Comments

معنای عینی انحلال مجلس در فرانسه توسط ماکرون <br>نگاهی به حزب «مجمع ملی» لوپن / مهران زنگنه — 10 دیدگاه

  1. پاسخ حمله شخصی داده شد، حالا این.
    نوشته:
    “فقط منباب اطلاع می‌گویم برای مبارزه‌ی سیاسی باید شرایط را تحلیل کرد و برای تحلیل باید تفاوت‌ها و شباهت‌ها را در سطح مشخص تشخیص داد! این قدم اول است”
    .
    پاسخ:
    شرایط را تجزیه و تحلیل کرده ایم، تفاوتها و شباهتها را در سطح مشخص تشخیص داده ایم، به این نتایج رسیده ایم:
    ۱ . مهم نیست مردسالاران و اربابان بردگی مزدی چه حزبی دارند، یا اصلا دارند یا ندارند، سیاست همه شان مردسالاری، استثمارگری و استعمارگری بوده است و خواهد بود. پس، بجای آسپیرین و تایلنول خوردن، ما به اصل درد می پردازیم و تشخیص مرض اصلا به نولیبرالیسم نرسیده، به وجود ثابت مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم رسیده.
    ۲ . در ۴۵ سال گذشته در اروپا، سیاست داخلی اربابان اروپایی همیشه نولیبرالی بوده و به حزب حاکم بستگی نداشته و برایش پایانی قابل تصور نیست، مگر اینکه شورشی جدی تر از آنچه تاکنون اتفاق افتاده راه بیافتد که تازه برای این هم ارتش فریب سوسیال دموکراسی و لیبرالیستی دارند که اگر علیه آن نباشیم، مثل همین ۱۵۰ سال گذشته ، بازنده خواهیم بود. مسئله نولیبرالیسم نیست، اصل مرض مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم و هیراشی است.
    ۳ . از زمان جنگ هولناک فاشیستی دوم میان اروپایی ها با هم و کمتر با بقیه، دوره ای دولتها رفاه را آوردند تا مثلا جلوی کمونیسم تغلبی بلوک شرق را بگیرند، اما خارج از سیاست داخلی، در سیاست خارجی، ماهیت فاشیستی استعماری شان را به قربانیان بیرون از کشورهایشان نشان دادند و اتفاقا خیلی برای سیاست دولت رفاهی شان تعیین کننده بود. خود ما زنان و کارگران ایرانی، رژیم شاه و خمینی را تجربه کرده ایم. اولی کار فاشیستهای غربی بود و دومی کار فاشیستهای خودی و هر دو ارباب.
    ۴ . امروز هم که دیگر بلوک شرق کمونیستی تغلبی وجود ندارد و ارتجاعیون شرق باهوش شده اند و با چنگ و دندان دارند از حوزه های اربای خود بر زنان و بردگان علیه رقیبهای شرقی محافظت میکنند، امکان انتقال ارزش اضافی به غرب کمتر شده است و سیاست بقای نوع سابق اربابی گری شان مشکل تر شده و حالا مجبورند از شکم برده های خود بزنند ویا وارد جنگهای مخوفی بشوند که شاید دوباره بر جهان حاکم گردند تا جلوی رشد کمونیسم آنارشیستی انقلابی و غلبه رقبای ارتجاعی گرفته شود. وارد بازی حفظ سیستم شدن فقط به این سیاست آنها کمک میکند. پس باید انتخاباتها را تحریم کرد و توضیح داد که تفاوتها مهم نیست.
    ۵ . سیاست از اول برای آزادی ابداع نشده که ما حالا بیائیم آنرا برای آزادی درس بدهیم. سیاست از همان اول دنبال کیش و مات بود تا با پیرپزی در رقابت، ، سلطه گر باهوش تر راه بهتری یزای سلطه بر بردگان در پیش گیرد. سیاست بازی کثیفی است که در آن دروغگویی و پنهانکاری و توطعه و ترور نقش اصلی را ایفا میکند. چطور کمونیستها که دنبال گفتن حقایق به طبقات خود (زن و کارگر و سایر طبقات تحت سلطه) هستند، میتوانند صداقت، گفتن حقایق، اتحاد با نوع خود را رها کنند و انها را وارد فضایی کنند که از محل کار و زندکی جداست و حل مشکلات و مصیبتها باید غیر مستقیم توسط کسانی حل شود که بلد نیستند حتی یک پیچ گوشتی دستشان بگیرند و کارشان هر روز پول درآوردن از طریق حرافی و شستشوی مغزی ست.
    ۶ . قرار نیست که “رادیکالیسم” وجود داشته باشد، اگر به سرمایه دار ها بگوییم که ما شرایط را عوض کرده ایم و شما برای تعیین سرنوشت اجتماعی خود میتوانید وارد کلکتیوها و شوراهای ما بشوید، رادیکالیسم است، آری ما رادیکال هستیم.
    ۷ – نمیشود که سیستم مردسالاری و بردگی مزدی جامعه را حفظ کرد و گفت کار تعیین سرنوشت اجتماعی باید به نمایندگانی سپرده شود که از محیط کار و زندگی ما جدا شده اند و در دنیایی از قبل درست شده (دولت) برای محاسبه کلان سلطه بر زندگی ما بسر خواهند بردند و برای ما تصمیم خواهند گرفت. این سیاست است نه انقلاب، این ، دقیقا ارتجاع است.
    ۸ – می بینیم که داشتن سلطه بر دیگری نه همکاری و همیاری هست که فرهنگ چند هزار ساله بوده است، پس ما سیاست نمیخواهیم، انقلاب میخواهیم.
    ۹ – سیستم پارلمانتاریستی را اختراع نکرده اند که بگذارند کمونیستهای آنارشیست از آن برای انقلاب استفاده کنند، درست کرده اند که بحثهای مربوط به مدیریت محل کار و روابط آنها را از خود آن محیط ها بیرون بکشند و به باهوش ترین نوکران و کلفتهای خود بسپارند. این کلفتها و نوکران باهوش دوست ما نیستند، گماشته های اربابان ما هستند.
    ۱۰ – حال چرا ضرورت کمونیسم آنارشیستی از تجزیه و تحلیل بیرون آمده؟ چون شکست کمونیسم مارکسیستی، در هر دو شکلش، بعلت رویکرد غیر انتقادی به آتوریته بوده است. مارکس و مارکسیستها کماکان در سیاست و ابداع راه حل از روابط بیرون از محل کار (دولت) حبس بودند و هنوز هم هستند، حتی شورایی هایشان، شورا را نوعی از دولت ( سیاسی ) می بینند نه کنترل مطلق داشتن بر محیط کار و زندکی. کمونیسم مارکسیستی همیشه بورپکراتیک بود مگر اینکه ایسم ش را بیرون بیاندازد. با زبان خودشان، مارکسیسم به سدی در جلوی تکامل انقلاب کمونیستی تبدیل شده – مارکسیسم مناسباتی ست که در آن توده های زن و کارگر اسیر اراده رهبران در محل کار و زندگی اند..
    آنارشیست

