همایش پاسارگاد در هفت کلمه (مختصر و مفید)
محمد علی اصفهانی
.
(۱)
شیر، در هیأت عینی خود، یک درنده ی پر هیبت در قانون جنگل است؛ اما در هیأت مجازی خود، یک نگاهبان پرتوانِ بیشه ها و جنگل های سرسبز.
کورش، در هیأت تاریخی خود، پادشاهی در سلسله ی هخامنشیان است؛ اما در هیأت اسطوره یی خود، نماد یک پاکیزگی خلاف روال معمول و خلاف ذات و طبیعت قدرت. یک استثنا بر قاعده ی اقتدار.
در معنای عام.
و نیز، نماد اسطوره یی هویت مورد تجاوز قرار نگرفته و بکر و دست نخورده ی سرزمینی به نام ایران، در هجوم تندباد های چپاول و غارت و کشتار و اشغال و تجاوز و تحقیر.
در معنای خاص.
بخش های بزرگی از اساطیر، یعنی اساطیر در بخش های بزرگی از خود، بیان آرزو هایی هستند که تحقق نیافته اند ولی می بایست و یا می باید که تحقق بیابند. بیان آنچه نیست و باید باشد، در اعتراض به آنچه هست و نباید باشد.
در پاسارگاد، نه کورش تاریخی، که کورش اسطوره یی بود که ستایش شد. و مهم نیست این که ستایشگران کورش، هیأت تاریخی او را در هیأت اسطوره یی او یافته باشند، یا هویت اسطوره یی او را در هیأت تاریخی او.
مهم، آن چیزی است که ستایش شد.
چیزی که می بایست باشد، و نبود.
و یا بود.
(۲)
پس از پایان عصر کلنیالیسم و استعمار، و آغاز عصر امپریالیسم، و به خصوص پس از تحول امپریالیسم به سرمایه داری واحد و به هم پیوسته ی جهانی، که در آن اقتصادِ همه ی دنیا با اقتصادِ همه ی دنیا درهم تنیده است و مرز های نوین را قلمرو هایی دیگر تعیین می کنند، ناسیونالیسم، در هیچیک از اشکال خود، نمی تواند پاسخ مناسبی به مسأله ی «هویت» باشد.
جستجوی هویت در بیراهه ی ناسیونالیسم، از آن پس تا کنون، همیشه نافرجام و یا بدفرجام بوده است، و همچنان نافرجام و یا بدفرجام خواهد بود.
نفی ناسیونالیسم اما، به معنای نفی مفهوم «میهن» و آب و خاک، و نفی ضرورت نگاهبانی از میهن و آب و خاک نیست.
و نباید باشد.
تا زمانی که حقیقت جهانِ بی مرز، که در ذهن و سفر های ذهن و رؤیا های دلنشین وجود دارد، خود را بر واقعیت جهانِ سراسر مرز، که بر عین و زندگی خالی از رؤیا حاکم است، تحمیل نکند، «میهن» با همان تعریف خاص و شناخته شده اش، اگرچه در مرز های جغرافیایی، محدود نمی شود، اما با مرز های جغرافیایی متداول، تعریف می شود.
و باید تعریف شود.
(۳)
وجود شعار های عکس العملی، در غیاب یک رهبری منسجم و مقتدر و مقبول همگان، در هر جنبشی و هر حرکت اعتراضی خرد و کلانی، کاملاً طبیعی است.
گفتار ها و رفتار های عکس العملی در یک جامعه، که موجودیتی است متشکل از فرد ها به علاوه ی روح جمعی محصول تجمیع این فرد ها (که محصول تجمیع ریاضی نیست و محصول تجمیع دیالکتیکی است و متفاوت با روح فردی است) چیزی نیستند به جز شکل های پیچیده تری از برخورد های عکس العملی تک تک آدم ها در مواجهه با امور روزمره ی زندگی اشان.
و کدامیک از ما می تواند منکر برخورد های عکس العملی متعدد خود در روزمره های زندگی اش باشد؟
آنچه مهم تر است، وجود این شعار های عکس العملی نیست؛ وجود عواملی است که این شعار های عکس العملی، محصول آن هاست.
و تلاش در جهت از میان بردن آن عوامل.
همراه با گسترش آگاهی، و تعمیق خرد جمعی.
(۴)
در اوج جنبش سبز، شعار های مبتذلی مثل «نسل ما آریاست ـ [بنابر این] دین از سیاست جداست» هم داده می شد، و یا شعار «نه غزه نه لبنان» که نفی همبستگی و پیوند ذاتی تمامی جنبش های رهایی بخش با یکدیگر بود، و اتفاقاً به خاطر تبلیغات وسیعی که از بیرون ایران برای آن می شد خریداران زیادی هم داشت.
اما آیا چنان شعار هایی، می توانست اصالت جنبش را زیر سئوال ببرد و یا خدشه یی بر آن وارد کند و یا اندک تردیدی در ضرورت پشتیبانی از آن به وجود بیاورد؟
آن، در ابعاد بزرگ.
و این، در ابعاد کوچک.
چه فرقی می کند؟
اگر بخواهیم شعار های جفنگی نظیر «هرچی بلاس از عرباس»، یا ما آریایی هستیم، عرب نمی پرستیم» را به همین معنای ظاهری و صوری اشان در نظر بگیریم و متوجه ماهیت عکس العملی آن ها (که قابل توجیه نیست، اما قابل درک و «فهمیدن» هست) نشویم، باید شعار «آزادی اندیشه ـ با پشم و ریش نمی شه» را هم با شعار «کورش پدر ماست» همان سردهندگان آن شعار و آن شعار ها در تضاد ببینیم.
کورش خودش «اِند» ریش و پشم بود!
