نيمرخ بشاش جنگ
سوسن آرام
از آرشیو
روشنگری.آيا بر اين جنگ های خونين در خاورميانه پايانی هست؟. واقعيت موحش اين است که اگر به جنگ های اخيراز منظر “اقتصاد آزاد” و ” قدرت متراکم ليبرالی” نگاه کنيم، جنگ برای عده ای که زندگی اکثريت مردم جهان را تحت کنترل گرفته اند، منطق زندگی و موجد شادابی و نشاط، توسعه صنعتی و شکوفايی اقتصادي، رشد فنی و علمي، و تقويت ابتکار غرور آفرين بشر است. درگزارش زير که گوشه کوچکی از جهان آنها را به نمايش گذارده، می بينيم که آنها تجارت کاملا “آزاد و برابر” باخون و گوشت انسان را با چنان گستاخی و بی شرمي، “اخلاقی” کرده اند که برده داری در مقابل آن رنگ می بازد، بطوريکه حتی از بمب خوشه ای انسانی و گلوله و مهمات مناسب برای محيط زيست صحبت ميکنند. برای درک نقش جنگ در تحقق بخش سوم شعار انقلاب کبير فرانسه، يعنی “برادری” بين آنها بايد تا بايد تا آخر مقاله تحمل داشته باشيم. آنوقت به کشفی نايل ميشويم که در رابطه با جنگ عراق و حمله احتمالی به ايران هم مهم است و حقيقتی را به نمايش می گذارد که نوام چامسکی به نحو درخشانی بر آن انگشت گذاشته است و ضمنا به نتايج انتخابات های اخير اروپا و بنابراين به مسايل روز هم مطرح مربوط است.
فصل بهار، فصل جمع بندی گزارشات سود و زيان شرکت هاست و ميتوان مجموعه گزارشات يک سال قبل شرکت ها را ارزيابی و آنرا با گذشته مقايسه کرد. به دو گزارش از دو بنگاه عظيم تسليحاتی در دو کشور متفاوت اروپايی نگاهی می اندازيم و بعد پشت صحنه اين گزارش ها را تعقيب می کنيم.
خبرهای خوب از يک اروپای آمريکايی
خبر اول مربوط به انگلستان است، کشوری که بعد از افول “قدرت متراکم ليبرالی” خودش، تصميم گرفت دو دستی به “قدرت متراکم ليبرالی” آمريکا بچسبد تا مزايای امپراتوری دوران گذشته را تا حد امکان نجات دهد.
روزنامه گاردين در 22 فوريه گزارش داد BAE Systems در سال 2006 سود خالص ساليانه خود را نزديک 40 درصد افزايش داده است. BAE Systems بزرگترين کارخانه اسلحه سازی بريتانياست. بنابر گزارش مزبور سود جاری کمپانی در سال مزبور به 1.054 ميليارد پوند رسيد که 39 درصد بالاتر از سال 2005 بود. اين سود از فروش 13.8 ميليارد پوند سلاح حاصل شده بود. سهام شرکت مزبور در روز گزارش گاردين 4.1 درصد افزايش يافته و به 465.75 رسيده بود.
اين رشد غيرعادی و استثنايی بنا بر گزارش گاردين تا حدود زيادی از “شکوفايی بازرگانی در ايالات متحده در نتيجه جنگ های عراق و افغانستان” ناشی شده است. گاردين نوشت سفارش خودروهای جنگی و سلاح ها و تجهيزات مربوط به جنگنده های تورنادو توسط ايالات متحده، بخش بزرگ افزايش 31.7 ميليارد پوندی انگليس را تشکيل ميداد.

در همين گزارش گاردين آمده بود کمپانی مذکور به علت اتهامات مربوط به فساد برای به دست آوردن قرارداد زير فشار شديدی قرار دارد، اما کمپانی در گزارش خود تاکيد کرد که شکوفايی آن بر اساس ,روابط سالم, حاصل شده است.
منظور از “روابط سالم” فروش قانونی وسايل کشتار و تخريب در مقياس عظيم است. آيا اگر فروش از طريق “روابط ناسالم” صورت ميگرفت، دامن دولت، قانون و بازرگانان از اتهام تجارت مرگ پاک می شد؟
نه، در اين صورت دامن دولت از ماجراهای مربوط به پرداخت رشوه های ميليوني، تجارت تن فروشان و تقديم لشگری از آنها به شيخ های سعودی و اهداء کشتی های تفريحی و ماشين های اسپورت، مسافرت های ويژه برای قمار و حتی چشم پوشی از شکنجه شهروندان توسط سعودی برای بستن قرار دادهای معروف به Dove و فروش هواپيماهای Typhoon و جنگنده های هاوک و تورنادو و اين قبيل فساد ها پاک ميشد و دولت انگليس ميتوانست ادعا کند از قرار دادهای شرکت هايی حفاظت ميکند، که با “دست پاک” به تجارت با وسايل کشتار و انهدام توده ای مشغولند.فراموش نکنيم BAE همان شرکتی است که يک ميليون پوند انگليس از پشت ميز در حساب بانکی ديکتاتور شيلی پينوشه گذاشت. احتمالا به پاداش اينکه او آژان هايش را برای مبارزه با ”عوامل خلافکاری و ناامنی” به استاديوم ورزشی فرستاده بود و اين کار البته بدون اطلاع “قدرت متراکم ليبرالی” در انگلستان يعنی دولت علياحضرت ملکه نمی توانست صورت بگيرد. چنانکه اغلب پرونده های اتهامات مربوط به فساد BAE در دوره اخير نيز توسط کارگزاران دولت علياحضرت به “دليل”رسمی “حساسيت مسايل مطروحه در آن” متوقف شد.
