ملاحظاتی در بارۀ جنگ اسراییل با جمهوری اسلامی!
با گذشت 7 روز از جنگ هوایی و موشک باران بین دو دولت ضد خلقی اسراییل و جمهوری اسلامی، که با حملات صهیونیستهای حاکم بر اسراییل شروع شد، هیچ نشانهای از پایان این درگیری به چشم نمیخورد. بر عکس، احتمال گسترش ابعاد این جنگ و تاثیرات مستقیم بحران ناشی از آن بر زندگی توده های تحت ستم ما – و اسراییل- به چشماندازی وحشت آفرین و فاجعه بار در زندگی روزمره مردم تبدیل شده است.
بنا به گزارشات منتشره هم اکنون حملات اسراییل به مراکز نظامی و ساختارهای غیر نظامی و مناطق مسکونی شهرهای کشور ما در حداقل 21 استان، بیش از 657 نفر کشته و 2037 نفر نیز زخمی به جا گذاشته است که به جز نابودی تعدادی انگشت شمار از مقامات نفرت انگیز نظامی و حکومتی، اکثریت قریب به اتفاق کشته شدگان و مجروحین را توده های بیدفاع و غیر نظامی و زنان و کودکان تشکیل میدهند.
اکنون حداقل 6 میلیون تن از ساکنین تهران از وحشت تداوم بمباران و موشکباران اسراییل از این شهر خارج شدهاند و بنا به برخی گزارشات میدانی، پایتخت به “شهر ارواح” تبدیل شده است. کمبود و سهمیهبندی و بالنتیجه گرانی وحشتناک سوخت و ارزاق عمومی مورد نیاز در شهرهای بزرگ، بار کشندۀ فقر و گرانی و تورم و گرسنگی و بیکاری را در زیر سایه هیولای ناامنی هر چه بیشتر بر گرده تودههای زحمتکش ما سرریز کرده است.
با این توصیف به طور طبیعی چگونگی تداوم و پایان این جنگ، سوال بزرگی ست که به مشغله اصلی افکار عمومی در جامعه ما تبدیل گشته است.
برای پاسخ به این سوال باید تمام تبلیغات زهرآگین و اکثرا عوامفریبانهای که بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیستها و شرکایشان در مورد ظواهر قضایا به راه انداختهاند، نظیر ضرورت حمله به جمهوری اسلامی به خاطر “جلوگیری از دستیابی این رژیم به بمب اتمی”، حمایت حکومت از دار و دسته های “بنیادگرای اسلامی” و ضد انقلابی، “گروگانگیری اتباع خارجی” توسط رژیم و تلاش آن برای “نابودی اسراییل” و … را به دور انداخت و به خود واقعیات رجوع کرد تا فهمید که کدام طبقات و چه سیاستها و اهداف واقعی و نه ادعایی، موتور محرکه این جنگ و باعث ایجاد شرایط کنونی هستند. با روشن شدن ماهیت نیروهای طراح و هدایت کننده این جنگ، آنگاه می توان به سوال مربوط به چشم انداز و آینده این جنگ نیز به طور واقعی پرداخت.
واقعیت این است که نیروی اصلی ماورای جنگ ویرانگری که امروز بین دو رژیم بنیادگرای صهیونیست و اسلامی وابسته به امپریالیسم یعنی اسراییل و رژیم جمهوری اسلامی بر پا شده است امپریالیسم آمریکا همراه با شرکای خود است که در طول تاریخ چند دهه اخیر بزرگترین قدرت استثمارگر ذینفع در ایران می باشد. امپریالیسم آمریکا همان قدرتی است که همراه با امپریالیسم انگلیس کودتای امپریالیستی 28 مرداد 1332 علیه دولت مردمی مصدق را سازمان داد و رژیم شاه به مثابه یکی از سیاهترین دیکتاتوری ها را بر حیات مردم ما حاکم کرد، قدرتی که هنگام انقلاب سالهای 57-56 جمهوری اسلامی را در جریان کنفرانس گوادلوپ روی کار آورد و در طول 46 سال گذشته ضمن دشمنی ظاهری با جمهوری اسلامی در تمام بحرانهای گریبانگیر این رژیم آن را در مقابل انقلاب تودهها حفاظت کرده و در راستای سیاست ضد انقلابی گسترش بنیادگرایی اسلامی و سرکوب جنبشهای کمونیستی و ضد امپریالیستی در ایران و منطقه به کار گرفته است. با توجه به همه فاکتهای موجود با قاطعیت میتوان گفت که در پشت جنگ ضد مردمی جاری امپریالیسم آمریکا قرار دارد و جنگ با چراغ سبز آن آغاز شد.
