نظرات در مورد مقالات دیگران 2
برای پرهیز از نوشتن نظرات نامرتبط پای مقالات، به پیشنهاد کابری گرامی و با تشکر از ایشان که نوشتند:
« خوب بود یک جایی داشتیم برای نوشتن نظر در مورد مقالات کمونیستی موجود در اینترنت تا مجبور نباشیم زیر مقالات در مورد مقالات دیگر نظر بنویسیم.
شاید داشتن یک صفحه جدا در روشنگری تحت عنوان “نظرات در مورد مقالات” کمک بود.»
نظرات قدیمی:
قسمت دوم
4 – واقعیت زیستی رژیم جمهوری اسلامی ارتباط تنگاتنگی دارد با سایر دولتها و جوامع دیگر. اگر قرار است و یا «باید» رژیم جمهوری اسلامی سرنگونی شود، ابتدا «باید» دولتهای امپریالیست غربی از جمله آمریکا سرنگون شود چون از طریق کودتا علیه مصدق مانع رشد سرمایه داری ایران شدند و حتی پیش تر، هم با شاهان و فئودالها و هم با سرمایه داراها دست به یکی میکردند و مانع رشد سرمایه داری ملی میشدند.
5 – پس تا اینجا میبینیم که مقاله ایمانی است نه علمی.
6 – مقاله قول میدهد اما فراموش میکند که توضیح دهد چه جوامعی میتوانند نقس “انسان دوستانه” سرنگونی طلبانه داشته باشند. از مقالات قبلی آقای فولادی میتوان حدس زد که منظور ایشون جوامع سرمایه داری دموکراتیک امپریالیستی غرب است. پاسخ آنارشیستی این است که زنان و کارگران آنارشیست-کمونیست ایرانی احتیاجی به لطف کودتاچی ها، بچه کش ها و نسل کشهای امپریالیست غربی ندارد، ممنون! فقط توده های عقب افتاده و فریب خورده احساس احتیاج به آنها پیدا میکنند.
–
نظر آنارشیستی در ارتباط با سرنگونی،
فعلاً ذهنیت زنان و کارگران ایران و جهان برای انقلاب و سرنگونی هیچ دولتی مناسب نیست چون محتوای آنارشیستی-کمونیستی ندارد. سرنگونی رژیم نه باید دارد و نه نباید، همانطور که سرنگونی سایر دولتها هم به همین علت نه باید دارد و نه نباید. به عبارت دیگر، از آنجا که توده ها فعلاً انقلابی نیستند، حرف از سرنگونی زدن خود فریبی، خالی بندی، عبارت پردازی و همکاری با دولتهای خارجی رقیب در سرنگونی جمهوری اسلامی است. بهترین کار برای زنان و کارگران آنارشیست این است که در محل کار و زندگی ارتجاع را نقد و از طریق تشکل سازی غیر سلسله مراتبی، نفی کنند. اگر رژیم از طریق ذهنیتهای ارتجاعی توده ها سرنگون شود، همین روش کماکان باید ادامه پیدا کند، زیرا رژیم بعدی بهتر از این رژیم نخواهد بود.
پایان
آنارشیست
درباره این مقاله:
چرا رژیم باید سرنگون شود
خدامراد فولادی
—
قسمت اول
مقاله میگوید که رژیم جمهوری اسلامی به علت جبر تکاملی کشف شده توسط مارکس و انگلس باید سرنگون شود. در این جبر، نظام سرمایه داری جای نظام ماقبل سرمایه داری را میگیرد و چون رژیم از نوع ماقبل سرمایه داری است، سرنگونی برای تکامل سرمایه داری در ایران لازم است. او اضافه میکند که این سرنگونی باید توسط جامعه ایرانی ها صورت بذیرد و جوامع دیگر فقط نقش انسان دوستانه ایفا میکنند.
—
چرا بحث این مقاله غلط است:
1 – نظر مارکس و انگلس در ارتباط با تکامل جوامع فلسفه بافی است و اصلاً علمی نیست. در بهترین حالت، پیش علمی و فرضیه است. روش آقای فولادی هم اسکولاستیک است نه علمی. روابط اقتصادی ایدئولوژی را تعیین نمیکند چون وجود روابط اقتصادی خودش نیازمند ایدئولوژی است. مثلاً، برای اینکه کار مزدی وجودداشته باشد، باید ایدئولوژی-دولتی وجود داشته باشد تا آنرا اجرا کند.
2 – اگر تکامل جوامع جبری است، پس بایدی وجود ندارد، ذهن آقای فولادی از طریق جبر مادی به باید رسیده و خودش نمیداند چه میگوید. سرنگونی هم بلاخره یک روزی می اید، فعلاً بخوریم و بخوابیم و فرار کنیم تا آنروز!
3 – تاریخ بشر بر اساس جبر حرکت نمیکند، بلکه بر اساس اراده ما انسانها تکامل پیدا میکند. جوامع حیوانات بر اساس جبر حرکت میکنند چون آنها با اتکا به نظر سازی عمل نمیکنند و برای خود محیط و شرایط زندگی بوجود نمی آورند. انسانها در تمام زمینه های زندگی خود ذهنیتی سازنده و فعال دارند و محیط زندگی خود را بر اساس افکاری که شکل میدهند، می سازند، حال چه این افکار ارتجاعی (سلطه و استثمار) باشد، چه انقلابی (برای رهائی از سلطه و استثمار). حتی مبارزه نظری مارکسیستها با مخالفان اثبات این حقیقت است که اراده و ابتکار نقش اصلی را ایفا میکند.
پایان قسمت اول
درباره جنگ امپریالیستهای غربی با جبهه مقاومت اسلامی گفته شد، حالا درباره جنگ اوکراین.
بنظر می آید که مسیر حرکت برای “صلح” در حقیقت نه برای صلح بلکه برای ادامه همان سیاست دوران بایدن است تا اینکه ببینند آیا روسیه از پا در می آید یا نه. یک راه برای امپریالیستهای غربی این است که وارد جنگ مستقیم بشوند و جنگ نیابتی امریکا-روسیه به جنگ مستقیم تبدیل گردد. این بقیه را هم وارد جنگ میکند و به جنگ جهانی تبدیل میشود که انتهای آن به احتمال قوی جنگ هسته ای خواهد بود. در جنگ هسته ای، کشورهای اروپائی بیشترین ضرر را میکنند و آمریکا کمترین.
مثل همیشه، تضادها و جنگهای مرتجعین بنفع ما زنان و کارگران نیست و ما باید تکلیف خود با ارتجاعیون خودی و جهانی با انقلاب آنارشیستی کمونیستی روشن کنیم. این تنها راه صلح دائم است.
عشق به وطن مثل عشق به خانواده است، وجود ارتجاع در آن، خود عاشق را مرتجع میکند.
آنارشیست
درباره این مقاله،
خالهای دائمیِ پلنگ – ل. تدین نژاد
—
بحث مقاله این است که جمهوری اسلامی بیخود به آمریکا اعتماد میکند و مذاکره فایده ندارد. نپیسنده برای این ادعای درست خود مدرک می آورد..
—
درک نویسنده این مقاله بسیار درست است. در کامنتهای آنارشیستی زیادی ذکر شد که درجه اعتماد به استثمارگران باید صفر باشد. نویسنده احتمالا آنارشیست نیست اما بعلت حداقل ضد غرب بودن، واقعیت را خوب فهمیده.
اما،
نویسنده فرض را بر این گرفته است که رژیم داوطالبانه و نه از روی استیصال و شکست نظامی خوردن وارد مذاکره شده است. وضعیت رژیم در دوران روحانی با وضعیت رژیم در حال حاظر کاملا فرق دارد. رئیس جمهور و وزیر خارجه رژیم را به احتمال زیاد ترور کردند، رئیس حماس را در تهران ترور کردند، دست و بال حزب الله را بریدند و غزه را به خرابه تبدیل کردند، اسد را انداختند و ابزارهای جنگی خود را به نزدیکی ایران رسانده اند و کلی اپوزیسیون دموکرات و سرنگونی طلب درست کرده اند. رژیم باید استقلال سیاسی خودش را بدور بیاندازد که اگر اینکار را کند بتدریج معلوم خواهد شد که چه داده و چه خواهد گرفت. در این گزینه جنگ وجود ندارد و برای زنان و کارکران ایران مفید است چون آدم بی طرف مشغول به زندگی ساده خود کشته نمی شود. گزینه مقاومت هست بدبختی و زنان و کارگران و حتی رژیم و در انتها سرنگونی و یا بدتر.
راههای دیگر چطور؟:
دو راه حل دیگر برای بقای رژیم و جلوگیری از جنگ هم هست. اما گزینه تسلیم بهتر است، این دو گزینه ممکن است به جنگهای مخوف تر کشیده شود و من مشاور ارتجاع نیستم.
