معاوضه حمید نوری جلاد ومختصری درباره مستند:”حقیقت و نه چیزی جز حقیقت” ساخته: خشایار مستوفی/ هیرش مجیدنیا
معاوضه حمید نوری جلاد 1367 ومختصری درباره مستند بی نظیر :”حقیقت و نه چیزی جز حقیقت” ساخته: خشایار مستوفی*
“هیچکس به اندازه کسی که حقیقت را میگوید، مورد تنفر واقع نمیشود.”
افلاطون
“اگر میخواهی جویای حقیقت باشی، لازمه اش این است که حداقل یکبار در زندگی خود به همه چیز شک کنی!”
رنه دکارت
بنا بر اخبار رسمی دیروز شنبه 15 ژوئن، حمید نوری (عباسی) جنایتکار و دادیارسابق زندان اوین و گوهردشت، و عامل مستقیم کشتار و ژنوساید زندانیان سیاسی در تابستان خونین 1367، با توافق دو دولت ایران و سوئد، با سلام و صلوات و سکوت دیپلماتیک طرفین بالاخص دولت سوئد و نخست وزیر این کشور، به ایران اسلام زده باز فرستاده شد.
لازم به یادآوری است که مشایعت این فرد جنایتکار اسلامی، و نماینده واقعی ماهیت حکومت فاشیست اسلامی ایران یعنی گروگان گیری و ترور، به مبدا جنایت، یعنی کشور اسلام زده ایران با زرورق مناسبات و ملاحظات دیپلماتیک در شرایطی محقق شد که این فرد در پروسه دادگاهی طولانی و با شهادت زندانیان سیاسی جان به در برده از دهه خونین شصت شمسی و کشتار 67 و با اسناد و مدارک حقیقی و شاهدین و خانواده جانباختگان و شاکیان این پرونده “آیشمن ایران، حمید نوری ملقب به (عباسی) نهایتا در سوئد به جرم مشارکت در کشتار جمعی زندانیان سیاسی وجنایت علیه بشریت به حبس ابد محکوم شده بود.
دلیل ظاهرا توجیه پذیر این معاوضه و مبادله مهوع پایاپای، از زبان نخست وزیر سوئد “اوولف کریسترسون” ،باز گرداندن دو گروگان سوئدی به آغوش خانواده شان بوده است، و کل تلاش خانواده ها و شاکیان پرونده حمید نوری، با شواهد انکار ناپذیر و حکم دادگاه مبنی بر جنایت کار بودن این مهره “سایکوپاد” دستگاه خون و جنون اسلامی، در مقابل بهانه و مغلطه دیپلماتیک و مغازله و بده بستان اقتصادی-سیاسی طرفین به فراموشی سپرده شد و کل اسکاندال و باج دادن دول اروپایی به این حکومت فاشیست تروریستی ایران، در قالب یک توضیح و مونولوگ یک طرفه جناب نخست وزیر سوئد:” اوولف کریسترسون” خطاب به افکار عمومی، اطلاع رسانی شد بدون هیچ سوال و پرسشگری ژورنالیستی معمول در این کشور، کل مساله را مسکوت گذاشتند. و حتی دو گروگان سوئدی لابد بنا به “توافق از ما بهتران” لام تا کام درباره دلیل سفرشان 2 سال بعد از دستگیری نوری، به ایران سخنی نگفتند و نخواهند گفت.
شاید در نگاه اول برای ناظر بی طرفی که اطلاع چندانی از چگونگی رشد سرطان گونه حکومت فاشیست اسلامی ایران نداشته باشد چنین به نظر برسد که چنین اقدامات رذیلانه و سخیفی مانند معاوظه دیپلمات تروریستهای حکومت اسلامی مانند “اسدالله اسدی یا حمید نوری” ، پدیده ظاهرا تازه ای در مراودات حسنه غرب با نمایندگان اسلام سیاسی در خاورمیانه باشد. در حالی که اگر صفحات غبارگرفته و خونبار عمر نکبت بار قریب به نیم قرن! جمهوری اسلامی یعنی “معجون دل بهم زنی از جنایت، سرکوب، کشتار و نهایتا تحریف تاریخ معاصر ایران” ، را کنار بزنیم، بیاد خواهیم آورد که بند ناف این جانیان با ارعاب، ترور و گروگان گیری چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی با سپاه تروریستی قدس و گسترش و تغذیه جریانات اسلامی در منطقه خاورمیانه برای “صدور انقلاب اسلامی” و یعنی صدور جنایت و کشتار و ترور، بریده شده است. از جریان گروگان گیری و تسخیر سفارت آمریکا در تهران در سال 1358 گرفته، تا معاوضه تروریست ارسالی لبنانی الاصل “انیس نقاش” که در یک ترور ناموفق برای کشتن “شاهپور بختیار” در فرانسه دستگیر شد و با نقش مستقیم وزارت خارجه ایران