لابی طرفدار اسرائیل در فرانسه
برگردان بهروز عارفي و تقي تام
مانعی برای مجازاتها
لابی طرفدار اسرائیل در فرانسه
در حالیکه اسرائیل غزه را به اردوگاه مرگ تبدیل کرده و به الحاق کرانه باختری ادامه میدهد، فرانسه یکبار دیگر، بهرسمیت شناختن دولت فلسطین در ماه سپتامبر آینده را اعلام کرد. فرانسه که در گذشته در خاور نزدیک دارای نفوذ بود، بدین ترتیب یکسد و چهل و نهمین کشوری خواهد بود که این گام را برمیدارد. این تأخیر تا حد زیادی مدیون نقش یک ساختار خوشهای قدرتمند سیاسی و رسانه ای است که بهسود تل آویو عمل میکند.

نویسندگان Pierre RIMBERT & Serge HALIMI برگردان بهروز عارفي و تقي تام
تقریبا از ده سال پیش، پیروزی برکسیت و سپس دونالد ترامپ، لیبرالهای دچار آشفتگی را تحریک کرد که عرصه ایدئولوژیک را مجدداً به شیوهای بسیار ابتدائی تدوین کنند بهنحوی که هیچکس نتواند به اشتباه بیافتد. در یکسو«پوپولیستها» و «خودکامگان» بدطینت که ملغمهای از ترامپ، ولادیمیر پوتین، سی جین پینگ، ویکتور اوربان، ژائیر بولسونارو و غیره میشد و در سوی دیگرخوشطینتان «لیبرال» و « پیشرو» قرار میگرفت که رهبرانی مانند آنگلا مرکل و هیلاری کلینتون و جو بایدن، جاستین ترودو و امانوئل مکرون را دربر می-گرفت (۱).
با این وجود، چنین آرایشِ جدید دستهبندیها و ائتلافها جهان غرب به یک مانع برخورد میکند و آن اسرائیل است. دولتهای اروپائی، و حتی بیشتر آمریکائی، خواه دموکرات و یا خودکامه از اینکه عملیات غیرقانونی این کشور و حکمرانان آن را مجازات کنند یا حتی مورد انتقاد جدی قرار دهند، خودداری میکنند. نخست وزیر اسرائیل که دوست ترامپ، عزیزکرده بولسورانو و مورد احترام نخست وزیر مجارستان است، با این حال دشمنی خودرا نسبت به حکومت قانون پنهان نمیکند؛ در سال ۲۰۱۹ به تقلب، فساد و سوءاستفاده از مقام متهم شد؛ این اتهامها موجب بیاعتباریِ هر رهبر «پوپولیست» دیگری میشد بهویژه اگر از جناح چپ بود.
در همان حال که حکومتهای لیبرال فرانسوی، آلمانی و انگلیسی و غیره مراعات حال بنیامین نتانیاهو را میکردند، او مشغول مجیزگوئی دست راستیهای اروپائی و تحکیم خصلت قومی-ملی دولت خود بود. ولی همه یا تقریبا همگی نگاهشان معطوف به جای دیگری بود. غالب دموکراسیهای لیبرال، مطبوعات آنها و روشنفکران خدمتگزارشان، «فراموش میکردند» که رئیس حزب لیکود را در«بینالملل ارتجاعی» قرار دهند که مدعی مبارزه با آن بودند.
حدود یک دهه بعد هیچکس نمیتواند ادعا کند که غفلت کرده است. سیاست اسرائیل در چهارچوب معیارهای بینالمللی کاملا روشن است.آقای نتانیاهو که در ائتلاف با برتری-طلبان نژادی که هیچ دستکمی از کوکلوکس کلانهای امریکائی ندارند، حکومت میکند، به لبنان و سوریه هجوم برده، ایران و یمن را بمباران کرد، غزه را ویران کرده است- بخشی از جمعیت آن را نابود و بخش دیگری را به گرسنگی کشانده است-، کلونیزاسیون کرانه باختری را دوباره بهراه انداخت و یک رژیم آپارتاید را در اسرائیل تحکیم کرد. از ماه نوامبر گذشته نیزبهخاطر جنایتهای جنگی و جنایت علیه بشریت، برای او حکم بازداشت بینالمللی صادر شده است.
واکنش قدرتهای غربی را در نظر مجسم کنیم که اگر بهمدت نزدیک به دوسال به سرزمین اسرائیل تجاوز شده بود ، و هر روز دهها غیرنظامی این کشور بهدست یک کشور عربی اشغالگر به قتل میرسید.
