نکاتی پیرامون جنبش زن، زندگی، آزادی،
یوسف زرکار
قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی (25 شهریور 1401 ) در مقرّ گشت ارشاد در تهران، جرقّه ای شد برانبار باروت انباشته شده از ستم جنسییتی، قومی و دیگر ستم های اجتماعی – سیاسی جامعه که در بیش از100 روز جنبشی فعال و اعتراضی را رقم زد. جنبشی که بمثابۀ زلزله ای ارکان رژیم ج.ا را به لرزه درآورد. شعار ژن،ژیان، ئازادی ( زن، زندگی، آزادی) که در آرامستان آجی درشهر سقّز طنین انداز شد، انعکاس و تداوم عملی اش را در مبارزات مردم کردستان باز یافت و موج واربه شهر های کوچک و بزرگ سراسر ایران(در بیش از 160 شهر) با تظاهرات و اعتراضات خیابانی در شکل جنگ و گریزدر بیش از 1200 مورد گسترش یافت.این جنبش با بیش از 500 تن کشته که زیاد تراز 60 تن آنان نوجوانان زیر 18 سال بودند، واز دست دادن چشم ده ها تن با گلولۀ ساچمه ای تداوم یافت. جنبش زن، زندگی،آزادی که بمثابۀ زلزله ای آغاز گشته بود، متاسفانه بدلیل سرکوب بیرحمانۀ رژیم، عدم حمایت بخش وسیعی از مردم و عدم پیوند با دیگر جنبش های موجود، در اشکال،وضعیّت وکیفیّت آغازین سه ماهه خود پیش نرفت، امکان گسترش و ارتقاء به سطح بالاتررا نیافت ولی پس لرزه های آن در اشکال شعار نویسی، شعار های شبانه،آتش زدن بنرهای تبلیغاتی حکومتی و برگزاری مراسم گرامیداشت جان باختگان در هفتم و چهلم و یا جشن تولد آنان تا مدت ها ادامه داشت، و هنوز هم مقاومت و نافرمانی مدنی فردی و یا چند نفره در موارد و اشکال گوناگون ادامه دارد. البته تلاش های مبارزاتی و اعتصابات مردم کردستان و تظاهرات بعد از نماز جمعه های مداوم زاهدان موارد برجسته ای اند که در محدودۀ محلی و پیرامونی باقی ماندند و با سایر نقاط کشورهماهنگ و مرتبط نشدند.
با وقفه ای که در پیشرفت جنبش سه ماهه ایجاد شد، فرصتی پدید آمد و ضروری بود که به نکات گرهی و مسائل آن پرداخته شود. البته بسیاری بدین کاردست زده اند، اما جا دارد که باز هم بیشتر و دقیق تر بر روی موارد مطرح، مکث و کار شود. باز اندیشی و بیان درست مسائل گرهی و مفاهیم مرتبط بر پایۀ پراتیک جنبش امری ضروری و حیاتی است. قبل از هر چیز باید از خود پرسید که جنبش مذکور برپایۀ کدامین زمینه ها و بستر شکل گرفته است؟
#- زمینه ها و شرایط جنبش :
جنبش زن،زندگی،آزادی برآیندی از تمامی تضادها ی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است.به بیان دیگر، تضاد های جنسیّتی، قومی ، فقر و فلاکت، بیخانمانی و حاشیه نشینی، سرکوب مداوم چهل و چند ساله، دخالت های مستمر در تمامی ابعاد زندگی شخصی و تجسس ها و اختناق همیشگی ، اعمال قوانین ارتجاعی اسلامی و غیره آن زمینه هایی اند که بستر های این جنبش را شکل دادند. بطور کلّی جنبش یا عمل اجتماعی برزمینۀ تضاد های اقتصادی – اجتماعی با پیوستگی و اتحاد اقشار و طبقات با مبارزه و خواست مشترک آنان شکل گرفته و رخ می نماید. تداوم سرکوب ، خشونت مستمر و سیستماتیک همزمان با آغاز به قدرت رسیدن رژیم ج. ا تا کنون، بویژه علیه زنان و اقلیت های قومی، شدید، گسترده و وسیع بوده است.خودی و غیر حودی سازی جامعه، تحمیل «اسلام ناب محمدی» بر تمامی شهروندان، فساد فراگیر ورانت گسترده، نا کارآمدی مزمن در عرصه های مدیریتی و دهها بحران کوچک و بزرگ، عرصۀزندگی را بر همه تنگ کرده است که موجب شورش ها و جنبش اند و بقولی بحران ها، مامای جنبش های اجتماعی اند.
