نگاهی به ضرورت دمکراسی در مبارزات کنونی مردم در ایران
فرامرز دادور
در بیش از 9 ماه که از آغاز خیزش آزادی خواهانه و عدالت جویانه علیه حکومت استبدادی-مذهبی جمهوری اسلامی میگذرد، حرکتهای سازمان یافته نیز، از سوی جریانات مردمی در داخل و خارج از کشور تسریع یافته است. در میان این کنشگریهای سیاسی و ارائه گزینه های سیاسی/اجتماعی، منشورهای متنوع و از جمله منشور دوازده ماده ای از طرف 20 تشکل صنفی و مدنی در داخل ایران اعلام شده که کل نظام سیاسی حاکم را به چالش میکشد. برای نمونه، در این منشور اعتراضات و خیزش وسیع و انقلابی از سوی مردم بویژه زنان، زحمتکشان، فرهنگیان و ملیتها علیه دیکتاتوری سیاسی/اجتماعی، تبعیضات جنسیتی/ملی، بردگی نیروی کار، ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی و برای “پایان دادن” به “روبنای سیاسی موجود”، تاکید میگردد. به نقش تعیین کننده جنبشهای اجتماعی در میان کارگری، معلمان، زنان، دانشجویان، جوانان و جریانات حقوق بشری اشاره میگردد که در راستای ایجاد یک جامعه آزاد و عادلانه مبارزه میکنند. در واقع، روشن است که چشم انداز اصلی در این بیانیه دمکراتیک و رادیکال بوده و شروع این اعتراضات وسیع از طرف جنبش های مردمی به مثابه “سرآغاز انقلابی اجتماعی و مدرن و انسانی برای رهائی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری”، تلقی میگردد.
این نوشته با تاکید بر اینکه به مثابه بخشی از نمایندگان از سوی ” تشکل ها و نهاد های صنفی” عمل میکند با ذکر وجود “وضعیت ضد انسانی و ویرانگر” و ارائه چشم اندازی متکی بر موازین “مدرن و انسانی”، مطالبات حداقل را که شامل آزادیهای مدنی، برابر حقوقی، جدائی دین و دولت، امنیت شغلی، بیمه بیکاری، افزایش حداقل حقوق، رایگان بودن آموزش و خدمات درمانی، برچیده شدن ارگانهای سرکوب و “ایجاد رفاه همگانی” باشد، مطرح میکند. در عین حال، یکی از کاستیهای آن عدم اشاره آن به ضرورت ساختار سیاسی جمهوری (انتخابی و قانونمند بودن مسئولیتهای اداری) در برابر هر دو نظام تمامیت خواه ولایت فقیه و همچنین سیستم گذشتهِ سلطنتی برای اداره جامعه است. همچنین علاوه بر تاکید درست بر “عادی سازی روابط خارجی”، نیاز است که مخالفت با دخالت سیاسی و نظامی از سوی قدرتهای خارجی و امپریالیستی ذکر گردد.
با توجه به ارزشهای مطرح گردیده در این منشور و بطور متنوع در برخی از بیانیه های دیگر، اپوزسیون مردمی مبتنی بر جنبشهای اجتماعی، میتواند مجموعه ای از افراد، جریانات و سازمانهای مدافع آزادی، دمکراسی ، استقلال، جمهوری و ملی گرائی را در بر بگیرد. در میان معیارهای اصولی، مخالفت با دخالتهای سیاسی و نظامی از سوی قدرتهای خارجی اهمیت دارد. به این ترتیب که نه فقط استقلال از هر نوع ارتباط مالی و نظامی بلکه همچنین توسل به اقداماتی چون ترغیب مقامات دولتی در کشورهای امپریالیستی برای اتخاذ سیاستهای تحریم و حرکات تهاجمی دیگر به ایران، نیز نادرست است. بررسی روابط ناعادلانه و فشار سیاسی و اقتصادی از سوی قدرتهای امپریالیستی بویژه دولت امریکا بر سایر ملتها، واقعیت نابرابر و ستمگرانه را نشان میدهد. امروزه ما در سراسر جهان بویژه در خاورمیانه شاهد هستیم که مداخلات سیاسی و نظامی از سوی امپریالیسم آمریکا، چه خطرات بزرگی را در مقابل پیشرفت دمکراتیک و عادلانه برای توده های مردم ایجاد نموده است. برای جلوگیری از آلترناتیو سازی از سوی نیروهای راست و وابسته به قدرتهای امپریالیستی در ایران، جنبش مردمی موظف است که با سازمان یابی در یک تشکل وسیع جبهه ای و ارائه یک برنامه حداقل برای پیروزی انقلاب دمکراتیک و استقرار بلافاصله یک ساختار سیاسی دمکراتیک و مبتنی بر جمهوری (مدیریت سراسری و محلی بر اساس انتخابات آزاد و قانونمند) مبارزات آزادیخواهانه و عدالت جویانه در ایران را هدایت نماید.
