Comments

نظرات در مورد مقالات دیگران 3 — 82 دیدگاه

  1. قسمت دوم
    از لیبرالها و سوسیال دموکراتها که انتظاری نیست. دیدگاه آنها یا آنها را کاملا در جبهه سرمایه داری امپریالیستی قرار میدهد و یا اگر اظهار وجود کنند، توسط همان امپریالیستهای دموکرات از بین می روند.

    کسانیکه معتقدند که کارگران ایران و جهان باید بر سرنوشت زندگی اجتماعی خود حاکم شود، باید علمی فکر کنند، از تاریخ درس بگیرند و در اندیشه خود تجدید نظر کنند. با دولت کارگری نمی توان جامعه کمونیستی درست کرد چون درست کردن دولت کارگری غیر ممکن است. روند دولت سازی همیشه روند غیر کارگری کردن قدرت است. حتی اگر با زبان مارکس بیان کنیم، باید بگویئم که دولت سازی روند بیگانه سازی جامعه است نه بودن در خانه خود.

    بهترین گزینه، نقد و نفی ارتجاع برای بوجود آوردن فرهنگ انقلابی (ضد ارتجاع) برای جایگزین کردن نقش بنگاهها و دولت آنها با تشکلات شورائی-کلکتیو زنان و کارگران است. بدون درک اهمیت این فرهنگ و فقط سیاسی دیدن قضیه – دیدگاه مارکسی که نظر بیگانگی خودش را بنفع ماتریالیسم تاریخی فراموش کرد، انقلابی در کار نخواهد بود.

    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و اندیشه های غیر علمی و ضد علمی.
    پایان
    آنارشیسم

  2. درباره این مقاله:
    مبارزه طبقاتی و ارتباط آن با جنگ – امین بیات، سایت گزارشگر

    آقای بیات روابط کار و سرمایه در ایران و جهان و روابط امپریالیستهای غرب و شرق برای تقسیم جهان و ضد کارگری بودن جنگهای ارتجاعی را خوب بیان میکند. او به ماهیت سرمایه داری رژیم و سرمایه داران ایران و روابط آنها با سرمایه داری جهانی اشاره میکند. او ذکر میکند که رژیم جمهوری اسلامی وطن (ایران) را به خطر انداخته است. به اعتقاد او، طبقه کارگر باید با اقشار دیگر متحد شود و رژیم را سرنگون کرده و یک رژیم دموکراتیک چند حزبی بوجود بیاورد.

    قسمت اول
    گرچه این مقاله از طبقه کارگر دفاع میکند اما متاسفانه منافع طبقه کارگر را مشروط کرده به سیادت سیاسی سرمایه داران سکولار، زیرا دولت چند حزبی دموکراتیک (پارلمانی)، برای منافع سرمایه داران اختراع شده است نه برای منافع کارگران. این تناقض در اندیشه او در بسیاری از کمونیستها وجود دارد و ریشه در دیدگاه غلط مارکس و انگلس دارد و با فساد سوسیال دوکراسی قابل شناسائی شد. انگلس، البته اشاره به اهمیت سرکوبگرانه ماهیت دموکراسی کرده است، ولی احتمالا دیگر عمرش کفاف نمی داد که بیشتر این را واکاوی کند. امروزه دموکراسی وسیله تشخیض مخالفان سیستم برای خنثی کردن و یا نابود کردن آنهاست. در حقیقت، دموکراسی ضد انقلابی است نه انقلابی.

    لنین به این تناقض آگاه شد و آنرا با نقد بورژوازی لیبرال و سوسیال دموکراسی، توضیح داد و سعی کرد (نه کاملا موفق) بیان کند که چطور این دموکراسی در حقیقت در خدمت سرمایه داری انحصاری و امپریالیستی است. دیدگاه لنین از این لحاظ با واقعیت در تضاد نبود. اما نظر دیگرش با واقعیت در تضاد بود. نظر لنین این بود که طبقه کارگر باید در یک حزب متحد شود، سرمایه داران را سرنگون کند و نه دولت چند حزبی، بلکه دولت تک حزبی دیکتاتوری “طبقه کارگر” را بوجود بیاورد. هواداری او از حکومت شورائی و این حرفها، همگی تاکتیکی بود برای سیادت حزب کمونیست روسیه بر تمام شوروی. تز لنین به عمل درآمد و جامعه روسیه و قلمروهایش تبدیل شد به سرمایه داری دولتی استالینیستی تحت نام سوسیالیسم که عاقبت آنهم شد سرنگونی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروری.

    متاسفانه، بلشویکهای ایرانی بجای درس گرفتن از این شکست و بهتر است بگوئیم افتضاح، اصرار در تکرار آن دارند. آنها مثل سوسیال دموکراتها و لیبرال دموکراتهای ما که فکر میکنند دموکرات تر از امپریالیستهای دموکرات هستند، فکر میکنند بهترین از لنین و ترتسکی و استالین می توانند عمل کنند و مثلا جامعه انقلابی بوجود آورند!!!

    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  3. درباره این خبر:
    عفو بین‌الملل و دیده‌بان حقوق بشر: سرکوب گسترده در ایران پس از درگیری با اسرائیل
    از سایت اخبار روز

    سرنگونی طلبان دموکراسی خواه همیشه گفته اند که رژیم قابل اصلاح نیست. حالا چرا تعجب میکنند؟ انتظار داشتند که عملیات اربابانشان رژیم را دموکراتیک کند؟

    فعلا اختیار عمل در دست مرتجعین است: ۹۹ درصد اپوزیسیون ، رژیم و امپریالیستها. قوت ارتجاعی تعیین کننده نظم آتی ست. ارزیابی کامل از اینکه کدام ارتجاع بلاخره برنده خواهد بود، کار ساده ای نیست. میتوان گفت که در مجموع، بعد از پیروزی عظیم امپریالیستهای غربی بر امپریالیستهای شرقی با سرنگونی شوروی، گرچه اخیرا امپریالیستهای غربی سوریه را هم گرفتند، توازن قوا بنفع امپریالیستهای شرقی دارد تغییر میکند و امپریالیستهای غربی بسیار دلواپس شده اند.

    بهرحال، فعلا انقلابی در کار نیست.

    آنارشیسم

  4. درباره این مقاله
    نقش قرارداد موقتِ کار در فرسایش طبقه کارگر – حسن اکبری
    از سایت اخبار روز

    این مقاله به تاثیر مخرب روند جا افتاده قرار داد موقت کار بر کارگران ایران می پردازد و تاثیرات آنرا در چند جنبه توضیح میدهد.

    نکته مثبت مقاله این است که بجای بحثهای زائد و توخالی سرنگونی طلبانه، به اصل قضیه می پردازد، یعنی محدود کردن کارگران توسط سرمایه دارانی که حتی ممکن است اصلا اسلامی هم نباشند اما از دولت اسلامی کمک میگیرند.

    این رویه قرار داد کار موقت، فقط خاص ایران نیست و در تمام جهان سرمایه داری در حال رشد است و بخشی از پروژه نئولیبرالیسم در حق بجانب نشان دادن زالوهای سرمایه دار و بدهکار جلوه دادن بردگان مزدی است. این طرح با هدف افزایش استثمار (ارزش اضافی) نیروی کار صورت میگیرد. پیشنهاد نویسنده بوجود آوردن تشکلات کارگری مثل اتحادیه، سندیکا و غیره علیه این واقعیت و این روند است.

    مسدله ای که در پیشنهاد نویسنده وجود دارد این است که اتحادیه، سندیکا و غیره اگر از کارگرانی تشکیل شده باشد که از کنه سرمایه داری چیزی ندانند و خود را بدهکار بفهمند، وابسته به رهبران اتحادیه و سندیکا می شوند و آنها را فرشته نجات خود دیده و آن فرشته ها هم از جایگاه خود سود برده بتدریج، اگر موفق باشند، به همدست سرمایه داران تبدیل می شوند. اگر این کارگران علیه روابط سرمایه داری باشند، خود را محدود به گرفتن امتیازات نمی کنند و کل سیستم ارتجاع را هدف میکیرند که کار اتحادیه وسندیکاهای رایج نیست.

    چاره کار در حقیقت انقلاب علیه ارتجاع است. برای انقلاب علیه ارتجاع، کارگران فعال کمونیست باید حقایق علمی ضد کارگری بودن و استثمارگرانه بودن روابط سرمایه داری و سایر روابط ارتجاعی را به زنان و کارگران دیگر بیاموزند و تشکل یابی زنانه و کارگری را ابزار نه صرفا گرفتن خواسته های اقتصادی (که البته لازم است) بلکه از بین بردن نظام ارتجاع و سرمایه داری اش کنند.

    قربانیان ارتجاع نباید ذهنیت بدهکاری داشته باشند، باید روحیه طلبکاری داشته باشند چون در حقیقت این مرتجعین هستند که استثمار میکنند و نیروی کار زنان و کارگران را می دزدند و محصولات تولید شده آنرا را پول کرده و برای رفاه و آسایش خود و برای سرکوب آنها خرج میکنند.

    آنارشیسم

  5. درباره این مقاله:
    صمد و ساخت دنیایی قابل زیست
    از اخبار روز – سایت سیاسی -خبری چپ

    روش او اگر با ایده کامل نقد و نفی ارتجاع توام گردد، ارتجاع را از بین خواهد برد. روش او، بجای خانه تیمی درست کردن، بودن در محل کار و زندگی زنان و کارگران بود. بجای مذهبیون و تبهکاران، انقلابیون باید در محل کار و زندگی زنان و کارگران باشند. انقلاب واقعی فقط از این طریق شکل میگیرد.
    آنارشیسم

  6. تقریبا تمام اپوزیسیون هنوز بعد از ۵۷ سال ارتجاعی هستند. اپوزیسیون مارکسیست ش، نقدی بر هیراشی ندارد و سرمایه داری دولتی را لازم میداند و منطق سرد و جنایتکارانه ماتریالیسم تاریخی (رشد نیروهای مولده) را هواداری میکند. اپوزیسیون مارکسیست ش هم که اصلا ادعای ضد بردگی مزدی بودن ندارد و رویکرد اربابی دارند. با در نظر گرفتن ارتجاع رژیم و ارتجاع اپوزیسیون، فعلا خبری از انقلاب نیست. وجه غالب آنچه که جاری است، جنگ ارتجاعیون دموکراسی خواه (خواهان تقسیم محصول استثمار و نوکر امپریالیستهای غربی) است با رژیمی که نمیخواهد ثروت و قدرت ارتجاع جامعه را در اقشار طبقه خود تقسیم کند.
    تحریمهای امپریالیستهای غربی رژیم را تضعیف کرد اما نه به اندازه ای که سرنگون شود. شورشهای بی هدف هم رژیم برای آوردن ارتجاع جدید کاری از پیش نبرده. بمیارانهای نظامی امپریالیستهای غربی-اسرائیل و کشتن رهبران نظامی و دانشمندان هم فعلا موجب سرنگونی نشده. سرنگونی رژیم ممکن است بعد از مرگ خامنه ای ممکن شود. متاسفانه ذهنیت زنان و کارگران ایران انقلابی نیست و هزینه هر تغییر و تحولی را باید زنان و کارگران فریب خورده بپردازند.
    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
    انقلاب هست: نقد ارتجاع و نفی کلکتیو-شورایی آن در محل کار و زندگی .
    آنارشیسم

  7. درباره این مقاله:
    برنامه کافی نیست؛ وجهه‌ی چپ باید بازسازی شود – سعید رهنما

    در این مقاله آقای رهنما میگوید که آنچه که در جامعه ایرانی چپ حساب می شود دیگر بدرد نمی خورد و باید این گذشته را نقد کنند. او چپ بدرد بخور ایرانی را به سه قسمت تقسیم میکند: چپ راست، چپ میانه و چپ انقلابی. چپ راست اصلاحات در همین رژیم را می پسندد، چپ میانه سرنگونی طلب است و سیستم سکولار دموکراتیک میخواهد تا چپ رشد کند، چپ انقلابی انقلاب سوسیالیستی نوع سنتی و بلشویکی می خواهد. او خودش هوادار چپ میانه است و چپ رادیکال را مفید میداند تا جلوی چپ راست را بگیرد. آقای رهنما خواستار یک رژیم بورژوا لیبرالی در ایران است.

    اگر چپ یعنی کمونیست، چپ آقای رهنما چپ کمونیست نیست، چپ بورژواهای ایران است. حال ببینیم چرا.

    برای درک این قضیه باید به چپ انقلابی اقای رهنما مراجعه کرد.
    چپ انقلابی آقای رهنما همان چپ بلشویک است که در حقیقت کمونیست نیست بلکه سرمایه داری دولتی است و نمیتواند چیزی فراتر ارائه دهند.
    چپ راست آقای رهنما هم کمونیت نیست، چون این چه کمونیستی است که از نظام سرمایه داری تحت مدیریت رژیم اسلامی برای کارگران اصلاحاتی میخواهد. اصلاحات برای کارگران خواستن کسی را کمونیست نمیکند چون تمام کشورهای سرمایه داری-امپریالیستی حتی بدون مارکسیستها جریاناتی هستند که برای کارگران اصلاحات میخواهند.
    چپ میانه آقای رهنما بعلت اعتقاد به دولت دموکراتیک بورژوائی، علنا کمونیست نیست و فقط وعده سرخرمن کسانی است که میخواهند کارگران را گول بزنند و گوشت دم توپ سرنگونی رژیم کنند تا بعد ارباب سکولار آنها شوند و با غرب رابطه حسنه برقرا کنند و نوکر آنها شوند.

    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
    کمونیست نقد کننده ارتجاع و نفی کننده آن در محیط کار و زندگی بمنظور تسخیر و مدیریت شورائی-کلکتیو این محلهاست. مدیریت شورائی-کلکتیو محلهای کار و زندگی یعنی بی نیازی به دولت که این یک کمونیست را آنارشیست هم میکند.
    کنه فعالیت چپهای مقاله و کلا 99 درصد اپوزیسیون جمهوری اسلامی سرنگونی برای گرفتن قدرت سیاسی و ارباب شدن است. کنه فعالیت کمونیسم آنارشیستی ارتقای ذهنیت قربانیان ارتجاع (زنان و کارگران) و ایجاد آمادگی برای تسخیر و مدیریت این محلهاست.

    آنارشیسم

  8. درباره این بیانیه:
    پروژه «همکاری ملی» در چشم‌ انداز حرکت رضا پهلوی در کنفرانس مونیخ
    گرایش کمونیسم شورائی

    در این بیانیه رضا پهلوی “تنها آلترناتنیو جدی ساختارمند” در مقابل جمهوی اسلامی شناخته شده است. در انتها از فعالین گرایش کمونیسم شورائی میخواهد که همه آلترناتیو ها را رد کنند و برای یک دولت جمهوری شورائی مردمی از پائین حرکت کنند.

    لازم به توضیح است که ابن جریان از حمله اسرائیل به غره دفاع کرد چون علیه حماس بود. در نقد اعمال امپریالیستهای غربی در اسرائیل چیزی ننوشته اند. بعلاوه، در دوران حمله امپریالیستهای غربی به ایران از طریق اسرائیل، با شعار صلح مخالفت کردند و حمله را موقعیت مناسبی برای سرنگونی رژیم دیدند.

    در این بیانیه، به اعتقاد و تفسیر نوینسده این کامنت، این جریان میگوید که بهتر است از رضا پهلوی برای سرنگونی رزیم دفاع کرد – گرچه در انتها میگوید که همه الترناتیوهای غیر شورائی بدرد نمی خورند. چرا؟ زیرا خودشان هم اعتراف دارند که آلترناتیو شورائی در میان “مردم” ایران محبوبیت ندارد ولی در سرنگونی جمهوری اسلامی اصرار دارند. وقتی به سرنگونی فوری جمهوری اسلامی اصرار دارید، و رضا پهلوی را تنها الترناتیو میدانید، قاعدتا میگوئید که باید رفت زیر رهبری او تا سرنگونی.

    ارتجاع این جریان در اینهاست:
    – ارتجاع رضا پهلوی را نقد نمیکنند و برای آنها موقعیت سیاسی رضا پهلوی مهم است.
    ارتجاع مخالفین رضا پهلوی را نقد نمی کنند.
    – نظریه امپریالیسم ندارند. دولتها همه با هم فقط روابط سیاسی اقتصادی دارند. امپریالیستها هستند قدرتهای بزرگ!!
    – وفادار به تز ارتجاعی ماتریالیسم تاریخی اند که فقط رشد نیروهای مولده را عامل تکامل انسان می شناسد و اخلاقیات را در تکامل نفی میکنند. برای همین است که برای نابودی جمهوری اسلامی و ارتجاعیون دیگر، به قتل عام کردن زنان و کارگران بنفع نیروهای دارای تکنولوژی پیشرفته راضی هستند.
    – معلوم نیست که جمهوری شورائی مردمی آنها میخواهد بردگی مزدی را بفوریت الغا کند یا اینکه قرار است آنرا بدست مدیریت “مردم” بدهد نه کارگران.

    آنارشیسم

  9. قسمت دوم
    11 – همه انواع که زندگی اجتماعی دارند، فرهنگ دارند. فرهنگ رفتارهای زیستی فردی-اجتماعی انواع است. فرهنگ انواع همراه است با تکامل هر نوع و از تکامل زیستی جدا ناپدیر است.
    12- انسانها پرایمیتهای پدیده سازند، یعنی دارای توانائی ذهنی ابتکار، اختراع و تولید پدید های ناموجود از پدیده های موجودند.
    13 – تکامل انسان، که تکاملی فرهنگی اش است، خاص خودش است و قوای ذهنی اش که درگیر ابتکار، اختراع و تولید پدید های ناموجود است، نقش کلیدی در تکامل نوعی اش ایفا میکند.
    14 – فرهنگ انسان تاکنون، بر اساس شواهد تاریخی، عمدتا اقتدارگرایانه و استثمارگرانه بوده است، نمونه های محدود خلاف آن هم مشاهده شده است.
    15 – اقتدارگرائی یعنی گرایش به سلطه انسانی بر زندگی انسان دیگر و یا یک تسخیر اخباری محل زندگی انسانی دیگر. استثمار یعنی برداشت از محصول کار فکری-یدی انسان دیگر.
    16 – تکامل فرهنگی انسان بعلت غلبه اقتدارگرائی-استثمارگری، عمدتا تکامل اقتدارگرایانه بوده است. این تکامل را میتوان ارتجاعی نام گذاشت به این معنی که این تکامل در خدمت رشد و تکامل قربانیان اقتدارگرائی نیست. متاسفانه بخش عظیمی از انسانها قربانی ارتجاع هستند.
    17 – از بین بردن فرهنگ اقتدارگرائی در زندگی انسان، تغییر مسیر تکاملی انسان است. این را میتوان انقلاب نامید. با تثبیت شدن تکاملی انقلابی، انسان قربانی خودش نیست و همه در وحدت، یاری و تکامل با هم زندگی خواهند کرد، نه مثل وضع جنایتکارانه موجود که اقتدارگرایان مثل زالو می باشند.

