ناسیونالیسم و فاشیسم در اوکراین: مروری تاریخی
Konrad Kreft, Clara Weiss – برگردان: شاهین شعبانیان
.
بخش اول
نویسندگان: Konrad Kreft, Clara Weiss
9ژوئن ۲۰۱۴
برگردان: شاهین شعبانیان
مه 2022
این قسمت اول یک مقاله دو قسمتی است.
مطبوعاتِ غربی سعی در کم اهمیت دادن نقش برجسته فاشیست ها در دولت جدید اوکراین را دارند. تعدادی از وزارتخانه های رژیم اوکراین توسط اعضای حزبِ راست افراطی اسوبودا (Svoboda ) اداره می شوند و شبه نظامیان نئوفاشیستِ بخشِ راست (Right Sector) در سرکوب خشونت آمیز مقاومت در شرق کشور فعال بوده اند.
اسوابودا و بخشِ راست هر دو نقش مهمی در کودتای ۲۲ فوریه ۲۰۱۴ در کییو داشتند که از حمایت شدید برلین و واشنگتن بر خوردار بود. این یک امری تصادفی نبود. همکاری نزدیک آلمان و ایالات متحده با فاشیست های اوکراینی سابقه ای طولانی دارد که به صد سال گذشته باز می گردد.
ریشه های ناسیونالیسم اوکراینی
برخلاف بسیاری از کشورهای اروپایی، در اوکراین هرگز یک جنبش ملی و قوی بورژوایی وجود نداشت. اوکراین از اواخر قرون وسطی بین لهستان و روسیه تقسیم شده بود. پس از تجزیه لهستان در پایان قرن هجدهم، اوکراین بخشی از امپراتوری روسیه شد. تنها بخشی از اوکراین که در منطقه غربی اوکراین امروزی قرار دارد در امپراتوری هاپسبورگ ادغام گردید.
ضعف جنبش ملی اوکراین از یک سو به دلیل عقب ماندگی اقتصادی کشور و نبودن طبقه متوسط قوی ایجاد گردید. صنعتی شدن قابل توجه فقط در دوران اتحاد جماهیر شوروی رخ داد. از سوی دیگر، بخش زیادی از جمعیت شهری را روس ها، آلمانی ها و یهودیان تشکیل می دادند، در حالی که جمعیت روستایی عمدتاً اوکراینی بودند.
هنگامی که نیروهای بورژوایی، بعد از سرنگونی تزار در روسیه بوسیلۀ انقلاب فوریه ۱۹۱۷، دولت-ملت اوکراین را تشکیل دادند، بلافاصله با طبقه کارگر انقلابی روبرو شدند. بلشویک ها که در اکتبر در روسیه قدرت را به دست گرفتند، از حمایت قدرتمند کارگران اوکراین برخوردار بودند. از آن زمان به بعد، ناسیونالیسم بورژوایی در اوکراین با حرکاتِ ضد کمونیسم شدید، قتل عام علیه کارگران انقلابی و یهودیان، در تلاش برای پرچمدار بودن و جلب حمایت قدرت های امپریالیستی حرکت کرده است.
رادا (پارلمانِ اوکراین) تحت تسلط سوسیال دموکرات ها، که استقلال اوکراین را در ژانویه ۱۹۱۸ اعلام کرد، تلاش کرد با آلمان به توافق برسد. اما پس از معاهده برست لیتوفسک، دولت شوروی مجبور شد اوکراین را به آلمان واگذار کند. هنگامی که نیروهای آلمانی به داخل کشور لشکر کشی کردند، ارتش المان پارلمانِ اوکراین را منحل کرد و یک دیکتاتوری تحت رهبری هتمن (فرمانده برجسته نظامی) پاولو اسکوروپادسکی (Pavlo Skoropadskyi)، که از مالکین زمیندار و ژنرال سابق تزاری بود، برقرار کرد. اسکوروپادسکی اقدام به تبدیل کییو به محل تجمع سیاستمداران و افسران نظامی جناح راست افراطی و یهودی ستیز از سراسر روسیه کرد. (رجوع کنید به: یهودستیزی، سیا و روسیه شوروی: در قسمت دوم)
شکست آلمان در جنگ جهانی اول منجر به عقب نشینی اجباری آلمان از اوکراین شد. در جریان جنگ داخلی روسیه نبردهای خونینی اوکراین را فرا گرفت. ارتش داوطلب تحت فرماندهی ژنرال دنیکین با حمایت قدرت های غربی در خاک اوکراین و در مبارزه با دولت شوروی، مرتکب جنایات وحشتناکی شد. انها قتل عام یهودیان را سازماندهی کردند. تنها در نیمه دوم سال ۱۹۱۹ حدود ۵۰۰۰۰ یهودی توسط “ارتشِ سفید” به قتل رسیدند.
