار را وامدار چهرهی ضدغربی خود است، برابر با مرگ است.
ناتو تاکنون نتوانسته جمهوری اسلامی را سرنگون کند، ولی این شکست بهمعنای پایانیافتن آرزوی دیرینهی سرنگونی نیست. وارونه، ناتو و سروران آمریکایی و صهیونیست آن تنها در اندیشهی دگرگونی تاکتیک و افزایش توان نظامی خود برای جنگ آینده هستند. امپریالیسم و صهیونیسم با درسگرفتن از جنگ ۱۲ روزه، در روند ولیدهسازی برای درگیری گستردهتری هستند که در آن بتوانند پوزهی ایران را به خاک بمالند.
اینجاست که نقش گروههایی مانند شاهنشاهیخواهان و اصلاحخواهان پررنگ میشود. ناتو بهخوبی میداند که پس از فروپاشی جمهوری اسلامی، اگر این گروهها بر ایران چیره شوند، ایران دوباره به آغوش اردوگاه استثمارگران غرب پرتاب خواهد شد. چنین ایرانِ سراسر وابسته و بدون هیچ استقلال سیاسی، پاسبان منافع امپریالیسم و صهیونیسم خواهد بود. این دو گروه هم به شیوههای گوناگون میکوشند که مردم را با خود همراه کنند و هم در برابر غرب دلنوازی کنند. دیدار آقای رضا پهلوی در اسرائیل و پشتیبانی آشکار آقای زیباکلام از اسرائیل، بخشی از رقابت درونی این گروهها برای جا انداختن خود در اردوگاه امپریالیسم است.
زایش دوبارهی اصلاحخواهان
مردم ایران که هوشمندی خود را در پاسداری از تمامیت ارضی نشان دادهاند و به دستور آمریکا و اسرائیل با یورش بیگانگان همراهی نکردهاند، در پی جایگزینی هستند که بهجای شعارهای جنگخواهانه، راه صلح، آزادی، پیشرفت اقتصادی و آسایش را بگشاید.
پس از یورش رژیم صهیونیستی به ایران و ضربهی موشکی آمریکا به زیرساختارهای انرژی هستهای در ژرفای خاک ایران، جمهوری اسلامی ایران با چالشی امنیتی و تبلیغاتی روبهرو شد. این رویدادها که ناتوانیهای راهبردی را آشکار کرد، دستهی سیاسی رقیب، یعنی اصلاحخواهان، را به صحنه کشاند. این دسته که در سالهای گذشته هم از سوی مردم و هم از سوی ولیفقیه کنار گذاشته شده بود، با برداشت ویژه از این رخدادها جان تازهای یافته و از این «ضعف» حکومت برای نیرومندکردن پایگاه اجتماعی خود و بازگشت به کانون سیاست بهره میبرد.
راهبرد اصلاحخواهان را میتوان بهعنوان یک برنامهی دوسویه دانست: از یکسو، با انتقاد از مدیریت بحران از سوی حکومت، بر شکافهای راهبردی دست میگذارند و خود را جایگزینی خردمندانه و دیپلماتیک شناسایی میدهند که میتواند کشور را از خطر جنگ نجات دهد. از سوی دیگر، با برجستهکردن آزادیهای اجتماعی و سختی زندگی روزمره، میخواهند پایگاه مردمی خود را که در سالهای گذشته بهدلیل ناکامی در برآوردهکردن خواستهای مردم از دست داده بودند، دوباره زنده کنند.
اصلاحخواهان با برجستهساختن جستارهایی مانند «عقلانیت در برابر تهاجم» و انتقاد از سیاستهای «بیملاحظه و غیردیپلماتیک» دستهی اصولگرا، خواستهای مردم را به زبان میآورند و از ناخشنودی مردم از اقتصاد ورشکسته و خطر جنگ بهرهی سیاسی میبرند. آنها میگویند که رویکرد اصولگرایان ایران را زیر تحریمها و فشارهای جهانی خرد کرده است و امنیت ملی را به خطر انداخته و کشور را در آستانهی جنگهای نابودکننده کشانده است. ولی هدفشان از گفتن این سخنان پشتیبانی از تمامیت ارضی ایران نیست، بلکه خوارکردن رقیبان است.
همزمان اصلاحخواهان برای بازیابی جایگاه خود، گفتوگو را به چالشهای درونمرزی و پیامدهای واپسگرایی هم کشاندهاند. آنان با کاربرد گفتمانی بر پایهی «حقوق مدنی و آزادیهای فردی»، تلاش میکنند که مردم بیزار از حاکمیت به رهبری بنیادگرایان را به سود خود بسیج و سازماندهی کنند.
