مارلا روزيکا و داستان پشت شماره ها
*هر شماره فقط يک رقم برای برآورد هزينه نيست، داستان اميدها، روياها و آرزوهايی است که بر باد رفت و عزيزانی که به جای مانده اند. شماره ها داستان فراموش شدگانند چه آن ها که رفته اند، چه آن ها که مانده اند. مارلا روزيکا، در زندگی و مرگ، نمی گذارد داستان آن ها فراموش شود.
https://roshangari.info
مارلا روزيکا هميشه داشت می شمرد، تعداد شهروندان غيرنظامی جنگ های افغانستان عراق، تعداد زخمی ها، تعداد آن ها که خانه های شان ويران شده و بی خانمان و آواره شده بودند. ومارلا از اولين کسانی بود که در زمانی که ادعا می شد جنگ عراق، حساب شده و با بمب های هوشمند صورت گرفته و به شهروندان آسيب نرسانده، در مقابل مقامات يک شماره گذاشت: 2000.
شخصا خودش به خانه به خانه مجروحين، عزاداران، قربانيان جنگ را جستجو کرده بود. نمی خواست فقط افشاگری کرده باشد، به اين حد راضی نبود، می خواست به قربانيان کمک کند. به همين جهت عليرغم اين که از نو جوانی عليه جنگ هايی که در منطقه خاورميانه شده بود و مشخصا اولين حمله به عراق مبارزه کرده بود، در CIVIC، نهادی که برای کمک به قربانيان جنگ ايجاد کرده بود، موضع نمی گرفت تا بتواند برای قربانيان جنگ کمک جمع آوری کند. شماره ها را به آن ها که می کشتند و ويران می کردند، به فرماندهان جنگي، مقامات ادارای اشغال، و مسوولين می داد تا برای قربانيان خسارت بگيرد، تا به زندگی هايی که ويران شده بود، رنگ محبت بدهد.
مارلا خودش به يکی از آخرين شماره قربانيان جنگ تبديل شد. شماره چندم؟ معلوم نيست. چندی پيش دانشمندان و پژوهشگران يک دانشگاه در آمريکا عدد 100000 رااعلام کردند، حتی از رقم 200000 هم سخن رفته است. معلوم نيست مارلا در ليست قربانيان جنگ شماره چندم است، اما به هر حال آخرين شماره هم نيست . از زمانی که مارلا با يک بمب در ماشين جان خود را از دست داد تاکنون تعداد زيادی ديگری هم جان باخته اند.
مارلا آن چهره ديگر آمريکارا به نمايش می گذارد. برای مارلا روزکا و برای راشل کوری ها دولت مراسم عظيم بر پا نمی کند و رسانه های انحصاری عکس ها و مراسم تجليل را به سراسر جهان پخش نمی کنند، و نويسندگانی که به خاطر بهای قلم مقاله می نويسند، برای آن ها يادنامه و بزرگ داشت نمی نويسند. آن ها برای ريگان می نويسند.
اما اگر آمريکا متعلق به مردمش است، مارلا و راشل بهترين چهره ی آمريکای واقعی را به نمايش می گذارند. و چهره زنانه مبارزه با جباريت را در قرن ما با همه خصوصيات انسانی اش: چالش با اهريمن ستم حتی با دست های خالي، درگيرشدن با جسم و جان خود نه فقط با ادعا و حرف، همبستگی انسانی بر فراز فاصله های جغرافيايي، پشت کردن به فرصت های فريبنده رابطه با قدرت و در مقابل فشردن دست انسان مظلوم واقع شده تا سرحد هم سرنوشت شدن. مارلا تنها 28 سال داشت که با قربانيانی که به کمک شان شتافته بود، هم سرنوشت شد.