در بستر چنین زمینه ها و شرایطی که اشاره شد، جنبشی سر برآورد که از همه اقشار و طبقات در آن شرکت داشتند.زنان و مسئلۀ حجاب- بمثابۀ سمبل سلطه گری و اقتدار رژیم – در مرکز آن قرار گرفت. شرکت فعال زنان و در مواردی با جلوه های رهبری آنان، همراهی مردان، دانشجویان و حتی دانش آموزان، در برخی جوانب جنبش نوینی را شکل دادند، که عموماً نسل جوان 25-15 ساله نیروی اصلی آنرا تشکیل می دادند.
# – ویژگی های جنبش:
برخلاف برخی که خیزش و جنبش را مترادف می انگارند، خیزش حرکتی خود انگیخته،مقطعی، ناگهانی و عکس العملی ناشی از فوران خشم و بدون رهبری است که ناپایدار بوده و سازماندهی و هماهنگی نازلی دارد، در واقع خیزش و شورش مترادف هم اند. جنبش علیرغم آنکه خودانگیخته و عکس العملی است ولی حرکتی است که زمان دار است، یعنی با شروع، اوج و فرود همراست.با سطحی از سازماندهی، هماهنگی و رهبری ناپایدار، تداوم می یابد. در جنبش شبکه ای از همکنشی شکل می گیرد، هویت جمعی پدید می آید و فرهنگ خود را می آفریند و شعار های خاص خود را بروز می دهد.
جنبش بمثابۀعمل اجتماعی( پراتیک اجتماعی) را می توان با عناصرو مختصّات( پراتیک) عمل اجتماعی شامل: نیروی عمل، موضوع عمل، هدف عمل و نتیجۀعمل، سنجید و به ارزیابی آن نشست. نیروی عمل محدود و محصور به زنان و مردان جوان و روشنفکران، با موضوع ضدیّت با رژیم بواسطۀ عملکرد چهل و چهار ساله، با هدف دستیابی به آزادی و دمکراسی همرا با نفی رژیم دیکتاتوری( با شعار های سرنگونی طلبانه)، نتیجه ای بهمرا داشت که نه سرنگونی بلکه آشکار شدن هرچه بیشتر مسئلۀ زنان( مبارزۀ با تبعیض جنسییتی و ستم چند گانه ) و در رأس آن مسئلۀ حجاب بود.
بطور مشخص برخی ویژگی های جنبش زن،زندگی،آزادی را به اختصار می توان چنین بر شمرد:
– جنبش سه ماهه 1401 متاثر از جنبش های پیشین و در پیوستگی و ادامه با آنهارخ نمود و برترس و نا امیدی غلبه کرد.
– جنبش زن،زندگی،آزادی جنبش نوین فرهنگی- اجتماعی بود که مضمون آزادی خواهی، دمکراتیک، زندگی نرمال یعنی با کرامت و نرم های انسانی بر پایۀ حقوق شهروندی و مدرنیته را در خود داشت و مسئلۀ زنان در مرکز آن قرار گرفت.
– جنبش موسوم به مهسا، مسائل زنان، به ویژه حجاب را برجسته و نقش آنان را نمایان ساخت که با همدلی و همراهی مردان جوان صورت پذیرفت.
– مبارزات زنان برای کسب حقوق اولیه و برابری با مردان و نفی مردسالاری همواره علیه رژیم ح.ا بصورت فردی و پراکنده و گاهی جمعی وکنشگرانه وجود داشته است ولی با جنبش موسوم به ژینا ،شکل توده ای و جنبشی بخود گرفت.
– در جنبش نه تنها هیچگونه شعار مذهبی سر داده نشد بلکه نفی سلطۀ مذهبی حاکم و سیستم ولایت فقیهی را خواستار بودند و این امر به ویژه در تظاهرات بعد از نماز جمعه های زاهدان با خطابه های مولوی عبدالحمید نیز نمود برجسته ای داشت که ناثیر شایان سیاسی و فرهنگی برجای نهاد.
– جنبش موسوم به جنبش مهسا،علیرغم مبارزات رادیکال مردم در کردستان و اعتصابات انان و نماز جمعه های مداوم زاهدان، نتوانست به سطحی بالاتر فراروید و در بعد توده های وسیع تداوم یابد و این مبارزات در سطح محلّی و محدود پیرامونی، باقی ماندند.
– در جنبش مذکور حمایت و همپوشانی ستمدیدگان وشکاف پیرامون – مرکز با شعار هایی نظیر(کردستان،زاهدان،چشم و چراغ ایران) جلوه ای بی نظیر داشت و نوعی ملّی گرایی را ظاهر ساخت.
– جنبش از حیث نیرو و شعار هایش متکثّر، دمکراسی خواه و در رأس آن سرنگونی طلب بود.
– شرکت دانشجویان (جنبش دانشجویی) و دانش آموزان در آن وسیع و چشمگیربود ولی کارگران پروژه ای نفت، معلمان، بازنشستگان، محبط زیستی ها وپرستاران بطور موردی و محدود با آن همراهی کردند که فراگیر نبود.
