ناجی ها و گله گزاری های نا حق از جوانان ايران
سوسن آرام
*هر وقت از قانون و حرام و حلال رژيم به جان آمديد، ناجی دم دست شماست، نه در راه های دور، بلکه همين جا در داخل ايران، در بازار آزاد. و هر وقت باورتان آمد…
يکی از پديده های جالب مربوط به صحنه سياست ايران درماه های اخير، برخورد برخی از مقامات و تحليل گران غربی با مردم ايران است. از تحليل آن ها چنين استنباط می شود که ايرانی ها مردمی هستند زور پذير و ناتوان که در توازن قوای رژيم اسلامی با مخالفان غربی اش ديگر نمی توان روی آن ها يا انقلاب يا حتی فشارشان بر رژيم برای اصلاحات حساب باز کرد. بنابراين غرب بايد رابطه خود با رژيم را بدون محاسبه ی مردم ايران تنظيم کند. و جالب تر اين که هم برخی از تندروترين بازهای آمريکايی طرفدار برخورد جنگی با رژيم اسلامی و هم بعضی محافل ملايم تر طرفدار برخورد اروپايی در اين مورد هم عقيده شده اند.
نشريه ی اکونوميست که البته زبان پيراسته ای دارد درمقاله ای در شماره10-4 سپتامبر خود در مورد ايران می نويسد :
“در ماه ژوئيه نويسندگان يک گزارش که توسط شورای روابط خارجی – يک محفل معتبر مشورتی – تامين می شود، نظر دادند:”عليرغم نارضايی عمومی و غليان های متعدد سياسي، ايران در آستانه يک انقلاب نيست. نيروهايی که متعهد به حفظ وضع موجود هستند، شديدا کنترل را در اختيار دارند.” اکونوميست سپس توضيح ميدهد:”اين پيش بينی را به زحمت بتوان رد کرد. ايرانی ها، غير سياسی شده و کلبی مسلک ، به طور فزاينده ای توانايی خود برای در دست گرفتن سرنوشت خود را زير سوال می برند. بين جوانان علاقه سطحی به ماديات غوغا می کند.”
اکونوميست آن گاه پس از اشاره به شيوه های امتناعی مردم از جمله عدم شرکت در انتخابات رژيم می نويسد مردم:” با اجتناب از ديدن برنامه های خسته کننده تلويزيون دولتي، به کانال های ساتليت غيرقانونی که بيشتر آن ها را ايرانيان تبعيدی به روی امواج می فرستند، روی می آورند. ولی به گفته ی يک خبره علاقمند به شبکه ساتليتی آنها ديگر به کانال های سياسی ضد رژيمی علاقه ای ندارند:” مردم حالا ترجيح می دهند ويديويی های موسيقی نشان داده شود و به آن ها بگويند چطور وزن شان را کم کنند.” نشريه سپس به واکنش دانشجويان نسبت به دعوت راديوهای لس آنجلسی برای ريختن به خيابان ها اشاره می کند که با واکنش چند سال پيش دانشجويان در سالگرد 18 تیر – که به نظر نويسنده در پاسخ به دعوت همان راديوها صورت گرفته بود-تفاوت داشت و با بی اعتنايی آن ها روبروشد. اکونوميست سرانجام نتيجه می گيرد که در مجموع ايرانيان در آن نقطه ذوبی به سر نمی برند که آمریکا و خيال پردازترين ايرانيان تبعيدی پيش بينی می کردند و رژيم در مقابل غرب زبان دراز شده است و اين همه در حالی است که ساعت اتمی تيک تاک می کند. بر مبنای اين تحليل است که می بينيم مقامات و تحليل گران غربی به اين مساله صراحت ميدهند که غرب بايدسياست خود در مقابل رژيم اسلامی ايران را از فراز سر ايرانی ها و بدون محاسبه مردم ايران تعيين کند و ازجمله همين نشريه سياست توام چماق و شيرينی- جدی کردن حداکثر فشار در مورد برنامه های هسته ای همزمان با پيشنهادهای سخاوتمندانه در صورت دست برداشتن از اين برنامه ها را پيشنهاد می کند.