برای همین، با یادگیری از رویدادهای سالهای گذشته مانند جنبش «زن، زندگی، آزادی»، اصلاحخواهان با پرداختن به حقوق زنان، پشتیبانی از آزادپوشی و انتقاد از سیاستهای واپسگرایانه، به خواستههای بخش بزرگی از جامعه، بهویژه جوانان و لایههای میانی پاسخ میدهند. با این کار، خود را پشتیبان خواستهای به حاشیه راندهشدهی این گروه نشان میدهند.
بازرسی و وارسی اینترنت، فیلتر گسترده، یکی از سازههای بزرگ ناخشنودی است. اصلاحخواهان با سخنگفتن از «اینترنت آزاد و پرسرعت» و انتقاد از سیاستهای واپسگرا، خود را نمایندهی نسلی شناسایی میکنند که زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن به فضای دیجیتال گره خورده است.
با این شیوه، گفتوگو را از «مقاومت در برابر دشمن خارجی» که گفتمان برجستهی اصولگرایان است، به «مقاومت در برابر محدودیتهای داخلی» دگرگون دادهاند. این دگرگونی، برای شهروندانی که از تنشهای برونمرزی خسته شدهاند و رهایی از واپسگرایان را برای زندگی بهتر، آزادی بیشتر و پیشرفت اقتصادی برجسته میدانند، دلکش و دلچسب است.
اصلاحخواهان با گروگانگرفتن خواستههای بهحق مردم برای زندگی بخورونمیر و آزاد، از سختی زندگی مردم در شرایط ناگوار اقتصادی هم میگویند. ولی در حقیقت خود پیادهکنندهی برنامهی سیاسی و اقتصادی نئولیبرالیسم بودهاند و هستند. این دسته که زندگی خود را وامدار پیوند با سرمایهداران نوکیسه و کارگزاران اقتصادی پس از جنگ در درون ساختار دولتی و پیرامون آن میدانند، در برابر بحرانهای ملی، راهحلی برای پایهگذاری یک اقتصاد تولیدی و استقلال ملی ندارند، بلکه نزدیکی هرچه بیشتر به نظم مالی و امنیتی غرب را جستوجو میکنند.
شاهخواهان در خدمت امپریالیسم و در رویای بازگشت
یورش رژیم فاشیستی و نژادگرای اسرائیل و آمریکا به خاک ایران که با پشتیبانی مردم میهندوست ما از درون روبهرو نشد، نه تنها آزمونی برای ملت ایران بود، بلکه میدان خودنمایی هواداران امپریالیسم نیز شد. در این میان، شاهخواهان که سالهاست در حاشیه تاریخ ایستادهاند، با چراغ سبز سروران غربی خود، این یورش را بختی زرین برای جلوهفروشی و جا زدن خود همچون جایگزینی یکتا دیدند.
این گروههای دلباخته غرب با پابوسی و دستبوسی نزد دشمنان میهن نشان دادند که هیچگاه بویی از میهندوستی نبردهاند. آنان در هنگامه یورش بیگانه به خاک کشور، به جای همصدایی با مردم در نکوهش این دستدرازی، همه توان خود را به کار گرفتند تا از شرایط آشفته بهرهبرداری کنند.
آنها با دگرگونسازی تاریخ پهلوی و سپیدنمایی کشتارهای محمدرضا و پدرش، خود را جانشینی «میهندوست» و «آزادیخواه» شناسایی میدهند. ولی همنشینی با یورشگران و شعارهایی چون «مرگ بر چپ» به روشنی نشان میدهد که نه میهندوست و نه آزادیخواهاند. سودای آنان بازگشت به همان نظام وابسته و زراندوزی دوران محمدرضاست. برنامه شاهخواهان چیزی جز بازتولید همان بدبختیهای امروز، تنها با چهرهای آراسته و پوششی نو نیست. برای همین، هیچ سخنی از نقد اقتصاد سرمایهداری ددمنشانه جمهوری اسلامی به میان نمیآورند، زیرا خود هوادار و فریخته سرمایهداریاند. اینان سرچشمههای زمینی و زیرزمینی ایران، از نفت و گاز گرفته تا جایگاه ژئوپلیتیک کشور را بیهیچ دشواری به شرکتهای غربی و صهیونیستی خواهند سپرد و گنجینه ملی بار دیگر، همچون دوران پهلوی، به یغما خواهد رفت.
کوتاه سخن آنکه شاهخواهان نه تنها جایگزین نیستند، بلکه نمونهای بدتر از شرایط کنونیاند.
نقشه ناخجسته شاهخواهان و صهیونیسم برای پارهپاره کردن ایران همچنان در دستور کار است. به گزارش «اورشلیم پست» (۳ سپتامبر)، دستیاران و رایزنان رضا پهلوی برای «حل چالش آب ایران» به اسرائیل سفر کرده و با «اسحاق هرتزوگ» رئیسجمهور و «گیلا گملیئل»، وزیر پیشین اطلاعات و امنیت اسرائیل، دیدار کردند. آنان گمان میکنند مردم ایران باور میکنند که این دیدار درباره آب بوده است!