به هرحال گزارش مايک ترنر مدير عامل کمپانی BAE در ماه فوريه بطور ضمنی حاکی از اين است که جنگ های عراق و افغانستان خود به خود “ارزش” خدمات شرکت را بالا برده و برای به دست آوردن قرار داد نياز به پرداخت رشوه نيست.
بنا بر نوشته گاردين او ضمن ارائه گزارش در حاليکه در مورد “توسعه و پيشرفت” کمپانی اظهار مباهات ميکرد گفت کمپانی با اتکاء به اين کارآيی شگفت انگيز که عملا به اثبات رسيده قصد دارد ” تجارت ترانس آتلانتيک خود را گسترش داده و به تجارت گلوبال تبديل کند”.مايک ترنر بويژه فعاليت کمپانی در آمريکا را “تحسين برانگيز” خواند و گفت بالارفتن هزينه های دفاعی در آمريکا، علت”ارزش بالای ” محصولات شرکت است. او با اشاره به هزينه های جنگی عراقی بشارت داد:”ايالات متحده داغ است”. ترنر تاکيد کرد:”رونق فروش در سال 2006 عمدتا” به علت “حضور نظامی آمريکا در ماورای درياهاست” و “عمليات افغانستان و عراق” به علت گسترش فعاليت مربوط به خودروهای جنگی “شرايط جديدی” برای کمپانی بوجود آورده است. از اين رو کمپانی “منابع معتنابهی” را برای آن اختصاص داده است و ” پيش بينی ميکند 2007 سال خوب ديگری برای رشد تجارت با ايالات متحده خواهد بود. بخصوص در رابطه با سلاح ها و تجهيزات زمينی”. او همچنين پيش بينی کرد در مورد تجارت تجهيزات نظامی در حوزه نيروی دريايی نيز “سال بسيار خوبی در انتظار صنايع نيروی دريايی بريتانياست.” برای اثبات “نتايج درخشان و مثبت” جنگ بايد تمام گزارش کمپانی را خواند ولی همين نقل کوتاه شايد کافی باشد.


مايک ترنر (سمت راست)از مديران BAE و کريستر هنبک (سمت چپ) از مديران بوفورس: چرا آنها را خواهر می خوانند نه برادر؟
خبرهای خوب در يک اروپای خيلی اروپايی
خبردوم مربوط به سوئد است. نقطه مقابل انگلستان. اروپای خيلی اروپايی که روزی پايتخت سوسيال دمکراسی محسوب ميشد و ترکيب سرمايه داری و سيستم رفاه آن ظاهرا از “تراکم قدرت ليبرالی” آن کاسته بود و به نظر می رسيد در آن” ملودی واگنر” فقط حکم ماست و کشک را ندارد و انسان ها هم کنار گرگ ها زندگی ميکنند. اما خبر خوش نشان ميدهد گرگ ها طی اين سال هااز کار خود غافل نبوده اند و اکنون که اقتصاد رو به ,آزادی, و “برابری ” می رود با چه شتاب و با چه گام های معجزه آسايی دارند در جهت شکوفايی اقتصاد گام بر ميدارند.
يک گزارش رسمی در نيمه ماه مارس 2007 نشان داد صدور سلاح سوئدی به رکورد بی سابقه ای دست يافته است. بنا بر اين گزارش در طول سال 2006، صادرات اسلحه سوئد 20 درصد افزايش يافت و به رقم 20 ميليارد کرون سوئدی رسيد[ارزش برابری با يک دلار آمريکا موقع نوشتن مقاله 6.76]. منبع گزارش، هيات دولتی بازرسی توليد سلاح های استراتژيک سوئد بود که برای کندن شر قانون و دمکراسی از سر شرکت های تسليحاتی تعبيه شده است. گزارش هيات نشان ميداد، صدور سلاح سوئدی درسال 2005 نيز به يک رقم رکورد شکن دست يافته بود و اساسا اين “چندمين سال پی در پی” است که صدور اسلحه سوئد افزايش می يابد. به عبارت روشن تر در طول سال هايی که جهان نظامی شده، بر رونق بازار سلاح در کشوری که روزی نخست وزير آن اولاف پالمه در خيابان ها عليه جنگ ويتنام به تظاهرات و راه پيمايی می پرداخت و ريچارد نيکسون را از جا به در می برد،افزوده شده است. به همين جهت بهتر است روی عمليات نظامی اين کشور که ظاهر غير نظامی دارد بيش از شرکت انگليسی متمرکز شويم. چون اين دومی ممکن است با استعمار قديم مربوط شود، آن اولی اساسا با “اقتصاد آزاد” و تحولات نئوليبرالی در ساختار اقتصادی جهان سروکار دارد.