– جنبش با تاکتیک های اعتراضات خیابانی، محلّه محور، نامتمرکز، ضربتی پیشرفت و دفاع از خود، آتش زدن بنرها و برخی اماکن سرکوب و تحمیق حکومتی را دربر داشت.
– در جنبش زن،زندگی،آزادی، گذشته از ویژگی ها و مختصّات نسل جوان، نقش شبکه های فضای مجازی و اینترنت برجسته و ویژه بود.
– جنبش مذکور،علیرغم فداکاری ها، دلاوری ها، جان باختن ها و علیرغم انقلابی بودن شعار های سرنگونی طلبانه اش، که نفی کلیّت رژیم را نشانه گرفته بود، در تحقق عملی سرنگونی، بدلیل سرکوب سبعانه و همه جانبۀ رژیم، ناتوانی جنبش در بسیج توده های وسیع مردم و پیوند نیافتن با دیگر جبش ها از توانش کاسته شد وعقیم ماند.
– سردادن شعار های رادیکال، بدون توجه به زمینه های مادی و عینی جنبش، نه تنها نشانۀ پیشروی شتابان آن بود، بلکه به توهم سرنگونی زودرس دامن زد.
– جنبش در بعد وسیع و بی سابقه ای حمایت افکار عمومی بین المللی را کسب کرد، به ویژه ایرانیان خارج کشور، پشتیبانی و حمایت وسیعی از آن بعمل آوردند که البته عملکرد مخرّب راست گرایان سلطنت طلب در تخریب وحدت و هماهنگی ایجاد شدۀ اولیه نقش پررنگی داشت.
– همدلی و همراهی هنرمندان و ورزشکاران در حمایت از جنبش بی سابقه بود.
# – عدم ارتقاء جنبش به سطحی بالاتر:
عدم ارتقاءجنبش به سطح بالاتر یعنی تحوّل به اعتصابات سراسری و عمومی، یکی از مسائل سئوال برانگیز جنبش زن، زندگی، آزادی است. چرا چنین تحوّلی رخ نداد؟ چرا پتانسیل انقلابی بخش بزرگی از مردم از بالقوّه به بالفعل در نیامد و قشر به اصطلاح «خاکستری» در آن شرکت نکرد؟
آشکار است که رشد جنبش و تغییر کیفی آن، تنها با شرکت قشر جوان و نوجوان 25-15 ساله و داشجویان اتفاق نمی افتد بلکه به والدین آنها (یا همان 45-25 ساله ها)، کارگران، معلّمان، پرستاران و مردم عادی و طبقۀ باصطلاح متوسط ( میانی) و به بیان دیگربه همۀ اقشار و طبقات نیاز دارد.
جنبش در جذب این طیف ها نا توان بود.کنشگری انقلابی جنبش بویژه شعارها یی مانند (امسال سال خونه،سید علی سرنگونه) با طیف های مذکور همحوانی نداشت وهمراه نگردید.
به بیان دیگر شعار زن،زندگی،آزادی با شعار نان،کار، آزادی، ادارۀ شورایی پیوند نیافت و تظاهرات و اعتصابات سراسری و عمومی شکل نگرفت. بدون شک یکی از دلایل اساسی این ناتوانی ،عدم وجود سازمان یانی و تشکّل های وسیع و سراسری صنفی، مدنی و سیاسی در جامعه است، که امکان و زمینۀ چنین تحوّلی را بالقوّه فراهم می سازد. در این بین ضعف و پراکندگی طبقۀ کارگر، چه از نظر تشکّل یابی و چه از نظر شغلی و کاری، یکی از دلایل عمدۀ آن است. همراهی معلمان وحمایت کارگران پروژه ای نفت، که در دو مورد رخ داد، محدود ماند و جنبش ارتقاء و وسعت نیافت و فراگیر نشد.
توده های فرودست و طبقۀ باصطلاح متوسط ( میانی) همدلی معنوی داشتند ولی انرژی آنان از قوّه به فعل تبدیل نگردید و خلاصه اینکه قشر باصطلاح خاکستری به میدان نیامد، که چرایی و دلایل آن متعدد است. منجمله:عدم وجود شبکه ای از جامعه مدنی، عدم برخورداری از تشکّل های مربوط بخود، ترس از آیندۀ بعد ازسرنگونی رژیم، روحیۀ محافظه کارانه، عدم وجود بدیل یا آلترناتیو جانشین و وابستگی بخشی از خرده بورژوازی از نظر اقتصادی به رژیم و امتیاز بری آنان با سیستم وسیع بوروکراتیک وغیره را می توان برشمرد.
# -برخی شعار های جنبش:
در این بخش تنها به بررسی برخی شعار های مهم و فراگیر پرداخته می شود.
