Comments

نظرات در مورد مقالات دیگران 2 — 73 دیدگاه

  1. چرا سازمان دادن نظری آنارشیسم ضروری است؟
    به سه دلیل:
    ۱ – حقیقت یکی است. حقیقت بیان واقعیات عینی است. بدون درک درست از واقعیات، نمیتوان جهان را بر طبق ایده های خود تغییر داد. وقتی مرتجعین پیروز هستند، این پیروزی بر اساس درک آنها از حقیقت حاصل شده است. وقتی مرتجعین دروغ میگویند، این درک درست را دارند که دروغ موثر واقع می شود و توده افکار احمقانه پیدا کرده، گول آنها را خورده و به برده های آنها تبدیل می شوند. برای همین، انقلابیون باید به حقایق تکیه کنند و حقیقت کذب در اذهان توده ها را حذف کنند.
    ۲ – مرتجعین از جمله مارکسیستها، آنارشیسم را خشونتگرا، هرج و مرج طلب، دشمن سازماندهی و انظباط علمی و مخالف علم و نظریه وانمود میکنند تا بر زنان و کارگران سلطه پیدا کنند. ما محبوریم نظرات آنها را بفهمیم و یکی بعد از دیگری نقد کنیم.
    ۳ – باید واقعیات ارتجاع در جامعه را فهمید، نقاط ضعف آنرا تشخیص داد تا آنرا از بین برد.این فهم و تشخیص فقط و فقط به روش علمی میسر است نه ماجراجویی، عبارت پردازی، خرافه، خوش بینی، رفیق بازی، افکار شاعرانه و غیره. ارتجاع یک حقیقت سخت است و با عمل متکی به نظر علمی به انسان از بین می رود.
    آنارشیست

  2. پیشنهاد به زنان و کارگران آنارشیست کمونیست ایرانی،
    در شورشهای سرنگونی طلبانه شرکت نکنید مگر اینکه مطمئن هستید که گفتمان کل شورش آنارشیستی کمونیستی است نه مغلوب دیدگاه مارکسیستها و بقیه ارتجاعیون اپوزیسیون اقتدارگرا. بعد از تحقق سرنگونی، فراموش نکنید که اپوزیسیون مارکسیست و بقیه ارتجاعیون، قاتل های ما خواهند بود. اینطور فکر نکنید که با اپوزیسیون ارتجاعی وحدت کنید چون تضاد عمده رژیم است. خیر، تضاد عمده رژیم نیست، تضاد عمده صرفا دولت نیست، تضاد اساسا وجود اقتدارگرایی در فرهنگ است. اگر اینطور فکر نکنید، برای منافع ارتجاع آسیب دیده اید و به ارتجاعی کمک کرده اید که فردا ارباب و قاتل و سرکوبگر ما خواهد بود.
    گول ریخت و قیافه و حرفها و عبارت پردازی های اپوزیسیون اقتدارگرا را نخورید، در باطن (ذهن و نیت) گند و کثافت هستند. اگر میخواهند سرنگون کنند، نیت اقتدارگرایانه آنها را نقد کنید اما اصرار نکنید وگرنه شما را جاسوس و عامل رژیم قلمداد میکنند. در انتها بگذارید کارشان را بکنند و‌خودشان مسئول باشند، ما نقد میکنیم ولی تصمیم گیری با خودشان است. این روش باید ادامه پیدا کند تا اینکه دیدگاه و تشکلات آنارشیستی کمونیستی در جامعه قربانی ها شکل بگیرد و به گفتمان غالب تبدیل گردد.
    آنارشیست

  3. نکته ای در مورد این مقاله:
    نقد مارکس بر فلسفه حق هگل – کریستف شورینگا، ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

    تکیه این مقاله روی نقد مارکس به هگل از زاویه بی مورد بودن “واسطه ها” در “منطق” هگل ست.

    میتوان اینطور بحث کرد که شوریدگا و مارکس فلسفه هگل را نفهمیدند که عقیده بسیاری از هگل شناسان است. فقط، ویژگی مارکس این است که او فلسفه را در ابتدای ایدئولوژی آلمانی، یعنی یکسال بعد، نقد میکند و آگاهی انقلابی را مشروط میکند به انسان شناسی نه فلسفه ورزی. ین نقد الزاما فلسفه هگل نیست، بلکه نقد کلیت فلسفه است. پس، حوزه مناظرات مربوط به انقلاب و آزادی از حوزه فلسفه خارج میشود و به حوزه علوم تجربی وارد میشود. تکلیف مقاله چه میشود؟ فلسفه بافی های حقوق بگیری و گنده گویی.

    حال،
    هگل “روش ” نداشت، نه چون عقلش نمی رسید، هگل معتقد بود که فلسفه نمیتواند روشی داشته باشد که جدا از خود فلسفه باشد، چون فلسفه فقط میتواند از بی واسطه آغاز شود، “روش” درون خود بیانات فلسفه است و حالت دایره وار دارد تا از این خصوصیت اصلی خارج نشود. وقتی هم از بی واسطه شروع کنی، هیچ چیزی را نمیتوانی توضیح بدهی مگر از طریق اشاره به واسطه ها، اما وساطتتها همه نسبی هستند تا به اخر اما آخری در حقیقت به وجه کنکرت اولی می رسد و هم آنرا تکمیل میکند و هم آغازی نوست، که در حقیقت یعنی اینکه در یک سیر دایره وار (“تکاملی”) قرار دارد. پس کل بحث شورینگا بیخود است.

    دیدگاه هگل در ارتباط با حقوق، بخشی از پدیده شناسی است و شورینگا و مارکس باید آنرا بعنوان بخشی از نقد کل فلسفه هگل و سیستم دایره وار آن نقد کنند. جدا کردن فلسفه هگل از کل فلسفه او، از لحاط هگل، کاری بغایت فرصت طلبانه و غلط باید باشد.

    زنان و کارگران گول فلسفه بافی ها را نخورند چون وقت تلف کردن است. همانطور که مارکس هم وقتش را برای فلسفه تلف نکرد. باید انسان شناسی مطالعه کرد که فلسفه نیست، جزء علوم تجربی است. مبارزه با ارتجاع از حوزه فلسفه به حوزه انسان شناسی منتقل شده و ارتجاع در این حوزه بازنده است چون در علوم تجربی، معیار، حقایق عینی است. در فلسفه معیاری وجود ندارد چون خالصا نظری است. جر و بحثهای فلسفه پایان ناپذیرند و ارتجاع براحتی گنده گوئی میکند و به جیبشان آسیبی رسانده نمی شود. کلا، تمام مسائل فلسفی را علوم تجربی و عمل انقلابی پاسخگو هستند.

    آنارشیست

  4. درباره ای خبر از بی بی سی توطئه گر:
    واکنش‌های گسترده به نخل طلای جعفر پناهی؛ از تبریک به «فیلمساز شجاع» تا انتقاد به نحوه خبرسانی در رسانه‌های داخل ایران

    خبر و بهتر است گفت مقاله، این است که رژیم او را محدود کرد ولی فیلم او را پیروزی سینمای ایران بحساب آورد. بعد شخصیت های اپوزیسیون تبریک گفته اند و غیره.

    منظور این است که اگر ایرانی ها نوکری غربی ها را بپذیرند، به افتخارات فراوانی نائل خواهند شد.

    رژیم میداند که این جشن ها و این فیلمها سیاستهای انقلاب مخملی پرو غربی در ایران است و مثل سایر دولتهای منطقه، به سرکوبگر آنها تبدیل شده.
    برای ما زنان و کارگران، جنگ بی بی سی و اربابانش در اتحاد با جنگ دموکراسی خواهان و اربابان امپریالیست غربی شان با رژیم و جنگ رژیم با آنها، جنگی ارتجاعی و توطئه علیه ماست.
    ما فریب نمی خوریم و راه انقلاب آنارشیستی کمونیستی علیه این مرتجعین را دنبال میکنیم که همگی در اینها با هم شریک هستند:
    مردسالارند – زن را علیه مردسالاری رژیم، کالائی میکنند. منافع دارند، فروش لباس، لوازم آرایش و غیره.
    ارباب بردگی مزدی هستند
    یا امپریالیست هستند و یا نوکر آنها
    با هیراسی کارشان را مدیریت میکنند که استبداد سلسله مراتبی است
    تعصب دارند، از جمله تعصب ملی و غیره
    در پشت صحنه یا تبهکارند و یا با آنها در سازش

    گول زرق و برق آنها را نباید خورد و برای انقلاب در محل کار و زندگی آنها باید خود و طبقه خود را پرورش داد. این کارگردانها اکثرا ارباب هستند، فراموش نکنید. آنها رفتارهای زشتی در کارشان دارد. هنرپیشه ها هم بهتر نیستند و کلی نوکر و کلفت دارند. گول نخورید.

    خوشبختانه،‌ روشنگری پای درج اخبار ارتجاعی این مراسم و خبرهای احمقانه مربوطه نرفت اما سایتهای ارتجاع سکولار پر شده است از این دیوانگی.
    نظریه جنگ ترکیبی درست است، هم رژیم با ما زنان و کارگران جنگ ترکیبی میکند و هم اپوزیسیون ارتجاعی.

    جنگ ترکیبی مجموعه جنگ اقتصادی و ایدئولوژیک و سیاسی و هنری است. ما زنان و کارگران ایران و جهان قربانی جنگ ترکیبی ارتجاع هستیم. مبارزه طبقاتی ما با فرهنگ اقتدارکرایی هم جنگ ترکیبی است. اگر همه عناصر این جنگ را جمع کنیم، در انسان شناسی به آن میگویند: فرهنگ. انقلاب اساسا انقلاب فرهنگی است.

    آنارشیست

  5. قسمت دوم
    هیچ منطقی وجود ندارد که ما را قانع کند که نفی فرماسیون سرمایه داری فرماسیون کمونیستی خواهد بود، فرماسیونی که در آن استثمار نیروی کار وجود ندارد. نزدیک ترین استدلال این است که تولید اجتماعی شده اما مالکیت خصوصی است و حل این تضاد یعنی اجتماعی شدن مالکیت، یعنی مالکیت کمونیستی. واقعیت این است که مسیر سرمایه داری در جهت مالکیت اجتماعی سرمایه داران بر تولید اجتماعی کارگران تبدیل شده است – دولت شوروی سابق یک نمونه بود. اگر روند انحصارات خاتمه پیدا کند، ما این فرماسیون را خواهیم داشت:
    1 – صد ها میلیون مالک وسایل تولید، از جمله مالکیت تبهکاران – مالک رباتهای تولیدی و خدماتی و هوش مصنوعی.
    2 – صدها میلیون تولید کننده که برده مزدی نیستند بلکه برده صنعتی هستند.
    3 – قشری از بردگان مزدی محافظ حاکمین صاحب مالکیت: ایدئولوگها، جاسوسان، نظامیون، پلیس ها، گارد سرکوب، روشنفکران، وکلا، قاضی ها و غیره.
    4 – میلیاردها بیکار و نیمه کار فقیر و درمانده وابسته به صدقه که کارگر نیستند چون کاری وجود ندارد.
    اسم این فرماسیون را میتوان گذاشت برده داری صنعتی زیرا بعلت میلیاردها بیکار، چند صد میلیون برده مزدی نیروی کار نمی فروشند چون بازار کار وجود ندارد. امروزه در تمام دنیا فارغ التحصیلاتی هستند که به هر کاری تن میدهند و داریم وارد فازی می شویم که چیزی بنام رشد اقتصادی وجود ندارد و این بدتر نیز خواهند شد.
    فرماسیونی که در حال شکلگیری است، محصول رشد نیروهای مولده است که “رشد” در آن بجای درک مارکسی مثبت، در حقیقت بسیار منفی و ضد بشری شده است. برخلاف دیدگاه مارکس، نفی سرمایه داری موجود برای رشد نیروهای مولده نیست، چون نیروهای مولده دائم در حال رشد است، استقرار مطلق اقتدارگرایان بر کل جامعه است. اینها اربابان صنعتی هستند نه سرمایه دار.
    پس،
    بهتر است بجای اینکه منتظر مثلا یک حزب کمونیست مارکسیستی ی نشست و یا منتظر ظهور یک لنین بود (کیش شخصیتی مثل حکمت)، لنینی که بیاید و همه کارگران را در یک حزب متحد کند، و بقیه مارکسیستها در مقابل آن سر تعظیم فرود آورند (که نمی آورند)، انقلاب را نه بر اساس خرافه نفی تاریخی مالکیت سرمایه داری، بلکه بر اساسا نفی اقتدارگرائی در فرهنگ انسان گذاشت.
    پایان
    آنارشیست

  6. یک مقاله خواندنی:
    رابطه “دمکراسی” با زندگی واقعی
    ایرج فرزاد
    منبع:
    سایت اول ماه می

    قسمت اول
    در این مقاله نوینسده توضیح میدهد که ماهیت دموکراسی خواهی فعلی در ایران در ضدیت با طبقه کارگر قرار دارد. این بحث مثبتی است. در انتها مینویسد:
    “اصلا بعید نیست که در فقدان و غیبت آلترناتیو سیاسی طبقه کارگر، شهروندان ایران بپذیرند که واقعا مساله ”اصلی” سقوط رژیم، بهر قیمت و با هر وسیله، در جهت ”آزادی ایران” از سیطره رژیم ”ملایان تمامیت خواه” است. این خطر بسیار جدی است. چرا که بخش وسیعی از الیت روشنفکری، شعرا و ادبا ایران که هنوز هم که هنوز است پرچم یک کشور ملی و مستقل را از دوران “مشروطه” تاکنون بر دوش حمل میکنند نیز به عنوان سیاهی لشکر زمینه “ایدئولوژیک”، “جامعه شناسانه” و “شرق شناسی” را فراهم میکنند. چه، از منظر این طیف همواره سنت پرست و ناسیونالیست چپ، لازم است طبقه کارگر ایران از روی آوری به “تئوری های وارداتی”- سوسیالیسم کارگری مارکس و متد لنین در تصرف قدرت سیاسی از سوی یک حزب کارگری- بر حذر باشد. ”

    فکر کنم ایشون متوجه نیست که برخی دارند با “تئوری های وارداتی” (مارکسیسم)، دقیقا، زمینه ایدئولوژیک حاکمیت استثمارگران سرمایه دار را فراهم میکنند. نویسنده مقاله نمی تواند انکار کند که دموکراسی خواهی بخشی از مارکسیسم است و مارکس و انگلس در این اقتدارگرائی ارتجاعی سهم داشته اند.

    این ایده که یک گفتمان اقتصادی سیاسی جدید انقلابی است، از بدبختی بشر اقتدارگراست که در مقابل ارتجاع قدیم، ارتجاع جدید را انقلابی می فهمد – مثل مارکس. نگرش درست این است که تحولات در فرماسیونها را اشکال تکاملی اقتدارگرائی فهمید نه رابطه بین انقلاب و ارتجاع. مارکس به غلط فکر میکرد که یک فرماسیون جدید انقلابی است و نفی آن اگر نفی فرماسیون سرمایه داری باشد، انقلاب کمونبستی خواهد بود. مارکس اصلا درک نمیکرد که فرماسیونها تاکنونی خود بخود پیدایش نیافته اند و محصول ابدعات ارتجاعی بوده اند.
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  7. قسمت دوم
    ۴ . مقاله متکی به یک تفسیر از ماتریالیسم تاریخی مارکس است. میتوان تفسیر دیگری از ماتریالیسم تاریخی مارکس داشت به این صورت که امپریالیسم ضد رشد سرمایه داری است، پس باید هم با رژیم جنگید هم با امپریالیسم تا سرمایه داری در ایران رشد کند. در مجموع این تفاسیر چرندگویی بورژوازی وطن پرست چپ شده ایرانی است.
    ۵ . شهروند در مقاله طبقه سرمایه دار سکولار است که تواتسته زنان و کارگران را فریب بدهد و انها را وارد شورش و جنگی با رژیم کند که در خدمت خودش است نه در خدمت آن زنان و کارگران. بعد از پیروزی، یعنی سرنگونی، سرمایه داران ثروتمند می شوند و زنان و کارگران تو سری خور و برده مزدی باقی خواهند ماند.
    ۶ . اپوزیسیون بلشویک ضد امپریالیست ایران فرقه نیستند، تشکلات و احزابی هستند که بخاطر دشمنی امپریالیستها و رژیم، مخفی هستند و اگر نباشند در خطر می باشند. حتی اگر این تشکلات را فرقه بدانیم، بدرستی فرقه هستند چون در مقابل دیکتاتوری راه بقا را به این صورت انتخاب کرده اند که با نظریه تکامل هماهنگی دارد.
    ۷ . برای جنبش آنارشیستی کمونیستی، سرنگونی “شهروندی”، یا بلشویکی و یا سرنگونی توسط جنگ و یا کودتا و یا اصلاحات، اصلا مهم نیست و لازم نیست که در این کارزار رقابتی مرتجعین شرکت کنند. جنبش آنارشیستی کمونیستی جنبشی است انقلابی بمعنای از بین بردن اقتدارگرایی و استثمارگری در جامعه انسان. این جنبش نه تروریستی است نه حقیقتا سیاسی.
    پایان
    آنارشیست

  8. درباره این مقاله:
    شعار ِ محوری ِ « دشمن ِ ما همینجاست»
    خدامراد فولادی

    قسمت اول
    در این مقاله آقای فولادی میگوید که شهروندان ایرانی که بلاخره شورش زن زندگی آزادی کردند میدانند که دشمن آنها رژیم و ضد امپریالیستهای فرقه گرا هستند. امپریالیسم وجود خارجی ندارد و دموکراسی خواهی بصورت شورش تاریخی شهروندان ایران در حقیقت بیان ضرورت تاریخی رشد سرمایه داری در ایران است. رشدی که دولت قرون وسطایی رژیم جلوی آنرا گرفته.

    ایراد این مقاله این است که میخواهد به هر قیمتی شده رژیم سرنگون شود. اگر به او بگوئیم که این سرنگونی در خدمت امپریالیستهاست، در جواب میگوید که امپریالیسم وجود ندارد و سرنگونی در خدمت سرمایه داری است و از لحاظ تاریخی هم باید باشد چون مارکس و انگلس گفته اند. این ایده، یکی از دگمهای مارسیستی است که ریشه دار است و باید خشک شود.