البته اين فقط نظر يک نويسنده درمقاله ای در يک نشريه اروپايی نيست، و اساسا اگر اين نظر در ميان دسته ای از تحليل گران غربی ومقامات متنفذ هواداران مهمی نداشت محال بود اکونوميست آن را منتشر کند. به علاوه اين نشريه معمولا نه نظر دولت های اروپايی، بلکه منافع سرمايه های غالب بر جهان را مورد حمايت قرار ميدهد و به همين جهت از تسلط سياسی – نظامی آمريکا بر نظم جهانی دفاع می کند.
آن چه در گزارش ها و اظهار نظرهايی از اين نوع قابل توجه است، ارزيابی آن ها از رشد نااميدی يا گسترش بی تفاوتی سياسی در ميان ايرانيان و يا تجمل پرستی وچيزهای مشابه آن نيست. اين ها بخشا حقيقت دارد، آن چه قابل توجه است سرخوردگی خود اين مقامات و تحليل گران از ايرانيان است. به نظر می رسد حالا آن ها با رژيم اسلامی ايران هم صدا شده اند که گويا ايرانيان قرار بود برای پيش برد سياست های آن ها ماموريتی را به انجام برسانند. گويا يادشان رفته که ادعا می کردند می خواهند ناجی دمکراسی در ايران باشند و هيچ چشم داشتی در برابر آن ندارند. گويا مشغله اصلی ايرانيان، نه سرکوب شدن حقوق شان توسط رژيم اسلامی و اين فساد و فلاکت توده ای در شرايط گسترش شکاف طبقاتی ، بلکه مصالح توازن قوای نظامی بين رژيم اسلامی و اسرائيل و پيش برد سياست خارجی آمريکا در منطقه است. و حالا که وظيفه خود را در اين رابطه به انجام نرسانده اند و به موقع نجنبيده اند، آن ها بايد از فراز سر ايرانی ها و لگد گذاشتن بر آمال دمکراتيک شان کار خود را پيش ببرند. اين است پديده جديد در سياست ناجيان خارجی آزادی ايران.
نمونه اين برخوردها- يعنی گله گزاری ها، سرکوفت زدن ها، سلب حق کردن ها از خود ايرانی ها برای نجات کشور خود- در ميان آن دسته از ايرانيان تبعيدی که سرراست به صدای سياست خارجی آمريکا تبديل شده اند- درست مثل حزب توده که صدای سياست خارجی شوروی بود- مدتی است که خودنمايی می کند. البته به فراخور اوضاع و با زبانی که جوهر مفتحضانه اين موضع آشکار نشود. مثلا خانمی به نام الهه بقراط بعد از سالگرد 18 تير مقاله ای خطاب به دانشجويان و جوانان نوشتند که جوهر آن اين بود که ما نسل قبل اگر خطا کرديم و رژيم را روی کار آورديم، بعد آمديم خارج، رنج کشيديم و مبارزه کرديم، شما که افتاديد دنبال اصلاح طلبان و کار را خراب کرديد! يا يکی از محافل فعال چتری سلطنت طلبان اعلاميه هايی منتشر می کرد به اين مضمون که چند ميليون دانشجو در ايران است، آن وقت هزار نفر آن ها به دعوت “نيروهای آزاديخواه خارجی” به خيابان نمی آيند، آيا با اين وضع می خواهيد ايران را آزاد کنيد؟ و سرانجام در محافل راديويی و اينترنتی شان فراوان و مکرر با اين ادعا بر می خوريم که ايرانيان داخل کشور سال هاست است از اين رژيم چوب خورده اند و کاری نکرده اند ، اين نشان ميدهد که بايد از خارج برای آزاد سازی ايران کاری کرد.
به اين ترتيب می بينيم کسانی که سياست های توصيه شده توسط واشينگتن مبنی بر صدور دمکراسی به ايران را پيش می برند، از يک سو مردم ايران و به ويژه جوانان را به هزار زبان به بی اعتمادی به خود و اعتماد به ناجی خارجی دعوت می کنند و برای تبليغ اين ناجی خارجی به نام آزادي، ظاهر پرستی سطحی و آرمان زدگی و غيرسياسی شدن را تشويق می کنند و بعد مردم ايران را با همين سلاح ظاهر پرستی و بی تفاوتی می کوبند. کسانی که سال ها به جوانان ايران توصيه کردند که از پدران و مادران خطاکار خود ببرند و تجربه تاريخ را به دست فراموشی بسپارند و آينده را بر اساس نسخه های ديکته شده ی آن ها بنويسند که موثرترين دارويش آرمان زدايی و سياست زده گی بود، حالا جوانان را به خاطر فقدان تحرک سياسی سرزنش می کنند.
