مقاومت نقابدار: جنبش دانشجویی ایران در ایالاتمتحده، ۱۹۷۷- ۱۹۷۹ / آندره آ. نسرین شاهمحمدی
مقاومت نقابدار: جنبش دانشجویی ایران در ایالاتمتحده، ۱۹۷۷-۱۹۷۹
نویسنده: آندره آ. نسرین شاهمحمدی
پایاننامه ارسالشده به دانشکده تحصیلات تکمیلی
دانشگاه مریلند، شهرستان بالتیمور در تحقق بخشی از شرایط لازم برای مدرک کارشناسی ارشد هنر.
۲۰۰۸
در ۱۵ و ۱۶ نوامبر ۱۹۷۷ در جریان سفر دولتی شاه به ایالاتمتحده آمریکا، درگیریهای خشونتآمیزی آغاز شد و هزاران تظاهرکننده برای محکوم کردن رژیم سرکوبگر در ایران راهپیمایی و تجمع کردند. این ستیزه جویانترین تظاهرات در واشنگتن دی سی از زمان جنگ ویتنام بود؛ در تظاهرات روز اول ۹۶ تظاهرکننده و ۲۸ افسر پلیس مجروح شدند. این تظاهرات که بهخوبی توسط دانشجویان ایرانی سازماندهی شده بود، در سراسر کشور(آمریکا-م) به راه انداختند تا شاه “فاشیست” و ماهیت سفر او را که قرار بود بهمنظور تأمین کمکهای تسلیحاتی و فنی بیشتر از سوی ایالاتمتحده را تأمین کند، را افشا سازند.(۱)
این تظاهرکنندگان با خطوط مارپیچ و بنرهای رنگارنگ خود، حال و هوا و شعارهای جنگ ویتنام و دوران اعتراضات حقوق مدنی را پیش روی خود ترسیم کردند و شعار میدادند و خواستار پایان دادن به ظلم و ستم توسط دولتهای نو استعماری شدند. پلیس برای سرکوب تظاهرکنندگان، گاز اشکآور را به سمت جمعیت پرتاب کرد که درست زمانی که شاه و رئیسجمهور کارتر در چمن باهم احوالپرسی میکردند، در محوطه کاخ سفید شناور شدند.
تصویر این دو مرد (جیمی کارتر و محمدرضا شاه-م) در حال سرفه کردن و پاک کردن چشمان خود درحالیکه سعی در حفظ وقار داشتند در سطح بینالمللی پخش شد. یکی از تظاهرکنندگان ضد شاه گفت: «جهان اکنون از دانشجویان ایرانی و جنبش آنها اطلاع دارد و در سرتاسر ایالاتمتحده مردم از مبارزه ما باخبر هستند. آنها آن را در تلویزیون میبینند…، در اروپا نیز، و مهمتر از همه، در ایران ما را میبینند و میدانند که در کنار هم میجنگیم.»(۲)
این درگیری از واشنگتن تا اروپا و خود تهران بازتاب داشت. شاه در ۱۷ و ۱۸ نوامبر در سفر خود به خانه متوقف شد.
در پاریس در بدو ورود با جمعیت متخاصم روبرو شد( بعد از ترک آمریکا و کاخ سفید واشنگتن-م). تظاهرات مشابهی توسط دانشجویان ایرانی متشکل در کنفدراسیون برای نشان دادن حمایت خود از جنبش دانشجویی ایران در ایالاتمتحده آمریکا در مقابل سفارتخانههای ایالاتمتحده در لندن، رم، کپنهاگ، استکهلم، وین و چندین شهر آلمان برگزار شد.(۳) در ایران، حدود ۱۷۰۰۰ نفر در خیابانها و دانشگاههای پایتخت تجمع کردند و به این موج خیزش دموکراتیک و حمایت از جنبشهای بزرگتر دانشجویی و مقاومت را ادامه دادند. به دلیل سرکوب حکومت، سازمانهای داخل ایران قادر به سازماندهی مؤثر نبودند. درنتیجه، دانشجویان خارج از کشور اغلب باهم به لحاظ سیاسی و هماهنگ میشدند و شکل مهمی از مخالفت با شاه را ایجاد میکردند. دانشجویان ایرانی از طریق تظاهرات و نشریات پرسروصدا توانستند مشروعیت و حمایت بینالمللی شاه را تضعیف کنند و درعینحال نمونهای از نافرمانی مدنی را برای دوستان و اعضای خانواده خود در خانه قرار دهند.
اگرچه این ارقام توسط منابع مختلف مورد مناقشه است، در سال ۱۹۷۸ حدود ۵۴۰۰۰ دانشجوی ایرانی در ایالاتمتحده آمریکا تحصیل میکردند. در اواخر دهه ۱۹۷۰، ایران بیش از هر کشور دیگری در جهان دانشجویانی داشت که در خارج از کشور برای تحصیلات عالی تحصیل میکردند.کمی بیش از ۸ درصد از جمعیت دانشجویان خارجی جهان.)۴) این به دلیل ترکیبی از عوامل آموزشی، اقتصادی و سیاسی بود. شکستهای انقلاب سفید، ناآرامیهای فزاینده با ایجاد حزب رستاخیز، فرصتهای شغلی کم و توزیع ناعادلانه ثروت، فضایی را ایجاد کرد که دانشجویان با نارضایتی وطن خود را ترک کردند و آماده تغییر شدند. این دانشجویان که گرفتار نقض حقوق بشر و آزادیهای نسبتاً اندک در خارج کشور بودند، بیزاری از سیاست آمریکا و جامعه سرمایهداری آن را با خود به همراه آوردند. با شروع بیشتر و بیشتر جوانان ایرانی به تحصیل در خارج از کشور، کنترل مخالفت دانشجویی برای شاه تقریباً غیرممکن شد.
