«مادربزرگهای سرخ» جنبش بین المللی زنان،
Kristen R. Ghodsee برگردان مرمر کبير
نقش فراموش شده فمینیست های کشورهای شرق و جنوب،
فمینیسم که امروز به یکی از موضوعات داغ رسانه ای تبدیل گشته و مقالات بسیاری را به خود اختصاص می دهد دارای تاریخچه ایست که زوایای ناشناخته بسیاری دارد. به عنوان مثال به سهم کشورهای بلوک شرق سابق در دستاوردهای زنان به ندرت اشاره می شود. باید دانست که اتحاد بین سازمان های زنان کشورهای شرقی و مستعمرات سابق جنوب نقش عمده ای در پیشبرد برابری جنسیتی در سراسر جهان داشته است.
اگر شما امروز زنی هستید که در غرب زندگی و کار می کند، مطمئناً هرگز نام النا لاگادینووا و آنا دورشوای بلغاری، یا لیلی مونزه و شیبسا کانکاسای زامبیایی به گوشتان نرسیده است و نمی دانید که بخشی از حقوق خود را مدیون آنها می باشید. اگر تاکنون نام آنها را نشنیده اید به این دلیل است که برندگان جنگ سرد نقش موثر بسیاری از زنان بلوک شرق و کشور های جنوب در جنبش فمینیستی بین المللی را کاملا محو کرده اند. برخورد فاتحانه غرب پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هرگونه میراث مثبت مرتبط با تجربه سوسیالیسم را از خاطرات جمعی زدود و آن دوران را در اقتدارگرایی ، صف در مقابل نانوایی ها ، گولاگ ، محدودیت در سفرهای خارجی و پلیس مخفی خلاصه کرد.
غربی ها معمولا این امر که مدرنیزاسیون سریع روسیه و برخی کشورهای اروپای شرقی با ظهور سوسیالیسم دولتی همراه بوده را نادیده می گیرند. به عنوان مثال ، در سال ١٩١٠ ، در حالی که در فرانسه امید زندگی ٤٩ سال تخمین زده می شد، در روسیه تزاری تنها حدود ٣٣ سال بود. در سال ١٩٧٠ در اتحاد جماهیر شوروی امید زندگی بیش از دو برابر شده و به ٦٨ سال رسید یعنی تنها سه سال کمتر از فرانسه در همان سال. اتحاد جماهیر شوروی اصل برابری حقوق بین زن و مرد را از سال ١٩١٨ در قانون اساسی خود ثبت کرد و سقط جنین را برای اولین بار در جهان در سال ١٩٢٠ قانونی کرد. مدتها قبل از اینکه غرب به امر نگهداری از کودکان توجه کند، در اتحاد شوروی بودجه قابل توجهی به نگهداری جمعی از کودکان در مهدکودکها اختصاص داده شد و سرمایه گذاری زیادی در زمینه آموزش زنان انجام گرفت. با وجود برخی اختلالات ناشی از برنامه ریزی متمرکز، بلوک شرق پس از جنگ جهانی دوم به پیشرفتهای علمی و فنی چشمگیری نائل آمد که زنان در آن سهم بسزایی داشتند.
مسلم است که همه چیز کاملاً بی عیب نبود. سقط جنین در سال ١٩٣٦ مجدداً ممنوع شد و این ممنوعیت تا سال ١٩٥٥ همچنان ادامه پیدا کرد. فرهنگ پدرسالاری به ارث رسیده، زنان را مجبورمی کرد تا علاوه بر کار بیرون، کارهای خانگی را نیز، که مردان از انجام آن سرباز می زدند، برعهده بگیرند. به دلیل کمبودها ، خرید برخی از کالاهای اساسی به همان اندازه تلاش نیاز داشت که صعود به هیمالیا. پوشک های یکبار مصرف کودکان ویا محصولات بهداشتی زنانه اغلب در دسترس نبود. رده های بالای قدرت سیاسی و اقتصادی تا حد زیادی توسط مردان اشغال می شد. با همه اینها پیشرفتها قابل توجه بود. پس از سال ١٩٤٥ ، زنانی که در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی زندگی می کردند عمدتاً وارد دنیای کار شدند، در حالی که در غرب زندگی زنان اغلب به محیط آشپزخانه و رفتن به کلیسا محدود می شد.