در شرایطی که امپریالیسم آمریکا با روی کار آمدن ترامپ آشکارا به سیاست گسترش هر چه بیشتر میلیتاریسم و کسب سود و تجارت از این راه در منطقه متمایل شده است این جنگ در درجه اول در خدمت گسترش میلیتاریسم و رونق دادن به صنایع نظامی آمریکا است تا کمکی به کاستن از بار بحرانهای گریبانگیر این امپریالیسم باشد که خود را در حال نزول از موقعیت سرکردگی در میان دیگر امپریالیستها و به طور مشخص امپریالیسم چین میبیند. این واقعیت را اکنون دیگر حتی خود ترامپ و دار و دسته اش پنهان نمیکنند.
با آغاز جنگ، سایر دولتهای امپریالیستی حاکم در کشورهای اتحادیه اروپا با سرعت و درجات مختلف با مواضع دولت ترامپ همسو شده و با فواصل متفاوت در پی سیاست جنگ طلبانه دولت ترامپ و گسترش میلیتاریسم و بحران در منطقه حرکت میکنند. در این میان صدراعظم آلمان وقیحانه با اشاعه این دروغ که گویا دلیل حمله اسرائیل به ایران از بین بردن پروژه هستهای جمهوری اسلامی است، میگوید “اسراییل کار کثیف غربی ها را انجام می دهد” و بر حمایت همه جانبه از اسراییل تاکید میکند. دولت بریتانیا نیز حتی برای همکاری با آمریکا در مشارکت احتمالیاش در جنگ به نفع اسراییل علیه جمهوری اسلامی اعلام آمادگی کرده است.
این امر که جنگ اسرائیل و ایران چه تأثیری بر قدرتهای امپریالیستی ذی نفع در ایران نظیر روسیه و چین خواهد داشت را آینده، هر چه بیشتر آشکار خواهد ساخت. اما در حال حاضر هیچ یک از این قدرتها تا جائی که شواهد نشان میدهند به هیچ اقدام عملی موثری برای جلوگیری از ادامه این جنگ دست نزده اند و جدا از محکومیت این جنگ و در خواست “خویشتنداری” از طرفین و یا پیشنهاد “میانجیگری” – که آمریکا باید تصویب کند ولی تاکنون توسط ترامپ رد شده است- اقدامی برای پایان این بحران انجام ندادهاند.
این حقیقتی ست که در جنگ ضدخلقیای که علیه مردم ما و اسراییل و منطقه ایجاد شده همه قدرتهای امپریالیستی به دنبال تحکیم موقعیت و منافع غارتگرانه خود برای کسب منافع بیشتر در جریان این بحران هستند. اما این منافع چه هستند؟ منافع مشخصی که در همین مدت کوتاه از آغاز این جنگ ضد خلقی و عواقب و نتایج آن حاصل شده اولا گسترش فضای جنگی و میلیتاریسم در کل منطقه خاورمیانه و سود مادی معینی ست که تداوم این بحران و حالت جنگی برای بزرگترین انحصارات نظامی تغذیه کننده جنگ در غرب بویژه در آمریکا و همچنین کمپانیهای نفتی و بیمه و … داشته است. این جنگ برای اسراییل صدها میلیون دلار در روز هزینه در بر داشته است و تخمین زده می شود که اگر یک ماه ادامه یابد هزینه آن برای اسراییل تا 12 میلیارد دلار خواهد بود و تا همین الآن هم برخی خزانه های موشکی و مهمات و بمبهای استفاده شده را در هر دو کشور خالی و محتاج جایگزینی کرده است.
علاوه بر این نتایج و منافع اولیه از وجود این جنگ برای برپا کنندگانش، این واقعیتی ست که جنگ 7 روزه اخیر به عنوان یک نعمت برای هر دو رژیم صهیونیستی منفور حاکم بر اسراییل و دژخیمان حاکم بر ایران عمل کرده که تا پیش از شروع این جنگ، در مواجهه با خشم توده ها هر یک با بحران موجودیت در اسراییل و ایران روبرو بودند.