اما بايد مطمئن بود عليرغم همه گله گزاری های ناجی پرستان، آن ها به ترويج سياست های خود برای از بين بردن اعتماد به نفس و گسترش بی آرمانی و تحريف مفاهيم دموکراسی و آزادی ادامه خواهند داد. چون در شرايط نارضايی گسترده ، هرچه سرخوردگی وعدم اعتماد به نفس تقويت بشود، دل بستگی به يک ناجی خارجی هم بيشتر رواج خواهد يافت. هم اکنون اميد به ناجی در ايران بی داد می کند، اتفاقا بيش از همه در ميا ن همان قشر مرفه جديد که اکونوميست به آن اشاره کرده است و سرش با هزار ريسمان هم به محافظه کاران جاافتاده و اداره کننده اقتصاد سياه وصل است و هم به اصلاح طلبان نوکيسه ای که وابستگان خود را به نام وکيل و وزير و مدير عامل و مدير کل و تاجر مامور کردند تا تحت عنوان آزادسازی اقتصادی کشور را بچاپند و “ناجيان” آمريکايی هم با مصاحبه های چپ و راست از آن ها حمايت کرده و می کنند.ولی همچنين در ميان اقشار محروم تر که سرکوب گسترده آزادی ها، دمکراسی و آزادی را برای آن ها به گنگ ترين مفاهيم تبديل کرده است ومی کوشند در ميان کالاهای قاچاق سياه- معنوی يا مادی- چيزی برای فرونشاندن عطش آرزوهای سوزان آزادی و ارضاء تمايلات سرکوب شده طبيعی پيدا کنند. بگذريم از سرخورگان مسن تر که خود را بازنده می بينند و يک ناجی را تنها وسيله برای نجات مجال تنگ باقی مانده و جبران باخت ها می پندارند. علاقه به ناجی در ميان “بی تفاوت” ها تا جايی است که شارلاتان ها را به فکر بهره برداری انداخته و برای پرواز مستقيم به ايران از مشتريان ثبت نام می کنند! می بينيم بی تفاوتی سياسی با اميد به ناجی و سياست های طرفداران صدور دموکراسی به ايران در تضاد نيست و بر عکس خيلی هم با آن انطباق دارد.پس گله ناجی پرستان چيست؟ گله ها علت ديگری دارد که برای درک آن بايد روی مثلث ناجی- مردم- رژيم اسلامی بيشتر متمرکز شد و کنش و واکنش های آن ها را نسبت به هم بيشتر زير ذره بين قرار داد.
بازار مشترک
کشش بخشی از مردم به ناجی خارجی وبه طور اخص آمريکا، البته از تبليغات طرفداران صدور دموکراسی به ايران ناشی نمی شود.آن ها فقط فرصت طلبی کردند. مساله اصلی اين است که ايران هنوز آزاد نشده است .اين واقعيت معادله ای را ايجاد می کند که تنها يک معلوم دارد، ولی چندين مجهول.
ايران آزاد نشده و هنوز کشوری است که در آن حکومت همان خلافت است، دستگاه دولتی اداره اقتصاد دستگاه پولشويی است ودستگاه قضايی دستگاه بيدادی است که دادستانش شکنجه گر و قاضی اش جلادی است که شخصا طناب دار را به گردن بی گناهان می اندازد . حتی جرثقيل که در همه جا نشانه انقلاب صنعتی است و ياد آور بناهايی که ساخته می شود برای شهروندان کشور ما يادآور اعدام و بيداد است. حکايت درد و رنج زنان و مردانی را که در چنين مهلکه مهيبی گرفتار آمده اند، کدام مثنوی می تواند باز گويد؟ اين ها حقايق آشکاری است که همه ميدانيم و ميگوئيم. گفتن ديگر کافی نيست، بايدکاری کرد وايران را آزاد کرد. اما چگونه ؟
در پاسخ به اين سوال است که کشف حقيقت و حل مجهول ها دشوار می شود، به اين دليل ساده که خود واقعيت و عمل به اندازه حرف و نظر و ادعا آسان نيست و مردم ايران بايد از مسيری دشوار و سربالايی های نفس گير بگذرند تا بتوانند اين رژيم را سرنگون کنند و اين سربالايی ها نفس گيرتر می شود اگر بخواهند ايران را برای خودشان آزاد کنند و نه اين که چون سال 57، راه مستبدان و غارتگران ديگری را برای نشستن بر مسند قدرت باز کنند.
