مردم ايران در برابر دو ارتجاع
روشنگری: سيد علی خامنه ای رهبر رژيم اسلامی در جمع مسوولان رژيم در سخنانی “شاخص” سياست خارجی رژيمش را در رويارويی با آمريکا و منافع اش خلاصه کرد و گفت:”در هيچ موضوعي، زير بار سلطه نمى رويم و شاخص ديپلماسى خود را مقابله با رفتار جهانى نظام سلطه و خروج از قاعده ,سلطه گر / سلطه پذير, ميدانيم.”
او اين پرسش را مطرح کرد که:”آيا با توجه به سلطه عجيب سلطه گران بر جهان، اصولاً چالش ملت ايران با اين جبهه زورگو، فايده اى دارد و به جايى خواهد رسيد؟” و بعد نتيجه گرفت که “ما مى توانيم با اتكا به نيروى عظيمى كه اسلام به ملت ايران داده است، در مقابل جبهه سلطه بايستيم و حتى بر قوى تر از اين جبهه پيروز شويم.”
تاکيد خامنه ای بر رويارويی با آمريکا تازگی ندارد. او پيش از اين هم بر همين نکته تاکيد کرده است، با اين حال سوالی که او پيش کشيده است سفسطه آميز است. او رويارويی رژيم ارتجاعی مبتنی بر ديکتاتوری مطلقه ولايت فقيه با آمريکا را “چالش ملت ايران” نام داده است. کدام ملت ايران؟ مگر رژيم فاسد، سرکوبگر و نامشروع ولايت مطلقه که به زور اعدام های علنی دسته جمعی و انباشتن زندان ها از دگرانديشان و منتقدان حکومت و بستن روزنامه ها و انداختن دسته های اوباش بسيجی و پاسدار و انتظامی به جان زنان و جوانان در خيابانها و ميادين کشور سر پا بند است نماينده مردم ايران است که از “چالش مردم” در مقابل سلطه گران بين المللی دم می زند؟
اين فقط بی شرمی رهبر جمهوری اسلامی را می رساند که موقعيت رسمی حقوقی خودش حقير، صغير و نادان پنداشتن اکثريت ملت ايران است و بعد از زبان همين ملت زبان بريده برای آمريکا شاخ و شانه می کشد.
و بعد: قيد “فايده” داشتن در پرسش خامنه ای هم از آن قيودی است که جای تامل بسيار دارد. اگر از نگاه القاعده به عراق درخون نشسته دیروز نگاه کنيم, اشغال عراق از سوی آمريکا برای آنها “فايده” داشته است. زيرا سياست اشغالگرانه و استيلاجويانه آمريکا ارتجاع سياه قرون وسطايی القاعده را از يک مرده تاريخی، به يک جريان زنده در حال زادوولد و رشد سرطانی تبديل کرد. شکست آمريکا در برچيدن بساط حکومت خامنه ای، قطعا برای روحانيون حکومتی “فايده” دارد، چرا که سفره غارتگری آنها بر يک کشور عظيم نفتی بر دوام می ماند، همچنان که پيروزی آمريکا بر حکومت خامنه ای برای مجتمع های صنتعی /نظامی آمريکايی که با تصرف ايران پازل کنترل منابع اصلی و کليدی انرژی قرن بيست و يکم را برای تحميل منافع خود بر جهان تکميل خواهند کرد، “فايده” دارد، اما واقعا “فايده” اشغال عراق برای مردم در خون نشسته اين کشور چه بوده و چه به دست آورده اند؟ و پيروزی يا شکست خامنه ای در برابر سياست های سلطه طلبانه آمريکا برای مردم ايران چه “فايده ای” دارد؟ رويارويی بنيادگرايی مذهبی با مطامع سلطه جويانه آمريکا ربطی به منافع اکثريت مردم ايران ندارد. پيروزی يا شکست هر کدام فقط و فقط شکلی از شکست و ناکامی مردم ايران است. اگر فقط طالبان را در زمان حکومتشان ديدیم که در خيابان های کابل گردن می زدند و حکومت پل برمر را در عراق نديده بوديم و آن غارت وحشيانه تاريخ و آن جسدهای بی سر و آن تصاوير موحش ابوغريب را، شايد بودند کسانی که در اين حکم ترديد کنند، اما حالا که پيروزی و شکست هر دو سوی اين ارتجاع سياه را ديده ايم حق داريم که با قاطعيتی صد چندان بر مغايرت مطلق پيروزی يا شکست هر کدام از اين دو طرف ارتجاعی دررويارويی با يکديگر با منافع مردم ايران تاکيد کنيم. اين حکم تجربی دردناکی است که تاريخ مشاجرات جاری خاورميانه آن را به طرز قطعی تاييد می کند. مداخلات وسيع و سياست اشغالگرانه و سلطه جويانه آمريکا در خاورميانه و در کشورهای اسلامی فقط به گسترش اسلام گرايی و پناه بردن به ارتجاع مذهبی به عنوان اسلحه سياسی مقاومت انجاميده است. برعکس با توجه به ماهيت مذهبی و خلافتی رژيم در ايران، و با توجه به نفرت مردم از اين حکومت، اين رويارويی در ايران فقط نيروی وسيعی در خدمت ولايت فقيه جهانی و مرکزيت آن يعنی کاخ سفيد و نئوکان ها قرار داده است تا از آن در توطئه بر عليه مردم ايران بهره برداری کنند. محصول سياست مقابله جويانه خامنه ای، فقط جوخه های دار، و زندان و شکنجه و اعدام، ميدان داری نيروهای سياه نظامی و شبه نظامی، گسترش فقر و فلاکت مردم، افزايش تورم و کمبود در اثر تحريم اقتصادی، تشديد حلقه محاصره نظامی ايران، و تاراج باز هم بيشتر ثروت های ملی برای مقاصد رژيم است. اين نوع مقاومت از آنجا که در خدمت مقاصد ضد مردمی حکومتی نابهنگام و از نظر تاريخی پوسيده قرار دارد، عملا خدمت گذار سلطه جويان و جاده صاف کن مقاصد پليد استعماری آنهاست. بی دليل نيست که عليرغم لشکرکشی های وسيع و برقراری حکومت نظامی اعلام نشده و صرف مقادير کلان بودجه برای احداث ديوار و سيم خاردار و کانال کشی، مناطق مرزی و استان های مرزی روز به روز همچنان ناامن تر می شوند و دامنه شرارت و درگيری های مسلحانه گسترش می يابد و شرايط برای بهره برداری آمريکا مناسب تر می شود.