دردوران جنگ سرد ، جایگاه زنان در جامعه، رقابت بین دو بلوک را بر انگیخت و در کشورهای غربی باعث پیشرفهایی از روی چشم و همچشمی با شرق گردید. در سال ١٩٤٢ آمریکایی ها قهرمانی های خانم لیودمیلا پاولیشنکو، تک تیرانداز جوان شوروی را کشف کردند (وی یک تنه ٣٠٩ سرباز نازی را کشته بود) و شیفته وی گشتند، تا جایی که خانم الینور روزولت ، بانوی اول آمریکا برای اینکه عقب نیفتد اورا مهمان کرد و به اتفاق هم دور ایالات متحده سفر کردند. واشنگتن تنها پس از پرتاب ماهواره Sputnik در سال ١٩٥٧نگران تهدید ناشی از رهایی زنان در شوروی شد. دولتمردان امریکا از خود پرسیدند آیا خطر سبقت گرفتن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در فضا با داشتن دو برابر بیشترنیروی متفکر و کارشناس – یعنی مردان و زنان – نسبت به ایالات متحده آنها را تهدید نمی کند ؟ سال بعد دولت ایالات متحده قانون دفاع ملی را تصویب کرد که بودجه ای را برای آموزش علمی زنان در نظر می گرفت.
در ١٤ دسامبر ١٩٦١ ، رئیس جمهور جان اف کندی فرمان اجرایی ١٠٩٨٠ را امضا کرد که به موجب آن نخستین کمیسیون ریاست جمهوری در مورد وضعیت زنان ایجاد شد. دلیل صدور فرمان در مقدمه آن، تقویت امنیت ملی ذکر شده است که نه تنها به نیاز دولت به ارتش ذخیره ای از زنان کارگر برای دورانهای جنگ اشاره دارد، بلکه همچنین ترس رهبران آمریکایی از اغوای زنان خانه نشین توسط سوسیالیست ها و جذب آنها به سوی «سرخها» را آشکارا مطرح می کند.
زن فضانوردی که مطبوعات آمریکا را مبهوت کرد
روز ١٧ ژوئن ١٩٦٣ ، تیتر روزنامه نیویورک هرالد تریبون چنین بود : «این خانم بلوند از شوروی اولین زنی است که به فضا می رود» و سپرینگ فیلد یونیون چنین نوشت : «شوروی اولین زن فضانورد را به مدار می فرستد.» این روزنامه ها تصاویری از والنتینا ترشكووا ٢٦ ساله را منتشر كردند كه لبخند می زد و بر روی کلاه فضانوردیش به خط سیریلیك نوشته شده بود CCCP (« ا ج ش س ،اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی»). نیكولا ویشنی روز ١٨ ژوئن ١٩٦٣ درروزنامه لوموند نوشت : «روس ها بدین ترتیب اثبات می كنند كه زنان می توانند در سخت ترین آزمونهایی که فن آوری نوین پیش پای ما گذاشته با مردان رقابت كنند». در حالی كه رهبران غربی همچنان از تاثیرات آزادی زنان بر زندگی خانوادگی سنتی در هراس بودند، اتحاد شوروی یکی از آنها را به فضا فرستاد … در واکنش به تعداد مدال های طلای زنان ورزشکار شوروی در بازی های المپیک مونیخ در سال ١٩٧٢ ، آمریکایی ها در آن سال قانونی را در جهت کمک به رشد ورزش زنان تصویب کردند. هر پیشرفتی در بلوک شرق ، کشورهای سرمایه داری را مجبور به اقدامات جدید می کرد.
تا اوایل دهه ١٩٧٠ ، اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش در گفتگوهایی که در مورد وضعیت زنان در سازمان ملل در می گرفت تسلط داشتند. آنها همچنین در کنگره های سازمان یافته توسط فدراسیون بین المللی دموکراتیک زنان (FDIF) ، که در سال ١٩٤٥ در پاریس توسط فعالان چپ گرا تاسیس شد و شرکت کنندگان از چهل کشور را گرد هم می آورد ، جایگاه اصلی را به خود اختصاص می دادند. دولت های غربی FDIF را به عنوان «نهادی از اقمار شوروی» معرفی میکردند. شعبه آمریکایی آن ، کنگره زنان آمریکایی ، در سال ١٩٥٠ به دنبال گزارش کمیسیون پارلمانی درباره فعالیت های ضد آمریکایی منحل گشت. در ژانویه ١٩٥١ ، پس از آنكه دبیر اول این نهاد بین المللی، خانم اوژنی كوتن که مسئول شعبه فرانسوی (اتحادیه زنان فرانسوی) نیز بود برعلیه جنگ استعماری فرانسه در هندوچین موضع گرفت، دفتر FDIF مجبور شد پاریس را ترك كند.
دفتر جدید فدراسیون بین المللی دموکراتیک زنان در برلین شرقی به دژی پر توان در دفاع از منافع مستعمرات سابق در جهان تبدیل شد. در اواخر دهه ١٩٦٠ ، فدراسیون و سازمانهای وابسته به آن كشورهای آفریقایی و آسیایی را تشویق كرد تا سازمانهای زنان خود را بر اساس الگوی سازمانهایی كه قبلاً در اروپای شرقی وجود داشت، ایجاد كنند و از حمایت مالی و تداركاتی این نهاد بهره جویند.