    حال، توضیحات بیشتر:
    ۱ . اگر سرمایه داری مهم است، سرمایه داری در ایران فی الحال توسط رژیم در حال رشد بوده است و تحریمها و بهانه گیری های غنی سازی مانع آن بوده نه رژیم. دلیل تحریمها و بهانه گیری ها دقیقا از خاصیت خود سرمایه داری است، چون سرمایه داری سیستمی اقتدارگراست و امپریالیستهای غربی نمی پذیرند که رقیب با قدرتی داشته باشند.
    ۲ . شعار ارتجاعی دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست، یک دوست نزدیک هم دارد که هست: نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران. این دو شعار ارتجاعی هستند چون گرچه ضد ارتجاع رژیم اند، همبستکی زنان و کارگران جهان را انکار میکنند و در خدمت ارتجاع سرمایه دار پرو غربی ابداع شده اند.
    ۳ . امپریالیستی بودن دولت آمریکا و انگلیس را نمیتوان انکار کرد و گفت خیالی است، تکلیف انگلیس که روشن است، در ارتباط با آمریکا، اسناد کودتا در ایران توسط خود رژیم آمریکا علنی شده است و دیگر احتیاج به تجزیه و تحلیل ندارد.
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  9. قسمت سوم
    مسیر تحلیلی پروژه کشف سیستم منطقی حاکم بر ذهن انسان را در پیش گرفت، اما با مقاله مهم کواین در نقد تجربه گرائی، در بحران وجود قرار گرفت و در حقیقت از مد افتاد و تاکنون هیچ دستاوردی جز تکرار گذشته نداشته است.

    غیر از ماتریالیسم دیالکتیک (انواع آن)، هر دو جریان فلسفی دیگر دنبال توضیح کلی جهان (متافیزیک) نبودند و در‌واقع از مسیر فلسفه خارج شدند و به عقیده نویسنده این کامنت، به پرت و پلا گویی افتادند و بجائی نرسیده‌اند جز گرفتن مزد الکی در دانشگاهها.

    پس،
    فلسفه در اروپا بعد از هگل وارد بحرانی شد که راه علاج نداشت.

    بحران فعلی فلسفه در ایران، مثل سایر بحرانهای دیگر، انتقال بخشی از بحران غرب است و اساساً پول درآوردن از طریق پرت و پلا گویی اند. حتی اگر نویسنده مقاله موفق شود، یعنی نفوذ احمقی مثل هایدگر را بر فلسفه ایران از بین ببرد، هیچ کاری نمیکند جز اینکه وسعت بحران فلسفه را وارد ایران هم بکند. کلا، برای بشر بهتر است فلسفه را کنار بگذارد.

    پیشنهاد نویسنده این کامنت این است که فعالین انقلابی ایران که میخواهند جنیه های نظری ارتجاع را به چالش بکشند و جلوی شارلاتانیسم فلاسفه را که مانع آگاهی طبقاتی زنان و کارگران می‌شود را بگیرند، باید کلیت فلسفه را نقد کنند و برای این هیچ مرجعی بهتر است علوم جدید انسان شناسی، روانشناسی تکاملی و جامعه شاسی زیستی نیست. نباید در مسیر احمقانه فلسفه افتاد که دور باطلی است. از علم کمک بگیرید چون متکی به تجربه و آزمایش است و با عینیات سروکار دارد.

    پایان
    آنارشیست

  10. قسمت دوم
    این باعث شد که فلسفه طبقه حاکم بی تکلیف بماند. هگل از طریق سه وجهی کردن فلسفه، دوالیسم موجود و آگنوستسم کامنت را به چالش گرفت و یک سیستمی ارائه داد که دوالیستی نیست. این دیدگاه نه علیه علم است (به نفع تکنولوژی طبقه حاکم سرمایه دار) و نه علیه طبقه سرمایه دار،اما باطنی ضد مذهبی دارد. این دیدگاه خطرناک ارزیابی شد و بهترین راه رها کردن غیر انتقادی این دیدگاه بود. البته نقدهائی وجود دارد که هیچ چیز نیستند جز نقد بخشهائی از دیدگاه او نه کلیت آن که نقدهائی بی‌ ارزش اند.

    از زمان هگل به بعد، هیچ نقد جامعی که تمامیت فلسفه هگل را در بر گیرد، یعنی سه بعدی بودن فلسفه از لحاظ او و توضیح آن، وجود ندارد – لاقل تا آنجا که نویسنده این کامنت میداند. امروزه هگلی های فراوانی هستند که کار نقد هگل را هم بسیار مشکل میکنند و فلاسفه مقابل معمولاً جا می زنند.

    حال، به همین علت، فلسفه در اروپا، به مسیری افتاد که نه فلسفه است (متافیزیک) و نه علم و بنوعی ادامه دوالیسم ماقبل هگل است، اما بغایت ابلهانه.
    حال چرا ابلهانه؟
    فلسفه در اروپا بعد از هگل سه مسیر کلی طی کرد،
    1 – مارکسیستی
    2 – پدیده شناسی
    3 – تحلیلی

    مسیر مارکسیستی بعلت حزبی و سیاسی شدن، به اصول دین کلی و ناروشن حزبی تبدیل شد، که دیالکتیک ماتریالیستی است که هیچ منبع جامع و روشنی ندارد و از مد افتاده.

    مسیر پدیده شناسانه بجای حل مسئله اصلی فلسفه که متافیزیک است به روانشناسی هستی ذهن پرداخت (پدیده شناسی)، نه هستی عینی. این کوششی عبث بود زیر توسعه علم روانشناسی بهتر از آنها به مسائل آن می‌پردازد. در روانشناسی از زیست شناسی و ریاضیات و اندازه‌گیری استفاده می‌شود که سلاح برنده ای علیه پدیده شناسی است.

    پایان قسمت دوم
    آنارشیست

  11. درباره این مقاله:
    «وابستگی به مسیر» و تداوم گرایش بخشی از روشنفکران ایرانی به فلسفه‌ی متافیزیکی غرب – حمید فرازنده

    قسمت اول
    نظر نویسنده در این مقاله این است که باید سیر تفکر فلسفی در ایران را با مبارزه با دیدگاه غالب فعلی که از هایدگر الهام گرفته و دارای همان زبان رازورزانه، تاویل پذیر و عرفان پذیر است، نجات داد. او در ارتباط با دلایل غالب شدن این شیوه می نویسد: “هم‌زمان با این مسیر، فلسفه‌های دیگر—نظیر فلسفه‌ی تحلیلی، نظریه‌ی انتقادی مکتب فرانکفورت، مارکسیسم ساختاری، و حتی فلسفه‌ی سیاست—هرگز به شکل جدی در نظام فکری ایران نهادینه نشدند. دلیل آن نه تنها سانسور بلکه فقدان زمینه‌ی نظری برای پذیرش و فهم آن‌ها بود.”

    کوتاه ذکر شود که تنها دلیل نهادینه نشدن فلسفه های دیگر سانسور است نه «فقدان زمینه نطری».
    در مورد این مقاله میتوان کتاب نوشت. بیان نقد این مقاله در یک کامنت یک چالش است. بجای اینکه فرض کنیم که خواننده با مفاهیم فلسفه آشنائی دارد، که درک مطلب را برای بقیه دشوار میکند، سعی می شود که سیر کلی دیدگاه فلسفی در اروپا توضیح داده شود تا خواننده با کوشش خودش، فلاسفه را فهمیده و درکش را تکمیل کند. البته اگر خواننده ای سئوالی دارد، حتما طرح کند تا با گفت و شنود مسائل باز تر شود.

    فلسفه در یونان باستان در دوالیسم گیر کرد. این دوالیسم به سایر نقاط جهان منتقل شد. در دوران سرمایه داری، فیلسوفان طبقه حاکم سعی کردند که باید رابطه علم با درک کلی جهان (فلسفه = متافیزیک) را توضیح دهند. اما تا زمان کامنت و بعد هگل در دوالیسم سابق گیر افتادند و بحثهای آنها نزاع پایان ناپذیر تجربه گرائی با عقلگرائی و برعکس شد. البته، این تفاوت را نسبت به یونان باستان داشت که که تجربه گرائی بعلت تمایل به علوم تجربی سرمایه داری هوادار بیشتری پیدا کند. کانت با تجربه گرائی در افتاد و دید که عقلگرائی هم کمکی نیست ولی کوشش او در متافیزیک به آگنوستیسم کشیده شد که نفی متافیزیک (فلسفه) هم هست. …
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  12. مبارزه طبقاتی در تاروپود جامعه وجود دارد و در علوم اجتماعی، از انسان شناسی تا اقتصاد و علوم سیاسی ، در جریان است.
    در مطالعه علوم انسانی به این دو مطلب باید توجه کزد و هرگز فراموش نکرد:
    ۱ . ارتجاع هم از علم و علوم استفاده میکند و فقط وقتی آنرا محدود میکند که علیه منافعش باشد نه همیشه.
    ۲ . تکامل انسان عمدتا فرهنگی است و تکامل جسمی ادامه دارد و تحت تاثیر شدید تغییر و تکامل فرهنگ است. نکته کلیدی در تکامل این است که تکامل انسان صرفا برای بقا نیست ،بلکه وجود اضافه بر نیاز بقا، مسئله رفاه و تفنن بوجود آورده و این اقتدرگرایی و استثمارگری اش را ممکن ساخته. از اینرو، بخش بزرگی از انسانشناسی و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی تکاملی علم شان را مزورانه محدود میکنند به بقا ، نه رفاه و تفنن، تا روابط ارتجاعی را وارد شناخت واقعیتها نکنند.
    آنارشیست

  13. درباره این مقاله:
    اشتباه استراتژیک چپ «رادیکال» در فرانسه – روزنامه اومانیته

    در این مقاله نوینسده میگوید که چپ فرانسه مبارزه طبقه کارگر را بکل فراموش کرده و شده چپ مبارزه هویتی. نویسنده میگوید چالش چپ در این است که مبارزه هویتی و مبارزه طبقاتی را بهم پیوند دهد.

    مشکل اصلی با چپ های فرانسه و چپ های بسیاری از کشورها این است که آنها چپ ارتجاع حاکم هستند چون پارلمانتاریست هستند. ارتجاع حاکم بصورت راست ، راست افراطی، میانه، چپ و چپ افراطی وجود دارد.
    پیوند دادن “مبارزه طبقاتی” به “مبارزه هویتی” از طریق درک اهمیت مرکزی اقتدارگرائی در فرهنگ می آید که “چپ” فعلی که اکثرا مارکسیست هستند یا تاثیر گرفته از آن، فاقد پتانسیل درکش هستند.
    آنارشیست

  14. درباره این مقاله:
    مارکس ِ فراری! کشف ِ جدید ِ بهرام رحمانی- 2
    خدامراد فولادی

    در این مقاله آقای فولادی میگوید که مارکس پاریس را داوطلبانه ترک کرد. او می نویسد که مارکس در دموکراسی ها آزاد بود و توانست کارهای انقلابی ارئه دهد. او مهاجران بلشویک ایرانی را سرزنش میکند که چرا به دموکراسی ها می آیند و علیه دموکراسی می نویسند.

    بر طبق این نوشته:
    https://www.marxists.org/archive/marx/bio/marx/lifeandwork.htm
    نه نوشته آقای مرتصی محیط،
    مارکس مجبور شد پاریس را بعلت فشار دولت پروس ترک کند، یعنی در واقع بیرونش کردند. مشکل نیست بشود فهمید که اگر دولت پروس میتوانست به دولت انگلیس هم فشار بیاورد، دولت انگلیس مارکس را اخراج میکرد.
    بنظر می آید آقای فولادی خبر ندارد که دموکراسی ها علیه دموکراتها کودتا میکنند و خبر ندارد با دیکتاتوری ها معامله میکنند و شکنجه گر آزاد میکنند.
    خبر ندارد؟ واقعا؟!
    دیدگاهها و قضاوتهای آقای فولادی شبیه قشری از طبقه کارگر است که انگلس میگفت کارگران انکلیس بورژوا و مثل اریستوکرات بورژوا شده اند.
    برای مراجعه به نظر انگلس که در واقع ضد امپریالیستی هم بود به نامه او به مارکس مراجعه کنید، نامه ای بسیار آموزنده: نامه انگلس به مارکس در ۷ اکتبر ۱۸۵۸.
    https://www.koorosh-modaresi.com/MarxEngels/V40.pdf
    آنارشیست

  15. قسمت دوم
    برخلاف نظر نویسنده،
    روند تاریخ، روند تکامل فرهنگی اقتدارگرایی و قربانی آفرینی سیستماتیک آن بوده است، اینکه ایده های ارتجاعی و فرماسیونهای گوناگونی که آفریده ، همگی در خدمت رفاه و آسایش اقتصادی یک عده به قیمت فقر و فلاکت اقتصادی عده دیگر بوده است. این یک الگوی کاملا قابل مشاهده است. معلوم نیست چرا پری اندرسون وجود ثابت و کلیدی رابطه استثمارگرانه (اقتصادی) و روحیه سلطه جویی را در ارزیابی خود رها کرده است. البته انتظار نمیتوان داشت که او قادر باشد فرماسیونهای مستقل ارتجاع را تشخیص دهد.

    ارتجاع در طول تاریخ بدینصورت وجود داشته: سلطه اقتدارگرایان برای بوجود آوردن ثبات استثمار نیروی کار بمنظور رفاه و آسایش و فرار از انجام کارهای سخت. این سلطه فرمهای عینی یافته که برخی فرم کلی خود را حفظ کرده اند و برخی اشکال جدیدتر بخود گرفته اند. فرمهای کماکان ثابت و یا به درجات تکاملی آهسته تر اینها هستند: مردسالاری، امپریالیسم، فرمهای مدیریت تشکیلاتی بصورت هیراشی و فرم تبهکاری. اشکال تکامل یافته تر هستند: ۱ – مربوط به استثمار نیروی کار مثل فئودالیسم و غیره و ۲ – مربوط به انواع تعصب مثل صهیونیسم و ناسیونالیسم و مذهب و و نژادپرستی و غیره. همه این فرمها یک وجه اقتصادی دارند و یک وجه بوجود آورنده نظری. در تمام این فرمها، رابطه متجاوز داریم با قربانی، استثمار کننده و استثمار شونده.
    در شکل کلی اش، انقلاب هست تغییر از فرهنگ اقتدارگرایی (سلطه جویانه) حاکم بر بشر ، متکی به رقابت، اختلاف اندازی و سکتاریسم به فرهنگ ضد اقتدارگرایی متکی به همکاری، همبستگی و اشتراک. اصلا معلوم نیست که ایده ای که نویسنده مقاله میگوید باید پدید آید، ایده ارتجاعی دیگری است و یا ایده ای رهایی بخش، یعنی انقلابی.
    پایان
    آنارشیست

  16. درباره این مقاله:
    ایده‌ها در سیاست‌ورزی و دگرگونی تاریخی چه تاثیری دارند؟ درسی که چپ باید از تاریخ بگیرد – پری اندرسون، برگردان: مرمر کبیر

    قسمت اول
    پاراگراف اول این مقاله از مترجم است اما از متن پری اندرسون جدا نشده!!! این اشتباه است چون اینطور می فهمیم که بقیه مقاله خوانش مترجم است!
    بهرحال، در این مقاله پری اندرسون به ایده ها در تاریخ و نقش آنها در دگرگونی ها در تاریخ می پردازد. در ارتباط با تغییر در تاریخ نزدیک، سه ایده معاصر را توضیح میدهد: سرمایه داری، سوسیالیسم و ناسیونالیسم. در انتها ، در ارتباط با حاکمیت امروزه ایده نولیبرالیسم، میگوید که این ایده علیه دخالت دولت بر اقتصاد عمل میکند، اما از دولت و ارتش برای تعرض استفاده می نماید. نظر نویسنده، یعنی درسی که چپ باید بیاموزد، این است که به ایده جدیدی احتیاج داریم که علیه این ایده حاکم (نولیبرالیسم) بپاخیزد.

    در این مقاله می بینیم که پری اندرسون متوجه الگوی تکاملی بشر نیست. او اقتصادگرایی مارکس را، که کاملا از او نبوده، ایده یک دوره میداند، نه ایده ای پرورانده شده بصورت تکامل ذهن انسانهای قربانی اقتدار علیه ارتجاع – منظور کلیت ماتریالیسم تاریخی نیست. او به حاکمیت اقتدارگرایی و استثمارگری نمی پردازد. خیلی تعجب آور است که او استثمار نیروی کار را در دورانهای گوناگون، بصورت یک الگو و پایه ای نمی فهمد و در توضیح دورانها، افکار ارتجاعی حاکم را، بدون ارتباطش با اقتدار و استثمار، ارزیابی میکند. باید گفت که ذهنیت او کماکان به طبقه ارتجاع تعلق دارد.
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  17. چرا کمونیسم آتی جامعه ایران کمونیسم آنارشیستی خواهد بود؟
    انقلابیگری کاذب جمهوری اسلامی از طریق سازش با آمریکا و اسرائیل و یا نابود شدن توسط آنها، از ذهن زنان و کارگران بکل حذف خواهد شد، به عبارت دیگر، بخش مهمی از زنان و کارگران حزب الهی ایدئولوژی خمینیسم را کنار خواهد گذاشت. حتی اگر رژیم را نگه دارند، اعمال رژیم بیان نوکری آن خواهد بود نه مقاومت ش.
    کار «امریکا» و کار «انگلیس» بودن سلطنت طلبان با اعمال نوکرصفتانه رضا پهلوی بکل بی‌اعتبار شده است. حالا همه خوب میدانند که هنوز نوکر هستند.
    اعتبار دیدگاه اقتصاد مارکس بعنوان ایده ای علمی و ضد بردگی مزدی غیر قابل انکار است. برخلاف نظر بعضی از مارکسیستها، انسجام ریاضی دیدگاه اقتصادی مارکس کاملاً استوار است و از لحاظ آماری و محاسباتی، کاملا قابل تائید است. ایده نیروی کار بعنوان تنها منشاء ارزش اقتصادی از مارکس نیست اما از طریق مارکس تکمیل شده است. جلد اول سرمایه برای درک کارکرد سرمایه داری کافی است.
    دیدگاه گنگ ماتریالیسم تاریخی در میان کمونیستها در حال محو شدن است و سوسیال دموکراسی و بلشویسم قادر به نجاتش نخواهند بود.
    دموکراسی غربی بهترین شواهد تاریخی ضد انقلابی و جنایتکارانه بودنش را نشان داده است.
    سرمایه داری دولتی و جنایتکارانه بودن حاکمیت بلشویکها دیگر قابل توجیه و قابل پنهان کردن نیست.
    مارکسیسم چینی فقط میتواند از سرمایه داری دفاع کند و توانائی دفاع از اپورتونیسم ضد انقلابی و ارتجاعی خود را ندارد.

  18. قسمت دوم
    ما داریم در حقیقت پایان منطق پیدایش جمهوری اسلامی را مشاهده میکنیم. آیا کمونیسم ما رو به رشد خواهد گذاشت؟
    پاسخ مثبت است.
    ما در اوایل سرنگونی رژیم شاه درست میگفتیم که راه مردسالاری، بردگی مزدی، هیراشی، تعصب و آزاد گذاشتن تبهکاری توسط اسلامیون جامعه، ضد امپریالیستی نیست، ضد انقلاب است. حال که رژیم علیه امریکا و اسراییل کیش و مات شده، دیدگاه ما در گفتمان ضد امپریالیستی انقلاب اثبات شده و رژیم اسلامیون زن و کارگر خودش را هم از دست خواهد داد. این یعنی از دست دادن اخرین سنگرهای ایدئولوژیک ش. وقتی کمونیسم در درون جامعه ، یعنی در گفت و شنودهای مابین زنان و کارگران، پیروز شود، ارتجاع خارجی هیچ غلطی نمیتواند بکند، مخصوصا اگر این گفتمان ضد ناسیونالیسم و ضد اتوریتگرائی (اقتدارگرایی) هم نباشد، یعنی بتواند از اختلاف بیانداز و حکومت کن در امان بماند، یعنی کمونیسم انارشیستی باشد.

