Comments

معمای «مرحله انقلاب» در ایران و حکایت ملای روم! <br> جواد قاسم آبادی — 5 دیدگاه

  1. نقد من از دیدگاه شما این است که شما مرحله گذاری انقلاب را رد کرده اید، اما در اصل به دلیل داشتن ذهنیت ماتریالیسم تاریخی مارکسی، خودتان انقلاب را مرحله گذاری کرده اید.
    شما در جواب نوشته اید که دیدگاه ماتریالیستی دارید. این پاسخ به نقد من نیست چون دیدگاه “ماتریالیستی” میتواند غیر مارکسی باشد. من فعلا به ماتریالیستی بودن نظر شما کاری ندارم. من به این کار دارم که شما کماکان پایبند به مرحله ای بودن انقلاب از زاویه ماتریالیسم تاریخی هستید گرچه معتقدید که نباید باشید.
    در پاسخ به این کامنت، لطفا به اصل نقد بپردازید. ممنون.
    آنارشیسم

  2. سلام مجدد و سپاس از پاسخ روشن و مکفی شما؛
    کاملا با این ارزیابی شما که من نوعی به «تاریخ» به مثابه یک مقوله، از دید ماتریالیستی می پردازیم.
    به عبارت دیگر به تاریخ از اولوهی یا قهرمانانه و از همه بدتر «اتفاقی» نگاه نمی کنیم.
    اگر از این زاویه به مقوله تاریخ بپردازیم گذشته و حال هر پدیده اجتماعی قابل شناخت و امکانات آینده بیش و کم قابل شناسایی هستند.
    اگر این نوع برخورد ماتریالیستی به تاریخ را روش شناخت خود قرار دهیم این نکته استنباط می شود که بر مبنای میزان دقت درک خود از گذشته و امروز هر جامعه می توان در حد توان خود در آینده اثرگذار بود.
    این نوع برخورد باعث می شود تناقضی در بحث من نوعی مشاهده شود که در شناخت گذشته و حال می خواهیم بغایت ماتریالیست باشیم در برخورد به آینده ایده آلیست می شویم.
    اما این تناقض هایدگری زمان در فلسفه باعث نمی شود تا من نوعی نتیجه دلخواه خود برای آینده را متصور نشویم.
    تصور ایجاد آینده ای مطلوب باعث می شود تا من نوعی بدنبال ایجاد ابزاری هرچه اجتماعی تر برای اثرگذاری برای تسهیل و تسریع آینده مطلوب بشوم.
    سخن کوتاه اینکه برخورد من نوعی به تاریخ چنین است دقیق و درست است اما من متوجه نمی شم این نوع شناخت از گذشته و حال چه ضرری برای حال و آینده می تواند داشته باشد؟
    با احترام و سپاس از توجه به بحث

  3. منظور از تز، همان تز ماتریالیسم تاریخی مارکس است. بحثهای مرحله انقلاب مربوط است به تفسیرها از این تز در ارتباط با جامعه ایران. مارکسیستهای هواداران انقلاب دموکراتیک (در مقاله شما – گروه اول) میگویند سرمایه داری و دموکراسی اش هنوز مثل اروپا در ایران پیاده نشده و باید برای آن انقلاب کرد تا بعدا راه انقلاب سوسیالیستی رفت – این مربوط به تز ماتریالیسم تاریخی است. گروه دوم (در مقاله شما – گروه دوم) معتقدند که جامعه ایران کاملا سرمایه داری است و قاعدتا انقلاب باید سوسیالیستی باشد – اینهم مربوط به تز ماتریالیسم تاریخی است. نظر شما، که نظر سوم است، بحث مراحل است: “… بخاطر روند شکل‌گیری بورژوازی در ایران، این طبقه قادر به حل وظایف تاریخی خود در ایجاد فرهنگی نو و دولتی مدرن در ایران نشده است و نخواهد شد” – یعنی این مرحله طی نشده.
    پس،
    بحث شما در چهارچوب ماتریالیسم تاریخی قرار دارد و شما نمیتوانید از تز مراحل خارج شوید. شما میتوانید جر و بحث بر سر مراحل نکنید، اما واقعیت این است که وقتی به ماتریالیسم تاریخی پایبند هستید، چاره ای جز این ندارید و نشان داده شد که در عمل وارد بحث مراحل شده اید.
    بعلاوه، وقتی شما شش مسئله را طرح میکنید، اینجا هم وارد تز مراحل شده اید چون پاسخ به این سئوالها مربوط به تفسیر از تاریخ جامعه ایران است که اگر چپ مارکسیستی باشید، باید از این تز (ماتریالیسم تاریخی) استفاده کنید. مثلا اینکه بانک مرکزی باید خصوصی باشد و یا دولتی و یا بی طرف، در دیدگاه مارکسیستی، به مرحله انقلاب مربوط است و این را ماتریالیسم تاریخی تعیین میکند. پس می بینیم که شما ناخواسته محکوم به این تز و بحث مراحل انقلاب هستید.
    حال، تنها راه خروج شما از بحث مرحله انقلاب، کنار گذاشتن ماتریالیسم تاریخی است.
    سایت روشنگری همیشه از انقلاب دموکراتیک دفاع میکند. چرا؟ یا بورژو سکولار دموکرات است و یا کمونیستی که منعتقد است اول باید جامعه ایران دموکراتیک شود تا بعد بتوان در مورد کمونیستی شدنش حرف زد – که هر دو در واقع یک چیز است و هر دو برای مارکسیسم مرحله ای از انقلاب کمونیستی ست.
    امیدوارم که سئوال شما را پاسخ داده باشم. اگر موافق نیستید، مشتاق شنیدن نظر شما هم هستم.
    آنارشیسم

  4. آنارشیسم گرامی؛
    من درست متوجه نشدم منظور شما از «تز»ی که باعث این فلاکت شده چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>