در چارچوب مبارزه ضد استعماری، راه رشد سوسیالیستی با ملی کردن منابع طبیعی ، برنامه ریزی اقتصادی و توسعه خدمات اجتماعی جایگزینی جذاب در برابراستعمار جدید که مدل سرمایه داری رشد را در چنته داشت، ارائه می داد . بسیاری از رهبران کشورهای استقلال یافته جنوب اتحادهایی با بلوک شرق ایجاد کردند. این امر باعث وحشت عمیق آمریکایی ها شد که از گسترش نفوذ شوروی واهمه داشتند. در همان زمان ، سازمان ها و تشکلهای مردمی در اروپای شرقی با سازمان های نو ظهور در آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین همکاری می کردند. آنها مطرح می کردند که تنها حضور زنان در ساختارهای سیاسی- اقتصادی برای یافتن راه حل هایی برای مشکلاتشان کافی نیست و این امر که ممکن است در این ساختارها اشکال دیگر ظلم و نابرابری بر علیه زنان تداوم بخشیده شود را به چالش می کشیدند.
به ابتکار فدراسیون بین المللی دموکراتیک زنان و به پیشنهاد یک نماینده رومانیایی ، سازمان ملل متحد سال ١٩٧٥ را سال جهانی زن اعلام کرد تا توجه دولت های جهان را به وضعیت زنان جلب کند. این ابتکار با دهه سازمان ملل متحد برای زنان ، که با سه کنفرانس مهم در مکزیکو سیتی (١٩٧٥) ، کپنهاگ (١٩٨٠) و نایروبی (١٩٨٥) برگزار شد ، گسترش یافت. با همکاری با سازمان ملل متحد ، ائتلافی از زنان کشور های شرق و جنوب برنامه ای مترقی در جهت دفاع از زنان پی ریزی کرد که بازتاب آن هنوز پابرجاست.
حجاب فراموشی ای که سهم کشورهای سوسیالیستی در آزادی زنان را پوشانده است، به دلیل درک محدود از مفاهیم فمینیستی در غرب می باشد. در طول قرن بیستم ، و حتی تا امروز ، هواداران جریانهای مارکسیستی با انگ بی تفاوتی نسبت به تبعیضات نژادی و جنسیتی و طرح اولویت مبارزه طبقاتی بر سایر تقسیمات مهم جامعه ، مورد انتقاد قرار گرفته اند. حال آنکه در عمل ، کشورهای سوسیالیستی سابق اروپای شرقی، خصوصاً در مقایسه با کشورهای غربی، بسیار بیش از آنچه رسما گفته می شود در راستای رهایی زنان و استعمارزدایی تلاش کرده اند. از تیرانا ، در جنوب ، تا تالین ، در شمال ، از بوداپست تا ولادی وستوک و فراتر از آن در کشورهایی مانند چین ، ویتنام ، کوبا ، نیکاراگوئه ، یمن ، تانزانیا و اتیوپی ، «مادر کارگر» ایده آل شوروی، باعث شد که این کشورها مهد کودک ها و غذاخوری های عمومی ایجاد کنند و به تامین هزینه برنامه های ویژه ای درحمایت از شهروندان بپردازند. در زمانی که زنان آمریکایی برای راهیابی به دانشگاههایی که فقط مردان در آنها تحصیل می کردند در حال مبارزه و برای فرصتهای برابر در زندگی کاری در تلاش بودند ، دولتهای سوسیالیستی دست به اصلاحات ساختاری برای اطمینان از تعادل بین زندگی و کار در خانواده زده بودند. همانطور که آروون فریزر ، نماینده سابق ایالات متحده در اجلاس مکزیکوسیتی و کپنهاگ ، به ما گفت : « شکی نبود که قدرت زنان ، دست کم در سطح قانونی در بلوک سوسیالیستی بیشتر بود اما هیچ کس به خصوص اعضای هیئت نمایندگی ایالات متحده نمی خواست این واقعیت را بپذیرند».
در جریان برگزاری مقدمات اولین کنفرانس جهانی سازمان ملل در مورد وضعیت زنان در سال ١٩٧٥ ، در مورد اهداف این رویداد اتفاق نظر وجود نداشت. بسیاری از زنان غربی ، به ویژه آمریکایی ها و فرانسوی ها ، انتظار داشتند که برنامه در درجه اول بر موضوعاتی چون برابری اقتصادی و حقوقی متمرکز شود و کشورهای عضو سازمان ملل متحد را مجبور به اتخاذ تدابیری برای رفع اختلافات بین زن و مرد کند. به عنوان مثال در ایالات متحده آمریکا دیری نبود که زنان حق تحصیل در هاروارد ، ییل و پرینستون را داشتند اما درهای دانشگاه کلمبیا تا سال ١٩٨١ بروی آنها بسته بود.