شعار عمومی و محوری، شعار زن، زندگی،آزادی بود که جنبۀ عام دارد و مورد قبول همگانی قرار گرفت و فراگیر شد. دیگرشعارها بربرابری جنسیّتی(برابری زن و مرد)، دمکراسی خواهی، عدالت طلبی و محیط زیست تأکید داشتند.بطورکلّی شعار های سلبی فراوان بودند ولی شعارهای ایجابی اندک و محدود مطرح شدند و برجستگی نیافتند.
نوک پیکان شعار ها علیه کلیّت نظام ج.ا. و خواهان سرنگونی اش بودند که متاسفانه با پیوند یابی و همراهی با توده های وسیع تر روبرو نگشت. این فاصلۀ بین حرف و عمل (یا هدف جنبش و نتیجۀ آن)، علاوه برسرکوب لجام گسیخته ازجانب رژیم، خود به علّتی دیگر در فروکش کردن جنبش تبدیل شد. شعار های رادیکال نه تنها تجلّی پیشروی شتابان جنبش بود بلکه عدم توجه به زمینه های مادی و عینی جامعه، توهم سرنگونی زود رس را دامن زد، تصوّری که ذهنی بود و با توانایی جنبش و نیروی عملی که در میدان بود، همخوانی نداشت.
طنین انداز شدن شعار هایی چون:« کردستان، زاهدان، چشم و چراغ ایران»در اقصا نقاط جامعه و دیگر شعار های حمایتی از اقوام و اقلیّت ها، و همبستگی های ابراز شده نه تنها برشکاف مرکز- پیرامون غلبه کرد بلکه نوعی وحدت ملّی را بروز داد.
مطرح شدن شعار هایی مانند :«مرگ برستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» یا «نه سلطنت،نه رهبری،آزادی و برابری» و فقدان شعاری در حمایت از مجاهدین و یا سلطنت در کف خیابان، علاوه بر مضمون نفی ستم و استثمار و آزادی خواهی، از طرفی نفی ولایت و سلطنت بمثابۀ مدل های حکومتی را بطور مستقیم نشانه می روند و از طرف دیگربطور غیر مستقیم، خواست جمهوری خواهی وسکولاریسم را در خود دارند.
# – سازمان یابی و رهبری:
بسیاری گفته و نوشته شده که جنبش زن،زندگی،آزادی جنبشی افقی، خود سازمان یافته، غیر سلسله مراتبی و ناشی از شبکه های فضای مجازی بوده و یا این جنبش نقش رهبری سنّتی را نفی کرده است وغیره که دقبقأ همین موارد از جمله ضعف ها و کمبود های جنبش مذکور هستند.
بحث در بارۀافقی یا عمودی بودن جنبش زن، زندگی، آزادی مغلطه و سفسطه ای بیش نیست زیرا که جنبش ها بر بسترشرایط اقتصادی – اجتماعی هرجامعه ، توسط اقشار و طبقات آن جامعه بمثابۀ نیروهای کنشگر آن جامعه از بطن و درون جامعه مفروض ( یا باصطلاح از پایئن ) شکل می گیرند و می جوشند، افقی یا عمودی دانستن آنها بی ربط است.
همانطور که تجربۀ پراتیک این جنبش نشان داد،خود سازمان یابی و یا سازمان یابی به کمک شبکه های مجازی، نا پایدار، محدود و از سطح نازلی بر خوردار بود، و قابلیّت تداوم و گسترش نداشتند. بعلاوه نفی سازماندهی سلسله مراتبی دقیقاً به معنای نفی سازمان یابی شهری،استانی و کشوری است که برای هماهنگی جنبش ضروری است و نوعی سلسله مراتب در آن عملکرد می یابد.
ستایش نفی رهبری در جنبش مذکور، دقیقأ به معنای ضربه زدن به آن بود، زیرا که نقش رهبری فردی یا جمعی ( شورایی) به معنای نقش راهبردی آن ، برای پیشبرد و هدایت حنبش امری مهم و حیاتی است. به ویژه با توجه به نقش و عملکرد هزاران ساله سیستم شاهنشاهی در ذهن تاریخی مردم ( چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه) و بعدأ روی دیگر آن سکّه، یعنی حاکمیّت نظام ولایت فقیه
( گفته های ولایت، گفته های خداست) و با در نظر داشت تمایل و عادت توده های مردم به یک «رهبر» و نقش آن در اغلب جنبش ها در حافظۀ تاریخی آنان، امررهبری مهم و برجسته می گردد.
علاوه بر این ها، بدون برپایی نهاد های مدنی ، سیاسی و صنفی وسیع و سراسری ، دست یابی به آزادی، دمکراسی و سکولاریسم ( جدایی دین از دولت)، ممکن نیست.مبنای رهبری جمعی دمکراتیک نیز امر تشکّل یابی جامعه است که نقش آن در پیشبرد و هدایت جنبشی که قرار است پیروز شود، برای تمرکز نیروها، اتّخاذ تاکتیک ها و استراتژی لازم وهدایت نظری آن انکار نا پذیر است.