اما درست در همين جا و در دل دشواری های عمل است که طرفداران صدور دموکراسی به ايران فرصتی برای جولان پيدا می کنند و در مقابل آن سوال کليدی- ايران را چگونه بايد از شر اين رژيم خلاص کرد؟ – يک پاسخ معجز آسا از آستين در می آورند: خيلی راحت و سريع و فوری : به عراق نگاه کنيد، همان طور که آن ها از دست صدام راحت شدند، به آمريکا متوسل شويد! و برای اين که بتوانند اين راه حل معجزه آسارا به خورد مردم ايران بدهند، نياز به شنوندگانی “غير سياسی” و چشم و گوش بسته دارند که ” به طور فزاينده ای توانايی خود برای در دست گرفتن سرنوشت خود را زير سوال ببرند” و کمتر اطلاعی در مورد اوضاع واقعی بين المللی کنونی داشته باشند، وبه جای فکر کردن به اهداف سياسی”علاقه سطحی به ماديات ” در ميان آن ها غوغا کند. و چنين کسانی را در ميان مردم به جان آمده ايران به راحتی پيدا می کنند.
همين جا بايد تاکيد کرد که اگرچه راه حل راحت الحلقومی و هوس مفت به چنگ آوردن آزادی متناسب است با ذهنيت جهان سومی يعنی: هيچ پنداشتن مردم”فرودست” ، عشق و نفرت بيمارگونه و دايی جان ناپلئونی به فرادست های آن سوی مرزها، سلب مسووليت از خود و با چپق به ديوار تکيه زدن و از نعمت آفتاب بی زحمتی بهره بردن- اما نبايد به اين تصور واهی دچار شد که مردم ايران خصلتا ذهنيتی جهان سومی دارند و به اين جهت است که می توان ميان آن ها به راحتی تبليغاتی به راه انداخت که نزد ملت های متمدن جهان تحقير آميز تلقی می شود.
هرگز نبايد فراموش کرد کسانی که چنين تبليغاتی را به راه انداخته اند، در رژيم اسلامی ايران نيرومندترين موتلف خود را دارند. در جهنمی که جمهوری اسلامی در ايران بر پا کرده است، محروميت اقتصادی، سياسی و فرهنگی تا حدی است که برای بسياری معيارهای دمکراسی به حداقل ها سقوط کرده است. مثل گرسنه ای در حال موت که فقط به يک قطعه نان برای ادامه حيات می انديشد نه چيز ديگر، برای اين محرومان نيز حتی بر پا کردن يک ميهمانی ويا ماتيک زدن بدون ترس از مامورين جزای اسلامی منتهای دمکراسی به شمار می آيد. با تقليل معيارهای دموکراسی به ناچيزترين و بديهی ترين حقوق طبيعی انسان، آقای ترامپ که سهل است حتی آدم خواران به نام که تحت تعقيب انواع دادگاه های بين المللی اند مثل پينوشه و شارون و ميليسوويچ را هم ميتوان به عنوان قهرمانان دموکراسی قالب کرد. به هر حال هيچکدام آن ها زندگی عرفی را برای مردم حرام اعلام نکردند.
به خاطر حضور جمهوری اسلامی و فشار آن است که کشش به آمريکا ورا ه حل آسان و نجات بخش آن به جهت جريان تبديل شده و تعقل و تلاش برای حرکت مستقل به خلاف جريان. همان طور که در انقلاب بهمن درست به همين دليل و به خاطر نه گفتن به رژيم استبدادی سلطنتی، خمينی جهت جريان را تعيين می کرد و تعقل و آزاد انديشی زير فشار انبوه که معمولا در جهت جريان حرکت می کنند راه تنفس را برخود بسته می ديد. و همانطور که در آن موقع محروم ترين فرزندان گری گرفته اعليحضرتين، بهترين شکار و درحقيقت قربانی ناجی محسوب می شدند، امروز هم محروم ترين ها قربانيان استبداد مذهبی يعنی جوانانی که زيرسايه استبداد بطور کامل از دستاوردهای سياسی و فرهنگی جهان متمدن محرومند قربانيان ناجی جديد را تشکيل ميدهند.