در بسیاری از کشورهای غربی ، زنان برای دستمزد برابربا مردان، برابری در کار و حمایت قانونی در برابر تبعیض جنسیتی مبارزه می کردند. آنها با تعصبات فرهنگی مبارزه می کردند که جایگاه «طبیعی» زنان را در خانه و تنها در مراقبت از خانواده می دید و با استقلال مالی آنها مخالف بود. اما به نظر می رسد که جنبش زنان غربی ایجاد نظم اقتصادی جدید جهانی و یا مقاومت در برابر استعمار جدید را دغدغه هایی کاملاً غیرمجاز در چارچوب مبارزات فمینیستی می دانست. فرانسوا ژیرو ، رئیس هیأت فرانسوی در سازمان ملل و وزیر امور زنان در دوران ریاست جمهوری والری ژیسکار دستن ، اعلام کرد: «سال بین المللی زنان اگر اهداف سیاسی ملی یا بین المللی خاصی را دنبال کند، تنها به عنوان یک ترفند سیاسی جدید تلقی می شود، هر قدر هم که این اهداف قابل احترام یا درست باشد (١).»
اما این نظر نمایندگان بلوک شرق نبود، آنها قصد داشتند تا از این کنفرانس به عنوان تریبونی برای مبارزه با آنچه که ریشه نابرابری جنسیتی می دانستند استفاده کنند. به ویژه ، آنها از فراخوان نمایندگان آفریقا ، آسیا و آمریکای لاتین برای خلع ید از شرکت های بزرگ میراث دوران استعمار و ملی کردن منابع برای تأمین مالی توسعه اجتماعی و اقتصادی ، در جهت بهبود وضعیت زنان و کل جامعه، پشتیبانی می کردند.
در کنفرانس جهانی مکزیکو سیتی ، ١١٣ تن از ١٣٣ رئیس هیت های حاضر زن بودند. اتحاد جماهیر شوروی کیهان نورد والنتینا ترشکووا را به ریاست هیئت خود منصوب کرد و بلغارستان النا لاگادینووا، دارای دکترای زیست شناسی و کشاورزی را انتخاب کرد که یکی از جوانترین مبارزان برعلیه رژیم سلطنتی در کشورش بود، رژیمی متحد نازی ها در جنگ دوم جهانی. شیبسا کانکاسا ، قهرمان مبارزه برای استقلال زامبیا درمقابل انگلستان، نماینده زامبیا بود که به دلایل شخصی مجبور به لغو سفر خود گردید. ویلما اسپین دو کاسترو کوبایی مبارز انقلابی و همسر آقای رائول کاسترو ، برادر فیدل ، گزارشی از پیشرفت جزیره خود در زمینه رهایی زنان ارائه داد: «ما هم اکنون به اهدافی که در این کنفرانس مطرح می شود رسیده ایم. در اینجا می توانیم تجربه خود را با زنان دیگر به اشتراک بگذاریم. زنان نیمی از مردم یک کشورند و اگر شما در سیاست دخالت نکنید ، هرگز چیزی را تغییر نخواهید داد. » او در سال ١٩٦٠ فدراسیون زنان کوبا را تشکیل داد که چندین میلیون عضو داشت.