  2. جناب زنگنه، در کامنت خود نوشته است:
    .
    “قاه قاه خندیدم! کلی مایه تفریح هستید، تصور کسی که سیب می خواهد بخورد ولی گلابی می خرد، با مزه است! لابد وقتی چنین کسی از خرید برگشت و مشغول خوردن گلابی است به خود می‌گوید عجب اناری. لطفا فقط توجه کنید پارچه را به جای برنج نمی‌شود پخت و میل کرد با این استدلال که هر دو تجسم نیروی کارند و بنابراین در ذات یکی هستند! مدتی بود که سیر نخندیده بودم! متشکر! موفق باشید!”
    .
    1 . این کامنت آقای زنگنه نمونه ذهنیتی است که به ریشه قضایا نمیخواهد برود چون میداند آخرش بازنده است.
    2. در روش فرار از بحث خود، روش اربابان را انتخاب کرده و اینطور وانمود میکند که اصلا لازم نیست که به احکام نظری طرف مقابل بپردازد، میگوید به من اطمینان کنید، همه با هم بخندیم، این طرف اصلا نمی فهمد که تفاوتها چیست و اصلا نمی شود با او بحث کرد فقط باید رنگش کرد و دور شهر گرداند.
    3 . انکار میکند که جواب سئوال او داده شده است و سعی میکند جواب سئوال را نادیده بگیرد.
    4 . با تکرار اینکه من تفاوت سیب و گلابی را انکار میکنم، سعی میکند ذهن و دانش برده هایش از مزه و رنگ و بو به ویتامین و فایبر و هسته و زیست شناسی کشیده نشود و خواص مشترک همه میوه ها را کسی نفهمد. میداند ادامه بحث ( البته بحث نکرده)، به آشکار شدن ورشکستگی پارلمانتاریسم و همکاری اش با مرتجعین مردسالار و ارباب بردگی مزدی و امپرپیالیسم لیبرال می انجامد.
    5 – روی این حساب میکند که من عصبانی می شوم و به او دنام میدهم و روشنگری هم کامنت من را حذف میکند. خواب خوش.
    .
    نتیجه گیری من:
    .
    امثال آقای زنگنه که به ریش زنان و کارگران می خندند زیاد هستند و بخش مهمی از اپوزیسیون ارتجاعی جمهوری اسلامی را تشکلیل میدهند. این بخش اپوزیسیون چیزی نمیخواهد جز ارباب جدید زنان و کارگران شدن و پشت میزهای مدیریت و ریاست به زیر دستان خندیدن. این جناح روی کمک اربابان بزرگ جناح غربی امپریالیسم جهانی حساب باز کرده است. الان نگران دست راستی ها هستند چون میدانند که سیاست دست راستی ها سرنگونی دشمنان از طریق انقلاب مخملی نیست. اگر دقت کنید، مقاله ایشون برای حفظ نظام حاکمیت سیاسی موجود فرانسه است نه از بین بردن مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم آن!!!
    .
    آنارشیست