نگاه دقيق تر به پشت عبارت” چندين سال پی در پی” ابعاد برکت و رشد و توسعه ای را که جنگ به همراه می آورد نشان ميدهد. بطوريکه”نعمتی” که جمهوری اسلامی از جنگ به دست آورد در برابر آن رنگ می بازد.
در سال 2002 دولت سوئد 3.44 ميليارد کرون سوئد سلاح صادر ميکرد. در سالی که آمريکا به عراق حمله کرد صادرات اسلحه سوئد به رشد اعجاب انگيز 88 درصدی نايل آمد و به رقم 6.479 ميليارد کرون سوئد رسيد. رقم رکورد شکن سال 2005 که در گزارش هيات دولتی ذکر شده بعد از بازهم يک رشد 18 درصدی ديگر 7.3 ميليارد کرون بود.
در هر حال طی 5 سال از سال 2002 در آستانه جنگ عراق تا سال 2007 صادرات سلاح اين کشور بيش از دو برابر افزايش يافت. جالب اينکه در سال 2005 صادرات اسلحه سازی سوئد برای اولين بار بر فروش به وزارت دفاع کشور فزونی گرفت و به بيش از 55 درصد رسيد.اين نکته از اين نظر جالب است که طبق قوانين سوئد، توليد سلاح اساسا بايد به قصد دفاع از کشور صورت بگيرد وگرنه غير قانونی است. از اينجاست ظهور تئوری های مدرن توسط وابستگان دولت نوليبرال جديد مبنی بر ضرورت تغيير استراتژی های دفاعی کشور.در مجموع رشد و توسعه ای که جنگ در صنايع تسليحاتی اين کشور بوجود آورده محدود به رشد ارقام خوب برای چند شرکت سهامی نيست، بلکه بر BNP سوئد تاثير گذاشت. اين امر باعث شد که دولت سوئد برای خدمت به “توسعه جامعه” در سال 2006، بيش از 20 درصد کل بودجه تحقيقاتی کشور يعنی مبلغ 4.2 ميليارد کرون را به تحقيق در حوزه های جنگی اختصاص دهد، درحاليکه در همين سال تنها نيم درصدبودجه تحقيقات يعنی مبلغ ناچيز 150 ميليون کرون را به تحقيقات برای کاهش سلاح اختصاص داد، و آن را هم جزء بودجه های الزامی “کمک” و همکاری با اتحاديه اروپا و آمريکا برای خلع سلاح، ماستمالی کرد.
جهان بی مرز “قدرت متراکم ليبرالی” و ظهور “شهروند جهانی” نوين
بزرگ ترين شرکای تجاری سوئد کشورهای عربستان سعودی و پاکستان هستند. اما اين حرف است. سوئد به 50 کشور جهان اسلحه صادر ميکند، از جمله به هر 16 کشوری که به اشغال عراق کمک کردند واين عليرغم آنکه قانون در اين کشور صدور سلاح به کشورهای درحال جنگ را ممنوع کرده است. آقای مردی ها در مقاله خود در اعتماد جنگ کشمير را عبث خوانده، چون تصور کرده در اين جنگ فقط دو “ملت” هند و پاکستان در گيرند. اين اشتباه بعلت غفلت از نقشی است که “اقتصاد آزاد” در از بين بردن مرزها دارد.
گزارشات مکرر و وسيع نشان ميدهد که سلاح های سوئدی در دست هردو طرف هندی و پاکستانی است. اين فقط يک نمونه است. مثلا سوئد عليرغم ممنوعيت های قانونی از طريق خريد سلاح از روسيه و اسرائيل از مرزها عبور کرده و هم در فلسطين و هم در چچن برای قتل عام مردم تسهيلات فراهم ميکند.
اساسا اقدام متهورانه دولت سوئد در درهم شکستن مرزها نه فقط يک نمونه بلکه يک سرمشق است برای مدافعان اداره جهان توسط “مراکز بين المللى مسوول امنيت”، که از توی آستين رژيم اسلامی بيرون آمدند و يک تيرک چوبی با علامت “شهروند جهانی” کانت را سر جاده روی زمين کوبيدند** و هشدار دادند “آپارتمان نشينى” ممنوع. ظاهرا برخی از آنها چنين فکر يا القاء ميکنند که از اين طريق با استبداد داخلی در افتاده اند، اما بقيه هشدار دادند که “دولت ليبرال دمکرات جديد” حتی مصدق را هم تحمل نمی کند و موضوع استبداد داخلی نيست، بلکه بايد مفهوم دولت ملی و ملت، بويژه ملت خودی “جهانی سومی” را دور ريخت ودر زمان حال و در جريان سقوط استبداد داخلی و در آينده تحت هدايت “مراکز بين المللی مسوول” قرار گرفت. استبداد داخلی هم عملا ميگويد حق با شماست ولی اين دولت جهانی بايد اسلامی و زير سايه عمامه خودمان باشد و سرملت ها،بويژه ملت های جهان سومی فدای آن.