خلاصه زیر چشم و گوش همه این فاجعهها رخ میدهند، زیرا همانگونه که وکیل افریقای جنوبی (…) در مقابل دیوان بینالمللی دادگستری، در تاریخ ۱۱ ژانویه ۲۰۲۴ در مورد غزه اظهار داشت، « این اولین نسلکشی تاریخ است که در آن قربانیان بطور مستقیم، نابود شدن خودشان را مأیوسانه پخش میکنند، به این امید بیهوده، تا امروز، که جهان کاری بکُنَد»(۲)
شکی نیست که چنین اغماض رهبران غربی، که دموکرات فرض میگردند، در مقابل حکومتی تا این حد مخالف ارزشهای اعلام شده آنان، مشکوک – یا ذلتبار- تلقی می-گردد. شاید به مصلحت دولتیِ نگران کنندهای مشکوک میشدیم، یا به منافع نفتی (که برای توضیح رفتار ملایم در مقابل عربستان سعودی مطرح میشد)، یا احتیاج به شریک-هائی با منابع نامحدود برای خرید یک کلوب فوتبال در حال ورشکستگی (مانند مورد قطر)، یا فروش سلاح که خریداران مقدم آن به ندرت دموکراسیهای بیعیب و نقص هستند. علاوه بر اینها فساد را نیزاز نباید از یاد برد. اما، حمایت نابهنجار از اسرائیل، توضیح دیگری دارد. توضیح قابل ملاحظهای که مورد ملاحظه قرار نگرفته است.
چنین است که هفتهنامه لوپوان تقریبا هر هفته در روی جلدش از یک توطئه اسلامی-چپی، لانه جاسوسان روس، اینفلوئنسرهای الجزایری، چینی یا قطری پرده بر میدارد. میتوان شرط بست که هفتهنامه یادشده پیش از تحقیق در باره لابی اسرائیلی، به لابی نپالی، پروئی یا موناکوئی خواهد پرداخت. روز ۲۶ ژوئن گذشته این مجله در صفحه اولش به افشای «شبکه ملاها در فرانسه: چگونه روزنامهنگاران، پژوهشگران و سیاستمداران را دستکاری میکند» پرداخت. مقاله به ما هشدار میدهد که «جمهوری اسلامی ایران، تقریبا در تمام لایههای دنیای رسانه-ای،سیاسی و دانشگاهی فرانسه نفوذ کرده است.» از خود میپرسیم واقعا ایران؟ با اینحال چند روز قبل از این افشاگریهای درخشان، نه ریاست جمهوری و نه وزارت خارجه، حمله هوائی اسرائیل و سپس ایالات متحده علیه این دولت را محکوم نکردند، هرچند که این حمله با نقض آشکارحقوق بینالمللی صورت گرفت.
خلاصه چه کسی میتواند ده اسم- یا پنج یا حتی سه اسم- از روزنامهنگاران یا پژوهشگران طراز اول را نام ببرد که همچون وکیل مدافع سیستمیک ایران در فرانسه عمل میکنند؟ در مقابل اما سه طرفدار، یا بیشتر، بی قید و شرط اسرائیل، بدون اینکه راه دوری برویم، خود را لو میدهند. صفحات مجله لوپوان کافی است : سه تن عبارتند از سردبیر فرانتس- اولیویه ژیزبر، مدیر اتین گرنل و کارشناس امور دیپلوماتیک لوک دو باروشه. و بهویژه فراموش نکنیم برنار-هانری لوی را، کسی که رئیس اینفلوئنسرها، وقایعنگار هفتهنامه و نیز ناشر در گراسه ( از گروه بولوره)، رئیس شورای نظارت در آرته و شخص مورد اعتماد رئیس جمهور است.
پس چرا؟ چرا یک قدرت هستهای مانند فرانسه، عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد، در مدتی چنین طولانی مانند همدست ساکت یا ماشین جاروکشی دولتی« تبهکار» رفتار کرده است؟ برای توضیح آن به سه نکته می پردازیم. نخست، همترازی تدریجی فرانسه با « دیپلوماسی ارزشها» است که برتری تمدنی و اخلاقی غربی را مفروض می-پندارد که اسرائیل سرباز آن در مشرق است. سپس، ترکیببندی جدید سیاست فرانسه است که به گفتمان جنگ تمدنها در فرانسه خو گرفته و جهت آن متحد کردن دست راستیها با راست افراطی و ماکرونیستها در مبارزه با نیروی چپی است که مترادف با ناامنی، اسلامگرائی و آنتیسمیتیسم تلقی میگردد. سرانجام، کارآمدی خاص لابی طرفدار اسرائیل در فرانسه است.
