مذهب، ترور و آینده عقل
زهره سحر خیز
.
عارف یا سکولار بنیادگرا
جهان مدرن بدطوری گرفتار مذهب شده است. به هر طرف که نگاه می کنیم خبری از بدترین نوع بنیادگرایی و تعصب مذهبی می شنویم. از تروریست هایی که با گفتن الله اکبر سر گروگان های خود را می برند و خبرنگار و کودکان بی گناه مدرسه و مهد کودک را به گروگان می گیرند، تا فرقه های ژاپنی که به دستور رهبر در قطار بمب می گذارند و یا فرقه های مسیحی که آدم کشی یا خودکشی یا آدم خواری می کنند یا پدوفیل های بلژیکی که دختر بچه ها را می ربایند و به آن ها تجاوز می کنند، و از دولت هایی چون جمهوری اسلامی که به دستورخدا سرودست قطع می کنند و دختر بچه ها را از جر ثقیل آویزان می کنند تا دولت اسرائیل که گویا در تعقیب حکم تورات بیمارستان و مدرسه و مزرعه و حیوان باغ وحش را به گلوله می بندد و بنیاد گرایان حاکم بر کاخ سفید که به نام تصادم فرهنگ ها، تمدن را به جنگ تروریست ها با تروریست ها تبدیل کردند. گویا هیچ چیزی جذاب تر از مذهب نیست که هرکس هر هدفی دارد، برای پیش برد آن هیچ وسیله ای را بهتر از احکام مذهبی نمی بیند.
کتاب آقای سام هریس که درآمریکا به چاپ رسیده ، راجع به همین مساله است. منتقدین که کتاب را خوانده اند می گویند آقای هریس گزارشی راجع به تاریخچه جنایت زیر پرچم مذهب به دست داده است که مو بر بدن راست می کند، از آدم سوزان در دوره انکیزیسیون مسیحی تا تروریسم بنیاد گرای اسلامی امروز.
هریس دراین کتاب با ارائه شواهد نشان میدهد که اکثریت جمعیت جهان هنوز به نوعی خالق آسمانی باور دارند. در باره مذهبی بودن آمریکایی ها زیاد شنیده بودیم و لی به این تذکرآقای هریس توجه کنید: “یک نظر سنجی موسسه گالوپ نشان می دهد ۳۵ درصد آمریکایی ها معتقدند انجیل عین کلام عاری از خطای پروردگار جهان است” و ” ۴۸ درصد معتقدند انجیل کلام الهام گرفته شده- اما بازهم عاری از خطا ی خداست ، هرچند برای این که حقیقت آن در پرتو روشنایی قرار گیرد باید آن را به شیوه ای سمبولیک تفسیر کرد!”
باید یک بار دیگر کتاب مقدس -عهد قدیم و جدید- را خواند تا معنای این اعتقاد روشن شود. به عبارت روشن تا آن جا که به منشاء خود کتاب مقدس بر می گردد اکثریت قاطع آمریکائیان بنیاد گرایانه می اندیشند. اگر چه در ایران آمار یا پژوهش قابل اتکایی در دست نیست، ولی از قراین می توان گفت “الحمدالله” جمهوری اسلامی بخش عظیمی از مردم ایران را از این نوع برخورد بنیاد گرایانه با مذهب بری و منزجرکرده است.
آقای هریس سپس در کتاب های مذهبی به جستجو می پردازد و کتاب به کتاب نشان میدهد چگونه همه مذاهب به پیروان خود وعده بهشت داده و کافران را مستلزم تکفیر و مجازات به شمارآورده اند:
* کتاب پنجم موسی به باورمندان به خود می گوید “به کافر رحم نکنید: باید اورا سنگسار کنید تا بمیرد، زیرا او سعی میکند شما را از یهوه، خدای تان روی گردان کند.”
*مرگ جزای آن کس است که ده فرمان موسی را نقض کند
*وقران می گوید: آن ها که به آیه های ما شک کنند باید برای این کار ناشایست شان کیفر ببینند.