از یک سو کابینه نتانیاهو و اکثریت شکننده او به دلایل تضادهای بین احزاب حاکم در اسراییل حول چگونگی اداره جنگ در غزه و نسل کشی فلسطینیان و برخورد با حماس در معرض سقوط بود و از سوی دیگر در ایران، بسیاری از مقامات حاکم در متن تظاهرات و اعتصابات روزافزون کارگران، بازنشستگان، پرستاران و رانندگان و … در سراسر کشور، در هراس از انفجار دوباره جامعه و شروع یک موج تازه انقلابی علیه نظام حاکم به یکدیگر هشدار می دادند. بیهوده نیست که از زمان آغاز حمله اسراییل در حالی که به طور مکرر ثابت شده است که منفورترین جاسوسان اسراییلی در زیر گوش نزدیکترین محافل حاکمان جا خوش کرده بودند، ماشین سرکوب حکومت با یورشی سراسری به جوانان مبارز و آگاه در ده ها شهر در سراسر کشور صدها تن را عوامفریبانه و به دروغ با نام “جاسوس” اسراییل دستگیر کرده و با وعده “اشد مجازات” به سیاهچالهای خود افکنده است. این جنگ بزرگترین حربه برای سرکوب جنبش اعتراضی و انقلاب را به دست حاکمان جمهوری اسلامی در جهت حفظ نظام ظالمانه اقتصادی- اجتماعی در ایران داده تا بار دیگر بکوشند شدیدترین خفقانها را زیر نام جنگ بر جامعه تحت سلطه ما حاکم و بقای خود را استمرار بخشند.
اما آیا اهداف و منافع جنگ فعلی به همین نتایج و دستاوردهای تاکنونی برای استثمارگران حاکم و تاجران مرگ یعنی قدرتهای امپریالیستی محدود خواهد شد؟
بدون شک، نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که تنها امپریالیستهای هدایت و کنترل کننده این جنگ هستند که از مقاصد جنگی که با ابعاد ویران کننده تاکنونی به راه انداختهاند، آگاه می باشند و در مورد چگونگی پیشبرد طولانی یا کوتاه مدت و یا اهداف نهایی خود در خفا تصمیم گرفته یا میگیرند. در این شرایط، مردم در سطح جهان شاهد دریافت سیگنالها و اظهارنظرهای ضد و نقیضی از سوی جنگسالاران هستند که در خدمت گمراه کردن اذهان قرار دارد. زمانی آنها از اعتقاد به “راه حل دیپلماتیک” دم میزنند، زمانی از حفظ جمهوری اسلامی بدون انرژی هسته ای صحبت میکنند و زمانی هم از “تسلیم بی قید و شرط” این حکومت سخن به میان میآورند.
در چنین شرایطی ست که ما شاهدیم از گرد و غبار مسموم و کور کنندهای که از غرش موشکها و جنگنده ها و پهبادها بر آسمان شهرهای ایران و بر زندگی پر از درد و رنج مردم ما بر پا شده است صداهایی هم مبنی بر اینکه هدف این جنگ، “رژیم چنج”، “ساقط کردن جمهوری اسلامی” و “نجات مردم ایران” توسط آمریکا و اسراییل میباشد از محافل امپریالیستی از آمریکا گرفته تا اروپا به گوش میرسد و توسط صهیونیستهای جنایتکار نیز تکرار میگردد. این صداهای ننگین و ضد خلقی با شور و شعف فراوان توسط دستهای دیگر از سگان زنجیری امپریالیسم در صحنه سیاسی ایران یعنی نیروهای سلطنت طلب و برخی دیگر از پرو امپریالیستها – البته در خارج کشور- پژواک میشود، اگر چه دستاندرکاران خود جمهوری اسلامی برای بهره برداری از شرایط و احساسات توده ها به تبلیغ ناسیونالیسم روی آورده و از مردم برای نجات خاک “ایران” استمداد میطلبند.
اما اگر کسی نمی داند که طراحان این جنگ در آمریکا و اروپا چه فرجامی برای پروژه جنگی خود در نظر گرفتهاند و یا چقدر در عمل خواهند توانست آن را متحقق کنند یک نکته برای مردم آگاه و مبارز ما که با تاریخ آشنا هستند وجود دارد. همانطورکه چریکهای فدایی خلق بارها اعلام کردهاند، تاریخ نشان داده که امپریالیستها هیچگاه سرنوشت خود را با سگان زنجیریشان پیوند نمیزنند. این حقیقتی است که جمهوری اسلامی ضد خلقی را امپریالیسم آمریکا و متحدانش پس از توافقات کنفرانس گوادلوپ، در چارچوب تحلیلشان از رشد جنبش انقلابی سالهای 57-56 و وجود خطر یک جنبش مسلحانه به جای رژیم شاه بر سر کار آورده و به این ترتیب آرایش سگان زنجیری خود در ایران را برای حفظ نظام سرمایه داری حاکم و تداوم چپاول و غارت کارگران و توده های تحت ستم ما و همچنین تنگ تر کردن حلقه با کشیدن کمربند سبز اسلامی دور سرزمینهای رقیب بی چون و چرای آن روزهای خود یعنی شوروی آن زمان، عوض کردند.
