مردم سالاری و دموکراسی در کشورها رشد برابر ندارند
اکبر دهقانی ناژوانی
هر جامعه ای بنا بر ساختار اجتماعی و محیط زیست خود دارای فرهنگ، سیاست، اقتصاد، صنعت، قانون و حقوق فردی و جمعی است. فرد و افراد در رابطه با هم و در رابطه با اجتماع و محیط زیست رشد دارند. روی رشد هم تاثیرات متقابل خوب و بد می گذارند. به همین نسبت مردم سالاری آنها که ماحصل چنین رشد و تکامل است خوب، بد، کم و زیاد شکل می گیرد. هر چه رشد ما در رابطه با هم و در رابطه با اجتماع و محیط زیست درست تر باشد مردم سالاری ما رشد و معانی درست تر خودش را پیدا کرده و در همه جا خودش را درخور نشان می دهد. در غیر این صورت مردم سالاری همراه با ما رشدی به عقب و متناقض پیدا می کند و به بی قانونی، انحصارگرایی، تضاد طبقاتی و دو قطبی شدن جامعه کمک می کند.
این مردم سالاری انحصاری به شکلهای مختلف مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی، کمونیستی و دموکراسی غربی نیمبند بروز می کند.
یک روی این سکه مردم سالاری و دموکراسی سالاری انحصاری ثروت افزا است و فقط برای پادشاهان، سرمایه داران و آخوندجماعت و اربابانشان همه چیز داشته و دارد. با غارت مردم فقیر ثروتمندان قوی تر، خودشان را ژن برتر، سالارتر، مذهبی تر ، ناسیونالیست تر، قومگرا تر، کمونیست تر و دموکرات تر از همه می دانند، مثلا
رژیم سلطنت سالار شاهنشاهی خودش را ناسیونالیسم برتر و مذهبی برتر و محمدرضا شاه را سایه خدا بر روی زمین دانسته و به این طریق مردم را غارت می کردند.
مردم سالاری انحصاری مذهبی آخوندیسم مذاهب دیگر، ناسیونالیسم، اقوام و کمونیسم را زیر سلطه خود آورد. خودش را ژن برتر و مظهر مذهب و امت برتر می داند. الآن که وضعش خراب شده و از مردم می ترسد خبری از امت نیست. غارت و چپاول از مردم را با چاشنی مذهب سالاری و ملیگرا سالاری انجام می دهد.
مردم سالاری کمونیستی هم جهان وطنی بود و با شعار خلقی می چاپید. نظام سرمایه داری دموکراسی سالار نیمبند از همه قوی تر و ایدئولوژی های جهانی و آخوندیسم را زیر سلطه خود آورد و با آنها و با نام دموکراسی غرب و شرق مردم جهان را غارت و به جنگ می کشاند. این یک روی سکه مردم سالاری و یا دموکراسی سالاری که انحصارگونه ثروت افزا است.
روی دوم این سکه مردم سالاری و دموکراسی سالاری بطور انحصاری فقر افزا است. با غارت مردم عادی توسط ثروتمندان بر جامعه فقر حاکم و فرهنگ مردم سالاری انحصاری فقرگرا از نوع مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی در ذهن و روح مردم عادی رشد می کند. مردم با این حاکمان غارتگر و با این ایدئولوژی های ارتجاعی فقیرتر و مسخ تر می شوند، مثلا جمهوری اسلامی مردم ایران را فقیر، بی نان، بی سواد، بی آب، بی خانمان بار آورده تا حدی که قحطی، آوارگی و جنگ در خانه مردم را می زنند.