    پایان
    آنارشیست

  19. ## این کامنت برای نویسنده اش بسیار مهم است ##
    درباره این مقاله:
    پیشنهاد جدید تهران مذاکرات با واشنگتن را از بن‌بست خارج می‌کند؟ مشارکت هسته‌ای یا برچیدن غنی‌سازی

    قسمت اول:
    این مقاله توضیح میدهد که ایران به آمریکا پیشنهاد داده تا غنی سازی ایران با همکاری با عربستان و امارات بصورت یک کنسرسیوم انجام شود و آمریکا بر آن نظارت داشته باشد.

    آمریکا این پیشنهاد را مطالعه میکند تا ببیند که در خدمت ارباب شدنش بر رژیم و کل ایران هست یا نه. در اینجا مهم نیست که ترامپ چه فکر میکند، مهم این است که هیئت حاکمه آمریکا چه فکر میکند.
    فرض کنیم آمریکا قبول کرد و رژیم توانست از تحریمها خلاص شود. سئوال این است که آیا درآمدهای نفتی ایران علیه آمریکا و اسرائیل هم استفاده خواهد شد یا نه؟ اگر برای چنین کاری بکار برده شود، تحریمها دوباره بر میگردد، اما با دلیلی متفاوت از دلایل مربوط به غنی سازی. پس رژیم مجددا شکست خورده است.

    کلا مسئله آمریکا ساخت سلاح هسته ای توسط رژیم نیست، مسئله آمریکا اینهاست:
    ۱ – رژیم علیه آمریکا و اسرائیل هیچ فعالیتی نکند.
    ۲ – اگر بتواند قدرت سیاسی را در ایران بدست خود بگیرد، به هر طریقی، از جمله انقلاب مخملی دموکراسی خواهی و غیره.

    بهترین مثال در ارتباط با سیاست آمریکا، وضعیت دولت پاکستان است. دولت پاکستان نوکر آمریکاست و سلاح هسته ای هم دارد. اگر علیه آمریکا و اسرائیل بشود، دولت و سلاح های هسته ای اش را نابود میکنند.

    پس،
    حتی اگر پیشنهاد کنسرسیوم پذیرفته شود، آمریکا دنبال تضمین پاسیو بودن رژیم علیه خود و اسرائیل در منطقه خواهد بود و دولت ایران مجبور است بپذیرد .به عبارت دیگر، رژیم نوکری را پذیرفته. با پذیرفتن شرایط آمریکا، رژیم اعتبار ضد آمریکایی و ضد اسرائیل (در عمل، حرف مهم نیست) بودنش را از دست میدهد و ایده ای که موجب پیدایش و بقایش بود از بین می رود. با از بین رفتن این ایده، همراه با بی اعتباری فعلی اش در میان بخش عظیمی از زنان و کارگران ایران، جمهوری اسلامی سرنگون می شود. معمولا قدم اول سرنگونی از دست دادن منطق وجودی یک رژیم است، که در مورد رژیم، ضد آمریکا و ضد اسرائیل بودنش بود. البته، سرنگونی الزاما انقلابی نخواهد بود.

    پایان قسمت اول
    انارشیست

  20. درباره این مقاله:
    اگر غنی‌سازی نکنیم، چه از دست می‌دهیم؟ (نقد فنی و اقتصادیِ پروژه‌ غنی‌سازی در ایران) – گفتگو با بهروز بیات کارشناس فیزیک هسته‌ای

    در این مصاحبه آقای بیات توضیح میدهد که چرا غنی سازی برای ایران اصلا بدرد نمی خورد.

    نظر آقای بیات کاملا درست است.
    احتمالا دلیل اصلی آغاز پروژه هسته ای در ایران برای ساخت سلاح هسته ای بمنظور حفظ بقای نظام سیاسی بوده است. مهم نیست این قضاوت درست است یا نه، مهم این است که غنی سازی های ایران اصلا بدرد جامعه نمیخورد و جامعه ایران نیازمند اختصاس منابع به نیازهای مبرمی مثل فقر و بهداشت و غیره دارد. اگر در ایران نظم آنارشیستی کمونیستی برقرار شود، هدف اختصاص منابع، رفاه و اسایس و سلامت و رشد عقلی و علمی اهالی خواهد بود، نه پروژه های سودآوری و ادم کشی.
    اما اگر دولت آمریکا در توقف پروژه های هسته ای ایران جدی باشد، این پروژه ها تعطیل خواهد شد.
    آنارشیست

  21. درباره طبقه متوسط در کامنت قبلی،
    اصطلاح طبقه متوسط اصطلاح دقیق و علمی نیست و بیشتر مورد علاقه مرتجعین است. معمولار قشر تحصیل کرده تر و مرفه تر خرده مالک و طبقه کارگر را میگویند طبقه متوسط. این بر اساس درامد است. عقاید این طبقه از طریق وضعیت رفاهی بهترشان بیشتر در خدمت صاحبین اصلی اقتدار و استثمار مهندسی می شود. در میان آنها انقلابیون هم هستند ولی خیلی خیلی کم. آنها بهتر وطن پرست می شوند و عمدتا امپریالیسم ارتجاع را تائید کرده و تشویق به شرکت در دموکراسی و انتخابات میکنند-تا وقتیکه بحث دموکراسی مربوط به اقتدار و استثمار نباشد
    اگر جامعه را از لحاظ تولید سرمایه داری طبقه بندی کنیم داریم کارگر و سرمایه دار، یعنی فاقد مالکیت بر وسایل تولید و مالک آن. بخشی از مزدبگیران سرمایه دار هم هستند. خط کشی اقتصادی بین کارگر (برده مزدی) و سرمایه دار (ارباب بردگی مزدی) واقعی است اما بصورت یک طیف است.
    اما،
    اصل رابطه طبقاتی دیدگاهی است نه اقتصادی. طبقه اصلی جامعه طبقه اقتدارگراست، یعنی ذهنیتی که سلطه بر انسانی دیگر وجود دارد. برای همین ما داریم طبقه مردسالار، طبقه سرمایه دار،‌ طبقه امپریالیست، طبقه بندی در هیراشی، طبقه تبعیض کننده (مثل فارسها یا سفید پوستان و یا فرانسوی و غیره) ، دیدگاه تبهکارانه و غیره. نگرش اقتدارگرایانه موجب پیدایش طبقات فیزیکی (عینی، قابل روئیت و اندازه گیری) می شود و ‌بدون ان ممکن نیست و غلبه این نگرش تاکنون اصل تکامل جامعه ما انسانها بوده است.
    روشن تر:
    ما دو طبقه اصلی در جامعه داریم که نیروی مولده شکاف درونی جامعه انسان است، طبقه اقتدارگرا و طبقه قربانی اقتدار. این طبقه ذهنی و روحی و ارادی است. این سلطه طلبی وقتی عینیت پیدا میکند، اشکال عینی خاص در شرایط گوناگون پیدا میکند که فرماسیونهای گوناگون و تکاملی دارد، مثل تکامل مردسالاری، ‌تکامل بردگی مزدی،‌تکامل امپریالیستی و غیره. از آنجا که نیروی پیدایش این اشکال عینی ذهنی است، تمام این اشکال از یک جا می آیند و از طریق این حلقه اصلی با هم در ارتباط هستند و همدیگر را تقویت کرده ثبات می بخشند. برای همین است که انقلاب، برای پیرپزی اش، باید همادگرایانه باشد، یعنی علیه اقتدارگرایی و تمام اشکال عینی اش باشد.
    آنارشیست

  22. حال که آمریکا خیلی مهم شده است، جامعه آمریکا را از زاویه طبقاتی ارزیابی کنیم تا ببینیم (در فرصت کوتاهی و تقریبا سرسری) که دموکراسی دردی دوا میکند یا اینکه نه فقط یک توهم است. منابع از هوش مصنوعی و ویکی است، ایندو کافی نیستند اما آغاز خوبی برای مطالعه بیشتر هستند.

    جامعه آمریکا یک جامعه دموکراتیک است. دو مجلس دارد، ریاست جمهوری انتخابی دارد و قوه قضائیه مستقل و فدرالیسم.

    اختلاف طبقاتی در جامعه آمریکا:
    در سال 2023، تعداد میلیونرهای آمریکا 22 میلیون بود و تعداد میلیاردرهای آن 735. تعداد جمعیت در آن سال بود 336 میلیون.
    پس 6 درصد جامعه از میلیونرها به بالا تشکیل شده بود بقیه غیر میلیونر بودند، یعنی 94 درصد.
    حال، در این مقاله از ویکی:
    https://en.wikipedia.org/wiki/American_upper_class
    ته مقاله، یک نمودار است که نشان میدهد چطور سنای آمریکا معرف اقشار اقتصادی جامعه آمریکاست (2011)
    این نمودار نشان میدهد که سنای آمریکا در سال 2011 بیشتر معرف اقشار ثروتمند جامعه است یعنی بالای 10 درصد جامعه، نمایندگی طبقه متوسط که درآمد آنها بین 50 تا 160 هزار دلار در سال است، نصف 10 درصد ثروتمند جامعه و میزان نمایندگی طبقه فقیر که هست تقریبا نصف جامعه آمریکا، منفی ست. منفی یعنی اینکه در مجلس عملا علیه آنها حرف زده می شود و قانون وضع می شود.
    پس، دموکراسی در آمریکا در خدمت ثروتمندان جامعه است.

    حال اگر ما زنان و کارگران ایرانی بخواهیم جامعه ای داشته باشیم که ثروت تولید شده به جیب سرمایه داران اسلامی حاکم نرود و مثل دموکراسی آمریکا باشد، البته باید امپریالیست هم باشد و خوب غارت کند و تو جیب خودی بریزد، جامعه ای از آمریکا بهتر نخواهیم داشت.

    پس،
    فقر و عدم وجود آزادی سیاسی خاص جمهوری اسلامی نیست، در کشورهای سرمایه داری هم قشر فقیر جامعه نمایندگی سایسی ندارد، مخصوصا کشورهای دموکراتیک فقیر تر مثل برخی از کشورهای آمریکای لاتین، هندوستان و غیره.

    مقالات دیگر:

    https://en.wikipedia.org/wiki/Affluence_in_the_United_States
    https://en.wikipedia.org/wiki/Wealth_inequality_in_the_United_States

    آنارشیست

  23. در کامنتهای متعددی ذکر شد که ترامپ هیچکاره است . او مجبور است بر طبق اجماع سرمایه داران دیگر حرکت کند. ترامپ در میان سرمایه داران امریکا قدرت چندانی ندارد چون ثروت چندانی نسبت به آنها ندارد.
    حال فاکت:
    ترامپ هیچکاره است و اختیارش در دست سایر ثروتمندان سرمایه دار است. اگر آنها از سیاستهای او خشنود نباشند، برش میدارند. جایگاه ترامپ در میان میلیاردهای جهان سرمایه داری در ردیف 700 است، در میان سرمایه داران آمریکا 319. دارایی های ترامپ فقط ۵ تا ۶ میلیارد دلار است در حالیکه دارائی های ماسک هست 244 میلیارد.
    کارگران برای افزایش یک دلار در ساعت سالها مبارزه میکنند اما سرمایه داران بزرگ جهان میلیونها دلار در ساعت میسازند.

    این تصور احمقانه را باید از سر خارج کرد که ثروتمندان جهان اجازه میدهند تا زنان و کارگران از طریق مثلا دموکراسی بر سرنوشت خویش حاکم شوند. میان زنان و کارگران قربانی سیستم تا سرمایه داران (هرم جامعه سرمایه داری) یک قشری وجود دارد سرسپرده که حاضر است آدم بکشد، قانون وضع کند و هر روز دروغ بنویسد و مهندسی افکار انجام دهد. گرچه نمیتوان همه آدم کش ها را اصلاح کرد، اما میتوان با از بین بردن شستشوی مغزی از طریق مبارزات روزمره در محل کار و زندگی، تشکلاتی بوجود آورد که باپاند این انگل گرایی (اقتدارگرایی و استثمارگری) را از بین برد.
    چرا محل کار و زندگی؟
    زیرا ثروت و قدرت این انگلهای حاکم توسط ما در این محل ها تولید میشوند. اتحاد در محل کار ممکن می شود ولی در محل زندگی میتواند از بین برود، برای همین اتحاد در محل زندگی باید حتما شکل بگیرد. سرسپرده های سیستم حاکم در محل کار و زندگی ما وجود دارند. باید با کار بروی تغییر فرهنگی (پاکسازی کردن و خنثی کردن مهندسی فکری ها) سرسپرده ها منصرف یا منزوی کرد. فعلا بعلت شکست خوردن تاریخی مارکسیسم انقلابیون هستند که منزوی شده اند.
    آنارشیست

  24. در ارتباط با این خبر:
    نام پوتین در میان هیئت روسی عازم استانبول برای مذاکره با اوکراین نیست

    قرار بود که روسیه و اوکراین برای صلح کردن در ترکیه مذاکره کنند. اروپا پیشنهادی داده و زلنسکی هم گفته حاضر است با پوتین مذاکره کند. خبر مقاله ای بی بی سی هم به این نتیجه می رسد که مذاکرات موفق نخواهد بود.

    خبر مقاله ای بی بی سی به احتمال زیاد درست است و مذاکرات نتیجه نمی دهد.

    درک وقایع مربوط به صلح ، بعلت پشت پرده بودن رفت و آمدها، بسیار مشکل است و باید منتظر وقایع بعدی شد تا فهمید چه میگذرد. این وضع ما زنان و کارگران است. ما دسترسی به اطلاعات درست برای قضاوت منطقی-علمی نداریم و مجبوریم حدس بزنیم.
    حال حدسیات:

    قسمت ظاهری قضیه این است که پوتین با زلنسکی مذاکره نمیکند چون معتقد است زلنسکی دیگر رییس جمهور قانونی اوکراین نیست. اما دلیل غیبت پوتین این است که طرح صلح اروپا برای روسیه قابل قبول نیست.
    احتمالا، طرح صلح اروپا برای ادامه جنگ است نه پایان آن. آنها این طرح را طرح صلح معرفی میکنند تا زنان و کارگران دو طرف جنگ را فریب بدهند. دو طرف جنگ هستند ناتو (آمریکا)و روسیه. بعلت داشتن سلاح هسته ای، ناتو (آمریکا) مستقیما وارد جنگ نمی شود.
    آیا ادامه جنگ برای امپریالیستهای غربی مفید است؟
    بنظر می اید که مفید است. آنها در خاورمیانه پیروز شده اند و امید دارند که روسیه را از پا درآورند و با چین هم مرز شوند. گرفتن روسیه ، به هر طریقی، انقلاب مخملی یا جنگ، ایران را در محاصره کامل قرار میدهد و کار را ساده میکند. بعد از افتادن ایران و روسیه، چین محاصره میشود و احتمالا فقط کافی است که حزب کمونیست چین را هم سرنگون کرد تا تمام جهان دست امپریالیستهای غربی بیافتد. این فعلا خط اصلی بنظر می اید و هارتوپورتهای ترامپ ظاهر سازی است چون ترامپ خودش فقط یک نوکر است.
    روسبه در حال حاظر در حال پیشروی آهسته در اوکراین است و امپریالیستهای شرقی به روسیه کمک میکنند. ظاهرا پیشرفتهای آهسته در اوکراین به تغییر بزرگ فوری نمی انجامد و ممکن است جنگ سالها ادامه پیدا گند.
    پس، احتمالا، فعلا نمیتوان گفت که صلح خواهد بود و یا جنگ طولانی و یا جنگ جهانی. مطمئنن اگر ناتو و یا آمریکا تصمیم بگیرند که مستقیما وارد جنگ شوند، احتمال جنگ جهانی زیاد خواهد بود.
    وضع زنان کارگران روسی و اوکراینی و بقیه جهان چه می شود؟
    فعلا بعلت فقدان وجود آگاهی آنارشیستی-کمونیستی، زنان و کارکران جهان فربانی اقتدارگرایی و استثمارگری و بزودی تخریب محیط زیست، خواهند بود..

    آنارشیست

  25. در این جمله “هیراشی” از قلم افتاد:
    مارکسیستها میخواهند ارباب شوند،در محل کار و زندگی، بر اساس ضدیت با ارتجاع متحد شوید نه بر اساس ایدئولوژی ها. ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات و تبهکاری.
    باید باشد:
    مارکسیستها میخواهند ارباب شوند،در محل کار و زندگی، بر اساس ضدیت با ارتجاع متحد شوید نه بر اساس ایدئولوژی ها. ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری.

    در ارتباط با طولانی شدن و در حقیقت وبلاگ شدن این صفحه، تقصیر من نیست، پائین توضح دادم که صفحه طولانی شده و مسئولان روشنگری توجه نکردند. متاسفانه کسی دیگری هم از این صفحه استفاده نمیکند که بتوانیم به روشنگری بگوییم این هجم این صفحه باید محدود باشد. البته اگر روشنگری مشکلی با ولاگ شدن (شخصی شدن) این صفحه نداشته باشد، کامنتهای آنارشیستی ادامه خواهد یافت.

    آنارشیست

  26. قسمت دوم:
    برای پاسخ باید دو چهارچوب را در نظر بگیریم، یکی چهارچوب ارتجاعی و دیگری در چهارچوب انفلابی.
    ۱ – در چهارچوب ارتجاعی
    رژیم جمهوری اسلامی سیاست خودکفایی اقتصادی نداشت و این باعث شد که تحریمها بر اقتصاد ایران موثر واقع شود. سیاست رژیم اتکا به فروش نفت و پر کردن جیب سران خود از درآمدهای آن بود. از آنجا که در عین حال، از این درآمدها علیه اسراییل و آمریکا هم استفاده میکرد، برخلاف عربستان و امارات و غیره ، مورد خشم آنها قرار گرفت و آنها هم تحریم و تهدید کردند که دلیلی هم نداشت که نکنند ،چون از جنس خود رژیم هستند. در واقع، رژیم از طریق انواع نظامهای اقتدارگرانه و استثمارکرانه از جمله بردکی مزدی، زنان و کارکران ایران را هر روز تحریم کرده است. اگر خواستید، بر سر واژه “تحریم” زنان و کارگران، بحث خواهیم کرد.
    حال، رژیم در ضدیت با آمریکا بازنده شده و مجبور است یا راه عربستان و امارات را در پیش گیرد و یا نابود شود. رژیم نمیتواند حتی از چین و روسیه کمک بگیرد. وابستگی اقتصادی ، در انتها وابستگی سیاسی می آورد که ما الان در حال مشاهده روند آن هستیم.
    ۲ – چهارچوب انقلابی
    در چهارچوب انقلابی، جامعه ایران قابل تحریم شدن نیست ، زیرا چیزی بنام جامعه ایران وجود خارجی نخواهد داشت. جامعه انقلابی ایرانی بخشی از جامعه انقلابی منطقه ای و جهانی خواهد بود و مفهوم ملی و کشوری اش از بین خواهد رفت. چیزی بنام جامعه انقلابی فلان و بهمان کشور، قابل تصور نیست.