با گروگانهای فرانسوی در لبنان مبادله شد و این فردجنایت پیشه در ایران زندگی میکند و به یمن خوش خدمتی ها و قصابگری اسلامی اش برای اربابان کفتارصفت اش همچون بسیاری دیگر در خوان و سفره خونین حاکمیت مشغول استخوان لیسیدن و نشخوار است. به چند نمونه دیگر اشاره میکنم: نقش حکومت ایران در گرفتن و خرید اسلحه در دوران جنگ ایران و عراق در پرونده موسوم به “ایران کنترا”، در سال 1985 و خریدن سلاح در دوران ریگان، از کشورهای فرانسه و اطریش تا درز گرفتن و خمیر کردن رسانه ای پرونده تروریستی سران حکومتی ایران در جریان دوسیه “دادگاه میکونوس”، باز فرستادن تروریست “صحرا رودی” ضارب و قاتل دبیراول حزب دمکرات کردستان ایران، دکتر عبدالرحمن قاسملو، از اطریش به ایران و در سالهای بعد باز استرداد و دیپورت فعالین سیاسی اپوزسيون رژیم در فرانسه و کشورهای اروپای غربی، پول شویی وبهشت های پول شویی حکومت ایران در اروپا و آمریکا و لابی گری و ارسال پرستوهای حکومتی و جاسوس های ریز و درشت تحت عنوان( Fake refugees) “پناهجویان قلابی” که بعد از دریافت اقامت در کشورهای اروپایی برای جاسوسی و تجارت و زیارت بعنوان جانوران چندگانه سوز حکومت در حال تردد دائم به ایران هستند و این مشتریان دائم صف های نذری و صف تهوع آور انتخابات درجلوی جاسوس خانه ها و سفارت های جمهوری اسلامی با خنده ای موهون زنبیل هایشان را در صف رای دادن به قاتلان مردم، گذاشته اند.
در تیتر این مطلب اشاره ای به مستند ارزشمند هنرمند متعهد یعنی “خشایار مصطفوی” مقیم آلمان کرده ام که دیدن این مستند و مشاهده آن دقت و هوشیاری حرفه ای کارگردان این اثر، روزنه ای برای فکر کردن، دیدن و افشای این اختاپوس و اژدهای هزار سر تروریسم اسلامی با عروسک گردانی و نقش مستقیم حکومت اسلامی است که در ارسال تروریسم و سران تروریست سپاه پاسداران در معیت و پوشش تاجر و سرمایه گذار و درست کردن مساجد و مراکز اسلامی در اروپا و ترویج اسلام سیاسی و سازماندهی ارازل و اوباش در این نحله های تروریستی و تنبل کده هایی چون “مرکز اسلامی هامبورگ، مسجد امام علی در استکهلم سوئد” و قس علی هذا….را پیش روی بیننده قرار میدهد و او را به فکر فرو میبرد.
مستند:” حقیقت و نه چیزی جز حقیقت” روایت صادقانه متعهدانه مصطفوی است از نقش حکومت اسلامی در نا امن کردن اروپا برای تبعیدیان سیاسی در غرب، تهدید و ارعاب و فساد اقتصادی تجار و منتفعین در این سفره خونین جنایت، و در نهایت سکوت تائید آمیز احزاب و مید یای دست راستی بورژوازی غرب در اجازه دادن به گسترش ارتجاع اسلامی و تروریسم مقدس فرامرزی ایران در سطح بین المللی همگی مستند و با مدارک در این فیلم دو ساعته، بقول خشایار مصطفوی، “بخاطر تعهد به حقیقت” مقابل چشمان ما قرار میگیرد. همانطور که در طول فیلم نشان داده میشود، فیلم ساز این اثر بخاطر پافشاری اش در افشای حقیقت و پیدا کردن و ردیابی کهنه پاسدار، تاجرشده در آلمان “اسدالله فرهمند” و نفوذ این جانوران ارسالی حکومت در آلمان، منجر به مسموم کردن و ترور بیولوژیکی او میشود و خشایار مصطفوی مبتلا به سرطان خون میشود.
لازم به یادآوری است که طبق اسناد ذکر شده در این فیلم مستند، فتوای کشتن خشایار، توسط آخوند ناصر مکارم شیرازی، بخاطر نوشتن کتاب “به جهنم” صادر شده بود. خشایار مصطفوی نویسنده و مستند ساز متعهد، با ساختن این فیلم تلنگری به وجدان های خواب رفته میزند که بیدار شوند، و اساس و رکن این سرطان ریشه دونده یعنی حکومت اسلامی در ایران را از زندگی بشریت و بعنوان مانع اساسی سعادت و شادی انسانها ریشه کن کنند و بقول خودش در انتهای فیلم: “باید کاری کرد هر چند کوچک، باید فریادی زد…!”