در ابتدا ایالات متحده در نظر داشت یک مرد را به عنوان ریئس هئیت نمایندگی به آن جلسه بفرستد : دانیل پارکر ، مدیر آژانس توسعه بین المللی ایالات متحده (Usaid). برای آمریکایی ها ، این کنفرانس فرصتی برای بحث در مورد زنان فراهم می کرد. بنابراین آنها معتقد بودند که یک مرد می تواند موقعیت کشور خود را در مورد موضوعات مورد بحث کاملاً شرح دهد. تنها پس از اعتراضات فمینیست ها بود که خانم پاتریسیا هوتار به عنوان یکی از دو رئیس هیئت نماینگی منصوب شد. علاوه بر این ، واشنگتن به منظور جلوگیری از «سیاسی» شدن بیش از حد بحثها، از حضور خانم الیزابت فورد ، بانوی اول آمریکا، در این کنفرانس جلوگیری کرد. برعکس ، زنان بلوک شرق قصد داشتند با مداخله در موضوعات داغ ژئوپلیتیک روز، وزن مردان در سمت های ارشد سازمان ملل و در وزارتخانه های خارجه را متعادل تر کنند. نمایندگان کشورهای جنوب خواستار صحبت درباره توسعه ، استعمار ، نژادپرستی ، امپریالیسم و توزیع مجدد ثروت در مقیاس جهانی بودند. چگونه می شد در آفریقای جنوبی که در چنگال آپارتاید گرفتار بود و یا در یک کشور آفریقایی مستعمره سابق که با فقر، خشونت و افزایش سطح بدهی های خارجی دست و پنجه نرم می کرد تنها از برابری جنسیتی به صورت انتزاعی سخن راند؟
نمایندگان آفریقا بر این واقعیت تأکید کردند که مبارزه بر علیه نژادپرستی به اندازه مبارزه با تبعیض جنسیتی اهمیت دارد. آنی جیاگه ، قاضی دادگاه عالی دادگستری غنا و رئیس هیئت نمایندگی کشورش ، گفت: «این دو معضل دو روی یک سکه هستند.» این وکیل مخالفت خود را با موضع آمریکایی ها ابراز کرد : « آنها می خواهند بحث را بر سر برابری جنسیتی متمرکز کنند در حالی که ایالات متحده به ژنرال آگوستو پینوشه کمک کرده تا سالوادور آلنده ، رئیس جمهور شیلی را که به طور دموکراتیک انتخاب شده است ، سرنگون کند و هنوز ویتنام را بمباران می کند.» جیاگ در فراخوانی که در سال ١٩٧٥ منتشر شد ، نوشت « برای ایجاد تغییرات حرف زنان را گوش دهید» ، وی اظهار داشت: « رهایی زنان بدون اراده آنها برای هم راستایی مبارزه شان در راه آزادی با مبارزه برای رهایی از همه قید و بند های دیگر در جامعه بی معنی است. زن آزاد شده از تبعیض جنسیتی نمی تواند ستمگری در دیگر عرصه ها را در کشورش تحمل کند. در جهانی که یک سوم جمعیت دو سوم کل ثروت را در انحصار خود دارند ، کشورهای ثروتمند باید سبک زندگی خود را تغییر دهند (٢).»
«نزدیکتر به کارل مارکس تا به بتی فریدان»
همبستگی بین زنان کشورهای سوسیالیستی و کشورهای جنوب مشکلات ایدئولوژیکی ای را برای زنان غربی ایجاد می کرد. آنها با تعجب، مشاهده می کردند که همتایان جنوبی شان فمینیسم الهام گرفته از لیبرالیسم را نفی کرده ، عقاید غربی ها را امپریالیستی می خواندند و به زعم آنها ، آمریکایی ها و متحدانشان درست درک نمی کردند تا چه حد زنان سایر کشور ها سلطه نظام سرمایه داری را ریشه ظلم به خود می دانند. جین جاکت، کارشناس امور سیاسی آمریکایی که در گردهمایی سازمانهای غیر دولتی که به موازات کنفرانس رسمی در مکزیک برگزار می شد شرکت می کرد گفت: « فمینیست های آمریکای شمالی از این که دیگر زنان معتقد نبودند که مرد سالاری علت اصلی ستم به زنان است و مشاهده این امر که زنان جهان سوم بیشتر به کارل مارکس احساس نزدیکی می کردند تا به بتی فریدان [فمینیست آمریکایی] تعجب می کردند» (٣). در فضای بحث غیررسمی ، برخی از زنان کشورهای غربی نیز حضور داشتند که فمینیست سوسیالیست یا کمونیست بودند – این امر به ویژه در مورد زنان سیاه پوستی مانند آنجلا دیویس صادق بود. با این حال ، نظرات آنها در هیئت های رسمی ، جایی که تقابل شرق و غرب حاکم بود انعکاس رسمی نداشت. آروون فریزر در سال ١٩٨٧ در باره کنفرانس مکزیکو سیتی نوشت: «زنان آمریکایی متوجه شدند که می توانند مورد تحقیر هم واقع شوند و این امر برخی از آنها را به شدت شوکه کرد. در حالی که جنبش فمینیستی جدید آمریکایی از آنها می خواست همه زنان را انسانهایی بدانند که با یک هدف مشترک متحد شده اند و همه زنان جهان را دوست خود بدانند. در اولین نشست بین المللی فهمیدند که اینگونه نیست و این مشاهده برای برخی باعث ناامیدی و حتی دلسردی گشت» (٤).