    مجددا ذکر شود که در شرایط فعلی، قبول شکست، تسلیم شدن و و پذیرفتن شرایط آمریکا توسط رژیم برای زنان و کارگران ایران مفید است چون در غیر اینصورت توده ها برای تغییر در چهارچوب ارتجاع، آسیب خواهند دید. فقط مرتجعین اپوزیسیون هستند که حاضرند توده ها برای تغییر و یا سرنگونی رژیم آسیب ببینند. البته، اگر جنگی پیش آید که خیلی جدی باشد مثل لشکر کشی، همان بهتر که کار رژیم هر چه سریعتر تمام شود، اینهم با همان منطق جمله پیش: هر چه زنان و کارکران آسیب کمتر ببینند، بهتر.

    پایان
    آنارشیست

  27. درباره نکته ای در این خبر:
    پاسخ عراقچی به سخنان ترامپ: ما شاهد یک فریبکاری محض با تغییر جای تهدید بودیم

    قسمت اول :
    عراقچی میگوید:
    “ این آمریکا بوده که از طریق تحریم‌ها در طول چهل و چند سال گذشته و با فشارهای خود و با تهدیدات نظامی و غیرنظامی جلوی پیشرفت ملت ایران را گرفته است؛ آن کسی که عامل مشکلات اقتصادی است آمریکا و سیاست های استکباری است که بر مردم ایران تحمیل کرده و خواهان یک نظام غیرمستقل و حرف‌شنو بوده که این در تناقض با عزت مردم ایران است.”

    پاسخ به این ادعای دروغ:

    گرچه تحریمها باعث فقر و بیکاری و مصیبتهای دیگری در ایران شده است ، اما علت اصلی آن آمریکای تحریم کننده نیست، علت آن دقیقا خود سیاستهای جمهوری اسلامی است. حال چرا؟
    .
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  28. درباره این خبر :
    ترامپ: می‌خواهم با ایران توافق کنم به شرطی که از تروریسم حمایت نکنند و برنامه هسته ای خود را کنار بگذارند

    سیاست دولت آمریکا و نوکران اروپایی اش سلطه بر خاورمیانه است. آنها در این راه پیشرفتهای زیادی داشته اند. عراق نوکر آنهاست، دولت جدید سوریه هم نوکر آنهاست. فلسطینی ها جنگ را باخته اند و دولت فلسطین دست نشانده است. هارتوپورتهای ترکیه ظاهر سازی است. ترکیه نوکر غرب و وابسته به ناتو است.کلا جبهه غربی ایران برای امپریالیستهای غربی در خاورمیانه تکمیل شده است. دولت آمریکا همیشه خواستار تسلیم شدن رژیم بدون اعلام جنگ بوده است و حالا معتقد است که رژیم ایران بازی را باخته و بهتر است داوطلبانه تسلیم شود. دولت آمریکا تهدید میکند که اگر چنین کاری نکند، به ایران حمله خواهد کرد. اینکه چطور حمله خواهد کرد، روشن نیست، اما میتوان حدس زد: روندی تدریجی که توسط آن اشغال نظامی ایران کم هزینه شود.

    سئوال برای ما زنان و کارگران ایران و جهان این است که چه تغییری در این رابطه، الان، بنفع ماست؟
    الان، تسلیم شدن دولت ایران بنفع ماست. در اینجا باید تاکید کرد که مسئله تسلیم شدن است نه دست از ضدیت با غرب برداشتن. دولت امریکا رژیم خنثی نمی خواهد، ‌رژیم نوکر میخواهد. برای همین امکان جنگ و خونریزی بسیار زیاد است.
    در چه شرایطی، تسلیم نشدن رژیم ، بنفع زنان و کارگران ایران و جهان میتواند باشد؟
    در شرایطی که جنبش جهانی ضد ارتجاع روندی رشد یابنده داشته و پیشرفتهای زیادی حاصل کرده و جامعه ایران در آستانه انقلاب است. ما امروز در چنین وضعینی نیستیم. تمام اپوزیسیون رژیم اقتدارگرا و استثمارگر است. خود رژیم اقتدارگرا و استثمارگر است. اگر تمام اپوزیسیون و تمام رژیم با هم علیه امپریالیستهای غربی متحد شوند، ما چیزی جز جنگ دو ارتجاع نخواهیم داشت.
    پس، الان، بهترین شرایط این است که رژیم تسلیم را بپذیرد تا حتی یک نفر قربانی خشونت های ممکنه نشود. آسیب ندیدن زنان و کارگران فریب خورده و یا دور از سیاست یک اصل غیر قابل انکار آنارشیستی است.
    انقلاب دارای یک الگوریتم است که روزی به آن خواهیم پرداخت. ارتجاع در مقابل این الگوریتم نمیتواند مقاومت کند.
    آنارشیست

  29. درباره این مقاله:
    مارکس ِ فراری! کشف ِ جدید ِ بهرام رحمانی
    خدامراد فولادی

    در این مقاله، آقای فولادی عقاید آقای بهرام رحماتی را نقد میکند. نقد اول در ارتباط با اصطلاح “ایده الیسم دیاکتیک” آقای رحمانی است و نقد دوم هست غلط نوشتن “مانیفست کمونیست” بصورت “مانیفست کمونیسم”. در انتها او میگوید مقاله آقای رحمانی پر است از اشتباهات و میگوید در مقاله بعدی به فراری بودن مارکس خواهد پرداخت.

    گرچه این مقاله یکسری بهانه گیری های مثلا فلسفی است، اما مثل سایر مقالات امپریالیستهای غربی در نقدهای مارکسیستهای لنینیست، هدف سیاسی دارد. نقدهای آقای فولادی از مارکسیستهای لنینیست ایرانی با این هدف صورت میگیرد که لنینیستها ایزوله شوند تا مانع سلطه امپریالیستهای غربی بر ایران نشوند. ایشون این سلطه را لازم میداند چون فکر میکند باعث رشد سرمایه داری شده و این رشد ضرورتا جامعه بشر را به جامعه کمونیستی تکامل خواهد داد.

    این مقاله نقد خاصی ندارد جز توضیح این حقیقت که مارکسیسم پایه و اساس روشنی ندارد.
    مارکس مدرک فلسفه حقوق گرفت و اساسا فیلسوف نبود. او حتی، حقوق دان کاملی هم نبود چون شغلی در ارتباط با حقوق نداشت. عقاید مارکس در ارتباط با مسائل فلسفه در حقیقت گفته های پراکنده ای است که بهتر است آنها را فلسفه بافی نام گذاشت. مارکس اصلا کتابی که ماتریالیسم دیالکتیک را توضیح دهد ندارد. برای همین است که بیشتر از یک قرن است که مارکسیستها با هم در بحث و جدال فلسفی هستند.
    نظر مارکس در ارتباط با تاریخ هم فلسفه بافی است نه علمی. ایدئولوژی آلمانی مارکس یکسری ایده هاست که بر اساس تحقیقات علمی نوشته نشده و در آن کلی حدسیات و عقاید غلط و غیر واقعی وجود دارد. ایدئولوژی آلمانی را هواداران مارکس زیادی بزرگ کردند تا از آن برای تفاسیر من درآوردی خود استفاده کنند.
    نظر مارکس در ارتباط با سیاست اقتدارگرایانه بود و نتیجه منطقی آن سیاسی-حزبی دیدن انقلاب شد، تصوری خام و مضر برای زنان و کارگران. ورود به فعالیت سیاسی-حزبی یک تله است.
    تنها نظر مارکس در ارتباط با اقتصاد جامعه سرمایه داری را میتوان علمی دانست و اینهم تنها زمینه ای است که مارکس اکثر اوقات خود را به آن پرداخت و کاری مفید ارائه داد.
    آنچیزی که امروز بنام مارکسیسم وجود دارد، عقاید دلبخواهی هواداران مارکس است. به تعداد مارکسیستها ما انواع مارکسیسم داریم.
    به زنان و کارگران ایرانی:
    مارکسیستها میخواهند ارباب شوند،در محل کار و زندگی، بر اساس ضدیت با ارتجاع متحد شوید نه بر اساس ایدئولوژی ها. ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات و تبهکاری.
    آنارشیست

  30. رسانه اپوزیسیون رژیم، یعنی بی بی سی، خیر داده:
    حزب کارگران کردستان انحلال خود را اعلام کر

    قبل از کامنتی کوتاه درباره این خبر گفته شود که خبرهای رسانه های ارتجاعی مثل بی بی سی در حقیقت مقاله هم هستند و جهتگیری و موضع سیاسی دارند، گرچه ظاهر خبری و بیطرف به خود میگیرند.
    این خبر مربوط به روژاوا نیست اما شامل آنها هم میشود چون اوجلان کیش شخصیت آنها هم بود.
    بسیار عالی، از شر آنارشیسم کاذب رها شدیم. اوجلان کیش شخصیت دولت روژاوا هم هست.

    دلایلی که سالها پیش درباره کاذب بودن آنارشیسم روژاوا می آوردیم:
    – آنارشیسم دولت ندارد.
    – آنارشیسم کیش شخصیت ندارد.
    – آنارشیسم با یک ارتجاع علیه ارتجاع دیگر همکاری نمی کند.
    – آنارشیسم از ارتجاع کمک نمی گیرد.

    آنارشیست

  31. درباره این خبر از بی بی سی:
    پایان دور چهارم مذاکرات ایران و آمریکا؛ بقایی: گفتگو‌ها دشوار اما مفید بود

    مثل قبل گفتند که مفید بود.

    این مذاکرات پشت پرده که زنان و کارگران ایران و جهان از آن چیزی نباید بدانند، اجرای مشخص تر دستورات آمریکا در اعمالی است که رژیم جمهوری اسلامی باید در پیش گیرد.
    چرا؟
    آمریکا گفته اگر تسلیم نشوید حمله میکنیم. رژیم میگوید باشه حمله نکنید ما تسلیم میشویم. وقتی یک طرف تهدید نظامی میکند، طرف مقابل یا باید تهدید نظامی کند و یا تسلیم شود. “مذاکره” یعنی تسلیم شدن. پس مذاکره درباره جنبه های تسلیم شدن و نحوه های آن بصورتی است که در مجموع بنفع آمریکا است. همه ما قربانیان ارتجاع ایران میدانیم که رژیم با کسی مذاکره نمیکند مگر اینکه ضعف داشته باشد، اگر ضعف نداشت، جنگ راه می انداخت.
    چرا آمریکا بمباران نمیکند؟
    رژیمهای ارتجاعی، مثل آمریکا، اگر برایشان مفید باشد که بمباران کنند، میکنند. به احتمالا بسیار زیاد، امید دولت آمریکا این است که کاملا رژیم نوکر شود و در راستای سیاستهای تسخبر جهان آنها حرکت کند. چین و روسیه هم تا به امروز بازنده خواهند بوده اند چون نتوانستند رژیم را قانع کنند که سیاستهای رژیم بگونه ای تغییر کند که جنگ با رژیم برای غرب پر هزینه باشد. رژیم آمریکا-اسرائیل میتوانند سالها ایران را بمباران کنند و هیچ کس هیچ چیزی نمیتواند بگوید.
    اما هیچ پیروزی ای دائمی نخواهد بود، انگلهای ارتجاعی با هم می جنگند، یکی امروز پیروز و فردا شکست خورده است تا اینکه روزی انقلاب آنارشیستی – کمونیستی این بیماری انسان را درمان کند.
    آنارشیست

  32. بازاندیشی اما گلدمن به‌عنوان یک فردگرا، هوادار اصلاح ژنتیکی و هوادار نیچه –
    مقاله در سایت فدراسیون آنارشیست شاخه آمریکا
    https://www.anarchistfederation.net/rethinking-emma-goldman-as-an-individualist-eugenicist-and-nietzsche-apologist/

    این مقاله توضیح میدهد که چرا نیچه ارتجاعی بود و اینکه هواداری اماگولدمن از نظر اصلاح ژنیتیکی نیچه با آنارشیسم در تضاد است. در انتهای مقاله، نوینسده برخی از آنارشیستها را همراه با نظرات ارتجاعی شان لیست میکند و میگوید در مبارزه با فاشیسم و سایر عقاید ارتجاعی باید به خودمان هم رویکردی انتقادی داشته باشیم.
    لیست مقاله از وجود ارتجاع در ذهن برخی از آنارشیستها:
    اشتاینر – انارشیست نبود نیهیلیست بود
    پرودون – ضد یهودی و ضد زن
    باکونین و تولستوی – ضد زن
    مگون و لندآور – ضد همجنسگرا
    کروپتکین – دفاع از متحدین در جنگ اول
    کاموس – هوادار استعمار الجزایر
    بوکچین – قدرت طلب
    چامسکی – توجیه گر دولتهای ارتجاعی “ضد-امپریالیست”
    لوسی پارسون – پیوستن به حزب کمونیست در آخر عمر

    مقاله کاملا درست است اما متاسفانه به عمق قضیه نمی رود و به چرا ها نمی پردازد.
    آنارشیستها، بر خلاف مارکسیستها، کمتر روی تفکر منطقی و علمی تکیه کرده اند و این باعث شده که افکار ارتجاعی در آنها رشد کند و یا از بین نرود. البته، مارکسیسم در بند فلسفه بافی گیر است. گرایشات غیر علمی آنارشیستها و فلسفه بافی مارکسیسها پیدایش انقلاب را غیر ممکن کرده است.
    بدون تفکر منطقی-علمی و گقت و شنودهای انتقادی تابع آن، هیچ انقلابی قابل تصور نیست. ایرانی های آنارشیست زیادند و صدها کامنت آنارشیستی در سایت روشنگری وجود دارد. در این سالها حتی یک آنارشیست این کامنتها را ارزیابی نکرده است و مثل مارکسیستها هر کس دکان خودش را ساخته. بسیاری از عقاید آنارشیستهای ایرانی در حقیقت ظاهر آنارشیستی دارد و باطن آن همان سرنگونی طلبی غیر انتقادی انقلاب مخملی است، این امید احمقانه که دولت بعدی راه انقلاب را باز میکند؟!!!!
    البته چنین توهمی وجود ندارد که جنبش آناشیستی-کمونیستی از طریق گفت و شنودهای خارج از محل کار و زندگی رشد خواهد داشت، همین کامنتهای آنارشیستی از محل کار و زندگی شکل گرفته نه صرفا کتابها و کتابخانه ها. روحیه لازم در مبارزات انقلابی در محل کار و زندگی نباید بر اساس شخصیت پرستی و رویکردهای احساسی و قومی و خانوادگی باشد. انقلاب مثل پیدایش انسان، طبیعت منطقی و علمی دارد. حیوانات هم هم نوع خود را دوست دارند، اما روند اصلی زندگی آنها بر اساس علم ومنطق (شناخت نظری و تغییر) و گفت و شنود های نظری لازمه نیست.
    آنارشیست

  33. درباره این مقاله:
    آیا در آستانه جنگ جهانی سوم هستیم؟ پاتریک وینتور – گاردین

    در این مقاله نظرات بدبینانه سیاستمداران سرشناس غربی در ارتباط به شرایط سیاسی جدید جهان بیان می شود. از بین رفتن نظم جهانی مابعد جنگ دوم، جنگ سوم فی الحال شروع شده، دوباره جنگ سردی در حال شکل گیری است، آمریکا به اروپا خیانت کرده، اروپا دنبال شروع تک روی است و جهان چند قطبی هم امن نیست.

    این مقاله بسیار غلط انداز است. عنوان درست این مقاله باید باشد:
    آیا امپریالیستهای غربی بلاخره دست از استعمارگری برمیدارند؟
    چهار پنج قرن است که امپریالیستهای غربی مشغول استعمارگری هستند و امروز دورانی است که دیگر حربه دموکراسی خواهی و حقوق بشر استعماری بعد از جنگ دوم کار نمیکند. کار لیبرال دموکراتها فعلا تمام شده است و ماموریت ادامه روند قبلی به محافظه کاران و تندروهای ناسیونالیست داده شده است. دولت سایه غرب هیچ تغییری نکرده، هنوز سرمایه داران بزرگ حاکم هستند (امروزه مالی) و رویای امپراتوری بر جهان دارند.
    چیزی بنام جنگ اول و جنگ دوم اروپا در حقیقت ابداع غربی هاست. پیدایش سرمایه داری جنگ اول جهانی بود، جنگی برای مستعمره کردن تمام جهان. این جنگ به پیروزی غرب منجر شد، اما مقاومت قربانی ها ادامه پیدا کرد تا به امروز. متاسفانه، مقاومت ها همگی با مضمونی ارتجاعی صورت گرفت و برای همین است که باخت و بردها همیشه تحمیل بحران به زندگی اقشار و طبقات تحت سلطه و استثمارشونده بوده است تا انقلاب. امروز هم ما با بحران اقتدارگرائی مواجهیم. تا وقتیکه انقلاب آنارشیستی کمونیستی شروع نشود، اکثر ما زنان و کارگران قربانی بحران آفرینی های اقتدارگرایان (در حقیقت اقتدارگرایی در انسان) خواهیم بود.
    آنارشیست

  34. درباره این خبر از بی بی سی مرتجع:
    ویتکاف: ایران باید نطنز، فردو و تمام تاسیسات هسته‌ای را جمع کند