—
در پائین ارتجاع توضیح داده شد، حالا با انگشت نشان دهیم:
۱ – رژیم
۲ – امپریالیستهای غربی
۳ – امپریالیستهای شرقی
۴ – اپوزیسیون فعلی رژیم چون همه دولتگرا هستند، حتی آنارشیستهای آن در خفا، چون هوادار زن زندگی آزادی شدند و متوجه ارتجاع غرب زدگی استعماری آن نبودند.
—
آنارشیست
فکر کنم قسمت دوم نرسید و منهم دیگر آنرا ندارم.
خب، بجای آن دو مطلب کوتاه،
1.
کلا پیشنهاد درست کردن دولت دموکراتیک یعنی پیشنهاد وابستگی سیاسی اقتصادی و پیوستن به پیمان ناتو خارج اروپا علیه دیکتاتورهای شرق، زیرا سرمایه داران سکولار لیبرال ایران پولی ندارند و ترجیح میدهند که از سرمایه دارهای غربی کمک بگیرند و آنها هم بدون تضمین سلطه شان به کسی کمک نمیکنند. مصدق هم خیلی به آمریکا توهم داشت و چوب آنرا خوب خورد. سلطه سرمایه داران غربی بر سرمایه داران سکولار و دموکرات ایران هم یعنی دیکتاتوری. آنها انتظار دارند که مزدکار پائین نگه داشته شود و کمونیست و از این چیزها رشد نکند و از لحاظ سیاسی همه در مقابل اعمال جنایتکارانه آنها خفه شوند.
2.
چرا در این چندین سال گذشته، گرچه انتقادات آنارشیستی به ماتریالیسم تاریخی و عملکرد مارکسیستها بسیار زیاد بود، کسی وارد بحث و جدل و نقد و نفی این کامنتها نشد؟ دلیلش این است که مارکسیستها نمیخواهند با زشتی افکار و عملکردهای خود روبرو شوند. آنها ترجیح میدهند در این باره بحثی نشود و همه چیز نادیده گرفته شود تا بتوانند به افشاگری از رژیم فی الحال افشا شده بپردازند به خیال اینکه آنها هستند که دارند رژیم را تضعیف و سرنگونی میکنند نه عملکرد امپریالیستهای مخالف رژیم.
آنارشیست
قسمت دوم
پس می بینیم که رشد نیروهای مولده، قاعده اصلی ماتریالیسم تاریخی ، کاری به عشق و همکاری و همبستگی ندارد. بیخود نیست که فئودال و سرمایه دار در مقاطع تاریخی می شوند اتقلابی! انقلابی در ماتریالیسم تاریخی بار اخلاقی ندارد.
حال آیا رشد نیروهای مولده میتواند در خدمت اخلاق خوب، یعنی عشق و همکاری و همبستگی قرار گیرد؟
مطمئنن میتواند،
اما دیدیم، که این در خود رشد نیروهای مولده نیست، نیروهای مولده منطقی و علمی و خنثی است. این فقط از طریق نقد نظری و نفی عملی سلطه طلبی ممکن است که ذات آنارشیسم است. آنارشیسم در تضاد با رشد منطقی و علمی بشر نیست، علیه استفاده از آن در سلطه طلبی است. هیچ ربطی میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی وابسته با آن با اخلاق وجود ندارد چون اولی فقط ابزار است. هزاران سال پیش سر می بریدند و برده میکردند و خرافی میکردند، امروزه همان کار را با رشد نیروهای مولده بیشتر، یعنی با بمب و تفنگ،بردگی مزدی و روانشناسی علمی انجام میدهند.
بما میگویند که اجتماعی شدن تولید کار اجتماعی کردن مالکیت را برای همیشه ممکن میکند. اما اجتماعی شدن تولید در برده داری هم وجود داشت، برده ها فاقد ابزار تولید و فاقد توانایی مبادله نیروی کار خود بودند. در حقیقت، پیدایش انحصارات و غلبه سرمایه داری مالی دارد جامعه را دارد بجانب برده داری صنعتی غیر مزدی سوق میدهد. امروزه میلیاردها انسان فاقد توانایی ارائه نیروی کار خود بعنوان کالا هستند و برده غیر مزدی شده اند. آنها گرچه مزد میگیرند، اما مزد آنها چیزی نیست جز سهم زنده ماندن، انها توانایی معامله ندارند. اتحادیه ها فاقد قدرت و صرفا خدمتکارند. بزودی تمام دنیا از جمله کشورهای اروپایی نیز فاقد بازار کار خواهند شد. چیزی بنام کمبود نیروی کار در عمل وجود ندارد. صرفا ، برای صاحبین اقتدار و ثروت، انسانهای بی ارزشی وجود دارند که مولد نیستند. بزودی سرمایه داری وجود نخواهد داشت. پس رشد نیروهای مولده نه به کمونیسم، بلکه دارد به بردگی صنعتی تکامل پیدا میکند.
پایان
آنارشیست
شاید این سئوال مطرح شود که چه چیزی بدترین وجه ارتجاعی فرضیه ماتریالیسم تاریخی است؟
قسمت اول
ندیدن نقش اخلاق در تکامل انسان.
در این فرضیه خوب و بد و در نتیجه تعهد اخلاقی وجود ندارد. بنوعی این فرضیه متعلق به مارکس و انگلس نیست، بلکه متعلق به کسانی هست که معتقدند اگر بهتر آدم بکشی، بهتر فریب بدهی، بهتر سازماندهی کنی و بهتر استثمار کنی، بهتر زندگی میکنی. این نگرش تاریخ چند هزار ساله دارد. حال این بهتر ها را توضیح بدهیم.
بهترین نوع آدم کشی استفاده از سلاح است. از چند هزار کیلومتری میتوانی چند میلیارد آدم را به قتل برسانی. متشکر از رشد نیروهای مولده.
با روانشناسی ترس، محروم کردن، تهدید کردن و تنبیه فیزیکی و شکنجه (چه مذهبی و چه سکولار و چه آته ایستی) میتوانی میلیاردها انسان را مطیع و ناآگاه و احمق بار بیاوری. این هم هست رشد نیروهای مولده، در علم روانشناسی اقتدار.
با ابتکارات و ابداعات گوناگون در سیستم کار گروهی میتوانی سلسله مراتبی (هیراشی ی) درست کنی که راس هرم سلطه گر را در امان از انتقام و انقلاب قرار دهد. این هم هست رشد نیروهای مولده، چون باید برای ابداع و تغییر روش سازماندهی سلطه ، ورزیده و بارآور باشی. این هست علم و فن مدیریت انسانی.
با بالا بردن راندمان تولید ارزش اضافی از نیروی کار برده شده ها، که شکل عالی آن روابط سرمایه است، میتوانی با ثروت دانشمند و دکتر و مهندس استخدام کنی و از لحاظ فیزیکی راحت زندگی کنی.
پایان قسمت اول
قسمت سوم
سرنگونی شاه به پیدایش جمهوری اسلامی منحر شد چون در جامعه مبارزه علیه ارتجاع در جریان نبود. ارتجاع صاحب نفوذ، مذهب شیعه اسلامی بود. مبارزات همگی مابین اقتدارگرایانی بود که زنان و کارگران را ابزار سلطه طلبی خود کرده بودند. در این کارزار، اسلامیون شیعه دست پیش داشتند. مخالفت ارتجاعی با آمریکا و اسرائیل و غرب نقش تعیین کننده در پیروزی اسلامیون داشت. این، در عین حال، شامل مخالفت با مارکسیسم و لیبرالیسم هم میشد. این دو جریان از طریق تبلیغات روزمره ضد مارکسیستی و ضد لیبرالیستی دستاندرکاران رژیم ایزوله و در انتها با کودتا علیه بنی صدر، از صحنه سیاسی جامعه حذف شدند. رژیم که تا مغز استخوان سلطه جو و متعهد به بردگی مزدی بود ماند و کشورهای دیگر.