قبل از سال ۱۹۷۸، ایران در میان مردم آمریکا موردتوجه زیادی قرار نگرفت. کشوری که بهندرت در اخبار از آن یاد میشود، برعکس، نخبگان سیاسی و اقتصادی در واشنگتن، ایران را مهمترین کشور جهان سوم برای ایالاتمتحده آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم میدانند. شرکتهای نفتی چندملیتی، تولیدکنندگان اسلحه و مقامات دولتی باهم بر اهمیت اقتصادی و ژئواستراتژیکی ایران در طول جنگ سرد تأکید کردند. ایران، کشوری بزرگ که به لحاظ استراتژیک در خاورمیانه با منابع فراوان نفت و طبیعی قرار گرفته است، حتی با تغییر منافع ایالاتمتحده برای آمریکا ضروری باقی ماند. بنابراین، رابطه ویژهای با ایالاتمتحده شکل گرفت که به ۲۵ سال قبل از کودتا علیه محمد مصدق، نخستوزیر محبوب ایران بازمیگردد. رویدادی که شاه را بهطور امن بر تخت سلطنت نشاند و به مرحلهای متحرک از تاریخ دموکراتیک ایران پایان داد. سیا به سرنگونی مصدق کمک کرد تا موج ناسیونالیسم انقلابی ایران را مهار کند و جهتگیری سیاسی کشور را از چپ به راست تغییر دهد.(۵)
جان فوران، کارشناس جامعهشناسی تاریخی انقلابها، انقلاب ایران را چالشی برای نظریه اجتماعی میداند. ساختار اجتماعی جهان سوم ایران را میتوان از طریق آنچه فوران «توسعه وابسته» مینامد درک کرد. «توسعه به معنای صنعتی شدن اتفاق میافتد… اما توسط ساختار نظام جهانی محدود میشود و مستلزم هزینههای اجتماعی قابلتوجهی است» که منجر به یک دولت سرکوبگر با حمایت خارجی بهعنوان «تنها شکل عملکردی میشود که میتواند سرپوش ناآرامیهای اجتماعی را حفظ کند».(۶)
ایالاتمتحده برای ارائه حمایت خارجی مرتبط با خدمت بهتر به منافع آمریکا وارد عمل شد. ایالاتمتحده با دادن تسلیحات، فناوری و پشتیبانی اجازه وحشیگری(بربریت-م) به شاه داد و از دیکتاتوری شاه حمایت و به او کمک کرد. درنتیجه، در طول سالها، ایالاتمتحده به یک بازیگر اصلی در سیاست ایران تبدیل شد.
شاه در سرتاسر سلطنت خود، کشورش را تحت کنترل خود داشتد، از احساسات ملیگرایانه، کمونیستی و مذهبی که بخش بزرگی از مردمش داشتند، میترسید. رژیم استبدادی او با کمک ایالاتمتحده آمریکا تداوم یافت.
ساواک، سازمان امنیت و اطلاعات کشور نمونه بارز این رابطه است. ساواک که توسط سیا ایجاد و آموزش دیده بود، یک سازمان معروف گشتاپویی بود که مخالفان شاه را دستگیر و شکنجه میکرد. این گروه که به «چشم و گوش» شاه معروف است، برای مبارزه با براندازی کمونیستی و تضمین تسلط نظامی شاه بر ایران در مدت کوتاهی پس از کودتای ۱۹۵۳ تأسیس شد. این افراد بارها برای آموزش به آمریکا فرستاده شدند و در هر دو اروپا و آمریکا در سالهای منتهی به انقلاب ایران حضور داشتند.(۷) شاه در طول سالیان متمادی تشکیل هرگونه گروه مخالف سیاسی و نقد اجتماعی را ممنوع کرده و مجازات آن را اعدام کرده بود. در اوایل دهه ۱۹۷۰، ساواک بر سیاست و امنیت داخلی تسلط داشت. نهتنها آمريكا از شاه در تأسيس اين سياست حمايت كرد، بلكه مطبوعات آمريكا نقد حكومت مستبد و فاسد او را به حداقل رساندند و به دنبال سرنخهای واشنگتن، مطبوعات آمریکا شاه را بهعنوان یک رهبر کنندۀ لیبرال بزرگ معرفی کردند. .(۸)
در سال ۱۹۶۹، مقامات ایالاتمتحده آمریکا با استفاده از دکترین نیکسون تسلط ایران را در خلیجفارس از طریق فروش گسترده تسلیحات با فناوری پیشرفته تضمین کردند. فروش بین سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۷ به بیش از ۱۵میلیارد دلار رسید.(۹)
این تسلیحات نهتنها برای مبارزه با کمونیسم مورداستفاده قرار گرفت، بلکه توسط شاه برای سرکوب جمعیت ایران نیز استفاده شد و به شاه اجازه داد تا تقریباً یک دهه دیگر سلطنت غیر محبوب و غیر مشروع خود را تضمین کند. ایران یکی از اولین کشورهایی بود که اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ امضا کرد. بیش از ۲۰ سال بعد عفو بینالملل ایران را در ردیف بدترین موارد نقض حقوق بشر در جهان قرار داد.