    این در تائید کامنتهای آنارشیستی گذشته است که هدف آمریکا مذاکره نیست بلکه نشست برای تسلیم شدن جمهوری اسلامی است. این درک از قضیه دشوار تیست. قاعدتا باید اینطور باشد چون جبهه مقاومت اسلامی رژیم از لحاظ نظامی شکست خورده است. جمهوری اسلامی مجبور است تسلیم شود و این از دست دادن استقلال سیاسی اش است. اگر تسلیم نشود، ایران مباران می شود و این محدود به تاسیسات اتمی اش نخواهد بود. رژیم جمهوری اسلامی بعلت ذات اسلامی تندرو و خرافی اش توانایی بوجود آوردن اقتصاد ملی مقاوم در مقابل امپریالیستهای غربی و شرقی را داشت و ندارد. چنین کاری فقط از طریق ایدئولوژی سرمایه داری دولتی مارکسیسم ممکن است ، آنهم در جناح بلشویکی اش.
    البته، رژیم راه حل دارد، اما کار ما اینجا کمک به ارتجاع نیست و اکر آن راه حل را انتخاب کند، چون آنهم ماهیت ارتحاعی خواهد داشت، روند رویکرد کلی انقلاب را تغییر نمیدهد. انقلاب هست از بین بردن ارتجاع یعنی از بین بردن اینها: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری.
    توضیح بیشتر ارتجاع:
    مردسالاری – سلطه مرد بر زن که همراه است با تضعیف زن در دفاع از خود، چه روحی و چه فیزیکی و چه دانشی و اجتماعی.
    بردگی مزدی – محروم کردن انسانهای دیگر از داشتن مالکیت بر وسایل تولید که نتیجه آن یا مرگ است، یا گدایی و یا فروش نیروی کار در ازای دریافت مزد در حدی که برای سود و ثروت مالک سرمایه دار لازم است .
    امپریالیسم – وقتی سلطه گری و استثمارکری اربابان در یک قلمرو از حد آن قلمروی فراتر می رود.
    هیراشی – نوعی از کار گروهی که سیستم دیکتاتوری نسبی هرمی در آن وجود دارد. هیراشی در تضاد با همکاری و همیاری و همبستگی قرار دارد و ذاتا در خدمت سلطه و استثمار است.
    تعصبات – تحقیر غیر خودی بمنظور سلطه و استثمار و یا اعمال ضد بشری دیگر.
    تبهکاری – تعرضات فردی و گروهی سلطه گرانه و استثمارگرانه ای که در کنار اعمال قانونی سلطه گرانه و استثمارگرانه به زنان و کارگران تحمیل می شود.
    آنارشیست

  35. قسمت دوم
    ماتریالیسم تاریخی پر از گنگی و نیازمند به پاسخ به دهها سئوال است. بدبختی این است که علی رغم این گنگی ها، مارکسیستها ایمانی آنها را پذیرفته و بدبختی بیشتر اینکه بر اساس آن جان میلیونها نفر را برای این عقیاد به خطر انداختند و جنگ و نزاع و شورش راه انداختند و بلاخره هم هیچ نتیجه ای نکرفتند و اصرار دارند هر کدام به رپش خود این شکستها را تکرار کنند.
    در ارتباط با تمامل سرمایه داری به کمونیسم، مثلا، کمونیسم چه تکنولوژی و روابطی را در دل سرمایه داری بوجود می آورد که قرار است روابط کمونیستی مولد تر شده و به این علت بر روابط سرمایه داری غلبه کند. فعلا که تکنولوژی و نیروهای موده بی وقفه در حال رشد است و مناسبات تولیدی اساسا از بازار آزاد در حال عبور به بازار بسته انحصاری است.
    بلاخره جامعه کمونیستی جبرا خواهد آمد یا ارادی؟ این که علمی نیست بگوئیم حتما یکروزی خواهد آمد و‌ منتظر بشویم که روزی بیاید بگوئیم دیدی آمد؟ اصلا شاید هیچ وقت نیاید، آنوقت تکلیف این جبر چه می شود؟
    خلاصه اینکه ماتریالیسم ناریخی مارکسیسم ایمانی است نه علمی.
    آنارشیست

  36. نقد مقاله آقای فولادی را کمی گسترش دهیم.
    قسمت اول
    در ارتباط با دگم “قانون تکامل مادی” مارکس و انگلس، و گنگی موجود در آن، سئوالات زیاد است.
    یک ایرادی که به ماتریالیسم تاریخی گرفته میشود این است که چرا مارکس در توضیح ماتریالیسم تاریخی اش در “پیشگفتار” ، حرفی از مبارزه طبقاتی نمی زند و تکامل تاریخ را صرفا از حل تضاد مناسبات تولیدی با رشد نیروهای مولده میداند ؟! تاریخ انسان تاریخ مبارزه طبقاتی است، از انگلس است. روابط فئودالی چه تکنولوژی آورد که تولید را مولد تر از برده داری کرد، طوریکه ما بگوییم خصوصیت تکنولوژی فئودالی است؟ اصلا، آیا برده داری در تمام دنیا وجود داشت؟ در بسیاری از جوامع اصلا وجود نداشته. برده داری در بسیاری از جوامع غلبه هم نداشته و آن جوامع عمدتا دهقانی بوده اند. مارکس میگوید این روابط مشخص و قابل تمایز وجود داشته و یکی بعد از دیکری آمده و مثلا “ترقی” بوده است:
    آسیائی
    باستانی
    فئودالی
    سرمایه داری
    بحث این است که کجا این روابط مشخص و قابل تمایز وجود داشته؟ چین؟ آفریقا؟خاورمیانه؟ هندوستان؟ آمریکای شمالی؟ آمریکای جنوبی؟ در هر کدام از این مناطق جوامع گوناگونی وجود داشته. کجا مارکس آمده تک تک این جوامع را ارزیابی کرده و از ان صورتبندی های کلی را نتیجه گرفته؟ در حقیقت، اعتقاد مارکس هم ایمانی است نه تحقیقی، نه بر اساس مشاهدات و تحقیقات عینی. مارکس تغییرات فئودالیسم به سرمایه داری را در بعضی از مناطق اروپای اطراف خودش مشاهده کرده و آمده دلبخواهی یک رابطه ای استنتاج کرده و آنرا به تاریخ دنیا و تمام جوامع تعمیم داده. اینکه علم نیست، سمبل کاری است. در ایران، مثلا میتوان گفت شیوه تولید آسیایی شد فئودالی، البته شهرها در ایران خیلی در اقتصاد سهم داشتند، بحث این است که کی “شیوه آسیائی” شد فئودالی؟ بعلاوه، کی در ایران روابط “باستاتی” شد “شیوه تولید آسیائی”؟ روابط باستاتی یعنی برده داری؟
    میگویند نظرات مارکس و انگلس را تحقیقات مورگان به اثبات رساند. پس، قبل از مورگان، این دو کجا تحقیقات مشخص و علمی در ارتباط با تکامل انسان داشته اند؟ چرا نظرات مورگان دقیقا مثل مارکس نیست؟
    پایان قسمت اول

  37. قسمت دوم
    4 – واقعیت زیستی رژیم جمهوری اسلامی ارتباط تنگاتنگی دارد با سایر دولتها و جوامع دیگر. اگر قرار است و یا «باید» رژیم جمهوری اسلامی سرنگونی شود، ابتدا «باید» دولتهای امپریالیست غربی از جمله آمریکا سرنگون شود چون از طریق کودتا علیه مصدق مانع رشد سرمایه داری ایران شدند و حتی پیش تر، هم با شاهان و فئودالها و هم با سرمایه داراها دست به یکی میکردند و مانع رشد سرمایه داری ملی میشدند.
    5 – پس تا اینجا می‌بینیم که مقاله ایمانی است نه علمی.
    6 – مقاله قول میدهد اما فراموش میکند که توضیح دهد چه جوامعی میتوانند نقس “انسان دوستانه” سرنگونی طلبانه داشته باشند. از مقالات قبلی آقای فولادی میتوان حدس زد که منظور ایشون جوامع سرمایه داری دموکراتیک امپریالیستی غرب است. پاسخ آنارشیستی این است که زنان و کارگران آنارشیست-کمونیست ایرانی احتیاجی به لطف کودتاچی ها، بچه کش ها و نسل کشهای امپریالیست غربی ندارد، ممنون! فقط توده های عقب افتاده و فریب خورده احساس احتیاج به آن‌ها پیدا میکنند.

    نظر آنارشیستی در ارتباط با سرنگونی،
    فعلاً ذهنیت زنان و کارگران ایران و جهان برای انقلاب و سرنگونی هیچ دولتی مناسب نیست چون محتوای آنارشیستی-کمونیستی ندارد. سرنگونی رژیم نه باید دارد و نه نباید، همانطور که سرنگونی سایر دولتها هم به همین علت نه باید دارد و نه نباید. به عبارت دیگر، از آنجا که توده ها فعلاً انقلابی نیستند، حرف از سرنگونی زدن خود فریبی، خالی بندی، عبارت پردازی و همکاری با دولتهای خارجی رقیب در سرنگونی جمهوری اسلامی است. بهترین کار برای زنان و کارگران آنارشیست این است که در محل کار و زندگی ارتجاع را نقد و از طریق تشکل سازی غیر سلسله مراتبی، نفی کنند. اگر رژیم از طریق ذهنیتهای ارتجاعی توده ها سرنگون شود، همین روش کماکان باید ادامه پیدا کند، زیرا رژیم بعدی بهتر از این رژیم نخواهد بود.
    پایان
    آنارشیست

  38. درباره این مقاله:
    چرا رژیم باید سرنگون شود
    خدامراد فولادی

    قسمت اول
    مقاله میگوید که رژیم جمهوری اسلامی به علت جبر تکاملی کشف شده توسط مارکس و انگلس باید سرنگون شود. در این جبر، نظام سرمایه داری جای نظام ماقبل سرمایه داری را میگیرد و چون رژیم از نوع ماقبل سرمایه داری است، سرنگونی برای تکامل سرمایه داری در ایران لازم است. او اضافه میکند که این سرنگونی باید توسط جامعه ایرانی ها صورت بذیرد و جوامع دیگر فقط نقش انسان دوستانه ایفا میکنند.

    چرا بحث این مقاله غلط است:
    1 – نظر مارکس و انگلس در ارتباط با تکامل جوامع فلسفه بافی است و اصلاً علمی نیست. در بهترین حالت، پیش علمی و فرضیه است. روش آقای فولادی هم اسکولاستیک است نه علمی. روابط اقتصادی ایدئولوژی را تعیین نمیکند چون وجود روابط اقتصادی خودش نیازمند ایدئولوژی است. مثلاً، برای اینکه کار مزدی وجودداشته باشد، باید ایدئولوژی-دولتی وجود داشته باشد تا آنرا اجرا کند.
    2 – اگر تکامل جوامع جبری است، پس بایدی وجود ندارد، ذهن آقای فولادی از طریق جبر مادی به باید رسیده و خودش نمیداند چه میگوید. سرنگونی هم بلاخره یک روزی می اید، فعلاً بخوریم و بخوابیم و فرار کنیم تا آنروز!
    3 – تاریخ بشر بر اساس جبر حرکت نمیکند، بلکه بر اساس اراده ما انسانها تکامل پیدا میکند. جوامع حیوانات بر اساس جبر حرکت میکنند چون آنها با اتکا به نظر سازی عمل نمیکنند و برای خود محیط و شرایط زندگی بوجود نمی آورند. انسانها در تمام زمینه های زندگی خود ذهنیتی سازنده و فعال دارند و محیط زندگی خود را بر اساس افکاری که شکل میدهند، می سازند، حال چه این افکار ارتجاعی (سلطه و استثمار) باشد، چه انقلابی (برای رهائی از سلطه و استثمار). حتی مبارزه نظری مارکسیستها با مخالفان اثبات این حقیقت است که اراده و ابتکار نقش اصلی را ایفا میکند.
    پایان قسمت اول

  39. درباره جنگ امپریالیستهای غربی با جبهه مقاومت اسلامی گفته شد، حالا درباره جنگ اوکراین.
    بنظر می آید که مسیر حرکت برای “صلح” در حقیقت نه برای صلح بلکه برای ادامه همان سیاست دوران بایدن است تا اینکه ببینند آیا روسیه از پا در می آید یا نه. یک راه برای امپریالیستهای غربی این است که وارد جنگ مستقیم بشوند و جنگ نیابتی امریکا-روسیه به جنگ مستقیم تبدیل گردد. این بقیه را هم وارد جنگ میکند و به جنگ جهانی تبدیل میشود که انتهای آن به احتمال قوی جنگ هسته ای خواهد بود. در جنگ هسته ای، کشورهای اروپائی بیشترین ضرر را میکنند و آمریکا کمترین.
    مثل همیشه، تضادها و جنگهای مرتجعین بنفع ما زنان و کارگران نیست و ما باید تکلیف خود با ارتجاعیون خودی و جهانی با انقلاب آنارشیستی کمونیستی روشن کنیم. این تنها راه صلح دائم است.

  40. درباره این مقاله،
    خال‌های دائمیِ پلنگ – ل. تدین نژاد

    بحث مقاله این است که جمهوری اسلامی بیخود به آمریکا اعتماد میکند و مذاکره فایده ندارد. نپیسنده برای این ادعای درست خود مدرک می آورد..

    درک نویسنده این مقاله بسیار درست است. در کامنتهای آنارشیستی زیادی ذکر شد که درجه اعتماد به استثمارگران باید صفر باشد. نویسنده احتمالا آنارشیست نیست اما بعلت حداقل ضد غرب بودن، واقعیت را خوب فهمیده.
    اما،
    نویسنده فرض را بر این گرفته است که رژیم داوطالبانه و نه از روی استیصال و‌ شکست نظامی خوردن وارد مذاکره شده است. وضعیت رژیم در دوران روحانی با وضعیت رژیم در حال حاظر کاملا فرق دارد. رئیس جمهور و وزیر خارجه رژیم را به احتمال زیاد ترور کردند، رئیس حماس را در تهران ترور کردند، دست و بال حزب الله را بریدند و غزه را به خرابه تبدیل کردند، اسد را انداختند و ابزارهای جنگی خود را به نزدیکی ایران رسانده اند و کلی اپوزیسیون دموکرات و سرنگونی طلب درست کرده اند. رژیم باید استقلال سیاسی خودش را بدور بیاندازد که اگر اینکار را کند بتدریج معلوم خواهد شد که چه داده و چه خواهد گرفت. در این گزینه جنگ وجود ندارد و برای زنان و کارکران ایران مفید است چون آدم بی طرف مشغول به زندگی ساده خود کشته نمی شود. گزینه مقاومت هست بدبختی و زنان و کارگران و حتی رژیم و در انتها سرنگونی و یا بدتر.
    راههای دیگر چطور؟:
    دو راه حل دیگر برای بقای رژیم و جلوگیری از جنگ هم هست. اما گزینه تسلیم بهتر است، این دو گزینه ممکن است به جنگهای مخوف تر کشیده شود و من مشاور ارتجاع نیستم.

    در پائین ارتجاع توضیح داده شد، حالا با انگشت نشان دهیم:
    ۱ – رژیم
    ۲ – امپریالیستهای غربی
    ۳ – امپریالیستهای شرقی
    ۴ – اپوزیسیون فعلی رژیم چون همه دولتگرا هستند، حتی آنارشیستهای آن در خفا، چون هوادار زن زندگی آزادی شدند و متوجه ارتجاع غرب زدگی استعماری آن نبودند.

    آنارشیست

  41. فکر کنم قسمت دوم نرسید و منهم دیگر آنرا ندارم.
    خب، بجای آن دو مطلب کوتاه،
    1.
    کلا پیشنهاد درست کردن دولت دموکراتیک یعنی پیشنهاد وابستگی سیاسی اقتصادی و پیوستن به پیمان ناتو خارج اروپا علیه دیکتاتورهای شرق، زیرا سرمایه داران سکولار لیبرال ایران پولی ندارند و ترجیح میدهند که از سرمایه دارهای غربی کمک بگیرند و آنها هم بدون تضمین سلطه شان به کسی کمک نمیکنند. مصدق هم خیلی به آمریکا توهم داشت و چوب آنرا خوب خورد. سلطه سرمایه داران غربی بر سرمایه داران سکولار و دموکرات ایران هم یعنی دیکتاتوری. آنها انتظار دارند که مزدکار پائین نگه داشته شود و کمونیست و از این چیزها رشد نکند و از لحاظ سیاسی همه در مقابل اعمال جنایتکارانه آنها خفه شوند.
    2.
    چرا در این چندین سال گذشته، گرچه انتقادات آنارشیستی به ماتریالیسم تاریخی و عملکرد مارکسیستها بسیار زیاد بود، کسی وارد بحث و جدل و نقد و نفی این کامنتها نشد؟ دلیلش این است که مارکسیستها نمیخواهند با زشتی افکار و عملکردهای خود روبرو شوند. آنها ترجیح میدهند در این باره بحثی نشود و همه چیز نادیده گرفته شود تا بتوانند به افشاگری از رژیم فی الحال افشا شده بپردازند به خیال اینکه آنها هستند که دارند رژیم را تضعیف و سرنگونی میکنند نه عملکرد امپریالیستهای مخالف رژیم.
    آنارشیست

  42. قسمت دوم
    پس می بینیم که رشد نیروهای مولده، قاعده اصلی ماتریالیسم تاریخی ، کاری به عشق و همکاری و همبستگی ندارد. بیخود نیست که فئودال و سرمایه دار در مقاطع تاریخی می شوند اتقلابی! انقلابی در ماتریالیسم تاریخی بار اخلاقی ندارد.
    حال آیا رشد نیروهای مولده میتواند در خدمت اخلاق خوب،‌ یعنی عشق و همکاری و همبستگی قرار گیرد؟
    مطمئنن میتواند،
    اما دیدیم، که این در خود رشد نیروهای مولده نیست، نیروهای مولده منطقی و علمی و خنثی است. این فقط از طریق نقد نظری و نفی عملی سلطه طلبی ممکن است که ذات آنارشیسم است. آنارشیسم در تضاد با رشد منطقی و علمی بشر نیست، علیه استفاده از آن در سلطه طلبی است. هیچ ربطی میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی وابسته با آن با اخلاق وجود ندارد چون اولی فقط ابزار است. هزاران سال پیش سر می بریدند و برده میکردند و خرافی میکردند، امروزه همان کار را با رشد نیروهای مولده بیشتر، یعنی با بمب و تفنگ،‌بردگی مزدی و روانشناسی علمی انجام میدهند.
    بما میگویند که اجتماعی شدن تولید کار اجتماعی کردن مالکیت را برای همیشه ممکن میکند. اما اجتماعی شدن تولید در برده داری هم وجود داشت، برده ها فاقد ابزار تولید و فاقد توانایی مبادله نیروی کار خود بودند. در حقیقت، پیدایش انحصارات و غلبه سرمایه داری مالی دارد جامعه را دارد بجانب برده داری صنعتی غیر مزدی سوق میدهد. امروزه میلیاردها انسان فاقد توانایی ارائه نیروی کار خود بعنوان کالا هستند و برده غیر مزدی شده اند. آنها گرچه مزد میگیرند، اما مزد آنها چیزی نیست جز سهم زنده ماندن، انها توانایی معامله ندارند. اتحادیه ها فاقد قدرت و صرفا خدمتکارند. بزودی تمام دنیا از جمله کشورهای اروپایی نیز فاقد بازار کار خواهند شد. چیزی بنام کمبود نیروی کار در عمل وجود ندارد. صرفا ، برای صاحبین اقتدار و ثروت، انسانهای بی ارزشی وجود دارند که مولد نیستند. بزودی سرمایه داری وجود نخواهد داشت. پس رشد نیروهای مولده نه به کمونیسم، بلکه دارد به بردگی صنعتی تکامل پیدا میکند.
    پایان
    آنارشیست