در این رابطه مهم است که به چگونگی حمایت درست از مبارزات آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم ایران اشاره گردد. اهمیت دارد که جریانات مردمی دمکرات (مستقلین، ملیون و چپها) علاوه بر خط کشی و افشاگری با طیفهای راست، سلطنت طلب و مدافع دخالت قدرتهای خارجی، به ارزشهای مترقی و واقعی دمکراتیک، نیز پایبند باشند، وگرنه انحرافات چپگرانه و راستگرانه زیانبار میباشد. برای مثال بخشی از چپ “رادیکال” در مقطع کنونی مزیت انجام پذیری انقلاب “سوسیالیستی” و نه دمکراتیک را مطرح میکند، بدون اینکه به شرایط واقعی، بویژه نبود عوامل ذهنی لازم (نبود شناخت و آمادگی لازم در میان اکثریت توده های کارگری و زحمتکش از لزوم تغییر بنیادی بلافاصله برپایه مناسبات سوسیالیستی اقتصادی/اجتماعی که از ستم و استثمار طبقاتی مبرا باشد)، توجه کند. واقعیت این است با اینکه اکثریت قاطع مردم ایران و مجموعه توده های محروم و زحمتکش و بالاخص زنان و اقلیتهای ملی/مذهبی خواهان عبور از نظام ولایت فقیه به یک مناسبات آزاد، دمکراتیک و عدالتجویانه هستند، اما وجود عوامل باز دارندهِ بسیار، از جمله وجود اختناق سیاسی/اجتماعی، مداخلات امپریالیستی، تداوم موانع فکریِ حاکی از فقر اقتصادی/ریشه های سنتی و نبود ارتقاء لازم در چشم اندازهای فکری و پراتیک اجتماعی/سیاسی، باعث گردیده است که ایده های توسعه یافته همبستگی آور و اشکال تطبیق دهنده سازمانی در راستای تشکل یابی جمعی برای شکستن زنجیرهای استثمار و ستم طبقاتی و آمادگی ذهنی برای شروع پروسه شکل دهی به مناسبات غیر کالائی اقتصادی/اجتماعی تبلور نیافته و گزینه های ساختاری برای مدیریت دمکراتیک انسانی جامعه هنوز شکل نگرفته اند. در طرف دیگر، در ایران مانند بسیاری از جوامع توسعه یابنده دیگر تنها یک گروه بسیار کوچک از صاحبان سرمایه (بویژه در حیطه بوروکراتیک و مالی) در شراکت نزدیک با حاکمان نظام و مشخصا بیت آقای خامنه ای جامعه را میگردانند. در واقع، اکثریت قاطع مردم و نه تنها محرومان، کارگران و زحمتکشان شهر و روستا، بلکه بخشهای عظیمی از سرمایه داران کوچک و خرده بورژواها نیز با مشکلات عظیم اقتصادی و اجتماعی مواجه هستند.
در سال 1375 (26 سال پیش)، ترکیب طبقاتی نیروی کار در ایران چنین بود: “41 درصد در جایگاه طبقاتی خرده بورژوازی (کارکنان مستقل در گیر در فعالیتهای خرده کالایی)، 31 درصد کارکنان طبقه کارگر، 4 درصد سرمایه داران، 10 در صد طبقه متوسط و 11 درصد کارگزاران سیاسی دولت” و در واقع “نیمی از نیروی کار ایران” را “تولیدکنندگان خرده کالا” تشکیل میداد (سهراب بهداد و فرهاد نعمانی، طبقه و کار در ایران،ترجمه محمود متحد، صفحات 297 و 177). البته، این رقم در سالهای اخیر تغییر یافته و در سال 2019، همانطور که اقتصاد دان برجسته فرهاد نعمانی بررسی میکند بخاطر “تهاجم اقتصادی- سیاسی نولیبرالیسم”، پرولتریزیسیون و نابرابری در جهان افزوده شده است، با اینحال سهم شاغلان طبقه کارگر و متوسط در ایران هنوز حدود 55 درصد و جمع طبقه خرده بورژوائی 42 درصد بوده است در حالیکه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری مانند امریکا و فرانسه در سال 2019 سهم نسبی طبقه کارگر بیشتر از 80 درصد و سهم خرده بورژوازی کمتر از 10 درصد میباشد (فرهاد نعمانی، ساختار طبقاتی در جهان…، در وب سایت نقد اقتصاد سیاسی 6 ژوئن 2021). علاوه بر آن، در میان طبقه کارگر درصد کوچکی در صنایع بزرگ کار میکنند و بخش عظیم آن در کارگاه ها و حیطه های کاریِ زیر 10 نفر اشتغال دارند. شواهد تاریخی نشان میدهد که جمع های کوچک کارگری در مراکز کار دیرتر به آگاهی های استراتژیک طبقاتی و از جمله ضرورت ایجاد تغییر بنیادی در شیوه های تولید و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی میرسند و ارتباط بین فعالیتهای صنفی با مبارزات سیاسی طویل مدت تر میباشد. در حالیکه در جوامع صنعتی تر بخاطر ازدحام جمعیت کارگری در مراکز شغلی و وجود نسبی آزادیهای دمکراتیک، شناخت و آگاهی جمعی طبقاتی، رادیکال تر بروز میکند. ولی در ایران، علاوه بر تداوم اختناق سیاسی و سرکوبهای وحشیانه از سوی جمهوری اسلامی، در نبود اکثریتی از زحمتکشان و محرومان در جایگاه شغلیِ کارگر و مزد بگیر و در عوض تداوم موجودیت کثیرِ طبقات و اقشار میانه و خرده بورژوا، تا حدی از تنیدن ایده های ضد سرمایه داری جلوگیری شده است.