    پایان
    آنارشیسم

  10. درباره مقاله دوم آقای فولادی در نقد مقاله ای از آقای حکیمی:
    محسن حکیمی و « موش ِ کوری» به نام ِ مارکس!
    خدامراد فولادی

    قسمت اول:
    آقای فولادی در انتهای مقاله اش سئوالاتی طرح کرده است تا آقای حکیمی به آن پاسخ دهد. از آنجا که این سئوالات را میتوان بصورت علمی نه صرفا فلسفی پاسخ داد، در اینجا به این سئوالات پاسخ میدهیم. سئوالات در آخر مقاله است، از این “آیا قبول دارید …” شروع میشود تا این: “اگر قبول ندارید- که ندارید- بگویید:پس ماده حرکت و اشکال ِ گونه گون اش را از کجا و چگونه پیدا کرده …”

    1 – آقای فولادی فرض کرده است که آقای حکیمی و او در تعریف چیزی بنام ماده هم نظرند! معلوم نیست این تعریف چیست. مارکس ماده را تعریف کرده؟
    2 – “ماده” در علم فیزیک پدیدهای تشکیل دهنده اتم هستند، آنها مکان و زمان دارند و کوشش در اندازه گیری آنها ادامه دارد. بسیاری از حرکتهای (مکان و زمان) اتمها و ملکولها را میتوان محاسبه کرد.
    3 – تمام طبیعت، از جمله مابین کره ها و ستارها، دارای اتم و عناصر اتمی هستند. خلا در واقعیت (طبیعت) وجود ندارد. پیدایش و آخرت طبیعت چیز روشنی نیست و داستان نویسی در مورد آن هم فقط داستان نویسی است و به شناخت ما کمک نمیکند – مثل داستهای مذهبی. فقط و فقط درک علمی از پدیده ها به شناخت ما می افزاید. جز طبیعت، چیزی دیگری شناخته نشده است.
    4 – تمام اجزای طبیعت بر اساس قوانین فیزیکی در حال حرکت هستند اما هر شکل از آن میتواند قوانین خاص خود را داشته باشد مثل قوانین شیمیائی یا زیستی (بیولوژیک – زنده) و غیره.
    5 – طبیعت بصورت موجود زنده محصول تکامل طبیعت نیست، محصول تبدیل یک نوع از موجودیت طبیعی به نوع دیگر بر اساس شرایط معینی است.
    6 – فقط موجودات زنده تکامل پیدا میکنند و تکامل بر اساسا قوانین تکاملی معین و مشخص شناخته شده ای صورت میگیرد.
    7 – تکامل موجودات زنده از ساده به پیچیده نیست. فقط خرافیون تکامل زیستی را ساده به پیچیده میدانند.
    8 – ذهن هر موجود زنده پدیده ای ماورلطبیعه نیست و به موجودیت زنده هر موجود زنده وابستگی مطلق دارد. تکرار شود، ماورالطبیعه وجود ندارد و شناخته نشده است.
    9 – ذهن هر موجود زنده با تغییر فیزیکی او هم تکامل پیدا میکند، زیرا ذهن بخشی از موجودیت طبیعی هر موجود زنده است.
    10 – تکامل اجتماعی بشر نمیتواند جدا از تکامل زیستی او بیان شود.
    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  11. ترجمه مقاله بلمی فاستر را میتوانید در سایت “روشنگر” بخوانید.
    زیر ستون اخبار بین المللی
    مقاله زیر ستون اخبار؟!
    آنارشیسم

  12. قسمت دوم
    روش درست نگرش به تاریخ و سرمایه داری و دولت این است که آنرا عینیتی منتج شده از گرایش انسان به اقتدارگرائی-استثمارگری فهمید و دولت را ابزار حفظ این گرایش بعنوان یک فرهنگ حاکم درک کرد. سرمایه داری روابطی است که از طریق تکامل اقتدارگرائی بوجود آمده ولی دولتش فقط بخشا معرف این جنبه از ارتجاع است، دولت معرف تمام عینیاتی است که اقتدارگرائی بصورت یک گرایش ارتجاعی برای حفظ خود بوجود می آورد. وجه مشترک تمام ارتجاعیون کوچک و بزرگ تاریخ و جهان در این است که در پی سلطه هستند و سلطه گری شان اساسا برای استثمارگر کردن است. نتیجه مستقیم چنین حکمی این است که مبارزه طبقاتی صرفا سیاسی نیست و اساسا جنگ با فرهنگ ارتجاعی در همه اما عمدتا با صاحبان قدرت است. جنبش انقلابی، جنبشی است در محل کار و زندگی علیه فرهنگ ارتجاع بصورن نقد و نفی آن. ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و افکاز ضد علمی و شبه علمی.

    پایان
    آنارشیسم

  13. درباره این مقاله جالب:
    طبقه حاکم ایاالت متحده و رژیم ترامپ
    نگارنده: جان بملی فاستر
    ترجمه: پویان کبیری
    می 2025
    مقاله از مانتلی رویو

    قسمت اول
    در این مقاله، نویسنده تاریخ مارکسیستهائی را که دولت را متعلق به طبقه سرمایه دار نمیدانستند (عمدتا لیبرالها و دموکراتهای مارکسیست) توضیح میدهد و کوشش میکند که نشان دهد این ایده بسیار غلطی بوده است. او توضیح میدهد که آلیگاروشی های مالی مدتهای زیادی است که بر روند حاکمیت و دولت آمریکا سلطه دارند و دلیل اینکه این آلیگاروش ها امروزه وارد فاز حکومت داری فاشیستی شده اند، بحران دراز مدت ساختاری و وحشتنی است که کلا سرمایه داران آمریکائی از رشد اقتصادی چین پیدا کرده اند. این الیگاروشی ها با اتکا به عقب افتادگی بخشهای پائین طبقه متوسط (کارگران مابین قشر پائین و بالا و خرده بورژواهای ) به قدرت رسیده اند. او با مراجعه به اسامی و فاکت نشان میدهد که دولت ترامپ دولت میلیاردرهاست و دیگر نمیتوان گفت دولت و سرمایه داری دو چیز جدا هستند. برای راه خروج از این وضع، او پیشنهاد میکند که راه لنین را باید رفت به این صورت که باید به قشر پائین طبقه کارگر آمریکا و جهان و اقشار تحت ستم سرمایه داری انحصاری-مالی تکیه کرد.

    این مقاله تا حدودی شباهت به این مقاله دارد که درباره آن در پائین کامنتی نوشته شد:
    هجدهم برومر لویی بناپارت اثر مارکس – ترل کارور، (2013) – ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

    مقاله (ناخواسته) مشکلات مارکسیستها را در استفاده از ماتریالیسم تاریخی (“روبنا” و “زیر بنا”) نشان میدهد؛ اینکه چطور ماتریالیسم تاریخی قادر نبوده است به یک سیستم نظری علمی با اتکائی منجر شود که بتوان رابطه بین ایدئولوژی و اقتصاد را فهمید.
    کوششی که مارکس در هیچدهم برومر کرد و کوششی که لنین و کائوتسکی و با این مقاله، فاستر، میکند، کوشش نادرستی است چون تز ماتریالیسم تاریخی تز درستی نیست. نادرست بودن آن در این نیست که اینجا و انجا به نکات درستی اشاره میکنند، بلکه در این است که تبعیت از متد ماتریالیسم تاریخی نظر واحدی در ارتباط با حاکمیت سرمایه داری بوجود نمی آورد و بجای وحدت انقلابی علیه ارتجاع، تضاد و نفاق بوجود می آورد.
    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  14. قسمت دوم
    این نکته آخر خیلی مهم است. زیرا قبول این شکست دلیل رشد چین و روسیه بوده است. چین ورود امپریالیستهای غربی به کشورش را ازاد گذاشت و با اسرادیل رابطه بدی ندارد و روسیه هم حزب کمونیستش را کنار گذاشت و وارد بازار جهانی انحصاری-آلیگاروسی شد و با اسرائیل رابطه خوبی دارد. اما هر دو توانسته اند امپریالیستهای غربی را به چالش بگیرند و امپریالیستهای غربی از وضعیت فعلی اصلا راضی نیستند و نزول خود را دارند تجربه میکنند. اینکه قطب بندی ها دوباره شکل جدی بگیرد نامحتمل نیست و بیشتر بنظر می اید که مسیر فعلا در این جهت است.

    نکته را از زوایه دیگری بیان کنیم. اگر ایران از روسیه تقاضای کمک نظامی کند، آنها کمک جدی نمیکنند. دلیل این قضیه این است که آنها با سیاستهای ایران علیه اسرائیل موافق نیستند. آنها خوب میدانند که اسرائیل نوکر آمریکا و امپریالیستهای غربی است، اما حاضر نیستند که با آنها وارد جنگ مستقیم شوند. جنگ لوکراین بهترین نمونه است. چین و روسیه (امپریالیستهای شرقی) فعلا کوتاه می ایند زیرا مسیر در جهت منافع آنها حرکت میکند.

    این بود تفسیری از بازی های ارتجاعی حاکمین ایران و امپریالیستهای غربی و شرقی. ما زنان و کارگران ایران هیچ منفعت خاصی در پیروزی یک ارتجاع بر دیگری نداریم. بهترین رویکرد ما این است که وارد جنگی نشویم که در آن نیروی لازم و موثر نداریم و پیروز نیستیم. ما نیروی موثر نداریم چون اکثریت افراد فعال ما معنی انقلاب را درست نفهمیده اند. انقلاب هست نقد ارتجاع و نفی تشکیلاتی شورائی و کلکتیو آن در محل کار و زندگی در عرصه داخلی و جهانی.

    پایان
    آنارشیسم

  15. درباره این مقاله بسیار مهم:
    دشمنی با روسیه و چین یا خیانت به کشور – رضا فانی یزدی

    قسمت اول
    مقاله علیه تبلیغاتی است که بعد از جنگ 12 روزه علیه روسیه توسط اصلاح طلبان راه افتاده. اصلاح طلبان روسیه را به همکاری با امپریالیستهای غربی علیه ایران متهم کرده اند. به اعتقاد نویسنده روسیه همیشه کمک بوده است و این رژیم بوده است که این کمکها را رد کرده است. او معتقد است که اصلاح طلبان چیزی نمی خواهند جز وابستگی سیاسی و اقتصادی به امپریالیستهای غربی. او معتقد است که دموکراتیزه کردن مسالمت آمیز رژیم کار درستی است بشرطی که استقلال ایران از بین نرود.

    این حقیقت دارد که جناح اصلاح طلب و میانه رو تمایل به آشتی و همکاری با امپریالیستهای غربی دارند که همه میدانند که یعنی نوکری. از این لحاظ مقاله ایرادی ندارد. ایراد مقاله در این است که وارد بررسی تمام قضایا نمی شود. در این کامنت سعی میشود که عمیق تر وارد مسئله بشویم.

    در حاکمیت ایران همیشه سه خط وجود داشته است: استقلال طلبان (خمینی، خط امامی های واقعی – از جمله خامنه ای)، هواداران فروش ایران به امپریالیستهای غربی، هواداران فروش ایران به امپریالیستهای شرقی. گروه آخر همیشه ضعیف بوده است و تعرضات امپریالیستهای غربی و اصرار گروه اول بوده است که جلوی سلطه امپریالیستهای غربی بر ایران را گرفته. وضعیت امروز، ادامه جدال درونی رژیم بر سر استقلال است. تمام جناحهای رژیم در حفظ ارتجاع (هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم (در این اینجا خودشان)، حفظ تعصبات و مدیریت تبهکاری و ترویج افکار ضد علمی) متحدند. مسیر تکاملی حاکمیت در ایران بعلت تز ولایت فقیه و انتخاب خامنه ای، هنوز از لحاظ استقلال سیاسی، با دوران خمینی فرقی ندارد. اما استقلال سیاسی در دنیای سرمایه داری جهانی انحصاری و تکنولوژی در حال رشد، مخصوصا در حوزه نظامی و جاسوسی، از طریق ایدئولوژی اسلامی تندروانه استقلال طلبانه ممکن نیست، برای همین، اصل رژیم، زیر ضرب نابودی قرار گرفته است و با رفتن خامنه ای، آینده روشنی برایش قابل تصور نیست. اما یک راه برای استقلال طلبان حاکم بر ایران وجود دارد. این راه برسمیت شناختن اسرائیل و قبول شکست نظامی است. این جریان میتواند به شکست فعلی سیاسی اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه افتخار کند اما فعلا کاری بیشتر از دستش بر نمی اید.

    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  16. قسمت دوم
    – قطبها با هم در تضاد و رقابت هستند.
    – تضاد قطبها بصورت تضاد مابین کشورهای مستعمره هم وجود دارد.
    – تضادهای درونی قطبها معمولا ناقض وحدت آنها علیه قطبهای دیگر نیست و بیشتر شباهت به بازی لیاقت دارد تا مبارزه برای استقلال.
    – اعتراضات، اعتصابات ، شورشهای و جنگها را میتوان به سه نوع تقسیم کرد: مقاومت و تعرض علیه سلطه – استثمار ، برای سلطه گر – استعمارگر شدن و برای خدمت به سلطه گر-استثمارگر دیگر.
    – نفی سلطه-استثمار هست آنارشیسم-کمونیسم.
    – سلطه گر-استثمارگر ارتجاع است.
    – دلیل بقای ارتجاع توانایی موفقیت آمیز در اعمال خشونت و توانایی در مهندسی موفق فکری اکثریت لازم قربانیان ارتجاع است.
    – تعرض به سلطه-استثمار فقط وقتی انقلابی است که علیه خود سلطه-استثمار باشد – ذات کمونیستی -آنارشیستی داشته باشد.
    – رفرمیسم نابودی سلطه-استثمار نیست، کاهش فلاکتی ست که از آن بوجود آمده.
    – قربانین سیستم سلطه-استثمار مجبورند بین بردگی، رفرم (بردگی قابل تحمل) و انقلاب انتخاب داشته باشند.
    – انتخاب انقلاب بمعنای شرکت نکردن در رفرم نیست.
    – رفرم فقط وقتی در خدمت انقلاب است که نیروی انقلاب کاملا خودآگاه و سازمانیافته است اما نیروی لازم برای پیروزی ندارد.
    – درجه خودآگاهی و سازمانیافتگی انقلابیون تعیین میکند که تعرض سیاسی به ارتجاع چه حدی داشته باشد و چه موقع ضرورت دارد تا موثر واقع شود.
    – اصل تکامل انسان ارادی است. اینطور بنظر می آید که تکامل تاکنونی بر اساس تکامل سلطه-استثمار بوده است.
    – انقلاب نیز ارادی است و تغییر جهت در روند تکامل انسان است. روند تکامل اتقلاب ادامه دارد، اما تاکنون مغلوب بوده است.
    – دلیل عدم موفقیت انقلاب این است که وفاداری به اخلاق خوب کار آسانی نیست. حل این قضیه، هم روند انقلاب است و هم انقلاب را پیروز خواهد کرد.
    پایان
    آنارشیسم

  17. شکل فرموله شده احکام موجود در کامنتهای آنارشیستی سایت روشنگری اینهاست، در دو قسمت:
    قسمت اول
    – میتوان گفت که جهان امروز به دو‌گروه بزرگ سلطه طلب و تحت سلطه تقسیم شده است.
    – سلطه طلبان همگی استثمارگرند و ایندو لازم و ملزوم هم هستند. پس داریم: سلطه-استثمار.
    – سلطه-استثمار از طریق هیراشی حفظ میشود و درجه رفاه و تفنن از طریق موقعیت در هیراشی ها توزیع میگردد.
    – تقسیم بزرگ بصورت قلمروهای کشوری درآمده است.
    – در هر قلمرو، سلطه-استثمار اشکال عینی خاصی دارد، اما تقریبا در تمام آنها بصورت هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، استعمار، تعصبات و تبهکاری و تبلیغ و ترویج افکار ضد علمی و خرافی و شبه علمی وجود دارد.
    – در قلمروهای کشوری، کشورهای استعمارگر داریم و کشورهای مستعمره.
    – شیوه استعمارگری تکامل پیدا کرده است اما اساس آن که استخراج ارزش های اقتصادی از مستعمره به استعمارگر است تغییری نکرده.
    – استعمارگری بصورت همپیمانی هم وجود دارد – قطبها.
    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  18. در ارتباط با تضادهای امپریالیستها،
    چرا امپریالیستها با هم می جنگند و متحد نمی شوند؟
    دلیل این قضیه ماهیت ارتجاع (اقتدارگرائی و استثمار) است. ارتجاع دشمن می افریند که هم قربانیان زن و کارگر هستند و هم خود اقتدارگرایان، مخصوصا آنهائی که میخواهند به وضعیت سابق خود برگردند و یا در وضعیت بدتر قرار نگیرند. برای همین تضاد ها و جنگنهای امپریالیستی تمامی ندارد تا اینکه یک انقلاب جهانی ریشه ارتجاع را قطع کند.
    آنارشیسم

  19. درباره این خبر:
    همزمان با ارائه قطعنامه مسکو – پکن؛ واکنش تند روسیه به بازگشت تحریم‌ها علیه ایران

    میتوان به قضیه اینطور نگاه کرد:
    سرنگون نشدن رژیم بعد از جنگ 12 روزه، سیاست تعرضی رژیم بجای عقب نشینی، رفتارهای ریاکارانه دولت جدید آمریکا و اروپا، دارد روسیه و چین را قانع میکند که در حقیقت ایران را بعنوان یک کشور متعلق به خود ببینند. آیا واقعا روسیه و چین آنقدر خوش بین بودند که میتوانند با امپریالیستهای غربی دور یک سفره بشینند و استثمار کنند؟ بنطراینطور می آید. لازمه این کار آمادگی برای خنثی کردن بازگشت تاثیر تحریمهای برداشته شده است. این اعتراض چین و روسیه را توضیح میدهد، مخصوصا اعتراص مفصل روسیه آنرا.
    اما این کوشش موثری نیست و این دو کشور مجبورند که گامهای رادیکال تری بردارند و مجبور خواهند شد که بردارند وگرنه ایران را از دست میدهند که ضایعه بزرگی برای آنها خواهد بود. ضایعه این است: دادن 50، 60 میلیون برده مزدی به امپریالیستهای غربی با کلی منابع طبیعی. این وسط روسیه مجبور است جام زهر را بنوشد و با اسرائیل فاصله بگیرد و چین روند وابستگی اقتصادش را به صادرات آنقدر کاهش دهد که بتواند از تاثیر تعرفه ها و تحریمها در امان بماند.

    منافع ما زنان و کارگران دنیا کجای این وضعیت است؟ هیچ جا. ما برده می مانیم تا اینکه نگرش و رویکرد آنارشیستی کمونیستی انتخاب کنیم که بسیار ساده و تمیز و انقلابی است و احتیاج به آکروبات بازی های دیپلماتیک و انواع توجیهات تئوریک برای جا دادن ارتجاع در صفوف خود ندارد. ما به هیچ ارتجاعی در اپوزیسیون احتیاج نداریم. راه انقلاب روشن است: ضدیت با هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.

    آنارشیسم

  20. درباره این مقاله:
    هجدهم برومر لویی بناپارت اثر مارکس – ترل کارور، (2013) – ترجمه‌ی: حسن مرتضوی
    این مقاله، نوشته ترل کارور، درباره کتاب هیچدهم برومر مارکس است. تفسیر نویسنده از کتاب مارکس این است که مارکس به شکل فرمال دموکراسی علاقمند نبود و آنرا فقط در ارتباط با منافع اقتصادی توده های محروم مورد می پسندید. او معتقد است که مارکس ریاکاری های دموکرت های بورژوا را نیز میدید که چطور در حقیقت از دیکتاتوری دفاع میکنند اما پنهان می نمایند. کارور معتقد است که تز روبنا-زیربنای مارکس را نباید مثل انگس تقلیل گرایانه فهمید.

    میتوان در مورد نکات مثبت و منفی مقاله نوشت و به تمام مسائل گوناگون آن پرداخت و چند ماهی مشغول بود که کار استادان دانشگاه است و برای آن حقوق هم میگیرند. در اینجا به اهمیت آن برای جنبش کمونیستی آنارشیستی می پردازیم.

    مقاله بنوعی بیان دغدغه های مارکس در کتابش، یعنی کلنجار رفتن مارکس با احکام خودش در تعمیم انها با واقعیات هم هست. این نوع بیان مارکس (مورد توجه نوینسده مقاله) در حقیقت از تضادهای لاینحلی است که مارکس ضرورتا با آن باید مواجه میشد زیرا نگرشی غیر انتقادی به اقتدارگرائی داشت و آنرا در انسان شناسی ش جای نداد.

    هواداران مارکس به دولتگرائی مارکس برخوردی انتقادی ندارند و مثل سایر دشمنانشان ارتجاعی شان فکر میکنند. واضح تر بگوئیم، آنها از یک طرف هوادار آزادی طبقه کارگر هستند و خود را کمونیست میدانند و از طریق دیگر بجای از بین بردن پیش فرضهای بی پایه ارتجاعیون امروز و دیروز، این حکم که برای تغییر جهان به دولت احتیاج است، همراه آنها و در اشتراک با آنها فکر میکنند و از زنان و کارگران میخواهند که دولت را دموکراتیزه کنند و یا دولتی دموکراتیک بیافرینند. کمی بیشتر از این، دوران فاز اول کمونیسم مارکس فازی است که آتوریته دموکراتیک (دیکتاتوری پرولتاریا) بدون اینکه خودش بداند خودش را از بین می برد!!

    آنارشیستهائی که مارکس را از نزدیک می شناختند، در انترناسیونال اول، به این وجه پلید اندیشه مارکس واقف شدند. آتوریته خود بخودی و مادی است و ما نقش کارگزار ضرورت مادی را ایفا میکنیم؛ مرتجعین هم نمیدانند که چه میکنند و آنها هم فقط نقش عامل تاریخ را ایفا میکنند.