به سرمشق بازگرديم. با اينکه دولت سوئد همراه با بقيه کشورهای اتحاديه اروپا با حمله به عراق موافقت نکرد، اما سلاح های سوئدی همه جا در عراق به انجام وظيفه مشغول هستند. نه فقط به صورت مصالح سنگين جنگي، بلکه درست روی دوش سربازان آمريکايی و توی مچ شان وقتی که روی زمين راه ميروند و آدم ها را مثل نقل و نبات با اين سلاح های دقيق نشان ميگيرند و قتل عام های معروفی مثل الحديثه و اسحاقی و فلوجه را بوجود می آورند.از آنجا که توان ويژه آمريکا در حملات هوايی و کشتار از فضاست، شرکت سوئدی تقريبا تمام سلاح های مهيبی را تهيه کرده است که روی دوش ملوانان آمريکايی حمل ميشود و در عکس ها موقع شکستن در و ديوار خانه ها لوله ضخيم آن توان و قدرت زمينی سرباز را به نمايش ميگذارد. اما آيا اين سلاح ها واقعا سوئدی است؟ آيا مرزها فقط با فروش سلاح در هم نورديده شده است؟ اينطور نيست. حالا به معجزات اقتصاد آزاد در تحقق برابری و برادری می رسيم.
خواهران و تحقق شعار برادری
در گزارش هيات دولتی سوئد آمده است نزديک نيمی از صادرات اسلحه درسال 2005 را تنها يک شرکت به خود اختصاص ميداد: SAAB.
ساب که ما ايرانی ها آنرا خوب می شناسيم يک تاريخچه خواندنی دارد ولی بايد از آن گذشت که بحث بيش از پيش طولانی نشود. فقط به چند نکته از دوره جديد می پردازيم که با بحث اين مقاله مرتبط است.
ساب که رشد و توسعه خود را مديون توليد هواپيماهای جنگی در جنگ دوم جهانی است از سال 90 به دو شاخه تقسيم شده است. سهام اصلی شاخه توليد اتوموبيل های شخصی آنرا تماما کمپانی جنرال الکتريک آمريکا خريد که خود يکی از طرف های اصلی قراردادهای پنتاگون از جمله در جنگ عراق است. از طرف ديگر شاخه توليد هواپيماها و تجهيزات نظامی با شرکتی همکاری خود را آغاز کرد که در ابتدای اين مقاله چهره “بشاش و مهربان و توسعه طلب” جنگ را به نمايش گذاشت، يعنی BAE Systems در بريتانيا.
اين بخش توليدات نظامی ساب باBAE يک شرکت سهامی تشکيل داده اند به نام Saab-BAE Gripen. اين ادغام علاوه بر همه محاسن، از يک حسن ويژه هم برخوردار است و آن اينکه BAE برخلاف ساب هويت ملی يک کشور کوچک اروپايی را ندارد، بلکه بريتانيايی است و قدرت بازاريابی بالای آن و تجربيات و روابط گسترده ای که در جريان “جلب مشتری” به دست آورده است، در خدمت شرکت سهامی جديد قرار گرفت. فراموش نکنيم اين شرکت متهم است برای فروش رزمنده های Hawkو Typhoon و Tornado که مثل باز و توفان و گرد باد به خدمت ملت های جهان رسيده است تقريبا به اغلب خريداران عمده خود رشوه داده و اين نوع تجارت روابط بسيار نزديکی هم بوجود می آورد.
شرکت سهامی جديد هواپيمايی توليد ميکند به نام JAS 39 Gripen و شرکت جديد به مدد قدرت بازار يابی طرف بريتانيايی توانست برای فروش اين هواپيماها به سرعت با اوکراين، کرواسي، روماني، پاکستان، جمهوری چک وارد مذاکره و معامله بشود. چنانکه می بينيد بيشتر اين ها متحد جنگ با ترور هم هستند.
بنابراين شرکت های ساب و بوفورش عليرغم اينکه هريک به عنوان شرکت مادر هويت ملی جداگانه ای دارند، اما به لحاظ مالکيت و منافع طوری در هم ادغام شده اند که نه فقط مثل يک خانواده بلکه به اعضای يک پيکر تبديل شده اند. گلوباليسم بطور کامل اين شرکت ها را از شر”آپارتمان نشينی” نجات داده است،البته اينها به شدت از توصيه نظريه پردازان متولد شده در جمهوری اسلامی مبنی بر کنار گذاشتن شعار “چهار ديواری اختياری” خشمگين ميشوند و به هيچکس اجازه نمی دهند که هويت ملی آنها را کم رنگ کنند، برعکس هرچه مرزها را بيشتر در می نوردند، هويت دولت ملی خودشان مهم تر ميشود. اما اين علت ديگری دارد که در قالب اين بحث نمی گنجد.آنچه که بايد فعلا روی آن تاکيد کرد اين است که نه فقط اين دو “خواهر” بلکه کليه شرکت های تسليحاتی بزرگ جهان به لحاظ مالکيت و منافع به واقع آن بنی آدمی هستند که اعضای يک پيکر شده اند.