  3. جناب زنگنه،
    تعجب میکنم که سئوال میکنید که آیا من تفاوت بین سیب و یا گلابی را میدانم یا نه چون جوابش را فی الحال در کامنتهای قبلی چندین بار داده ام. جوابش خیلی واضح بود، من مسئله را درک ذات میوه میدانم و مشغول و سرگردان در تفاوتهای انواع میوه ها نیستم. دوباره تکرار شد، چاره ای نیست.نه فضل فروشی کرده ام و نه لاطائل نوشتم. مثالهایم با مراجعه به علم تکامل انواع داروین، نظریه ارزش اضافی مارکس، سایر قوانین شناخته شده علمی، و ، فاکتهای مربوط به فاشیسم موجود در استثمار نیروی کار و استعمارگری امروزی، نه فضل فروشی است نه لاطائل.
    اگر گمراهه شما را خیلی فرموله و اجرا کنیم، حالا باید به پزشکیان هم رای بدهیم چون بین پزشکیان و بقیه تفاوت است و یا باید به موسوی رای میدادیم بدون اینکه از این تفاوتها به ذات قضیه برویم و آنرا هدف قرار بدهیم. از اینکه از این رای گیری به آن رای گیری می پرید و کماکان می بینید که بردگی مزدی و استعمارگری مدرن (حمله به عراق، به لیبی، پرورش داعش و القاعده و راه انداختن انقلاب مخملی و کودتا و بسیاری دیگر) دست نخورده، خسته نشده اید؟ با قسمت بمب اتم و تخریب محیط زیست در بحثهای پارلمانهانی چه نتیجه ای گرفته اید؟ صفر. میگویند اگر اسراییل نبود اسلامیون تندرو هم نبودند. میشه گفت اگر شما سوسیال دموکراتها هم نبودید، بلشویسم هم نبود، غفلت مارکس. بلشویکها باید از این اغاز میکردند که معیار مارکس نیست، حقایق عینی است. مارکس به دموکراسی استثمارگران و استعمارگران خوش بین بود و فکر میکرد حزبش در ان اکثریت بیاورد. چه میراث مخربی!
    آنارشیست

    • قاه قاه خندیدم! کلی مایه تفریح هستید، تصور کسی که سیب می خواهد بخورد ولی گلابی می خرد، با مزه است! لابد وقتی چنین کسی از خرید برگشت و مشغول خوردن گلابی است به خود می‌گوید عجب اناری. لطفا فقط توجه کنید پارچه را به جای برنج نمی‌شود پخت و میل کرد با این استدلال که هر دو تجسم نیروی کارند و بنابراین در ذات یکی هستند! مدتی بود که سیر نخندیده بودم! متشکر! موفق باشید!