سیمون پتلیورا ((Symon Petliura، یکی از تعداد کثیری از سوسیال دموکراتها بود که ناسیونالیست شدند. او ریاست ادارهای را بر عهده داشت که در کییو قدرت را به دست گرفت. این نهاد که همچنین در جنگ خود علیه دولت شوروی به دنبال حمایت قدرت های غربی بوده، مسئول قتل بیش از ۳۰۰۰۰ یهودی میباشد. هم پتلیورا و هم استپان باندرا (Stepan Bandera) ، که بعداً به عنوان یک چهره برجسته ظاهر شد، از سوی ناسیونالیست های امروزی اوکراین به عنوان الگوهای قابل پیروی در نظر گرفته می شوند.
لنین از خودمختاری برای اوکراین حمایت می کرد و این خواست دموکراتیک نقش مهمی در جلب کارگران و دهقانان تحت ستم اوکراین را در کنار بلشویک ها ایفا کرد که در نهایت در جنگ داخلی در سال ۱۹۲۱ پیروز شدند. در سال ۱۹۲۲، جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین رسماً بوجود امد که بخشی از اتحاد جماهیر شوروی تازه تاسیس را تشکیل داد. با این حال، قسمتِ غربی اوکراین تحت حاکمیت لهستان باقی ماند.
استقلال واقعی از امپریالیسم و توسعه فرهنگ ملی در اوکراین تنها در سالهای اولیه اتحاد جماهیر شوروی امکان پذیر بود. این پیشرفتها ناشی از سیاستِ ملیتهای لنین و تروتسکی بود که به ملتهای درون کنفدراسیون شوروی حق همهجانبه برای تعیین سرنوشت اعطا کرد. سرکوب ملیتها، که در امپراتوری تزاری رایج بود، توسط بلشویکها قاطعانه رد شد.
پیشرفتِ فرهنگی و استانداردهای زندگی مادیِ توده های اوکراین در دهه ۱۹۲۰ بهبود چشمگیری داشت. با تأسیس مؤسسات آموزشی و دانشگاه ها در سراسر کشور، درصدِ بی سوادی به شدت کاهش یافت. زبان و فرهنگ اوکراینی به طور گسترده ترویج شد، و این برای توسعۀ زندگی روشنفکرانه بسیار موثر بود. همانطور که لئون تروتسکی در سال ۱۹۳۹ نوشت، به لطف این سیاست، اوکراین شوروی برای کارگران، دهقانان و روشنفکران انقلابی غربِ اوکراین بسیار قابل توجه شد، همانهایی که توسط لهستان به حالتِ بردگی مزدی مورد استفاده قرار میگرفتند.
با این حال، ظهور بوروکراسی استالینیستی به این سیاست ملیت ها پایان داد. لنین در مواجهه با تمایلات سانترالیستی و بوروکراتیک استالین در رابطه با مسائل گرجی و اوکراینی از استالین انتقاداتِ شدیدی کرد [از مترجم: در زمان لنین هم بوروکراسی حزبی تا اندازه ای وجود داشت ولی بهیچ وجه قابل مقایسه با بوروکراسی استالین نبود. لنین در جزوات اش، از جمله “سانترالیسم دموکراتیک” و “چه باید کرد،” برای مبارزه با بوروکراسی و کنترل ان بحثهایی کرده است. موضوع بوروکراسی و درک در اجرای سانترالیسم دموکراتیک از ارکانِ مخالفت روزا لوکزامبورگ در رابطه با تشکیلات ان زمان در احزاب کمونیست روسیه (روزا در سالهای ۱۹۰۵-۱۹۰۴ در روسیه در فعالیت بوده و منتقد اشکالات دموکراسی داخل حزبی در ان مرحله شد) و المان بود. اخطارهای روزا لوکزامبورگ در مورد بوروکراسی، نبودن دموکراسی داخل حزبی واشاعۀ ان در سطح کارگران و توده های مردم، بعدا در شکستهای حزب کمونیست المان واقعیت خود را نشان داد و نهایتا یکی از دلایل فروپاشی حزب کمونیست شوروی محسوب میشود. روزا لوکزامبورگ، چندین ماه پیش از بقتل رسیدن اش در ۱۹۱۹، بقول از کلارا زتکین که یکی از انقلابیونِ مارکسیست المانی و دوست نزدیک اش بود، در چند مورد از انتقادات خود در رابطه با بوروکراسی و سانترالیسم دموکراتیک در حزب کمونیست شوروی تجدید نظر کرد.]. اما پس از مرگ لنین، استالین به طور فزایندهای در حملات خود به ملیتهای غیر روسی بیرحمانهتر رفتار کرد.