  43. شاید این سئوال مطرح شود که چه چیزی بدترین وجه ارتجاعی فرضیه ماتریالیسم تاریخی است؟
    قسمت اول
    ندیدن نقش اخلاق در تکامل انسان.
    در این فرضیه خوب و بد و در نتیجه تعهد اخلاقی وجود ندارد. بنوعی این فرضیه متعلق به مارکس و انگلس نیست، بلکه متعلق به کسانی هست که معتقدند اگر بهتر آدم بکشی، بهتر فریب بدهی، بهتر سازماندهی کنی و بهتر استثمار کنی، بهتر زندگی میکنی. این نگرش تاریخ چند هزار ساله دارد. حال این بهتر ها را توضیح بدهیم.
    بهترین نوع آدم کشی استفاده از سلاح است. از چند هزار کیلومتری میتوانی چند میلیارد آدم را به قتل برسانی. متشکر از رشد نیروهای مولده.
    با روانشناسی ترس، محروم کردن، تهدید کردن و تنبیه فیزیکی و شکنجه (چه مذهبی و چه سکولار و چه آته ایستی) میتوانی میلیاردها انسان را مطیع و ناآگاه و احمق بار بیاوری. این هم هست رشد نیروهای مولده، در علم روانشناسی اقتدار.
    با ابتکارات و ابداعات گوناگون در سیستم کار گروهی میتوانی سلسله مراتبی (هیراشی ی) درست کنی که راس هرم سلطه گر را در امان از انتقام و انقلاب قرار دهد. این هم هست رشد نیروهای مولده، چون باید برای ابداع و تغییر روش سازماندهی سلطه ، ورزیده و بارآور باشی. این هست علم و فن مدیریت انسانی.
    با بالا بردن راندمان تولید ارزش اضافی از نیروی کار برده شده ها، که شکل عالی آن روابط سرمایه است، میتوانی با ثروت دانشمند و دکتر و مهندس استخدام کنی و از لحاظ فیزیکی راحت زندگی کنی.
    پایان قسمت اول

  44. قسمت سوم
    سرنگونی شاه به پیدایش جمهوری اسلامی منحر شد چون در جامعه مبارزه علیه ارتجاع در جریان نبود. ارتجاع صاحب نفوذ، مذهب شیعه اسلامی بود. مبارزات همگی مابین اقتدارگرایانی بود که زنان و کارگران را ابزار سلطه طلبی خود کرده بودند. در این کارزار، اسلامیون شیعه دست پیش داشتند. مخالفت ارتجاعی با آمریکا و اسرائیل و غرب نقش تعیین کننده در پیروزی اسلامیون داشت. این، در عین حال، شامل مخالفت با مارکسیسم و لیبرالیسم هم میشد. این دو جریان از طریق تبلیغات روزمره ضد مارکسیستی و ضد لیبرالیستی دستاندرکاران رژیم ایزوله و در انتها با کودتا علیه بنی صدر، از صحنه سیاسی جامعه حذف شدند. رژیم که تا مغز استخوان سلطه جو و متعهد به بردگی مزدی بود ماند و کشورهای دیگر.
    بعلت خرافی بودن و تعصب ضد مارکسی، رژیم دنبال رشد نیروهای مولده داخلی نرفت و اساسا راه استثمارگری از طریق نزدیکی با امپریالیستهای شرق و غرب را پیشه کرد. از آنجا که ارتجاع جهانی دو جناح داشت، رژیم هم دو جناح پیدا کرد، یکی اصل رژیم که تمایل به ارتجاع امپریالیستی شرق داشت و دیگری تمایل به امپریالیسم غرب. تمام لایه های دیگر ارتجاع فعلی حاکم ایران در انتها در این دو جناح هستند. اپوزیسیون فعلی رژیم هم که همگی تا مغز استخوان ارتجاعی هستند نیز در انتها یا نوکر امپریالیستهای غربی هستند و یا شرقی. فعلا ذهن و جسم زنان و کارگران ایران متعلق به ارتجاعیون حاکم و ارتجاعیون اپوزیسیون است. بدون درک و نقد اهمیت برده کننده روحیه سلطه طلبی و استثمارگری منتجه از ان، زنان و کارگران ایران و جهان راه خروجی از این وضعیت فلاکت بار بردگی خود ندارند، حال چه از طبقه “متوسط” باشند و چه زیر متوسط. طبقه بالای اقتدارگرا و امروزه مرد سالار، سرمایه دار، امپریالیست و متعصب و تبهکار هم از یکطرف درگیر شورشهاست و از طرف دیگر درگیر رقابتهای کشنده. وضع فرهنگ بشر بسیار احمقانه و جنایتکارانه است و راه حل این بیماری زیستی، انقلاب آنارشیسی-کمونیستی است. این انقلاب بجای اینکه دنبال درست کردن ابزار سلطه (دولت) باشد، دنبال برقرار کردن ذهنیت منطقی و علمی ضد سلطه جویی است. این ضدیت، پیوند لازم برای تجدید نگرش و تجدید تشکل جامعه انسان را فراهم میکند. بدون این انقلاب، بردگی پایدار خواهد بود.
    پایان
    آنارشیست

  45. قسمت دوم
    برخلاف نظر آقای رهنما، راه برون رفت از وضعیت فلاکت باری که مارکسیسم در جنبش ضد ارتجاع بوجود آورده، نه دنباله روی از ارتجاع سکولار دموکرات و کمک به آن، بلکه برعکس، نقد و ایزوله کردن مارکسیسم و افشای اعمال زشت و جنایتکارانه اش است. مارکسیسم در ابتدا بسیار جذاب است چون علیه استثمارگری سرمایه داری است، اما از طریق ماتریالیسم تاریخی غیر علمی، غیر اخلاقی و ارتجاعی اش، بر خلاف دیدگاه کمونیستی آنارشیستی، هر فعالی را فاسد و قدرت طلب میکند. تمام انسانهای صادق و آماده برای مبارزه با ارتجاع ، از طریق ایدئولوژی مارکسیسم به انسانهای دنباله روی “تاریخ” و نمایندگان “تاریخ” تبدیل می شوند تا اتسانهائی خلاق و انقلابی. مارکسیسم، در حقیقت، نقش مذهب را ایفا میکند، از یک طرف جذاب است چون ضد بردگی اقتصادی است، از طرف دیگر برده رهبر تولید میکند. رهبران در هرم تشکیلات هستند و کساتی هستند که مثل سیستم هیراشی مذاهب ابراهیمی ، به نسبه ، مارکس را از همه بهتر می شناسد. این سیستم بردگی با آزادی کاملا در تضاد است و نمیتواند دیدگاهی در خدمت رهایی اقتصادی و رهایی از ارتجاع پرورش دهد.

    جناب رهنما تشکلات مارکسیستی رادیکال را مطالعه کرده اما تشکلات اقتدارگراهای لیبرال دموکرات تاریخ اروپا و سوابق سرکوبکری و استعمارکری جنایتکارانه آنها را مطالعه نکرده است. اگر مطالعه کرده بود به ما زنان و کارگران پیشنهاد نمیداد که از سیستم حاکمیت سیاسی-استثماری-استعماری غربی هواداری کنیم. البته ایشون از ما نخواسته، از رهبران مارکسیست خواسته، دیالوگی دارد با بالائی ها!!! ما هم از پایین اینطور به او پاسخ دادیم: این کامنت.

    پایان قسمت دوم

  46. درباره این مقاله:
    نگاهی به برنامه‌های جریان‌های چپ انقلابی در دنیای تغییریافته – سعید رهنما

    قسمت اول
    این مقاله به ارزیابی برنامه های مختلف تشکلات مارکسیستی رادیکال ایران می پردازد و مسائل ناروشن آنها را توضیح میدهد. بعد، با دیدگاه خودش، ترکیب طبقاتی معینی از جامعه ایران را ارائه میدهد. نویسنده بیان میکند که انقلاب سوسیالیستی در یک کشور ممکن نیست. مقاله به سه نوع ارتجاع حاکم اشاره میکند:، نولیبرالیسم، بنیادگراهای مذهبی (مسیحی، اسلامی و یهودی) و فاشیسم. از دید نویسنده، حتی اگر تمام تشکلات مارکسیستی ایران متحد شوند، نه توانائی سرنگونی دارند و نه میتوانند انقلاب سوسیالیستی در یک کشور کنند. پیشنهاد نویسنده این است جامعه ایران به یک نظام دموکراتیک، سکولار و ترقی‌خواه احتیاج دارد و چپ باید در آن شرکت کند تا هم شرایط انقلاب سوسیالیستی فراهم شود و هم از راست روی دولت جدید جلوگیری کنند.

    نویسنده این کامنت چندی پیش دقیقا همین مطالعه را از تشکلات مارکسیستی ایران در پیش گرفت و افکار موجود آنها را تا زمان مارکس دنبال و ارزیابی نمود. نتیجه این مطالعه این شد که:
    ۱ – مارکسیسم، از جمله خود دیدگاه مارکس و انگلس، توانایی فراتر رفتن از سرمایه داری دولتی را ندارد.
    ۲ – مارکسیسم در زندان فرضیه محدود نیمه خرافی و نیمه علمی ماتریالیسم تاریخی گیر است.
    ۳ – علت ناتوانی ذاتی و محدودیت نظری مارکس و مارکسیسم، اقتدارگرا بودن آنهاست، از اینرو در طول تاریخ ارتجاعی بوده اند و به طبقه ارتجاع تعلق دارند.
    نکته: ارتجاع هست مردسالار، سرمایه دار (ارباب بردگی مزدی)، امپریالیسم، فرمانده (هیراشی)، متعصب و تبهکار.

    پایان قسمت اول

  47. همه اپوزیسیون سرنگونی طلب، چپ و راست، فکر میکنند که اصلا گفت و شنود لازم نیست. اینطور فکر میکنند که وقتی امپریالیستهای غربی دارند کار را تمام میکنند، چرا آنها به خودشان زحمت بدهند. از اول میدانستیم که سرنگونی طلبی بی محتوای موجود، از روحیه بردگی است، خودشان هم میدانند که لیاقت آزادی ندارند.
    آنارشیست

  48. نکته آخر امروز و در ارتباط با کامنت اوضاع جهانی اینکه:
    مطمئنن بعلت تحریم (نه سرمایه داری اسلامی حاکم چون سرمایه داری عربستان هم اسلامی است) وضع اقتصادی زنان و کارگران خراب است و آنها را اعتصابی و اعتراضی و شورشی کرده. این پاسخی طبیعی به حاکمیت ارتجاع داخلی و فشار ارتجاع خارجی بر رژیم دارد.
    اما از لحاظ سیاسی،
    تمام جریاناتی که دموکراسی خواه سرنگونی طلب هستند و دنبال درست کردن رژیمی با الگوی دموکراسی غرب هستند، کاملا در همسوئی با بخش سرنگونی طلب امپریالیستهای غربی قرار دارند. تمام بلشویکهای سرنگونی طلب هم بیهوده سرنگونی هستند چون رژیم آنها فی الحال سرنگون شده است و آنها چیزی برای ارائه ندارند.
    پس،
    باید از سرنگونی طلبی فوری اجتناب کرد و بیجا و بی موقع آن را طرح نکرد تا توده ها مهره سیاستهای ارتجاعی غرب و شرق و رژیم نشوند.
    کار درست، یادگیری در تشخیص ارتجاع و سازماندهی کلکتیو و شورائی در محل کار و زندگی علیه فرهنگ ارتجاع است. با فرهنگ ارتجاعی نمیتوان انقلاب کرد. انقلاب در تاریخ نصب نشده و فقط محصول آگاهی آنارشیستی و کمونیستی زنان و کارگران است.
    آنارشیست

  49. در جمع بندی از تمام مقالات ارزیابی شده مربوط به وضعیت جهانی در این صفحه

    هر روز که میگذرد این برداشت که در کامنتی قبلا ذکر شده بود، درست تر بنظر می اید:
    بایدن را نصب کردند تا اوکراین را به اسرائیل روسیه تبدیل کنند، حمله روسیه این روند را کمی خنثی کرد، امید داشتند روسیه شکست بخورد، شکست نخورد. دیدند که دارد یواش یواش پیشروی میکند، ترامپ را نصب کرده اند. کار ترامپ بوجود آوردن بهانه برای دخالت مستقیم آمریکا و ناتو در اوکراین است. این وضعیت بسیار خطرناکی بوجود آورده. فعلا امید دارند تا روسیه باید طرف غرب.
    از طرف دیگر، کار جبهه اسلامی ضد آمریکا در حال (البته فعلا، بعلت مذهبی بودنش، نابود نخواهد شد) تمام شدن است. و اسلامیون مزدبگیر دارند جای آنها را پر میکنند. با قبول نوکری توسط ایران کار رژیم تمام است، یا با امتناع از آن، به ایران حمله میکنند تا آنقدر تضعیف شود تا از طریق جنگ داخلی و یا یک جنگ مثل جنگ عراق دوم کارش تمام شود. این روند ممکن است چند سال طول بکشد و به دموکرات و محافظه کار آمدن در آمریکا و غرب مربوط نیست.
    امپریالیستهای غربی با هم اختلاف زیادی ندارند و تضادهایشان قابل حل و جنگ زرگری است. هدف آنها تمام کردن کار همه دولتها و جریانات سیاسی و رقیبی است که با امپراتوری مالی و نظامی آنها مخالفند. اینکه ایا موفق شوند، بعید است. البته تا وقتیکه از اهالی خود کشته نمیدهند و بیشتر از سربازهای اجیر شده استفاده میکنند، حالت تعرضی خود را ادامه میدهند. دلیلی هم ندارد که در چهارچوب اقتدارگرائی و استثمارگری چنین کاری نکنند. هزینه مالی و جسمی این کار را کشورهای نوکر شده می پردازند.
    راه حل خلاص شدن از این بیماری هولناک تمدن انسان، نه رفرمیسم است و نه دولتگرائی مارکسی که عاقبتش تجدید اقتدار و استثمار است. راه حل اقتباس بینش آنارشیسم کمونیستی است زیرا ارتجاع را در محل تغذیه اش یعنی محل کار و زندگی به چالش میگیرد (نه در دفتهرای حزبی) و روی برتری کمی زنان و کارگران آگاه شده حساب میکند.
    آنارشیست

  50. درباره این بیانیه لیبرالی:
    سناریوی آمریکا برای براندازی حوثی ها در یمن
    حزب کمونیست ایران

    در این بیانیه، حزب کمونیست ایران، توضیح میدهد که چطور دولت آمریکا و دولت امارات 80 هزار نیروی نظامی برای حمله به حوثی ها و گرفتن یمن تدارک دیده است و بزودی یمن میشود مثل سوریه. بعد در انتها می گوید:
    “در چنین شرایطی کارگران و مردم تهیدست و محروم یمن، تنها با اتحاد و همبستگی و گسترش اعتراض و مبارزه علیه وضع موجود و جلب همبستگی جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه در سطح جهان می توانند، حتی تحت حکومتهای فاسد و ارتجاعی در شمال و جنوب یمن و زیر سایه تهدیدات جنگی آمریکا و متحدانش، امید به تغییر و امید به پایان این اوضاع فاجعه بار را در دل ها زنده نگاه دارند.”

    خیر عالی جنابان رئیس حزبی،
    آزادیخواهان و برابری طلبان هم کاری نمیتوانند بکنند. چطور؟
    – مقاومت اسلامی و تندروانه علیه امپریالیستهای غربی عاقبت ش همینی است که می بینیم. چاره آنها کوتاه آمدن و قبول دریوزگی است یا نابودی.
    – مقاومت لیبرالی و حزبی و دموکراتیک و پلولاریستی هم همان است که بر سر مصدق و النده و بسیاری دیگر آمد.
    – مقاومت مارکسیستی استالینی هم همان بلائی است که بر سر حزب کمونیست شوروی و احزاب برادرش آمد.
    – مبارزه ضد امپریالیستی مارکسیسم چینی هم که چیزی نشد جز درست کردن ارباب برای کارخانه برای سرمایه داران جهان مخصوصا اروپائی ها.
    – مقاومت سوسیال دموکراتیک هم که تاریخا در احزاب سرمایه داران استحاله شد و به جناح چپ سرمایه داران تبدیل شد.
    پس،
    معلوم نیست که حزب کمونیست دارد کارگران و زنان یمنی را به چه جریانی دلخوش میکند! بیانیه از طرح این قضیه که وضع موجود محصول حاکمیت اقتدارگرائی و استثمارگری در جامعه انسان است خودداری میکند و صرفا به یک جمله گنگ و بدرد نخور، یعنی “وضع موجود”، اکتفا میکند.
    راه حل زنان و کارگران یمنی از بین بردن ارتجاع است، ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری. تشکلات مارکسیستی ایران از بیان این ارتجاع بعلت دولتگرا بودن خودداری میکنند. چرا؟ بعلت فرضیه ماتریالیسم تاریخی ارتجاعی که در آن بورژوازی مترقی می شود. حالا مثلا در خاورمیانه بورژوازی لیبرال و دموکرات مترقی است!!!
    آنارشیست

  51. درباره این بیانیه:
    اعلامیه مشترک
    هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
    کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
    به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر
    طبقه کارگر پرچمدار پیکار برای نان و آزادی

    طبقه کارگر بهتر است نه برای نان و آزادی بلکه برای الغای بردگی مزدی انقلاب کند.
    در انتهای این بیانیه یک پلتفرم است که پلتفرم طبقه سرمایه دار لیبرال و سکولار برای کارگران است زیرا در این حرفی از ضرورت فوری الغای بردگی مزدی زده نمی شود.
    این بیانیه هم از روز کارگر دارد استفاده میکند تا سرمایه داری دموکراتیک دولتی خصوصی به کارگران تحمیل کند.

    اینها میخواهند اول جامعه ایران را مقل جامعه امپریالیستی دموکراتیک غرب کنند تا بعد سرمایه داری الغا کنند، انگار که الان دارد در غرب سرمایه داری از بین می رود!!
    عجب شیادانی!

    آنارشیست

  52. درباره تین مقاله:
    کارزار نتانیاهو علیه برنامه هسته‌ای ایران با روی کار آمدن ترامپ، خاموش شده است

    مقاله توضیح میدهد که ناتانیاهو خواستار نابودی کامل برنامه های هسته ای ایران است اما ترامپ نه. ناتانیاهو منتظر این است که مذارکران ایران و آمریکا شکست بخورد.