سخن آخر اینکه هر چند در این توازن نابرابر، اردوی انسانیت، وجدان و دادخواهی در اقلیت قرار گرفته است و منافع حقیر اقتصادی، فردگرایی آدم ها، و میزان تعلق شان به دو بیماری موروثی و فرگشتی بشر یعنی “مالکیت و مذهب ” کفه ترازو را به نفع حاکمان زالو صفت سنگین میکند و وجدان های آگاه در این دنیای دیوانه و احمقانه که بقول شاملو” کنترل و اختیارش در دست اوباش و دیوانگان است” محکوم به زجر کشیدن بخاطر تعلق وجدانی شان به حقیقت هستند. اما نفس افشای فجایعی که در تابستان خونین 1367 در سراسر ایران به وقوع پیوست روزنه ای روشن برای تمرکز کردن و برجسته کردن ماهیت جنایت پیشه حکومت اسلامی ایران با تمامی جناح هایش از اصلاح طلب تا اصول گرا را برای افکار عمومی و وجدان های آگاه و شرافتمند فراهم می آورد .
برای این حاکمان قدرت سیستم بورژوازی جهانی، برای سیاس های پشت هم انداز و سود پرست و زیر مجموعه های این سیستم در سراسر جهان، ” ارزش های انسانی، اخلاقیات متعالی انسان محور، تغییر بنیادین جهان و درد و رنج بشریت خواهان عدالت،” بی معنی و شعارگونه است آنچه در نزد اینان و طبقات و اقشار منتفع و پیرامونی شان اهمیت دارد سودپرستی، ازدیاد سرمایه و تقدیس مالکیت در اذهان توده مردم در قرن معاصر است. و گرنه کسی از این جماعت بی شرافت، مطلقا برایشان دق مرگ شدن امثال دکتر غلامحسین ساعدی در پاریس، و یا بی خوابی های مادر “عصمت وطن خواه” که سیزده نفر از اعضای خانواده اش توسط جانیان و اوباش حکومت اسلامی از جنس امثال حمید نوری، به قتل رسیدند، اهمیتی ندارد. حکومت جنایتکار اسلامی ایران در طول حاکمیت نکبت بار بیش از چهار دهه اش بر زندگی انسانها، چهار نسل از انسانها را ناکام و دل شکسته به زیر خاک فرستاد، خاوران ها و گورهای بی نام و نشان را از پیکر شریف ترین انسانهای انقلابی، چپ و عدالتخواه پر کرد و بقول خشایار مصطفوی متاسفانه “این داستانی است که در حال رخ دادن است”. و اما این مماشات دول غرب و لاس زدن موهون دیپلماتیک با قاتلین مردم ایران در تاریخ عدالتخواهی و رنجگاه خونین مبارزه طبقاتی ثبت خواهد شد و ننگ ابدی برای عاملین و حامیان ارتجاع تروریست اسلامی تا ابدالاباد باقی خواهد ماند. و سیاست مداران سیستم بورژوازی میتوانند از این پس ترم و اصطلاح “معاوضه و مبادله قاتلین و جانیان اسلام سیاسی” را با توجیه منافع اقتصادی و دیپلوماتیک طیف طفیلی زالو صفت بورژوازی، وارد دیسکورس و گفتمان سیاسی شان کنند البته همراه با سایر گاف ها و گشاد بازی های دیگر سیاسی شان تحت نام “دیپلماسی مدرن دموکراسی” که همواره این قبیل شاهکارهای دیپلماتیک شان را به خورد همپالگی هایشان در دنیای بی درو پیکر و بهشت سودپرستان سرمایه بدهند.
و اما بشریت عدالتخواه و برابری طلب هر چند ضعیف گشته و در حاشیه مانده، راه پویا و متعالی مبارزه دیالکتیکی-طبقاتی خود را طی میکند و همین نور کوچک تسلیم نشدن و تعهد است که در تاریخ ماندگار خواهد ماند.
لینک یوتیوب فیلم مستند:” حقیقت و نه چیزی جز حقیقت” :
- The truth and nothing but the truth!
هیرش مجیدنیا، 16/6-2024
آزادی نوری امری غیر عادی در روابط میان مرتجعین نیست. کسانی از آزادی او تعجب میکنند که ارتجاع را خوب نمی فهمند و یا به نوعی از ارتجاع (در اینجا ارتجاع کشورهای دموکراتیک امپریالیستی) توهم دارند. برای این متوهمین، تصور فاشیستی بودن کشورهای دموکراتیک غربی، قابل تصور نیست چون کنه فرهنگ این کشورها را درک نمیکنند.
اگر تمام اروپا را دست راستی ها بگیرند، تنها چیزی که تغییر کرده، روش نمایش است.
تحریم انتخاباتهای حاکمین همیشه لازم است و از قدرت گیری احزاب دست راستی نباید ترسید چون بهرحال اگر جنبش کمونیستی – آنارشیستی رشد کند، زنان و کارگران انقلابی نه با لیبرالها بلکه با فاشیستها روبرو خواهند شد.
کار انقلابی باید با این پیش فرض باشد که طبقه حاکم فاشیست است. مارکسیستها بعلت ماتریالیسم تاریخی غلط شان چنین چیزی را نمیتوانند بفهمند و دائم در حال توهم پراکنی در میان زنان و کارگران هستند.
آنارشیست