پس روشنفکران چه کاره هستند؟
جامعه و روشنفکران جامعه در هر زمان در طی چندین قرن و این چند دهه جمهوری اسلامی در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست از عقل و احساس درست و بجا استفاده نکرده اند و در رابطه با هم متضاد رشد کرده اند. چندین قرن در نبود عقل سلیم، احساس سالم و علم درست مردم سالاری طبقاتی مذهبی، ناسیونالیستی، قومی رشد متضاد داشته اند. این تضاد طبقاتی چندین قرن به صورت برده داری و سپس فئودالیسم و این چند قرن آخری تا امروز به شکل سرمایه داری انحصاری طبقاتی بروز کرد و به مرور قوی تر شد. نظام فئودالیسم را شکست داد و از درون انحصاری تر رشد کرد و طبقات سرمایه دار، متوسط، کارگر و فقیر جامعه را بوجود آورد، البته این تضاد طبقاتی قبلا هم وجود داشت، ولی در نظام سرمایه داری به خاطر رشد و پیشرفت علم و صنعت تضاد طبقاتی بیشتر هم شد. رشد تضاد طبقاتی در سرمایه داری باعث رشد متضاد کمونیسم شد که هم با خودش و هم با سرمایه داری مشکل داشت و به دلایل متعددی که در این مختصر نمی گنجد از سرمایه داری نهایتا شکست خورد. امروزه طبقات ثروتمند، متوسط، کارگر و فقیر جامعه مجبورند مردم سالاری و یا دموکراسی سالاری انحصاری نیمبند سرمایه داری را بپذیرند که مذهب، ناسیونالیسم، قومگرایی و کمونیسم سالاری افراطی را هم زیر سلطه خود آورده تا همه جوره در خدمت نظام دموکراسی سالار نیمبند سرمایه داری انحصارگرا باشند.
روشنفکران هم از آن مستثناء نیستند و مدام بین این تضادهای طبقاتی پایین و بالا می روند، بخصوص در کشورهای فقیر که تضاد طبقاتی زیاد است. این روشنفکران هم گرایشهای طبقاتی پیدا کرده و به این ور و آن ور وصل شده و می شوند. کمی به ساز این طبقه می رقصند و کمی به ساز آن یکی. مدام از روی اجبار و عمد و یا از روی خیالپردازی و توهم به اوضاع خراب جامعه پرداخته و مردم سالاری متناقض طبقاتی را اینطور و یا آنطور تعریف و باز تعریف می کنند که تا شاید مشکل طبقاتی جامعه را با خود فریبی و دیگران فریبی حل کنند، ولی خودشان در آن بیشتر گم شده و می شوند، مثلا
بعضی از روشنفکران ایرانی فقط پول و مقام برای آنها مطرح است. برای آنها مهم نیست که به کجا وصل باشند و چه بگویند و چه انجام بدهند. اما بعضی دیگر از آنها از مذهب و آخوندیسم خسته شده اند و ناسیونالیسم و قومگرایی درجا زده خود را به دموکراسی سالاری نیمبند غربی گره می زنند به خیال اینکه راه حل پیدا کرده اند. بعضی دیگری از آنها که مذهب، ناسیونالیسم و قومگرایی کمتر برای آنها اهمیت دارد و هنوز از کمونیسم جهان وطنی شکست خورده دل نکنده اند. آنها دموکراسی غربی را به نوعی به چپ گره می زنند و وانمود می کنند که دموکراسی سالاری چپی بهتر از غربی است تا ذهن و روح ناتوان خود و هواداران خود را با دروغ تقویت کنند. این روشنفکران برای این دموکراسی های غربی و چپی که خرابی آنها برای ما بیشتر از منفعت آنها بوده توی سر و کله هم می زنند. هر چه از دهانشان بیرون می آید نثار هم می کنند. مذهبی های افراطی هم همینطور. بعضی دیگر هم که به این ور و آن ور وصل نیستند متوهم و سر در گم و ستون پنجم دشمن هستند. اما بعضی دیگر از این علامه ها که کمبود زیاد دارند. با پول مدرک دکترا و مهندسی خریده و برای هم پز عقل کلی می دهند.