پرزیدنت کارتر در سال ۱۹۷۷ با یک سیاست خارجی تائید شده مبتنی بر احترام به حقوق بشر وارد کاخ سفید شد و بر نیاز ایالاتمتحده به تقاضای بیشتر اعمال حقوق بشر در کشورهای جهان سوم تأکید کرد. باوجوداین واقعیت، کارتر و شاه در جریان دیدارهای مکرر خود رابطه شخصی برقرار کردند و روابط ویژه دو کشور هرگز موردتردید جدی قرار نگرفت. دولت کارتر هیچ فشار قابلتوجهی بر دولت ایران و ساواک برای تغییر روش وارد نکرد. در عوض، کارتر به اقدامات پیشینیان خود ادامه داد تا بهغیراز سلاحهای هستهای، هر چیزی از زرادخانه پنتاگون را به ایران عرضه کند.
کارتر همچنین موفق شد به جهت دیگری نگاه کند و اعلامیههای عمومی نابهنگام را در ستایش شاه به خاطر “موفقیتها” و ثبات او در منطقه انجام دهد. این رویدادها دیدگاه عمومی بسیاری از کشورهای جهان سوم ایالاتمتحده آمریکا را بهعنوان یک سلطهگر خارجی حفظ کرد و به گروه مخالف دانشجویی که معتقد بودند شاه و آمریکا باهم برای منافع خود کار میکنند و درعینحال شانس هر اپوزیسیون سیاسی را تضعیف میکنند، اعتبار میبخشد. شعارهای رایجی در میان دانشجویان ایرانی پدید آمد که بر اساس این نظریه مانند «شاه سگ کارتر است» و «شاه دستنشانده امپریالیسم آمریکا است» بود. همانطور که گری سیک، کارشناس شورای امنیت ملی خاورمیانه و آفریقا، بعداً خاطرنشان کرد: «رئیسجمهور و مشاوران ارشد او بهدوراز این نتیجه بودند که شاه محکومبه فنا است و میخواستند به هر قیمتی از ظاهر یا واقعیت اجتناب کنند. تا آخرین روزهای سلطنت شاه، دولت کارتر هرگز آشکارا ثبات شاه یا اهانت و تحقیری نسبت به ایالاتمتحده آمریکا را زیر سؤال نمیبرد.»(۱۰) این استراتژی نتیجه معکوس داشت، زیرا زمانی که ایالاتمتحده آمریکا متوجه شد شاه راه نجاتی ندارد و سعی کردند با اپوزیسیون (باند ضدانقلابی خمینی-م) در ایران رابطه برقرار کنند، التماس آنها بر سر زبانها افتاد. در ۲۵ دیماه ۱۳۵۷ محمدرضا شاه پهلوی برای آخرین بار بیسروصدا ایران را ترک کرد و عازم مصر تبعید شد. دولت کارتر وقتی به شاه اجازه داد در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹ برای معالجه سرطان در کلینیک مایو به ایالاتمتحده آمریکا بیاید، ازنظر جمهوری اسلامی جدید جنایتکار تلقی شد و هر فرصتی برای آشتی با دولت جدید را از بین برد. ۱۳ روز بعد، یک گروهی از دانشجویان تندرو ایرانی در واکنش سفارت آمریکا در تهران را گرفتند و بحران گروگانگیری را آغاز کردند که در آن بیش از ۵۰ شهروند آمریکایی به مدت ۴۴۴ روز در بازداشت بودند. رابطه ویژه و منحصربهفرد آمریکا و ایران مرده بود.
دخالت ایالاتمتحده در کودتای مصدق، این واقعیت که سیا ساواک را آموزش داده بود، نقض حقوق بشر و هزاران مستشار آمریکایی در ایران در میان واشنگتن و مطبوعات رایج بود. بااینحال، بسیاری از این اطلاعات تا زمانی که دانشجویان ایرانی آنها را در اختیار عموم مردم آمریکا قرار داد نمیدانستند.
انقلاب به نقطه بیبازگشت رسید. و آنچه با مردم به اشتراک گذاشته میشد اغلب تحت سایه منافع و سیاستهای دولت ایالاتمتحده بود. ویلیام دورمن و منصور فرهنگ در مطالعهای که به پوشش مطبوعاتی آمریکا در مورد ایران بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۷۸ نگاه کردند، دریافتند که رسانههای خبری آمریکایی اغلب بهجای «قضاوت مستقل» «از سرنخ سیاستگذاران خارجی پیروی میکنند» و « روزنامهنگاران بهراحتی در معرض تبعیض نژادی و قومگرایی قرار میگیرند.»(۱۱) ازآنجاییکه رسانهها دیدگاه فرد را از جهان بینالملل تعیین میکنند، یک آمریکایی متوسط فاقد اطلاعات موردنیاز برای درک رویدادهایی که منجر به انقلاب ایران شد و نتوانستند باانگیزههای دستاندرکاران همدردی کنند، بود.(۱۲) درحالیکه دانشجویان ایرانی اعتراض میکردند و تلاش مینمودند بین مردم عادی آمریکا و آرمان ایرانی همبستگی ایجاد کنند، رسانههای جمعی اغلب دانشجویان ایرانی را بهعنوان چنین تصویری نشان میدادند: متعصب و عقبمانده بهجای انقلابیون موجه.
محصول جانبی انقلاب، جمهوری اسلامی، باعث شده است که مورخان در این زمینه تحلیل خود را بر تعامل دین و سیاست در ایران متمرکز کنند. این مورخان، در برابر سایر گروههای مخالف که به حال خود رهاشدهاند، سکوت میکنند. تمرکز انحصاری بین علما و دولت ایران، تشکیل جمهوری اسلامی را در گذشته اجتنابناپذیر جلوه میدهد. اما اینطور نبود، زیرا بسیاری از گروههای مختلف، اعم از سکولار و فرقهگرا، علیه شاه فعالیت سیاسی کردند.