امروز نیز در شرایطی این رژیم درگیر یک جنگ سازماندهی شدۀ امپریالیستی با کنترل و هدایت آمریکا و شرکا علیه اسراییل شده که امپریالیسم آمریکا تحت رهبری دولت ترامپ و جمهوریخواهان در تمام دنیا با اعمال سیاست زور و تهدید و لشکرکشی و تشدید حضور نظامی در حال گسترش سلطه و تحکیم مواضع استراتژیک خویش علیه رقبای امپریالیست دیگرش بویژه چین و روسیه و تلاش برای تصرف بازارهای متعلق به این قدرتها، تحکیم و گسترش حضور نظامی در منطقه استراتژیک خاورمیانه و گذرگاه نفت و انرژی ای میباشد که به طور مثال چین و اتحادیه اروپا بخشا به صدور نفت و گاز از این منطقه وابسته هستند اگر منافع امپریالیسم آمریکا ایجاب کند این رژیم را نیز همانند رژیم شاه قربانی منافع خود میکند. بنابراین، در چارچوب پیشبرد چنین سیاست استراتژیکی ممکن است که با تشدید تضادهای بین این قدرتهای امپریالیستی و یا اوج یابی جنبش تودهای، جمهوری اسلامی توسط اربابانش به عنوان یک جزء قربانی منافع کلی این قدرت جهانی شود و ضرورت حضور نظامی مستقیم آمریکا و متحدینش در ایران و یا دیگر ضرورتها، طومار حیات این سگ زنجیری را نیز در هم بپیچد.
اما آنچه که در چنین سناریوهایی باید به آن توجه کرد این است که خوشبختی و آزادی مردم رنجدیده ما نه با موشکها و بمبهای اسراییلی و زدن برخی مهره های این حکومت – که در آغاز خوشحالی بخشی از مردم را نیز در بر داشت- بدست می آید و نه با حضور سرباز آمریکایی در ایران.
تجربه تلخ سیاست “رژیم چنج” در افغانستان و عراق و لیبی به هر انسان با وجدان و آگاه نشان میدهد که نیروهای طرفدار چنین سیاست اهریمنیای نظیر سلطنت طلبان فاشیست و بیشرم و برخی دیگر نیروهای پرو امپریالیست با اتخاذ چنین موضعی تا چه درجهای در جبهه ارتجاعی دشمنان مردم ایران ذوب شدهاند.
ختم سخن اینکه در پرتو واقعیات بالا جنگ وحشیانه جاری بین صهیونیستهای حاکم بر اسراییل و دژخیمان حاکم بر کشور ما یک جنگ ضد خلقی و طراحی شده توسط امپریالیستهاست که برخلاف تبلیغات جاری کوچکترین حقانیتی از سوی هیچ کدام از مجریان بچه کش و ضد خلقی آن ندارد. این جنگ برای پیشبرد منافع و سیاستهای امپریالیسم آمریکا و شرکاء برپا شده است.
آنچه امروز آشکار است این واقعیت است که حمله اسرائیل به ایران و جنگ فیمابین دو دولت ضدخلقی در شرایط تشدید بحرانهای اقتصادی نظام سرمایهداری از جمله در خدمت ضرورت گسترش میلیتاریسم و رونق دادن به کار و بار صنایع جنگی و تاجران خون و همچنین در جهت غلبه بر بحران موجودیت این دو رژیم ورشکسته و وابسته به امپریالیسم توسط توده های تحت ستم در ایران و اسراییل و منطقه قرار دارد؛ و واقعیت این است که کارگران و زحمتکشان ایران و اسراییل هیچ نفعی در آغاز و ادامه این جنگ نداشته و ندارند.