خامنه ای، برای حفظ تاج و تخت خود و ماندگاری رژيمش هستی ملت ايران را گرو گذاشته است، بدون اين که هيچ چيزی نصيب اين ملت شود. مگر هشت سال مقاومت در جنگ عراق چه نصيب ملت ايران کرد جز اقتصادی درهم شکسته، نيم ميليون کشته و بيش از يک ميليون مجروح، ميليونها هکتار زمين های مين گذاری شده که هنوز قربانی می گيرند، شهرهای ويران، فقر و شکاف گسترده طبقاتی و حکومتی که درست همزمان با اين رنج ها و مرارت های مردم، نسلی از آقازاده های رانت خوار پرورش داد که شتر را با بارش بردند و نسلی که سوخت و قتل عام شد و در گورهای دسته جمعی گمنام آرميد؟
البته ما به عنوان بخشی از مردم ايران می دانيم که اگر بخواهيم آزاد و مستقل در جهان امروز زندگی کنيم، ای بسا ناچار خواهيم بود با سلطه گرانی که آزادی و رفاه خويش را به قيمت فلاکت و ذلت ما می خواهند و بر منابع ملی و ثروت های طبيعی ما چشم طمع دوخته اند”دربيافتيم ” ولی در اين صورت اول از همه بايد با ويروس بيگانه ای که در پيکر ما ريشه دوانده، يعنی نظام جمهوری اسلامی تعيين تکليف کنيم. مقاومت مردم ايران نمی تواند عليه شکلی از سلطه به نفع تحکيم شکلی ديگر از آن باشد. اين درست چيزی است که هم آمريکايی ها می خواهند هم خامنه ای و کارگزارنش. در حالی که اين مقاومت اگر هدف بنای يک زندگی آزاد و مستقل در يک نظام دموکراتيک، مشارکتی و مردم سالار است ناگزير است با هر شکلی از ستمگری و سلطه جويی و هر شکلی از ارتجاع دربيافتد. اين خط قرمزی اساسی است که نمی توان اجازه داد سلطه گران خارجی و سلطه گران فاسد و ستمگر داخلی موفق به محو آن شوند.
خامنه ای با زور و پول نفت و با بستن زبان ها و بريدن صداهای منتقد می خواهد با پررويی مقاومت يک دستگاه سرکوبگر ارتجاعی قرون وسطايی در برابر سلطه گری های آمريکا و مطامع غارتگرانه آن را چالش ملت ايران جا بزند. در حالی که ملت ايران نه اشغالگران داخلی را می خواهند نه استيلاگران خارجی را. در دوره ای که رويارويی اين دو، موجوديت ملت ايران را هدف گرفته است، عليرغم هر ميزان دشواری در عمل، راهی نداريم جز اين که از مصادره تلاش ها و مبارزه خويش توسط هر يک از اين دو نيروی سياه و ارتجاعی جلو گيريم، بر سينه اين هر دو دشمن دست رد بزنيم و از تبديل شدن به ابزار بازی در مدار مطامع و مقاصدشان خودداری ورزيم.
افراد حامی و گرداننده جمهوری اسلامی و دولت آمریکا همگی مردم هستند. معلوم نیست مقاله چگونه میخواهد بین مردم و غیره مردم تفاوت قائل شود و با در نظر گرفتن این واقعیت که تجزیه و تحلیل مردم بر اساس روابط طبقاتی چیزی است در دسترس، نظرات مقاله، اپورتونیستی و در خدمت سلطه طلبانی است که قدرت سیاسی ندارند، مثل مردسالاران فاقد قدرت سیاسی و یا بورژواهای سکولار.
آنارشیست