پس از کنفرانس مکزیکو سیتی ، بسیاری از دولت ها قوانین جدیدی را تصویب ، آمارها ی دقیقی را جمع آوری و دفاتر و وزارتخانه های ویژه زنان را ایجاد کردند. با تلاش دیپلمات ها و فعالان ، حمایت از اموال ، ارث ، حضانت فرزند و تابعیت (٥) افزایش یافت. دولتها مجبور شدند مرخصی والدین ، مهد کودک ها ، کمک هزینه های خانواده و سایر منابع را که برای حمایت از زنان در نقش دوگانه خود به عنوان کارگر و مادر در نظر گرفته شده است ، افزایش دهند. در سال ١٩٨٠ ، در كپنهاگ ، چندین كشور عضو سازمان ملل متحد كنوانسیون رفع انواع تبعیض علیه زنان را امضا كردند ، پیمانی كه ایالات متحده و همچنین تعداد معدودی از كشورهایی که در این زمینه سرسختی می کنند، مانند ایران ، سودان و سومالی هنوز آنرا امضا نکرده اند.
در طول دهه سازمان ملل متحد برای زنان (١٩٧٥-١٩٨٥) ، FDIF تأمین مالی شرکت در کنفرانس ها در مکزیکوسیتی ، کپنهاگ و نایروبی را برای صدها فعال ازکشورهای جنوب به لطف پیشنهاد بلیط مجانی هواپیما از جانب Aeroflot ، Balkan Air ، هواپیمایی JAT Yugoslav Airlines و سایر خطوط هوایی بلوک شرق مهیا کرد. در سال ١٩٧٧ ، FDIF و فدراسیون زنان کوبا مدرسه ای را در هاوانا افتتاح کردند تا زنان را برای سمت های بالا در سازمان ملل متحد آماده کنند. ساختاری مشابه در صوفیه در سال ١٩٨٠ برای فعالان آفریقایی و آسیایی ایجاد شد. در سال ١٩٨٥ ، FDIF و کمیته زنان بلغارستان مسئولیت مسکن و تغذیه صدها زن آفریقایی را که در مجمع سازمانهای غیر دولتی که به موازات کنفرانس نایروبی برگزار شد ، عهده دار شدند.
علی رغم تنش های گاه و بیگاه ، این زنان موفق به ایجاد شبکه های فراملی شدند. لیلی مونزه ، چهره برجسته فمینیسم در زامبیا ، اولین تجربه اش در یک کنفرانس بین المللی در مسکوآغاز شد . این عضو سابق هیئت رسمی زامبیا در کپنهاگ و نایروبی ، که سفیر کشورش در فرانسه شد ، در سال ٢٠١٢ طی مصاحبه ای به اشکال مختلف حمایت کشورهای بلوک شرق از زنان آفریقایی که مایل به مبارزه با امپریالیسم غرب بودند اشاره کرد. وی گفت: «این همکاری به ما کمک کرده است. علاوه بر بازدیدهای متقابل – گاهی اوقات آنها به اینجا می آمدند ، گاهی اوقات ما به دیدن آنها می رفتیم – ما از بورس برای تحصیل در کشورهای سوسیالیستی و پرداخت هزینه های مربوط به شرکت در کنفرانس ها بهره مند شدیم» . حمایت جانبدارانه و مادی کشورهای سوسیالیستی ، دولت ایالات متحده را بر آن داشت تا بودجه ای به سازمان های لیبرال فمینیستی (با تمرکز تنها بر موضوع برابری جنسیتی) در کشورهای جنوب اختصاص دهد. بر اساس این که کشورشان همسو با مسکو باشد و یا واشنگتن ، زنان کشورهای جنوب از رقابت مالی بین قدرت های بزرگ استفاده کردند تا در تعداد زیادی از رویدادهای بین المللی در طول دهه ٧٥ تا ٨٥ شرکت کنند و از آنها بهره مند شوند.
در سال ٢٠١٠ ، هنگامی که تحقیقات در مورد جنبش بین المللی حقوق زنان را آغاز کردیم ، هرگز تصور نمی کردیم چگونه روایت این داستان به نفع فمینیست های آمریکایی و متحدان غربی آنها تحریف شده است و چگونه نقش مبارزات زنان در بلوک شرق وکشورهای جنوب علیرغم نفوذ ائتلاف آنها در سازمان ملل و انعکاس آن در تبادلات بین المللی ، زدوده گشته است ؟
بخشی از پاسخ به این سوال در انتقال سریع رژیم های کمونیستی به «دموکراسی» و تجارت آزاد نهفته است. زنانی که ما بین سالهای ٢٠١٠ و ٢٠١٧ در بلغارستان ملاقات کردیم با حقوق بازنشستگی کمی حدود ٢٠٠ یورو در ماه زندگی می کردند.حتی اگر آنها برای بازنشستگی خود پولی هم کنار می گذاشتند ، با از بین رفتن بانک های بلغارستان در اواسط دهه ١٩٩٠ ، همه چیز را از دست داده بودند وحتی اگر پول را زیر تشک های خود پنهان کرده بودند ، ارزش آن از دست رفته بود و در اثر فشار تورم دود شده و به هوا رفته بود. بعد از فروپاشی، خدمات عمومی ناپدید ، سیستم بهداشتی برچیده و قیمت داروها سر به فلک کشید.