    آنارشیسم

  21. ایراد ذهنیت آقای فولادی
    اگر ایشون سعی کند یک کتابی بنویسد که اصول فلسفه و اصول ماتریالیسم تاریخی را توضیح دهد، با در نظر گرفتن فلسفه پوزیتیویسم قرن نوزدهم و بیستم (روند فلسفی در انگلیس و بعد آمریکا) و نقدهای آنها به متافیزیک، متوجه خواهد شد که مارکس بدرستی فلسفه را ترک کرد. فنومنولوژی قرن بیستم (روند فلسفی اروپا) و قرن فعلی را طرفش هم نباید رفت، چرندیات محظ است.
    آنارشیسم

  22. درباره این خبر:
    منابع غربی: تروئیکا روز پنجشنبه مکانیسم ماشه را فعال می کند

    میتوان حدس زد که اصل رژیم (جناح تندرور) فکر میکند که اگر امپریالیستهای غربی دوباره حمله کنند بنفع ش است!
    حدسیات بیشتر:
    امپریالیستهای غربی هم فعلا آماده جنگی بیشتر از بمباران نیستند. شاید غربی ها هنوز روی شورش انقلاب مخملی حساب میکنند. اصلاح طلبان میانه رو و چپ تعرضی را شروع کردند اما هنوز به شورش نیانجامیده و با ضد حمله روبرو شدند. این بازی های سیاسی بیان مطمئن نبودن امپریالیستهای غربی از وضعیت است. اما دارند قدمهای اطمینان حاصل کردن را طی میکنند، مثل مکانیسم ماشه و ورود بازرسان و چندی دیگر. آنچه که به امپریالیستهای غربی خیلی کمک کرده، تحریمها و جنگ اوکراین بوده است. تضادهای درونی امپریالیستهای غربی را نادیده باید گرفت، آنها در اصل تعرض به شرق بسیار متحد و مصمم هستند و تزهای گوناگون را امتحان میکنند.
    امپریالیستهای شرقی با جنگ اوکراین کارشان خرابتر شده. در حقیقت توطعه امپریالیستهای غربی در کشاندن روسیه به جنگ کاملا موفق بوده است. پیشروی روسیه در اوکراین کند است و کل ناتو در جنگ با روسیه قرار دارد بدون پیاده نظام رسمی. اگر ناتو وارد جنگ کامل شود، روسیه شکست میخورد و برای این چین باید تصمیم بگیرد که محاصره شدن را بپذیرد یا نه که احتمالا پراگماتیکی عمل خواهد کرد و روسیه را میخواهد بدهد و این هم به جنگ جهانی منجر می شود چون روسیه هیچ شکستی را نمی پدیرد.
    رشد امپریالیستهای شرقی ادامه دارد و ایران هم اگر تغییر مواضع در ضدیت با اسرائیل غرب ندهد، در همین وسط نگه داشته می شود و هیچکدام حاضر نیستند برایش ریسک کنند. رژیم ایران ساندویج شده و احتمالا فقط زنده بودن خامنه ای است که انسجام شکننده رژیم را نگه داشته. این آخری هم ابدی نیست و هر نوع جانشینی جز آخوند لیبرال وضع رژیم را نجات نمیدهد. آخوند لیبرال هم باید تصمیم بگیرد که حاکمیت را مطلوب امپریالیستهای غربی کند و یا شرقی. اتکای رژیم به امپریالیستها و نوکر آنها شدن حتمی است. مارکس مطمئنن در نشان دادن اهمیت رشد نیرویهای مولدهد درست فکر میکرد، البته، ارتجاع از مارکس بهتر میدانست، مارکس این خصوصیت ارتجاع را برای کارگران توضیح داد، آنهم در تزی نیمه درست.

    آنارشیسم

  23. درباره این مقاله:
    محسن حکیمی و « موش ِ کوری» به نام ِ مارکس!
    خدامراد فولادی

    این مقاله نقد یکی از مقالات آقای حکیمی است. در این مقاله ذکر میشود که مارکس فلسفه را ترک نکرد که در اینجا به این ادعا می پردازیم.

    مهمترین و قانع کننده ترین دلیل اینکه مارکس واقعا فیلسوف نبود و فلسفه را ترک کرد، واقعیات عینی است، نه تخیلات آقای فولادی.
    اگر مارکس فلسفه را ترک نکرد، کجاست کتاب مارکس در باره ماتریالیسم دیالکتیک؟ فلسفه که الکی نیست، جناب.‌ اینکه یک شخصی، اینجا و آنجا، چیزهایی بنویسد که برای آن اثبات تجربی وجود ندارد، آن شخص را فیلسوف نمی کند، آن شخص میشود گمان پرداز.
    نه مارکس و نه انگلس هیچکدام کتابی در باره اصول فلسفه و اصول ماتریالیسم دیالکتیک ندارند. مارکس هم که اصلا از اصطلاح “ماتریالیسم دیالکتیک” هرگز استفاده نکرده است. تمام نوشته های مارکس نشان میدهد که مارکس بتدریج علاقمند به اقتصاد سیاسی و علم تاریخ و سیاست شد و فلسفه بافی را ترک کرد..

    ماتریالیسم دیالکتیک اختراع مارکسیسهاست نه مارکس.

    حال،
    مارکس و انگلس برای ما توضیح نداده اند که ماتریالیسم دیاکتیک چیست چون کتابی در این باره ننوشته اند. چرا خود آقای فولادی بجای پریدن به این و آن خودش یک کتاب خوب و جامع فلسفی در حد مثلا کتابهای کانت و هگل در باره اصول فلسفه و اصول ماتریالیسم دیالکتیک نمی نویسد تا ما را قانع کند که باید از طریق یاد گیری ماتریالیسم دیالکتیک فلسفه ورزی کنیم و جهان را تغییر دهیم نه تفسیر؟!!!!!

    آنارشیست

  24. چند نکته دیگر در ارتباط با حزب توده و کمونیسم ایرانی ها و وضعیت بشریت.

    ۱ – کمونیسم ایرانی هرگز واقعا کمونیسم نبوده، مارکسیسم بوده است که در عمل دیدگاه سرمایه داری دولتی است. امید این کمونیسم این بود و هست که روزی جامعه با ریاست آنها بشود سوسیالیستی و یا کمونیستی.
    ۲ – عقاید غیر کمونیستی در ایران بسیار بی ارزش هستند و بنا را بر فریب زنان و کارگران میگذارند که مرکز ثقل ش هست نادیده گرفتن سلطه و استثمار که این هم یعنی نادیده گرفتن وجود ارتجاع حاکم. کار جامعه شناسی رذیلانه غیر کمونیستی ایجاد سازش بین سلطه گر و تحت سلطه و بر اساس آن، سازش بین استثمارگر و استثمار شونده است. این، تکامل اقتدارگراینه و بیمارگونه جامعه بشر را تضمین میکند.
    ۳ – دوران اپوزیسیون مارکسیسم به پایان رسبده است. منظور افکار مارکس نیست که بخشا قابل قبول و بخشا ارتجاعی و غیر قبول است.
    ۴ – داریم وارد دورانی می شویم که میتوان ارتجاع را کاملا بدون ریاکاری اش نشان داد. این دوران هم مفید است و هم بسیار خطرناک. مفید است چون هر چه علم انقلاب هست، قابل تروبج و فراگیر تر شدن است، خطرناک است چون اگر گفتمان بی پرده ارتجاع کاملا حاکم شود، بخش بزرگی از زنان و کارگران هم ابزار جنایت و استثمارگری و هم قربانی خواهند شد. اگر نتیجه این دوران را انقلاب تعیین نکند، دوران سیاهی در پیش است.
    ۵ – رفرم در ارتجاع ممکن است اما رفرم همیشه یک مسکن است و فقط فاجعه را به بعد منتقل میکند.
    آنارشیسم

  25. قسمت سوم

    حال،
    اگر اتقلاب را ضدیت با اقتدارگرایی و استثمارگری اش بصورت اشکال عینی اش مثل هیراشی، مردسالاری،‌بردگ مزدی، امپریالیسم و غیره، تعریف کنیم. دچار تناقضات و جنایات ناشی از دیدگاه تاریخی امپریالیستهای غربی و ماتریالیسم تاریخی مارکسیستی و یا تاریخ سازی خرافی مذهبی نمی شویم و وقایع تاریخ را بهتر می فهمیم و وضغیت خود را بهتر ارزیابی کرده و راه انقلاب را بهتر در پیش میگیریم.

    انقلاب مشروطه، حکومت رژیم رضا شاه و پسرش، فعالیت سیاسی و اجتماعی روحانیون، حزب توده، ملیگراها، کودتا، سرنگونی شاه، انتخاباتها، اعتراضات و شورشها، همگی با تعریف فوق ارتجاعی بوده اند و وقایعی تاریخی در حقیقت نه وقایع انقلابی بلکه رقابتهای ارتجاعی بوده اند. رقابتهایی که زنان و زحمتکشان و کارگران ایران در آنها نقش ابزار داشته اند، حتی در شورش زن زندگی آزادی. این وابستگی و ابزار بودن توده ها شامل جنگهای امروزی و جنگهای تاریخ مثل دو جنگ جهانی هم می شود. مرتجعین دارای اختیار هستند و از طریق توده های فریب خورده به زندگی خود و در نتیجه به جامعه شکل میدهند.

    کنه وضعیت اجتماعی بشر امروزی با وضعیت بشر هزار سال پیش فرقی ندارد. ارتجاع حاکم است و زنان و سایر حاملین نیروی کار تحت سلطه هستند و استثمار می شوند و این گروه آخر در وقایع اجتماعی سیاسی نقش ابزار دارند تا اینکه روزی انقلاب درست و واقعی شکل گرفته و پیروز شود. انقلاب نقد و نفی اقتدارگرایی و استثمارگری ش است. انقلاب هیچ تعریف و پیچیدگی خاصی ندارد. پیچیدگی ها را مرتجعین مدعی انقلابی بوجود می آورند. مسیر تکاملی بشر الزاما به طرف انقلاب نیست. فعلا این تکامل هزاران سال است که از طریق اراده مرتجعین شکل گرفته. انقلابی شدن تکامل به شکل گیری ذهنیت و اراده قربانیان ارتجاع (زنان و کارگران امروز) بستگی دارد، به اینکه در ضدیت با ارتجاع خودشان مرتجع نمانند و روابطشان را بر اساس ضدیت با ارتجاع شکل داده، دنیای ارتجاع حاکم را تسخیر کنند.

    پایان
    آنارشیسم

  26. قسمت دوم

    گفتیم دموکراسی خواهی فرقه دموکرات آذربایجان در حقیقت از نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکسی در ارتباط با امپریالیسم سرمایه داری دولتی استالینی بود. همین دموکراسی خواهی، بصورت مارکسیستی امروز در دفاع از دموکراسی غرب وجود دارد. در حقیقت در آن دوران نیز ، مصدق به دموکراسی آمریکائی تمایل داشت. آیا کودتای ۲۸ مرداد همکاری مصدق با آمریکا علیه شوروی در ایران بود؟ به عقل جور در می آید، اما فاکتی وجود ندارد. اگر در نظر بگیریم که ارتجاع پنهان کار است، درجه احتمال درست بودن این گمان بالا می رود. حال چرا مصدق را انداختند، میتوان گفت چون آمریکا و انگلیس معتقد بودند که دیکتاتوری در ایران لازم است و دوستی با مصدق توسط آمریکا در حقیقت ابزاری بود علیه هواداران شوروی در ایران.

    امروز هم دموکراسی خواهی غربی ها و‌ دوستی آنها با دموکراسی خواهان چپ و راست برای همین است. نکته قابل توجه اینجا این است که امپریالیستهای غربی شدیدا از دیکتاتوری شاه دفاع میکردند اما در ۴۷ سال گذشته یکشبه شده اند فعال دموکراسی خواهیدر ایران از طریق رسانه هایشان.

    آیا این تجزیه و تحلیل قضیه بما میگوید که رژیم ایران، مخصوصا جناح تندروی آن ، رژیمی مستقل است؟ پاسخ هست آری. اما سئوال دیگری هم وجود دارد. آیا این استقلال رژیم ایران را ارتجاعی نمیکند؟ پاسخ متفی است. استقلال یک رژیم دلیل بر ارتجاعی نبودن آن نیست و شواهد عینی به وفور یافت می شود: آمریکا، انکلیس، چین، روسیه و غیره.

    پایان قسمت دوم
    آنارشیسم

  27. درباره این مقاله:
    نگاهی دیگر به بیانیه 12 شهریور ( شهریورین اون ایکیسی ) : محمد حسین یحیایی

    قسمت اول
    این مقاله در سایت روشنگری است اما بجای درج در قسمت اصلی که هست “مقالات رسیده”، در قسمت “مقالات دیگر” گذاشته شده.

    اهمیت این مقاله بی اهمیت تر برای سایت روشنگری این است که در این مقاله در حقیقت از تجزیه آذربایجان از ایران در مقطعی از تاریخ ایران بعنوان کوششی “انقلابی” یاد برده شده. مقاله معرف بیانیه ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ (۱۹۴۵) فرقه دموکرات آذربایجان است. در این بیانیه جدایی از ایران اصلا ذکر نشده اما از “ انقلاب” دموکراتیک بورژوازی در آذربایجان دفاع شده است. با در نظر گرفتن اینکه چنین “انقلابی” در حقیقت موجب جنگ داخلی میشد که بلاخره شد، ممکن بود آذربایجان پیروز را بعنوان کره شمالی از ایران جدا کند و در حقیقت با درآمیختگی با اذربایجان شمالی، بخشی از کشور شوروی شود. بر اساس این واقعه، وابستگی حزب توده به شوروی هم قابل نتیجه گیری است. به عبارت دیگر، اگر همه یا اکثریت “مردم” ایران به هواداری از حزب توده می پرداختند، دولت بدست حزب توده و در خدمت حزب برادر یعنی حزب کمونیست شوروی می افتاد و بعید نبود که کل ایران نیز بشود ایالتی در شوروی. آیا مشکل است که استدلال کنیم که ماتریالیسم تاریخی در اینجا به نظریه امپریالیستی تبدیل شده؟ البته که نه، وقایع در حقیقت اثبات این ادعاست. وقتی مارکسیست میشوی، اتوماتیک استالین را رفیق می بینی و در خدمت طبقه سرمایه دار دولتی شوروی قرا میکیری انا فکر میکنی داری انقلاب پرولتری میکنی.
    پس: با تحزیه و تخلیلی آنارشیستی میتوان گفت که دموکراسی خواهی استالینی آن دوران در حقیقت امپریالیستی بود. به عنوان نتیجه گیری دوم، میتوان گفت که فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده در حقیقت نوکر امپریالیسم شوروی بودند.
    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  28. درباره این مقاله:
    راه‌های انقلابی و مارکسیسم امروز / گفت‌وگو با کوین اندرسن / ترجمه‌ی سعید مهراقدم

    این مصاحبه است و به مطالب متعددی می پردازد. در اینجا فقط به اختصار به ایراد کلیدی دیدگاه کوین اندرسن در این مصاحبه اشاره خواهد شد.

    اگر دقت کنید شیوه ارزیابی کوین اندرسون از جنبش های غیر کمونیستی و حتی کمونیستی که توده ها در آن شرکت داشته اند، مثل شورش حزب کمونیست چین تحت رهبری مائو، اینطور است که یک شورش را در ارتباط با ایدئولوژی مارکس می سنجد. به این صورت که بجای قضاوت در مورد ذهنیت و هدف آن جنبشها و ارزیابی مسائل مشخص آنها، فقط به این توجه دارد که چگونه میتوان آنها را در ارتباط با ماتریالیسم تاریخی مارکس توجیه کرد و یا جا سازی کرد. برای همین مثلا یک جنبش ملی میشود انقلابی چون مارکس آنرا انقلابی دیده است. مارکس وقتی یکسری از جنبش ها را مطالعه میکرد فقط به این کار داشت که آیا موجب پیشرفت تکنولوژی و بارآوری تولید می شوند یا نه که در حقیقت هست پیشرفت سرمایه داری صنعتی. مارکس خودش اصلا به بعد اخلاقی این جنبشها و ابزار بودن توده ها کاری نداشت. مارکس در این توهم بسر می برد که وقتی سرمایه داری پیشرفته شد کار سرمایه داری تمام است. رگه همین دیدگاه در مارکسیستهای امروز و کوین اندرسون کاملا قابل مشاهده است. در ذهن مارکس، اینکه یک عده ارتجاعی بیایند توده ها را علیه یک ارتجاعی دیگر برای منافع خود بسیج کنند، وجود نداشت مگر اینکه در آن آثار رشد سرمایه داری شبیه اروپا ببیند. این نگرش با واقعیات در تناقض قرار گرفت و مارکسیستهائی آمدند که لازم دیدند از این شیوه تفکر فاصله بگیرند.
    رویکرد درست به جنبش ها این است که آنها را در ارتباط با تمامیت ارتجاع سنجید که هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم ، تعصبات، تبهکاری و خرافات. در حقیقت این رویکرد چند بعدی به انقلاب است. اصل ارتجاع هست اقتدارگرائی و استثمارگری اش.
    آنارشیسم

  29. اخیرا چند مقاله در ارتباط با اهمیت اتحاد “چپها” نوشته شده است. به این مسئله بپردازیم.

    اتحاد کمونیستها (“چپها”) لازم است، اما چپهای مارکسیستی ایرانی فقط تحت یک ایدئولوژی ارتجاعی میتوانند با هم متحد شوند که همان برنامه حداقل است. حتی اگر این اتحاد خیلی موفق شود و بسیاری از زنان و کارگران ایران را هوادار خود کند و حتی اگر رژیم را سرنگون کند، بعلت محدود نگه داشتن ذهن زنان و کارگران (برنامه حداقل)، تنها یک نوع شرایط ارتجاعی بوجود می آورد که زنان و کارگران کماکان برده خواهند بود.

    برعکس نظر بسیار غلط و ضد انقلابی رایج در میان کمونیستهای (99 درصد مارکسیست) ایرانی، ما زنان و کارگران، احتیاج به اتحاد حداکثری داریم تا ذهنیتهای ارتجاعی را افشا و ایزوله کرده، ثبات دراز مدت اتحاد و مبارزه خود را تضمین کنیم.

    اتحاد حول اینها چه ایرادی دارد؟
    – روابط غیر هیراشی در بین ما وجود داشته باشد.
    – تاکید بر نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی باشد تا شرایط سیاسی حرکت بزرگ تر فراهم شود.
    – تعریف ارتجاع باشد: گرایش به سلطه جوئی و استثمارگری که اشکال عینی آن به این صورت هستند:
    هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.

    چرا وحدتی صورت نمیگیرد؟
    چون مارکسیستها تا به امروز کمونیست نبوده اند. مارکسیستها در حقیقت بخشی از زنان و کارگران اقشار تحصیل کرده و مرفه و خرده مالک بوده اند که کمونیسم را با سلطه سلسله مراتبی خود اشتباه گرفته بوده اند. با چنین ایدئولوژی ی، بجای وحدت، نفاق شکل میگیرد. تاریخ مارکسیسم گواه درستی این ایده است.

    برای وحدت نباید ضد مارکس بود، باید فقط ضد مارکسیسم بود و ارتجاع را درست تعریف کرد نه اینکه تعریف ارتجاع را محدود کرد به تکامل مناسبات اقتصادی خاصی. در حقیقت، هر مناسباتی که در آن سلطه و استثمار وجود دارد، همیشه ارتجاعی است.

    آنارشیسم

  30. قسمت دوم
    دلیلش این است که دموکراسی سرمایه داران سکولار بر اساس حق مالکیت بر وسایل تولید بنا شده و دولت دموکراتیک آنها دولت دیکتاتوری بر طبقه کارگر برای حفظ این قانون استبداد اقتصادی علیه طبقه کارگر است. طبقه کارگر هرگز نمیتواند از این دموکراسی برای آزادی خود استفاده کند – برخلاف نظر غلط مارکس. اولین کاری که دولت دموکراتیک شما انجام میدهد سرکوب ما کارگران و جدا کردن عناصر انقلابی ما از بدنه طبقه با تقویت عناصر خود فروش و نوکر صفت و طمع کار است. اگر دولت شما اینکارها را نکند، نمیتواند بعنوان یک طبقه بقا پیدا کند. وقتی روابط سرمایه داری باید نگه داشته شود، با رفاقت و کمک به اعتصاب و اعتراض و اشغال که نمی شود چنین کرد.

    پاسخ شما چیست؟
    پاسخ شما این است که اشکالی ندارد که ما بعنوان سرمایه دار لیبرال و‌ دموکرات بر شما کارگران حاکم شویم. علم تاریخ ما میگوید که یک روزی بلاخره طبقه کارگر بر ما پیروز خواهد شد و خواهید دید که سرمایه دار دموکرات شدن ما در خدمت شما خواهد بود و شما ما را سرنگون خواهید کرد.

    پاسخ ما
    علم تاریخ شما علم نیست، کذب است.
    دلیل اینکه ما کارگران کمونیست آنارشیست ایرانی میگوییم رژیم جمهوری اسلامی دروغگو است این است که میگوید ما بلاخره با خدمت به انها به بهشت می رویم اما ما هیچ اثبات علمی در وجود بهشت ندیده ایم و هر چه دیده ایم این است که ما را دارند بعنوان سرمایه دار اسلامی استثمار میکنند. دلیل اینکه حرف شما را هم باور نمی کنیم و دروغگو هستید این است که هیچ شاهد علمی ی وجود ندارد که بما بگوید سلطه طبقه شما بر ما، ما را انقلابی میکند. در واقع، آنچه که در همه جای دنیا داریم می بینیم این است که سلطه امثال شما، استثمارگری و استعمارگری و اشاعه دروغ و فاسد و جنایت و ترور افراد آگاه طبقه ما برای حکومت کردن بر طبقه ما بوده است. طبقه سرمایه دار لیبرال دموکرات حتی علیه ما با مذهبیون و فاشیستها هم همکاری کرده و حتی قدرت سیاسی را داوطلبانه به آنها داده. شما دارید میگویید که دروغگویی و استعمار و جنایت سکولار دموکراتیک یکروزی در خدمت آزادی ما خواهد بود، اما ما می بینیم که حاکمیت ابدی بر ماست، چون دموکراسی سرمایه داران کشورهای گوناگون طبقه ما را متوهم کرده نه انقلابی. حاکمیت سرمایه داران برای متوهم کردن است نه انقلابی کردن.

    خیر، شما میخواهید خود را از مقام ضعیف و فقیر تحت سلطه به مقام قوی صاحب سرمایه و سلطه ارتقا دهید.