با اين بازار مکاره ای که با سرمايه گذاری مشترک رژيم اسلامی و آمريکا به راه افتاد ، طرفداران صدور “آزادی” به ايران مطمئن شدند در اين کشور ديگر کسی حساب دخل و خرج، و سود و زيان مردم را ندارد و به اين”اسيران عقب مانده “، “دهاتی” و “نديد بديد”، می توان هر کالايی را به عنوان دموکراسی غالب کرد. حتی چيزی را که تاکنون هيچ ملتی در جهان- از همسايه مکزيکی آمريکا گرفته تا همسايه ترک ما، به ميل خود حاضر به پذيرش آن نشده وپنتاگون برای تحميل آن نزديک هزار پايگاه نظامی در جهان ايجاد کرده است. و جالب اين که بدترين نمونه های صدور اين کالا- يعنی عراق و افغانستان را ، به عنوان نمونه مرغوب اين کالا به ما نشان دادند! در حالی که مردم مترقی جهان عراق و افغانستان را نشان ميدهند و می گويند ببينيد چه بر سر اين ها آوردند، آن ها اين دوکشور را به ما نشان می دهند و می گويند ببينيد، اين ها آزاد شده اند!
ايران آزاد نشده است و طرفداران واردات “مفت و مجانی” دموکراسی به ايران، يک متحد قوی برای فروش کالای خود دارند، و تا وقتی جمهوری اسلامی در ايران به بقای خود ادامه می دهد بازار آن ها کالا خواهد داشت. خود رژيم اسلامی و مبلغان آن هم هوای کار آنها را دارند و هر چيز خوب را که در ايران وجود دارد، از مبارزه جوانان برای آزاد کردن زندگی عرفی از قيد استبداد مذهبی تا مبارزه زنان برای آزادی و برابری و تلاش مردم ايران برای آزادی از حکومت قيمومتی را، آمريکايی می خوانند و به اين شيوه برای کالای آن ها تبليغ می کنند.
وتقسيم سود
البته هيچ معامله ای ، هر قدر زورکی، فقط يک طرف ندارد. در ازای آن چه که رژيم اسلامی به آمريکا و طرفداران دموکراسی راحت الحلقومی داده اند، چيزهای زيادی بازپس گرفته. اين ها را فقط ليست می کنم:
ايجاد نفرت از انقلاب با استفاده از سرخوردگی از انقلاب بهمن، تحقير و به فراموشی سپردن تجربه های تاريخی و مخدوش کردن درس های آن . تشويق بی باوری به ظرفيت و توانايی های خود و تقويت عدم اعتماد به نفس. آرمان زدايی و تحقير اخلاق اجتماعی تا جائی که حتی داستان چگونگی مرگ صمد بهرنگی را به دستمايه تحقير جريان روشنفکری تبديل کنند و داستان قتل چه گوارا ، که چندين نسل جوان اروپايی و آمريکايی نه به علت دلبستگی های ايدئولوژيک يا سياسی او ، بلکه تنها به اين دليل او را قهرمان ميدانند که با پشت کردن خود به قدرت و جاه و مقام ثابت کرد که به آرمان های انسانی وفادار است. قالب کردن ابتذال به نام آزادی تا جايی که شمردن آدامس های جويده بريتنی اسپيرز هم امر اخص دختران”آزاد”ايرانی به شمار آيد. تحقير سياست و تحزب ، تا جايی که هيچ امر شيطانی در ايران نبود که اين ها به سياسيون و گروه های سياسی منسوب نکردند و حتی در دل اروپای دمکرات و آمريکای آزاد هر انجمن و رسانه ای ايرانی را که تازه تاسيس می شد وادار کردند در ماده اول برنامه خود سوگند بخورد سياسی نيست و فقط برای سرگرم کردن مردم و حداکثر کار فرهنگی تاسيس شده اند و هرگز فکر سياست و مبارزه با رژيم به خاطرشان خطور نخواهد کرد. تحقير اخلاق و انکار ضرورت سخت کوشی، پی گيری کار صبورانه و تحمل از خود گذشتگی های طاقت فرسای روزمره برای رسيدن به هدف های سياسی مهم و القاء اين که گويا برای پائين رژيم بشکن زدن و تفريح و شوخی کافی است… اين ليست را می توان ادامه داد و هر فعال دلسوز و مستقل اجتماعی که در سال های اخير عليه رژيم مبارزه کرده است می تواند دهها نمونه از مشاهدات خود بر آن بيفزايد.