رهبری ممکن است که در جریان جنبش رخ نماید، ولی بدون وجود زمینۀ مادی و شبکه ای سازمان یافته از نیروهای درگیر علیه رژیم و همبستگی و پیوستگی آنان، ممکن نیست و اگر هم پدید آید چیزی بی پایه و مایه است و دمکراسی اجتماعی را تأمین و تضمین نخواهد کرد.
زمانی می تواند در جنبش، بدیل مشخّص پدید آید که نوعی سازمان دهی سراسری و چشم اندازاستراتژیک داشته واز اعتماد عمومی برخوردار باشد.نیاز به بدیل و رهبری شاخص که از درون جامعه برحاسته باشد، ضروری و لازم است، نمونۀ تلاش برای ایجاد بدیل و رهبری از بالا را در همین جنبش و در خارج کشور با عملکرد راستگرایان سلطنت طلب وهمراهان جرج تاونی آنان را شاهد بودیم. دیدیم که که چگونه این تلاش کاریکاتوری به اعتماد عمومی که لازم و ضروری بود، ضربه زد و چنین عملکردی به نوبۀ خود در پراکندگی صفوف اپوزیسیون در خارج تأثیر شایانی داشت و در جنبش داخل نیزدلسردی را دامن زد.
# – جنبش انقلابی یا انقلاب؟
جنبش زن، زندگی، آزادی به غلط انقلاب توصیف شده است.چرا؟ دلایل آن به تفسیر نادرست از مفهوم انقلاب و انتظارات مردم از سرنگونی زودرس ج.ا باز می گردد.
آنانی که طیّ سالیان دراز در بحث ها و مناظره ها در بوقهای تبلیغاتی شان همچون جن از بسم الله، از کاربرد واژۀ انقلاب فرار نموده، آنرا نفی می کردند و تابو می شمردند، به یکباره طرفدار واژۀ انقلاب شدند. این امر موجب شد تا از یکطرف واژۀ انقلاب بازپس گرفته شود و بطور وسیع مطرح گردد و از طرف دیگراز محتوای واقعی خود تهی گردد.
اساساً باید از خود پرسید که انقلاب به چه معناست؟ این امر آشکاری است که هر انقلابی در بستر و زمینه های اقتصادی – اجتماعی و سیاسی جامعه مفروض رخ می دهد.این بستر و زمینه ها کدامند؟ بطور خلاصه و فشرده هر انقلابی به شرایط عینی انقلاب، موقعیّت انقلابی و شرایط ذهنی نیاز دارد.در اینجا به بحث پیرامون این واژه ها و بازگشایی آنها پرداخته نمی شود زیرا که این مقاله گنجایش بحث و فحص تئوریک راندارد، تنها به تعریفی از انقلاب و نتایج آن بسنده می گردد.
اگر انقلاب را حرگتی از جانب اقشار و طبقات تا کنون فرودست برعلیه اقشار و طبقات تا کنون فرادست، بمنظور کسب قدرت سیاسی و ایجاد نظم جدیداً تاریخی بدانیم، چند نکته در آن مستتر است:
یکم- انقلاب یک روند یا پروسه است که در مقطعی به دگرگونی کیفی ( سیاسی یا اجتماعی) فرا می روید.
.دوّم – حرکت یا جنبش می تواند به انفلاب سیاسی ( یعنی تغییر در روبنای دولتی و تغییراتی در طبقۀ حاکم) که انقلابی اجتماعی نیست، منجر شود.
سوّم- جنبش می تواند به انقلابی اجتماعی (دگرگونی اساسی نظم پیشین و ایجاد نظم جدیداً تاریخی) که حتماً سیاسی هم هست، بیانجامد.
حال پرسیدنی است که جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی کدام تغییر کیفی برای کسب قدرت سیاسی ( دگرگونی کیفی برای نظم جدیداً تاریخی پیشکش) را رقم زد که انقلاب نام گیرد؟ تصوّر و توصیف جنبش انفلابی مذکور، علیرغم برخورداری از مواردی نظیر: نفی کلیّت رژیم، نفی سلطۀ ایدئولوژیک مذهبی حاکم ، خواست مدرنیته و حقوق شهروندی را انقلاب نامیدن، نه تنها نادرست، گمراه کننده و اغراق آمیز است بلکه آگاهانه یا نا آگاهانه قصد وخواست همطراز نمودن انقلاب 57 با جنبش زن،زندگی، آزادی را در خود دارد، تا آن یکی را «فتنه» و «خطا» جابزند و و این یکی را به سطح « انفلاب» بالا بکشد تا امیال خود مبنی بر جابجایی قدرت از بالا به کمک دول امپریالیستی را توجیه پذیر سازد. تلاش ها و اعتراضات سه ماهه جنبش مذکور با نتایج سیاسی و اجتماعی محدود- هرچند با موارد و جنبه های نوین را نمی توان انقلاب نامید.