مثلا بمب خوشه ای Mjölner که با هواپيمای JAS 39 Gripen پرتاب ميشود، توسط يک شرکت آلمانی ساخته ميشود به نام DASA که خود بخشی از يک کنسرن توليد سلاح است به نام EADS (European Aeronautic Defense Space Company). اين شرکت بزرگ ترين رقيب BAE بريتانيا محسوب ميشود، اما وقتی پای “همکاری علمی” برای از بين بردن افراد بشر است آنها بطور گسترده با هم همکاری ميکنند. برای مثال همين دو شرکت رقيب برای ساختن يک نوع موشک جديد به نام MBDA با هم کار ميکنند. ادغام شرکت های توليد سلاح با شتابی سرگيجه آور عمليات آنها را در بازار، ميدان جنگ و دنيای سياست به هم پيوسته است. برای نمونه در همان گوشه شمال اروپا: در سال 1997 الويس انگلستان شرکت توليد کننده تانک های جنگی متعلق به خانواده معتبر هگلوند در سوئد را می خرد. در سال 98 BAE Systems، سی و پنج درصد سهام شرکت سوئدی Bofors Defence را ميخرد،بعد United Defense آمريکا سهام بخشی از شرکت بوفورش را ميخرد، و اندکی بعد کمپانی غول پيکر آلمانی Howaldtswerke-Deutsche Werft شرکت Kockums سوئد را ميخرد. از سال 2004 از طريق يک سری خريد و فروش و ادغام های پی در پی BAE ، شرکت هگلوند،بوفورش سوئد، دو شرکت آلمانی کروپ و HDW که در هم ادغام شده اند و United Defense آمريکا در هم رفته و صاحبان مشترک مجموعه ای به شمار می آيند که Land & Armaments خوانده ميشود و از طريق يک شرکت مالی در آمريکا اداره ميشوند.در جريان اين ادغام ها برخی از “خواهران” را منحل ميکنند و دختران جديدی ميزايند. تعدادی از شرکت های دختر بطور مستقل با شرکت های ديگر در گوشه ای از جهان ازدواج ميکنند وباز دخترانی بوجود مياورند. مثلا BAE يک شرکت دختر در آمريکا دارد که مستقلا زير نظر آمريکايی ها کار ميکند و باعث عصبانيت برخی از سهامداران شده که با شعار “چارديواری اختياری”، عمليات اين شرکت را غيرقانونی می خوانند.
اينها تازه ای گوشه ای از پديده ادغام شرکت های تسليحاتی است. در حقيقت شرکت های توليد کننده سلاح در چهار گوشه جهان از اسرائيل تا آمريکا و اروپا همه خواهر و مادر هم محسوب ميشوند و اگر به آنسوتر نگاه کنيم روابط خونی آنها با هم ولوله برپا کرده است. مثلا در اسرائيل عده ای معتقدند که سهامداران شرکت های تسليحاتی که بخشی از آنها مقامات وزارت دفاع يا دولت اسرائيل هستند، ديگر بر اساس منافع اسرائيل نيست که سياست خارجی اسرائيل در جهان را پيش ميبرند، بلکه بر اساس سود سهام خود عمل ميکنند.
اين ها رازهای پوشيده ای نيستند و بصورت خبر فرعی و پشت هياهوی سرتراشيدن بريتنی اسپيرز در گوشه ای در رسانه های جهان منعکس ميشود. آنچه مبهم است اين است که در جهانی که نظام مرد سالار مردم جهان را به نام جد پدری شان در آيات مقدس،با اسامی مذکر يعنی: بشر، آدم،man ميخواند چرا اين شرکت های جهانخوار و آدمکش را مستثنی کرده و خواهر و مادر هم می نامد نه برادر و پسر و پدر يکديگر. مهرورزی اين مادران و خواهران مذکر هم مثل مهرورزی دولت خودمان در ايران تماشايی است. اينک نمونه هايی از آن.
بمب های خوشه ای مهربان و ساخته شده برای انسان
بمب خوشه ای Mjölner که توسط هواپيمای JAS 39 Gripen پرتاب ميشود نام تجارتی بمب کپسول 90 است. هرکپسول Mjölner حاوی 72 بمب است که در مساحتی 16 برابر يک زمين فوتبال يعنی به اندازه تقريبی 250 در 400 متر منتشر ميشود.
بعد از حمله تابستان اسرائيل به لبنان، نه “ژورناليست های فاجعه خوار”، بلکه گزارشات پی در پی سازمان ملل توجه جهانيان را به اثرات ضد انسانی بمب های خوشه ای به کار برده شده در اين جنگ جلب کرد. بنابر گزارش سازمان ملل از جنگ تابستان لبنان يک ميليون، بمب خوشه ای منفجر نشده روی زمين و آنهم عمدتا در مساحت بسيار کوچکی در مزارع و محل حيات مردم جنوب لبنان بر جای مانده است.