اما برای اکثر طبقات متوسط و خرده بورژوا مبارزه برای دمکراسی و حقوق دمکراتیک اهمیت دارد. وجود رفاه حداقل اقتصادی و تامینات نسبی اجتماعی متاثر از آن (گرچه در ایران که سرمایه داری مولد محدود بوده و اقشار خرده پا عمدتا بر اساس مناسبات تجاری و خدماتی حاکی از توزیعات درآمدهای نفتی دولتی فعالیت نموده از هیچ نوع ثبات اقتصادی برخوردار نیستند)، آورنده خواسته های مدنیت خواه، نیز میباشد و وجود جریانات مرتیط با طبقات و اقشار میانی در شورشها و حرکتهای دمکراسی خواهی در سالهای اخیر نشاندهنده آن میباشد. در این شکی نیست که بخشی از طبقات متوسط و خرده بورژوا در ایران و بویژه کارمندان فکری و متخصص، از جمله در عرصه های فرهنگی، هنری، دانشگاهی، بهداشتی و اداری در مقاومت ها و اعتراضات مدنی و خیابانی علیه حکومت، در خیزش آزادیخواهانه مهسا تحت شعار اصلی “زن زندگی آزادی” شرکت داشتند. شراکت فعال تشکلهای صنفی فرهنگیان و تجمع های مرتبط با بازنشستگان و متخصصین صنعتی/هنری در حیطه های مطالباتی بدون شک از خواسته های آزادیخواهانه و عدالتجویانه و اساسا ایده های مترقی عمومی در این بخش از طبقات و اقشار کارگری و میانی نشعت میگیرد. اما واقعیت این است که، آنچه که هنوز سطح ذهنی این بخشهای مردمی را تشکیل میدهد، در کل مخرج مشترکی از اعتقاد به لزوم آزادی، عدالت و در عین حال ارتقائ کیفیت زندگی در عرصه های فردی و خانوادگی میباشد. ایده های لازم جهت تحلیل و ارتقاء شناخت از علل اساسی (سرمایه داری) برای تداوم نه تنها استبداد سیاسی و اجتماعی بلکه ناعدالتی و استثمار اقتصادی هنوز عمومیت ندارد.
بدین خاطر، برای جنبش چپ و سوسیالیستی مهم است که از طرح شعارهای رادیکال و بدور از واقعیت با شرایط ایران مانند ارائه تضاد اصلی در مقطع کنونی، به مثابه “تضاد کار و سرمایه” و ضرورت پیروزی “انقلاب سوسیالیستی” به عنوان تنها راه پیشرفت برای طبقه کارگر و زحمتکشان، اهتراز نموده، به اهمیت ظهور انقلاب دمکراتیک که همراهی طبقات و اقشار کارگری، زحمتکش، میانی و محروم را در بردارد، واقف گردد. مهم است که تحت شعارهای آزادیخواهانه و مترقی و از جمله جمهوری خواهی، استقلال طلبی، جدائی دین از دولت، سکولاریسم و اعتقاد به آزادیهای دمکراتیک، جبهه مردمی برای برکناری جمهوری اسلامی و استقرار بلافاصله نظامی مبتنی بر جمهوری و ارزشهای جهان شمول حقوق بشر تشکیل شود. پیروزی انقلاب دمکراتیک و استقرار دمکراسی (حتی عمدتا در حیطه سیاسی) و حقوق مدنی شرایط را برای مشارکت هر چه بیشتر مردم که اکثریت قاطع آنها را توده های کارگری و زحمتکش تشکیل میدهند، در امور جامعه فراهم میکند. تنها در پروسه شکلگیری و فعالیت آزاد از سوی تشکل های کارگری و مردمی است که ذهنیت ها و راه کارهای مترقی و در دراز مدت، سمت گیری سوسیالیستی برای سازمان دهی جامعه بر اساس دمکراسی مشارکتی و حرکت در راستای زدودن قیود سرمایه داری و ستم های اقتصادی و اجتماعی قوام مییابند. در مقطع کنونی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و جدائی دین از دولت هدف اولیه مردم ایران است.
فرامرز دادور
31 ژولای 2023
نکاتی درباره سرمایه داری و دموکراسی
——————————-
سرمایه داری بدون امپریالیسم رشد و توسعه پیدا نمیکرد.
دموکراسی غربی نتیجه ضروری روابط سرمایه داری در غرب نبود، بلکه محصول مبارزه با سرمایه داری بود. برای همین است که دموکراسی غربی خیلی دیر آمد و حدود ۱۰۰ سال بیشتر عمر ندارد، اما سرمایه داری بیشتر از سیصد سال عمر دارد. اگر طبقه کارگر غرب تو سری خور می ماند، دموکراسی امپریالیستی شکل نمی گرفت. شکلگیری دموکراسی غربی، تشدید استعمار، راه حل جلوگیری از قیام و کمونیسم کارکران خودشان و در کشورهای دیگر بود.
دموکراسی غربی با امپریالیسم ش یکی است نه جدا.
دموکراسی غربی مثل تصوری نیست که کتابهای درسی دبیرستانی و دانشگاهی غربی ارائه میدهند. روابط بورژواهای غربی بر اساس توطعه، شیادی، نقض دائم قوانین، رابطه با تبه کاران و گانگسترها، تقلب و غیره است. این روابط از لحاظ اخلاقی بسیار کثیف است و فقط از لحاظ شکل و شمایل و نوع اجرا با دیکتاتوری ها و روابط درونی حاکمین جمهوری اسلامی و سرمایه داران ایران، تفاوت دارند؛ در پشت صحنه، یک هستند.
اخلاق سرمایه دارها (بورژواها، اربابان بردگی مزدی) در واقعیت، اخلاقی نیست که ما بتوانیم آنرا برای بشریت مفید و لازم اعلام کنیم.
رقابت، بی رحمی، بی تفاوتی، جنگ طلبی، توطعه گری و حتی ترور، از خصوصیات سرمایه داران سرمایه داری است. کارگران اخلاق خرده بورژواها را هر روز تجربه میکنند. قدرت و زشتی این رفتارها را ضربدر صد کنید، میشود اخلاق بورژواهای بزرگ.
اینهمه تقدیس بورژوازی از هیچ سند و مدرکی نیامده. در واقعیت ، نه در کتابها، یعنی در عمل، روابط سرمایه دای روابطی بسیار کثیف است، روابطی است که دروغگویی، تظاهر کردن، حقه بازی، کلاه برداری راز موفقیت است. با دلسوز بودن، همکاری کردن، به شرکت گذاشتن، نمیتوان سرمایه دار شد. معلوم نیست به استناد به کدام جامعه شناسی و انسان شناسی، دفاع از بورژوازی انقلابی است.