تروتسکی در سال ۱۹۳۹ نوشت: “بوروکراسی، مردم روسیه بزرگ را نیز خفه و غارت کرد. اما در اوکراین مسائل با نابودیِ امیدهای ملی پیچیده تر شد. محدودیتها، پاکسازیها، سرکوبها و بهطورکلی همه شکلهای قُلدربازیهای بوروکراتیک در هیچ کجای کشور، مانند اوکراین در مبارزه علیه اشتیاق قوی و ریشهدار تودههای اوکراین برای آزادی و استقلال بیشتر، چنین گستره بیرحمانه و قاتلانهای را منعکس نکرده بود.”[۱]
زندگی دهقانان اوکراینی بخصوص در اثر دولتی کردن اجباری کشاورزی (Forced Collectivization (در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰، تحت بحرانِ شدیدی قرار گرفت. تقریباً ۳٫۳ میلیون نفر قربانی این سیاست شدند.
وادیم روگووین در کتاب کمونیسم جنگی (War Communism) استالین مینویسد، پیامدهای ویرانگرایانۀ سیاستهای ملیگرا و بوروکراسی استالینیستی “گروههای زیرزمینی ملیگرا را تقویت کرد که توسط ضد کمونیستهای متعصب، حامیان جانشینان پتلیورا و پیشروان طرفدارِ باندرا رهبری میشدند.”[۲]
سیاستهای سرکوبگرانۀ استالین به نفع ناسیونالیستها و فاشیستهای اوکراینی بود که با آشوبگری در بخشهای غربی و تجزیه شدۀ اوکراین، در سال ۱۹۴۱، با هیتلر هنگام حمله به اتحاد جماهیر شوروی همکاری کردند. با وجود جنایات استالینیسم، اکثریت عظیمی از اوکراینی ها در ارتش سرخ برای دفاع از اتحاد جماهیر شوروی جنگیدند.
جنایات فاشیست های اوکراین در جنگ جهانی دوم
از جمله مهم ترین سازمان هایی که با نازی ها همکاری می کرد، سازمان ملی گرایان اوکراین یا OUN (Organization of Ukrainian Nationalists) بود. اعضای آن عمدتاً از سربازانی که در جنگ داخلی در کنار پتلیورا علیه بلشویک ها جنگیده بودند، دستچین شدند.
در طول دهه ۱۹۳۰، OUN حملات تروریستی متعددی را در اوکراین، لهستان، رومانی و چکسلواکی انجام داد. رئیس ایدئولوژیک آن دمیترو دونتسف (Dmytro Dontsov, 1883-1973) بود که با فعالیت های روزنامه نگاری خود به یکی از ایدئولوگ های برجسته جناح راست افراطی اوکراین تبدیل شد. از جمله کارهای “فرهنگی” دونتسف ترجمه اوکراینی او از کتابهای Dottrina del Fascismoموسولینی (دکترین فاشیسم) و گزیده هایی از کتاب Mein Kampf (مبارزۀ من) آدولف هیتلر بودند.
دونتسف قبلاً تز خود را در مورد “بدون شرط اخلاق” توسعه داده بود. به گفته مورخ فرانک گولچوسکی، این تعهد “همکاری با هر دشمن روسیه بزرگ، بدون توجه به اهداف سیاسی این دشمنان” را تأیید می کند. این نگرشِ سیاسی “توجیه ایدئولوژیکی همکاری بعدی با آلمان ها” و صف آرایی ملی گرایان اوکراینی در پشت ایالات متحده در طول جنگ سرد را بخوبی استدلال میکند. [۳]
در سال ۱۹۴۰، OUN به دو جناح باندرا- ب و ملنیک- م تقسیم شد که به شدت با یکدیگر جنگیدند. گروه افراطی تر باندرا نسبت به ملنیک طرفدارانِ بیشتری را جذب کرد. با ایجاد شبه نظامیان اوکراینی (لژیون رولاند و نایت اینگل) که در سرزمینهای تحت اشغال آلمان در لهستان آغاز شد، انها با اتحاد با ورماخت (ارتش آلمان)، در ژوئن ۱۹۴۱ به اتحاد جماهیر شوروی حمله کردند.
پس از عقب نشینی ارتش سرخ از مناطق فتح شده توسط آلمانی ها، لژیون ها و شبه نظامیان ویژه به عنوان نیروهای کمکی در کشتارهای بی شمار یهودیان دست داشتند. پس از ورود OUN-B (گروۀ باندرا) به شهر لویو (Lviv) در ۲۹ ژوئن ۱۹۴۱، شبه نظامیان باندرا (لژیون نایت اینگل) قتل عام چند روزه ای علیه یهودیان به راه انداختند. شبه نظامیان اوکراینی به قتل عام یهودیان در ترنوپیل، استانیسلائو (ایوانو-فانکیسک امروزی) و جاهای دیگر ادامه دادند. شواهد مستند مربوط به چند روز اول پیشروی ورماخت نشان می دهد که حدود ۱۴۰ رویداد قتل عام در غرب اوکراین انجام شده است که در آن بین ۱۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰۰ یهودی به قتل رسیده بودند. [۴]
در ۳۰ ژوئن ۱۹۴۱، باندرا و معاونش یاروسلاو استتسکو (Yaroslav Stetsko) در تشکیلاتِ OUN-B، استقلال اوکراین را در لویو اعلام کردند. استپان لنکاوسکی (Stepan Lenkavski)، مدیر تبلیغات دولت OUN-B، آشکارا از نابودی فیزیکی یهودیان اوکراینی حمایت کرد.