یک تضاد وجود داشت دانشجویان ایرانی که عمدتاً سکولار بودند، باید طرفدار رژیم غربگرای شاه میشدند بااینحال معلوم شد که آنها منتقدان ایدئولوژیک سرسخت هستند. بهجای پذیرش دیدگاه طرفدار مدرنیته سکولار آمریکا که شاه نماینده آن بود، این دانشجویان مدرنیزاسیون آمریکا را در اصطلاح جهان سوم بهعنوان ظالمانه و ویرانگر محکوم کردند. این دانشجویان میراث مصدق را برای یک ایران مستقل و مشروطه زنده نگه داشتند. عده کمی تأثیر ناسیونالیستها و چپگرایان سکولار بر انقلاب را تصدیق کردهاند. اسلام یک متغیر مستقل نبود. با تحلیل دیدگاههای مختلف و تمرکز بر دانشجویان ایرانی در آمریکا، آشکار میشود که ایدئولوژیهای متعددی انقلابهای ایران را به وجود آوردند، انقلابهایی که تحت تأثیر مارکسیسم جهان سوم، ناسیونالیسم بومیگرایی ضد امپریالیستی و تفسیرهای مارکسیستی-پوپولیستی از تشیع.(۱۳) آنچه در واشنگتن و مطبوعات بهعنوان یک مبارزه جنگ سرد (شرق-غرب) تلقی میشد، دانشجویان ایرانی از دریچه نبرد جهان سوم (شمال-جنوب) دیدند. انقلاب ایران چیزی بیش از قیام تندروهای مذهبی علیه مدرنیزاسیون بود. همچنین انقلابی بود به نفع تمام آزادیهای سیاسی و اجتماعی که دموکراسی و مدرنیزاسیون باید ارائه میکرد. همانطور که دورمن و فرهنگ خاطرنشان میکنند، «رد کردن آرمانهای ایرانیان بهعنوان تعصب صرف، آمادهسازی راه برای شکستهای آینده، به همان اندازه جدی، در درک نیروهای جهان سوم است».(۱۴)
این پژوهش سعی دارد با تحلیل جنبش دانشجویی ایران در ایالاتمتحده آمریکا بین سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۷۹ به ادبیات انقلاب ایران کمک کند.
بهعنوان بخشی از جنبش اجتماعی جهان سوم، دانشجویان ایرانی مقاومت آشکار را هم در داخل ایالاتمتحده و هم در داخل تشویق میکردند. اگرچه هدف اصلی آنها برکناری شاه بود، اما مبارزات خود را با دیگر مردمان ستمدیده جهان سوم همسو کردند.
در دانشگاههای خارجی، ایرانیها خود را در میان دیگر جمعیتهای دانشجوی بیقرار میبینند که محیطی پذیرفتهتر و تشویقکنندهتر برای رشد تشکلهای دانشجویی ایرانی فراهم میکند. آنها همچنین از وقایع سایر کشورهای جهان سوم انگیزه میگرفتند، و اغلب مبارزه خود را با شور و حرارت جنبشهای انقلابی در کشورهایی مانند چین، ویتنام، کوبا، الجزایر و فلسطین هماهنگ میکردند، که همچنین به پایگاه حمایتی و رادیکالیزه شدن آن افزود.(۱۵) جنبش جهانی، آرمان ایران را نیز پذیرفت. مطبوعات جایگزین، بهویژه آنهایی که عناصر مارکسیستی داشتند، بهتفصیل از رشد نارضایتی و اعتراض در میان جمعیت ایران خبر دادند. هم دانشجویان ایرانی و هم مطبوعات جایگزین حقایقی را در توصیف شرایط ایران به عموم مردم آمریکا ارائه کردند.(۱۶) اما تلاشهای آنها اغلب تحتالشعاع مطبوعات جریان اصلی قرار میگرفت که عمداً یا ناخواسته به خفه کردن صدای این دانشجویان مخالف کمک کردند.
در اواخر دهه ۱۹۷۰، دانشجویان ایرانی به چند گروه تقسیم شدند. در اصل همه بخشی از کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، اتحادیه ملی (CISNU) هستند. این دانشجویان با ظهور ایدئولوژیهای جدید موفق به ایجاد فرقهها و سازمانهای مختلف سیاسی شدند. در دهه ۱۹۶۰، گروههای مارکسیست قویترین و تأثیرگذارترین در میان این دانشجویان بودند. در ابتدا، اکثر دانشجویان خود را با جناحهای طرفدار حزب توده یا گروههای جبهه ملی که خواستار حکومتی دموکراتیک یا مشروطهتر بودند، همسو کردند. اما با پیشرفت جنگ سرد و وقوع انقلاب فرهنگی چین، اکثر این دانشجویان خود را در امتداد خطوط جهان سوم قرار دادند و ایدئولوژیهای مائوئیستی را پذیرفتند. گروههای کوچکی حتی خود را با سازمانهای چریکی در ایران همسو کردند و دیدگاههای کسانی مانند چه گوارا و سایر انقلابیون مارکسیست همفکرشان را پذیرفتند. کنفدراسیون خود یک جامعه دموکراتیک بود، جامعهای که از واحدهای محلی تشکیلشده بود که سالانه برای کنفرانسهای جهانی گرد هم میآمدند. در طول سالها، کنفدراسیون لحن رادیکالتری به خود گرفت که منعکسکننده تغییر توازن میان دانشجویان در جنبش بود.