اهداف نهایی این جنگ هنوز سیمای خود را از تاریکخانههای سازماندهندگان امپریالیست آن آشکار نکردهاند، اما این اهداف هر چه باشد، از حفظ یک جمهوری اسلامی بدون پروژه هستهای و حق غنی سازی گرفته تا ساقط کردن این رژیم تنها و تنها در خدمت تحکیم سلطه امپریالیستها و سرمایهداران بر جان و مال و حیات تودههای ستمدیده و تشدید استثمار و غارت آنها و سرکوب انقلاب رهایی بخش آنهاست.
نیروهای انقلابی و مبارز باید با افشای چهره نیروهای واقعی پشت این جنگ و اهداف ضد انقلابی آنها بکوشند تا در حد توان تودهها را با شعار “نابود باد جنگ امپریالیستی، مرگ بر امپریالیسم، صهیونیسم و بنیاد گرایی اسلامی، زنده باد جنگ خلق” سازماندهی و متحد سازند.
نابود باد امپریالیسم، صهیونیسم و بنیادگرایی اسلامی!
مرگ بر رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی!
زنده باد انقلاب توده ها برای “نان، کار، مسکن، آزادی و استقلال!
چریکهای فدایی خلق ایران
30 خرداد 1404، برابر با 20 جون 2025
وقتی رژیم توسط امپریالیستها سرنگون شد، سازمان چریکهای فدائی خواهند نوشت:
امپریالیستها رژیم خودشان را سرنگون کردند!
—
در این مقاله استدلال می شود که:
” این حقیقتی است که جمهوری اسلامی ضد خلقی را امپریالیسم آمریکا و متحدانش پس از توافقات کنفرانس گوادلوپ، در چارچوب تحلیلشان از رشد جنبش انقلابی سالهای 57-56 و وجود خطر یک جنبش مسلحانه به جای رژیم شاه بر سر کار آورده و به این ترتیب آرایش سگان زنجیری خود در ایران را برای حفظ نظام سرمایه داری حاکم و تداوم چپاول و غارت کارگران و توده های تحت ستم ما و همچنین تنگ تر کردن حلقه با کشیدن کمربند سبز اسلامی دور سرزمینهای رقیب بی چون و چرای آن روزهای خود یعنی شوروی آن زمان، عوض کردند.”
—
اول اینکه،
سازمان چریکهای فدائی خلق در آن دوران اصلا قدرتی نداشت و تمام زنان و کارگران به خمینی تمایل داشتند و آخرش هم شعار آنها شد:
کار شاه تمام است خمینی امام است.
استقلال و آزادی جمهوری اسلامی.
احتمالا نویسندگان این مقاله این انتظار را داشتند که امپریالیستهای غربی خمینی را ترور کنند و دیدند که ترور نکرد اینطور فرض گرفتند، مثل سلطنت طلبان، که خمینی نوکر آنهاست. چیزی که آنها نمی بینند این است که ارتجاع در صورت شکست خوردن، دشمنی را ترجیح میدهد که غیر علمی تر است. پس، میتوان استدلال کرد که خمینی دست نشانده امپریالیستهای غربی نبود بلکه بد بدتر از بقیه بود از جمله ملی مذهبیون و سایر سکولارهای ضد شاه و متوهمین به استالینیسم شوروی و مائونیسم چین.
ثانیا،
امپریالیستهای غربی از مبارزه مسلحانه (مشی چریکی) ترسی ندارند. مبارزه مسلحانه ممکن است یکی دو رژیم را عوض کند اما در انتها بعلت توخالی بودن و ارتجاعی بودن آن خنثی و بی ضرر میشوند. نمونه کوبا و نیکاراگوئا و السالوادور و کلمبیا. دلیل این قضیه این بود که رژیم شوروی رژیمی سرمایه داری دولتی و ضد کارگری بود و برای همین هواداران شورشی آن نمیتوانستد محبوبیتی پیدا کنند و مهندسی فکری انها مبنی بر انقلابی جلوه دادن استالین و احزاب کمونیست و غیره، از طریق مهندسی فکری کردنهای امپریالیستهای غربی خنثی میشد. دلیل اصلی روی آوردن مارکسیستهای روسیه و چین به باز کردن درها و بازارها همین عدم توانائی در امپریالیسم مارکسیستی متکی به سرمایه داری دولتی بود. حالا می بینیم که تز موفقی داشتند و قدرتی پیدا کرده اند که چندین برابر ایده “دیکتاتوری پرولتاریای” حزبی یعنی سرمایه دولتی مارکسی است.
—
آنارشیست