  4. دوست عزیز، مسئله بسیار ساده است.
    سئوال این است: آیا شما تفاوتی بین اشیاء (موضوعات) می‌گذارید یا خیر؟ تفاوتی بین سیب و گلابی وجود دارد یا خیر؟
    ترجمه‌ی این امر در حوزه ی سیاست: آیا تفاوتی بین حکومت سلطنتی و جمهوری می‌گذارید؟ و یا بین حکومت فاشیستی و لیبرال؟ (لازم نیست دوباره حرف‌های کلی را تکرار بکنیم و بگوئیم که این اشکال نیز مثل بقیه اشکال سازماندهی رابطه‌ی سلطه در لحظه‌ی سیاست در جامعه هستند که در تحلیل نهائی رابطه‌ی استثمار را تضمین می‌کنند!)
    اگر تفاوت می‌گذارید پس آنچه در اظهار فضل اولتان گفته‌اید لاطائل است! اگر تفاوت نمی‌گذارید تائید حرف در گفته‌ی اول من است. بحث دیگری نیست!
    فقط منباب اطلاع می‌گویم برای مبارزه‌ی سیاسی باید شرایط را تحلیل کرد و برای تحلیل باید تفاوت‌ها و شباهت‌ها را در سطح مشخص تشخیص داد! این قدم اول است. با مواضع ظاهرا رادیکال (تاکید بر ظاهرا) به هیچ جا نمی‌رسید.
    بقیه حرف‌های شما را به حساب این می‌گذارم که کم آورده‌اید و از این رو به هر چیز متشبث شده‌اید و به این دلیل به آنان نمی‌پردازم!

  5. پیروزی فاشیسم در اروپا برای من که در غرب زندگی میکنیم نارحت کننده است اما پی آنار به تن مالیده ام. اما برای چندین میلیارد سکنه کره زمین نشاط آور است چون می بینند که قسمت بی تفاوت، خوشگذارن، رای دهنده به استثمار و استعمار طبقه خودشان دارند بهای جهل خود را می پردازند. حالا آقای زنگنه میخواهد ما در غرب جاهل بمانیم. نه جناب، بلاخره باید یکروزی با ماهیت مردسالاری بردگی مزدی مستقیما روبرو شد. شما این را نمیخواهید. شما میگوئید بروید روی سر فاشیستها و کودکانشان بمب اتم بیاندازیم، ما که فاشیست نیستیم، فقط در عرض یک ثانیه یک میلیون را می سوزانیم.
    آناشیست

  6. نزدیک بود گول بخورم. اگر دقت کنید می بینید که آقای زنگنه اصلا به استدلالهای کامنت اول من نپرداخته و بحث را عوض کرده. البته من در کامنت دوم دوباره همان استدلال را کرده ام ولی ایرادش این است که او هم میتواند دوباره شروع کند حرفهای بی ربط به بحث منرا تکرار کند.
    آنارشیست