(۱۷) علیرغم قدرت روبهزوال CISNU (The Confederation of Iranian Students National Union – کنفدراسیون اتحادیه سراسری دانشجویان ایران)، تاریخ مشترک این گروهها نوعی آشنایی و انسجام را در میان دانشجویان سیاسی شده بهعنوان یک کل ایجاد کرد. اگرچه راهحلهای آنها برای حل مشکلات متفاوت بود، اما مشکلات اولیه ثابت ماند: شاه هنوز در قدرت بود و ایالاتمتحده همچنان از او ۱۰۰ درصد حمایت میکرد. ایرانیان آنطور که بنیادگرایان اسلامی بعداً انجام دادند، عموم مردم آمریکا یا سبک زندگی آنها را سرزنش نکردند. در عوض، آنها از سیاست ایالاتمتحده ناراضی بودند. همانطور که دیدند، آمریکا شاه را به قدرت رسانده بود، همچنان به حمایت سیاسی از او و فروش سلاحهای غیرهستهای به شاه ادامه میداد. بااینهمه نفوذ و قدرت، آمریکا ازنظر اخلاقی نمیتوانست مسئولیت اعمال نادرست شاه را انکار کند.(۱۸)
یادداشتی در مورد روششناسی دانشجویان ایرانی، بهویژه دانشجویان خارج از کشور در طول انقلاب ایران، اغلب به حاشیه راندهشدهاند. تنها منبع ثانویهای که صرفاً بر دانشجویان ایرانی و سیاست زدگی فعال آنها تمرکز دارد، کتاب مخالفت دانشجویان ایرانی با شاه اثر افشین متین عسگری است. متین عسگری با تمرکز بر سطح بینالمللی، جنبش دانشجویی را فعالترین و پیگیرترین صدا علیه رژیم پهلوی در دهههای ۶۰ و ۷۰ میدانست. یک اثر مهم در این زمینه، مخالفت دانشجویی ایرانی با شاه، تنها بر روی کنفدراسیون اتحادیه ملی دانشجویان ایران (CISNU) و دانشجویان چپ متمرکز است. باوجوداینکه CISNU بیشترین فعالیت را در اروپا داشت و بنابراین تحقیقات او بر آن منطقه متمرکز است، اکثریت تمام دانشجویان ایرانی که در خارج از کشور تحصیل کردند به ایالاتمتحده رفتند. علاوه بر این، با جناحبندی شدن این گروهها، صداهای دیگر فعال شدند و گروههای مارکسیستی در اصل شروع به جذب منافع مذهبی و فرقهای کردند. بسیاری از اطلاعاتی که در مورد این دانش آموزان جمعآوری کردهام از طریق منابع اولیه بهدستآمده است. گروههایی مانند انجمن دانشجویان ایرانی (ISA)، سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی (OIMS) و سایر سازمانهای دانشجویی دانشگاهی تعدادی از مطالب، مانند خبرنامه، جزوه و سایر آثار را به زبان انگلیسی منتشر کردند. من کتاب متین عسگری را با نگاهی بهکل جنبش دانشجویی ایران در ایالاتمتحده بسط خواهم داد.
اگرچه آنها باهم کار میکردند و همه به امید رسیدن به ایران بدون شاه، هرکدام تحت تأثیر اصول و فلسفههای متفاوتی بودند. این مقاله با تکیهبر متین عسگری، نقش بازیگران غیردولتی را در سیاست بینالمللی نشان خواهد داد. با نگاهی به این بازیگران غیردولتی، گروهی که اغلب در تاریخنگاری ادبیات ایالاتمتحده به حاشیه رانده میشوند، بیشتر در مورد انقلاب، آنچه میتوانست بوده باشد و چه نتیجهای حاصلشده است، میآموزیم. این سابقه دانشجویان در تبعید شبه سیاسی است. آنها میهن سرکوبگر خود را ترک کردهاند تا در کشوری تحصیل کنند که از منابع طبیعی کشورشان منفعت بهره برده است. بااینحال، آنها از آزادیهایی که آمریکا داشت استقبال کردند و پیشنهاد آشکارا رژیم ایران را برای حمایت از جنبش بینالمللی جهان سوم در حال زوال در پایان دهه ۱۹۷۰ محکوم کردند.
در بهار ۱۹۷۹ تعدادی از دانشجویان ایرانی دگراندیش چمدانهای خود را بستند و با چشمانتظاری به خانه بازگشتند. همانطور که سردبیران مرور تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران گزارش دادند، بسیاری از دانشجویان ایرانی «متقاعد شده بودند که رهبری پس از انقلاب[میتواند]تغییرات کیفی در عرصه سیاسی شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران ایجاد کند.»(۱۹) این همان لحظهای بود که خیلیها منتظرش بودند. حتی زمانی که انقلاب لحن شدیداً مذهبی به خود گرفت، باور گستردهای وجود داشت که حکومتی مستقل و دموکراتیک تحت رهبری خمینی به پا خواهد خاست. هنوز معلوم نبود که پیروزی شاه آنها چقدر تلخ خواهد بود. علیرغم ادعای پوپولیستها، جمهوری اسلامی که قرار بود بیاید آزادیهای اساسی را گسترش نداد و رفاه مردم عادی ایرانی را بهبود نبخشید. در عوض ثابت کرد که این رژیم صرفاً یک رژیم سرکوبگر دیگر است.