اما رژيم اسلامی ايران يک ديکتاتوری شبه فاشيستی کارکشته است، اين رژيم تاکنون هم با مردم ايران تنها از طريق سرکوب از روبرو مقابله نکرده است، اگر می کرد تابه حال همين مردمی که نسبت زور پذيری به آن ها داده اند آن را پائين آورده بودند. رژيم از همه نعمت های ” خدا داد” و از جمله آن ها که ناجيان در اختيارش گذاشتند برای خلع سلاح و سرکوب مردم ايران استفاده کرد. وابستگان رژيم سابق خيال می کنند يا چنين می نمايند که رژيم اسلامی يک “دولت پشت کوهی” و بی خبر از شيوه های مدرن حکومت گری است. چنين نيست. عاملان اين رژيم همانطور که در غارت کشور و پرورش دادن يک طبقه ممتاز انگل به سرعت دست رژيم سابق را از پشت بستند و از نعمات مادی و مدرن حکومت به مقياسی بهره مند شدند که در رژيم سابق تنها چند تنی در خود دربار از آن برخوردار بودند، در حکومت گری و سرکوب هم دستگاه به عاريت گرفته از رژيم سابق را به سرعت به شيوه ها و ابزار مدرن و پيچيده مجهز کردند واز سياست های پيچيده برای تحميل خود به مردم استفاده نمودند. آن ها به سرعت در يافتند که برای مردم ايران دولتی اشغالگرند و مردم ايران هم اين را به خوبی درک خواهند کرد. دوستی از يک شهرستان کوچک در ايران می گفت وابستگان رژيم شهر ما را خريده اند و مدرن ترين تاسيسات هم تجاری هم مسکونی هم تفريحی در آن ايجاد کرده اند. در آن جا مابوميان به فلسطينی ها تبديل شده ايم و آن تازه واردين به اسرائيلی ها. ما و ژنده پوشی مان و آنها لباس های مارک دارشان، ما و خانه ها و قهوه خانه های فکسنی مان و آنها و ويلاها و رستوران های مدرن و مراکز تفريحی مدرن شان ،ماو نگاه های حسرت زده و غضب آلودمان و آن ها و امنيت و محافظان شان. و با اين همه ما به آن ها محتاجيم چون به ما کار ميدهند. او می گفت برای همين است که وقتی اين رژيم از فلسطين دفاع می کند مردم خشمگين می شوند. اين رژيم اسرائيل ماست.
با آگاهی از ناهمزمانی و بيگانگی خود برای ايرانيان رژيم ميدانست که مردم به زودی برای آزادی خود از دست مهاجمان قدعلم خواهند کرد و به همين جهت برای تحميل اشغالگری خود از سياست هايی استفاده کرد که اسرائيل و موساد طی بيش از نيم قرن ذره به ذره آموختند و به کار بردند. اساس اين سياست ها برخلاف تصور عمومی فقط سرکوب نيست، ترکيب پيچيده ای است که مقاومت متحد اشغال شونده را غير ممکن بنمايد. البته سرکوب بيرحمانه به صورت يک خط قرمز تعيين کننده همه اين سياست ها را به هم وصل می کند.
