Comments

مهرنوش شفیعی:   آیا کسی از انقلابیون جان بدر برده از خیزش ۲۰۱۱ سوریه، نیروهای کارگری و ستمدیدگان ،  تجارب مبارزاتی آنان، امکانات و نیازهای کنونی مبارزاتی شان خبری دارد؟  — 2 دیدگاه

  1. چند نکته:
    – در چهارچوب قوانین بین المللی، جبهه مقاومت اسلامی بالحق است. در چهارچوب آنارشیسم ارتجاعی است.
    – اگر بنا بر قوانین بین المللی بود، تمام سران دولتهای غرب و شرق باید بروند زندان.
    – در چهارچوب قوانین بین المللی،‌ سرکوب حماس و حزب الله و تعرض به جمهوری اسلامی غیر قانونی است. آنارشیسم به قانون کار ندارد، ‌صرفا ضد هر گونه سلطه گری است.
    – بر خلاف عقیده بعضی از مارکسیستها، ارتجاعی بودن جبهه مقاومت اسلامی بعلت ضدیتش بافرهنگ غرب و شرق نیست، بلکه بعلت اقتدارگرا بودنشان است.
    – مشروعی خواهی اسلامی و یا مسیحی و یا یهودی، در چهارچوب روابط سرمایه داری، مجاز است، در چهارچوب انارشیسم تجاوز به آزادی است.
    – جنگ بین مشروطه و مشروعه در ایران جنگ بین دو اقتدگرا بود.
    باید توجه شود که مذهب و حتی حکومت مذهبی در لیبرالیسم نفی نمی شود.
    – مارکسیسم از غرب وارد ایران شد و فقط تا آنجایی که هوادار دولت سازی و شرکت در دولت بود، ارتجاعی بود.
    – در چهارچوب آنارشیسم کمونیستی، مارکسیسم دولتگرا و دولت ساز، ارتجاع است.
    – در چهارچوب آنارشیسم کمونیستی، هر گرایشی که در آن یک شخص و یا گروه شخص و گروه دیگر را تحت سلطه بگیرد، ارتجاع و یا ضد آزادی است.
    – در جامعه فرضی بعد از سرنگونی ارتجاع، زور علیه زورگو صرفا علیه کسانی ست که کوشش در سلطه داشتن دارند. همه کسانیکه کار میکنند میتوانند در محل کار و زندگی شان در مدیریت امور شرکت کنند.

  2. آن موقع مارکسیست هوادار جبهه مقاومت اسلامی و چین و روسیه داشتیم که میخواستند خود را بعنوان ضد امپریالیست بفروشند، مارکسیست هوادار انقلاب مخملی امپریالیستهای غربی هم داشتیم که میخواستند به ما آمریکا و اسرائیل را بعنوان الگوی آزادی و دموکراسی بفروشند. هر دو یا مشکوک بودند و یا ابله. هنوز هم داریم.
    تضاد درونی مارکسیستها به خودشان مربوط است و در آن گیرند.
    آنارشیسم تقلبی هم داریم ، اما گرفتن مچشان مشکل نیست، باید دید گفته ها و اعمالشان در تمام زمینه ها ضد اقتدارگرایی است یا اینکه مورد به مورد انتخاب میکنند!!!! مثلا اگر آنارشیستی باشد که در طول قتل و عام غزه و حمله به عراق و لیبی چیزی نمی گفت و همسو میشد با تبلیغات دموکراسی خواهی رسانه های غربی و ارتجاع آنها را نقد و نفی نمیکرد، دیگه بحث نداشت که دارد از جنگ امپریالیستها و دولتهای آنها دفاع میکند و تقلبی است.
    انقلاب هست از بین سلطه جویی و اشکال عینی آن، ارتجاع و ضد انقلاب هست گرایش به سلطه جویی.
    اشکال عینی اقتدارگرایی:
    جامعه مردسالار
    جامعه دارای بردگی مزدی
    جامعه امپریالیستی (اشغالگری، استعمار، نو استعمار، تجاوز نظامی، کودتا، انقلاب مخملی دموکراسی فروش و غیره)
    هیراشی در کار گروهی
    جامعه متعصب (تعصب ملی، نژادی، مذهبی و غیره)
    نکته مهم:
    رابطه امپریالیسم غربی با دموکراسی خیلی مهم است چون امپریالیستهای غربی از طریق استعمار و نواستعمار مزد کارگران خود را بالا نگه داشته اند و آنها را مشغول دموکراسی کرده اند. آنها حتی بسیاری از مارکسیستها را هم گول زده اند و خود مارکس هم فریب آنها را خورده بود. بعضی از نوشته های مارکس در مورد استعمار بیان خوش باوری های شگفت آور است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>