مگر نه؟
قطعاً طرفداران «اصیل» برتری نژادی، و عرب ستیزان حرفه یی هم به عنوان بخشِ خوشبختانه کوچکی (یا امیدوار باشیم کوچکی) از جامعه ی ایرانی، در همه جا حضور دارند. از جمله در مثلاً همایش پاسارگاد. و کاری اشان هم نمی شود کرد. اما تعمیم دادن آن ها به کسانی که نه از سر عرب ستیزی و نژادپرستی، بلکه بدون توجه به ماهیت شعار های آنچنانی خود، و بیشتر به عنوان چیزی از نوع دهن کجی به نظام ملایان که ایران را مستعمره ی مکه و مدینه ی «صدر اسلام» می خواهد (یا ساخته است) آن شعار ها را هم قاطی شعار های خوب خود، روی هوا پرانیده اند، کار درستی نیست.
کار درستی نیست، و کار غلطی است.
و موجب دست کم گرفتن پتانسیل نهفته در حرکت مردمی و ستایش برانگیز همایش پاسارگاد خواهد شد. حرکتی که خود، بخشی از پتانسیل نهفته و نانهفته ی جنبش سراسری ضد استبدادی و عدالت طلب جاری در میهن ماست.
(۵)
یک وقت، ممکن است که ما بگوییم که «دموکراسی» و این چیز ها را قبول نداریم و این ها همه اش حرف های «بورژوایی» یا «لیبرالی» یا «استکباری» یا کوفتی یا زهر ماری و یا فلان و بهمان است.
اما وقتی که ادعای دموکرات بودن می کنیم، و از تکثر آرا و عقاید، و از پلورالیسم و آزادی عقیده و بیان و کذا و کذا حرف می زنیم، باید حق طبیعی تمام گرایش های سیاسی را در ابراز وجود و اعلام حضور خودشان به رسمیت بشناسیم.
و این، باید با طیب خاطر، و رضای کامل، و برخاسته از اعتقاد قلبی امان باشد، نه برای ظاهرسازی.
چه اشکالی دارد که بخشی از کسانی که در همایش پاسارگاد حضور داشتند، و در کل جنبش سراسری هم حضور داشتند و دارند، به هر دلیلی و با هر استدلالی، به نظام مشروطه ی پادشاهی تمایل داشته باشند؟
از ویژگی های برجسته ی جنبش سراسری موجود، غالب بودن وجه مدنی آن بر وجه سیاسی آن است.
و این، نقاط قوتش بیشتر است از نقاط ضعفش.
و یکی از نقاط قوت بی شمارش این است که اینچنین، می تواند از منتهی الیه طیف راستِ افراد و نیرو های درون خلق، تا منتهی الیه طیف چپ این افراد و نیرو ها را در جنبش جای دهد.
و جای داده است.
بقیه اش، به توان و استعداد و صلاحیت و شایستگی و آمادگی افراد و نیرو ها بر می گردد و بهایی که به خود و اندیشه ی خود می دهند و بهایی که حاضرند برای آن بپردازند.
(۶)
چه بر سر دستگیرشدگان این همایش آمده است؟ آن ها در چه شرایطی هستند؟ سکوت در قبال سرنوشت آن ها را با هیچ بهانه یی نمی توان توجیه کرد.
دفاع از آن ها ـ دفاع از حقوق سیاسی آن ها، و نه فقط دفاع از حقوق اولیه ی انسانی آن ها (که متأسفانه گویا از این یکی دفاع هم خبری نیست) ـ دفاع از شرف مبارزه است؛ و سکوت در قبال سرنوشت آن ها همدستی و همراهی با سرکوبگران.
بی تفاوتی نسبت به سرنوشت دستگیر شدگان این همایش، بر دامان هر فرد و هر نیرو و هر تشکل سیاسی یی که داعیه ی مبارزه دارد، لکه ی ننگی خواهد بود که با رنگ هیچ توجیه و اگر و مگر و الّا و امّایی پاک نخواهد شد.
(۷)
همایش آبان هزار و سیصد و نود و پنج در پاسارگاد، با همه ی کم و کاستی هایش، بار دیگر روشنایی و درخشش آتش نهفته در زیر خاکستر جنبش بزرگی را به نمایش گذاشت که از خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت، در ادامه ی همه ی مبارزات مردمی سراسر تاریخ ایران، وارد یک مرحله ی کیفی جدید شده است.
در پیوندِ گسترده و گسترش پذیر تمام افراد و نیرو های بالفعل و بالقوه ی این جنبش سراسری، به ارتقای کمّی و کیفی آن بیاندیشیم؛ توانایی های نامکشوف آن را کشف کنیم؛ توانایی های مکشوف اما مورد بهره برداری قرار نگرفته ی آن را مورد بهره برداری قرار دهیم؛ و خود را برای خیز نهایی آماده سازیم.
پیروزی، شاید آنطور که در حماسه ها و سرود ها و سروده ها می گویند، در یک قدمی باشد؛ اما اندازه و بلندی قدم های ما به اندازه و بلندی قدم های تاریخ نیست، و برای طی آن یک قدمِ تاریخیِ باقی مانده تا پیروزی، با توجه به فرصت های زیادی که از دست داده ایم، و با توجه به فرصت اندکی که برایمان مانده است، فکر می کنم که بهترین راه، خیز برداشتن باشد، نه گاماس گاماس رفتن، و نه با درجا زدن و پا بر زمین و مشت بر آسمان کوفتن احساس حرکت کردن و دل خود را الکی خوش داشتن.
(حالا، چون شما بچه ی خوبی هستید، عقب عقب راه رفتن را نگفتم!)
Comments
همایش پاسارگاد در هفت کلمه (مختصر و مفید)<br>محمد علی اصفهانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>