يکی- البته فقط يکی- از چيزهايی که حکومت اسلامی برای تحميل خود به مردم ايران مورد استفاده قرار داده است همان ارزش ها و مفاهيم و فرهنگی است که ناجی ها تلاش می کردند به بازار سياست ايران وارد کنند. ” حق ” هم دارد! هر چه باشد جمهوری اسلامی خود عامل اصلی توليد اين فلاکت فرهنگی گسترده است . رژيم از همان نسخه ای که ناجيان برای گرده سواری بر مردم می نوشتند، برای مقابله با خطر مقاومت مردم استفاده می کند. به کمک همان ارزش هايی که آن ها تبليغ می کنند نه تنها مردم را از انقلاب و سرنگونی می ترساند بلکه همه مرزها را مخدوش کرده است: مرز اپوزيسيون و پوزيسيون، مرز زندانی و غير زندانی، مرز اصلاح و سازش ، مرز انقلاب و بازيگوشی و شورش گری کاهلانه، مرز فساد و تلاش معاش… رژيم اسلامی به همه کسانی که از مفاهيم مبارزه و زندان و اصلاحات و انقلاب و نافرمانی همان تعبيری را داشته باشند که ناجيان شبکه جنگلی لس آنجلسی و طرفداران ورود راحت الحلقومی دمکراسی تبليغ می کنند، پاداش می دهد. يک بار ديگر بايد يادآوری کرد جنگ جمهوری اسلامی با مردم ايران از نوع جنگ ها ی متداول ديکتاتوری ها با ملت خود نيست، از نوع “جنگ های کثيف” است. جوهر جنگ های کثيف بر اين قرار دارد که تمام حوزه های زندگی را چنان به لجن بکشند که شما نتوانيد بر اساس انتخاب های خود بجنگيد، شما را مجبور می کنند در فاصله ی بين انتخاب هايی که به شما تحميل شده است بجنگيد: يافساد و شرکت در سفره غارتی که رژيم پهن کرده است يا گرسنگی، يا روحانی يا احمدی نژاد، يا خودسانسوری وبرخورد”معقول”برای فرار از اعدام وجلوگيری از فراموش شدن و پوسيدن در سياه چال يا محروميت از مرخصی از زندان و مصاحبه با راديو ها، يا استبداد فرهنگی يا ابتذال فرهنگی، يا استقبال از محاصره اقتصادی ايران يا تحمل رژيمی باز هم گستاخ تر. در اين جنگ کثيف، شعارها، ارزش ها و معيارهای مبلغان دموکراسی وارداتی بهترين خدمت را به رژيم کرده است. رژيم از دو جهت به فروش کالای آن ها کمک می کند، از يک طرف قانونا آن ها را ممنوع می کند و نسبت به آن ها عطش بوجود می آورد و از طرف ديگر در بازار آزاد، خود دلالان رژيم آن ها را بوفور عرضه می کنند، همه نوع کالايی که آن ها تبليغ می کنند اين ها فراوان عرضه ميکنند، از حراج دارايی های مردم گرفته تا فروش تن زن به عنوا ن آزادی. و بعد رژيم بين اين دو – يعنی منع قانونی و حرام شماری از يک طرف و دامن زدن به وفور آن در بازار – مانور می دهد. قانون را سفت می کند، بازار را آزاد می گذارد، بازار را می بندد، قانون را شل می کند، اين گوشه را می بندد، آن گوشه را شل می کند، اين گروه را می گيرد، آن گروه را آزاد ميکند… به اين ترتيب هر وقت از قانون و حرام و حلال رژيم به جان آمديد، ناجی دم دست شماست، نه در راه های دور، بلکه همين جا در داخل ايران، در بازار آزاد. و هر وقت روی تان زياد شد و باور کرديد ناجی هم در اين کشور کاره ای است، يکی را به جرم “بی گناهی” بالای جرثقيل به دار می کشد.
علت گله ناجيان و ناجی پرستان از جوانان ايران نيز همين است. رژيم با همان نتی که ناجيان برای جوانان ايران نوشته اند، آهنگ خود را می نوازد. ناجيان می خواهند مردم اين کالا ها را از دست خودشان بخرند و به ساز آن ها برقصند، نه اين که با آن ها خود را سرگرم کنند. اما اين ناجيان و ناجی پرستان بايد به خاطر داشته باشند اگر کالاهای شان اين قدر بنجل نبود، رژيم نمی توانست حضور سهمگين خود را در ايران ” تحميل پذير”- اصطلاحی که اکونوميست به کار برده و ايرانيان را به آن متصف کرده است- کند. با رواج ارزش ها و مفاهيم انسانی، آرمانگرایی، اعتماد به نفس، اعتقاد به حق حاکميت، استقلال و حق تعيين سرنوشت، حق انقلاب مردم عليه ديکتاتوری ها در همه جا، ضرورت درس گيری از تجارب و درخواست طلب های مردم از انقلابی که پايمال روحانيون گرديد، رژيم نمی تواند سر مردم را گرم کند. اما تبليغ چنين مفاهيمی فقط خانه رژيم را خراب نمی کند، بلکه بنايی را هم که ناجی پرستان ساخته اند، واژگون می کند.