    آنارشیست

  31. نقد این بیانیه:
    انقلاب مردم ایران، تنها راه نجات از چنگال هر نوع حکومت استبدادی، تلاشی برای مقابله با تنهایی استراتژیک و خفگی ژئوپلتیک
    سازمان کارگران انقلابی ایران

    در این بیانیه این تز عنوان میشود که حاکمیت سیاسی ایران دچار بحران سیاسی است و مردم ایران را (هم کارکران و هم سرمایه داران را) در وضعیت فقر و بحران و ورشکستکی قرار داده است و کلا ایران در خطر قرار داده است. ایران باید دولتی داشته باشد تا بتپاند با آمریکا و اسرائیل و سایر دولتهای سرمایه داری و امپریالیست سازش کند تا اوضاع جامعه بحرانی نشود. پیشنهاد بیانیه این است که کارگران ایران که ایده های جمهوری خواهان سکولار دموکرات را پذیرفته اند باید رژیم را سرنگون کنند. این سرنگونی هست انقلاب.

    قسمت اول
    ۱ – از همان روز اول حاکمیت جمهوری اسلامی بخش بزرگی از کارگران به سرمایه داران سکولار و سرمایه داران سکولار دموکرات متوهم بودند و خواهان حاکمیت آنها بودند تا سرمایه داران اسلامی. حال که جمهوری اسلامی از طریق تحریمها و ترورها و بمبارانها ضعیف شده است، تعداد کارگران متوهم به ارباب سکولار و ارباب سکولار دمومرات بسیار زیاد شده است و این سازمان موقعیت را فرصت مناسبی می بیند تا خودش را بر کل کارکران ایران حاکم کند. البته، نکته مهم این است، نه بعنوان مثلا حاکم بعنوان دیکتاتور پرولتر، بلکه حاکم بعنوان سرمایه دار سکولار دموکرات. در حقیقت میتوان استدلال کرد که سازمان کارگران انقلابی ایران کمر بسته است که به طبقه کارگر ایران خیانت کند چون به طبقه اربابان سرمایه دار سکولار دموکرات پیوسته است.

    حالا چرا خیانت؟
    ۲ – چون معتقد هستند که سازمان آنها، سازمان کارگران انقلابی است. اگر اسم سازمان آنها بود سازمان جمهوری خواهان سکولار دموکرات ایران، نمی گفتیم که خائن هستند.

    از اینجا به بعد، کامنت را بصورت دیالوگ ادامه میدهیم.

    پاسخ شما این است که خائن نیستید و معتقدید که باید ابتدا بورژوا سکولارها در ایران حاکم شوند تا بعد کارگران بتوانند از دموکراسی این طبقه استفاده کرده، وارد دولت شوند، تا در خدمت طبقه خود، سرمایه داری را از بین ببرند.

    این تز جعلی و سرتا پا دروغ است و بازی شماست برای کسب قدرت سیاسی و حکومت بر کارگران.
    چرا؟
    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  32. هنوز و تا ابد مشغول فلسفه:
    کمونیسم مارکس (فصل یکم)؛ موش کورِ تاریخ در هیئت مارکس جوان – محسن حکیمی

    در این نوشته، نویسنده سعی میکند که توضیح دهد که چطور عقاید مارکس از تغییر و تکامل فلسفه در المان (پروس) دوران او و “کمی” قبل از او شکل گرفت.

    میتوان این مقاله را از زوایائی نقد کرد، مثلا دیدگاه کانت درست توضیح داده نشده، نقد هگل از کانت آنی نیست که مقاله نوشته، مارکس الزاما دیدگاه هگلی را نفهیده، معلوم نیست که چرا باید قبول کرد که مارکس که خودش سعی نکرد فیلسوف باشد، باید ما بپذیریم که درکش از هگل درست بوده. بسیاری از هگل شناسان معتقدند مارکس بخش آخر فلسفه روح هگل را درست نفهمیده، انگلس هم که اصلا فیلسوف نبود و سعی کرد فلسفه ماتریالیسم تاریخی بسازد که با شکست روبرو شد. نویسنده این کامنت میتواند چند مقاله بنویسد که هر یک با دیگری متفاوت است و هر یک مثل همین مقاله بحثی دارد، اما مسائل مربوط به کانت تا هگل تا فویرباخ تا مارکس و حتی انگلس را درست و روشن حل نکرده.

    مسیری که مقاله طی میکند فقط واقعا وقتی مسیری درست است که به این نتیجه برسد که درک انسان، وضعیت آن و تاریخش مسئله ای فلسفی نیست، مسئله ای علمی است (البته سعی دارد) ولی نیازمند علم انسان شناسی است. علم انسان شناسی گفته های مارکس در ایدئولوژی آلمانی نیست. این علمی است متکی به زیست شناسی، روانشناسی، اقتصاد، تاریخ نگاری، علم و فن نبش که همه اینها به علوم دیگر مثل علم فیزیک و شیمی متکی هستند. علوم هم بر اساس متد حرکت از فرضیه سازی به آزمایش و مشاهده ممکن است. اساس متد علمی ساده است و در هر علم معین، احتیاج به خلاقیت فرضیه سازی و روشهای ازمایشی (اینهم باید خلاقانه باشد) دارد.

    بعلت بی مصرف بودن عملی فلسفه و بعلت پیچیدگی انسان شناسی و حضور دائم ارتجاع در آن، ما بر میگردیم به اول کار. اسارات یک امر عینی قابل حس و درک است، اسارت بصورت اقتدارگرائی و استثمار وجود دارد، اقتدار و استثمارگری اشکال متنوعی دارد که عمدتا بصورت هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی و غیره وجود دارد. علم انقلاب در نقد ارتجاع و نفی تشکیلاتی آن شکل میگیرد. اینکار خیلی وقت پیش قبل از مارکس شروع شد، مارکس سهمی در آن داشته اما پایان کار نبوده، مارکسیسم ارتجاعی شده و کاری پیش نبرده، کارهای ذهنی و عملی انقلاب بسیار زیاد است و باید صبور بود و کار نقد و نفی را باید ادامه داد. سرنگونی بازی و دموکراسی بازی و چریک بازی و تقلید از سیاست بازی ارتجاع و بخشی از دولت آن شدن، بدرد نمی خورد. مسئله اصلی ازادی که انقلاب کردن است، ارتقای استقلال فکری ما قربانیان ارتجاع و عمل ماست.

    آنارشیسم

  33. درباره این مقاله:
    جبهه ملی ایران: کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ موجب استمرار استبداد سلطنتی و پس از آن برقراری استبداد دینی شد
    در سایت گزارشگر

    در این مقاله ملی گرایانه حرف زدن رژیم نقد می شود و بیان می شود که کودتای ۲۸ مرداد ایران را وارد دوران استبدادی کرد تا به امروز، جمهوری اسلامی در واقع ادامه آن استبداد بوده است. پیشنهاد جبهه ملی این است که باید یک دولت ملی، سکولار و دموکراتیک درست کرد.

    ایراد نظر این مقاله این است که مقاله به وجود استثمار در جامعه اشاره نکرده و نمیداند که دموکراتیک بودن و یا نبودن دولت در این است که استثمارگران تشخیص بدهند که ضرورت اقتدارشان در یک دوره دیکتاتوری است و یا دموکراسی. فعلا بخش با قدرت استثمارکگان تشخیص داده اند که قدرت سیاسی دیکتاتوری باشد و استثمارکران لیبرال فعلا ول معطل هستند. برای از بین بردن این بازی دموکراسی-استبداد باید استثمار نیروی کار را از بین برد و جلوی اقتدارگرایی را گرفت.

    آنارشیسم

  34. ارتجاعیون به کنار، انقلابیون دروغین همگی در یک چیز مشترکند:
    نیاز به هیراشی (سلسله مراتب).

    تمام مذاهب ابراهیمی و بسیاری دیگر از مذاهبی که مثلا انقلابی می شوند، بعلاوه، مارکسیستهای دموکراسی خواه یا دیکتاتوری خواه، همگی با سیستم فرماندهی کار میکنند و نظم آنها با اطاعت حفظ میشود. توده هائی که آنها تربیت میکنند فی الحال برده هستند و از خودشان فکر نمیکنند. “وظایفی” که ارتجاع به انها میدهد و “وظایفی” که مثلا “رهبران انقلاب” به آنها میدهند، وقت درک کلان اقتصاد و سیاست و تمرین آنها را منتفی میکند.

    فرماندهان “انقلاب” سلطه کمتر اقتصادی خود را با کسب قدرت سیاسی به سلطه اقتصادی کامل تبدیل میکنند، درحالیکه سیسم هیراشی لازم آن فی الحال وجود دارد. در اینجا اگر انقلابی هستند باید قاعدتا سیستم فرمانده-فرمانبردار اقتصاد و “سیاست” را به سیستم مدیریت شورائی تبدیل کنند که باید در دو زمینه خرد و کلان موثر باشد. اما ذهنیت و موقعیت زنان و کارگران با چنین سیستمی شکل پیدا نکرده و رفتارهای مناسب آنرا ندارد. پس، فرماندهان باید خودشان این سیستم را پیاده کنند که قاعدتا باید از خودشان شروع کنند. اگر از خودشان شروع کنند، به علت فقدان وجود پرورش چنین سیستمی در توده های وسیع زن و کارگر، سلطه شان لغزنده و شکننده می شود و نظم “انقلاب” از بین می رودد. بعلاوه، این فرض اشتباه وجود دارد که بالائی ها تعهدات انقلابی (شامل اخلاقی) خود را حفظ میکنند، چنین تضمینی خوش خیالی است، در حفظ تعهدات باید تضمین عملی وجود داشته باشد.

    برای همین است که دانش روابط انقلابی و تعهدات و قرار ها و تضمینهای عملی باید در دقایق اول شکلگیر انقلاب، مدتها قبل از کسب قدرت سیاسی، بوجود بیاید. چنین چیزی فقط از طریق روابط غیر سلسله مراتبی (شورائی یا کلکتیو) در محل کار و زندگی ممکن است و حزب و سازمان محمل مناسب چنین چیزی نیست. در این رابطه، ذهنیت زنان و کارگران در دو زمینه آمادگی انقلابی پیدا میکند. یکی اینکه برای اعتقادات و اعمالشان مجبورند استدلال کنند و روش علمی در پیش بگیرند نه دنباله روی، دوم اینکه درگیر مدیریت کلان روابط اجتماعی شوند که در ابتدا وزن اقتصادی کمی دارد اما با سرنگونی سیاسی ارتجاع، وزن زیادی خواهد داشت و آنها میتوانند ساده تر چالش آنرا بعهده بگیرند. نه اعتصاب، بلکه روابط شورائی کلکتیو در محل کار و زندگی است که مدرسه انقلاب است.

    آنارشیسم

  35. دوران دموکراسی بازی و انقلاب مخملی تمام شده. سرنگونی به بهانه دموکراسی امپریالیستی جایش را به سرنگونی غیر لیبرال سکولار دارد میدهد. خوبی این تغییر این است که لیبرالیسم آنارشیسم-کمونیستی را تهدید نمیکند و رویاروئی با ارتجاع بی نقاب ساده تر است. گرچه مقالات دموکراسی خواهی دو برابر شده، دلیلش ضعف است نه قوت. برای همین کامنتهای آنارشیستی هم چندان دیگر بدرد نمی خورند. حال باید کمتر در افشای ارتجاع دموکراسی خواهان وقت گذاشت.
    آنارشیسم

  36. درباره این مقاله:
    دوره تازه تهاجم گسترده قلم‌به‌دستان ارتجاع و امپریالیسم به حزب توده ‌ایران اتفاقی نیست!
    حزب توده ایران

    در این مقاله حزب توده توضیح میدهد که حزب توده جاسوس شوروی نبوده، و همیشه وطن پرست بوده است . او از محمد قوچانی بعنوان شخصی ضد حزب توده انتقاد میکند و او و امثال او را بنوعی هوادار امپریالیست آمریکا و خطرناک برای ایران معرفی میکند . در انتها میگوید که حزب توده هوادار استقلال ایران تحت یک نظام دولتی مترقی و دموکراتیک است.

    حزب بازی و سیاست اربابان مرتجع پایانی ندارد. ارتجاعیون اپوزیسیون و پوزیسیون دارند دائم تو سر و کله هم میزنند و این مقاله بخشی از آن است. گرچه مقاله ارتجاعی مثل محمد قوچانی و جمهوری اسلامی را نقد و یا افشا میکند، به دو دلیل مقاله ارتجاعی است:

    دلیل اول این است که با میهن پرستی ضد طبقه کارگران و زن دنیاست.

    دلیل دوم این است که دموکراسی خواهی اساسا ارتجاعی است چون دموکراسی نوعی از دولت برای مدیریت بردگان جامعه می باشد و حزب توده متعهد به آن است . زنان و کارگران ایران در دموکراسی و یا دیکتاتوری و یا هر نوع دیگر دولت، منافع ندارند زیرا تحت حاکمیت هر شکلی از دولت برده تحت سلطه و استثمارشونده باقی می مانند. تنها راه رهائی زنان و کارگران ایران و جهان نقد ارتجاع در محل کار و زندکی و تسخیر این محلهاست. با تسخیر این محلها و مدیریت شورایی آنها نه ارتجاعی وجود خواهد داشت و نه دولتی.

    آنارشیسم

  37. درباره این نقاله:
    صدای سوم، روزنه‌ای به دمکراسی و صلح – مهرداد درویش‌پور

    در این مقاله نویسنده از انتقال مسالمت آمیز قدرت سیاسی از شکل دیکتاتوری فعلی به شکل دموکراتیک هواداری میکند. البته،‌ نویسنده معتقد است که باید نهادهای پایه ای دموکراتیک در ایران شکل بگیرد تا این انتقال را ممکن سازد. او ، غیر از راه سوم ش، فقط دو نیرو در اپوزیسیون می بیند، یکی اپوزیسیون ضد امپریالیست طرفدار رژیم و دیگری اپوزیسیون طرفدار آمریکا و اسراییل.

    این مقاله نمونه خودفریبی کسانیست که فکر میکنند نظرات مهم و بهتری در ارتباط با سازماندهی بهتر حاکمیت ارتجاع در ایران دارند و اسمش را گذاشته اند جمهوری دموکراتیک. جمهوری دموکراتیک این ایدئولوگهای ارتجاع بعلت جاافتادگی و رهبری ارتجاع فی الحال جهانی شده شرق و غرب، هیچ بخاری ندارد و یکشبه مجبور است وارد روند سرسپردگی شود که با انتخاب ایدئولوژیک این نویسنده، مطمئنن سرسپردگی برای مرتجعین غربی خواهد بود.

    زنان و کارگران ایران باید از این دموکراسی خواهان بخواهند که توضیح دهند مسئله هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم و غیره را چگونه میخواهند حل کنند؟ وقتی جواب گرفتند خواهند دید که اصلا نمیخواهند حل کنند بلکه میخواهند قابل تحملش کنند تا سیستم اقتدار و استثمار باقی بماند.

    آنارشیسم

  38. مجددا ذکر شود که دوران دموکراسی بازی بعد از جنگ دوم تمام شده و ارتجاع دارد در تمام دنیا بی نقاب عمل میکند و دیگر خاص رژیم ایران نیست. دلیل این تغییر، انقلاب و یا بحران سرمایه داری نیست، دلیلش ورشکستکی مارکسیسم است.
    آنارشیسم

  39. در ارتباط با کامنت قبلی یک سئوال که پیش می آید این است که:
    شاید زنان و کارگران بخواهند نوکر و‌ کلفت مرتجعین چپ و راست بمانند، آیا این دیکتاتوری پرولتاریا را ضروری نمیکنند؟
    پاسخ:
    خیر.
    توضیح:
    دیکتاتوری پرولتاریا دولت است و جدا از محیط کار و زندگی و نیروی حاکم بر دو. از اینرو، ارگانی ارتجاعی است.
    انقلاب آنارشیستی کمونیستی انقلابی است که توسط زنان و کارگران آنارشیست در محل کار و زندگی صورت میگیرد و به هیچ دولتی نیاز ندارد و آن را از بین می برد. تنبلها و نوکر و کلفت صفت ها میتوانند صفات اخلاقی زشت خود را ادامه دهند، اما چیزی عایدشان نمی شوند و مثل اربابانشان مجبورند در محل کار و زندگی کار کنند. امید این است که نسل بعدی ذهنیت فاسد شده نخواهد داشت و بجای رفتارهای زشت، در محل کار و زندگی، فعال و سازنده و خلاق باشد و همکاری کند.
    آنارشیسم

  40. درباره این خبر در سایت اخبار روز:
    روایت حسن روحانی از جنگ ۱۲ روزه، اسرائیلی‌ها به متحدینشان پیام داده بودند که کار تمام است

    نظر روحانی درست است اما بقیه قضیه را نگفته است.
    این اسرائیل نبود که به ایران حمله کرد، امپریالیستهای غربی بودند.
    طرح حمله سرنگونی بود اما تک بعدی نبود و در حقیقت الگوریتمی است و مراحل بعدی در آن وجود دارد. برای آنها، فبها که کار در مرحله اول تمام شود، اما اگر نشود راه برای مراحل بعدی را باز کرد.
    در هر حال، جمهوری اسلامی یا باید در مقابل امپریالیستهای غربی سر تعظیم فرود آورد یا اینکه نابود شود. راه سوم، مثل آرام سر جایش نشستن ندارد چون ایران موقعیت اقتصادی سیاسی خاص و مهمی دارد. ایران باید بنوعی تسخیر شود، یا از طریق امپریالیستهای شرقی و یا غربی، سیاسی یا نظامی، فرق نمیکند، تا پلی برای حرکت یک طرف به طرف دیگر باشد. فعلا امپریالیستهای غربی در حال تعرض به شرق هستند و ایران را باید تسخیر کنند.
    تا وقتیکه زنان و کارگران ایران اندیشه کمونیستی آنارشیستی اختیار نکنند و با زنان و کارگران جهان از این زاویه متحد نشوند، باید برده و قربانی اربابان خودی و خارجی بمانند و راه خروجی نخواهند داشت.
    اربابان چه کسانی هستند؟
    چه دیکتاتور و چه دموکرات، اینها:
    همه مردسالاران
    همه سرمایه داران
    همه امپریالیستها
    و غیره
    هدف نهایی کشورگشائی های مرتجعین، جز در موارد امپریالیسم شهرک نشینی و مهاجرتی، ارباب زنان و کارگران کشورهای دیگر شدن است، زیرا منبع ثروت و سرمایه نیروی کار است. درک برده بودن کافی است که تمام زنان و کارگران جهان علیه ارتجاع متحد شوند. تا وقتیکه زنان و کارگران دنبال ماتحت ارتجاع لیبرال – دموکرات و ارتجاع محافظه کار – فاشیست راه افتاده اند، خواب صلح و آسایش و رفاه را ببینند. آزادی را کسی نمیدهد، باید برای آن زحمت کشید. زنان و کارگران تنبل همیشه برده خواهند بود.
    آنارشیسم

  41. درباره این خبر:
    ترامپ: اگر پوتین با پایان جنگ اوکراین توافق نکند، عواقب بسیار شدیدی در انتظارش خواهد بود
    بی بی سی فارسی

    بنظر می اید این مذاکره هم مثل مذاکره با ایران برای صلح نیست. توافق ترامپ با اروپاپی ها دارای نکاتی است که روسیه دايم رد کرده است.

    آنارشیسم

  42. درباره این خبر:
    اعلام آمادگی بریتانیا، فرانسه و آلمان برای احیای تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران
    از بی بی سی فارسی

    کشورهای امپریالیست اروپایی که نوکر و کلفتهای امپریالیست بزرگ یعنی آمریکا هستند، با آمریکا، سیاست به زانو نشاندن رژیم و حتی نابودی آنرا در صورت لزوم دنبال میکنند و رژیم چاره ای ندارد جز اتکا به امپریالیستهای شرقی. ولی امپریالیستهای شرقی هم منافع بیشتری در سازش با امپریالیستهای غربی دارند و فقط به رژیم در شرایط خاصی مثل جنگ جهانی ممکن است کمک کنند . رژیم هم خاصیت ضد امپریالیستی ندارد و از بدو پیدایش ش دائم دنبال کمک گرفتن از اربابان سرمایه دار و امپریالیست شرق و غرب بوده است. رژیم حتی مثل بلشویکها و چینی ها توانایی درست کردن یک سرمایه داری مستقل دولتی ارتجاعی را هم نداشته.
    پس،
    همان بهتر که رژیم نوکری را بپذیرد تا زنان و کارگران ایران سه جانبه، یکی از طریق مرتجعین اسلامی، دیکری از طریق مرتجعین لیبرال و سومی از طریق مرتجعین جهانی آسیب نبینند.
    انقلاب علیه ارتجاع داخلی و جهانی تنها راه رهایی است و این انقلاب انقلابی است که تمامیت ارتجاع را نشانه میگیرد و نه صرفا جنبه هایی از آن را. تمامیت ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
    آنارشیسم

  43. درباره این مقاله:
    امپریالیسم و توسعۀ چین – ژان-کلود دلونِه اقتصاددان، ترجمه‌ی: الف. کیوان

    در این مقاله، نویسنده دو‌ قدرت اقتصادی سیاسی مقابل هم را توضیح میدهد، چین سوسیالیستی (به عقیده او سوسیالیست) و امپریالیسم رانتی (عمدتا آمریکایی). مقاله تاریخ اقتصادی این دو را توضیح میدهد و معتقد است که توانایی اقتصادی امپریالیسم رانتی کاهش پیدا کرده و از لحاظ کشوری، توانایی اقتصادی چین از آمریکا بیشتر شده است. نویسنده از دولت چین حمایت میکند و آنرا مظهر سوسیالیسم ماتریالیستی و اخلاقی میداند.