    پیش فرض مقاله این است که ناتانیاهو و یا ترامپ استقلال سیاسی دارند. چنین پیش فرضی درست نیست.
    اینکه باید بلافاصله تاسیسات هسته ای ایران را نابود کرد و یا اینکه رژیم را باید نوکر کرد تا تاسیساتش خطر نداشته باشد، تضاد بین دو جریان متفات در حاکمیت آمریکاست.
    جنگهای اسرائیل همیشه جنگهای آمریکا و هم پیمانهای اروپایی اش بوده است.
    صهیونیسم بخشی مهم از ایدئولوژی سرمایه داری غرب است.
    حتی قبل از پیدایش اسرائیل، یهودی های سرمایه دار نقش مهمی در روند پیدایش و تکامل سرمایه داری غرب داشته اند. جدا کردن صهیونیسم و ایدئولوژی های سرمایه داری غرب ممکن نیست. در تمام حاکمیتها، از بلشویسم تا دموکراسی های لیبرال، اختلافات و رقابتها وجود داشته و خواهد داشت.
    آنارشیست

  53. درباره این مقاله:
    درنگی بر ایده «کارگر انترناسیونالیستِ بی وطن»! – شهاب برهان

    بحث این مقاله این است که مسئله ملی همانطور که مارکس گفت میتواند در جهت منافع طبقاتی طبقه کارگر باشد و آن وقتی است که طبقه کارگر قدرت سیاسی گرفته و بصورت یک ملت ظهور پیدا کند.

    طبق معمول همیشگی، چون مارکس دولتگرا بود، نمیتوانست چیزی بهتر از این ایده ارتجاعی ارائه بدهد.
    اگر طبقه کارگر مارکس و مارکسیستها باشد، که معمولا در مخیله مارکسیستها اینطور است، این قابل فهم است، یک گروه میخواهد حکومت درست کنند و فکر میکند که حکومتشان خیر است! چه بلشویکها در قدرت سیاسی تک حزبی و چه سوسیال دموکراتها در قدرت سیاسی مشترک با بورژواها، هیچ خیری نرساندند و هر چه بود شر بود چون اگر خیر بود نه دولتشان را از دست میدادند و نه تشکلات و توده هایشان را.
    در دیدگاه آنارشیستی، مسئله انترناسیونالیسم زنان و کارگران نه در سیاسی بازی های مشمئز کننده مارکسی بلکه در این حقیقت ساده وجود دارد که همه ما زنان و کارگران دنیا و حتی مرتجعین، آدم هستیم. مرتجعین هستند که دولت و کشور ساخته اند. ارتجاع باید حتما از یک محدوده ای که در آن بر زنان و کارگران سلطه دارد شروع کند، که بصورت قبیله، شهر و منطقه و کشور در می آید. کشور مرتجعین میشود طویله ای که در آن زنان و کارگران مثل گاو و گوسفند هستند و از خود اراده نداشته و سرنوشتشان در دست سلطه طلبان استثمارگر است. انترناسیونالیسم یعنی از بین بردن این طویله و خنثی کردن توطئه اقتدارگرایان در درست کردن جدائی ها که یکی از اشکالش جدایی ملی است.
    نتیجه کاربردی دیدگاه آنارشیستی این است که تمام تشکلات ضد ارتجاع آنارشیستی از همان اول دنبال تغییر سیاسی نیستند بلکه دنبال تغییر اجتماعی (فرهنگی) جو اندیشه ای زنان و کارگران است.
    مارکس و انگلس بعلت دولتگرا و ملیگرا بودن، در عمل انترناسیونالیست نبودند و برای همین انترناسیونال اول را منحل کردند. اختلاف اصلی آنارشیستها با مارکس و انگلس در حقیقت مسئله شرکت در روند سیاسی حکومت بورژوازی بود. مارکس و انگلس فکر میکردند که از حزب بازی و انتخابات جدید مرتجعین امپریالیست خیری حاصل خواهد شد. کاملا آشکار بود که هیچ خیری در فعالیت حزبی وجود نخواهد داشت، اما ذهن داغون را نمیتوان با منطق اصلاح کرد، باید منتظر بود که کله ای که آن ذهن را حمل میکند محکم به دیوار بخورد تا شعور امکان پیدایش پیدا کند. خوشبختانه در اواخر قرن نوزدهم نیستم و دیده ایم که کله های دگم به سنگ خورد و حال وقت دگم زدائی است.
    آنارشیست

  54. به روشنگری و خوانندگان
    خوب است که یک صفحه داشته باشیم برای ارزیابی و نقد رسانه های امپریالیستی غربی مثل بی بی سی، صدای آمریکا و رادیو فردا، دویچه وله فارسی، ایندیپندنس فارسی، سایت رادیو فرانسه و غیره. این یک ابتکار بزرگ ضد امپریالیستی خواهد بود . تاثیر آن رسانه ها بر زنان و کارگران داخل و خارج ایران بسیار زیاد است و آنها هر یک مثل رسانه یک حزب پرو امپریالیستی جنگ طلب و متعرض و دخالت گر و دروغگو عمل میکنند.
    وقاحت و پررویی این سایتها تمامی ندارد. بعد از بیشتر از سه قرن آدم کشی و جنایت و غارت ، هنوز حق بجانب حرف میزنند، خود فروش استخدام میکنند و با دموکراسی خواهی ارتجاعی میخواهند ذهن زنان و گارگران ایران را متعلق به خودشان کنند.
    این مرتجعین را دست کم نگیرید نقش بزرگی در ناآگاهی و بد آگاهی زنان و کارگران دنیا دارند.
    آنارشیست

  55. یک توضیح مختصر در باره شورش زن زندگی آزادی و مسئله امپریالیسم و مقاله آقای فولادی ارزیابی شده در پایین:
    شورش زن زندگی آزادی به حد سیاسی رسید اما در چهارچوب ارتجاع ماند زیرا علیه ارتجاع نبود و ارتجاع براحتی شعارهای خود را وارد آن میکرد. وقتی یک شورش اجازه میدهد افکار ارتجاعی در ان بیان شود، ان شورش اساسا انقلابی نیست و مشکوک است و از آن هر گندی بیرون می آید که دیدیدم گند نوکران امپریالیستهای غربی بیرون آمد.
    زنان و کارگران ایران و جهان باید در اعتراضات و اعتصابات و‌شورشهای خود، ایده های ارتجاعی را نقد و نفی کنند و اجازه ورود ندهند تا قابل تائید و حمایت باشند. چنین کاری شناخت لازم دارد و قبل از اینکه شناخت تکمیل نشده، خواسته های اقتصادی موجه است اما خواسته ای سیاسی باید حتما دقت داشته باشند تا از شورش ها برای مقاصد ارتجاعی استفاده نشود.
    آنارشیست

  56. قسمت سوم،
    در مقاله آقای فولادی ذکر شده که رژیم ایران در حال سقوط است.
    معلوم نیست که رژیم ایران در حال سقوط است. اما اگر هم در حال سقوط باشد، بعلت انقلابی بودن شورشیان فعلی جامعه نیست، بلکه دقیقا بعلت تحریمها ، دخالتها و شکست سیاستهای ضد آمریکائی و ضد اسرائیلی رژیم است. روش رژیم علیه امپریالیستهای غربی روش انقلابی نبوده است. رژیم به زنان و کارگران جهان متکی نیست بلکه به سرمایه داری و مذهب و قشر خرافی جامعه خاورمیانه متکی است. از آنجا که پول هم مذهب درست میکند، رژیم نه از طریق انقلاب بلکه دقیقا از طریق خرافه مذهبی و سرمایه داری از امپریالیستهای غربی شکست خورده است و این ممکن است موجب سرنگونی رژیم شود. حزب الله و اسد و حماس از طریق مذهب، صهیونیسم و اسلام تروریستی شکست خورد و بودجه اینها کاملا از طریق سرمایه داری غربی و هم پیمانهای متطقه ای شان مایه شد..
    آیا شورشهای ضد رژیمی زنان و کارگران علیه رژیم هم امپریالیستی است؟
    ۱ – از آنجا که رژیم اقتدارگرا و استثمارگر است و از دیکتاتوری و سرمایه داری استفاده میکند، شورش و اعتصاب علیه رژیم تمایل طبیعی و موجه و بجای زنان و کارگران است.
    ۲ – وقتیکه اعتراضات، اعتصابات و شورشها بیان سیاسی پیدا میکنند و این بیان در چهارچوب سیاسی ایدئولوژی ارتجاع امپریالیستی غربی و یا حتی شرقی است، امپریالیستی و ارتجاعی ست. بهترین مثال شورش دموکراسی خواهانه بلوک شرق و اوکراین.
    ۳ – تنها اعتراضات، اعتصابات و شورشهای ضد ضد ارتجاع ارتجاعی نیست که ما هنوز چنین چیزی نداشته ایم.
    ارتجاع هست: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات و تبهکاری.
    پایان
    آنارشیست

  57. قسمت دوم
    نظر آنارشیستی در ارتباط با امپریالیسم با نظر مارکسیستها فرق دارد اما کاملا در ضدیت با آن نیست. نظر آنارشیستی بسیار ساده است و به توجیه اقتصادی سرمایه داری نیاز ندارد هر چند از طریق آن تکمیل می شود:
    امپریالیسم یعنی تجاوز یک عده به محیط زندگی یک عده دیگر برای سلطه بر آنها،
    پس،
    حمله یک قبیله به یک قبیله دیگر، حمله یک شهر به شهر دیگر، حمله یک کشور به یک کشور دیگر، جنگهای جهانی، کودتا و تهدید و همه امپریالیستی هستند.
    امپریالیسم به یک نظام معین اقتصادی مربوط نیست.
    امپریالیسم بخشی از ارتجاع است و بعلت جنایتکارانه بودنش قابل توجیه نیست.
    ایران بعد از فروکش کردن امپریالیستهایش، خودش قربانی امپریالیستها بوده است.
    امرور ایران هم قربانی امپریالیستهاست.
    پایان قسمت دوم
    آنارشیست

  58. درباره این مقاله:
    آنچه کارگران ایران باید از لنینیسم بدانند تا به آن عمل نکنند
    خدامراد فولادی

    قسمت اول
    در این مقاله آقای فولادی نظر لنین در مورد امپریالیسم را نقد میکند. در این نقد ادعا میکند که امپریالیسم عالی ترین مرحله سرمایه داری و پیش شرط انقلاب سوسیالیستی است و ضدیت با آن ضدیت با ماتریالیسم تاریخی مارکس و کلا مارکسیسم است. او میگوید که آخوندهای ضد آمریکا هم همان حرف لنین را می زنند.

    ایراد مقاله همان ایراد همیشگی استنمناء بودن فلسفه در دیدگاه اقای فولادی است که مارکس ذکر میکند. مارکس میگوید رابطه فلسفه بافی با واقعیت مثل استمناء و سکس داشتن فیزیکی است. چرا؟ نظرات مربوط به امپریالیسم در میان مارکسیستها بعلت اعتقاد آنها به تعیین کننده بودن اقتصاد، از بحث اقتصادی شروع می شود که همیشه بحثی علمی است نه فلسفی. اما، مقاله آقای فولادی نه علمی بلکه اسکولاستیک است. او میگوید چون نظریه امپریالیستی شدن سرمایه داری با ماتریالیسم تاریخی مارکس و انگلس جور در نمی آید، پس مارکسیستی نیست. مثل اینکه بگوییم چون نظریه مسطح بودن کره زمین با نظریه کلیسا جور در نمی آید، درست نیست و
    گناه است.
    هواداری آقای فولادی از امپریالیستهای غربی چیزی ناشناخته ای نیست. اما این مقاله او بسیار واضح است. نتیجه دیدگاه این است که همه زنان و کارگران دنیا باید با امپریالیستهای غربی و اسرائیل های آنها همکاری کنند تا کار سلطه فرهنگ غربی بر جهان تمام شود تا شرایط انقلاب کمونیستی مارکسی فراهم گردد.
    توجه شود که نقد آنارشیستی از ماتریالیسم تاریخی مارکس این است که نه تنها این دیدگاه علمی نیست، بلکه غیر اخلاقی و ضد بشری هم هست. اما، بهرحال، این بحث درونی غلط با غلط مارکسیستهاست و به ما آنارشیستها تا آنجا ربط دارد که به واقعیت امپریالیسم مربوط است ، چون ما واقعیت امپریالیسم را ارتجاعی میدانیم.
    پایان قسمت اول
    آنارشیست

  59. قسمت دوم
    مارکسیستها میتوانند با تظاهر کردن به انقلابیگری و دموکراسی خواهی تا ابد مقاله بنویسند، اما نمیتوانند حقایق و اسناد تاریخی را انکار کنند. مارکسیسم تا حد سرمایه داری دولتی پیش می رود و بعد با استثمارگری و جنایتکاری دولتهایش به اوج ارتجاعی اش تکامل پیدا میکند.

    مارکسیستها میتوانند خود را از مخمصه فعلی نجات دهند.
    به این صورت:
    – مارکس + ایسم را ضد علم اعلام کنند.
    – علم و فن منطق بیاموزند و فکر نکنند که دیالکتیک منطق است!
    – دست از دولت گرائی و تشکل سلسله مراتبی بر دارند، ‌یعنی ارباب درست نکنند.
    – وجه جبرگرایی ماتریالیسم تاریخی را نقد کنند و از انسانشناسی معاصر استفاده کنند.
    – فلسفه من دراوردی و بدرد نخور ماتریالیسم دیالکتیک را بدور بیاندازند. اینهمه اختراعات و اکتشافات از فلسفه نیست از علم است.
    – در تجزیه و تحلیل مسائل انقلابی علیه اقتدارگرایی و استثمارگری باشند نه تکامل تاریخی جبری- ذهنیگرایانه.

    آنارشیست
    پایان کامنت

  60. درباره این مقاله:
    مارکس؛ پیامبر، دانشمند، مصلح اجتماعی ؟
    آرام بختیاری

    قسمت اول
    نظریه ارزش اضافی مارکس از پرودون و یکی از هگلی های جوان است و نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس از یکی از دوستان هگلی جوانش. جلد دوم و سوم سرمایه توسط انگلس تالیف و منتشر شد و مارکس هرگز آنها را تکمیل نکرد چون از دنیا رفت. کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود نه ۱۸۶۱. مارکسیستها در کمون پاریس حضور نداشتند و مارکس و انگلس فقط از خارج نظاره گر بودند. ارزیابی مارکس از کمون پاریس نشان میدهد که مارکس تا حدودی به آنارشیسم نزدیک میشود اما کماکان در دولتکرایی و اقتدارگرائی اش غرق بود و بلاخره درس نگرفت و شد سوسیال دموکرات دولتگرا.
    دولتگرایی پرودن باعث شد که آنارشیستها پردون را آنارشیست ندانند. علاوه بر دولتگرایی، پرودن ضد زن و ضد یهودی هم بود. در آنارشیسم پیغمبر نمیتواند وجود داشته باشد، اما مارکسیستها و سایر بورژوا، بدون پیغمبر نمیتوانند زندگی سیاسی داشته باشند. مارکس اقتدارگرا بود و همین مثل خمینی باعث ورشکستگی سیاسی تاریخی هوادارانش شد. بعلاوه مارکس اصلا انساندوست نبود چون اگر انسان دوست بود نمیگفت که استثمارگر انقلاب میکند و باید از او دفاع کرد. مارکس انسانگرا بود. انسانگرا الزاما انسان دوست نیست. بورژواهای خداناباور هم همگی انسانگرا هستند. مارکس اگر انساندوست بود از واژه نژادپرستانه استفاده نمیکرد و دیدگاههای اروپا محوری نداشت و نقش اخلاق را در تکامل بشر میدید. استالین مارکسیست اصلا انسان دوست نبود. ترتسکی جلاد هم اصلا انسان دوست نبود. هر دو آدم کش بودند. آدم کشی مارکسیستها صرفا از ترتسکی و استالین نبود. در زمان لنین بود که جکا را درست کردند و اعدامهای فوری و بی دادگاه را راه انداختند. در زمان لنین بود که تزار و خانواده او را در سال ۱۹۱۸ بطور مخفی اعدام کردند.

    انارشیست
    پایان قسمت اول

  61. برای ارزیابی این مقاله:
    سیامک کیانی از کدام لنین دفاع می کند؟ خدامراد فولادی،
    میتوانید به کامنتهای زیر این مقاله مراجعه کنید:
    لنینیسم: به‌روزسازی مارکسیسم در عصر امپریالیسم – سیامک کیانی
    آنارشیست

  62. این صفحه تا ابد همینطور می ماند چون بنظر می آید که کسی در مورد مقالات دیگران نظر نمی نویسد. آنارشیست هم مثل قبل دیگر وقت خواندن هر مقاله ای و کامنت نوشتن ندارد چون مشغول فعالیت و تحقیق در زمینه های دیگر است.
    نویسندگان و یا خوانندگان از این صفحه استفاده کنند. فرصت مناسبی است.
    انارشیست

  63. حتما به کامنت جدیدی که زیر مقاله آقای روزبه در مورد هبرماس هست مراجعه کنید. وضعیت اوکراین و اروپا و جنگ به اختصار، از طریق مراجعه به مطالب یک مقاله، بررسی شده است.
    آنارشیست

  64. آخرین کامنت بعلت طولانی شدن صفحه
    —-
    خیزش جاری در ترکیه و فرآیند آن – عباس منصوران
    —-
    مقاله با اشاره به مسائل سیاسی و اقتصادی ترکیه، نتیجه میگیرد که ممکن است جامعه ترکیه وارد یک دوره انقلابی شود که نتیجه مناسب برای او یک دولت دموکراتیک مناسب برای قوم کورد و رهبری شان اوجلان است.
    —-
    فعلا که میدانیم هواداران اوجلان در سوریه نوکران غربی ها شده اند.
    در این مقاله ، ما مجددا همان کلیشه مارکسیستی آی انقلاب دارد می شود، شبیه کلیشه های ارزیابی زن زندگی آزادی را، می بینیم.
    مقاله توضیح نمی دهد که خواسته های معترضین ، غیر از آزادی یک سرمایه دار زندانی شده توسط سرمایه داران حاکم، چیست؟!
    —-
    پرچم در دست معترض نشان میدهند که ماهیت این اعتراضات آلوده به ناسیونالیسم ترکیه است.
    چند فاکتور که ممکن است کمک کند بگوئیم این انقلاب مخملی میتواند باشد:
    آمریکا اخیرا از اردوغان دفاع کرده.
    اروپائی ها به دولت اردوغان اعتراض کرده اند.
    سوریه بدست ترکیه افتاده است.
    اسراییل نگران تبلیغات ضد اسرائیلی دولت اردوغان است.
    اسرائیل تمام زیر ساختهای نظامی مهم سوریه را بمباران کرده است.
    دولت اردوغان گفته که دوست دارد به بریسک بپیوندد.
    رابطه دولت اردوغان با روسیه بد نیست.
    —-
    اطلاعات بیشتری از کلیشه های مارکسیستی لازم است.
    —-
    آنارشیست