در مجموع روشنفکران ما آگاهانه و نا آگاهانه به فرمان جمهوری اسلامی و سرمایه داری جهانی به مذهب، ناسیونالیسم، قومگرا، کمونیسم سالاری و همچنین دموکراسی سالاری نیمبند سرمایه داری ور رفته و خودشان و مردم را فریب می دهند تا خودشان و هم مردم ایران از عقل سلیم، احساس سالم و علم فاصله بگیرند و نتوانند این تضاد طبقاتی را تا حدودی اصلاح کنند.
مردم سالاری و دموکراسی چه فرقهایی با هم دارند؟
دموکراسی همان مردم سالاری است که در کشورهای فقیر، مثل ایران پسروی داشته است. اما در کشورهای غربی از ششصد سال پیش تا به حال با تمام فراز و نشیبهای زیاد رو به جلو پیشرفت نسبی داشته است.
مردم سالاری ها یا دموکراسی ها در کشورهای مختلف روی رشد هم تاثیر دارند. اما دموکراسی یک کشور پیشرفته به مردم سالاری و دموکراسی کشور عقب مانده چندان کمک نمی کند به چند دلیل.
۱- مردم در هر کشوری نمی دانند که مردم سالاری و دموکراسی ریشه در تاریخ، فرهنگ، علم، سیاست، صنعت، اقتصاد، قانون و حقوق هر جامعه دارد. آنها نمی دانند که فرد و افراد باید بیشتر به خودشان متکی باشند تا به غریبه ها و یا نیروهای غیبی و جادو و جنبل. ۲- مردم نمی دانند که مردم سالاری و دموکراسی کشورها در رابطه با هم رشد دارند و روی رشد هم تاثیر متقابل می گذارند. ۳- مردم نمی دانند که بده و بستان های کشورها اگر حساب شده و با هم تقريبا برابری کنند برای تقویت رشد مردم سالاری و دموکراسی کشورها خوب و آنها را در رابطه با هم رشد داده و تقویت می کنند. اما اگر کشوری فقیر باشد مردم سالاری ضعیف کشور فقیر با مردم سالاری کشور پیشرفته درسطح های مختلف با هم همخوانی ندارند و نمی توانند بده و بستان متعادلی با هم داشته باشند. کشور فقیر از کشور پیشرفته تقلید کورکورانه و کشور ثروتمند کشور فقیر را زیر سلطه خود می آورد. ۴- ما هنوز نمی دانیم که دموکراسی و مردم سالاری کشورهای قوی هم بدون عیب و ایراد نیستند. کشور قوی با مردم سالاری و دموکراسی قوی هر طور بتواند مشکلات دموکراسی نیمبند خود را بر سر کشور فقیر که مردم سالاری فقیر دارد خراب می کند تا مشکلات کشور خود و دموکراسی نیمبند خود را حل کند، حتی با جنگ.