بعلاوه باید افزود که انقلاب بدون قهر انقلابی توهمی بیش نیست. همانطور که در تجربۀ جنبش دیده شد، سرکوب وسیع و همه جانبۀ رژیم تا دندان مسلّح علیه توده های مسالمت جوو بی دفاع و عدم توازن واقعی قدرت بین آنان، خود بهترین ملاک و دلیل بر ضرورت بکارگیری قهر انقلابی است. با اندک دفاع از خود مشروع و محدودی که برخی از مبارزین دربطن این جنبش مسالمت آمیز از خود نشان دادند، پاسخ را از جانب رژیم با اعدام یافتند و این خود بی پایگی باصطلاح استدلال های مدعیّان « مبارزۀ خشونت پرهیز» را نمایش می دهد. اندکی توجّه به این گفتۀ انگلس خود گویای ضرورت قهر انقلابی است:
« انفلاب عملی است که در آن بخشی از اهالی بوسیلۀ تفنگ، سرنیزه، توپ یعنی وسایل فوق العاده اتوریته ای، ارادۀ خود را به بخش دیگرتحمیل می کند و حزب پیروزمند برحسب ضرورت، مجبور است که سیطرۀ خود را بوسیلۀ اسلحه حفظ نماید…..»
# – همه با هم یا همه با من؟
مسئلۀ اتّحاد یا همه با هم برای پیشبرد و پیروزی جنبش آتی مسئله ای سهل وممتنع است.سهل است زیرا که بدون اتّحاد یا همان همه با هم، بدون بسیج ملّی و گفتمان فراگیر که مورد قبول اکثریت مردم قرار گیرد، غلبه بر رژیم ممکن نیست و ازاین زاویه ضروری است.ممتنع است چون اتّحادی بدون مرزهای روشن برنامه ای و ساختار نظام آینده می تواند به همه با همی نظیر انقلاب 57 و خمینی منجر شود. سرپوش نهادن بر اختلافات نه تنها به مخدوش نمودن خواست های طبقاتی اقشار و طبقات درگیر در جنبش می انجامد، بلکه می تواند زمینه را برای غلبۀ نیروهای راستگرا به سردمداری رضا پهلوی یا عناصری از این دست که هم اکنون در تلاش شکل دهی به چنین امری هستند، را فراهم سازد.
جبهۀ جمهوری خواهی چپ اگر برای ایجاد یک نظام سکولار- دمکراتیک پارلمانی تلاش می کند، لازم و ضروری است که برنامه یا منشور خود را بروشنی بیان نماید و تلاش کند تا با سازمان دهی از پایئن و در سطح وسیع توده ها، در اتّحاد با دیگر نیرو های هم راستا، آن را به گفتمانی فراگیر و هژمون تبدیل سازد. بدون چنین تلاش هایی آیندۀ جنبش آزادی و دمکراسی خواهی با توجّه به تلاش های نیرو های راستگرا، با امکانات تبلیغاتی و پشتیبانی دول امپریالیستی در خطر است. این امکان وجود دارد که بار دیگرهمه با همی برفراز سر مردم، برخلاف منافع کارگران و زحمتکشان و این بار با جلوه های سکولار ظهور کند. باید خطر را دریافت.
یوسف زرکار
آگوست 2023 – مرداد 1402
مقاله میگوید که رهبری لازم تیت.
.
حال درباره سیاسیون رهبری طلب و حزب ساز و دولت ساز،
.
انقلاب به رهبری فردی و حزبی نیاز ندارد. رهبر و حزب و تشکیلات سلسله مراتبی خارج از محل کار و زندگی یعنی دنباله روی و فعالیت برای تغییر جامعه بر اساس اعتماد به بالا.
.
خیر، درجه اعتماد زنان و کارگران باید به رهبر ها و احزابشان صفر باشد. چرا؟
.
چون رهبرها یک سلسله مراتب زیر دست می سازند که کارشان از طریق این زیر دستها پیش می رود. رهبری و حزب پذیرفتن یعنی زیر دست شدن و اطاعت کردن و خود را کلفت مابانه و نوکر مابانه در این سلسله مراتب جا کردن و از نردبان قدرت بالا رفتن. این علیه انقلاب است. غیر علمی بودنش توضیح داده خواهد شد، این بغایت غیر اخلاقی و زشت است. باید رقابت، چاکری، حسادت و غیره نهی شود نه تشویق. کار رهبری تشویق اینهاست.
.
زیر دست بودن یعنی پذیرفتن استبداد، اطاعت کردن یعنی فکر نکردن. هر چه توده ها بیشتر زیر دست بشوند و چاکرم، نوکرم راه بیاندازند، برده تر می شوند. هر چه توده ها (پائینی ها) بیشتر اطاعت کنند، خنگ تر و دگم تر و غیر خلاق و احمق تر می شوند و بتدریخ برای رهبر و رهبری و حزب راحتر تر آدم می کشند. نمونه احزاب لیبرالها، احزاب اسلامی، احزاب فاشیستی، احزاب مارکسیستی ی که قدرت دولتی پیدا کردند. دستگاههای امنیتی و دانشمندان آدم کش بدیت طریق بوجود می آیند .