گذشته از اين مورد که قصد آگاهانه اسرائيل کاشتن بمب به جای تنباکو در جنوب لبنان بود، فاجعه بمب های خوشه ای با گسترش جنگ ها، جهانگير شده است. تنها در افغانستان هر ماه 100 نفر در اثر بمب های منفجر نشده کشته و زخمی ميشوند که 90 درصد آنها شهروندان غيرنظامی هستند. کارشناسان گفته اند در حدود 75 تا 86 درصد بمب های خوشه ای آمريکا در جنگ خليج فارس منفجر شده اند و بقيه منتظر شکار انسان هستند.
واکنش افکار عمومی باعث شد در پارلمان سوئد احزاب راست حاکم ناگهان به طرحی تهيه شده توسط اپوزيسيون چپ و يک حزب ميانه بپيوندند که بر مبنای آن سوئد بايد در سطح جهانی برای ممنوعيت بمب های خوشه ای کارکند. با اينکه همه ميدانند اين نوع طرح ها در همه کشورها عمدتا دلايل سياسی و در واقع انتخاباتی دارد و هزار مجرا، در عمل آن را دچار سکته ميکند، اما وزير دفاع دولت نوليبرال جديد سوئد برای جلوگيری از هر نوع مشکل احتمالی به سرعت پشت بلند گوها رفت و گفت: “بمب خوشه ای شرکت ساب – بوفورش نبايد شامل اين قانون بشود. ما فقط ميتوانيم از سلاح هايی جلوگيری کنيم که بنا بر بيانيه اسلو شهروندان غيرنظامی از آن به نحو غير قابل قبولی آسيب ببينند. اما بمب خوشه ای ما يک سلاح هوشمند است و برای شهروندان غيرنظامی مفيد است.” او تاکيد کرد” بايد فقط از سلاح های غير انسانی جلوگيری کرد، در حاليکه بمب های خوشه ای ما انسانی هستند”.
اما با منطق توليد کنندگان سلاح ها، همه انواع بمب های خوشه ای ,انسانی, هستند. فقط به رقم داده شده سازمان ملل از بمب های کاشته شده در زمين لبنان فکر کنيد: يک ميليون بمب! اين البته از منظر,اوباش, جهان موحش است، ولی از منظر صاحبان محترم سهام کارخانجاتی که اين بمب ها را فروخته اند و دولت های مدافع آنها نگاه کنيد: يک ميليون؟!.. چه برکتی!هم مدير انگليسی يعنی مايک ترنر و هم يک مدير سوئدی شرکت بوفورش ساب درست بر همين نکته انگشت گذاشتند و طی اظهاراتی که موی بر بدن انسان سيخ ميکند از بازار معجزه آسای آمريکا و افتخارات اين شرکت که توانسته يک مشتری با اين اعتبار را جلب کند به خود باليدند و فخر فروختند.
يک ابر باشکوه از نيزه ها و رنسانس قرن بيست و يکم
بايد توجه داشت که برای مثال ايالات متحده 100 برابر کشور کوچکی مثل سوئد برای بخش جنگی سرمايه گذاری ميکند. اين نکته و اين رقم را مدير سوئدی شرکت در رسانه ها مورد تاکيد قرار داد.
اما همين نکته نشان ميدهد که جدا از تمام مسايل سياسي، فقط به عنوان مشتری بازار، ايالات متحده به عنوان بزرگ ترين متقاضی بازار سلاح در جهان نيز بر گرايش سياسی و تمايل به جنگ يا صلح در سياست دولت ها و “اختصاص بهينه منابع” و خط مشی صنعتی کشورها تاثير ميگذارد.
يک کارشناس آلمانی در تمجيد از ادغام های شرکت های تسليحاتی ميگويد نه تنها آنها به هم نياز دارند، بلکه دولت ها و اين شرکت هانيز متقابلا به هم وابسته اند و نمی توانند از يکديگر چشم پوشی کنند. دولت های خريدهای تسليحاتی شان را از اين شرکت ها به عمل می آورند، و شرکت ها برای دولت ها اشتغال و شکوفايی به وجود می آورند. در حقيقت “بازار بغداد و کابل” چنان رونقی بوجود آورده که ديگر زياد نياز به رقابت نيست. بغداد و کابل دو نامی است که برای صاحبان بازار و اقتصادهای آزاد، مستحق برپا کردن جشن است نه “تعزيه خوانی”.
بعد از 11 سپتامبر شرکت BAE Systems Bofors بخشی از اختراعات و اکتشافات و محصولات خود را بطور ويژه به “بازارهای کابل و بغداد” اختصاص داده است. از جمله برای اين بازارها خمپاره اندازهايی توليد کرده که ديوار را می شکافد و آدم های داخل آن را می کشد. يا نوعی خمپاره سفارشی برای اين بازار ساخته است که وقتی پرتاب می شود، 1000 نيزه کوچک يا چيزی شبيه ميخ را منتشر ميکند. در چند شليک پی در پی ابری از اين نيزه هابر سر مردم می بارد. ديده بان حقوق بشر به شدت به اين سلاح اعتراض کرده و آن را نقض کنوانسيون ژنو خوانده است. ولی نماينده شرکت ميگويد نه ما و نه آمريکا يعنی ” مشتری” هيچ اشکالی در اين سلاح نمی بينيم و نمی دانيم چه ارتباطی با کنوانسيون ژنو دارد. Excalibur نام خمپاره هايی است که برای عراق ساخته شده است. اين نام از افسانه های انگليسی گرفته شده و اشاره به نيزه ای در دل صخره متعلق به آرتور پادشاه افسانه ای انگليس دارد که حقانيت قدرت بی مانند او را به اثبات ميرساند.