بعلت خرافی بودن و تعصب ضد مارکسی، رژیم دنبال رشد نیروهای مولده داخلی نرفت و اساسا راه استثمارگری از طریق نزدیکی با امپریالیستهای شرق و غرب را پیشه کرد. از آنجا که ارتجاع جهانی دو جناح داشت، رژیم هم دو جناح پیدا کرد، یکی اصل رژیم که تمایل به ارتجاع امپریالیستی شرق داشت و دیگری تمایل به امپریالیسم غرب. تمام لایه های دیگر ارتجاع فعلی حاکم ایران در انتها در این دو جناح هستند. اپوزیسیون فعلی رژیم هم که همگی تا مغز استخوان ارتجاعی هستند نیز در انتها یا نوکر امپریالیستهای غربی هستند و یا شرقی. فعلا ذهن و جسم زنان و کارگران ایران متعلق به ارتجاعیون حاکم و ارتجاعیون اپوزیسیون است. بدون درک و نقد اهمیت برده کننده روحیه سلطه طلبی و استثمارگری منتجه از ان، زنان و کارگران ایران و جهان راه خروجی از این وضعیت فلاکت بار بردگی خود ندارند، حال چه از طبقه “متوسط” باشند و چه زیر متوسط. طبقه بالای اقتدارگرا و امروزه مرد سالار، سرمایه دار، امپریالیست و متعصب و تبهکار هم از یکطرف درگیر شورشهاست و از طرف دیگر درگیر رقابتهای کشنده. وضع فرهنگ بشر بسیار احمقانه و جنایتکارانه است و راه حل این بیماری زیستی، انقلاب آنارشیسی-کمونیستی است. این انقلاب بجای اینکه دنبال درست کردن ابزار سلطه (دولت) باشد، دنبال برقرار کردن ذهنیت منطقی و علمی ضد سلطه جویی است. این ضدیت، پیوند لازم برای تجدید نگرش و تجدید تشکل جامعه انسان را فراهم میکند. بدون این انقلاب، بردگی پایدار خواهد بود.
پایان
آنارشیست
قسمت دوم
برخلاف نظر آقای رهنما، راه برون رفت از وضعیت فلاکت باری که مارکسیسم در جنبش ضد ارتجاع بوجود آورده، نه دنباله روی از ارتجاع سکولار دموکرات و کمک به آن، بلکه برعکس، نقد و ایزوله کردن مارکسیسم و افشای اعمال زشت و جنایتکارانه اش است. مارکسیسم در ابتدا بسیار جذاب است چون علیه استثمارگری سرمایه داری است، اما از طریق ماتریالیسم تاریخی غیر علمی، غیر اخلاقی و ارتجاعی اش، بر خلاف دیدگاه کمونیستی آنارشیستی، هر فعالی را فاسد و قدرت طلب میکند. تمام انسانهای صادق و آماده برای مبارزه با ارتجاع ، از طریق ایدئولوژی مارکسیسم به انسانهای دنباله روی “تاریخ” و نمایندگان “تاریخ” تبدیل می شوند تا اتسانهائی خلاق و انقلابی. مارکسیسم، در حقیقت، نقش مذهب را ایفا میکند، از یک طرف جذاب است چون ضد بردگی اقتصادی است، از طرف دیگر برده رهبر تولید میکند. رهبران در هرم تشکیلات هستند و کساتی هستند که مثل سیستم هیراشی مذاهب ابراهیمی ، به نسبه ، مارکس را از همه بهتر می شناسد. این سیستم بردگی با آزادی کاملا در تضاد است و نمیتواند دیدگاهی در خدمت رهایی اقتصادی و رهایی از ارتجاع پرورش دهد.
—
جناب رهنما تشکلات مارکسیستی رادیکال را مطالعه کرده اما تشکلات اقتدارگراهای لیبرال دموکرات تاریخ اروپا و سوابق سرکوبکری و استعمارکری جنایتکارانه آنها را مطالعه نکرده است. اگر مطالعه کرده بود به ما زنان و کارگران پیشنهاد نمیداد که از سیستم حاکمیت سیاسی-استثماری-استعماری غربی هواداری کنیم. البته ایشون از ما نخواسته، از رهبران مارکسیست خواسته، دیالوگی دارد با بالائی ها!!! ما هم از پایین اینطور به او پاسخ دادیم: این کامنت.
—
پایان قسمت دوم
—
درباره این مقاله:
نگاهی به برنامههای جریانهای چپ انقلابی در دنیای تغییریافته – سعید رهنما
—
قسمت اول
این مقاله به ارزیابی برنامه های مختلف تشکلات مارکسیستی رادیکال ایران می پردازد و مسائل ناروشن آنها را توضیح میدهد. بعد، با دیدگاه خودش، ترکیب طبقاتی معینی از جامعه ایران را ارائه میدهد. نویسنده بیان میکند که انقلاب سوسیالیستی در یک کشور ممکن نیست. مقاله به سه نوع ارتجاع حاکم اشاره میکند:، نولیبرالیسم، بنیادگراهای مذهبی (مسیحی، اسلامی و یهودی) و فاشیسم. از دید نویسنده، حتی اگر تمام تشکلات مارکسیستی ایران متحد شوند، نه توانائی سرنگونی دارند و نه میتوانند انقلاب سوسیالیستی در یک کشور کنند. پیشنهاد نویسنده این است جامعه ایران به یک نظام دموکراتیک، سکولار و ترقیخواه احتیاج دارد و چپ باید در آن شرکت کند تا هم شرایط انقلاب سوسیالیستی فراهم شود و هم از راست روی دولت جدید جلوگیری کنند.
—
نویسنده این کامنت چندی پیش دقیقا همین مطالعه را از تشکلات مارکسیستی ایران در پیش گرفت و افکار موجود آنها را تا زمان مارکس دنبال و ارزیابی نمود. نتیجه این مطالعه این شد که:
۱ – مارکسیسم، از جمله خود دیدگاه مارکس و انگلس، توانایی فراتر رفتن از سرمایه داری دولتی را ندارد.
۲ – مارکسیسم در زندان فرضیه محدود نیمه خرافی و نیمه علمی ماتریالیسم تاریخی گیر است.
۳ – علت ناتوانی ذاتی و محدودیت نظری مارکس و مارکسیسم، اقتدارگرا بودن آنهاست، از اینرو در طول تاریخ ارتجاعی بوده اند و به طبقه ارتجاع تعلق دارند.
نکته: ارتجاع هست مردسالار، سرمایه دار (ارباب بردگی مزدی)، امپریالیسم، فرمانده (هیراشی)، متعصب و تبهکار.
—
پایان قسمت اول
همه اپوزیسیون سرنگونی طلب، چپ و راست، فکر میکنند که اصلا گفت و شنود لازم نیست. اینطور فکر میکنند که وقتی امپریالیستهای غربی دارند کار را تمام میکنند، چرا آنها به خودشان زحمت بدهند. از اول میدانستیم که سرنگونی طلبی بی محتوای موجود، از روحیه بردگی است، خودشان هم میدانند که لیاقت آزادی ندارند.
آنارشیست
نکته آخر امروز و در ارتباط با کامنت اوضاع جهانی اینکه:
مطمئنن بعلت تحریم (نه سرمایه داری اسلامی حاکم چون سرمایه داری عربستان هم اسلامی است) وضع اقتصادی زنان و کارگران خراب است و آنها را اعتصابی و اعتراضی و شورشی کرده. این پاسخی طبیعی به حاکمیت ارتجاع داخلی و فشار ارتجاع خارجی بر رژیم دارد.
اما از لحاظ سیاسی،
تمام جریاناتی که دموکراسی خواه سرنگونی طلب هستند و دنبال درست کردن رژیمی با الگوی دموکراسی غرب هستند، کاملا در همسوئی با بخش سرنگونی طلب امپریالیستهای غربی قرار دارند. تمام بلشویکهای سرنگونی طلب هم بیهوده سرنگونی هستند چون رژیم آنها فی الحال سرنگون شده است و آنها چیزی برای ارائه ندارند.
پس،
باید از سرنگونی طلبی فوری اجتناب کرد و بیجا و بی موقع آن را طرح نکرد تا توده ها مهره سیاستهای ارتجاعی غرب و شرق و رژیم نشوند.
کار درست، یادگیری در تشخیص ارتجاع و سازماندهی کلکتیو و شورائی در محل کار و زندگی علیه فرهنگ ارتجاع است. با فرهنگ ارتجاعی نمیتوان انقلاب کرد. انقلاب در تاریخ نصب نشده و فقط محصول آگاهی آنارشیستی و کمونیستی زنان و کارگران است.
آنارشیست
در جمع بندی از تمام مقالات ارزیابی شده مربوط به وضعیت جهانی در این صفحه
—
هر روز که میگذرد این برداشت که در کامنتی قبلا ذکر شده بود، درست تر بنظر می اید:
بایدن را نصب کردند تا اوکراین را به اسرائیل روسیه تبدیل کنند، حمله روسیه این روند را کمی خنثی کرد، امید داشتند روسیه شکست بخورد، شکست نخورد. دیدند که دارد یواش یواش پیشروی میکند، ترامپ را نصب کرده اند. کار ترامپ بوجود آوردن بهانه برای دخالت مستقیم آمریکا و ناتو در اوکراین است. این وضعیت بسیار خطرناکی بوجود آورده. فعلا امید دارند تا روسیه باید طرف غرب.