فصل اول به پیشینه تاریخی مختصری از جنبش دانشجویی ایران میپردازد. تا سال ۱۹۷۸، ایرانیان شاغل در ایالاتمتحده آمریکا بزرگترین گروه دانشجویان خارجی این کشور بودند. با حدود ۱۰ درصد از این دانشجویان فعال سیاسی، تعداد آنها برابر با اندازه SDS (دانشجویان برای یک جامعه دموکراتیک) در اوج خود بین سالهای ۱۹۶۶ و ۱۹۶۷ بود.(۲۰) که نشان دهنده پویایی در حال تغییر این دانشجویان در اواخر دهه ۱۹۷۰ است. همچنین توضیح خواهد داد که این دانشجویان چه کسانی بودند و چرا در ایالاتمتحده آمریکا تحصیل میکردند. بسیاری از دانشجویان ایرانی که خود را بخشی از یک «مقابله جهانی» میدانستند، ایدئولوژیهای سوسیالیستی، کمونیستی و بعداً اسلامیتر را پذیرفتند و با جنبش جهانی علیه امپریالیسم همبستگی پیدا کردند.(۲۱) نفرت متحد آنها از شاه آنها را تشویق کرد تا بر بسیاری از اختلافات خود غلبه کنند و به آنها اجازه داد تا به “جامعهای منسجم از مهاجران تبدیل شوند که هویت مشترک، هدف اخلاقی و کمک متقابل به هزاران نفر از ایرانیان ساکن در محیطهای بیگانه(خارج کشور-م) را تثبیت کردند.»(۲۲)
در اواسط دهه ۱۹۷۰، نادیده گرفتن نقض حقوق بشر در ایران برای رسانههای جمعی و مردم آمریکا دشوار شد. سازمانهایی مانند عفو بینالملل گزارشهای موثقی تهیهکرده بودند که استفاده ساواک از شکنجه و ترور را بهعنوان سیاست دولت مستند کرده بود. این گزارشها در بحبوحه فعالیتهای فزاینده حقوق بشر در ایالاتمتحده منتشر شد. بااینحال کارتر که فعالانه چنین فعالیتی را درصحنه جهانی محکوم میکرد، به فروش تسلیحات انبوه به رژیم پهلوی ادامه داد. فصل دوم به چگونگی خواندن سیاستهای آمریکا توسط دانشجویان ایرانی و انتقاد آنها از آن میپردازد. باوجود بیش از ۱۰۰۰۰۰ زندانی سیاسی که در اواخر دهه ۱۹۷۰ در زندانهای شاه نگهداری میشدند و یک دولت سرکوبگر که فعالانه از دانشجویان خارج از کشور جاسوسی میکرد، جای تعجب نیست که این دانشجویان احساس کنند توسط ایالاتمتحده موردتعدی و بیحرمتی قرارگرفتهاند.
فصل سوم به تحلیل نقش دانشجویان ایرانی بهعنوان پیشاهنگ اعتراض در مخالفت با شاه میپردازد. باوجوداینکه دانشجویان ایرانی از دهه ۱۹۶۰ انتقادات خود را از شاه و سیاست ایالاتمتحده آمریکا در ایران بهشدت ابراز کرده بودند، سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۹ شاهد افزایش سطح [برحسب حجم] فعالیتها بود. دانشجویان از طریق تظاهرات، نشریات، اعتصاب غذا، کنفرانسها و دیگر اشکال مقاومت، مبارزه ایران را به افکار عمومی آمریکا رساندند. در ۱۵ نوامبر، با ورود شاه به کاخ سفید، بیش از ۴۰۰۰ نفر در ستیزهجویانهترین تظاهرات در رابطه با دیگر اعتراضات سیاسی دهه ۱۹۷۰ به واشنگتن راهپیمایی کردند. مخالفت دانشجویی در سرتاسر ایالاتمتحده آمریکا پوشش گستردهای توسط رسانهها به همراه داشت و به سقوط شاه در خارج و داخل کشور کمک کرد. این رویداد همچنین به نمایان شدن سازمان دانشجویان ایرانی (ISA)، OIMS و سایر گروههای دانشجویی ایرانی در بین عموم کمک کرد.
با تشدید مخالفت با شاه، رسانههای خبری عموماً از هرکسی که با حکومت پهلوی مخالف بود بهعنوان «متعصبان مسلمان» و «رادیکال» یاد میکردند. (۲۳). شاه که متحد قوی واشنگتن بود، در عوض بهعنوان یک مدرنیزه کننده در یک کشور عقبمانده به تصویر کشیده شد. با نگاهی به این انقلابیون از دریچه «جاهل» و «قومگرا»، بسیاری از آمریکاییها احساسات ضدآمریکایی این دانشجویان را دلیلی بر «بربریت ساده» و «بدخواهی آشکار» ملتها میدانستند.(۲۴) دخالت در کمک به تداوم این حکومت سرکوبگرانه اغلب در رسانهها پنهان میشد، حتی اگر منابع خبری محبوب از چنین رویدادهایی آگاه بودند. همانطور که حمید نفیسی میگوید: «انکار انقلاب ایران به انکار خود ایران نیز تعمیم داده شد.»(۲۵)
این فصل به چگونگی نگاه رسانههای گروهی آمریکایی و رسانههای آلترناتیو به انقلاب و فعالیتهای دانشجویی ایرانی در داخل آمریکا و واکنش سازمانهای دانشجویی ایرانی میپردازد.
فصل پنجم این مطالعه را با تمرکز بر فروپاشی نسبی جنبش پس از سرنگونی شاه به نتیجه میرساند. در اواخر سال ۱۹۷۸ و اوایل سال ۱۹۷۹ بسیاری از فعالان دانشجویی مشتاق کمک به روند انقلاب به کشور بازگشتند. جنبش دانشجویی با اتکا به ایدئولوژی پوپولیستی و ضد امپریالیستی، همراه با مضامین ناسیونالیستی که جمهوری اسلامی برای اهداف خود از آن استفاده میکرد و اتخاذ میکرد، کمک کرد.(۲۶)
ترکیب باورهای مدرن و سنتی نوعی پارادوکس بود که سرانجام رژیم پهلوی را سرنگون کرد. تمرکز بر اسلام بر تأثیر و خاطره این دانشجویان که همهچیز را برای مخالفت آشکار با شاه به خطر انداختند، تحتالشعاع قرار میدهد. انقلاب و به دنبال آن وضعیت گروگانها، بسیاری از آمریکاییها دیدگاه خود را مبنی بر اینکه ایرانیها بیشازحد غیرت دارند، تثبیت کردند. رسانهها با بیاعتبار کردن انقلاب مردمی ضد غربی در ایران، دیدگاهی منفی و کلیشهای را نسبت به ایرانیان تداوم بخشیدند که هنوز هم وجود دارد.