نازی ها از همدستان اوکراینی خود برای ارتکاب قتل ها و اعمال وحشیانه ای استفاده میکردند که حتی در برخی موارد برای واحدهای اس اس ناراحت کننده بود. به عنوان مثال، گروه ضربت اس اس ۴a در اوکراین خود را محدود به “تیراندازی به بزرگسالان میکرد در حالی که به همدستانِ اوکراینی خود دستور میداد که به کودکان شلیک کنند.” [۵]
برخورد نازی ها با همدستان اوکراینی و سایر همدستان شان در اتحاد جماهیر شوروی موضوعی بحث برانگیز در رده های رهبری نازی شد. در حالی که آلفرد روزنبرگ، یکی از نازیهای اصلی مسئول هولوکاست، خواستار دخالت بیشتر نیروهای فاشیست محلی بود، هیتلر با پروژههای به اصطلاح استقلالطلب این ملیگرایان مخالفت کرد. به دستور هیتلر، رهبران OUN-B در نهایت دستگیر شدند و لژیون های اوکراینی خلع سلاح شده و به مکان دیگری انتقال یافتند.
از سال ۱۹۴۲، شبه نظامیان دست راستی اوکراینی در مبارزات “بر ضد پارتیزان ها” در بلاروس، در خدمت آلمان نازی بودند. انها همچنین در نقشِ “کادر امنیتی” و به عنوان پرسنل مسلح در اردوگاه های کار اجباری به رایش سوم خدمت کردند. رهبران ناسیونالیست (طرفدار نازی ها)، باندرا و استتسکو تا سپتامبر ۱۹۴۴ در اردوگاه کار اجباری زاکسنهاوزنِ نازیها در بازداشت ماندند.
هنگامی که ارتش هیتلر پس از شکست در استالینگراد عقب نشینی کرد، اعضای لژیون های ناسیونالیست OUN به اوکراین بازگشتند و ارتش شورشی اوکراین (UPA) (از مترجم: بر ضد شوروی) را در سال ۱۹۴۳ تشکیل دادند. باندرا، بلافاصله پس از آزادی او توسط مقامات آلمانی، برای رهبری UPA به اوکراین بازگشت.
UPA که با تسلیحات آلمانی مجهز شده بود تلاش کرد تا یک برنامه گسترده پاکسازی قومی را به منظور ایجاد شرایط برای یک کشور اوکراینی و از نظر قومی خالص را به اجرا بگذارد. در سال های ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴، UPA قتل عام هایی را سازماندهی کرد که جان ۹۰۰۰۰ لهستانی و هزاران یهودی را گرفت. همچنین دهقانان و کارگران اوکراینی را که می خواستند به اتحاد جماهیر شوروی بپیوندند، به طرز وحشیانه ای وحشت زده، شکنجه و اعدام کرد. UPA پیش از سرکوب کامل قیام اش در سال ۱۹۵۳، حدود ۲۰۰۰۰ اوکراینی را کشت.
ادامه دارد
اصل مقاله
*
Nationalism and fascism in Ukraine: A historical overview
https://www.wsws.org/en/articles/2014/06/09/fasc-j09.html
World Socialist Web Site
منابع
[۱] Leon Trotsky, “Problem of the Ukraine,” Trotsky Internet Archive
[۲] Vadim Rogovin: StalinsKriegskommunismus, Essen 2006, p. 377
[۳] Frank Golczewski: Die ukrainische Emigration, (Hrsg.): Geschichte der Ukraine, Göttingen 1993, p. 236
[۴] Per Anders Rudling: “The Return of the Ukrainian Far Right. The Case of VO Svoboda,” in: Ruth Wodak, John E. Richardson (ed.): Analyzing Fascist Discourse: European Fascism in Talk and Text, London 2013, pp. 228-255. The article is accessible online.
[۵] Quoted in Christopher Simpson: Blowback. America’s Recruitment of Nazis and Its Effects on the Cold War, London 1988, p. 25
Comments
ناسیونالیسم و فاشیسم در اوکراین: مروری تاریخی<br>Konrad Kreft, Clara Weiss – برگردان: شاهین شعبانیان — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>