سرنوشت عراق، لیبی و سوریه به روشنی نشان داده که هدف امپریالیسم کشاندن ایران به آشوبهای درونی و بیپایان است تا راه برای دستاندازی بیگانه و تکهتکه کردن کشور هموار شود. غرب با هیچ ایرانی که وابسته نباشد، به دلیل بزرگی، تاریخ کهن و جایگاه ژئوپلیتیک ایران کنار نخواهد آمد. پشتیبانی رضا پهلوی از به خاک و خون کشیدن صدها ایرانی به دست ارتش فاشیستی اسرائیل نشان میدهد که دیکتاتورزاده پهلوی چیزی جز مهرهای دستنشانده برای پیشبرد این اهداف امپریالیسم در منطقه نیست.
وظیفه هم اکنون نیروهای ”چپ”
بنیادگرایان امروز در میان مردم بیش از هر زمان دیگر ناپسندیده و رمیده شدهاند. جنگخواهی پایانناپذیر آنان، اقتصاد رانتی و نئولیبرالیستیشان و واپسگرایی دینی که گردنبار جامعه کردهاند، برای مردم ارمغانی دیگری جز خطر جنگ، بیآبی، تنگدستی، گرانی، ستم و ناامیدی به بار نیاورده است. این گروه نه تنها پاسخی برای دشواریهای زندگی روزانهی مردم ندارد، بلکه با زبان جنگ، آیندهی کشور را نیز به بازی گرفته است. دیر یا زود مردم ما برای واژگونی آنان دست به کار خواهند شد. ولی پرسش بنیادی این است: چه نیرویی جایگزین خواهد شد؟
همسنگی نیروهای ضدبنیادگرایی به خودی خود به سود ”چپ”ها دگرگون نخواهد شد. این روند نیاز به هماندیشی، همنوایی، همیاری و هماهنگی همهی ”چپ”هایی که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نه با کمک نیروهای بیگانهی دشمن، بلکه به دست توانای مردم با شرکت کارگران، رنجبران، لایههای میانی نومید، آزادیخواهان، خلقهای ستمدیده و هر گروه اقلیت زیر ستم هستند، دارد. این ”چپ”ها باید در یک گردان همدست و همگام با یگانگی گرد هم آیند و راهبردی برای رهبری جنبش بیابند.
اگر نیروهای ”چپ” به خود نیایند، اگر با هماندیشی گام به همکاری نگذارند و خطر دشمنان درونی و بیرونی را جدی نگیرند، هرگز به جایگزینی برجسته و کارساز دگرگون نخواهند شد. در آن روی، نسلهای امروز و فردا با خشم و سرزنش به ”چپ” خواهند نگریست و بیخردی تاریخی آن را فراموش نخواهند کرد.
”چپ” اگر بخواهد نیروی جایگزین و تاریخی برای آیندهی ایران شود، باید برنامهی خود را همزمان در برابر سه گروه بنیادگرایان، اصلاحخواهان و شاهخواهان پیش ببرد. اصلاحخواهان و شاهخواهان از چشمههای اقتصادی سرشاری بهره میگیرند، سرمایهی ”چپ” ولی میهندوستی و خلقی بودن آن است.
”چپ” باید بیپرده بگوید که بنیادگرایان با جنگخواهی، اقتصاد رانتی و نئولیبرالیستی و واپسگرایی دینی، تنها ویرانی و تنگدستی برای مردم به بار آوردهاند. شعار «مقاومت» آنان چیزی جز ابزار فریب برای نیرومند کردن بورژوازی نظامی نیست. ”چپ” باید بگوید که خواهان دوستی با همهی کشورهای جهان بر پایهی منافع ملی، استقلال و اقتصاد ملی تولیدی است. ”چپ” باید هم در میدان اندیشه و هم در میدان نبرد نشان دهد که «مقاومت» راستین نه در جنگافروزی، بلکه در ساختن اقتصادی ملی و تولیدی، عدالت اجتماعی و مردمسالاری است.
”چپ” باید بیپرده بگوید که اصلاحخواهان که خود را «چهرهی خردمند و دیپلماتیک» نشان میدهند، در عمل چیزی فراتر از سرمایهداری با کمی آزادی فردی، مانند ترکیه و قطر، نمیخواهند. آنها با شعارهایی مانند «آشتی با جهان» در پی وابستگی به غرب و بازکردن درهای کشور به روی نهادهای مالی امپریالیستیاند. ”چپ” باید از هرگونه آزادی (آزادی زنان، آزادی خلقها، آزادی سندیکاها، آزادی انجمنها) پشتیبانی کند و همزمان آشکار سازد که آزادیهای اجتماعی و حقوق فردی تنها در جامعهای با عدالت اجتماعی معنا مییابد.