کريستر هنبک سخنگوی Systems Bofors در ماه مارس امسال گفت: جنگ عراق برای توليد اسلحه يک رنسانس بود. آمريکايی ها حالا دريافته اند که کافی نيست که در فضا فرمانروايی کنند. در جنگ های مدرن که دشمن همه جا در اطرافت هست، آنها به نوع جديدی از سلاح نياز دارند. آنها خودشان تلاش کردند که آن را توليد کنند اما نتوانستند. اين برای ما يک افتخار بزرگ است که به عنوان شريک تجاری آمريکا توانسته ايم اين کار را انجام دهيم و وجهه تکنولوژيک خود را بالا ببريم.
البته بخشی از اين حرف ها لاف و گزاف و فقط گستاخی به منظور جا انداختن توليد و صدور سلاح مرگ به جهان است وگرنه “بازار بغداد و کابل” چنان رونقی در صنايع تسليحاتی بوجود آورده که آمريکا فراتر از شرکت ها مستقيما به شرکت های کوچک هم مراجعه ميکند و ميل به اختراع و اکتشاف و افتخار آفرينی را در آن ها هم تقويت ميکند. برای مثال : شرکت نروژی نامو با تعداد حدود 100 مزدبگير که بعد از 11 سپتامبر به علت دريافت سفارشات ويژه آمريکا اين تعداد را تقريبا به دو برابر افزايش داد. اين شرکت يک ابتکار جالب هم به خرج داده که رنسانس آقای مدير را اثبات ميکند. در گوشه ای از وبسايت اين شرکت روی موشکی که از فراز يک تک درخت سبز شليک ميشود تصوير درخت سالم دست نخورده حفظ شده و در تبليغ زير آن آمده است که نامو گلوله های بدون سرب توليد ميکند که “هرنوع نگرانی برای سلامت، امنيت و محيط زيست را رفع می نمايد.”
کار مفيدی است. به هرحال “قدرت متراکم ليبرالی” با خاک کشورها دشمنی ندارد، برعکس خيلی مايل است مرزها را بردارد و بر اين خاک ها چنگ بيندازد، فقط مردم را خطر امنيتی تلقی ميکند. در هر حال نه فقط صاحبان اين نوع شرکت های کوچک، بلکه احتمالا بخش بزرگی از مزدبگيرانش هم به راست های طرفدار “قدرت متراکم ليبرالی” رای ميدهندتا کابوس بيکاری که برای آنها از جنگ ملموس تر است برای آنها واقعيت پيدا نکند. از اينجا ميتوانيم به دنيای سياست برويم.
قدرت معجزه آسای صابون Dove
در هفته ای که گذشت جرج بوش رئيس جمهور آمريکا در راه دو سياستمدار اروپايی فرش قرمز پهن کرد. تونی بلر از کشور BAE Systems و فردريک راينفلد از کشورBofors . تونی بلر را همه می شناسند و نيازی به توصيف ندارد. فردريک راينفلد نخست وزير محافظه کار جديد سوئد است که تعدادی کادر تعليم ديده در مکتب نوليبرال در انگلستان و آمريکا را به عنوان همکار خود مامور کرده است تا بقايای سيستم رفاه اجتماعی سوئد را چنان ويران کنند که مانند بمب های Mjölner اگر قطعات منفجر نشده ای هم باقی بماند، درتماس با هر دولت احتمالی آينده کار خود را بکند. اين نخست وزير بعد از ديدار با جرج بوش گفت نميدانم چرا ميگويند بوش معلومات ندارد. من از اطلاعات وسيع و احاطه او به مسايل جاری تعجب کردم. ضمنا او بسيار بذله گو و بشاش هم هست.
از اين بگذريم که اين نخست وزير تا حدودی راست ميگويد و شايعاتی که حول روسای جمهوری آمريکا و ايران راه انداخته اند زياد درست نيست. آنها خوب در جريان اوضاع روز هستند و ميدانند قصد دارند چه بلايی بر سر مردم بياورند.
اما در مورد بذله گويی و نشاط، حالا علاوه بر خبرهای خوب و شکوفايی اقتصادی ناشی از بازار اسلحه، آقای جرج بوش دليل ديگری هم برای شادمانی دارد. در صحنه سياست اروپا شاهد رژه يک سری سياستمداران جديد هستيم که يک رهبر قديمی اتحاديه کارگری آنها را “توله سگ های کيف به دست” خوانده است. اين ها در بازار سياست ميدوند تا قوانين و مقررات لازم برای تسهيل قرار دادهايی از نوع BAE Systems Bofors را در همه حوزه های اقتصاد به تصويب رسانده و پاسداری کنند. همه آنها اتحاديه ها و نيز بسياری از قوانين دمکراسی را عامل اصلی ناامنی و برقراری صلح ميدانند. اينها با اينکه اغلب سياست های ناسيوناليستی و يا راسيستی دارند و برخی مثل سارکوزی حتی پروتکسيونيست هستند، اما وقتی پای پول و سود به ميان می آيد ,چارديواری اختياری آپارتمان های کوچک ,را رها ميکنند و يک سره به دنبال سياست آمريکا می روند.