مترجم: برهان عظیمی
۹دی ۱۴۰۳
لینک این تحقیق به زبان انگلیسی این است:
https://www.proquest.com/openview/b8a804f3bdeafa7a6f09f0ac3cc97d25/1?pq-origsite=gscholar&cbl=18750
منابع نویسنده:
۱- تظاهرات سراسری در بوستون، بالتیمور، نیویورک، فیلادلفیا، سنت لوئیس، سانفرانسیسکو و آتلانتا بین ۱۰ و ۱۷ نوامبر سازماندهی شد. نگاه کنید به “مسئله ویژه “مقاومت (Resistance- – ارگان تبلیغات خارجی کنفدراسیون نوامبر ۱۹۷۷ )” در مجموعه مارتین اف هرز، کتابخانه جورج تاون، بخش مجموعههای ویژه، واشنگتن، دی سی ۲
۲- استیون جی. لینتون و کورتلند میلوی، «خشونت پراکنده شاه. تظاهرکنندگان شاه پرشور اما عمدتاً منظم هستند. Groups Crisscross City، واشنگتنپست، ۱۷ نوامبر ۱۹۷۷، A۱.
۳- افشین متین عسگری، مخالفان دانشجویی ایرانی با شاه (کاستا مسا، کالیفرنیا: انتشارات مزدا،۲۰۰۲)، ۱۵۹.
۴- همان، ۱۳۱.
۵- داگلاس لیتل، شرقشناسی آمریکایی: ایالاتمتحده و خاورمیانه از سال ۱۹۴۵ (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۲۰۰۲)، ۲۱۷
۶- جان فوران، «انقلاب ایران ۱۹۷۷-۱۹۷۹: چالشی برای نظریه اجتماعی»، چاپ. جان فوران، آ. قرن انقلاب (مینیاپولیس، انتشارات دانشگاه مینه سوتا، ۱۹۹۴)، ۱۶۵.
۷- محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ (نیویورک: استاین و دی، ۱۹۸۰)، ۱۴۹، ۱۵۷.
۸- جیمز بیل، عقاب و شیر: تراژدی روابط آمریکا و ایران (نیوهون: ییل) انتشارات دانشگاه، ۱۹۸۸)، ۲۰۰.
۹- «آمریکاییهای شاه: در ایران برای بیوکاپ باکس- شمار زیاد برای گرفتن دلار-م»، واشنگتنپست، ۱۲ مه ۱۹۷۷، A۱۰.
۱۰- گری سیک، همهچیز سقوط کرد: رویارویی تراژیک آمریکا با ایران (لینکلن: iUniversity.com،)- ۲۰۰۱)، ۸۶-۸۷.
۱۱- ویلیام دورمن و منصور فرهنگ، مطبوعات ایالاتمتحده و ایران: سیاست خارجی و ژورنالیسم تدابیر (برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۱۹۸۷)، ۲. ۱۲ دیوید دتمر، «پوشاندن ایران: چرا اطلاعات حیاتی بهصورت روتین است. برای حسابهای خبری رسانههای جمعی ایالاتمتحده، در ویرایش. یحیی آر. کمالی پور، رسانههای ایالاتمتحده و خاورمیانه (وستپورت: پراگر، ۱۹۹۷)، ۹۲.
۱۲- دیوید دتمر، «پوشاندن ایران: چرا اطلاعات حیاتی بهطورمعمول برای حسابهای خبری رسانههای گروهی ایالاتمتحده حذف میشوند»، در ویرایش. یحیی آر. کمالی پور، رسانههای ایالاتمتحده و خاورمیانه (وستپورت: پراگر، ۱۹۹۷)، ۹۲.
۱۳-متین عسگری، مخالفت دانشجویی، ۳-۴.
۱۴-دورمن، مطبوعات ایالاتمتحده و ایران، ۴
۱۵- افشین متین عسگری، «کنفدراسیون دانشجویان ایران، اتحادیه ملی»، دایره المعارف ایرانیکا [مقاله آنلاین]؛ قابلدسترسی از http://www.iranica.com/newsite/articles/v6f2/v6f2a003.html، قابلدسترسی در ۳ فوریه ۲۰۰۸.
۱۶- دتمر، «پوشاندن ایران»، ۹۳.
۱۷- متین عسگری، کنفدراسیون دانشجویان ایران.
۱۸- سفارت آمریکا در تهران، نظرات جمشید هرمز، رئیس سابق فدراسیون دانشجویان ایران در اتریش، آرشیو دیجیتالی امنیت ملی: ایران ۱۹۷۷-۱۹۸۰، شماره. IR۱۹۹۰، ۱-۲
۱۹- «سرمقاله» بررسی تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران (ریپه)، ش. ۳ شماره ۱ (بهار ۱۹۷۹): pg i.
۲۰- متین عسگری، مخالف دانشجو، ۱۳۱، ۱۶۴.
۲۱- همان، ۹۶.