تا این جا مسایلی است که اغلب ما کم و بیش می دانیم، اما آقای هریس در برخورد با این وضعیت تزی ارائه داده است که اگر نه در مضمون ، لااقل در شکل کاملا بدیع است و خود به تنهایی گویای آن که دوره ما تا چه حد به تعصب مذهبی آلوده است. او می گوید: در چنین جهانی میانه روی “افسانه” ای است خود فریبانه که از یک واقعیت ریشه می گیرد. این واقعیت که “حتی بی سواد ترین آدم دوره ما در باره بعضی مسایل بیش از همه کسانی که ۲۰۰۰ سال پیش می زیستند اطلاعات دارد- و بیشتر این اطلاعات با متون مذهبی در تضاد است. به عبارت دیگر میانه روهای مذهبی – که مسلما اکثریت عظیم آن هایی را که اعتقاد مذهبی دارند تشکیل می دهند- مداوما مجبور می شوند اعتقادات خود را به نحوی از نو تعبیر کنند تا با عقل جور در بیاید.”
می گوئید این خوب است؟ آقای هریس مخالف است. به نظر او مدارای میانه روها درست همان چیزی است که به افراطی گری میدان میدهد! او می گوید میانه روها باعدم پیروی از کلمه به کلمه آیات، و در عین حال مدارا با عدم عقلانیت آن ها که از آیه ها کلمه به کلمه پیروی می کنند، هم به دین و هم به عقل خیانت می کنند! و با همه ی جنایاتی که به نام خدای آن ها صورت می گیرد مسامحه می کنند. تنها آن وقت که احکام غیر عقلانی مذهب را محکوم کنیم- مثلا باکره بودن مریم یا معراج محمد- عقل می تواند بشر را از تروریسم مذهبی که سعی می کند همه کافران را به جهنم و فقط باورمندان به خود را به بهشت بفرستد، نجات دهد.
اما این ادعای آقای هریس مستلزم پیدا کردن یک یا دوازده امام برای علم است، وگرنه چطور می توان عقاید علمی رااز عقاید غیر علمی متمایز کرد؟ مگر نه این که اگر نظر سنجی گالوپ در مورد آمریکایی ها درست باشد، نظر آقای هریس را باید اقلیت به اجرا در آورد؟
با این استدلال، آقای هریس را باید یک سکولار بنیاد گرا دانست که وقتی عقایدش به اجرا گذاشته شود یک فرقه به فرقه های مذهبی بی شمار اضافه می شود که تازه به دلایل “عقلانی” و ” علمی” هم مجهز است ، و بد بختی این جاست که قدرت علم در ایجاد باورهای بنیادگرایانه از هر مذهبی بیشتر است ومی تواند به تروریسم و وحشتی دامن بزند که مذهب در برابر آن رحمت خدا بنماید. طلیعه ی آن را هم امروز مشاهده می کنیم .
اما جالب تر از همه این نکته را بشنوید: نشریه اکونومیست، که مطلب بالا براساس نقد آن از کتاب آقای هریس نوشته شده، به ما اطلاع می دهد خود آقای هریس به فلسفه شرقی و بودیسم معتقد است. به گفته او “عرفان یک تعبیر عقلانی دارد، مذهب فاقد چنین تعبیری است!”
آقای هریس آزاد است هر عقیده ای را که دوست دارد نجات بخش بداند، اما علیرغم همه شواهد ناامید کننده ای که به دست داده است ، با اطمینان و بر مبنای شواهد بسیار می توان گفت اجداد مدرن ما حق داشتند: دانش اگر بنیادگرایانه با آن برخورد نشود، می تواند تعصب و خرافات را به متمدنانه ترین شیوه کنار بزند، البته اگر قدرت و پول پشت مذهب و دین نایستند. واگر آقای هریس در ضمن مطالعه خود، تاریخ تحول ادیان را نیز مطالعه می فرمود مشاهده می کرد در طول تاریخ کهن ما اغلب مذاهب بزرگ تا زمانی که ابزار مردم در اعتراض به قدرت بودند، گناه زیادی مرتکب نشدند، و چه بسارهبرانش صلیب گناهان مردم را هم بر دوش گرفته وبر آن چهار میخ شدند، اما همان مذاهب وقتی به ابزار قدرت و زور تبدیل شدند، ترور و وحشت و فریب جزیی از آموزه و عمل روزمره آن ها شد. و آقای هریس اگر فاکت های زیادتری را مبنا قرار می دادند، حتما مشاهده می کردند که قدرت و پول نقش زیادی، هم در گسترش عقاید مذهبی و هم در سوء استفاده از آن دارند. هرچند در ایران فعلا استثنائا دولت و قدرت دارد دین زدایی می کند.
زهره سحر خیز
Comments
مذهب، ترور و آینده عقل<br>زهره سحر خیز — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>