.
خیر، فریب نباید خورد. میگویند رهبری برای اینکه خودشان بالا باشند و بالا بروند تا جامعه بر اساس اراده خود آنها شکل بگیرد.
.
کلا،
اگر تشکل انقلابی خارج از محل کار و محل زندگی، یعنی دور از دست زنان و کارکران تشکیل شود، معلوم نیست که چگونه میتوان مطمئن شد که فعالین و حرافین ریاکار نیستند. بارهبری و حزب و سلسله مراتب، تمام معیارهای علمی شناخت اشخاص بعلت پنهان بودن و پشت صحنه بودنها از بین می رود. رهبران و کادرها الکی تبدیل میشوند به اشخاص مقدس و معتبر و اسطوره، زیر هر چه درک علمی از اشخاص است زده می شود. تنها در محل کار و زندگی است که شناخت از مشاهده و آزمایش و سند و مدرک بدست می آید؟ چون احزاب ارگانهایی جدا از محل کار و زندگی روزمره زن و کارگر هستند، نه نیت های اعضای آنها قابل شناخت است و نه به علت عدم شناخت، قابل اعتماد. انقلاب هزینه های زیادی دارد، باید قدم به قدم اگاهانه و داوطلبانه تحقق پیدا کند.
.
حال، دولتی که این احزاب رهبری دار و زیر دست دار می سازند هم بهتر از همین احزاب و دولتهای حاکم غرب و شرق نیستند که با عملکرد ارتجاعی و ضد بشری آنها بخوبی آشنائیم.
.
پس،
رهبر بی رهبر، حزب هم بی حزب. بهترین متد، درست کردن تشکلات ضد ارتجاع در محل کار و زندگی است. کار تشکل ضد ارتجاع که کلکتیو و شورایی اداره می شود، مبارزه روزمره ذهنی و عملی با ارتجاع خودی و ارتجاع حاکم است تا ذهنیت انقلاب واقعی فراگیر شود. بدون پیدایش گفتمان ضد ارتجاع، انقلاب که به معنای تحول تاریخی-فرهنگی بشر علیه سلطه انسان بر انسان است، ممکن نیست.
.
آنارشیست
در کامنتی میخوانیم:
.
“شرائط خاص تاریخی حکومت رژیم فاشیستی شیعه قرون وسطایی مانند شرائط حمله دشمن خارجی و دفاع جنگ میهننی ، وحدت همه علیه دیو آخوندی و علیه دشمن خارجی را ایجاب میکند.”
.
ببینیم “همه” چه کسانی هستند و چه کسانی سود می برند.
.
“همه” یعنی این:
سرمایه داران سکولار دموکرات(به این کار نداریم که بخش قدرتمند آنها نوکر امپریالیستها هستند)، با کارگران متحد شوند تا رژیم فاشیستی را سرنگون کنند. بظاهر معادله ساده و خوبی است، سرمایه داران سکولار اقلا بزور زنان را مجبور به حجاب اسلامی نمی کنند. اما در این وحدت همه با هم کی باید بمیرد و بعد از سرنگونی کی فواید آنرا به جیب می زند؟ پس میزان هزینه برای همه با هم شده ها هم باید وارد معادله بشود.
.
حال به معادله بپردازیم.
.
چه کسانی می میرند و علیل می شوند و زندان می روند و اعدام می شوند تا رژیم سرنگون شود؟
کارگران و زحمتکشان.
چه کسانی بعد از سرنگونی پول به جیب می زنند و برای خود کاخ درست کرده و بچه های خود را به بهترین دانشگاههای غرب می فرستند تا ارباب بچه های کارگران شوند؟
سرمایه داران سکولار.
.
خب، پس این هم حساب کتاب درستی است که کارگران بگویند که رژیم فاشیستی بهتر از مردن است، درست؟ درست.
.
در شورش سرنگونی شاه همین اتفاق افتاد. تعداد زیادی کشته شدند تا مشتی سرمایه دار ریاکار اسلامی حاکم شوند. از آن باید یاد گرفت. کاملا به عقل جور در می آید که ما زنان و کارگران منافع خود را قبل از هر چیزی در نظر بگیریم.
.
آیا سرمایه دار سکولار دموکرات خواهد گفت که همه سرمایه های من مال شما، اصلا کمونیست و آنارشیست بهترین بدیل است و من در اعتراضات و تظاهراتهای شما شرکت می کنم؟ البته که نه! حالا چرا قرار است که ما کارگران بگوئیم که جان ما برای شما، پول و ثروت و قدرت سیاسی و همدستی با سرمایه دارن جهانی برای خودتان؟!!! این جاکشی روشنفکر مثلا مترقی نیست که از کارگران بخواهد برای سرمایه داران دموکرات بمیرند؟ البته که هست. البته در زبان ریاکاری نمی گویند این جاکشی است، میگویند قوانین ماتریالیسم تاریخی ست!!!