  7. جناب زنگنه،
    1. برعکس نظر شما، تجرید در علم بمعنای یکی دانستن است نه سرگرم کردن خود با تفاوتها. تمام قوانین علمی بصورت فرمولبندی هایی بیان می شود که بیان روند یکسان تفاوتهاست. مثلا قوانین داروینی بیان وجوه روندهای ثابتی در پیدایش تفاوتها در تکامل انواع است.اگر یکی دانستن خیلی بد است پس چرا میگوئید که سرمایه داری همه جای دنیا را گرفته. چرا نمی گوئید که قانونمندی استثمار نیروی کار به روش بردگی مزدی اینجا و آنجا فرق میکند و مارکس فهم درست و حسابی نداشت که تفاوتها را ببیند؟! برخلاف جمله اول شما، چون تفاوتها را می بینم میتوانم به وجوه اشتراک آنها برسم، اما شما در تفاوتها غرق شده اید و میخواهید جبهه ای از استثمارگران علیه جبهه ای دیگر از استثمارگران درست کنید. اگر نخواهید چنین کنید، مجبورید که از تفاوتها عبور کنید. خب، در کامنتم بطور مختصر به تمام دولتها، انتخاباتها و انواع حیله گری ها پرداخته ام و ماهیت یکسان آنها را که کلاه برداری از زنان و کارگران دنیا هست را نشان داده ام.
    3. چرا من ساده لوحی میکنم و شما نمی کنید. اول اینکه بحث من فلسفه نیست، من به فلسفه اعتقاد ندارم من به علم و فاکت اعتقاد دارم. با وجود تمام فاکتهای استعماری و استثماری و جنگهای موجود، این شما هستید که ساده لوحی میکنید و دولتهای سوپر ارتجاعی، بمب اتم انداز، بمب اتم درست کن، حامی فاشیستهای خاورمیانه، آسیای دور، آمریکای لاتین را دموکرات و متفاوت و غیر فاشیست معرفی میکنید. ببینم، از زمان کمون پاریس تا بحال چه تغییری در هیئت حاکمه فرانسه بوجود آمده که ماهیت قاتل (فاشیست) آنرا تغییر داده؟ فرانسه همین الان با تمام این سوسیالیستهای جعلی ای که دارد، مستعمره و نیمه مستعمره داره و تازگی از یکی از آنها بیرون انداخته شده و دارد از پلیس اجاره ای برای سرکوب یکی دیگر استفاده میکند. چطور استعمار فاشیسم نیست، چون شما دلتان میخواهد چنین نباشد؟ آجناب زنگنه، می روند یک کشوری را میگیرند و میگویند برای ما کاخ درست کنید که راحت زندگی کنیم وگرنه یا می روید زندان و اگر نروید اعدام و ترور، این فاشیسم نیست؟ مارکس میگفت درست میشه، بگذارید سرمایه داری رشد کند، سرمایه داری راه حل آینده است! حالا به هندوستان نگاه کنید. از این دموکراسی شما خفه شده ایم.
    4 . من حتما از اسم آنارشیست استفاده نخواهم کرد اگر شما استدلال کنید که ارتجاع را نفی نمیکنم. اما فکر نمی کنم مارکسیستها بتوانند به من بگویند که من آنارشیست نیستم و فکر میکنم که شما هم هیچ استدلالی ندارید وگرنه چیزی را بدون استدلال تقاضا نمیکردید. ما که رابطه ارباب و برده نداریم که من حرف شما را قبول کنم بدون اینکه بدونم چرا. حال قبل از اینکه اربابی باشید که باید سرنگون شود، بگوئید چرا. مارکس شما که استدلالی نداشت، حالا چه برسد به شما. مارکس شما هم مثل شما امیدوار به معقول بودن بورژوازی بود، جوابش را هم با قتل رزا لوگزامبورگ دادند، آنهم در همان زمانی که قرار بود پرولتاریا اول جنگ دموکراسی را ببرد!!!!! تمام این جنگهای جهانی، انداختن بمب اتم توسط ضد فاشیستها، اگر نتواند شما را راضی کند، معلوم نیست چه لازم است؟ دموکراتها که شما را نمی اندازند زندان، از شما استفاده میکنند، پس فاشیست نیستند؟
    آنارشیست