بورژوازی هیچ وقت انقلابی نبوده مگر برای جیب خود، آنهم به قیمت استثمار نیروی کار کارگران.
روابط سرمایه داری نوگرایی در زشتی و پلیدی مردسالاری، استثمار و استعمار و سلسله مراتب ماقبل خود بود.
زنان غربی از طریق سرمایه داری آزاد نشده اند، بلکه به کارگر تبدیل شده اند. واقعیت، فیل سینمایی نیست. زنان کارگر غربی باید هر روز بچه داری کنند، غذا بپزند، ظرف بشویند.
تبلیغ روابط سرمایه داری را نکنید، تبلیغ ضد انقلاب و اخلاق زشت را نکنید.
آنارشیست
خلاصه کامنت اول در نقد حکم اصلی مقاله:
حکم اصلی مقاله این است که کارگران از بورژواهای دموکرات حمایت کنند.
در رد این تز گفته شد که:
مسئله اصلی جامعه دموکراسی نیست، استثمار نیروی کار است، چه بصورت مردسالاری، چه بصورت بردگی مزدی و چه بصورت امپریالیسم.
وجود دولتهای دموکراتیک به آگاهی زنان و کارگران و انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی نمی انجامد.
اگر دولت دموکراتیک به کمونیسم می انجامید، الان در کشورهای دموکراتیک غربی جامعه کمونیستی داشتیم نه جامعه نولیبرال امپریالیستی.
اضافه:
اگر دولت دموکراتیک به کمونیسم می انجامید، توده های کشورهای دموکراتیک جلوی حمایت از دیکتاتورها، کودتا ها وساختن طالبانها را میگرفتند.
اگر دولت دموکراتیک به کمونیسم می انجامید، توده های کشورهای دموکراتیک به نمایندگان نولیبرال رای نمیدادند.
واژه طبقه متوسط واژه ای علمی ی نیست و از بورژواهای غربی آمده.
.
نکات غلط دیگری هم در مقاله وجود دارد، مثلا واژه “طبقه متوسط” و اینکه یا خرده بورژوا، دموکرات است. چنین حکمی درست نیست، با مراجعه به وقایع تاریخی میتوان نشان داد که خرده بورژواها انتخاب فاشیستی هم داشته اند. وضعیت سیاسی خرده بورژوا ها که منتظر فرصت برای بورژوای بزرگ شدن هستند بستگی به وضعیت جامعه دارد.
.
نکات اضافی:
نویسنده بجای مبارزه با ارتجاع، مبارزه با شکلی خاص از آنرا تبلیغ میکند.
نظرات نویسنده شباهت بسیار زیادی به تبلیغ انقلاب های ضد بلوک شرق سابق را دارد، انقلابهای مخملی که از طریق وابستگان و امنیتی های غربی ترویج میشد.
تبلیغ انقلاب مخملی بورژواهای امپریالیستی در میان زنان و کارکران ایران نه تنها انقلابی نیست، بلکه ارتجاعی است.
کلا،
زنان و کارکران ایران قابلیت درک استثمار شدن و سوء استفاده شدن خود را دارند. تبلیغ انقلاب برای حاکم کردن بورژواهای دموکرات، مثل تبلیغ مذهب و وطن پرستی، جلوگیری از این درک و جلوگیری از انقلاب است.
درست است که علیه ارتجاع آموزش و سازماندهی انقلابی صورت پذیرد.
اساس آموزش انقلابی از بین بردن این گرایشات جاری در جامعه است:
مردسالاری
بردگی مزدی
امپریالیسم
استبداد سلسله مراتب
.
آنارشیست
این آنارشیست اقلیمی مثل طوطی ادعاهای ضد کمونیستی بورژوازی را تکرار میکند . یکبار ننوشت منظورش از مارتریالیسم تاریخی چیست؟
کسیکه اینجا اعتراف کرد آنارشیسم ویکیپدیایی ادعایی اش را نمی تواند از نظر تئوریک تعریف کند، چگونه مدام به جهانبینی های دیگر وصله های غلط و چرند وصل میکند ؟
مثل آخوندها از کلماتی برای ژست استفاده میکند که نه معنی شان را می فهمد و نه ربطی به موضوع و مقاله و کمنت مطرح شده دارند. این روش نیز ناشی از شارلاتانیسم کودکانه و بیسوادی و پر ادعایی است.
این ماتریالیسم تاریخی ادعایی وی یعنی چی؟ که او مدام از آن همه جا سوء استفاده میکند؟ و ربطش به موضوع را نمی گوید. 90 درصد ایدئولوژی آنارشیسم از لیبرالیسم و از مارکسیسم گرفته شده . این مدعی آنارشیسم ضد انسانی، نه لیبرالیسم را میشناسد و نه مارکسیسم را و مثل اداره ممیزی آخوندی فقط از بکاربردن مفاهیم لاتین لذت می برد و ادا در می آورد.
هنوز بعد از بارها سئوال از او نمی تواند حتی آنارشیسم خود را تعریف کند که: مرد ستیز. ایران ستیز. خلق ستیزز. دمکراسی ستیز. اقتصاد ستیز. میهن ستیز. چپ ستیز. اپووزیسیون ستیز.منطق ستیز و …. است.
یعنی او باقیمانده آبروی مرام آنارشیسم را برده با بیسوادی و ادعاهای غلط اش.
نوشتم که:
“تعجب آور است که چرا بعضی ها نمی فهمند که استثمار شدن مهمتر از همه چیز است.”