يک بار از نوام چامسکی در باره علت همگرايی های اروپا با آمريکا در عين اختلاقات پرسيدند، او جواب داد سياست اروپا را عمدتا يک گروه نخبه وابسته به اقليتی ثروتمند اداره ميکنند. منافع اينها در آمريکا يا اروپا با هم در انطباق است.
به عبارت ديگر ما در هردو طرف اين نزاع خانمانساز در خاورميانه و برای کشور خودمان با يک اقليت مطلقا کوچک روبروئيم که قدرت و ثروتی عظيم را در دست خود متمرکز کرده اند.
هرچند هر دو طرف نگرانی های بسيار جدی هم دارند، اما يک خاصيت قدرت هم اين است که تا زمانی که سقوطش را به چشم نبيند خود را توانا می بيند و مست غرور است. حالا فکر کنيد يک جمع کوچک و اين همه قدرت و ثروت، و وقتی به طرف غربی نگاه کنيم علاوه بر آن اينهمه خبرهای خوب از رشد و توسعه در بازار و بازرگانی مرگ، و اين قدرت متمرکز و مسلح به تسليحاتی شکست ناپذير که دل سنگ را می شکافد تا تن نرم را له کند!
چرا شاداب و بذله گو نباشند. آنها وقتی يکديگررا ملاقات ميکنند مثل کينگ آرتور حضور مشرف يکديگر را جشن ميگيرند و برای رشد و توسعه و اختراع و اکتشاف و غرورهای سال آتی برنامه می ريزند و به ريش مردم می خندند.
اماهمه اينها به امثال آقای مرديها چه؟ مگر او را به اين حلقه کوچک قدرت راه داده اند؟
طفلک آقای مرديها! اين اتهامات را بگذاريد برای آقای حسين شريعتمداری و شرکاء که از همين بساط خون و آتش و محنت که مکتب واشينگتن در جهان به راه انداخته، رزق سفره خود را جور ميکنند وگرگ وار به جان مردم افتاده و خود را سرپا نگه داشته اند. امثال آقای مرديها فقط بر تن خود ترکه می زنند. برای شناخت علت شيفتگی آنها به بساط های قدرت و توانايي، شايد علاوه بر سياست بايد اندکی به روانشناسی فکر کرد. در اين مورد مشاهدات يک روزنامه نگار پژوهشگر در هند شايد بتواند کمکی باشد.
اين روزنامه نگار در سفر خود به بنگلور که به قصد بررسی آثار و نتايج “اقتصاد آزاد” بر زندگی مردم صورت داده بود، با پديده عجيبی روبرو شد. او به خانه کسانی رفت که به قصد پيداکردن کار دور و بر بنگاه های تازه تاسيس شده ی اين ناحيه پر تپش و پر از تضاد در هند سکنا گزيده اند و منبع درآمد ناچيزی به دست آورده، زندگی فقيرانه ای را می گذرانند. او مشاهده کرد در اين خانه های ساده که ساکنانش زندگی محقر و سنتی خود دارند، اعضای خانواده ها که معمولا پر جمعيت هم هستند، نفر به نفر يک صابون اختصاصی دارند با مارک Dove.
او که اندکی حيرت زده شده بود در اين مورد با يک جامعه شناس هندی در دانشگاه صحبت کرد. اين شخص به او توضيح داد به نظر او صابون ها اين احساس را در افراد مزبور بوجود می آورد که شايد خودشان هم چيزی شده اند و بخشی از دنيای پر زرق و برقی هستند که دور و بر آنها بوجود آمده است .
در کشوری که ريش و پشم به نشانه تقدس سنن قرون وسطايی از سرو صورت دولتمردان بالا ميرود و سعی ميکنند دانشگاه را به مسجد و قبرستان تبديل کنند، برای برخی ها احساس نزديکی به هرکس و هر سيستم که اصلاح سر و صورت را کار شمر نميداند، ميتواند مثل آن صابون های داو برای هندی های محروم، معجزه کند و اين احساس خيالی را بوجود آورد که دارند هوای تازه استنشاق می کنند. در جايی که پليس نجابت امان از زن و مرد در خيابان ها بريده است و سرنيزه عريان، مقررات زندگی روزمره را تعيين ميکند، تمجيد قدرت های دور دست، شايد روان خسته و آشفته ای را که در خود توان در افتادن با”قدرت بر ما نمی بيند”، آرام کرده و به او احساس توانايی بدهد. گناه از اين استبداد بی امان است..
Comments
نيمرخ بشاش جنگ — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>