انگلیس، اروپایی ها و آمریکا کشورهای جهان و ایران ما را چندین قرن غارت کردند،چون خودشان را مردم سالارتر می دانند و مردم فقیر را برده. مثل فاجعه غزه و اوکراین و برده فروشی در لیبی. ۵- مردم سالاری یا دموکراسی سالاری دو روی سکه ثروت افزایی و فقر افزایی دارند. این دو روی ثروت افزایی و فقر افزایی در رابطه با هم رشد نابرابر انحصاری دارند. سرمایه داران با غارت مردم فقیر ثروتمندتر. مردم فقیر فقیرتر و منزوی تر و فاصله طبقاتی درون کشور ثروتمند و بخصوص کشور فقیر بیشتر می شود. با زیاد شدن فاصله طبقاتی و نا رضایتی مردم ثروتمندان از نو جنگی را در کشور فقیر دیگری راه می اندازند. آنها با غارت و کشتار کشور فقیر به دام افتاده از نو مشکلات داخلی خودشان را حل می کنند. اگر نشد جنگ داخلی راه می اندازند. ۶- کشورها، بخصوص کشورهای فقیر نباید همه تخم مرغ ها را در یک سبد بگذارند و فقط با یک کشور قوی رابطه برقرار کنند. با بده و بستان با چندین کشور می شود با بعضی ها بیشتر متحد و از رقابت بین کشورها به سود همه بهتر بهره برد. دوم هر کشور باید اقتصاد، صنعت، علم، سیاست، فرهنگ، حقوق و قانون درستی داشته باشد تا بتواند با کشورهای مختلف بده و بستان درستی داشته باشد. ۷- کشور ها، بخصوص کشورهای فقیر، مثل ایران در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست خود بجا و به موقع از عقل و احساس فردی و جمعی درست استفاده نکرده اند. در نتیجه رشد و تکامل مردم سالاری و دموکراسی کشورها در اندازه های مختلف نابرابر و کشوری از کشور دیگر عقب افتاده و به آن وابسته شده، پس بنابراین ما مردم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست باید با هم مشورت کنیم که آیا با یک مشکل مشخص باید عقلی برخورد و یا احساسی و یا باید از هر دو بجا و به موقع استفاده کنیم تا مشکل را با کمک هم حل کنیم. با حل درست هر مشکل کوچک و بزرگ مردم سالاری و دموکراسی ما با واقعیات اجتماعی و محیط زیست ما درست تر رشد و روی رشد هم تاثیرات متقابل می گذارند تا کمتر به انحصار کشیده شوند. ۸- آثار این دموکراسی و مردم سالاری بومی درست را در ذهن، روح، عقل و احساس خود و همچنین در سیاست، صنعت، اقتصاد، علوم طبیعی و اجتماعی( جامعه شناسی و روان شناسی )، حقوق، فرهنگ و مراکز آموزشی پیدا می کنیم. ۹- تجارب و شناختهای تلخ زمان شاه و بخصوص جمهوری اسلامی با وجودی که ذهن و روح ما را مثل خوره می خورند، ولی اگر به موقع از آنها کمک بگیریم خیلی برای ما راه گشا هستند. آنها به عقل سلیم، احساس سالم و علم ما کمک می کنند که اشتباهات تلخ گذشته را از نو تکرار نکنیم. ۱۰- هسته های دو نفره و چند نفره را دست کم نگیریم. آنها در کار تشکیلاتی به همفکری و همکاری ما کمک می کنند. اگر ما سر کوچک ترین مسئله ای با هم گیر داریم و به هم آویزان هستیم. در تشکل هسته ای بطور منطقی با هم مشورت کرده و با تقسیم کار بار مشکل آویزانی روی دوش همه ما می افتد و با هم آن را منطقی و حساب شده حل می کنیم. ۱۱- با حل مشکلات توسط همدیگر همه چیز سر جای خودش معنای درست خود را پیدا و کمک می کنند که تا بر اتحاد ، همدلی و همفکری و همکاری ما بیفزایند. تمام اینها با حضور به جا مردم آگاه در صحنه تضمین می شوند و مردم سالاری و دموکراسی درست بومی شکل می گیرد. وابستگی ها بیشتر به خودی و کمتر به کشورهای غریبه می شود. به نیرو های غیبی، جادو و جنبل هم متوصل نمی شویم. در یک بده و بستان درست با کشورهای دیگر دموکراسی و مردم سالاری ما به نسبت توانایی های خود روی مردم سالاری و دموکراسی های کشورهای