ماتریالیسم تاریخی ست که این نفهمی را بوجود می آورد. تا فرصت بعدی.
آنارشیست
این آنارشیست اقلیمی تاکنون چقدر اینجا وعده و قول در باره کمنت نویسی و فعالیتش داده ولی عمل نکرده و زیر حرفش زده ___ ؟؟؟ !!!
من تاکنون 7 بار این سئوال را از وی نموده ام ولی نمیدانم چرا مسئول کمنت آنرا سانسور میکند ؟؟ !! چه رمز و رازی پشت این عمل خلاف، مسئول کمنت قرار دارد؟ دلایل شخصی دارد او ؟؟ !!
چرا این آنارشیست ویکیپدیایی مدام اینجا وعده میدهد که فلان و بهمان میکند ولی بازهم حرف و تصمیم اش را عوض میکند ؟؟ !! چه رابطه ای بین حرف و روان و قول و تصمیم و …… وی وجود دراد؟ ! یکی از دلایل نارسیسم و خودشیفتگی اینست که فرد مدام ضمیر اول شخص مفرد من من من من را بکار ببرد.
در کلاسهای نویسندگی و انشانویسی و ژورنالیسم و متن علمی نوشتن، مدام تذکر داده میشود از ضمیر اول شخص مفرد من من من من استفاده نکنید !!!
منیت و اگو و خودخواهی و خودپرستی و خود را مرکز حهان دانستند از صفات زشت خرده بورژوازی است که روی طناب سیرک بندبازی میکند تا جلب نظر نماید. عارفان و رواقیون و ازوتریک های آسیایی و انقلابیون مائوئیستی نیز قرنهاست با این صفت مبارزه میککند.
از این به بعد:
۱ – به کامنتهایی که حمله شخصی به من است، پاسخ داده نمی شود چون حمله شخصی در علم و فن منطق مغلطه است.
۲ – به کامنتهای که در آن استدلال وجود ندارد و صرفا شعار هستند، پاسخ داده نمی شود.
۳ – به سئوالات کسانی که قبلا سئوال کردهاند و نظرشان را در مورد پاسخ من ارائه نداده اند، پاسخ داده نمی شود.
نه خدا، نه ارباب
آنارشیست
آقای قاسم آبادی،
به سئوال شما پاسخ دادم. نظر شما در مورد پاسخ من چیست؟
آنارشیست
چرندیات فاشیست وطن پرست دیگر پاسخ داده نمی شود.
آنارشست
این مدعی و بلندگوی آنارشیسم اقلیمی ویکیپدیایی، که از فرهنگ سازی حرف میزند ،
سالهاست که اندیشه و تفکر و دست آوردهای فکری انسان را انکار و تمسخر میکند، و اینجا با 2 شعار مبتذل قلابی رمانتیک: شورا و اقتدار ، علیه تمام جریانات اپوزیسیون ایرانی ؛
با هدف تجزیه و تبلیغ بی وطنی و آواره گی زححمتشکان و کارگران، خزعبلات مینویسد.
بی منطقی و تضاد و تناقض و شعارهای بی ربط از سر و رویش میبارد.
حالا با شعارهای فرهنگ و انسان ستیز: ضد مرد، ضد میهن، ضد آزادی، ضد اپوزیسیون، ضد چپ، ضد صلح، ضد وحدت، ضد مارکسیسم، ضد ایران، مانند گربه مرتضی علی، هر جوری به هوا پرت شود، بعد از چند کله معلق شدن، دوباره با 4 دست و پا، به روی زمین می نشیند.
مارکسیسم به این دلیل، آنارشیسم را یک ایدئولوژی: شبه فاشیستی خرده بورژوایی اشرافی حراف سفسطه گر و رمانتیک، مناسب قرن 19 اروپا میداند.
آقای قاسم ابادی،
ادامه،
نمونه های بلشویکی:
چرا؟ دفاع از انقلاب قهری و دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتارهای مسلح
https://www.azadi-b.com/?p=36212
در این مقاله از مبارزه مسلحانه علیه رژیم دفاع میشود. تمام ذکر و فکر نویسده قهر است.
رژیم نوکر امپریالیستهاست! معلوم نیست کدام ولی امپریالیستهای شرقی را در نظر ندارد، منظورش امپریالیتسهای غربی است.
باید از این نویسنده پرسید خب نظرت در مورد لنین و استالین چیست؟ نظر او مثبت است، اطمینان داشته باشید، چون هوادار چریکهای فدائی خلق است.
قهر استالین علیه اعضای حزب بلشویک و دیکتاتوری تک حزبی و سرمایه داری دولتی اش همگی انقلابی وانمود می شود.
مارکس و انگلس مقاله، دیکتاتورهای سرمایه داری دولتی اند.
چرا هنوز اعتبار دارند؟
اعتقاد به مرکزی بودن شعار سرنگونی علیه رژیم جنایتکار.
اینها اصلا نقد درست و حسابی نشده اند.
مقاله دیگر:
انقلاب و ضد انقلاب در خیزش بزرگ اخیر!
https://www.azadi-b.com/?p=36204
در این مقاله هم از مبارزه مسلحانه چریکی دفاع میشود، مشی ی که کاملا به ورشکستگی سیاسی انجامید. باید پرسید دلیل ایزوله شدن فدائی ها، انشعابات و غیره چه بود؟ چرا از چریکهای فدائی رادیکال معتقد به مشی مسلحانه دیگر خبری نیست؟ کو عملیات انقلابی مسلحانه؟
شورشها را انقلابی قلمداد میکند اما بحثی بر سر محتوای شعارها نیست، انقلابی است چون یک جا مسلحانه و رادیکال بود، در شهرهای بزرگ مسلحانه نبود اما خشونت آمیز بود. انگار نه انگار که انقلاب معنی خاصی باید داشته باشد نه صرفا سرنگونی و خشونت. اینطور وانمود میکند که هر کسی هوادار مشی چریکی نباشد، هوادار مشی غیر خشونت آمیز است.