    برای ارزیابی کامل مقاله باید در حقیقت یک کتاب نوشت. این کامنت را محدود میکنیم به چند نکته.

    ۱ – تعریف سوسیالیسم در مقاله صرفا دولتی بودن سرمایه هاست. در تمام مقاله، جای واژه سوسیالیسم میتوان گذاشت سرمایه داری دولتی.
    ۲ – بدرستی، اقتصاد هر دو کشور، بصورت روندی خودبخودی توضیح داده نشده. اما، نقش خشونت در هر دو کشور که نقشی تعیین کننده در اقتصاد است نادیده گرفته شده. از اینرو، مفهوم امپریالیسم در مقاله چندان روشن نیست.
    ۳ – نویسنده تائید میکند که دولت چین اجازه استثمار شدید کارگران چینی را به سرمایه داران کشورهای دیگر داده، در اینصورت، در تصور نویسنده، استثمار نیروی کار امری کلیدی در سوسیالیسم اوست! !!!!
    ۴ – اخلاق در مقاله بصورت اخلاق انباشت سرمایه صنعتی و مولد قانونمدار تعریف شده. بر اساس این تعریف، امپریالیسم رانتی غیر اخلاقی است و نسبت به کشورهای دیگر احساس مسئولیت نمیکند، اما چین چرا. این بحث بکل شیادی است چون در حقیقت در سرمایه داری ( دولتی و خصوصی) هیچ امر اخلاقی وجود ندارد.
    ۵ – نویسنده مجبور شده است که بجای واژه سوسیالیسم کارگری از واژه “سوسیالیسم مردمی” استفاده کند، چون مجبور است سرمایه داران “ ملی” را هم، چه دولتی و چه خصوصی، وارد درکش از سوسیالیسم کند که گفتیم در واقع هست سرمایه داری دولتی.
    ۶ – نویسنده میگوید سرمایه داری انحصاری مالیه شده مولد نیست. این بحث درست نیست. کلا بحث مولد بودن یک بخش از سرمایه داری و مولد نبودن بخش دیگر بحث درستی نیست.
    ۷ – میتوانیم در مقاله ذهنیتی ببینیم که در آن تعریف ارزش در اقتصاد از ارزش تولید شده توسط نیروی کار خارج میشود و شکلی مستقل از نیروی کار پیدا میکند که اصلا درست نیست.
    ۸ – توضیح مکانیسم انتقال ارزش اضافی از طریق سرمایه مالی امپریالیستی در مقاله تازگی ندارد و درست است.نویسنده این را بصورت امپریالیسم رانتی توضیح میدهد.

    انارشیسم

  44. قسمت دوم
    پس،
    از لغت چپ استفاده نکنیم و جای آن از لغت کمونیست استفاده کنیم، این کار را راحت میکند.
    مقاله میگوید جامعه امروز ایران عدالت جنسیتی میخواهد، آزادی های فردی میخواهد، سبک زندگی خودش را میخواهد و پایان بحران سیاسی میخواهد.
    این بعلت کلی گوئی بکل غلط است.
    قبل از هر چیز، جامعه دارای طبقه زن و طبقه کارگر است. رهائی طبقه زن، رهائی از کلفتی در خانه، رهائی از تجاوز، تحقیر و تحمیل وظایف است. رهائی طبقه کارگر، رهائی از روابط سرمایه داری است. پس نوینسده مقاله از کمونیسم چیزی نمیداند و نقد او نقد بخشی از ارتجاع سرمایه داری دولتی است.
    اما،
    نویسنده مقاله به خواستهائی الویت داده که فقط متعلق به قشر مرفه تر طبقه کارگر و طبقه خرده مالک سکولار و طبقه سرمایه داری سکولار است.

    چپ اگر کمونیست باشد، میداند که با از بین بردن مردسالاری و بردگی مزدی، نه تنها مسئله اصلی اش که تحت سلطه بودن و استثمار شدن است را از بین می برد، بلکه ازادی های فردی هم دست می یابد.
    کمونیستها میتوانند براحتی حول این خواسته ها متحد شوند:
    از بین بردن هیراشی در کار گروهی
    ار بین بردن مردسالاری
    از بین بردن بردگی مزدی و انواع استثمار
    از بین بردن امپریالیسم
    از بین بردن تعصبات
    از بین بردن تبهکاری ها
    از بین بردن خرافات و افار غیر علمی و شبه علمی.

    پایان
    آنارشیسم

  45. نگاهی به ارزیابی چپ در این مقاله:
    بن‌بست سیاسی در ایران – مینا خانلرزاده

    قسمت اول
    مقاله فقط دو جور چپ می بیند و یا از آن اطلاع دارد. یکی چپ محور مقاومتی که رژیم را ضد امپریالیست دیده و به گرایش جامعه به زندگی لیبرال بی توجه است. گروه دیگر چپ ترجمه ای که فاقد درک مشخص از وضعیت جامعه ایران است.
    بعلاوه، نویسنده به عدم توانائی اتحاد و همبستگی چپ اشاره میکند و دلیل آنرا اصرار آنها بر خلوص ایدئولوژیک می بیند.
    به عقیده نویسنده، اینها باعث شده است که چپ ایران تاثیر سیاسی بر جامعه ایران نداشته باشد.

    1 – “چپ” اصطلاح درستی نیست. اصطلاح درست هست کمونیست و یا کمونیست آنارشیست. این دو نگرش ضد استثمار نیروی کار هستند (کار زنان و کارگران) و به آن الویت درجه یک میدهند.
    2 – “چپ” محور مقاومتی کمونیست نیست. چپ ارتجاع است. سلطنت بدون مشروطه راست ارتجاع است.
    3 – هواداری از بلشویسم بعد از افشا شدن ماهیت سرمایه داری دولتی آن، هواداری از کمونیسم نیست. بخشی از جناح چپ ارتجاع است.
    4 – هواداری از سوسیال دموکراسی و مارکسیستهای طرفدار دموکراسی امپریالیستی غرب هم کمونیسم نیست. جناح مرکز ارتجاع است.
    5 – دلیل اینکه این جریاناتی که در حقیقت ارتجاع هستند با هم وحدت نمی کنند، دقیقا از خصلت غیر کمونیستی آنهاست، آنها مثل دکانهای کاسبی جوامع امروز سرمایه داری، وجودشان در رقابت با هم تعریف می شود.
    پایان قسمت اول
    آنارشیسم

  46. ترسیم مدرن هرم طبقاتی:
    https :// www . prole . info / pdfs / pyramid . pdf
    در این ترسیم، به ترسیسم سنتی، زنان سیاستمدار، سایر سیاستمداران، هنرمندان، استادان دانشگاه، اتحادیه های کارگری و نوکر صفتانی که میخواهند به طبقه بالا بپیوندند و کسانی که به طبقه پائین پرتاب می شوند اضافه شده است.
    آنارشیسم

  47. ۸۵ درصد جمعیت جهان با روزی کمتر از ۴۰ دلار زندگی میکنند که میتوان حدس زد که ۹۵ درصد جمعیت جهان با روزی کمتر از ۵۰ دلار در روز زندگی میکنند. در ارتباط با دومی،‌ اگر این اشخاص شاغل باشند، و شغل تمام وقت ۸ ساعته داشته باشند و ۴۰ ساعت در هفته کار کنند و مرخصی هم نداشته باشند، درآمد آنها هست ۸/۷۵ دلار در ساعت. در اتریش، محل پیدایش مکتب اتریشی در اقتصاد، درآمد هر ساعت میلیاردرهایش هست ۶۷۰۰۰ دلار در ساعت. رئیس آمازون، ساعتی ۷/۹ میلیون دلار در ساعت درآمد دارد.
    آنارشیسم

  48. نکته دیگر، و امیدوارم آخرین نکته، اینکه ارتجاع در هر شکل و شمایلی، مذهبی، سکولار و غیره، گرچه با احکامی شروع میکند که بخشی از واقعیات است، اما در چهارچوب عملی اقتدارش، علمی است، یعنی نظر را به عمل بخوبی وصل میکند. پیش شرط چنین علمی، نادان و جاهل کردن قربانیان اقتدار است. تا وقتیکه این جاهل کردن میسر است، احکام علمی ی که ارتجاع به آن برای سلطه بر قربانیان اتکا دارد، روند تغییر و تکاملی علمی اش را دنبال میکند. فقط علم انقلاب است که کاملا به احکام علمی اتکا دارد که تحقق عملی آن نیازمند سلطه نیست و آشکار است. علم ارتجاع، علم سلطه و استثمار است. علم انقلاب علم رهائی از سلطه و استثمار. علم ارتجاع بعلت خصلت پنهانکاری اش پیچیده تر است، علم انقلاب بعلت آشکار بودنش کمتر پیچیده است. مثلا، کلمه دمکراسی معانی زیادی دارد و ارتجاعیون گوناگون از آن استفاده میکنند. این چند معنی بودن موجب پیچیدگی و دشواری درک علم ارتجاعیون می شود. علم انقلاب که بر اساس نفی اقتدار و استثمارش است، احتیاجی به پیچیده کردن ندارد، چون نیازمند احکام بسیار آشکار است. این پیچیدگی علم ارتجاع را در تمام علوم اجتماعی اش میتوان فهمید. می بینیم با احکامی شروع میکنند که در آن حقایقی پنهان است اما رابطه احکام با کاربردش قابل مشاهده و بردگی قربانیان اقتدار، نتیجه آن است. علم انقلاب از یک طرف آشکار کردن مشروط بودن احکام علمی ارتجاع و وابستگی آن به جهل زنان و کارگران است و از طرف دیگر آگاه کردن زنان و کارگران جهان به حقایق زندگی انسان.0
    آنارشیسم

  49. اهمیت کار اقتصادی مارکس در دو چیز است. اول، بیان بردگی بودن کار مزدی. دوم، توضیح سرنوشت اقتصادی جامعه سرمایه داری بفرض بازار آزاد مطلق که فرض همه اقتصاددانهای کلاسیک بود. دومی کاربردی ندارد چون در واقعیت بازار بصورت مطلق آزاد نیست. اولی، از آنجا که باید برای ارباب ارزش تولید شود، هنوز اعتبار دارد، اما اعتبار آن در حال از بین رفتن است، زیرا بازار آزاد نیروی کار در حال از بین رفتن است. دلیل اینکه رکود دراز مدت و بیکاری جبران ناپذیر روند اقتصاد جامعه است، در حقیقت همان از بین رفتن بازار آزاد نیروی کار و در نتیجه پیدایش میلیاردها زن و کارگر بیکار است که ارتشهای رسمی و غیر رسمی و خصوصی حاکمین انحصارگر-گانگستر را تشکیل میدهند. میتوان اقتصاد جدید جامعه را بعلت رشد نیروهای مولده، اقتصاد برده داری صنعتی نامید، یا تکنوبرده داری. یکی از دلایل بی مصرف بودن لیبرالیسم همیشه این بوده که آنها با پیش فرض دروغین بازار آزاد ابزار دروغگویی اربابان محافظه کار بودند، اربابانی که امروز ارباب تکنوبرده داری هستند. در تکنوبرده داری، استثمار نیروی کار وجود دارد ولی شکل آن گرچه ظاهر کارمزدی دارد اما ماهیت آن کارمزدی نیست، زیرا واژه کار مزدی در زمینه سیستم اقتصاد کلاسیک لیبرال معنی داشته. سرمایه داری هر چه بیشتر و بیشتر مالی و انحصاری شده،‌ کار مزدی بیشتر از درون تهی شده است. ما امروز بردگی مدرن داریم که پرداخت معیشتش وابسته به بازار نیست. خصوصیات اخلاقی و سیاسی ارتجاعیون معاصر حاکم هم از پایان قرن نوزدهم تا به امروز در حقیقت در توافق با سیستم تکنوبرده داری است. اینکه درصد بالائی از کشورهای دنیا تحت سلطه هستند به این معناست که تعیین کننده امورات جهان اراده اربابان تکنوبرده داری است نه روند بازار و تحقق ارزش اضافی. ارزش اضافی احتیاج به تحقق ندارد، ‌تضمین است. تکنوبرده داری وضعیت اقتصادی ایران را هم توضیح میدهد. توضیح بیشتر، در آینده، نه به این زودی ها. حتی شاید بتوان استدلال کرد که سرمایه داری در حقیقت حرکت از روابط ماقبل آن به تکنوبرده داری بوده است، بعبارت دبگر، سرمایه داری فقط یک رابط یا واسطه بوده است. خواهیم دید این درست است یا نه، این وقت می برد. این وضع هر چه باشد، در ماهیت انقلاب آنارشیستی کمونیستی تفاوتی ایجاد نمیکند، زیرا این انقلاب بر خلاف انقلاب مارکسی ها، که به نتیجه نرسیده، به روش استثمارگری معینی وابسته نیست و اقتدار و استثمار بطور کلی را هدف قرار میدهد.
    آنارشیسم

  50. چیزی بصورت جنگ لیبرال با محافظه کار وجود ندارد. لیبرالها ابزار قابل کنترلی هستند که برای مقاصد گوناگون محلی و امپریالیستی رشد داده می شوند تا ضربه گیر انقلاب باشند. الان در دورانی هستیم که ارزش مصرف لیبرالها تمام شده و اصل ارتجاع غرب با اصل ارتجاع شرق باید تکلیفشان را با هم روشن کنند. پس، ضرورت افشای لیبرالیسم هم از بین رفته. دموکراسی خواهی را اینجا و آنجا درست میکنند اما ترفند اصلی حاکمین جهان دیگر نیست.
    چهار نتیجه محتمل در تضاد مابین محافظه کارها وجود دارد که ارزیابی آن باشد برای بعد. فرموله کردن تفصیلات این احتمالات وقت می برد، اما باید انجام شود. از آنجا که نویسندگان منتخب روشنگری در دنیای لیبرالیسم زندگی میکنند، از مسیر واقعی حرکت حاکمین جهان دور هستند و مقالاتشان دیگر خوانده نخواهند شد و نقدی هم نخواهند داشت. به عبارت دیگر، آنها وقت خود را تلف میکنند و دیگر وقتی هم در مورد مقالات آنها گذاشته نخواهد شد.
    آنارشیسم

  51. درباره این مقاله:
    سرمایه داری، دیکتاتوری و دموکراسی
    ناصر پایدار

    این مقاله توضیح مفصل شیادی ارتجاعی است که دموکراسی خواهی را ابزاری علیه رقیب ارتجاعی خود میکند. کنه مقاله این است که اگر واژه دیکتاتوری را بسط دهیم ، که باید هم چنین کنیم، رابطه سرمایه داران با کارگران (روابط سرمایه داری، بردگی مزدی و وجود کار مزدی)، مستقل از وجه سیاسی دموکرسی و یا دیکتاتوری، در چهارچوب اقتصاد، در تعریف دیکتاتوری می گنجد. به عبارت دیگر،اگر دموکراسی را دوست دارید، نمیتوانید از سرمایه داری دفاع کنید، چون ذات سرمایه داری دیکتاتوری است.

    نظر آقای پایدار، بعلت بسط دادن تعریف دیکتاتوری، کاملا درست است.

    در دهها کامنت آنارشیستی هم چنین نظری بنوعی دیگر بیان شده است. در کامنتهای آنارشیستی، قضیه به اینصورت توضیح داده شده که سرمایه داری در حقیقت بردگی مزدی (اصطلاح مارکس) است و استبداد و سلطه بر زندگی کارگران. شکل دولتی آن بصورت دموکراسی و دیکتاتوری در محتوای این رابطه تغییری بوجود نمی آورد. اگر کارگران از دموکراسی دفاع کنند، در حقیقت افکار اربابان خود را حمل میکنند و در خدمت آنها هستند. راه حل آنارشیستی رهائی از بین بردن روابط ارتجاعی در محل کار و زندگی است. روابط ارنجاعی هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات. از لحاظ نویسنده کامنتهای آنارشیستی، در مبارزه با ارتجاع باید به تمامیت ارتجاع توجه داشت وگرنه دچاز انحراف انقلاب مخملی شده و ارتجاع از ما سوء استفاده میکند و بجائی نمی رسیم جز اربابی جدیتر بوجود آوردن.

    نظرات آقای پایدار توسط بعضی از مارکسیستها انارشیستی معرفی می شود که به اعتقاد نویسنده این کامنت، برتری دیدگاه آقای پایدار است نه نقطه ضعف او، زیرا او مارکس را مثل پیغمبر مکاتب الهی نمی فهمد.

    در ارتباط با دموکراسی، تعریف دموکراسی در ارتباط با دولت است. اما اگر دموکراسی بصورت روابطی مبتنی بر عدم سلطه انسان بر انسان تعریف شود، دیدگاه آنارشیستی را میتوان دموکراتیک فهمید. اما به اعتقاد نوینسده این کامنت، بحث بر سر پیش شرط تعریف درست نیست و بهتر است مفاهیم را در ارتباط با منشاء آنها فهمید، که منشای ارتجاعی دارد.

    آنارشیست

  52. قسمت سوم
    ۶ – آقای فولادی، ایران پیشرفته صنعتی می خواهد ، اما این پیشرفت را بصورت سلطه امپریالیستهای” پیشرفته” و “مترقی” غربی بر جامعه ایران می فهمد. این نظر او خیالی و ارتجاعی است. امپریالیستهای غربی فقط وقتی اجازه پیشرفت صنعتی میدهند که کاملا تحت سلطه خودشان باشد و آنرا از لحاظ زئوپولتیک استعمار مفید بدانند. اکثر کشورهای تحت سلطه امپریالیستهای غربی مثل کره جنوبی، “دموکراتیک” و صنعتی نشدند و کره جنوبی هم جامعه ای پر از فساد و بحران و تعصب و جنایتکاری است.

    ۷ – آقای فولادی ماتریالیسم تاریخی مارکس را بصورت نظریه مدافع استعمار غرب فرموله کرده است. درک آقای فولادی از رشد صنعت و علم این است که این تکامل بشر است و بمب اتمی سازی و جنگ افروزی و تخریب محیط زیست همگی در انتها بنفع بشریت است چون سرمایه داری بر اساس پیش بینی مرجع تقلید او، مارکس، به به جامعه کمونیستی تبدیل خواهد شد. فقط کافی است که متمدن بود، در انتخابات شرکت کرد، وارد دولت شد و رهبری دولت را گرفت و بقیه دیگر ساده است!! این عقیده آقای فولادی خوش خیالی سوسیال دموکراتیک مارکس که نتیجه اش شد دو جنگ جهانی مخوف که مسئولش همان تمدن پیشرفته غرب بود، نیست. از خوش خیالی فراتر است. او خود را با سواد میداند و مارکس و انگلس زنده نبودند که ببینند که سوسیال دموکراسی و سرمایه داری علمی صنعتی آنها به چه جنایت کاری هایی منجر شد اما آقای فولادی میداند و تضاهر میکند که مسئله مهمی نبوده و در مورد آن اصلا نظری نمیدهد و بی ربط میداند.

    ۸ – آیا اگر مارکس در زمان اشغال فلسطین بود ، مثل آقای فولادی، به اشغال سرزمین فلسطینی ها رای میداد، چون صهیونیستها شهری بودند و از لحاظ علمی و صنعتی و نظامی و علم روانشناسی سلطه ، پیشرفته بودند و فلسطینی ها دهاتی و عقب افتاده؟ میتوان جواب این را در مقاله مارکس در ارتباط با مسئله یهود گرفت.

    ۹ – آقای فولادی به اروپا سفر کرده و یا مقیم شده و مجذوب آن شده و برده مزدی هم احتمالا نیست. کمونیسمی که او به ما می آموزد این است که برای رهایی از ارتجاع بهتر است که ما زنان و کارگران برده ارتجاعیونی باشیم که علمی و صنعتی فکر میکنند. این بدختی کمونیسم از زمان مارکس تا به امروز است. ایده ای ضد علم انقلاب.
    پایان
    آنارشیست

  53. قسمت دوم
    ۳ – تضاده های درونی مارکسیستها در ارتباط با اینکه کدام ”فلسفه مارکس” را فهمیده، روشنفکر بازی های واقعا ملالت آور و بحثهای بی انتها در تفسیرات اسکولاستیک از مارکس است. این وقت زنان و کارگران فعال را میگیرد و موجب اغتشاش فکری در ذهن زنان و کارگران می شود. امروزه، هر زن و کارگری باید یک تفسیر از مارکس را قبول کند تا مارکسیست محسوب شود و دهها مارکسیسم موجود است و معلوم است که نتیجه قاعدتا همین است که الان هست: فلاکت جنبش مارکسیستی.