اما برندگان جنگ سرد با چنین مسائلی مواجه نشدند . بیشتر زنان آمریکایی که در سه کنفرانس جهانی شرکت کرده بودند از طبقات بالای جامعه بوده و از امتیاز زندگی در کشوری که هنوز هم سر پا بود برخوردار بودند. در سال ٢٠٠٧ ، آروون فریزر اعتقاد داشت که او و شوهرش جزء «پیران طلایی» هستند چرا که از«سلامت جسمی خوب و حسابهای فردی پس انداز بازنشستگی ، حقوق بازنشستگی ، تأمین اجتماعی برخوردارند وهیچ هزینه اضافه ای هم ندارند» و لذا از وقت و منابع لازم برای نوشتن خاطرات و تحقیق بی دغدغه در مورد تجربیات خود در دهه سازمان ملل با فراغ بال برخوردارند. آنها به انگلیسی سلیس می نوشتند آنهم در جامعه ای با خرده فرهنگ فمینیستی که مخاطبین مشتاق انتشار تاریخ زنان بودند.
بایگانی هایی که به نابودی تهدید می شوند
فعالان فمینیست غربی غالباً از نفوذ و ارتباطاتی برای اطمینان از حفظ اسناد شخصی خود در بایگانی ها یا انجمنهای تاریخی و دسترسی به آنها برای نسل های جوان محقق برخوردارند. در سال ٢٠١٨ ، دو زن آمریکایی که در دهه سازمان ملل نقشی اساسی داشته اند ، به ترتیب در سن ٩٢ و ١٠٠ سالگی درگذشتند. اولین زن ، آروون فریزر ، در نیویورک تایمز (٧) حق یک آگهی ترحیم را داشت ، و انجمن تاریخی مینه سوتا هشتاد جعبه آرشیو شامل سخنرانی ها و گزارش های وی از زمان عضویت اش در هیئت رسمی ایالات متحده برای مکزیکو سیتی و کپنهاگ را جمع آوری و نگه داری می کند. دومین زن ، میلدرد پرسینگر ، سازمان دهنده سالانه بین المللی زنان ، که همزمان با کنفرانس رسمی در مکزیکوسیتی برگزار می شد ، مقالات خود را به کتابخانه Wyndham Robertson متصل به دانشگاه Hollins در ویرجینیا بخشید. این موسسات ابزارهای پیشرفته برای دیجیتالی کردن اسناد دارند ، که کارمحققانی را که به دنبال منابع دست اول می باشند آسان می کند. بایگانی های Persinger مربوط به دهه سازمان ملل متحد برای زنان همچنین به صورت دیجیتالی در پایگاه داده های بین المللی زنان و جنبش های اجتماعی به میزبانی مطبوعات الكساندر استریت موجود است.
زنان در کشورهای سوسیالیست شرق و کشورهای جنوب حق برخورداری از چنین امکاناتی را نداشته اند. آنا دورشوای بلغاری ، که از سال ١٩٨٢ تا ١٩٩٠ خزانه دار FDIF در برلین شرقی بود ، در سال ٢٠١٤ درگذشت (٨). النا لاگادینووا ، رئیس سابق کمیته زنان بلغارستان و گزارشگر کلی کنفرانس نایروبی ، در اکتبر ٢٠١٧ درگذشت (٩). شیبسا کانکاسا ، که زمانی رهبری گروه زنان بریگاد زامبیا را بر عهده داشت ، در سال ٢٠١٨ فوت کرد (١٠). این سه زن دارای بایگانی شخصی و یادداشت هایی از فعالیت های خود در دهه سازمان ملل متحد برای زنان بودند که اگر وارثان آنها سخاوتمند نبودند و اجازه نمی دادند از برخی از آنها عکس بگیریم و نگهداری کنیم ، از بین می رفت.
اگرچه نام آنها غالباً فراموش گشته ، اما این زنان ائتلاف های محكمی را بر اساس آرمان خود برای ساختن جهانی عادلانه و صلح آمیز ترسیم كرده اند، جهانی که در آن جایگاه سود و آزفراتر ازمنزلت اساسی ترین نیازها ی بشری نباشد. همبستگی های بین کشورهای شرق و جنوب به طرز ماهرانه ای از رقابت های دوران جنگ سرد برای تحمیل پیشرفت دراحراز حقوق زنان در سراسر جهان استفاده می کرد.
«مادربزرگ های سرخ» ما معتقد بودند که «جهان دگری ساختن از این خاک» ممکن است. حتی اگر صدای آنها خاموش شده باشد ، امیدواریم که رویاهای آنها پایدار بماند.