اگر اینها رژیم را سرنگون کنند، بعلت نداشتن نقد از لنینیسم و استالینیسم، همان دولت استالینی را میخواهد درست کنند.
به اینها چه بگوئیم؟
انقلابی،
خیر اینها ارتجاعی هستند چون میخواهند دولت دیکتاتوری استالینیستی درست کنند و مشتی اسلحه بدست را حاکم کنند.
در مقابل اینها کوتاهی صورت گرفته چون سرنگونی مهم تر از همه چیز فهمیده شده.
امثال این اشخاص اصلا کار به آموزش ندارند. سرمایه گذاری آنها روی ضجه ها و عکس العملهای احساسی و تند به جنایتهای رژیم است. این اشخاص بنوعی مثل مذهبیون فکر میکنند، اسطوره سازی میکنند، کیش شخصیت میسازند.
.
مقاله این صفحه نمونه سوسیال دموکراسی است. هوادار مبارزه چریکی، رژیم جمهوری اسلامی را نوکر امپریالیستها میداند، اما مارکسیست و یا سوسیالیست سوسیال دموکرات، رژیم را دشمن کوته فکر ترقی خواهی غربی. یکی نوکر، دیگری دشمن.
.
از بورژوا ها هم انتظاری نمیتوان داشت. از وطن پرست فاشیست گرفته تا لیبرالی که اگر اصلاحاتی صورت بگیرد حاضر است در پارلمان اسلامی شرکت کند. واضح است که مبارزه بورژوا لیبرالها و سایر بورژواها برای رهائی از بردگی مزدی نیست، برای رفرم در اعمال این بردگی است.
.
ایده ها مهم هستند، معنا و محتوای آنها باید بررسی و نقد شوند. انسانها هیچ کاری را بدون ایده و طرح قبلی انجام نمیدهند. هر ایده، عمل خود را خواهد داشت. ایده بد، عمل بد خواهد بود.
.
آنارشیست
آنارشست گرامی نقدهای شما بسیار تند و تیز و محکم و روشن هستند اما متاسفانه من درست نمی فهمم بنظر شما چه باید کرد؟
جناب قاسم آبادی،
سئوال کرده اید:
“اما متاسفانه من درست نمی فهمم بنظر شما چه باید کرد؟”
.
پاسخ:
قبل از پاسخ،
کسی نپرسیده که چه باید کرد، بعد از سالها، شما اولین کسی هستید که این سئوال کرده اید. همه مقاله میگذارند و می روند. منهم هم میخوانم و نظرم را می نویسم.. مقاله نویسها مثل کارخانه تبلیغاتی بورژوا ها عمل میکنند، از صبح تا شب، یکطرفه، با تبلیغات تکراری و سیستماتیک، فقط افکار را مهندسی میکنند. شیوه و منطق انقلابی شکل نمیدهند. مطالب ۹۹ درصد آنها صرفا سرنگونی بنجل رژیم است.
.
حال پاسخ به سئوال شما که چه باید کرد:
– بجای آموزش و تبلیغ دولت سازی بر اساس ایدئولوژی حاکمین غربی (سوسیال دموکراسی و یا بورژوا لیبرالی) و یا دولت سازی بلشویکی، باید فرهنگ سلطه جویی در تمام سطوح جامعه نقد شود، یعنی سلطه جویی در روابط بین مرد و زن، سلطه بورژواها بصورت صاحب مالک وسایل تولید بر بردگان مزدی که فاقد وسایل تولید هستند، اقتدار امپریالیستی بر کشورهای قربانی و نتایج فاجعه وار کنونی آن و بلاخرهنقد سلطه جویی در کار گروهی و تبدیل کردن اعضا به کارگر.
– تشکل یابی ضد ارتجاع (اقتدارگرایی)، نه بر اساس شیوه های سیاسی بورژواها و طبقات حاکم تاریخ، که امروزه اساسا حزبی هستند، بلکه باید بر اساس کار گروهی شورایی و یا کلکتیو.
– بجای تبلیغ سرنگونی طلبی، باید مطالبی به توده ها آموزش داده شود که مرتجعین آموزش نمیدهند تا روند نفی فرهنگ حاکم بر جوامع کنونی و جامعه ایران آغاز شود. الان حتی شروع هم نشده و ضدیت با ارتجاع در ایران صرفا در چهارچوب نظری و فرهنگی حاکمین ارتجاع غرب و شرق صورت میگیرد. نتایج سرنگونی فعلی چیزی جز تغییر در شیوه حاکمیت ارتجاع نیست. چه سودی دارد که نوکران سکولار هوادار غرب حاکم شوند، چه سودی دارد که مارکسیستهای دیکتاتور حاکم شوند؟ اینها امتحان خود را پس داده اند. نه فقط ایدئولوژی بلشویکی، بلکه ایدئولوژی لیبرال هم ماهیت استثماری (بردگی مزدی) و امپریالیستی خودش را همیشه نشان میدهد. فعالین چرا سکوت میکنند؟ جز اینک فهم خودشان محدود به سلطه طلبی است؟
۴ – تمام انواع تبلیغات خرافی در ارتباط با انسان نقد شود و شیوه های استدلالی و علمی درک انسان تبلیغ شود نه ایکه دائم ضجه کنیم و بشینیم منتظر سرنگونی شویم و این آموزشها را موکول کنیم به بعد از رژیم.
– فرض نکنیم که همه میدانند، خیر نمیدانند، اگر میدانستند که وضع این نبود. اینهمه قرار و منشور و قوانین ارتجاعی داریم، اگر ذهن توده ها آلوده به ذهن ارتجاع نبود که چنین نمی شد.