در برابر شاهخواهان، ”چپ” باید بگوید که برنامهی آنان چیزی جز بازگرداندن ایران به شرایط نیمهاستعماری دوران پهلوی — جایی که داراییهای ملی به تاراج میرفت و کشور پادوی آمریکا و اسرائیل شده بود — نیست. ”چپ” باید پیوسته یادآوری کند که بازگشت به گذشته، بازگشت به بندگی است و شاهخواهان نه جانشیناند و نه گزینه، بلکه بخشی از همان دشمنی هستند که امروز ایران را نشانه گرفته است. بازگشت آنان به قدرت به معنای بازتولید همان نظام وابستهای است که داراییهای ملی را به پای شرکتهای چندملیتی ریخت و سرنوشت مردم را در گرو تصمیمهای واشنگتن و تلآویو گذاشت و کشور را برای فروش کالاهای غربی به دست بورژوازی کمپرادور سپرد.
”چپ” باید با یادآوری تاریخ، به نسل جوان بیاموزد که پهلویها با کودتای انگلیس و آمریکا بر سر کار آمدند، با ساواک آزادی را خفه کردند و با غارت نفت، استقلال کشور را به پای بیگانگان قربانی ساختند. افزون بر این روشنگریها، ”چپ” باید برنامهای جایگزین در پیش بگذارد.
جایگزین شدن ”چپ” تنها زمانی شدنی است که بر سه شعار بنیادین پای بفشارد:
1. ضد اقتصاد نئولیبرالیستی – به سود ساختن یک اقتصاد تولیدی و ملی.
2. ضد هرگونه حکومت دینی – برای برپایی جامعهای آزاد، برابر و رها از بندهای واپسگرایانهی مذهبی.
3. ضد دستیازی بیگانگان – پاسداری از استقلال و یکپارچگی ایران در برابر بیگانگان و دشمنان.
”چپ” باید این برنامه را به زبان ساده به میان مردم ببرد و با این کار پایگاه طبقاتی خود در میان کارگران، زنان، جوانان و لایههای میانی جامعه را گسترش دهد و به بیشتر مردم نشان دهد که تنها جایگزین راستین برای آیندهای آزاد و مستقل است. اگر”چپ” از این وظیفهی تاریخی باز بماند، میدان بیگمان در دست بنیادگرایان واپسگرا، شاهخواهان وابسته و اصلاحخواهان نئولیبرالیست و سرسپرده خواهد ماند.
بدون این سه ستون بنیادین (آزادی، عدالت اجتماعی و استقلال)، ”چپ” توان کشش مردم به سوی برنامههای خود را نخواهد یافت. ولی اگر چنین راهی پیموده شود، ”چپ” میتواند خود را همچون یگانه نیروی راستین رهاییبخش و جایگزین بنمایاند؛ نیرویی که نه به وابستگی به بیگانگان تن میدهد، نه واپسگرایی دینی را میپذیرد و نه به رنجبران و تهیدستان پشت میکند، بلکه در پی آزادی، برابری و خودسالاری ملی است.
پایانسخن
بنیادگرایان با اقتصاد رانتی، نئولیبرالیستی و با قانون واپسگرای دینی نمیتوانند پاسخگوی نیازهای واقعی جامعه باشند، اصلاحخواهان هم راهی فرای اقتصاد رانتی و نئولیبرالیستی باچاشنی سرسپردگی به نظم سرمایهداری جهانی ندارند و شاهخواهان آشکارا با دشمنان مردم و مهین ما همکاری میکنند.
تنها با تکیه بر خرد جمعی، همبستگی ملی و چشماندازی برآمده از منافع ملی کشور میتوان راهی گشود که نه در بند جنگخواهی بنیادگرایان بیفتد، نه در دام وابستگی اصلاحخواهان، و نه در خدمتگزاری شاهخواهان هوادار امپریالیسم. آیندهی ایران، آیندهای خواهد بود که مردمش با پایمردی، هوشیاری و پایبندی به آرمان خودسالاری خواهند ساخت.
ولی اگر ”چپ” نتواند همگام و هماندیشه به میدان بیاید، جای تهی آن بیگمان با نیروهای وابسته پر خواهد شد و نسلهای امروز و فردا این کوتاهی را بر ”چپ” نخواهند بخشید. تنها با ایستادگی در برابر اقتصاد نئولیبرالیستی، نه گفتن به هرگونه حکومت دینی و ایستادگی در برابر دستیازی بیگانه است که ”چپ” میتواند به جایگزینی شایسته و تاریخی دگرگون گردد.
Comments
واپسگرایی بنیادگرایان، دورویی اصلاحخواهان، وابستگی شاهنشاهیخواهان / سیامک کیانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>