  65. در این مقاله:
    چالش‌های تحولات دموکراتیک در ایران – علی سرکوهی
    —-
    تز این مقاله این است که دموکراسی در ایران باید فقط از طریق خود مردم ایران باشد نه از طریق فتوحات خارجی ها.
    —-
    معنای واقعی واژه ها و عبارات مقاله:
    – “دموکراسی” مقاله همان دموکراسی مابین سرمایه داران سکولار معتقد به کاربرد داشتن دولت چند حزبی و پارلمانی است.
    – “خارجی” در مقاله همان استعمارگر و یا امپریالیست است.
    – “خود مردم” در مقاله هست زنان و کارگران برده سرمایه داران سکولار دموکرات جامعه ایران.
    – اینکه فقط مردم ایران هستند که باید دموکراسی درست کنند یعنی اینکه زنان و کارگران اعتراض و اعتصاب و شورش کنند(با تمام ریسکها از جمله کتک خوردن، کور شدن، زندان رفتن، شکنجه شدن و اعدام شدن)، تا رژیم سرنگون شود و دولت به اربابان سرمایه دار سکولارشان تحویل داده شود. سرمایه داران سکولار هم با تحویل گرفتن دولت، بر طبق الگوی امپریالیستهای دموکرات غربی، دولت و جامعه شبیه غرب در ایران بسازند.
    —-
    این آرزوی سرمایه داران کوچک و بزرگ ایران و بخشی از تحصیلکردهای حقوق بگیر، برآورده نمی شود.
    وجود احزاب گوناگون طبقه سرمایه دار از طریق اختصاص بخشی از سودشان به سیاست ممکن است. از آنجا که سرمایه داران امپریالیست ده ها هزار برابر ثروت سرمایه داران سکولار ایرانی پول دارند، آنها هستند که براحتی، مستقیم و غیره مستقیم، جامعه سیاسی ایران را مثل شرکتها و زمینها می خرند و عوامل مزدبگیر و زیر میز بگیر خود را به قدرت می رسانند. دموکراسی ایران می شود مثل مثلا مکزیک و پاکستان و هندوستان و غیره که سرمایه دارانش عمیقا از طریق سرمایه های مالی وابسته به امپریالیستها هستند. همانطور که مزد کار ذات بردگی کارگران را پنهان میکند، بانکهای امپریالیستی ذات استعمار را پنهان میکنند. یکی از دلایلی که بریکس درست شده، کوشش برای رهایی از سلطه بانکی سرمایه داران خودی از امپریالیستهای غرب، مخصوصا آمریکا است. نقش دلار الکی نیست، یک قلاده بسیار سنگین است.
    پس،
    درست کردن دولت مستقل دموکراسی استثمارگران سکولار در ایران ممکن نیست.
    —-
    حال،
    چه ایرادی دارد، دموکراسی الکی و سکولار بهتر از این رژیم است، لااقل مزاحم زنها و جوانها نمی شوند.
    متاسفانه،
    این آرزو بستگی به این دارد که آن امپریالیستهای حاکم چه روشی را مناسب می بینند، روش طالبانی یا روش مثلا کره جنوبی. حتی در یوزگی افتادن سرمایه داران سکولار ایرانی هم نمیتواند تضمین کند که ایران دموکراسی الکی شود.
    —-
    آنارشیست

  66. درباره این مقاله:
    https://www.cnn.com/2025/03/26/europe/israel-embraces-france-far-right-intl/index.html
    اسراییل دست راستی های افراطی فرانسه را می پذیرد، گذشته ضد یهودی بودن آنها را نادیده میگیرد
    —-
    مقاله توضیح میدهد که سران اسراییل بعلت ضد اسلام بودن احزاب دست راستی افراطی فرانسه، آنها را هم پیمان خود میداند و آن دست راستی ها در کنفرانس مبارزه با ضد یهیودی ها شرکت میکنند.
    —-
    ۱ – این چرخش ایدئولوژیک نشان میدهد که ایدئولوژی یک اختراع است نه محصول خودبخودی روابط اقتصادی. اگر ایدئولوژی از طریق اقتصاد تعیین میشد، آن اقتصاد معین ایدئولوژی معینی را ثابت نگه میداشت و تغییر و تحول اساسی در آن ممکن نبود. ما یک اقتصاد سرمایه داری داریم و ده ها ایدئولوژی حامی آن. رابطه یک به یک نیست، تعیین کننده نیست.
    ۲ – ضد یهودی بودن نازی ها را باید بعنوان یک خلاقیت فهمید. نظریه ولایت فقیه،مارکسیسم، لیبرالیسم و سایر ترفندهای ارتجاعیون را هم باید به همین صورت فهمید.
    ۳ – در ایدئولوژی ها دو عنصر ساده وجود دارد، اقتدارگرایی و استثمارگری. برای همین میتوان لیبرالیسم، نازیسم، صهیونیسم، خمینیسم، مارکسیسم دولتی و غیره را ذاتا یکی دانست.
    ۴ – نقد و نفی ایدئولوژی ها اگر به دو عنصر ثابت ذکر شده نرسد ، اصالت ندارد و بهانه گیری در رقابتهای ارتجاعی است. قربانی این بهانه گیری ها زنان و کارگران هستند و پیروز آنها، اقتدارگران و استثمارگران پیروز.
    ۵ – مارکسیسم ایدئولوژی سازی از افکار مارکس در راستای دو عنصر ذکر شده است. یک حزب مارکسیستی ابتدا اقتدارگراست، اما با ورود به دولت و یا درست کردن کامل دولت، به هدف نهایی خود که استثمار نیروی کار است، از طریق سرمایه داری دولتی، می رسد. این در عین حال توضیح میدهد که چطور بعضی از مارکسیستها نه با سرمایه داری بلکه فقط با شکل نئولیبرالیستی آن مخالفند. مارکسیسم یکی از انپاع ایدئولوژی های اپوزیسیون سرمایه داری کلاسیک و نئولیبرالیسم امروزی است.
    ۶ – آنارشیسم کمونیستی ابداع است اما ایدئولوژی نیست چون ظاهر و باطن آن فرق ندارد، دنبال سلطه و استثمار نیست که نظری را ابداع کند که فریب دهد و سیاه لشکر درست کند. آنارشیسم کمونیستی متکی به منطق و علم است نه فلسفه بافی و سیاست بازی. اگر در آنارشیسم کمونیستی سیاست بازی دیدید، آن مرده است.
    ۷ – چهار تا از آنارکوسندیکالیستهای اسپانیا در دولت جمهوری خواهان شرکت کردند که باعث شد هم جنبش آنارشیستی اسپانیا عقیم شود و هم تمام آن انقلاب علیه ارتجاع سلطنت و فرانکو شکست بخورد.
    انارشیست

  67. شیوه ازمایشی امپریالیسم آمریکا:
    —-
    این مقاله:
    https://www.bbc.com/news/articles/c241ezrpg69o
    عنوان: ترامپ میگوید اگر معامله تیک تاک تمام شود تعرفه ها علیه چین کم خواهد شد.
    —-
    اعمال دولت جدید آمریکا را میتوان کاری آزمایشی توسط هیئت حاکمه آمریکا دانست. اینکه، ممکن است رفتارهای اقتصادی سران کمپانی ها را به رفتارهای دولتی تعمیم داد و نتیجه مثبت ارتجاعی گرفت. به عبارت دیگر، چون توده های زن و کارگر تو سری خور و مطیع و خوب بازیچه شده اند، ظرافت سیاسی اصلا ضرورتی ندارد و بهتر است بخشی از سود را به آن اختصاص نداد. این در مسیر اصلاح طلبی نئولیبرالیستی سرمایه داری است. ارزیابی این جریانات این است که جنبش مارکسیستی و کمونیستی آنارشیستی هیچ غلطی نمیتواند بکند و زنان و کارگران کاملا بخوبی خود فروخته اند. اینهم بنوعی اعلام پایان تاریخ است.
    پاسخ:
    به این سادگی ها نیست. مارکسیسم و آنارشیسم بکنار، معلوم نیست این راهکار جدید از تضادهای درون-ارتجاعی ی که می آفریند جان سالم بدر ببرد. البته، خودشان میدانند ولی توانایی قبول شکست و اصلاح آنرا دقیقا به همان علت مطیع بودن زنان و کارگران دارند.
    پس،
    راه حل نه دموکراسی خواهی که این وضع را ایجاد کرده، بلکه انقلاب فرهنگی تدریجی و حساب شده آنارشیستی کمونیستی است.
    —-
    آنارشیست

  68. درباره این مقاله:
    عربی نه، اسلامی!
    خدامراد فولادی.
    —-
    ۱ – علاقه به خالص کردن زبان فارسی فعلی، هیچ ربطی به اسلام ندارد. این یک تمایل است که در میان فارسها وجود دارد.
    ۲ – تمایل به غیر غربی کردن زبان فارسی هم وجود دارد مثل درست کردن جایگزین برای لغات انگلیسی، فرانسوی و غیره.
    ۳ – عربهای جنوب ایران هم میتوانند لغات فارسی را از زبانشان حذف کنند.
    ۴ – کوردها و ترکها هم میتوانند لغات فارسی را از زبانشان حذف کنند.
    —-
    تا اینجا نه ایرادی به خالص کردن زبانها میتوان گرفت و نه میتوان گفت رها کردن زبان به اینصورت که لغاتی از قومها و ملیتهای دیگر وارد زبان بشود، واقعیت بدی است.
    —-
    اما این مسئله زبان فعلا یک وجه سیاسی دارد که واقعی است. وجه سیاسی آن این است که مرتجعین در رقابت با هم از ناآگاهی ها استفاده میکنند تا برای رسیدن به قدرت سیاسی سیاه لشکر جمع کنند. دشمنی با لغات عربی یکی از آن استفاده هاست. آقای فولادی میگوید یک عده با لغات عربی دشمنی دارند چون در حقیقت ضد اسلام هستند. او میگوید این کار اشتباهی است و باید ضد اسلام بود نه ضد عرب و ضد زبان عربی.در اینکه نباید ضد عرب بود، شکی نیست. دیدگاه یکدوره مارکس در ارتباط با مسئله یهود، پاسخ به اسلام ستیزی آقای فولادی هم هست. پاسخ مارکس این است که مذهب را نمیتوان با در خواست و یا با دولت از بین برد. میتوان جمهوری اسلامی را سرنگون کرد، اما سرنگونی جمهوری اسلامی بمعنای نابود کردن اسلام نیست. مارکس آندوره بنظر درست میگفت. کوشش استثمارگران بورژوا لیبرال اروپا هم نابودی مذهب نبود، فقط پشت صحنه گذاشتن آن بود.
    حال نظر آنارشیستی در ارتباط با مذهب چه میتواند باشد؟ آنارشیستها همیشه میگویند: نه خدا نه ارباب.
    انارشیست

  69. درباره این مقاله:
    پیرامون « واقعه ارومیه» – شهاب برهان

    راه حل ایشون برای جلوگیری از جنگ مابین اربابان ارتجاعی قومها با هم این است:
    “… یک ساختار سیاسی دموکراتیک عادلانه و متساوی الحقوق و مبتنی بر توافق طرفین در کشوری چند ملیتی …”
    این آرزوی دیرینه اربابان لیبرال دموکرات ایرانی بوده است.
    متاسفانه، چون اربابان لیبرال دموکرات ایرانی پول مول کافی ندارند، نمیتوانند نیروئی بوجود بیاورند تا حریف آن اربابانی بشوند که با هم متحد شدند و روی گنجی بنام نفت نشسته اند. آنها دیلیل نمی بییند که درآمد نفت را بین بورژواهای کوچک تر و لیبرال شده تقسیم کنند مگر اینکه سرسپرده باشند و کمی سهم بگیرند.
    یک پاسخ این است که چنین کاری میتوان توسط گول زدن زنان و کارگران و کشاندن آنها به بازی های لیبرال صورت پذیرد نه توسط ثروت بدست آمده در سرمایه گذاری.
    این پاسخ تنها پاسخ درست است و نیازمند کنار زدن دیدگاههای کمونیستی آنارشیستی در جامعه ایران است. این نیاز ضد انقلابی و ضد بشری در آخر مقاله آمده است:
    “برخی از چپ های هپروتی و لاهوتی …رهنمود می دهند که هویت ملی و ناسیونالیسم و فدرالیسم اَخ است و بد است، هویت انسانی و همبستگی شهروندی خوب و شایسته است، … از گوشه چپ ارکستر، ساز ناسیونالیسم تک ملیتی ایران را می نوازند…”
    پاسخ به این چرندگوئی این است که:
    مقاله نوشتن خوب است اما دروغگوئی بسیار کثیف و جنایتکارانه است.
    کجا در آنارشیسم کمونیستی این ایده وجود دارد که قومگرائی بد است چون ناسیونالیسم تک ملیتی خوب است؟
    ما آنارشیستهای “هپروتی” و “لاهوتی” معتقدیم که تعلیم و تربیت کمونیستی آنارشیستی خلاف قومگرائی است چون ما زنان و کارگران همه قومها در از بین بردن مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم و سایر اشکال ارتجاع منافع مشترک داریم. نظر ما این است که قوم گرائی و ملی گرائی متعلق به زنان و کارگران نیست بلکه متعلق به اربابان استثمارگر است. این اربابان در رقابت با هم باید حد و قلمرو تعیین کنند تا بتوانند برای استثمار و ثروت اندوزی ثبات بوجود بیاورند.
    آنارشیست

  70. چند نکته اضافی در ارتباط با نقد مقاله آقای فولادی،
    آیا رژیم جمهوری اسلامی ارتجاعی است؟
    آری، چون مردسالار است، از بردگی مزدی برای انباشت ثروت استفاده میکند، چون صرفا ضد اسرائیل است نه ضد امپریالیسم، چون با سیستم هیراشی کار میکند، چون تعصب مذهبی اسلامی روایج میدهد و چون تبهکاران در آن آزاد تر از غیر خودی ها هستند.
    آیا جمهوری اسلامی را میتوان سرنگون کرد؟
    مطمئنن چنین کاری ممکن است اما الزاما کار درستی نیست چون آنچه که بعد از این رژیم می آید مهم است. فعلا سرنگونی طلبها ایده های آزادیخواهی ندارند و برای همین زنان و کارگران بهتر است برای تحمیل نظرات و رفتارهای خود به حاکمیت عمل کنند اما همزمان با ایجاد تشکلات غیر علنی و نیم علنی زیرساختهای انقلاب آنارشیستی کمونیستی را شکل دهند.
    آیا سرنگونی آنارشیستی کمونیستی جمهوری اسلامی دوام خواهد آورد؟
    خیر، بدون شکل گیری منطقه ای و جهانی آنارشیسم کمونیستی، سرنگونی جمهوری اسلامی کسی را ازاد نمیکند و زنان و کارگران بیشتر درگیر جنگ و خونریزی خواهند شد.
    پس روند انقلاب امری طولانی است؟
    آری.
    اگر رژیم توسط دموکراسی خواهان سکولار و یا امپریالیستها و یا بلشویکها و غیره سرنگون شد چطور؟
    رویکرد انقلابی آنارشیستی کمونیستی تغییر نخواهد کرد چون انقلاب آنارشیستی سرنگونی نیست بلکه ساختارسازی فرهنگی ضد اقتدارگرایی است. این روند در اروپا و آمریکا و بقیه مناطق سکولار جهان بصورت آگاهانه ای در جریان ست و چاره ای جز این وجود ندارد. این نحوه برخورد ثبات اخلاقی و دقت علمی انقلاب را حفظ کرده ، تکامل میدهد.
    انارشیست

  71. قسمت دوم
    عقاید آقای فولادی نه محتوای منطقی علمی دارد و نه نتیجه آن آزادی برای زنان و کارگران ایران است. تمام مقالات آقای فولادی در خدمت اربابان لیبرال دشمن کارگران نوشته شده است. بحثهای او در ارتباط با مارکسیسم برای این شکل گرفته که کارگران دنبال انقلاب کمونیستی آنارشیستی نروند و اربابان لیبرال را تقویت کنند.
    —-
    دیدگاه آقای فولادی ایرادات دیگری هم دارد که مربوط است به عملکرد جنایتکارانه لیبرال دموکراسی در تاریخ.
    —-
    نویسنده این کامنت،‌برخلاف چپ رایج معتقد نیست که زنان و کارگران ایران باید همین الان رژیم را سرنگون کنند. دلیل این قضیه این است که زنان و کارگران آگاهی کمونیستی انارشیستی و تشکلات لازمه را ندارند و موفقیت آنها، آنها را آزاد نمیکند و فقط هزینه بیهوده میدهند. کار درست، فرهنگ آنارشیستی کمونیستی سازی علیه هر نوع ارتجاع در ایران است، از جمله ارتجاع امپریالیستی.
    —-
    آنارشیست

  72. درباره این مقاله آقای فولادی:
    چگونه پرو رژیم ها چپ ِ ضد ِ رژیم را فریب می دهند
    خدامراد فولادی
    قسمت اول
    —-
    این مقاله نقد مارکسیسم ضد دموکراسی اربابان سرمایه دار سکولار در ایران و جهان است. استدلال او این است که جامعه ایران باید سرمایه داری با رژیمی دموکراتیک باشد. ایشون دلیل این باید را این میداند که اگر مارکس و انگلس زنده بودند همین ایده را در ارتباط با ایران داشتند.
    —-
    مقاله بر اساس یک پیش فرض اشتباه است و آن این است که هر چه مارکس و انگلس گفته اند درست است. در منطق به این میگویند: مغلطه بر اساس استناد به آتوریته. در علم از این رویه استفاده نمی کنند. این روش یکی از روشهای آدمهای تحصیل نکرده، تبهکاران، مذهبیون متعصب، نژادپرستان، سرمایه داران و استعمارگران است.
    مقاله میتوانست بحثی علمی ارائه کند به اینصورت که توضیح دهد چرا کارگران ایران باید برای انقلاب کمونیستی در ایران فعالیت نکنند و بجای آن از اربابان سکولار دموکرات خود دفاع کنند و آنها را به قدرت برسانند.
    در ارتباط با چپ بلشویک ضد دموکراسی، گرچه بلشویکها خودشان به استثمارگران کارگران تبدیل شدند، اما در این ایده که سوسیال دموکراتها و لیبرالهای سرمایه داری خائن به طبقه کارگر بودند، چون آنها را در جنگهای ملی و امپریالیستی به جان هم می انداختند، کاملا بالحق بودند. این ایده بلشویکی از مشاهده و تحربیات غیر قابل انکار برداشت شده بود و اکثر آنارشیستها هم همین ایده را داشتند.
    حال، آیا چپ ضد دموکراسی اربابان سرمایه دار آزادی خواه نیستند؟
    اگر چپ ضد دموکراسی اربابان سرمایه دار در مبارزه با استثمارگری سرمایه داری ثابت قدم باشند، صد در صد آزادیخواه هستند.
    بهترین نماینده نظری این ثابت قدمی کمونیسم آنارشیستی است.
    در کمونیسم آنارشیستی، آزادی فردی به اندازه آزادی جمعی مهم است و دروغ آزادی فردی لیبرال دموکراسی را افشا میکند چون لیبرال دموکراسی نه تنها آزادی اقتصادی کارگران را از بین می برد بلکه بر طبق قوانین اقتصادی سرمایه داری، کارگران را فقیر و عاجز و اسیر سرمایه داران میکند.
    پایان قسمت اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>