از طرف دیگر، کار جبهه اسلامی ضد آمریکا در حال (البته فعلا، بعلت مذهبی بودنش، نابود نخواهد شد) تمام شدن است. و اسلامیون مزدبگیر دارند جای آنها را پر میکنند. با قبول نوکری توسط ایران کار رژیم تمام است، یا با امتناع از آن، به ایران حمله میکنند تا آنقدر تضعیف شود تا از طریق جنگ داخلی و یا یک جنگ مثل جنگ عراق دوم کارش تمام شود. این روند ممکن است چند سال طول بکشد و به دموکرات و محافظه کار آمدن در آمریکا و غرب مربوط نیست.
امپریالیستهای غربی با هم اختلاف زیادی ندارند و تضادهایشان قابل حل و جنگ زرگری است. هدف آنها تمام کردن کار همه دولتها و جریانات سیاسی و رقیبی است که با امپراتوری مالی و نظامی آنها مخالفند. اینکه ایا موفق شوند، بعید است. البته تا وقتیکه از اهالی خود کشته نمیدهند و بیشتر از سربازهای اجیر شده استفاده میکنند، حالت تعرضی خود را ادامه میدهند. دلیلی هم ندارد که در چهارچوب اقتدارگرائی و استثمارگری چنین کاری نکنند. هزینه مالی و جسمی این کار را کشورهای نوکر شده می پردازند.
راه حل خلاص شدن از این بیماری هولناک تمدن انسان، نه رفرمیسم است و نه دولتگرائی مارکسی که عاقبتش تجدید اقتدار و استثمار است. راه حل اقتباس بینش آنارشیسم کمونیستی است زیرا ارتجاع را در محل تغذیه اش یعنی محل کار و زندگی به چالش میگیرد (نه در دفتهرای حزبی) و روی برتری کمی زنان و کارگران آگاه شده حساب میکند.
آنارشیست
درباره این بیانیه لیبرالی:
سناریوی آمریکا برای براندازی حوثی ها در یمن
حزب کمونیست ایران
—
در این بیانیه، حزب کمونیست ایران، توضیح میدهد که چطور دولت آمریکا و دولت امارات 80 هزار نیروی نظامی برای حمله به حوثی ها و گرفتن یمن تدارک دیده است و بزودی یمن میشود مثل سوریه. بعد در انتها می گوید:
“در چنین شرایطی کارگران و مردم تهیدست و محروم یمن، تنها با اتحاد و همبستگی و گسترش اعتراض و مبارزه علیه وضع موجود و جلب همبستگی جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه در سطح جهان می توانند، حتی تحت حکومتهای فاسد و ارتجاعی در شمال و جنوب یمن و زیر سایه تهدیدات جنگی آمریکا و متحدانش، امید به تغییر و امید به پایان این اوضاع فاجعه بار را در دل ها زنده نگاه دارند.”
—
خیر عالی جنابان رئیس حزبی،
آزادیخواهان و برابری طلبان هم کاری نمیتوانند بکنند. چطور؟
– مقاومت اسلامی و تندروانه علیه امپریالیستهای غربی عاقبت ش همینی است که می بینیم. چاره آنها کوتاه آمدن و قبول دریوزگی است یا نابودی.
– مقاومت لیبرالی و حزبی و دموکراتیک و پلولاریستی هم همان است که بر سر مصدق و النده و بسیاری دیگر آمد.
– مقاومت مارکسیستی استالینی هم همان بلائی است که بر سر حزب کمونیست شوروی و احزاب برادرش آمد.
– مبارزه ضد امپریالیستی مارکسیسم چینی هم که چیزی نشد جز درست کردن ارباب برای کارخانه برای سرمایه داران جهان مخصوصا اروپائی ها.
– مقاومت سوسیال دموکراتیک هم که تاریخا در احزاب سرمایه داران استحاله شد و به جناح چپ سرمایه داران تبدیل شد.
پس،
معلوم نیست که حزب کمونیست دارد کارگران و زنان یمنی را به چه جریانی دلخوش میکند! بیانیه از طرح این قضیه که وضع موجود محصول حاکمیت اقتدارگرائی و استثمارگری در جامعه انسان است خودداری میکند و صرفا به یک جمله گنگ و بدرد نخور، یعنی “وضع موجود”، اکتفا میکند.
راه حل زنان و کارگران یمنی از بین بردن ارتجاع است، ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری. تشکلات مارکسیستی ایران از بیان این ارتجاع بعلت دولتگرا بودن خودداری میکنند. چرا؟ بعلت فرضیه ماتریالیسم تاریخی ارتجاعی که در آن بورژوازی مترقی می شود. حالا مثلا در خاورمیانه بورژوازی لیبرال و دموکرات مترقی است!!!
آنارشیست
درباره این بیانیه:
اعلامیه مشترک
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر
طبقه کارگر پرچمدار پیکار برای نان و آزادی
—
طبقه کارگر بهتر است نه برای نان و آزادی بلکه برای الغای بردگی مزدی انقلاب کند.
در انتهای این بیانیه یک پلتفرم است که پلتفرم طبقه سرمایه دار لیبرال و سکولار برای کارگران است زیرا در این حرفی از ضرورت فوری الغای بردگی مزدی زده نمی شود.
این بیانیه هم از روز کارگر دارد استفاده میکند تا سرمایه داری دموکراتیک دولتی خصوصی به کارگران تحمیل کند.
—
اینها میخواهند اول جامعه ایران را مقل جامعه امپریالیستی دموکراتیک غرب کنند تا بعد سرمایه داری الغا کنند، انگار که الان دارد در غرب سرمایه داری از بین می رود!!
عجب شیادانی!
—
آنارشیست
درباره تین مقاله:
کارزار نتانیاهو علیه برنامه هستهای ایران با روی کار آمدن ترامپ، خاموش شده است
—
مقاله توضیح میدهد که ناتانیاهو خواستار نابودی کامل برنامه های هسته ای ایران است اما ترامپ نه. ناتانیاهو منتظر این است که مذارکران ایران و آمریکا شکست بخورد.
—
پیش فرض مقاله این است که ناتانیاهو و یا ترامپ استقلال سیاسی دارند. چنین پیش فرضی درست نیست.
اینکه باید بلافاصله تاسیسات هسته ای ایران را نابود کرد و یا اینکه رژیم را باید نوکر کرد تا تاسیساتش خطر نداشته باشد، تضاد بین دو جریان متفات در حاکمیت آمریکاست.
جنگهای اسرائیل همیشه جنگهای آمریکا و هم پیمانهای اروپایی اش بوده است.
صهیونیسم بخشی مهم از ایدئولوژی سرمایه داری غرب است.
حتی قبل از پیدایش اسرائیل، یهودی های سرمایه دار نقش مهمی در روند پیدایش و تکامل سرمایه داری غرب داشته اند. جدا کردن صهیونیسم و ایدئولوژی های سرمایه داری غرب ممکن نیست. در تمام حاکمیتها، از بلشویسم تا دموکراسی های لیبرال، اختلافات و رقابتها وجود داشته و خواهد داشت.
آنارشیست
درباره این مقاله:
درنگی بر ایده «کارگر انترناسیونالیستِ بی وطن»! – شهاب برهان
—
بحث این مقاله این است که مسئله ملی همانطور که مارکس گفت میتواند در جهت منافع طبقاتی طبقه کارگر باشد و آن وقتی است که طبقه کارگر قدرت سیاسی گرفته و بصورت یک ملت ظهور پیدا کند.
—
طبق معمول همیشگی، چون مارکس دولتگرا بود، نمیتوانست چیزی بهتر از این ایده ارتجاعی ارائه بدهد.
اگر طبقه کارگر مارکس و مارکسیستها باشد، که معمولا در مخیله مارکسیستها اینطور است، این قابل فهم است، یک گروه میخواهد حکومت درست کنند و فکر میکند که حکومتشان خیر است! چه بلشویکها در قدرت سیاسی تک حزبی و چه سوسیال دموکراتها در قدرت سیاسی مشترک با بورژواها، هیچ خیری نرساندند و هر چه بود شر بود چون اگر خیر بود نه دولتشان را از دست میدادند و نه تشکلات و توده هایشان را.
در دیدگاه آنارشیستی، مسئله انترناسیونالیسم زنان و کارگران نه در سیاسی بازی های مشمئز کننده مارکسی بلکه در این حقیقت ساده وجود دارد که همه ما زنان و کارگران دنیا و حتی مرتجعین، آدم هستیم. مرتجعین هستند که دولت و کشور ساخته اند. ارتجاع باید حتما از یک محدوده ای که در آن بر زنان و کارگران سلطه دارد شروع کند، که بصورت قبیله، شهر و منطقه و کشور در می آید. کشور مرتجعین میشود طویله ای که در آن زنان و کارگران مثل گاو و گوسفند هستند و از خود اراده نداشته و سرنوشتشان در دست سلطه طلبان استثمارگر است. انترناسیونالیسم یعنی از بین بردن این طویله و خنثی کردن توطئه اقتدارگرایان در درست کردن جدائی ها که یکی از اشکالش جدایی ملی است.