    ۴- حال چرا آقای فولادی اصرار دارد که لنیتیستها را از صحنه سیاسی چپ ایران حذف کند؟
    دلیل این قضیه کاملا سیاسی است. لنینیستها ضد امپریالیستهای غربی هستند اما آقای فولادی طرفدار آنها. معلوم نیست که حتی آقای فولادی مقوله امپریالیسم در ذهن داشته باشد. در “فلسفه” مارکس مقوله امپریالیسم از طریق واژه استعمار بیان می شود و ما نمیدانیم ارزیابی آقای فولادی از این واژه در دیدگاه مارکس چیست!!! از این لحاظ، آقای فولادی خیلی به مارکسیستهای دوستدار سلطنت نزدیک است، گرچه خود را ضد سلطنت وانمود میکند، اما با ارزیابی دیدگاه سیاسی او میتوانیم استدلال کنیم که ایشون یک رضا شاه کاملا مشروطه شده را مثل ملکه و پادشاه انگلیسی و بعضی دیگر از کشورهای اروپایی می پذیرد زیرا آنها مظهر تمدن پیشرفته بشریت هستند و ایشون معتقد است که ایرانی باید همان الگوهای غربی را دنبال کنند و از دموکراسی خواهانی دفاع میکند که دنبال آن الگو هستند.سلطنت طلبان دموکرات شده هم ذکر میکنند که مارکسیستهائی هستند که معتقدند بهتر بود اصلا جمهوری اسلامی نمی آمد و بهتر است رژیم مشروطه صنعتی دموکراتیک داشته باشیم. البته ویژگی همه اینها این است که طرفدار اسراییل هستند، از جمله خود آقای فولادی. به مقاله آقای فولادی در ارتباط با جنگ حماس و اسرائیل مراجعه کنید.

    ۵ – مارکسیسم آقای فولادی، یک مارکسیسم اتاق تاریک فلسفه بافی ست که از مارکس فقط هواداری از طبقه سرمایه دار را فهمیده. در خیال او، پیشرفت صنعتی از غارت و استثمار نیست از دموکراسی طبقه سرمایه دار است.او این حقیقت را که سرمایه داری از طریق استثمار و استعمار و حتی برده داری رشد کرد، از زنان و کارگران ایران پنهان میکند. او معتقد است که اشغال سرزمینهای سرخ پوستان آمریکا بنفع آنها بود. پس، قاعدتا، سلطه امپریالیستهای غربی بر جامعه ایران هم باید بنفع ما زنان و کارگران ایران باشد. اما واقعیات اکثر کشورهای تحت سلطه کاملا خلاف این نظر را نشان میدهد، مثل کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و غیره.

    پایان قسمت دوم
    آنارشیست

  54. چند مطلب در ارتباط با این مقاله:
    کمونیسم ِ خیالبافانه ی حکمت و حکمتیست ها- بخش ِ پایانی
    خدامراد فولادی

    قسمت اول
    این مقاله آخرین مقاله آقای فولادی در نقد آقای منصور حکمت است. مقاله این ایده حکمت را که درک انسانها از زندگی در سیصد سال پیش با حال و با چهارصد سال آینده متفاوت خواهد بود را نقد میکند. بعلاوه،‌ او این ایده حکمت که تکنولوژی زندگی انسان را آسوده نمیکند را هم نقد میکند. آقای فولادی ذکر میکند که خودش بسیار شهری و پیشرفته است و آدمهایی مثل حکمت بسیار عقب افتاده و روستایی هستند و برای همین است که مارکسیسم را نمی فهمند. او میگوید حکمتیستها به غرب دموکراتیک می آیند و از آن استفاده میکنند ولی خودشان مخالف دموکراسی هستند و میخواهند توده های ایران را از دموکراسی محروم کنند.

    ۱ – از آنجا که مارکس فقط در دوران جوانی به فلسفه علاقمند بود و بعد رفت سراغ اقتصاد سیاسی و از خودش هیچ کتاب فلسفی باقی نگذاشت، نسبت دادن فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک به مارکس شیادی است. اگر انگلس بگوید که ماتریالیسم دیالکتیک این و آن است و نظر خودش هست نه مارکس، کسی انگلس را شیاد نمیداند و میگوییم ماتریالیسم دیالکتیک نظر انگلس است. بعضی از مارکسیستها دقیقا همین را میگویند. ولی متاسفانه، آقای فولادی که خیلی خودستاست و تحقیق کافی نمیکند، اصل قضیه را نمیداند.

    ۲ – حتی انگلس هم هیچ کتابی در باره ماتریالیسم دیالکتیک ندارد. برای اینکه یک دیدگاه فلسفی درست و حسابی داشت باید یکی بعد از دیگری فلاسفه گذشته و حال را ارزیابی کرد و بعد سیستم فلسفی خود را ارائه داد. مارکس و انگلس چنین کاری نکردند و حتی بعد از آنها هم کسی چنین کاری نکرده است. کسانیکه فلسفه را با دقت مطالعه کرده اند، نه مثل آقای فولادی، میدانند که آخرین فیلسوف تاریخ به معنای واقعی کلمه، یعنی سیستم ساز، در ارتباط با همه جنبه های فلسفه، هگل بود. بعد از هگل، فلسفه تکه تکه شد و بیشتر شبیه مغازه داری و کاسبی سرمایه داری است تا سیستم سازی. دلیل اینکه فلسفه باید سیستم باشد این است که جهان دارای جنبه های گوناگون است و فلسفه که ادعای کشف این حقایق را دارد باید همه آنها را توضیح دهد و در این توضیح باید ارتباط همه با هم بیان شود. نه مارکس و نه انگلس و هیچ کس دیکر بعد از هگل چنین کاری را بعهده نگرفتند و دلیل بسیار روشن و درستی دارد، علوم طبیعی و انسانی نشان داد که فلسفه چنین توانائی ی ندارد.

    پایان قسمت اول
    انارشیست

  55. درباره این مقاله:
    ایران پس از جنگ با اسرائیل – از فروپاشی مشروعیت تا الگوبرداری از تجارب جهانی برای گذار دموکراتیک – داوید پارسیان

    در این مقاله توضیح داده می شود که چطور در لهستان ، مجارستان، آفریقای جنوبی و پرتغال، رژیمهای دیکتاتور توسط شورش مردم، اما بصورت مسالمت آمیز ، دموکراتیک شد.

    از آنجا که امکان معقولیت و انقلاب آنارشیستی کمونیستی فعلا وجود ندارد، اساسا بعلت ارتجاع مارکسیستی، سرنگونی غیر خشونت آمیز بهترین راه حل است، زیرا هزینه اش برای زنان و کارگران تقریبا صفر است.
    تمام کشورهای ذکر شده، کشورهای نوکر امپریالیستهای غربی هستند. در آفریقای جنوبی، تمام ثروت نژادپرستان سفید پوست دست نخورد و نژاد پرستی از یک سیاست دولتی حالا به صورت یک فرهنگ درآمده است که از طریق ثروت مرتجعین اعمال می شود و همه مرتجعین در قلمروی خود راضی اند و زنان و کارگران را فلج و مشغول روزمرگی کرده اند.
    حال، چه رژیم از طریق خشونت سرنگون شود و یا از طریق معامله، زنان و کارگران ایران، مثل واقعیت جوامع همان مثالهای نویسنده، برده مرتجعین باقی خواهند ماند. فرق یک رژیم با برده داری دموکراتیک با رژیمی دیگر که دموکراتیک نیست در این است که پلورالیسم سیاسی مرتجعین حاکم بیشتر است و این به ارتجاع مثلا ثبات میدهد. ثبات ارتجاع به سه طریق به بحران تبدیل میشود: 1 – حماقت حاکمین، ۲ – رقابتهای امپریالیستی، ۳ – شورشهای اتقلابی. در ایران تا بحال شورشهای انقلابی وجود نداشته است، حماقت و رقابت عامل اصلی بی ثباتی سیاسی اجتماعی در جامعه بوده است.

    موفقیت انقلاب آنارشیستی به دموکراسی و یا دیکتاتوری بستگی ندارد. این موفقیت به موفقیت در نقد ارتجاع و نفی آن در محل کار و زندگی بستگی دارد. این مارکسیستها هستند که حزبشان به آزادی احزاب محتاج است تا کاره ای شود.

    آنارشیست

  56. درباره نکته ای در این مقاله:
    کمونیسم ِخیالبافانه ی حکمت و حکمتیست ها- بخش٢
    خدامراد فولادی

    در این مقاله این نقل قول از مارکس وجود دارد که به آن می پردازیم:
    «این آگاهی و شعور انسان نیست که زندگی ِ مادی اش را می سازد، بلکه هستی ِ اجتماعی اوست که شعور و آگاهی ِ او را تعیین می کند (می سازد).»

    1 – آگاهی انسان بعنوان بخشی از وجود طبیعی انسان موجودیت طبیعی او را می سازد. زندگی مادی در این گفته یعنی چه؟ اینکه انسان موجودی است دارای سلولهای زنده، موجود در طبیعت و بخشی از آن، دارای کارکردهای زیستی مثل نفس کشیدن، تغذیه کردن و غیره. مارکس میگوید که آگاهی و شعور انسان موجودیت انسان را نمی سازد اما ما میدانیم بعنوان بخشی از وجود طبیعی انسان هستی او را می سازد. حتی آگاهی و شعور مورچه هستی او را می سازد زیرا بدون آن نه میتواند تغذیه کند و نه تولید مثل. آگاهی انسان شیوه ای از وجود طبیعی انسان است در خدمت وجود او، بخشی از هستی انسان.
    2 – مارکس در قسمت دوم گفته اش، هستی اجتماعی انسان را از شعور او جدا کرده است. هستی اجتماعی هر فرد انسان شامل شعورش است و ما نمیتوانیم ایندو را از هم جدا کنیم و بگوئیم یکی دیگری را تعیین میکند. وقتی میگوئیم فلانی هستی اجتماعی دارد شعور او را هم مشمول این هستی میدانیم نه چیزی جدا.

    علم روانشناسی تکاملی و انسان شناسی تکاملی بخوبی نشان میدهد که جدا کردن آگاهی از هستی طبیعی و فرهنگی خطاست. فقط در ذهنیت دوالیستی هست که میتوانیم “روح” و “ماده” را از هم جدا کنیم و یکی را از دیگری بدانیم. این تنها خطای دوالیستی مارکس نیست. باز هم هست. میتوان این طرز فکر غلط را در توضیح ماتریالیسم تاریخی خودش هم دید که میگوید اقتصاد ایدئولوژی را تعیین میکند در حالیکه اقتصاد خودش شامل ایدئولوژی هست و بدون آن ممکن نیست. بهتر بود که مارکس صبر میکرد تا انسان شناسی و زیست شاسی تکامل پیدا کند و به ترک فلسفه بافی خود بیشتر وفادار می بود.

    آنارشیست

  57. قسمت دوم

    آیا نظریات مذاهب ابراهیمی در باره پیدایش انسان غیر علمی هستند؟
    آری. نظریات مذاهبی که انسان را محصول اختراع خدا میدانند هم هیچ سند و مدرک علمی برای اثبات درستی افکارشان ندارند و اعتقاد آنها فقط ایمانی و عبارت پردازی است نه علمی.

    چگونه نظریات غیر علمی گسترش پیدا کرده و عالم گیر می شوند؟
    از روی استیصال و جهل از اهمیت داشتن دیدگاه علمی. طبقات تحت سلطه بصورت انواع برده در خدمت اربابان هستند و اربابان آنها را از علم دور نگه میدارند. این بردگان دائم آرزوی رهایی دارند اما نمیدانند چگونه. وقتی یک شخص و یا گروه حرفهایی میزنند که به آنها امید رهایی میدهد، دنبال آنها راه می افتند. وقتی آن رهبران آنها را ابزار جنگ و ستیز کرده و موفق می شوند، با همان افکار جدید بر ذهن توده ها حاکم می شوند و بردگی جدیدی بوجود می آورند. اگر زنان و سایر برده ها بفهمند که متد علمی برای قبول عقاید لازم است، برده ذهنی و سپس عملی آن اربابان نمی شوند.
    مثلا، در اروپا شروع کردند به گفتن اینکه اگر خصوصی سازی کنیم اقتصاد رشد میکند و برای کارگران مفید است. اما تمام داده های اقتصادی نشان میدهد که برای طبقه کارگر مضر بوده است. چگونه این نولیبرالها توانستند به حاکمیت برسند؟ کارکرد موثر دروغگویی بر توده های مستعصل شده. خود زنان و کارگران اروپا و آمریکا بودند که به تعرض به خودشان رای دادند و هنوز رای میدهند.
    مثال دیگر استعمارگری و غارتگری و جنگ طلبی است. امپریالیسم برای زنان و‌کارگرهای مستعصل شده مفید بنظر می رسد چون مستعصل هستند و ذهن محدودی دارند و به عواقب آن نمی اندیشند و فکر میکنند که دولت آنها حق دارد و نتیجه استعمار بنفع آنهاست، اما فاکت و اسناد تاریخی نشان میدهد که آنها در انتها قربانی جنگها می شوند.

    پایان
    آنارشیست

  58. درباره این مقالات:
    اکنون آیینه ی تمام نمای ِ آینده است
    خدامراد فولادی

    قسمت اول
    مقاله میگوید که مارکس قانونمندی های تکامل اجتماعی بشر را کشف کرده است. بر اساس این کشف، نظام سرمایه داری پیدایش یافته و حتما به نظام سوسیالیستی و سپس به نظام کمونیستی تکامل پیدا خواهد کرد. مامور این تکامل طبقه کارگر است.

    مقاله پر از عبارت پردازی و شعار است. ما بلاخره نمی فهمیم که چرا نظام سرمایه داری قرار است به نظام سوسیالیستی و کمونیستی تکامل پیدا کند. در این مقاله، معلوم‌ نیست که مارکس چگونه چنین اعتقادی را بطور علمی اثبات کرده است و چرا این هم نوعی دیگر از پیغمبری غیر علمی تحت نام علم نیست؟ علم احتیاج به اثبات دارد، الکی که نیست.
    برای اینکه خوانندگان متوجه بشوند که این مقاله ایمانی است نه علمی، میتوانیم چنین بنویسیم:
    مارکس و مارکسیستها اصلا نفهمیدند که جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی تکامل پیدا نمیکند زیرا هر کاری مارکس و مارکسیستها در اروپا و سایر نقاط جهان کردند، جامعه دوباره شد سرمایه داری. سرمایه داری قابل تکامل و تغییر نیست.

    اگر دقت کنید، هر دو احکام میتواننند درست و یا غلط باشند. چنین احکامی علمی نیستند، ایمانی هستند، مگر اینکه تفصیلات اثبات آنها بیان شود و مورد قبول قرار بگیرند. احکام علمی احتیاج به اثبات دارند. علم الکی که نیست، باید رابطه احکام با واقعیات کاملا بطور مفصل توضیح داده شود. مقاله فقط میگوید چنین حکمی از طریق مارکس صادر شده است و ظاهرا نویسنده مقاله خودش هم نمیداند اثبات حکم مارکس درباره تکامل تاریخی بشر چیست و کجاست وگرنه می نوشت! هر داستانی که شکل و شمایل منطقی داشته باشد که علمی نیست. برای علمی بودن باید اثبات وجود داشته باشد.

    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  59. درباره این خبر:
    ماهواره‌ها از بحران بی‌سابقه آب شیرین پرده برداشتند

    در این خبر توضیح داده شده که در کل کره زمین مسئله کمبود آب شیرین بوجود آمده است و خشکسالی مناطق زمین دارد افزایش می یابد.

    در کامنتی ذکر شده بود که مسئله خشکسالی در ایران فقط از رژیم نیست بلکه یک مسئله کلی مربوط به جامعه بشر در ارتباط با کره زمین است. سیاسی کارهای حراف و مرتجع دارند از این بحران در ایران استفاده میکنند تا توده ها را به شورشهای انقلاب مخملی بکشانند.

    رشد نیروهای مولده، بر خلاف نظر مارکس به کمونیسم منجر نشده است، بلکه ارتجاع را به درجه ای رشد داده که بخش بزرگی از کره زمین را برای انسانها دارد غیر قابل زیست میکند. همین رشد نیروهای مولده ، در عین حال ، این علم را برای ارتجاع بوجود آورده که چگونه در صورت بحراتی شدن اوضاع زیستی، طبقات خود را به مناطق امن تر منتقل کند که به احتمال قوی سازماندهی آن بصورت بوجود آوردن جامعه تکنوبرده داری خواهد بود. مطمئنن این انتقال با جنگ و آدم کشی های مخوف توام خواهد بود، و، مطمئنن از بین بردن میلیاردها انسان در دستور کارشان قرار خواهد گرفت. اگر به بی رحمی آنها اطمینان ندارید، به جنگهای جهانی و قتل عام غزه فکر کنید.
    در جامعه تکنوبرده داری احتمالی، تعداد جمعیت قابل کنترل خواهد شد، تولیدات و خدمات عمدتا از طریق هوش مصنوعی و رباتها صورت خواهد گرفت و نیروی کار دیگر کالا نیست و کارگران دیروز تحت یک‌ سیستم هرمی کنترل میشوند که هیچ چیز نیست جز برده داری. علائم تکنوبرده داری همین الان قابل مشاهده است. الان، دو‌ سه میلیارد انسان در عمل بیکار هستند و نیروی کارشان کالا نیست و سودآوری از طریق صاحبین سرمایه مالی از طریق انحصارات و دولتهای امپریالیستی تضمین شده است نه بازار آزاد.
    سیستم ارتجاعی حاکم بر جامعه قابل از بین بردن است بشرطی که آموزشها و کار انقلابی بجای عبارت پردازی های سرنگونی طلبانه، به نقد ارتجاع در روابط روزمره و نفی آن در محل کار و زندگی تغییر پیدا کند. تکرار دگمهای اقتدارگرایانه سیاسی کاران مارکسیست ارتجاع است نه انقلاب. با رشد ذهنیت انقلابی، نفوذ ارتجاع در جامعه کم می شود و کنترل جامعه در اختیار زنان و کارگران جامعه قرار میگیرد و این باعث میشود جمعیت جهان بتدریج کاهش پیدا کرده و در اثر این کاهش تخریب محیط زیست نیز کاهش پیدا کند تا رابطه انسان و طبیعت از حالت بیمارگونه امروز بیرون بیاید.
    انقلاب یعنی نفی ارتجاع و ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.

    آنارشیست

  60. در کامنتهای متعددی توضیح داده شد که ارتجاع ابعاد گوناگون دارد: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی و غیره. بعلت حقیقت در آمیخته بودن جنبه های گوناگون ارتجاع، مبارزه عمیق با یک جنبه از ارتجاع، به مبارزه با سایر جنبه ها کشیده می شود. انقلاب جعلی و مخملی، انقلابی است که مبارزه برای آزادی را محدود میکند به یک یا تعداد محدودی از ابعاد ارتجاع. انقلاب جعلی، همیشه در خدمت رقابت های مابین مرتجعین قرار میگیرد، نه در خدمت انقلاب.
    اشتباه بزرگ تاکنونی بسیاری از آنارشیستهای کمونیست ندیدن ابعاد گوناگون هستی ارتجاع و قرض گرفتن احمقانه ایده تکامل جامعه از زاویه ماتریالیسم تاریخی محدود مارکس بوده است. درباره این دومی، بعلت نادیده گرفتن و یا عدم آگاهی از نقش اخلاق در تکامل جامعه، ماتریالیسم تاریخی ارتجاعی و غیر علمی است، نه انقلابی، و تنها چیزی که موجب شده آنارشیستهای حامل این ایده مرتجع نشوند، تعهد به دوری از کسب قدرت سیاسی بوده است. این شرکت در قدرت سیاسی است که علیه در آمیخته بودن ارتحاع نیست و کمونیست را به ارباب سرمایه داری دولتی یا خصوصی تبدیل میکند، یعنی یک اقتدارگرا.
    آنارشیست

  61. رژیم و مکانیسم ماشه،
    مکانیسم ماشه آشکارا صحنه ای دیگر از جنگ مرتحعین امپریالیست غربی با رژیم بقیمت آسیب دیدگی زنان و کارگران ایران است.