.
کارگران در شورش زن زندگی ازادی شرکت نکردند، دلایل زیادی دارد. اگر این دلیل وجود داشته باشد که به پیروزی اش نمی ارزد، استدلال غلطی نیست! چرا باید کارگران وزحمتکشان دیگر بروند برای سرمایه دارانی که الان دارند راحت می خورند و میخوابند بمیرند؟ آیا سرمایه داران سکولار در تظاهرات و زد و خورد شرکت می کنند؟ البته که نه. آنها نشسته اند پر حرفی های دموکراسی خواهانه و ضد رژیمی می کنند تا کارگران راه را برای حاکمیت آنها باز کنند.
.
دیدگاه ما کارگران کمونیست و آنارشیست فرق میکند. ما میگوئیم، ذهنیت هم طبقه ما باید بر اساس منافع همه طبقه (انسانهای تحت سلطه) تغییر پیدا کند و تغییرات باید مطلقا، بدون استثنا ، در خدمت خود ما باشد، اگر نباشد، به هزینه هایش اصلا نمی ارزد. برای همین ما دنبال همه با هم کلکتیو و شورائی و از بین بردن ارتجاع هستیم. ارتجاع یعنی مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتب. تا زمانی که بخش فعال زنان و کارگران متوجه منافعشان نشده اند، ما فقط خشونتهای ارتجاع را محکم میکنیم و از اپوزیسون ارتجاعی دفاع نمی کنیم و وحدت هم نمی کنیم. بنظر من حتی از شورشها هم دفاع نباید کرد تا اینکه شورشها یک حداقلی از منافع طبقاتی را درست بیان کرده باشند و بنفع ارتجاع کمین کرده در داخل و خارج نباشند. حداقل طبقاتی همانهائی ست که گفتم: ضدیت با مردسالاری، ضدیت با یردگی مزدی، ضدیت با امپریالیسم و ضدیت با استبداد سلسله مراتب.
.
این بود منطق قضیه. گول نمی خوریم.
.
آنارشیست
1 – جمهوری سکولار دموکراتیک پارلمانی نمیتواند چپ باشد چون چنین جمهوری ی باید بردگی مزدی را نگه دارد و با این کار هرگز چپ نیست و فقط جناح بورژوای (بردگی مزدی) چپ مخالف فاشیستهاست.
.
2 – شعارهای توده های شورشی علیه رژیم اسلامی، ضد دیکتاتوری خامنه ای بود، نه الزاما دموکراسی خواهانه.
لیست شعارها:
شعارهای اعتراضی مردم سراسرایران (بخش نهم)
امیرجواهری لنگرودی
https://roshangari.info/%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%db%8c-
%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%8c-%d8%a7%d9%85%db%8c/
.
3 – دول امپریالیستی هم مخالف جمهوری سکولار دموکراتیک پارلمانی نیستند. آنها این بدیل را هم می پذیرند و بموقع از آن دفاع میکنند چون علیه بردگی مزدی نیست. نمونه دفاع آنها از شورشها علیه احزاب مارکسیستی بلوک شرق سابق.
.
4 – ارتقای شورش زن زندگی آزادی فقط میتواند افزایش آگاهی به عمق مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتب باشد، در غیر اینصورت، فقط سوء استفاده از توده ها در رقابت میان مرتجعین مردسالار، استثمارگر و استعمارگر است.
.
5 . همه با هم خوب و قابل درک است بشرطی که علیه استثمار و استعمار و سلسله مراتب باشد. این نوع همه با هم، همه اقشار تحت سلطه جامعه علیه همه اقشار سلطه گر جامعه است. اقشار یا طبقات سلطه طلب گروههای اجتماعی ی هستند که مردسالار هستند، سرمایه دار هستند، امپریالیست هستند، رهبری طلب و سازنده هیراشی قدرت هستند. چرا حقایق را نمی گوئید؟!!
.
6 – باز هم هست، فعلا تا همینجا.
.
آنارشیست
در دفاع از اتحاد ایرانیان علیه ارتجاع دینی آخوندی هر گونه وحدت و اتحاد لازم است و نه شعارهای سکتاریستی تفرقه انداز خرده بورژوازی چپ نمای قلابی ضد ایرانی.
شرائط خاص تاریخی حکومت رژیم فاشیستی شیعه قرون وسطایی مانند شرائط حمله دشمن خارجی و دفاع جنگ میهننی ، وحدت همه علیه دیو آخوندی و علیه دشمن خارجی را ایجاب میکند.
http://iranglobal.info/node/189183
ضد-اقتدار / همه با هم