به اين همه خدمات دوطرفه رژيم و ناجيان به يکديگر اين نکته مهم را هم اضافه کنيد: ايجاد فضای جنايت در جهان و منطقه. عراق و افغانستان. رژيم اسلامی به اين فضا مثل هوا نياز دارد. مگر می شود قدرت بزرگ و رهبر جهانی در عراق کشتار راه بيندازد و در چچن و چين ويا هند و ايران، دست حکومت ها برای سرکوب و توجيه سرکوب باز نشود؟ مگر می شود جهان را بيخ ديوار بگذاريد و بگوئيد يا بامن يا با دشمن من ، يا به نفع من يا زير تيغ من، و حداقل رقبای قدرتمند خود در اتحاديه آتلانتيک را وادار نکنيد که ترجيح بدهند از همان سبد ميوه گنديده رژيم اسلامی برداشت کنند و همه سود ها را به جيب رقيب نريزند؟ مگر می شود افغانستان و عرا ق را اشغال کنيد و از جمهوری اسلامی بخواهيد از این اوضاع فاجعه بار برای بقای خود استفاده نکند و متمدنانه در تله بايستد و بگويد به به، عجب پنيری! در فضای مافيايی و جنايتکارانه سياسی همانقدر احتمال شليک جنايتکاران به سوی هم هست، احتمال معامله هم هست. رژيم در افغانستان معامله کرد و امتياز گرفت، در عراق همینطور: زندانيان القاعده را می خواهيد، مجاهدين را بدهيد- می خواهيد در عراق بمانید ، از چاه های نفت ايران چشم بپوشيد و دست ما را هم در اشغال ايران باز بگذاريد. تمام داستان سلاح های هسته ای رژيم اسلامی بر سر اين مساله دور ميزند.
و حالا با اين داستان هسته ای آدم اگر چشم داشته باشد و به يکی از بيماری های متعدد بلاهت مغزی دچار نباشد، به رای العين ميتواند ببيند، با حذف نقش مردم ايران ، در جنگ گرگ ها با هم، برای مردم ايران نمدی دوخته نخواهد شد سهل است ، در هر نوع چرخش آن بازنده اصلی مردم ايرانند. چه آن ها به سازش برسند، چه تحميل محاصره اقتصادی باز هم مرگبارتر عليه مردم ايران . در هر حال مردم بيش از پيش زير تيغ سرکوب اين رژيم قرار خواهند گرفت. و تازه احتمالات ديگر هم هست که حتی از اين ها هم بدتر است.
با وجود همه آن چه گفته شد نه مردم ايران و نه اوضاع ايران را نمی توان به آن پديده ای که در نگاه نزديک بين و يک بعدی مقاله نويس اکونوميست تشريح شده تقليل داد و راحت روی آن ها خط کشيد. آن چه که گفته شد روندهاو نيروهای در جهت جريان است. در ايران يک نيرو و روند خلاف جريان هم هست. و مردم ايران مثل همه مردم جهان، وبويژه ملت های کهن سال، مشخصات پيچيده ای دارند، سال هاست که شرايط دشواری را گذارانده اند و دربرابر انتخاب هايی قرار دارند که همه ی آن ها هم دشوار است.
ما بايد از شر رژيم اسلامی و ناجيان با هم خلاص شويم. فرصت لازم برای اين کار را مثل همه چيز ديگر- مثل آزادی و دمکراسی- در سينی به ما تقديم نخواهند کرد. آيا ما خواهيم توانست آن را بگيريم؟ همه چيز منوط به اين است.
از آرشیو
Comments
ناجی ها و گله گزاری های نا حق از جوانان ايران — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>