و برای مارلا و به ياد مارلا و در تجليل از مارلا نويسندگان انسان سرشت در سراسر جهان می نويسند، همانطور که هنوز هم برای راشل می نويسند وسال ها خواهند نوشت تا وقتی که درخشش چهره انسانی مارلا و راشل، چهره جباريت را به تمام رسوا کند. تا آن وقت آن ها الهه های زمينی و سکولار دنيای ما خواهند ماند.
جانا تان استيل تحليل گر برجسته گاردين در بزرگداشت مارلا روزيکا مقاله ای نوشته است که در بخش هايی از آن چنين آمده است.
“مارلا روزيکا يک آژانس مددکاری تک نفره آمريکايی بود که به طور خستگی ناپذير کوشش می کرد به قربانيان جنگ های افغانستان و عراق کمک کند. او تلاش می کرد به عنوان لابی اين قربانيان در ميان ديپلومات ها و روزنامه نگاران کمک جلب کند، اما چيزی که بيش از همه به آن عشق می ورزيد اين بود که وقتی نورپروژکتورها ناپديد می شد ، با خانواده های در هم شکسته از جنگ بنشيند، جزييات شرح حال آن ها را يادداشت کند، با اين يادداشت ها برود ميان مقامات و پوزش خواهی و خسارت از آن ها طلب کند، بعد به ميان خانواده ها برگردد و آن ها را از نتيجه کارش با خبر کند.
روزی که او جانش را از دست داد – روی خطرناک ترين جاده عراق- به ديدار يک خانواده آسيب ديده می رفت. راننده/مترجم او فايض السلام که او هم جانش را از دست داد، دو سال بود که با مارلا کار می کرد. فايض يک خلبان تعليم ديده ولی بی کار بود که مارلا او را استخدام کرده بود. او که پدر يک دختر دوماهه بود و تازه دوباره پرواز برای عراق اير را شروع کرده بود، به خاطر خطراتی که همکاری با مارلا داشت، قرار بود به اين همکاری خاتمه دهد. اما مارلا می خواست اين هفته از بغداد به آمريکا برگردد و فايض برای اين هفته با او مانده بود. آن روز از شانس بد، آن ها از کنار يک جيپ مخصوص مقاطعه کاران خارجی گذشتند. جيپ هدف حمله شورشيان بود. مارلا هميشه از يک ماشين معمولی استفاده می کرد و وقتی جانش را ازدست داد لباس مخصوصی را که حالابيشتر زنان خارجی در بغداد می پوشند، عبايه، سرتا پايش را پوشانده بود.
اولين بار که مارلا بعد از سقوط طالبان در منطقه جنگی افغانستان ظاهر شد، به خاطر ظاهرش که مثل تين ايجرها بود و شورو شوق و خنده های بلندش و علاقه اش به جشن و پارتی خيلی هم جدی گرفته نمی شد.
اما تعهدی که برای کمک به فراموش شده گان داشت، آرامش پذير نبود. يکی از اولين اقدامات او در کابل کمک به سازمان دادن يک ديدار از کابل برای زنان آمريکايی بود که اعضای خانواده شان را در 11 سپتامبر از دست داده اند. آن ها می خواستند خانواده های افغانی را ببينند که خانه های شان توسط بمب های آمريکايی ويران شده بود.
مارلا با تلفن، ای ميل و روابط شخصی کارزاری بر پاکرد تا سناتور پاتريک ليهی را ترغيب کرد يک کمک خارجی 2.5 ميليون دلاری به قربانيان جنگ افغانستان بگيرد . آمريکا حاضر نبود اين رقم را به عنوان خسارت بپردازد، زيرا در آنصورت مسووليت رسمی وارد کردن اين خسارت را بر عهده گرفته بود. اما مارلا شخصا باخانواده های قربانی تماس می گرفت، ليستی از آن ها تهيه می کرد و اطمينان حاصل می کرد که پول به دست خود مردم آسيب ديده برسد.