  8. این مقاله نمونه دیگری از بیماری خواب مارکسیستهاست که بورژوازی را اساسا فاشیست نمیدانند. نازی ها و فاشیستها فقط در نحوه برخورد به بردگان هستند که با سایر اربابهای سرمایه دار فرق دارند. وقتی بردگان جامعه علیه حاکمین شورش کنند و خواستار پایان نظم اقتدارگرایانه (مردسالاری، بردگی مزدی … ) جامعه باشند، هر دو گروه حاکمین با هم متحد میشوند و فرق بین آنها از بین می رود. چیزی که نازی ها و فاشیستها همیشه میخواهند دست برداشتن از دغلکاری و با طبقات تحت سلطه رو راست بودن است. آنها میگویند یا با ما باشید یا سرکوب می شوید، اما غیر فاشیستها میگویند یا با ما باشید و یا ما فاشیستهایمان را می اندازیم به جونتان. هیچ فاکتی وجود ندارد که به ما نشان دهد که اربابان غیر فاشیست اساسا فاشیست نیستند. بیگاری دادن فقط و فقط از طریق فاشیسم ارباب ممکن است. این اصل را مارکسیستها نمی پذیرند و دائم مبارزات و شورشهای بردگان را به گمراهه می برند. یک مثال. جنگ دوم قرار بود بین فاشیست باشد و غیر فاشیست. خب، چرا غیر فاشیستها از بمبی استفاده کردند که بدتر از اردوگاههای یهودیان بود؟ مارکسیستها نمی توانند این سئوالات پایه ای را پاسخ بدهند. مثال دیگر سکوت غیر فاشیستها در ۷۵ سال گذشته در مقابل اعمال اسراییل است. مارکسیستها این را چطور جواب میدهند.
    چون مارکسیستها و حتی بسیاری از آنارشیستها، دشمنان طبقاتی خود را فاشیست نمی فهمیدند، جنبش زنان و کارگران کلا فاقد سلاح نظری و عملی بوده اند.
    همین الان، اگر دوباره غیر فاشیستها پیروز شوند، زنان و کارکران مجبورند به بردگی تن بدهند.
    فاشیسم را عمده نکنید، بردگی زن و کارگر را عمده کنید.
    آنارشیست

    • مشکل این دوست ما با امضای آنارشیست این است که نمی‌تواند بین اشیاء تفاوت بنهد. سیب و گلابی هر دو به اعتبار میوه بودن یکی هستند و هیچ تفاوتی با هم ندارند. مسئله مورد بحث حتی «دولت» نیست بلکه شکل «حکمرانی» یا نحوه‌ی سازماندهی روابط بلاواسطه‌ی سلطه است. آیا بین شکل سازماندهی سلطه در حکومت دینی اسلامی در ایران و حکومت ماکرون در فرانسه اختلاف وجود دارد؟ استدلال دوست ما این است، همه‌ی اشکال دولت و حکومت رابطه سلطه در جامعه سرمایه‌داری (و استثمار سرمایه‌دارانه، بورژوائی) را تضمین می‌کنند، پس تمام اشکال دول و حکومت‌ها یکی هستند. فرقی بین حکمرانی لیبرال و فاشیستی وجود ندارد. بین حکومت سلطنتی و جمهوری چطور؟ آیا تفاوتی بین آنان وجود دارد؟ با این منطق تفاوت‌ها ازاله می‌شوند. سطح تجرید کجا رفت؟ با این منطق: چون در همه‌ی جنگ‌ها آدم‌کشی صورت می‌گیرد و از این منظر همه یکی هستند، جنگ گنوسیدال در فلسطین و جنگ اوکراین نیز یکی هستند! مسئله تشخص دادن به تحلیل است. این‌همانی و نااینهمانی (تفاوت‌ها بین اشیاء) در وجه فلسفی موضوع بحث در فلاسفه‌ی ماقبل سقراطی در یونان بوده است. یادآوری می‌کنم ما در ربع اول قرن ۲۱ هستیم!
      ساده‌لوحی فلسفی و سیاسی حدی دارد. با این که نسبتی با آنارشیسم ندارم ولی دلم به حال متفکرین آنارشیست می‌سوزد. توصیه می‌کنم نام مستعار دیگری برای خود انتخاب بکنید! با این نام هر بار که شما چیزی می‌نویسید باکونین، کوپتکین و دیگران در گور شانه به شانه می‌شوند. نکند می‌خواهید آنارشیست‌ها را خراب بکنید، برای همین اسم مستعار نام آنارشیست را برای خود انتخاب کرده‌اید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>