نتیجه کاربردی دیدگاه آنارشیستی این است که تمام تشکلات ضد ارتجاع آنارشیستی از همان اول دنبال تغییر سیاسی نیستند بلکه دنبال تغییر اجتماعی (فرهنگی) جو اندیشه ای زنان و کارگران است.
مارکس و انگلس بعلت دولتگرا و ملیگرا بودن، در عمل انترناسیونالیست نبودند و برای همین انترناسیونال اول را منحل کردند. اختلاف اصلی آنارشیستها با مارکس و انگلس در حقیقت مسئله شرکت در روند سیاسی حکومت بورژوازی بود. مارکس و انگلس فکر میکردند که از حزب بازی و انتخابات جدید مرتجعین امپریالیست خیری حاصل خواهد شد. کاملا آشکار بود که هیچ خیری در فعالیت حزبی وجود نخواهد داشت، اما ذهن داغون را نمیتوان با منطق اصلاح کرد، باید منتظر بود که کله ای که آن ذهن را حمل میکند محکم به دیوار بخورد تا شعور امکان پیدایش پیدا کند. خوشبختانه در اواخر قرن نوزدهم نیستم و دیده ایم که کله های دگم به سنگ خورد و حال وقت دگم زدائی است.
آنارشیست
به روشنگری و خوانندگان
خوب است که یک صفحه داشته باشیم برای ارزیابی و نقد رسانه های امپریالیستی غربی مثل بی بی سی، صدای آمریکا و رادیو فردا، دویچه وله فارسی، ایندیپندنس فارسی، سایت رادیو فرانسه و غیره. این یک ابتکار بزرگ ضد امپریالیستی خواهد بود . تاثیر آن رسانه ها بر زنان و کارگران داخل و خارج ایران بسیار زیاد است و آنها هر یک مثل رسانه یک حزب پرو امپریالیستی جنگ طلب و متعرض و دخالت گر و دروغگو عمل میکنند.
وقاحت و پررویی این سایتها تمامی ندارد. بعد از بیشتر از سه قرن آدم کشی و جنایت و غارت ، هنوز حق بجانب حرف میزنند، خود فروش استخدام میکنند و با دموکراسی خواهی ارتجاعی میخواهند ذهن زنان و گارگران ایران را متعلق به خودشان کنند.
این مرتجعین را دست کم نگیرید نقش بزرگی در ناآگاهی و بد آگاهی زنان و کارگران دنیا دارند.
آنارشیست
یک توضیح مختصر در باره شورش زن زندگی آزادی و مسئله امپریالیسم و مقاله آقای فولادی ارزیابی شده در پایین:
شورش زن زندگی آزادی به حد سیاسی رسید اما در چهارچوب ارتجاع ماند زیرا علیه ارتجاع نبود و ارتجاع براحتی شعارهای خود را وارد آن میکرد. وقتی یک شورش اجازه میدهد افکار ارتجاعی در ان بیان شود، ان شورش اساسا انقلابی نیست و مشکوک است و از آن هر گندی بیرون می آید که دیدیدم گند نوکران امپریالیستهای غربی بیرون آمد.
زنان و کارگران ایران و جهان باید در اعتراضات و اعتصابات وشورشهای خود، ایده های ارتجاعی را نقد و نفی کنند و اجازه ورود ندهند تا قابل تائید و حمایت باشند. چنین کاری شناخت لازم دارد و قبل از اینکه شناخت تکمیل نشده، خواسته های اقتصادی موجه است اما خواسته ای سیاسی باید حتما دقت داشته باشند تا از شورش ها برای مقاصد ارتجاعی استفاده نشود.
آنارشیست
قسمت سوم،
در مقاله آقای فولادی ذکر شده که رژیم ایران در حال سقوط است.
معلوم نیست که رژیم ایران در حال سقوط است. اما اگر هم در حال سقوط باشد، بعلت انقلابی بودن شورشیان فعلی جامعه نیست، بلکه دقیقا بعلت تحریمها ، دخالتها و شکست سیاستهای ضد آمریکائی و ضد اسرائیلی رژیم است. روش رژیم علیه امپریالیستهای غربی روش انقلابی نبوده است. رژیم به زنان و کارگران جهان متکی نیست بلکه به سرمایه داری و مذهب و قشر خرافی جامعه خاورمیانه متکی است. از آنجا که پول هم مذهب درست میکند، رژیم نه از طریق انقلاب بلکه دقیقا از طریق خرافه مذهبی و سرمایه داری از امپریالیستهای غربی شکست خورده است و این ممکن است موجب سرنگونی رژیم شود. حزب الله و اسد و حماس از طریق مذهب، صهیونیسم و اسلام تروریستی شکست خورد و بودجه اینها کاملا از طریق سرمایه داری غربی و هم پیمانهای متطقه ای شان مایه شد..
آیا شورشهای ضد رژیمی زنان و کارگران علیه رژیم هم امپریالیستی است؟
۱ – از آنجا که رژیم اقتدارگرا و استثمارگر است و از دیکتاتوری و سرمایه داری استفاده میکند، شورش و اعتصاب علیه رژیم تمایل طبیعی و موجه و بجای زنان و کارگران است.
۲ – وقتیکه اعتراضات، اعتصابات و شورشها بیان سیاسی پیدا میکنند و این بیان در چهارچوب سیاسی ایدئولوژی ارتجاع امپریالیستی غربی و یا حتی شرقی است، امپریالیستی و ارتجاعی ست. بهترین مثال شورش دموکراسی خواهانه بلوک شرق و اوکراین.
۳ – تنها اعتراضات، اعتصابات و شورشهای ضد ضد ارتجاع ارتجاعی نیست که ما هنوز چنین چیزی نداشته ایم.
ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری.
پایان
آنارشیست
قسمت دوم
نظر آنارشیستی در ارتباط با امپریالیسم با نظر مارکسیستها فرق دارد اما کاملا در ضدیت با آن نیست. نظر آنارشیستی بسیار ساده است و به توجیه اقتصادی سرمایه داری نیاز ندارد هر چند از طریق آن تکمیل می شود:
امپریالیسم یعنی تجاوز یک عده به محیط زندگی یک عده دیگر برای سلطه بر آنها،
پس،
حمله یک قبیله به یک قبیله دیگر، حمله یک شهر به شهر دیگر، حمله یک کشور به یک کشور دیگر، جنگهای جهانی، کودتا و تهدید و همه امپریالیستی هستند.
امپریالیسم به یک نظام معین اقتصادی مربوط نیست.
امپریالیسم بخشی از ارتجاع است و بعلت جنایتکارانه بودنش قابل توجیه نیست.
ایران بعد از فروکش کردن امپریالیستهایش، خودش قربانی امپریالیستها بوده است.
امرور ایران هم قربانی امپریالیستهاست.
پایان قسمت دوم
آنارشیست
درباره این مقاله:
آنچه کارگران ایران باید از لنینیسم بدانند تا به آن عمل نکنند
خدامراد فولادی
—
قسمت اول
در این مقاله آقای فولادی نظر لنین در مورد امپریالیسم را نقد میکند. در این نقد ادعا میکند که امپریالیسم عالی ترین مرحله سرمایه داری و پیش شرط انقلاب سوسیالیستی است و ضدیت با آن ضدیت با ماتریالیسم تاریخی مارکس و کلا مارکسیسم است. او میگوید که آخوندهای ضد آمریکا هم همان حرف لنین را می زنند.
—
ایراد مقاله همان ایراد همیشگی استنمناء بودن فلسفه در دیدگاه اقای فولادی است که مارکس ذکر میکند. مارکس میگوید رابطه فلسفه بافی با واقعیت مثل استمناء و سکس داشتن فیزیکی است. چرا؟ نظرات مربوط به امپریالیسم در میان مارکسیستها بعلت اعتقاد آنها به تعیین کننده بودن اقتصاد، از بحث اقتصادی شروع می شود که همیشه بحثی علمی است نه فلسفی. اما، مقاله آقای فولادی نه علمی بلکه اسکولاستیک است. او میگوید چون نظریه امپریالیستی شدن سرمایه داری با ماتریالیسم تاریخی مارکس و انگلس جور در نمی آید، پس مارکسیستی نیست. مثل اینکه بگوییم چون نظریه مسطح بودن کره زمین با نظریه کلیسا جور در نمی آید، درست نیست و
گناه است.
هواداری آقای فولادی از امپریالیستهای غربی چیزی ناشناخته ای نیست. اما این مقاله او بسیار واضح است. نتیجه دیدگاه این است که همه زنان و کارگران دنیا باید با امپریالیستهای غربی و اسرائیل های آنها همکاری کنند تا کار سلطه فرهنگ غربی بر جهان تمام شود تا شرایط انقلاب کمونیستی مارکسی فراهم گردد.