    زنان و کارگران ایران مجبورند واژه امپریالیسم داشته باشند:
    آمدند مشروطه راه انداختند
    آمدند رضا شاه گذاشتند
    رضا شاه برداشتن
    مصدق سرنگون کردند
    دیکتاتوری محمد رضا شاهی درست کردند
    اپوزیسیون مافوق ارتجاعی مذهبی را رزو ‌کردند
    از ترس رقیب، راه خمینی را باز کردند
    دسترسی به ذخایر ارزی را بستند
    جنک ایران و عراق راه انداختند
    غنی سازی را بهانه کردند
    از در جناح اصلاح طلب وارد شدند
    شورشهای انقلاب مخملی راه انداختند
    تحریمها را سخت تر کردند
    ترور دانشمندان راه انداختند
    بمباران کردند

    اسم امپریالیسم نیست؟
    صد در صد
    آیا بهتر از رژیم هستند؟
    ابدا

    انارشیست

    آنارشیست

  62. درباره مکانیسم جنایتکارانه ماشه امپریالیستهای غربی،
    مکانیسم ماشه ابزار محاصره اقتصادی و حتی عملیات نظامی امپریالیستهای غربی علیه رژیم و بعنوان نتیجه، علیه زنان و کارگران ایران است. “علیه زنان و کارکران” به این معنی که نتیجه مکانیسم ماشه بعلت ارتجاعی بودن رژیم، در درجه اول، آسیب به این دو گروه جامعه است.
    کشورهای اروپایی، بعلت نوکری و کلفتی برای آمریکا، نتوانستند روابط مستقلی با رژیم داشته باشند. گرچه برای مدت طولانی فعالیتهای غنی سازی رصد می شد و دیده میشد که برای اهداف نظامی نیست، این کشورها نتوانستند روابط اقتصادی مستقل خود را با ایران داشته باشند و در حقیقت با همکاری با آمریکا تحریمها را در موارد زیادی ادامه دادند. حال که در حمله آمریکا به ایران دیده اند که رژیم سرنگون نشده، دارند مثلا “مستقل” عمل میکنند و میخواهند مطمئن بشوند که بمبارانها لااقل در از بین بردن ظرفیت غنی سازی موفق بوده است. هدف دیکر آنها، همان هدف اصلی فرموله شده امپریالیستهای غربی در تسخیر قلمروهای امپریالیستهای شرقی است.
    خلاصه اینکه، مرتجعین ایرانی و اروپایی جنگ جنایتکارانه و کثیفی را با هم شروع کرده اند که نتیجه آن، بدون انقلاب آنارشیستی کمونیستی جهانی، فجایع اجتماعی خواهد بود.
    آنارشیست

  63. دباره تحصیل کرده های پست فطرت گفته شد، حال درباره جانیان پست فطرت ارتجاع اپوزیسیون:
    جانیان پست فطرت ارتجاع اپوزیسیون آنهایی هستند که خودشان کنار و یا دور (داخل و خارج) نشسته و زنان و کارگران را تشویق به اعتصاب و اعتراض و شورش میکنند و بعد از آسیب دیدن و یا کشته شدن آنها، برایشان اشک تمساح می ریزند.
    آنارشیست

  64. نظام بردگی مزدی و تحصیل کرده های پست فطرت ارتجاع،
    تحصیل کرده های پست فطرت آنهایی هستند که میتوانند کتاب های مارکس را خوب بخوانند و خوب درس بدهند، اما از آنها نه برای رهایی از نظام بردگی مزدی، بلکه برای ارباب بردگی مزدی شدن استفاده میکنند. یکی گروه از آنها همان دموکراسی خواهان باسواد هستند که برای” پیشرفت” (جیب خود)مملکت خواب سرمایه دار سکولار شدن می بینند و میخواهند کارفرمای هزاران و میلیونها برده مزدی بشوند، قصر درست کنند و کراوات بزنند و با سرمایه داران گانگستر غربی همدست شوند و آدم بکشند. گروهی دیگر از این تحصیل کرده های پست فطرت ظاهر را نگه میدارند و به بهانه سوسیالیسم و کمونیسم راه ارباب حزبی کمونیست حاکم شدن را انتخاب میکنند. آنها خواب کرملین نشینی ایرانی می بینند. تحصیل کرده های پست فطرتی که از سواد برای به بردگی کشیدن میلیونها و حتی میلیاردها بی سواد استفاده میکنند زیاد داریم، فقط این دو گروه نیستند، اما این دو گروه شیاد ترین آنها هستند.
    آنارشیست

  65. این جمله در کامنت قبلی:
    در کشورهای امپریالیستی دموکراتیک غربی نه تنها آزادی بی قید و شرط بیان و سیاسی وجود دارد زیرا در عمل کاملا مشروط است به درجه ثروت.
    تصحیح شود به:
    در کشورهای امپریالیستی دموکراتیک، آزادی بی قید و شرط بیان و ازادی های بی قید و شرط سیاسی وجود ندارد، زیرا در عمل، این آزادی ها مشروط است به ثروت سرمایه داران این کشورها.

    علم با شعار و قانون نوشته شده کار نمیکند، در علم اجتماع و انقلاب به عمل و فاکت و مشاهده کار دارند. در عمل، فاکت و مشاهده، آزادی هایبی قید و شرط بیان و عقیده و فعالیت سیاسی در کشورهای غربی وجود ندارد. حتی در نظر و قانون، استثمار نیروی کار که عملی ضد بشری است، قانونی است که این خلاف آزادی زندگی کارگران است.

    ممکن است بگویند که اینکه نویسنده این کامنت میتواند براحتی در یک کشور غربی علیه سرمایه داری و امپریالیسم کشورهای دموکراتیک غربی بنویسد، دلیل بر بی قید و شرط بودن آزادی اوست.
    پاسخ به این ریاکاری این است که شرایط اجتماعی کشورهای غربی امپریالیستی در شرایطی نیست که حاکمیت این کشورها فعلا بخطر بیافتد. اگر شرایط سیاسی بگونه ای تغییر پیدا کند که حاکمیت این دولتهای دموکراتیک بخطر بیافتد، این دولتها فاشیستی شده تا بتوانند نظام حاکمین مرتجع خود را حفظ کنند. فعلا به علت ثروت های بدست آورده از استثمار و استعمار، میتوانند خرج زنان و کارگران خود کرده و در آنها توهم آزاد بودن بوجود بیاورند، همانطور که اسلام حاکم بر ایران توهم به خودی بودن اسنثمارگران اسلامی حاکم را با اتکا به مذهب، بوجود آورد. هواداری زنان و کارگران دموکراسی خواه هم از اربابان سرمایه دار سکولار دموکرات، یک توهم است. در حقیقت، این زنان و کارگران، ایدئولوژی اربابان خود را حمل میکنند.
    آنارشیست

  66. قسمت سوم،
    آقای فولادی وانمود میکند که در کشورهای امپریالیستی غربی آزادی های بی قیود و شرط بیان و آزادی سیاسی وجود دارد. این نظر او درست نیست. ببینیم چرا؟
    ۱ . کشورهای امپریالیست غربی کشورهای تحت سلطه دارند. درجه آزادی سیاسی در این کشورها تحت کنترل این امپریالیستهاست. در این کشورها یا آزادی های محدود ارتحاعی – امپریالیستی وجود دارد و یا اصلا آزادی وجود ندارد و بکل فاشیستی هستند. ایرانی که آقای فولادی میخواهد، ایران تحت سلطه امپریالیستهای غربی است و درجه آزادی ایرانی ها وابسته به تشخیص اربابان امپریالیست خواهد بود.
    ۲ . در کشورهای امپریالیستی دموکراتیک غربی نه تنها آزادی بی قید و شرط بیان و سیاسی وجود دارد زیرا در عمل کاملا مشروط است به درجه ثروت. نظام سرمایه تاری آزادی مطلق را مشروط میکند به منافع سرمایه داران. ثروت سرمایه داران تعیین کننده درجه آزادی در کشورهای امپریالیستی غربی است. برای همین است که تمام رسانه های مهم غربی که ۹۹ درصد رسانه ها هستند، دائم از نظام استثمارگرانه و استعمارگرانه کشور های خود دفاع میکنند.

    درست کردن آزادی بیان و آزادی های سیاسی در نظام مورد نظر آقای فولادی، یعنی نظام سرمایه داری با دولت دموکراتیک هوادار امپریالیستهای غربی، در عمل، آزادی برای ثروتمندان هوادار امپریالیستهای غربی خواهد بود.
    .
    جمع بندی،
    دفاع آقای فولادی از آزادی بیان و آزادی های سیاسی مشروط است به ثروت سرمایه داران سکولار دموکرات هوادار امپریالیستها، یعنی کمپرادور ها، برای همین بی قید و شرط نیست.
    دفاع آقای فولادی از سرمایه داری در ایران و جهان و پنهان کردن واقعیت استعمار، از لحاظ علم انقلاب، غیر علمی است.

    اگر سئوال و بحثی دارید، لطفا بیان کنید تا دو حکم آخر بیشتر باز شود.

    تعاریف:
    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
    آزادی های محدود ارتجاعی-امپریالیست در این کامنت هست: کنترل آزادی ها از طریق رشوه، سرمایه گذاری آموزشی- رسانه ای، نظامی، جاسوسی، کودتاگرانه، تروریستی احزاب و رسانه ها.

    پایان
    آنارشیست

  67. قسمت دوم
    ۱ . سرمایه داران استثمارگر سکولار دموکرات جامعه با رژیم شاه مخالف بودند چون رژیم شاه با سلطه بر درآمدهای نفتی( نفت دولتی بود) و سلطه بر قدرت سیاسی و همدستی با استعمارکران غربی، سرمایه عظیم نفتی را در خدمت خود، نزدیکان، دوستان و اربابان امپریالیست ش قرار داده بود و به آنها سهم نمیداد.
    ۲ . سرمایه داران استثمارگر سکولار دموکرات جامعه با مذهبیون سنتی و بعدا سرمایه دار مذهبی شده مخالف بودند چون مذهبیون زنان و کارگران ایران را از طریق مذهب با خودشان متحد کرده بودند و نمیگذاشتند که سکولار دموکراتها آنها را و بعدا دولت خودشان (جمهوری اسلامی) را تضعیف کنند. در واقع، سکولار دموکراتها در جنگ سیاسی اقتصادی از مذهبیون باخته بودند.
    ۳ . سرمایه داران استثمارگر سکولار دموکرات با بلشویکهای ایرانی و مارکسیست-لنینیستها (لنینیست، استالینیست، تروتسکسیت و مائوئیست و غیره) مخالف بودند چون بلشویکهای ایرانی میخواستند و میخواهند زنان و کارگران را نه در خدمت سرمایه داری خصوصی، بلکه در خدمت سرمایه داری دولتی و دولت مارکسیستی درآورند.

    در میان اربابان بردگی مزدی سکولار ایران، جریانی هست که طرفدار سلطه امپریالیستهای غربی در ایران است. افکار آقای فولادی آشکارا در خدمت آنهاست. مثلا، دفاع از دولت آلمان و انگلیس در این مقاله و یا دفاع از دولت اسرائیل در جائی دیگر.
    پس،
    نقد آقای فولادی از سه جریان سیاسی دیگر در حقیقت از زاویه جیب سرمایه داران استثمارگر سکولار مرتجع هوادار غرب استعمارگر است نه از زاویه منافع استثمارشوندکان زن و کارگر ایرانی. این نقد با پنهان کردن واقعیات عینی، در پی فریب دادن زنان و کارگران و ایجاد سلطه بر آنهاست. البته ایشون میگوید این خواست و نظر بر اساس اصول مارکسیسم است. این نظر او به علت نداشتن نظر در مورد اقتصاد سیاسی ایران و محدود بودن به دگمها و شعارهای سیاسی بدرد نخور، اصلا قابل قبول و بدرد بخور نیست.

    پایان قسمت دوم
    آنارشیست

  68. درباره این مقاله:
    چهل و شش سال به عقب برگردیم!
    خدامراد فولادی

    قسمت اول
    در این مقاله، آقای فولادی میگوید که تاریخ ایران نشان میدهد که سه جریان سیاسی سلطنت طلب، اسلامگرا و مارکسیست-لنینیست،” مخالف آزادی های بی حد و منع ِ سیاسی و به ویژه آزادی ِ بی قید و شرط ِ هستند”. او ذکر میکند که در مقابل این سه جریان سیاسی، یک جریان دیگر وجود داشته است که خواستار این آزادی ها و انباشت سرمایه سرمایه داران دموکرات سکولار جامعه بوده و میخواهد نظام اجتماعی ی مثل نظام دولت فدرال آلمان داشته باشد – دموکراسی خواهان ایران. او ذکر میکند که مارکس هم مخالف دیکتاتوری در پروس سابق بود و به کشور دموکراتیکی مثل انگلیس پناهنده شد. پیشنهاد او قاعدتا این است که زنان و کارگران ایران از سرمایه داران سکولار دموکرات جامعه دفاع کنند تا آنها کشوری مثل آلمان و انگلیس در ایران درست کنند.

    از آنجا که آقای فولادی از درست کردن نظام سرمایه داری با سیستم سیاسی سکولار دموکرات دفاع میکند، افکار او ارتجاعی و از لحاظ علم انقلاب ضعیف است. چرا؟
    نظر آقای فولادی شامل دو چیز است: ۱ . خواستار سازش استثمار شونده و استثمار کننده است – این یک وجه ارتجاع است، ۲ . حقیقت موجودیت استعمارگری را نفی میکند – این وجه دیگر ارتجاع ضد بشر است.
    با نادیده گرفتن دو واقعیت و دو ارتجاع عینی ذکر شده، افکار او از لحاظ علم انقلاب علمی نیست و ارتجاعی است و در چارچوب افکار جریاناتی است که نقدشان میکند. ببینیم چطور.

    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  69. کلا،
    بنظر می رسد که رژیم دارد راه نوکری می رود اما اطلاعات کافی برای قضاوت کامل وجود ندارد. نوکری، رژیم را نجات نمیدهد اما قدم موثری برای جلوگیری از جنگ است.
    اپوزیسیون دموکراسی خواه که نوکران اربابان امپریالیستهای غربی هستند دارند در راستای جنگ ترکیبی امپریالیستهای غربی در تعرض به شرق حرکت میکنند و میخواهند وارد دولت شوند و آنرا برای خود و اربابان تجدید سازمان کنند. دموکراسی خواهی فقط و فقط نوکری برای امپریالیستهای غربی است. در کامنتهای متعددی توضیح داده شده چرا دموکراسی خواهی نوکری طلبی از امپریالیستهای غربی است.
    نه دموکراسی و نه دیکتاتوری (دولت سازی) نمیتواند آزادی بیاورد و یا راه آزادی را هموار کند. حاکمین سکولار و مذهبی احمق نیستند که امکان رشد و نمو به انقلاب بدهند. رشد و نمو انقلاب تنها از طریق شرایطی بوجود می آید که محصول ذهنیت و اراده انقلابی زنان و کارگران است.
    انقلاب هست ضدیت با ارتجاع در محل کار و زندگی.
    ارتجاع: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم تعصبات، تبهکاری و خرافات.

    فکر کنم همه جیز بروشنی بیان شده است. اگر بحث و سئوالی هست همیجا نوشته شود که معمولا نیست. مثل همان گفته مارکس شده، همه عمدتا برای روشن کردن ذهن خود بود و به جویدن موشها رها می شود.

    انارشیست

  70. درباره این مقاله:
    نقشه راه گذار از بحران بر پایه پیشنهاد آقای میرحسین موسوی: رفراندوم مردمی و مجلس مؤسسان به مثابه گسست از بن‌بست تاریخی – فرزاد جواهری

    نکته:
    تا وقتی که ذهنیت زنان و کارگران ایران انقلابی نیست، نقد جریانات اپوزیسیون باید حتما شامل بیان و نقد نیات آنها باشد.

    در مقاله آقای جواهری، پیشنهاداتی پیرامون تبدیل جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار ارائه داده می شود. هر جا که در مقاله کلمه “باید” آمده، پیشنهاد نویسنده است. مقاله شرکت “مردم” در این روند را بصورت اعتراض اعتصاب و شرکت در رفراندوم می بیند.

    شرکت بصورت اعتراض و اعتصاب و رای دادن بیان انقلابی بودن عمل توده های نیست. نوینسده میگوید که پیشنهاداتش در خدمت بازگشت اختیار به “مردم” است. در اینجا مهم این است که ببینیم منظور از مردم چیست. شخصیتی هائی که در مقاله نام برده شده، مثل شیرین عبادی (همدست رضا پهلوی)، نسرین ستوده و نرگس محمدی، بخش سرمایه دار (ارتجاع) سکولار جامعه هستند. آنها نمایندگان فکری سرمایه دارانی هستند که از داشتن قدرت سیاسی محروم شده اند و میخواهند از شرایط سیاسی بحرانی ی که امپریالیستهای غربی و سیاستهای ضد زن و ضد کارگری خود رژیم برای خودش بوجود آورده استفاده کنند تا قدرت را از اسلامیون تندرو (اصل رژیم) گرفته، از آن خود کنند.
    اگر دقت کنید، تمام پیشنهادات صرفا بر اساس مفهوم دموکراتیزه کردن سیستم سیاسی است نه تغییرات بنیادی در روابط اجتماعی اقتدارگرایانه و استثمارگرانه.
    چرا میگوئیم “اربابان امپریالیست غربی شان”، به این دلیل که 1 . دیدگاههای اجتماعی آنها کاملا منطبق است با دیدگاه حاکم بر حاکمین غرب، 2 . حاکمین غربی اربابان قلمروهای امپریاالیستی غرب بر زنان و کارگران و ارتجاعیون تحت سلطه هستند.

    انتقال درست و انقلابی جامعه در ایران چگونه باید باشد؟
    این انتقال (اگر مثلا شورش نباشد) اساسا سیاسی نیست بلکه انتقال از ذهنیت غیر انقلابی موجود در زنان و کارگران به ذهنیت انقلابی است. در این ذهنیت، ارتجاع نقد میشود و در بافت روابط موجود در محل کار و زندگی نفی تشکیلاتی میگردد. ذهنیتی که در این انتقال شکل میگیرد، اقتصاد و سیاست اقتدارگرایان جامعه را، چه مذهبی و چه سکولار، کاملا ورشکسته و بی مورد میکند و روابط و تشکلات شکل گرفته در این نفی، جای روابط و ساختار اجتماعی ارتجاعی موجود را میگیرد.
    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.

    آنارشیست

  71. درباره این مقاله:
    بحران رهبری، انحراف ایدئولوژیک و ضرورت استقلال طبقاتی کارگران – مظفر

    در این مقاله نویسنده مارکسیسم رایج حزبی بلشویکی را نقد میکند و خواستار بازگشت به مارکس می شود.

    مقاله دارای نکات درستی است اما واقعیت این است که اگر به مارکس برگردیم، برخلاف نظر نویسنده، مجددا به مارکسیسم حزبی خواهیم رسید، چیزی که نویسنده رد میکند. بهترین کار آغاز به نقد ارتجاع و نفی آن در محل کار و زندگی است. در این روند، کارهای مارکس را میتوان مطالعه کرد ولی باید وجوه غیر علمی و اقتدارگرایانه آنها باید نقد شود، که خود در حقیقت بخشا نقد ارتجاع است.

    آنارشیست

  72. درباره این مقاله:
    چپ ایرانی کجا ایستاده است؟ – سهیلا وحدتی

    در این مقاله خانم وحدتی به کمبودهای دیدگاهی مارکس اشاره میکند و برخی از آنها را ناشی از عدم تکامل ارتجاع زمان او میداند. او از این نقدها نتیجه میگیرد که امروز مبارزه طبقاتی مهم نیست و مبارزه برای عدالت اجتماعی لازم است که یعنی رساندن سطح زندگی اقشار از لحاظ اقتصادی پائین طبقه متوسط به طبقه متوسط که ظاهرا کوشش سوسیال دموکراتهای غیر مارکسیست شده است.

    نظر خانم نویسنده بسیار ارتجاعی است چون میخواهد ارتجاع را نگه دارد و فقط تغییراتی در شکل اعمال آن ایجاد کند.
    توصیح کوتاه:
    ارزیابی این مقاله طول میکشد چون به موضوعاتی متعددی پرداخته. این کامنت فقط در ارتباط با ایراد اصلی دیدگاه خانم وحدتی در مقاله اش است. اینکه بگوئیم رابطه مرد و زن، رابطه اربابان سرمایه داری با مزدبگیران (دارای درآمد پائینو یا متوط فرقی نمیکند)، رابطه یک سری از کشورها با یکسری دیگر از کشورها، روابط تعصباتی و تبهکاری و روابط مبتنی بر خرافات و ریاکاری ها طبقاتی است، اشتباه نیست. مقاله نقد نظر مارکس از طبقه است اما واقعیات طبقاتی بودن جامعه را نفی کرده است. نظر مارکس مبنی بر طبقاتی بودن رابطه کارگران (بردگان مزدی) با اربابان سرمایه داری اصلا غلط نیست و کاملا با واقعیات عینی در تطابق است. اما نظر مارکس در ارتباط با طبقه محدود است به دیدگاه ماتریالیسم تاریخی اشتباه او که در اینجا به آن نمی پردازیم.
    درک درست از طبقه باید در ارتباط با اقتدارگرائی باشد. باید طبقه این صورت فهمیده شود که کسانیکه به سلطه جوئی اعتقاد دارند یا طبقه حاکم هستند و یا میخواهند به طبقه حاکم بپیوندند و کسانیکه قربانی هستند، طبقه تحت سلطه اند. مبارزه طبقاتی صرفا بین طبقه اقتدارگرا و قربانی نیست بلکه مبارزه میتواند مبارزه مابین طبقات گوناگون اقتدارگرا باشد. اما مبارزه طبقاتی انقلابی فقط یک نوع است و آن مبارزه طبقاتی هست که تحت سلطه ها برای از بین بردن اقتدارگرائی و استثمارگری اش در فرهنگ انسان در پیش میگیرند.
    آنارشیست

  73. درباره ادامه جنگ ترکیبی توسط سایت اخبار روز علیه رژیم،
    و نقد همه این مقالات امروز آن که فقط احمق ها هستند که مطالب آنها را می پذیرند.