دیگر تاثیر درست می گذارد. به همین نسبت دموکراسی های کشورهای دیگر روی مردم سالاری ما تاثیر می گذارند. دموکراسی ها و مردم سالاری های کشور های مختلف تاثیرات درستی از هم گرفته و در رابطه با هم رشد بهتری کرده و از انحصارگرایی تحمیلی خود می کاهند. ۱۲- یکی دیگر از مشکلات موجود در سراسر کره زمین قانون فیزیک است. قانون فیزیک حاکم بر کره زمین مدام عوض می شود. مدام آبها بخار، گرد و غبار به هوا و سپس به خلاء می روند، چون خلاء گرسنه است، پس بنابراین جرم زمین مدام کم و از جاذبه زمین کاسته و قانون فیزیک حاکم بر کره زمین از جمله بر روی بدن ما تغییر می کند. به همین خاطر بعضی از گونه های گیاهی و جانوری منقرض شده اند. اما گونه های مختلفی که هنوز منقرض نشده اند، مثل انسان بدون تغییر نیستند، چون تغییرات قانون فیزیک بر روی کره زمین تغییراتی را بر روی عناصر و موجودات زنده از جمله انسانها نسل به نسل بوجود می آورد. علت مرگ موجود زنده گیاهی و جانوری از جمله انسان هم توسط همین قانون متغیر فیزیک تعیین و تکلیف می شود. این خود بحث مفصلی دارد و نگارنده چندین کتاب در باره آن نوشته ام. در اینجا بیشتر وارد آن نمی شوم. ۱۳- رشد مردم سالاری ها و دموکراسی ها از قانون فیزیک مستثناء نیست. ایدئولوژی های مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی هم در همین چهارچوبهای مردم سالاریهای انحصاری می گنجند که رشد طولانی داشته و خیلی کهنه، راکد، بی محتوا، انحصارگرا و طبق قانون فیزیک عمر آنها کم و بیش به سر آمده و اگر نتوانند و نخواهند خودشان را اصلاح کنند به فرمان قانون فیزیک رفتنی هستند، نمونه اش هیتلر و کمونیسم که رفتنی شدند. الآن نوبت جمهوری اسلامی و نظام صهیونیستی است که اگر خودشان را اصلاح نکنند رفتنی می شوند، یعنی جمهوری اسلامی و دار و دسته نتانیاهو باید کنار بروند تا افکار پوسیده ایدئولوژی آنها کنار گذاشته شوند و فجایع بیشتری به بار نیاورند، البته این مهم شدنی است اگر دموکراسی پا در هوای نظام سرمایه داری به آنها چنین اجازه ای را بدهد. ادامه خرابکاری های نظام سرمایه داری انحصارگرا و نوکرانش، مثل نتانیاهو و جمهوری اسلامی برای محیط زیست فرسوده و کره زمین پیر مخرب هستند.
قانون فیزیک به نظام سرمایه داری هشدار می دهد که عزیز جون بدجوری با من قانون فیزیک در افتاده ای. حواست باشد! اگر خودت را اصلاح نکنی و مدام استخوان لای زخم جمهوری اسلامی و صهیونیسم افراطی و بعضی کشورها بگذاری تکلیف خودت را هم روشن می کنم. آمریکا قدر قدرت شما است چهارلنگ دموکراسی و مردم سالاریش در هوا است. زیادی سر به سر من قانون فیزیک نگذارید که آنقدر ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما را به هم می ریزم که حسابی به جان هم بیفتید تا مرز جنگ و بمب اتم. من بر روی بمب اتم با خلاء درگیری وحشتناک چند صد میلیون ساله دارم. اگر این درگیری عظیم به نقطه آخر و نقطه جوش خود برسد فاتحه همه شما انسانها، حیوانات و گیاهان و عناصر سطحی و بخشی از زمین خوانده می شود. من قانون فیزیک شما را مثل یک ذره محو می کنم. شاید بخش عظیمی از کره زمین نیز محو شود.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم… تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
《سعدی بزرگوار پیام قانون فیزیک را رساند》
پیروز و موفق باشید! پاینده و جاویدان ایران عزيز ما.
اکبر دهقانی ناژوانی
Comments
مردم سالاری و دموکراسی در کشورها رشد برابر ندارند <br> اکبر دهقانی ناژوانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>