توجه شود که نقد آنارشیستی از ماتریالیسم تاریخی مارکس این است که نه تنها این دیدگاه علمی نیست، بلکه غیر اخلاقی و ضد بشری هم هست. اما، بهرحال، این بحث درونی غلط با غلط مارکسیستهاست و به ما آنارشیستها تا آنجا ربط دارد که به واقعیت امپریالیسم مربوط است ، چون ما واقعیت امپریالیسم را ارتجاعی میدانیم.
پایان قسمت اول
آنارشیست
قسمت دوم
مارکسیستها میتوانند با تظاهر کردن به انقلابیگری و دموکراسی خواهی تا ابد مقاله بنویسند، اما نمیتوانند حقایق و اسناد تاریخی را انکار کنند. مارکسیسم تا حد سرمایه داری دولتی پیش می رود و بعد با استثمارگری و جنایتکاری دولتهایش به اوج ارتجاعی اش تکامل پیدا میکند.
—
مارکسیستها میتوانند خود را از مخمصه فعلی نجات دهند.
به این صورت:
– مارکس + ایسم را ضد علم اعلام کنند.
– علم و فن منطق بیاموزند و فکر نکنند که دیالکتیک منطق است!
– دست از دولت گرائی و تشکل سلسله مراتبی بر دارند، یعنی ارباب درست نکنند.
– وجه جبرگرایی ماتریالیسم تاریخی را نقد کنند و از انسانشناسی معاصر استفاده کنند.
– فلسفه من دراوردی و بدرد نخور ماتریالیسم دیالکتیک را بدور بیاندازند. اینهمه اختراعات و اکتشافات از فلسفه نیست از علم است.
– در تجزیه و تحلیل مسائل انقلابی علیه اقتدارگرایی و استثمارگری باشند نه تکامل تاریخی جبری- ذهنیگرایانه.
—
آنارشیست
پایان کامنت
درباره این مقاله:
مارکس؛ پیامبر، دانشمند، مصلح اجتماعی ؟
آرام بختیاری
—
قسمت اول
نظریه ارزش اضافی مارکس از پرودون و یکی از هگلی های جوان است و نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس از یکی از دوستان هگلی جوانش. جلد دوم و سوم سرمایه توسط انگلس تالیف و منتشر شد و مارکس هرگز آنها را تکمیل نکرد چون از دنیا رفت. کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود نه ۱۸۶۱. مارکسیستها در کمون پاریس حضور نداشتند و مارکس و انگلس فقط از خارج نظاره گر بودند. ارزیابی مارکس از کمون پاریس نشان میدهد که مارکس تا حدودی به آنارشیسم نزدیک میشود اما کماکان در دولتکرایی و اقتدارگرائی اش غرق بود و بلاخره درس نگرفت و شد سوسیال دموکرات دولتگرا.
دولتگرایی پرودن باعث شد که آنارشیستها پردون را آنارشیست ندانند. علاوه بر دولتگرایی، پرودن ضد زن و ضد یهودی هم بود. در آنارشیسم پیغمبر نمیتواند وجود داشته باشد، اما مارکسیستها و سایر بورژوا، بدون پیغمبر نمیتوانند زندگی سیاسی داشته باشند. مارکس اقتدارگرا بود و همین مثل خمینی باعث ورشکستگی سیاسی تاریخی هوادارانش شد. بعلاوه مارکس اصلا انساندوست نبود چون اگر انسان دوست بود نمیگفت که استثمارگر انقلاب میکند و باید از او دفاع کرد. مارکس انسانگرا بود. انسانگرا الزاما انسان دوست نیست. بورژواهای خداناباور هم همگی انسانگرا هستند. مارکس اگر انساندوست بود از واژه نژادپرستانه استفاده نمیکرد و دیدگاههای اروپا محوری نداشت و نقش اخلاق را در تکامل بشر میدید. استالین مارکسیست اصلا انسان دوست نبود. ترتسکی جلاد هم اصلا انسان دوست نبود. هر دو آدم کش بودند. آدم کشی مارکسیستها صرفا از ترتسکی و استالین نبود. در زمان لنین بود که جکا را درست کردند و اعدامهای فوری و بی دادگاه را راه انداختند. در زمان لنین بود که تزار و خانواده او را در سال ۱۹۱۸ بطور مخفی اعدام کردند.
—
انارشیست
پایان قسمت اول
برای ارزیابی این مقاله:
سیامک کیانی از کدام لنین دفاع می کند؟ خدامراد فولادی،
میتوانید به کامنتهای زیر این مقاله مراجعه کنید:
لنینیسم: بهروزسازی مارکسیسم در عصر امپریالیسم – سیامک کیانی
آنارشیست
این صفحه تا ابد همینطور می ماند چون بنظر می آید که کسی در مورد مقالات دیگران نظر نمی نویسد. آنارشیست هم مثل قبل دیگر وقت خواندن هر مقاله ای و کامنت نوشتن ندارد چون مشغول فعالیت و تحقیق در زمینه های دیگر است.
نویسندگان و یا خوانندگان از این صفحه استفاده کنند. فرصت مناسبی است.
انارشیست
حتما به کامنت جدیدی که زیر مقاله آقای روزبه در مورد هبرماس هست مراجعه کنید. وضعیت اوکراین و اروپا و جنگ به اختصار، از طریق مراجعه به مطالب یک مقاله، بررسی شده است.
آنارشیست
آخرین کامنت بعلت طولانی شدن صفحه
—-
خیزش جاری در ترکیه و فرآیند آن – عباس منصوران
—-
مقاله با اشاره به مسائل سیاسی و اقتصادی ترکیه، نتیجه میگیرد که ممکن است جامعه ترکیه وارد یک دوره انقلابی شود که نتیجه مناسب برای او یک دولت دموکراتیک مناسب برای قوم کورد و رهبری شان اوجلان است.
—-
فعلا که میدانیم هواداران اوجلان در سوریه نوکران غربی ها شده اند.
در این مقاله ، ما مجددا همان کلیشه مارکسیستی آی انقلاب دارد می شود، شبیه کلیشه های ارزیابی زن زندگی آزادی را، می بینیم.
مقاله توضیح نمی دهد که خواسته های معترضین ، غیر از آزادی یک سرمایه دار زندانی شده توسط سرمایه داران حاکم، چیست؟!
—-
پرچم در دست معترض نشان میدهند که ماهیت این اعتراضات آلوده به ناسیونالیسم ترکیه است.
چند فاکتور که ممکن است کمک کند بگوئیم این انقلاب مخملی میتواند باشد:
آمریکا اخیرا از اردوغان دفاع کرده.
اروپائی ها به دولت اردوغان اعتراض کرده اند.
سوریه بدست ترکیه افتاده است.
اسراییل نگران تبلیغات ضد اسرائیلی دولت اردوغان است.
اسرائیل تمام زیر ساختهای نظامی مهم سوریه را بمباران کرده است.
دولت اردوغان گفته که دوست دارد به بریسک بپیوندد.
رابطه دولت اردوغان با روسیه بد نیست.
—-
اطلاعات بیشتری از کلیشه های مارکسیستی لازم است.
—-
آنارشیست
در این مقاله:
چالشهای تحولات دموکراتیک در ایران – علی سرکوهی
—-
تز این مقاله این است که دموکراسی در ایران باید فقط از طریق خود مردم ایران باشد نه از طریق فتوحات خارجی ها.
—-
معنای واقعی واژه ها و عبارات مقاله:
– “دموکراسی” مقاله همان دموکراسی مابین سرمایه داران سکولار معتقد به کاربرد داشتن دولت چند حزبی و پارلمانی است.
– “خارجی” در مقاله همان استعمارگر و یا امپریالیست است.
– “خود مردم” در مقاله هست زنان و کارگران برده سرمایه داران سکولار دموکرات جامعه ایران.
– اینکه فقط مردم ایران هستند که باید دموکراسی درست کنند یعنی اینکه زنان و کارگران اعتراض و اعتصاب و شورش کنند(با تمام ریسکها از جمله کتک خوردن، کور شدن، زندان رفتن، شکنجه شدن و اعدام شدن)، تا رژیم سرنگون شود و دولت به اربابان سرمایه دار سکولارشان تحویل داده شود. سرمایه داران سکولار هم با تحویل گرفتن دولت، بر طبق الگوی امپریالیستهای دموکرات غربی، دولت و جامعه شبیه غرب در ایران بسازند.
—-
این آرزوی سرمایه داران کوچک و بزرگ ایران و بخشی از تحصیلکردهای حقوق بگیر، برآورده نمی شود.