۲۲- همان، ۱۶۴
۲۳- حمید نافیای، «نمایندگی فرهنگ پاپ آمریکا» در رسانههای آمریکا در خاورمیانه: تصویر و ادراک، تصحیح یحیی آر. کمالی پور (وستپورت: پراگر، ۱۹۹۵)، ۲۹.
۲۴- دیوید دتمر، «پوشاندن ایران»، ۹۲.
۲۵- نفیای، «فرهنگ پاپ آمریکایی»، ۲۹.
۲۶- متین عسگری، مخالف دانشجو، ۱۶۴-۱۶۵.
یادداشت مترجم؛ چرا این سطور از نوشته بالا ترجمه شد و چرا حالا:
این ترجمه فقط بخش مقدمه نویسنده (صفحه ۱ تا ۱۵) هست و نه همه تحقیقات ایشان. نکات قابلتوجهی در این نوشته با اتکا به بر شواهد و اسناد تاریخی وجود دارد که لازم است کل آن ترجمه شود. مقدمه ایشان ذکر فرایندی است که جیمی کارتر در کاخ سفید، همزمان ایران شاهد یک انقلاب شگفتآور از طرف تودههای تحت ستم و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در صدر مبارزات خارج کشور علیه رژیم دیکتاتور پهلوی و اربابان امپریالیستش بود که البته در نیمهراه دولتهای امپریالیسم غرب به رهبری دولت آمریکا ضدانقلاب مرتجع بنیادگرای هار و جانی گردآمده در اطراف خمینی به رهبری آن تبدیل کردند و کلید به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی را زدند!
جیمی کارتر رئیسجمهوری سابق آمریکا در ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴ مصادف با یکشنبه ۹دی ۱۴۰۳ درگذشت. برای آشنایی با آنچه در اواخر کابینه ایشان در ارتباط با وقایعی که مرتبط با ایران گذشت تصمیم گرفته شد تحلیل بیطرفانه خانم آندره آ. نسرین شاهمحمدی به چند دلیل ترجمه شود. یکم نقش جیمی کارتر که مدعی دفاع از و پیشبرد “حقوق بشر “در کشورهای جهان سوم ازجمله در ایران بود هیچ مخالفتی با استبداد، شکنجه، دستگیری توسط ساواک و ستمگری رژیم شاه نداشت بلکه آن را تأمین تسلیحاتی میکرد. دودیگر آنکه آشنایی با فعالیت افشاگرانه کنفدراسیون دانشجویان ایران در آمریکا، فرانسه و دیگر نقاط جهان که دائماً بهطور پیگیر ۲۴ ساعت و ۷ روز در هفته بهویژه بیش از یک دهه ماهیت رژیم مستبد و دستنشانده بودن پهلوی را در میان مردم آمریکا و همچنین شهروندانی که تحت دولتهای پرقدرت جهان سرمایهداری-امپریالیسم زندگی میکردند بهپیش میبرد و مأخذی قابلاحترام و جاافتاده در میان همه مردم و خبرنگاران سراسر جهان در افشای قراردادهای نظامی شاه و رساندن صدای زندانیان سیاسی تحت شکنجه و اعدام مزدوران فاشیست ساواک بود.
سوم: دولتهای پرقدرت جهان (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی) در جزیره گوادلوپ جلسهای برگزار نمودند که یکی از موضوعات اصلی آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران انقلاب ۱۳۵۷- بود. این جلسه به میزبانی والری ژیسکار دستن رئیسجمهور وقت فرانسه در جزیره گوادلوپ که یکی از شهرستانهای فرادریایی فرانسه در دریای کارائیب است، برگزار شد. در این جلسه، جیمی کارتر رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی و خودِ ژیسکار دستن حضورداشتهاند. ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال ۱۳۷۷ گفته بود که «تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر حکومت ایران است بهطوریکه همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آنجا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود…» به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومتنظامی را میداد و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران همعقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکاییها غافلگیر شده بودند. بدین طریق کلید رفتن رژیم پهلوی و جایگزینی آن با گروه حلقهزده به دور خمینی زده شد.
*نکته مهم آخر اینکه باوجود تحقیق بسیار جامع و ارزنده، ترجمه این کار تحقیقی به مفهوم تائید کلیه نقطه نظرات نویسنده از طرف مترجم نیست.
منتشرشده در :
کانال کمونیسم نوین
https://t.me/New_Communism/3179
پلیس آمریکا برای متفرق کردن دانشجویان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی از گاز گلولههای کرهای شکل سیاه اشکآور که روی زمین میغلطید استفاده کرد ولی دانشجویان آن گلولههای گازها را بهطرف پلیس غلطاندند و گاز وارد کاخ سفید شد که اشک از چشمان شاه و فرخ جیمی کارتر و همسرش روان شد!
میتوان اینطور تفسیر کرد که پلیس و ارتش در ایران برای استبداد بیشتر و آدم کشی و ترور رهبران آماده نبود ، پس کارتر و انگلیس گفتند قبل از اینکه اوضاع دست مارکسیستها بیافتد، مذهبی ها را رها کنیم تا لااقل شوروی در ایران قدرت نگیرد. به عبارت دیگر، آنها عمدا شاه را بر نداشتند، مجبور شدند.
تفسیر فوق تفسیر غیر توطئه است و با عقل سلیم و وقایع بعدی جور در می آید.
بهرحال، امپریالیستها رفتند اما اقتدارگرایی در شکلی جدیدی ادامه یافته است و ضرورت انقلاب آنارشیستی کمونیستی کماکان از بین نرفته. اتقلاب مارکسیستی دیگر ممکن نیست چون مارکسیسم در بحران نظری و عملی قرار دارد.