    اگر توجه میکردید، تعداد مقالات سایت اخبار روز و حتی سایت روشنگری در طول ۱۲ روز جنگ و بعد از آن بمدت تقریبا دو هفته بسیار کم بود. حتی بی بی سی یا یا سخنگوی ارتش اسراییل شده بود و یا فقط خبرهای چرند و بی معنی درج میکرد.
    دلیلش چیست؟
    دلیلش این است که اکثر نویسندگانی که در جنگ ترکیبی امپریالیستهای غربی با رژیم همسو بودند و حرف از جمهوری و دولت دموکراتیک میزدند، منتظر پیروزی بودند و فکر میکردند مردم مثلا دموکراسی خواه با امپریالیستهای غربی همکاری کرده رژیم را شکست میدهند و آنها دیگر لازم نیست چیزی بنویسند و کار تمام است و چمدانهای خود را برای رفتن به ایران و وزیر و وکیل پارلمانها شدن و دریافت پاداشها بسته بودند.
    چرا حالا مقالات زیاد شده، مخصوصا در سایت اخبار روز؟
    زیرا انقلاب مخملی آنها بعنوان بخشی از جنگ ترکیبی موفق نبود و باید کار را دوباره آغاز کنند. حالا دوباره شروع کرده اند به بهانه گیری از رژیم و تبلیغ انواع سرنگونی و پنهان کردن این حقیقت که انقلاب در ایران درست کردن سرمایه داری دموکراتیک نوکر غرب نیست بلکه از بین بردن روابط ارتجاعی در جامعه است.
    روابط ارتجاعی در جامعه این روابط است:
    هیراشی، مردسالاری،‌بردگی مزدی (سرمایه داری)، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.

    چرا “مردم دموکراسی خواه” از ضعف رژیم استفاده نکردند تا رژیم را سرنگون کنند؟
    دلیلش این است که ذهنیت زنان و کارگران شاید ضد رژیم باشد اما انقلابی نیست. آنها بخود میگفتند که چرا باید هم برای سرنگونی شورش کرده و جان خود را از دست داد و هم زیر بمباران امپریالیستهای غربی تکه تکه شد. این توقع اپوزیسیون جنایتکار رژیم از آنها بود و آنها خلاف آن حرکت کردند. البته رژیم هم این بی عملی را بعنوان هواداری از خود وانمود کرد، که تازگی ندارد.

    در حقیقت، اگر امپریالیستهای غربی و نوکران مقاله نویس شان میخواهند رژیم سرنگون کنند، بهتر است از نیروهای نظامی خود مایه بگذارند نه از زنان و کارگران ایران. دلیلی ندارد که زنان و کارگران ایران جانشان را از دست بدهند که یک زالو برود و یک زالوی دیگر و بچه زالوهای مقاله نویس آنها بیایند.

    آنارشیست

  74. قسمت دوم
    نظر این گروه کمونیسم شورایی در اشغال غزه هم این بود که جامعه جهانی باید حماس را تنبیه کند. با در نظر گرفتن این ایده امپریالیستی و ضد اخلاقی، باید پرسید که شما از چه خجالت میکشید که نمی گویید که رژیم قوانین حقوق بشر را زیر پا گذاشته و بقول خودتان علیه اسرائیل و آمریکا عملیات تروریستی انجام میدهد و باید “جامعه جهانی” به جنگ امپریالیستهای غربی پیوسته و رژیم را سرنگون کنند؟ اینکه هیچ، اصلا چرا امپریالیستهای غربی را تشویق به چنین کاری نمیکند؟ پاسخ این است که آنها معتقدند که باید اینکار را کرد. دلیل اینکه این گروه رک و راست نظرشان را نمیدهند، ترس از خشم قربانیان غیر رژیمی این جنگ است، تناقض بین ایده ارتجاعی آنها با درک تجربی زنان و کارگران از زندگی شان در تعرض امپریالیستی به آنهاست. مثلا، فرض کنیم یک زن جوان در بمباران اسراییل دست و پایش را از دست بدهد. آیا این زن جوان میگوید که جنگ خوب است جون موجب پیدایش شرایط سرنگونی می شود؟ ، اگر عاقل باشد، میگوید نه، جنگ ارتجاعی و ضد بشری است.
    نکته مهم در خونخواری جریاناتی شبیه این گروه این است که آنها تابع ماتریالیسم تاریخی هستند. در ماتریالیسم تاریخی مارکس اخلاق وجود ندارد. کاربردش این است که چون اسرائیل و آمریکا از لحاظ رشد نیروهای مولده از حماس و جمهوری اسلامی جلو تر هستند، و چون رشد نیروهای مولده ما را به انقلاب کمونیستی نزدیک میکند، پس قتل و عام زنان و کارگران غزه و ایران مهم نیست، مهم از بین بردن حماس و رژیم است چون مانع رشد نیروهای مولده و تمدن بورژوازی پیشرفته غرب هستند. این منطق بغایت جنایتکارانه و امپریالیستی توضیح دهنده موضعگیری های بغایت ارتحاعی این گروه و امثال آن هم هست، امثال آنها مثل رضا پهلوی و حزب کمونیست کارگری.
    رویکرد درست به این جنگ و احتمالا جنگ آتی در شرایط فقدان وجود ذهنیت انقلابی در ایران و منطقه و کشورهای درگیر این است که این جنگ جنگ ما نیست و جنگ ما فعلا نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی است تا ذهنیت انقلابی لازمه بوجود بیاید. اگر به ادبیات بورژوا-ارتجاعی این گروه توجه کنیم می بینیم آنها مسائل اجتماعی ایران را بصورت رابطه بین دولت و مردم توضیح میدهند که بغایت ضد علم و فرصت طلبانه است. جمهوری دموکراسی شورایی این گروه هیچ چیز نیست جز یک دموکراسی چند حزبی پرو غربی. گول شورا شورای اینها را نباید خورد. اینها واژه امپریالیسم هم ندارند، میگویند قدرتهای خارجی !!!!!
    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
    پایان
    آنارشیست

  75. درباره این مقاله:
    آیا این جنگ ،جنگ ما نیست؟ گرایش کمونیسم شورایی

    در این مقاله یا بیانیه، ۴ روز بعد از شروع حمله اسرائیل، گرایش شورایی میگوید که حمله اسرائیل (شامل حمله آمریکا چند روز بعد از آن هم می شود) نعمتی است که موجب تضعیف رژیم می شود چون سرنگونی را ممکن میکند. رویکرد درست این است که باید قبل از خارجی ها دست بکار شد و شورش راه انداخت و رژیم را سرنگون کرد. در واقع این جنگ جنگ ما میتواند باشد، گفتن اینکه دوطرف ارتجاعی هستند و این جنگ ما نیست، اشتباه است.

    میتوان گفت که این ایده که از جنگ مابین مرتجعین میتوان برای انقلاب استفاده کرد، الزاما ایده اشتباهی نیست. اما این ایده زمانی واقعا کاربرد انقلابی پیدا میکند که زنان و کارگران جامعه ایران، منطقه و دولتهای درگیر ذهنیت انقلابی پیدا کرده اند و اثرات آنرا در اعتصابات و اعتراضات و اعمال روزمره آنها میتوان مشاهده کرد. از آنجا که در زمان حمله اسرائیل به رژیم و ایران چنین ذهنیتی بر زنان و کارگران طرفین حاکم نبود، تبلیغ شورش در واقع همسویی با سیاست امپریالیستهای غربی بود. نکته دیگر اینکه جنگهای ارتجاعی موجب آسیب دیدن کسانی میشود که به سیاست کاری ندارند. برای همین جنگ ارتجاعی باید فورا قطع شود.
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  76. در ادامه نقد نظر آقای فولادی،
    یک رسانه انقلابی یک ستون اختصاص میدهد به افشای دستچین کردن خبرهای رسانه های امپریالیستهای غربی. در این ستون، دستچینی خبرها نقد میشود تا نشان دهد این امپریالیستها چطور با انگشت گذاشتن بروی نقاط ضعف کشورهای ضعیفی که هنوز نوکر نشده اند، نوطئه استعماری میکنند. اپوزیسیون جمهوری اسلامی چنین کاری نمی کند چون مرتجعانه از دموکراسی احمقانه غربی ها دفاع میکند و خبرهای این امپریالیستها را در خدمت خود دیده و در پاقع با آنها همسو می شود.
    در پائین پیشنهاد داده شد که انعکاس خبرهای رسانه های امپریالیستی باید چگونه باشد تا در خدمت انقلاب قرار گیرد نه استعمار.
    آنارشیست

  77. درباره این مقاله:
    گاردین: اگر اوکراین سقوط کند چه می‌شود؟ این دیگر یک پرسش فرضی نیست، ناتو باید اقدام کند – برگردان: گُلشن افتخاری

    خانم گلشن افتخاری این مقاله را از سایمون تسیدل ترجمه کرده است و در انتها نظر خودش را نوشته است که نطری درست است.
    در این مقاله، سایمون تسیدل میگوید که امکان شکست خوردن اوکراین زیاد است و دولتهای غربی و دولت ترامپ به اندازه کافی جدی نبوده اند که پوتین را شکست بدهند. پوتین موفق شده چین و کره شمالی و ایران را متحد خود کند ولی جبهه غربی در تضاد و بی عملی وا مانده اند. ناتو باید جدی تر باشد و روسیه را در جبهه ها شکست دهد تا پوتین سرنگون شود و صلح برقرار گردد. خانم افتخاری هم در کامنت کوتاهی می نویسد که در حقیقت از اول ناتو با جدیت از اوکراین دفاع کرد ولی تاکنون موفق نبوده است.

    احتمالا، خانم افتخاری میداند که تسیدل در حقیقت ریاکاری میکند چون روزنامه نگاری مثل او احمق نیست و در حقیقت دارد در جبهه غربی جنگ ترکیبی امپریالیستی، زنان و کارگران را مهندسی فکری میکند. اگر به قسمت اوکراین رسانه خبری گاردین مراجعه کنید با صفحه ای رو برو می شوید که شبیه کمپین بی بی سی علیه رژیم است، اما علیه روسیه و جنگ طلب.

    رسانه های اصلی امپریالیستهای غربی، ابزار مهندسی فکری در خدمت سرمایه داری و جنگ ترکیبی امپریالیستی شان است. در کار انقلابی، افشای این اهداف ضروری و بخشی از مبارزه انقلابی است. اما، اپوزیسیون رذل ما، بجای افشای این اهداف، آنها را بازبخش میکند.

    نیروهای انقلابی توانائی خبر رسانی مستقل زیادی جز در زمینه خبرهای کارگری و جنبشی ندارند و مجبورند از اخبار امپریالیستها استفاده کند. از آنجا که تنظیم خبرها خودش دستچین می شود تا در کار مهندسی فکری خوب عمل کند، لازم است که: ۱ . تفصیل خبرها درج نشود چون تحلیلی هستند تا خبری، مخصوصا در سایت ارتجاعی بی بی سی، ۲ . خبرها در خدمت اهداف رسانه انقلابی، دستچین شود، ۳ . درج اخبار شامل خبرهای رسانه های ارتجاعی رقیب هم باشد تا تعادل حفظ شده و درجه انعکاس حقایق بیشتر شود.

    آنارشیست

  78. درباره این مقاله:
    ناسیونال- سوسیالیسم ِ فرقه سالاران
    خدامراد فولادی

    در این مقاله آقای فولادی یک شخصی را نقد میکند که بقول او ناسیونال سوسیالیست است. نقد او این است که مارکسیسم ناسیونالیستی نیست، این شخص ادعای مارکسیست و کمونیست بودن میکند اما بلشویکی هست که وطن پرستی میکند. این شخص در غرب دموکراتیک نشسته و از راه دور میخواهد “شهروندان” ایران رژیم سرنگون کنند تا او را رهبر و پادشاه و حاکم کنند.

    از آنجا که آقای فولادی طرفدار دموکراسی سرمایه داری در ایران است و دموکراسی سرمایه داری ناسیونالیستی هم هست، نقد ایشون از ناسیونالیست بودن بلشویکها نقدی شیادانه است. نقد ناسیونالیستهای بلشویک از امثال آقای فولادی هم این است که ایشون سرمایه دار دموکرات خائن به وطن است چون از اسرائیل و امپریالیستهای غربی دفاع میکند.‌
    کمی بیشتر.
    ناسیونالیست نبودن مارکسیستها در ارتباط است با انترناسیونالیسم کارگری نه شهروندی. از آنجا که آقای فولادی فعلا اصلا اعتقاد به انقلاب کارگری در ایران ندارد و انقلاب را بورژوا دموکراتیک میداند و خواستار رشد سرمایه داری در فضای سیاسی دموکراتیک در ایران است، ایشون باید قاعدتا، فعلا، ضد انترناسیونالیسم کارگری در ایران باشد که هست دفاع از ناسیونالیسم بورژوائی. پس، ایشون نباید به ناسیونالیست بودن بلشویکهای ایرانی نقدی داشته باشد. نقد او ، فعلا، فقط باید این باشد که بلشویکها دیکتاتورند. از اینرو، نظر آقای فولادی شیادانه است.
    البته، آیا شیادانه بودن یک نظر، یک ایراد در نظر است ؟ در ایدئولوژی دموکراسی سرمایه داری، نه تنها شیادی ایرادی ندارد، بلکه بافت اصلی اقتصاد و سیاست سرمایه داری هم هست. پس، آقای فولادی باید افتخار هم بکند و احتمالا میکند.

    اما در دیدگاه آنارشیستی کمونیستی، شیادی بد است و بدرستی وطن پرستی وجود ندارد، فقط ضدیت با اقتدارگرایی و استثمارگری اش وجود دارد. حال خوانندگان شهروند ایرانی تصمیم بگیرند که میخواهند شیاد باشند یا نه، در حقیقت، میخواهند کارگر کمونیست باشند و یا شخص سرمایه دار.

    آنارشیست

  79. درباره این مقاله:
    عبدالستار دوشوکی و آمارهای گمان پرداز!
    خدامراد فولادی

    در این مقاله میخوانیم:
    “… ایران اینترنشنال … یکی از رسانه های ِخبری ِ قابل ِاعتماد شناخته شده است ومیلیون ها بیننده وشنونده دارد … ااکثر ِشهروندان ِایرانی خبرهای این رسانه را چه حضوری و چه ازطریق ِموبایل به همدیگر اطلاع می دهند … ایران اینترنشنال در وهله ی نخست، و بی. بی. سی و وی. او. ای … قابل ِ اعتماد ترین رسانه های خبری ِموجود ِ فارسی زبان هستند”

    مطمئنن خبرهائی در ایران اینترنشنال داده می شود که دروغ نیست، اما خبرهای رسانه های جمهوری اسلامی هم از قتل و عام امپریالیستهای دموکرات غربی در غزه هم دروغ نیست. پس، خبرگزاری های جمهوری اسلامی معتبر هستند؟ اصلا معتبر یعنی چه؟ خبر معتبر یعنی بنگاه خبر رسانی معتبر؟ اینکه نهایت ساده لوحی است!

    اگر زنان و کارگران ایران مثل آقای فولادی نباشند، هدیه ای بنام مغز متفکرشان را بکار می اندازند و از درختها شروع میکنند، نقشه برداری میکنند تا کل جنگل را تصور کنند. برای همین، زنان و کارگران عاقل در ایران بجای کمک گرفتن از رسانه های اربابان سرمایه دار و احزاب، ابتدا روابط موجود در زندگی روزمره شان که محیط کار و زندگی شان هست را تجزیه و تحلیل میکنند تا ببینند که اسیز سیستم هیراشی هستنتد یا نه، برده مردسالاری هستند یا نه، برده مزدی اربابان سرمایه دار هستند یا نه، اسیر امپریالیست ها هستند یا نه، تاثیر امپریالیستها بر زندگی شان چه می باشد، آیا احمقهای متعصب در زندگی شان وجود دارند یا نه، آیا تبهکاران در زندگی شان تاثیر دارند یا نه، آیا آدمهای محیط خرافی اند و عقاتید جفنگ شبه علمی و ماورالطبیعه دارند و اشاعه میدهند یانه. وقتی از اینها شروع کنند، تازه می فهمند که خبرگزاری های سرمایه داران چه گانگسترهائی هستند و دارند چه بلائی بر سر ذهن و محیط کار و زیست آنها می آورند.
    به خوانندگان و بینندگان ایران اینترنشنال، لطفا ساده لوح نباشید و از مغز خود استفاده کنید، ممنون.
    آنارشیست

  80. درباره این مقاله:
    سلاحی به نام ِ فیلترینگ
    خدامراد فولاد

    تزهای این مقاله:
    ۱ – رژیم جنگ طلب است.
    ۲ – رژیم بعلت ضد دموکراسی و ضد آزادی بود اینترنت را بست.
    ۳ – اپوزیسیون ضد دموکراسی، از دموکراسی استفاده میکند علیه دموکراسی.
    ۴ – اپوزیسیون ضد دموکراسی جنگ را به گردن دموکراسی انداختند.
    ۴ – اپوزیسیون ضد دموکراسی اگر قدرت بگیرند مثل کوبا و چین و روسیه و کره شمالی ضد دموکراسی خواهد بود.

    درباره تز ۱
    گرچه رژیم جنگ طلب است، اما دموکراسی های امپریالیست غربی هم جنگ طلب هستند.آقای فولادی این حقیقت را پنهان کرده و خودش شده سانسورچی واقعیات.
    درباره تز ۲
    بنظر نمی آید که کار رژیم در سانسور اینترنت برای حفظ حاکمیتش غلط بود چون امپریالیستهای غربی برای نابودی حاکمیتش از اینترنت استفاده کردند و هنوز هم میکنند. اگر دموکراسی های امپریالیستهای غربی هم احساس کنند که از اینترنت برای نابودی شان دارند استفاده میکنند، حتما اینترنت را محدود میکنند.
    درباره تز ۳
    استفاده مخالفین دموکراسی از دموکراسی علیه دموکراسی چه اشکالی دارد؟ دموکراسی اگر فقط برای دموکراسی آزادی بگذارد ضد دموکراسی است، نه؟ بعضی ها معتقدند که دموکراسی بد است چون اراذل، اوباش ، قاتلان، استثمارگران، گانگسترها، نژادپرستان و آدم کشها آزادی پیدا میکنند که رای بیاورند و حکومت درست کنند. این نقد کاملا درست است و داریم هر روز مشاهده میکنیم. در حقیقت باید از دموکراسی استفاده کرد و علیه آن سخن گفت. دموکراسی اصلا بدرد نمی خورد. دیکتاتوری هم بدرد نمی خورد، مخصوصا دیکتاتوری پرولتاریای مارکس و انگلس. ولی این باشد برای بعد.
    درباره تز ۴
    چون دو کشور دموکراتیک به ایران حمله کردند نمیتوان گفت این دموکراسی ها مسئول جنگ نبودند. برای همین اپوزیسیون ضد دموکراسی دروغ نمی گوید.
    درباره تز ۵
    با جنگ طلبی و سابقه استعمارگری دموکراسی های غربی میتوان نتیجه گرفت که دیکتاتوری کشورهایی مثل کوبا، روسیه، چین، کره شمالی و ایران کاملا قابل درک و قابل فهم و قابل توجیه است چون اگر اینکار را نکنند به برده دموکراسی های غربی تبدیل می شوند.

    نتیجه گیری:
    جنگ دموکراسی با دیکتاتوری و جنگ دیکتاتوری با دموکراسی، جنگ مابین استثمارگران، استعمارگران، آدم کشها، اراذل، شیادان و گانگسترهاست..

    آنارشیست

    • در ادامه نقد آقای فولادی در ارتباط با اخبار معتبر

      خبر رسانی ارتجاعی خبر رسانی ای است که در آن نیت سیاسی وجود دارد نه بیان تمام واقعیات.
      همین الان بی بی سی فارسی خبر گرما را در ایران بگونه ای نوشته که گوئی رژیم ایران مسئول گرم شدن هوای ایران است:
      “موج جدید گرما در ایران؛ سازمان هواشناسی برای بعضی نقاط خوزستان دمای «۵۰ درجه» پیش‌بینی کرد – بی بی سی فارسی”
      روشنگری هم شبیه همین خبر را بازپخش کرده:
      “یکی از بزرگترین بلاهای محیط زیستی ایران در راه است ؛ ببینید چطور مدیران با بی‌خردی یک رودخانه هزاران ساله منحصر به فرد را نابود کردند”

      اما:
      در سایت الجزیره انگلیسی میخوانیم:
      Why is Europe facing record-breaking heatwaves
      یا
      European heatwave caused 2,300 deaths in 10 days, study finds
      هر دو خبر الجزیره، موج گرما در اروپا، شکسته شدن رکورد آن و کشته شدن تعداد کثیری در اروپا را بیان میکند؟

      آی بر طبق بی بی سی و خبر بازبخش شده روشنکری، جمهوری اسلامی مسئول گرما در ایران است؟
      پاسخ هست خیر..
      چه کشورهایی مسئول گرمای کره زمین هستند؟
      پاسخ هست کشورهای صنعتی امپریالیستی بزرگ::
      Who Releases the Most Greenhouse Gases
      ایالات متحده
      روسیه
      چین
      اتحاد اروپا
      هندوستان

      پس مسئول اصلی گرمابش زمین نه صرفا جمهوری اسلامی بلکه دولتهای صنعتی امپریالیستی هستند.

      آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>