وجود احزاب گوناگون طبقه سرمایه دار از طریق اختصاص بخشی از سودشان به سیاست ممکن است. از آنجا که سرمایه داران امپریالیست ده ها هزار برابر ثروت سرمایه داران سکولار ایرانی پول دارند، آنها هستند که براحتی، مستقیم و غیره مستقیم، جامعه سیاسی ایران را مثل شرکتها و زمینها می خرند و عوامل مزدبگیر و زیر میز بگیر خود را به قدرت می رسانند. دموکراسی ایران می شود مثل مثلا مکزیک و پاکستان و هندوستان و غیره که سرمایه دارانش عمیقا از طریق سرمایه های مالی وابسته به امپریالیستها هستند. همانطور که مزد کار ذات بردگی کارگران را پنهان میکند، بانکهای امپریالیستی ذات استعمار را پنهان میکنند. یکی از دلایلی که بریکس درست شده، کوشش برای رهایی از سلطه بانکی سرمایه داران خودی از امپریالیستهای غرب، مخصوصا آمریکا است. نقش دلار الکی نیست، یک قلاده بسیار سنگین است.
پس،
درست کردن دولت مستقل دموکراسی استثمارگران سکولار در ایران ممکن نیست.
—-
حال،
چه ایرادی دارد، دموکراسی الکی و سکولار بهتر از این رژیم است، لااقل مزاحم زنها و جوانها نمی شوند.
متاسفانه،
این آرزو بستگی به این دارد که آن امپریالیستهای حاکم چه روشی را مناسب می بینند، روش طالبانی یا روش مثلا کره جنوبی. حتی در یوزگی افتادن سرمایه داران سکولار ایرانی هم نمیتواند تضمین کند که ایران دموکراسی الکی شود.
—-
آنارشیست
درباره این مقاله:
https://www.cnn.com/2025/03/26/europe/israel-embraces-france-far-right-intl/index.html
اسراییل دست راستی های افراطی فرانسه را می پذیرد، گذشته ضد یهودی بودن آنها را نادیده میگیرد
—-
مقاله توضیح میدهد که سران اسراییل بعلت ضد اسلام بودن احزاب دست راستی افراطی فرانسه، آنها را هم پیمان خود میداند و آن دست راستی ها در کنفرانس مبارزه با ضد یهیودی ها شرکت میکنند.
—-
۱ – این چرخش ایدئولوژیک نشان میدهد که ایدئولوژی یک اختراع است نه محصول خودبخودی روابط اقتصادی. اگر ایدئولوژی از طریق اقتصاد تعیین میشد، آن اقتصاد معین ایدئولوژی معینی را ثابت نگه میداشت و تغییر و تحول اساسی در آن ممکن نبود. ما یک اقتصاد سرمایه داری داریم و ده ها ایدئولوژی حامی آن. رابطه یک به یک نیست، تعیین کننده نیست.
۲ – ضد یهودی بودن نازی ها را باید بعنوان یک خلاقیت فهمید. نظریه ولایت فقیه،مارکسیسم، لیبرالیسم و سایر ترفندهای ارتجاعیون را هم باید به همین صورت فهمید.
۳ – در ایدئولوژی ها دو عنصر ساده وجود دارد، اقتدارگرایی و استثمارگری. برای همین میتوان لیبرالیسم، نازیسم، صهیونیسم، خمینیسم، مارکسیسم دولتی و غیره را ذاتا یکی دانست.
۴ – نقد و نفی ایدئولوژی ها اگر به دو عنصر ثابت ذکر شده نرسد ، اصالت ندارد و بهانه گیری در رقابتهای ارتجاعی است. قربانی این بهانه گیری ها زنان و کارگران هستند و پیروز آنها، اقتدارگران و استثمارگران پیروز.
۵ – مارکسیسم ایدئولوژی سازی از افکار مارکس در راستای دو عنصر ذکر شده است. یک حزب مارکسیستی ابتدا اقتدارگراست، اما با ورود به دولت و یا درست کردن کامل دولت، به هدف نهایی خود که استثمار نیروی کار است، از طریق سرمایه داری دولتی، می رسد. این در عین حال توضیح میدهد که چطور بعضی از مارکسیستها نه با سرمایه داری بلکه فقط با شکل نئولیبرالیستی آن مخالفند. مارکسیسم یکی از انپاع ایدئولوژی های اپوزیسیون سرمایه داری کلاسیک و نئولیبرالیسم امروزی است.
۶ – آنارشیسم کمونیستی ابداع است اما ایدئولوژی نیست چون ظاهر و باطن آن فرق ندارد، دنبال سلطه و استثمار نیست که نظری را ابداع کند که فریب دهد و سیاه لشکر درست کند. آنارشیسم کمونیستی متکی به منطق و علم است نه فلسفه بافی و سیاست بازی. اگر در آنارشیسم کمونیستی سیاست بازی دیدید، آن مرده است.
۷ – چهار تا از آنارکوسندیکالیستهای اسپانیا در دولت جمهوری خواهان شرکت کردند که باعث شد هم جنبش آنارشیستی اسپانیا عقیم شود و هم تمام آن انقلاب علیه ارتجاع سلطنت و فرانکو شکست بخورد.
انارشیست
شیوه ازمایشی امپریالیسم آمریکا:
—-
این مقاله:
https://www.bbc.com/news/articles/c241ezrpg69o
عنوان: ترامپ میگوید اگر معامله تیک تاک تمام شود تعرفه ها علیه چین کم خواهد شد.
—-
اعمال دولت جدید آمریکا را میتوان کاری آزمایشی توسط هیئت حاکمه آمریکا دانست. اینکه، ممکن است رفتارهای اقتصادی سران کمپانی ها را به رفتارهای دولتی تعمیم داد و نتیجه مثبت ارتجاعی گرفت. به عبارت دیگر، چون توده های زن و کارگر تو سری خور و مطیع و خوب بازیچه شده اند، ظرافت سیاسی اصلا ضرورتی ندارد و بهتر است بخشی از سود را به آن اختصاص نداد. این در مسیر اصلاح طلبی نئولیبرالیستی سرمایه داری است. ارزیابی این جریانات این است که جنبش مارکسیستی و کمونیستی آنارشیستی هیچ غلطی نمیتواند بکند و زنان و کارگران کاملا بخوبی خود فروخته اند. اینهم بنوعی اعلام پایان تاریخ است.
پاسخ:
به این سادگی ها نیست. مارکسیسم و آنارشیسم بکنار، معلوم نیست این راهکار جدید از تضادهای درون-ارتجاعی ی که می آفریند جان سالم بدر ببرد. البته، خودشان میدانند ولی توانایی قبول شکست و اصلاح آنرا دقیقا به همان علت مطیع بودن زنان و کارگران دارند.
پس،
راه حل نه دموکراسی خواهی که این وضع را ایجاد کرده، بلکه انقلاب فرهنگی تدریجی و حساب شده آنارشیستی کمونیستی است.
—-
آنارشیست
درباره این مقاله:
عربی نه، اسلامی!
خدامراد فولادی.
—-
۱ – علاقه به خالص کردن زبان فارسی فعلی، هیچ ربطی به اسلام ندارد. این یک تمایل است که در میان فارسها وجود دارد.
۲ – تمایل به غیر غربی کردن زبان فارسی هم وجود دارد مثل درست کردن جایگزین برای لغات انگلیسی، فرانسوی و غیره.
۳ – عربهای جنوب ایران هم میتوانند لغات فارسی را از زبانشان حذف کنند.
۴ – کوردها و ترکها هم میتوانند لغات فارسی را از زبانشان حذف کنند.
—-
تا اینجا نه ایرادی به خالص کردن زبانها میتوان گرفت و نه میتوان گفت رها کردن زبان به اینصورت که لغاتی از قومها و ملیتهای دیگر وارد زبان بشود، واقعیت بدی است.
—-
اما این مسئله زبان فعلا یک وجه سیاسی دارد که واقعی است. وجه سیاسی آن این است که مرتجعین در رقابت با هم از ناآگاهی ها استفاده میکنند تا برای رسیدن به قدرت سیاسی سیاه لشکر جمع کنند. دشمنی با لغات عربی یکی از آن استفاده هاست. آقای فولادی میگوید یک عده با لغات عربی دشمنی دارند چون در حقیقت ضد اسلام هستند. او میگوید این کار اشتباهی است و باید ضد اسلام بود نه ضد عرب و ضد زبان عربی.در اینکه نباید ضد عرب بود، شکی نیست. دیدگاه یکدوره مارکس در ارتباط با مسئله یهود، پاسخ به اسلام ستیزی آقای فولادی هم هست. پاسخ مارکس این است که مذهب را نمیتوان با در خواست و یا با دولت از بین برد. میتوان جمهوری اسلامی را سرنگون کرد، اما سرنگونی جمهوری اسلامی بمعنای نابود کردن اسلام نیست. مارکس آندوره بنظر درست میگفت. کوشش استثمارگران بورژوا لیبرال اروپا هم نابودی مذهب نبود، فقط پشت صحنه گذاشتن آن بود.