۵ – آلترناتیو را نه نهاد و تشکل مرکزی دولتی دیگر، بلکه تشکلات شورایی محل کار و زندگی خودمان ببینیم.
۶ – شورش از حاکمیت و اقتدار است، امری اجتناب ناپذیر، کار ما تقدیس آن نیست، ارتقاء نظری آن است. ما خودمان در این شورشها بوده ایم. لااقل از ناکامی های سابق خود یادبگیریم.
.
تمام مشکل، مشکل ایده است.
ایده های فعلی ضدیت با ارتجاع جمهوری اسلامی، خودشان ارتجاعی هستند. نمیتوان با این ایده ها تشکلات و نهاده ها و روابط درست و انسانی برقرار کرد. باید ارتجاع خوب درک شود و روابط بصورت نهادها و تشکلات، بصورت ضد ارتجاع (انقلابی) شکل بگیرد. انقلابی، نه صرفا رادیکال، چون رادیکالیسم الزاما انقلابی نیست، اتقلابی به معنی ضد سلطه و ضد خرافه و ضد ایدههای غیر علمی و غیر مستدل و دلبخواهی. چطور مثلا شکل سلسله مراتبی، شکلی که تشکلی که بر اساس امتیاز درست می شود، میتواند امتیاز و اقتدار را از بین ببرد؟ امکان ندارد. توده های این تشکلات یاد میگیرند رقابت کنند نه همکاری، میخواهند امتیاز داشته باشند، رئیس باشند، خود نشان بدهند، رهبر شوند، نه اینکه سهمی ایفا کنند.
اگر کل فرهنگ اقتدارگرایی در تمام زمینه های آن، نه فقط در زمینه های خاص مورد علاقه یک ضد رژیمی ی که خودش دنبال هژمونی و سلطه است، نقد شود، شرایط ذهنی بوجود آمدن تشکلات انقلابی ضد ارتجاع در ایران و جهان شکل میگیرد.
ببینید که اپوزیسیون چه وضع خرابی دارد:
هنوز بلشویک داریم، اما میدانیم که عملا آدم کش و دیکتاتور شدند. در شکل چینی اش، عملکرد آنرا داریم هر روز مشاهده میکنیم. شکل کوبایی اش کاملا ورشکسته است. دولتهای باقی مانده آنها همه الان ناسیونالیست شده اند و هوادار سرمایه داری دولتی و صرفا ضد آمریکا هستند. ضدیت با نولیبرالیسم را انقلابی وانمود میکنند اما دولت ایران را که تمام سیاستهایش نولیبرالیستی است را دوست می بینند. چین و روسیه خودشان سیاستهای نولیبرالی دارند.
هنوز سوسیال دموکرات داریم، اما میدانیم که عملا در مقاطع مختلف تاریخی پرو امپریالیست بودند و علیه بردگی مزدی نبودند و دائم تبلیغ ارتجاع لیبرال غرب را میکردند. حتی همین الان میتوان نشان داد. همین الان در غرب، مسئله کارگران را دفاع از دموکراتها و لیبرالها میدانند!!! پس رشد نیروهای مولده چه شد، باز که شد تبلیغ بورژوا لیبرالیسم!!
هنوز اسلامی ضد رژیم داریم ، اما میدانیم که پایه و اساس اندیشه مذهبی خرافی و بر اساس مقدس سازی از آدمهاست، چرا؟ چون تبلیغ سرنگونی مهم تر از آموزش طبیعت انسان شده است.
سطح ایده های شورشها بگونه ای است که میلیاردرها و امپریالیستها هم از آنها دفاع میکنند و دنبال سرمایه گذاری سیاسی هستند.
اصلا علیه ارتجاع کار نمی شود، همه چیز شده فقط تبلیغ ضدیت با ارتجاع دولتی دینی، انگار قرار است بعد از آن همه بروند بهشت..
غربی ها در ایران کودتا کردند و دولت مصدق را بر داشتند، اقتصاد ایران را تحریم کردند، از رژیم شاه دفاع کردند، اما بخش بزرگی از اپوزیسیون، هنوز شیوه های سیاسی و فرهنگی آنها را بصورت انقلابی تبلیغ و ترویج میکند و حتی زندانیان سیاسی توهم به آنها را تبلیغ میکنند.
.
اپوزیسیون از لحاظ فرهنگی محافظه کار و ارتجاعی است. از اعمال قبیح و جنایتکارانه رژیم استفاده میکند تا خودرا صالح نشان بدهد اما وقتی به افکار آنها مراجعه میکنیم (مقالات، سخنرانی ها، تشکلات، جلسه ها) هم مردسالری می بینیم، هم بردگی مزدی و هم تمایل به امپریالیستها و هم رهبری طلبی و سلطه جویی.
چه باید کرد؟،
تمام ابعاد ارتجاع را باید نقد کرد و روش زندگی (روابط شخصی و اجتماعی و تشکیلاتی) درست اتخاذ نمود نه روش غربی و شرقی و خرافی آلوده به سلطه جویی. با اینکار پایه های انقلاب شکل میگیرد. بدون اینکار، ارتجاع در اشکال گوناگون باز تولید می شود.
.
واژه شناسی مربوط به این کامنت:
درست یعنی استدلالی + علمی
انقلاب یعنی ضدیت باسلطه جویی در فرهنگ انسان.
ارتجاع یعنی سلطه جویی.
رفرم یعنی تحمل سازی ارتجاع.
عمل یعنی تشکل سازی شورایی در تمام زمینه های زندگی جمعی.