مارلا در افغانستان برای Global Exchange کار می کرد که يک سازمان غير دولتی است که مرکزش در سانفرانسيسکو است. بعد از جنگ يک گروه مددرسانی مستقل به نامCIVIC (Campaign for Innocent Victims in Conflict درست کرد که يکی از هدف هايش شمارش قربانيان غير نظامی جنگ بود،ولی سريعا به يک سازمان کمک به افراد قربانی تبديل شد.
اندکی قبل ازمرگش مارلا به ديده بان حقوق بشر نوشت. ” يک شماره فقط از اين نظر که کميت هزينه های جنگی را نشان می دهد اهميت ندارد، بلکه ، برای من ، هر شماره هم چنين داستان زندگی يک انسان است که اميدها، روياها و خواست هايش هرگز تحقق نيافت، و در پشت سر خود يک خانواده را به جای گذاشته است.”
او موفق شد 20 ميليون دلار برای قربانيان عراق بگيرد. و هم چنين با مقامات نظامی آمريکا تماس می گرفت و تلاش می کرد آن ها را وادار کند حوادثی را که از گزارشش خودداری می کردند گزارش دهند و مسووليت آن را بر عهده بگيرند.
مارلا در شهر کوچک ليک پورت در کاليفرنيا به دنيا آمد. در 15 سالگی به فعاليت سياسی روی آورد و از مدرسه به خاطر سازمان دادن يک اکسيون اعتراضی عليه جنگ اول خليج اخراج موقت گرفت. وقتی تحصيل در دانشگاه لانگ آيلندز را شروع کرد سفرهای متعددی داشت و از گواتمالا، کوبا، آفريقای جنوبی و ساحل غربی ديدار کرد. در اين زمان او باGlobal Exchange کار می کرد.
مارلا به ندرت آرام می گرفت. در کريسمس سال گذشته او به يکی از دوستانش ای ميل کرد: سال 2005 برای شما من و همه سا ل پرتاب و تابی خواهدبود.. من ازکوه های هيماليا برای شما می نويسم، يک سفر هفت روزه دارم. اوه ، کله ام درست کار می کند ونقشه های زيادی برای 2005 دارم. بعد از مسافرتم برای کارزاری در دفاع از فعالان نپالی کار خواهم کرد. در اين جا 3000 ناپديده شده وجود دارد- بيش از کلمبيا. بعد به افغانستان می روم تا خانواده هايی را که در عمليات Operation Enduring Freedom عزيزان خود را از دست داده اند چک کنم.
مارلا در حال برنامه ريزی بود که وقت بيشتری برای جمع آوری کمک به قربانيان در خود آمريکا بگذارد. از انستيتوی اپن سوسايتی جرج سوروز يک منبع اوليه گرفته بود ولی در فکر جلب منابع بيشتر بود.
بعد از انتخابات عراق تصميم گرفت به عراق برود. مدا بنيامين همکارش درGlobal ميگويد سعی کرديم او را منصرف کنيم چون می دانستيم وضع خطرناک تر شده است. مدا به لس آنجلس تايمز گفت می خواستيم صبر کنيم ببينيم آيا وضع بهتر می شود و زندگی او را به خطر نييندازيم. ولی او مصمم بود برود، چون کسانی که او برای آنها کار می کرد، اين سعادت راکه از خطر در امان باشند. “
مقاله جاناتان استيل روز سه شنبه 19 آوريل در گاردين روزانه به چاپ رسيده است. بخش هايی از مقاله که نقل شده، آزاد ترجمه شده است. برای خواندن گزارشات مارلا از قربانيان که مرتبا در آلتر نت چاپ می شد را می توانيد در لينک زير اين مقاله بخوانيد و هم چنين برای ديدار از سايت CIVIC و عکس هايی از مارلا می توانيد به لينک آن در زير مقاله مراجعه کنيد.
زهره سحرخيز
*سايت سيويک
http://www.civicworldwide.org/
* آلتر نت
http://www.alternet.org/search.php
از آرشیو روشنگری
Comments
مارلا روزيکا و داستان پشت شماره ها — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>