حال نظر آنارشیستی در ارتباط با مذهب چه میتواند باشد؟ آنارشیستها همیشه میگویند: نه خدا نه ارباب.
انارشیست
درباره این مقاله:
پیرامون « واقعه ارومیه» – شهاب برهان
—
راه حل ایشون برای جلوگیری از جنگ مابین اربابان ارتجاعی قومها با هم این است:
“… یک ساختار سیاسی دموکراتیک عادلانه و متساوی الحقوق و مبتنی بر توافق طرفین در کشوری چند ملیتی …”
این آرزوی دیرینه اربابان لیبرال دموکرات ایرانی بوده است.
متاسفانه، چون اربابان لیبرال دموکرات ایرانی پول مول کافی ندارند، نمیتوانند نیروئی بوجود بیاورند تا حریف آن اربابانی بشوند که با هم متحد شدند و روی گنجی بنام نفت نشسته اند. آنها دیلیل نمی بییند که درآمد نفت را بین بورژواهای کوچک تر و لیبرال شده تقسیم کنند مگر اینکه سرسپرده باشند و کمی سهم بگیرند.
یک پاسخ این است که چنین کاری میتوان توسط گول زدن زنان و کارگران و کشاندن آنها به بازی های لیبرال صورت پذیرد نه توسط ثروت بدست آمده در سرمایه گذاری.
این پاسخ تنها پاسخ درست است و نیازمند کنار زدن دیدگاههای کمونیستی آنارشیستی در جامعه ایران است. این نیاز ضد انقلابی و ضد بشری در آخر مقاله آمده است:
“برخی از چپ های هپروتی و لاهوتی …رهنمود می دهند که هویت ملی و ناسیونالیسم و فدرالیسم اَخ است و بد است، هویت انسانی و همبستگی شهروندی خوب و شایسته است، … از گوشه چپ ارکستر، ساز ناسیونالیسم تک ملیتی ایران را می نوازند…”
پاسخ به این چرندگوئی این است که:
مقاله نوشتن خوب است اما دروغگوئی بسیار کثیف و جنایتکارانه است.
کجا در آنارشیسم کمونیستی این ایده وجود دارد که قومگرائی بد است چون ناسیونالیسم تک ملیتی خوب است؟
ما آنارشیستهای “هپروتی” و “لاهوتی” معتقدیم که تعلیم و تربیت کمونیستی آنارشیستی خلاف قومگرائی است چون ما زنان و کارگران همه قومها در از بین بردن مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم و سایر اشکال ارتجاع منافع مشترک داریم. نظر ما این است که قوم گرائی و ملی گرائی متعلق به زنان و کارگران نیست بلکه متعلق به اربابان استثمارگر است. این اربابان در رقابت با هم باید حد و قلمرو تعیین کنند تا بتوانند برای استثمار و ثروت اندوزی ثبات بوجود بیاورند.
آنارشیست
چند نکته اضافی در ارتباط با نقد مقاله آقای فولادی،
آیا رژیم جمهوری اسلامی ارتجاعی است؟
آری، چون مردسالار است، از بردگی مزدی برای انباشت ثروت استفاده میکند، چون صرفا ضد اسرائیل است نه ضد امپریالیسم، چون با سیستم هیراشی کار میکند، چون تعصب مذهبی اسلامی روایج میدهد و چون تبهکاران در آن آزاد تر از غیر خودی ها هستند.
آیا جمهوری اسلامی را میتوان سرنگون کرد؟
مطمئنن چنین کاری ممکن است اما الزاما کار درستی نیست چون آنچه که بعد از این رژیم می آید مهم است. فعلا سرنگونی طلبها ایده های آزادیخواهی ندارند و برای همین زنان و کارگران بهتر است برای تحمیل نظرات و رفتارهای خود به حاکمیت عمل کنند اما همزمان با ایجاد تشکلات غیر علنی و نیم علنی زیرساختهای انقلاب آنارشیستی کمونیستی را شکل دهند.
آیا سرنگونی آنارشیستی کمونیستی جمهوری اسلامی دوام خواهد آورد؟
خیر، بدون شکل گیری منطقه ای و جهانی آنارشیسم کمونیستی، سرنگونی جمهوری اسلامی کسی را ازاد نمیکند و زنان و کارگران بیشتر درگیر جنگ و خونریزی خواهند شد.
پس روند انقلاب امری طولانی است؟
آری.
اگر رژیم توسط دموکراسی خواهان سکولار و یا امپریالیستها و یا بلشویکها و غیره سرنگون شد چطور؟
رویکرد انقلابی آنارشیستی کمونیستی تغییر نخواهد کرد چون انقلاب آنارشیستی سرنگونی نیست بلکه ساختارسازی فرهنگی ضد اقتدارگرایی است. این روند در اروپا و آمریکا و بقیه مناطق سکولار جهان بصورت آگاهانه ای در جریان ست و چاره ای جز این وجود ندارد. این نحوه برخورد ثبات اخلاقی و دقت علمی انقلاب را حفظ کرده ، تکامل میدهد.
انارشیست
قسمت دوم
عقاید آقای فولادی نه محتوای منطقی علمی دارد و نه نتیجه آن آزادی برای زنان و کارگران ایران است. تمام مقالات آقای فولادی در خدمت اربابان لیبرال دشمن کارگران نوشته شده است. بحثهای او در ارتباط با مارکسیسم برای این شکل گرفته که کارگران دنبال انقلاب کمونیستی آنارشیستی نروند و اربابان لیبرال را تقویت کنند.
—-
دیدگاه آقای فولادی ایرادات دیگری هم دارد که مربوط است به عملکرد جنایتکارانه لیبرال دموکراسی در تاریخ.
—-
نویسنده این کامنت،برخلاف چپ رایج معتقد نیست که زنان و کارگران ایران باید همین الان رژیم را سرنگون کنند. دلیل این قضیه این است که زنان و کارگران آگاهی کمونیستی انارشیستی و تشکلات لازمه را ندارند و موفقیت آنها، آنها را آزاد نمیکند و فقط هزینه بیهوده میدهند. کار درست، فرهنگ آنارشیستی کمونیستی سازی علیه هر نوع ارتجاع در ایران است، از جمله ارتجاع امپریالیستی.
—-
آنارشیست
درباره این مقاله آقای فولادی:
چگونه پرو رژیم ها چپ ِ ضد ِ رژیم را فریب می دهند
خدامراد فولادی
قسمت اول
—-
این مقاله نقد مارکسیسم ضد دموکراسی اربابان سرمایه دار سکولار در ایران و جهان است. استدلال او این است که جامعه ایران باید سرمایه داری با رژیمی دموکراتیک باشد. ایشون دلیل این باید را این میداند که اگر مارکس و انگلس زنده بودند همین ایده را در ارتباط با ایران داشتند.
—-
مقاله بر اساس یک پیش فرض اشتباه است و آن این است که هر چه مارکس و انگلس گفته اند درست است. در منطق به این میگویند: مغلطه بر اساس استناد به آتوریته. در علم از این رویه استفاده نمی کنند. این روش یکی از روشهای آدمهای تحصیل نکرده، تبهکاران، مذهبیون متعصب، نژادپرستان، سرمایه داران و استعمارگران است.
مقاله میتوانست بحثی علمی ارائه کند به اینصورت که توضیح دهد چرا کارگران ایران باید برای انقلاب کمونیستی در ایران فعالیت نکنند و بجای آن از اربابان سکولار دموکرات خود دفاع کنند و آنها را به قدرت برسانند.
در ارتباط با چپ بلشویک ضد دموکراسی، گرچه بلشویکها خودشان به استثمارگران کارگران تبدیل شدند، اما در این ایده که سوسیال دموکراتها و لیبرالهای سرمایه داری خائن به طبقه کارگر بودند، چون آنها را در جنگهای ملی و امپریالیستی به جان هم می انداختند، کاملا بالحق بودند. این ایده بلشویکی از مشاهده و تحربیات غیر قابل انکار برداشت شده بود و اکثر آنارشیستها هم همین ایده را داشتند.
حال، آیا چپ ضد دموکراسی اربابان سرمایه دار آزادی خواه نیستند؟
اگر چپ ضد دموکراسی اربابان سرمایه دار در مبارزه با استثمارگری سرمایه داری ثابت قدم باشند، صد در صد آزادیخواه هستند.
بهترین نماینده نظری این ثابت قدمی کمونیسم آنارشیستی است.
در کمونیسم آنارشیستی، آزادی فردی به اندازه آزادی جمعی مهم است و دروغ آزادی فردی لیبرال دموکراسی را افشا میکند چون لیبرال دموکراسی نه تنها آزادی اقتصادی کارگران را از بین می برد بلکه بر طبق قوانین اقتصادی سرمایه داری، کارگران را فقیر و عاجز و اسیر سرمایه داران میکند.
پایان قسمت اول