مبارزه انقلابی یعنی تسخیر محل کار، محل زندگی و اداره شورایی توسط تشکلات ضد اقتدارگرایی.
.
ارتجاع بصورت حداقل در فرهنگ ایرانی هست:
مردسالاری
بردگی مزدی
امپریالیسم
سلسله مراتب در کار گروهی
.
نکته:
علائم نژاد پرستی و وطن پرستی فاشیستی هم اخیرا قابل مشاهده است، مثل ضدیت با عرب، با افغان و حتی ضدیت با ترک یا کورد.
مبارزه با این تعصب و ارتجاع باید بصورت تبلیغ و ترویج انترناسیونالیسم ضد مردسالاری و پرو کارگری صورت پذیرد.
وطن پرستها ما را خائن و تجزیه طلب معرفی میکنند، همیشه اینطور بوده، باید ماهیت اقتدارگرایی و ضد بشری آنها نقد شود.
در یک جمله:
با اقتدارگرایی در تمام زمینه ها باید مبارزه کرد، چه در کلام و چه در عمل.
.
آقای قاسم آبادی،
امیدوارم پاسخ سئوال شما را داده باشم.
.
اگر سئوال دیکری دارید، تردید نکنید.
.
ممنون.
.
آنارشیست
کلا،
تعجب آور است که چرا بعضی ها نمی فهمند که استثمار شدن مهمتر از همه چیز است. کارگران باید اربابان سرمایه دار خود را میلیاردر کنند، به آنها کمک کنند تا دولت ریاکاری دموکراتیک درست کنند تا شرایط انقلاب سوسیالیستی بوجود بیاید؟ این ایده بسیار شرم آور، در این مقاله وجود دارد، اگر شرم آور نیست، یک کسی اینجا توضیح بدهد.
آنارشیست
مهم نیست درصد طبقه کارگر چقدر است، مهم این است که بدون طبقه کارگر بقیه میتوانند زندگی کنند یا نه. اگر بقیه، زندگی شان به طبقه کارگر وابسته است، و اگر طبقه کارگر استثمار می شود، پس بقیه طبقه کارگر را استثمار میکنند و این دلیل کافی برای انقلاب علیه بردگی مزدی است، حال چه توسط خرده بورژواها استثمار شوند و یا بورژواهای بزرگتر. پس تمام بحثهای نویسنده برای طبقه کارگر بی معنی و استثمارگرانه است.
وابسته کردن فهم کارگر بودن و درک انسان و جامعه، ربطی به بورژواها ندارد چون بورژواها هیچ چیزی در مورد جامعه به کسی آموزش نمیدهند که علیه منافعشان باشد. حکم آموزشی موجود در مقاله خرافی و بکل غلط است. نویسنده دارد میگوید که طبقه کارگر بردگی خرده بورژواها و بورژوا ها را بکند تا آنها جامعه صنعتی تر شود و کارگران در باره بردگی شان بیشتر بفهمند. حال فرض کنیم چنین غلطی بکنند، حال فرض کنیم بدون امپریالیست شدن، جامعه ایران بشود مثل فرانسه و آمریکا. همین 80 درصد کارگر اروپائی به کلیسا می رود، به نئولیبرالیسم رای میدهد، به سیاستهای امپریالیستی رای میدهد و دنبال انقلاب سوسیالیستی نیست. مارکسیستها و سوسیالیستهای این جوامع هم هیچ کاره اند.
پس مشکل نه تعداد طبقه کارگر، و نه درجه علمی و صنعتی شدن، بلکه ایده ای است که در میان کارگران تبلیغ میشود. ایده ای که این نویسنده و دولتهای دموکراتیک پارلمانی تبلیغ میکنند، ارتجاعی است چون نتیجه ایده دعوت به کناره گیری از مبارزه طبقاتی و فراموش الغای بردگی مزدی ست. چون نویسنده نمیتواند اینکار را علنا انجام دهد، دست به شاموتی بازی های مثلا علمی میزند که اصلا علمی نیستن.
تشکلات کارگری ی که نوینسده تبلیغ میکند یک قرون برای طبقه کارگر ارزش طبقاتی ندارد. از این تشکلات نوکر بورژواها در غرب زیاد است. کار رهبری این اتحادیه ها جاسوسی برای بورژوا ها و دعوت از کارگران برای شرکت کردن در سیاستهای دولتهای ارتجاعی حاکمین است.
“طبقه متوسط” در مقاله یک طبقه من درآوردی است و از فلسفه اجتماعی بورژواها آمده و واژه ای علمی نیست. در علم اقتصاد درست و حسابی، واژه طبقه متوسط وجود ندارد. کارگر نیروی کار می فروشد، خرده بورژوا مالک وسایل تولید و یا کالای تجاری است، بورژوا مثل خرد بورژوا اما با کمیت بیشتر. رابطه “طبقه متوسط” با کار و تولید چست؟ چرا از واژه های غیر علمی و خرافی استفاده میکنید؟ کارگران را گول میزنید؟
این مقاله بدرد نخور و غیر علمی است و برای گول زدن طبقه کارگر نوشته شده.
زنان و کارگران ایران استثمار میشوند، زنان از طریق مردسالاران و کارگران از طریق انواع سرمایه داران. دولت ایران مثل سایر نهادهای دولتی دیگر بخشی مهم و کلیدی از عوامل استثمار کارگران است. زنان و کارگران ایران میتوانند درباره انسان و انسانیت خود شناخت پیدا کنند، میتوانند استثمار شدن و فریب خوردن خود را بفهمند. فعالیت انقلابی در درجه اول یعنی آموزش حقایق انسان و جامعه به زنان و توده های کارگر، نه سرنگونی های احمقانه وابلهانه و آلت دست رقبای ارتجاعی ارتجاع حاکم شدن.
آنارشیست