١ ـ Jennifer Seymour Whitaker, « Women of the world : Report from Mexico City », Foreign Affairs, vol. ٢٤, n° ١, New York, octobre ١٩٧٥
٢ ـ « Listen to the women for a change » (PDF), site du Barnard Center for Research on Women
٣ ـ Jane Jaquette, « Crossing the line : From academic to the WID office at USAID », dans Arvonne S. Fraser et Irene Tinker (sous la dir. de), Developing Power : How Women Transformed International Development, The Feminist Press at CUNY, New York, ٢٠٠٤.
٤ ـ Arvonne S. Fraser, The UN Decade for Women : Documents and Dialogue, Westview Press, Boulder (Colorado) et Londres, ١٩٨٧
٥ ـ در برخی کشورها زنانی که همسرشان ملیت کشور دیگری را دارد حقوق شهروندی خود را از دست می دهند به مقاله زیر رجوع کنید Warda Mohamed, « Femmes arabes, l’égalité bafouée », Le Monde diplomatique, janvier ٢٠١٤
٦ ـ Arvonne Fraser, She’s No Lady : Politics, Family, and International Feminism, Nodin Press, Minneapolis, ٢٠٠٧
٧ ـ Neil Genzlinger, « Arvonne Fraser, who spoke out on women’s issues, dies at ٩٢ », The New York Times, ١٠ août ٢٠١٨
٨ ـ « A death in the field », Savage Minds, ٨ janvier ٢٠١٥
٩ ـ « The youngest partisan », Jacobin, ١٢ janvier ٢٠١٧, www.jacobinmag.com
١٠ ـ . « Freedom fighter and politician Mama Chibesa Kankasa has died », Lusaka Times, ٢٩ octobre ٢٠١٨
Kristen R. Ghodsee
استاد مطالعات در باره روسیه و اروپای شرقی ، عضو گروه فارغ التحصیلان انسان شناسی در دانشگاه پنسیلوانیا. نویسنده کتاب «چرا زنان در نظام سوسیالیستی رابطه جنسی بهتری داشتند» ، لوکس ، مونترال ، ٢٠٢٠.
“مادر بزرگهای سرخ” بهتر بهتر بود مثل اما گولدمن پدر بزرگهای سرخ را ارتجاعی در نظر میگرفتند.
آنارشیست
بنظر می آید که افکار نویسنده مقاله چندان پخته نیست و مسائل انقلاب، مارکسیسم و غیره را خوب نگرفته.
مقاله کنه سیاستهای مارکسیستها در ارتباط با زنان را بیان نمیکند.
بحثهای مارکس در ارتباط با آزادی زن در حد سرمایه داری دولتی است.
تمام اصلاحات مربوط به رابطه زن و مرد در روسیه بعد از بقدرت رسیدن بلشویکها، اصلاحات سرمایه داری دولتی بود و سیاست پیشه های (دولتگراهای) مارکسیست آنرا انقلاب و پیشرفت سوسیالیستی جا می زدند و میزنند.
دیدگاه توضیح دهنده تر در ارتباط با اتنوگرافی را من بطور خلاصه در زیر بیان میکنم:
وقتی اصل ضرورت سلطه داشتن برسمیت شناخته می شود، سلطه گران بر یک گروه، قبیله و یا کل انسانهای دیگر جامعه تسلط پیدا میکند و برای حفظ آن سنت ها و قوانینی می سازد که امروزه بصورت مردسالاری، سرمایه داری، امپریالیسم، نژادپرستی و غیره درآمده است. مارکسیستها این قضیه را نفهمیدند. “انقلابهای” مارکسیستها و یا “انقلابیگری” آنها از کنه ارتجاع که سلطه طلبی است فراتر نرفته و نخواهد رفت.
انقلاب مبارزه با تمام انواع سلطه کری است نه فقط با یک شکل آن. بعبارت دیگر، انقلاب یعنی از بین بردن سلطه گری در فرهنگ..
با در نظر گرفتن تعریف فوق،
زنان ایران نمیتوانند آزادی خواه باشند اما خودشان در اقتصاد هوادار بردگی مزدی، و یا متوهم به فمینیسم غربی، وگرنه مثل تاجر و و بقیه زنان ارتجاعی، آزادی زن را در عمل محدود میکنند. کارگران هم نمیتوانند آزادی کارگران را از سرمایه داری بخواهند اما مردسالار باشند، وگرنه میشوند مثل بلشویکها و مائوئیستها که اصل خانواده را در عمل نفی نمیکنند.
تمامی ارتجاع باید نفی شود از جمله دولت و خانواده بعنوان شکل منسجم شده برای حفظ آن.
آنارشیست