برخلاف اصطلاح «لابی یهودی»(۳) که غالبا برای تقویت تزهای نظریه پردازان توطئه مورد استفاده قرار میگیرد، در اینجا لابی طرفدار اسرائیل به نیروهائی اطلاق میگردد که الزاماً یهودی نیستند، و در لحظات خطیر، از سیاست این دولت حمایت میکنند. در ایالات متحده، این لابی بازیگران نامشابهی چون کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک AIPAC) و کلیساهای اوانجلیک را در بر میگیرد. این کلیساها اعتقاد دارند که مستعمرهسازی یهودیان در تمام فلسطین ، پیششرط بازگشت مسیحا و پیروزی خداوند خواهد بود. لابی طرفدار اسرائیل در فرانسه منظومهای است به همین اندازه ناهماهنگ: سازمانهائی چون شورای نمایندگی نهادهای یهودی در فرانسه (کریف) که با لیکود همسوست؛ گروههای پارلمانی دوستی با اسرائیل، انجمن فرانسه-اسرائیل؛ رسانههای جماعتگرا (رادیو جی)؛ شخصیتهائی که صمیمانه، و بههر قیمتی، متعهد به دفاع از دولتی هستند که آن را پناهگاه یهودیان میدانند؛ و سرانجام یک کلاف بیشترغیر رسمی از رسانهها و اشخاص نامداری که با اسلام مبارزه میکنند و در کشور اسرائیل طلایهدار رزم خود را باز مییابند. در دوران بحران، مجموعه این منظومه پراکنده از آن مبانی زبانی استفاده میکنند که در تلآویو پرداخته شده است.
«سرنوشت غرب به آن وابسته است»
این سه عامل دیپلماتیک، سیاسی واثرگذار، با یکدیگر پیوند نزدیک داشته و همدیگر را تقویت میکنند. در مطبوعات محافظهکار فرانسه، آنان را به روشنی چشمگیری مشاهده میکنیم. هنگامی که موضوع بر سر تحقیق در مورد لابیهای در خدمت یک قدرت خارجی است، انکار (آگاهانه) لوپوئن را در واقع باید در جای دیگری جستجو کرد. مجله لوفیگارو اخیرا دو عضو پارلمان را افشا کرد، یکی را به عنوان عامل الجزایر و دیگری عامل حماس (۱۱ ژوئیه ۲۰۲۵ ). معلوم است که هردو عضو «فرانسه نافرمان» هستند. هفته نامه ماریان نیز نگران « یک فرانسه زیر نفوذ» است (۱۲ ژوئن ۲۰۲۵). در این مورد نیز خیالمان راحت باشد : این قضیه نیز همچنان نه به اسرائیل ، بلکه به قطر مربوط است.
چگونه میتوان این نزدیکبینی سودمند برای اسرائیل را توجیه کرد ؟ برنار هانری لوی در مصاحبه با سونیا مبروک در تلویزیون س-نیوزدر تاریخ ۲۴ ژوئن گذشته توضیح روشنگرانهای ارائه میدهد : « کلود لانزمن، فیلمی ساخته با عنوان چرا اسرائیل. پاسخ کلود لانزمن این بود: زیرا که سرنوشت غرب به آن وابسته است. (…) اگر اسرائیل ایجاد نشده بود ویا اگر نابود میشد، چنان فروپاشی نمادین و اخلاقی اتفاق میافتاد که غرب از آن کمر راست نمیکرد.»
زرادخانه ایدئولوژیک تبلیغاتچی های تلآویو از بدو تولد آن برماهیت اخلاقی و دموکراتیک اسرائیل تاکید می کند، کشوری که در محاصره رژیم هائی قرار دارد که نه اخلاقی و نه دمکراتیک هستند. اسرائیل بدین ترتیب حتی میبایست «حق دفاع از خود» بیشتری را داشته باشد زیرا از دموکراسی ما نیز دفاع میکرد. فیلم چرا اسرائیل که به کارگردانی کلود لانزمن در سالهای ۱۹۷۲-۱۹۷۳ ساخته شد، منکر نظریه واقعیت استعماری [نظریهی زندهیاد ماکسیم ردونسون] شده بود. فیلم با تصویرهای گِرت گراناخ، عضو سابق حزب کمونیست آلمان آغاز میشود که با آکوردئون خود ترانه ضدهیتلری اسپارتاکیستهای برلینی را زیر لب زمزمه میکند. در فیلم یک شاعرزن، مبارزان چپگرا که از نسلکشی رسته بودند، یک زن جوان صلحطلب و یک منشی کیبوتص کنار هم قرار داشتند. خلاصه اسرائیلی را به تصویر میکشد که دیگر وجود ندارد: از کمونیستهای قدیمی آلمانی مشتی بیشر باقی نمانده؛ رای دهندگان فرانسوی اریک زمور در اسرائيل جای چپها و صلحطلبهای سابق را گرفته اند و اینان ۵۹/۵۳ درصد آراء خود را به ستوننویس دست راستی افراطی فیگارو وس-نیوزدر دور اول انتخابات ریاست جمهوری داده اند (یعنی هشت برابر آراء او در کل فرانسه). و امروز انسان با شنیدن حرفهای یک ژنرال اسرائیلی که حرفهای لانزمن در فیلم بعدی او یعنی تساهال (۱۹۹۴) را تکرار میکند ، از جا میپرد : «ارتش ما پاک است (…)، این ارتش بچه ها را نمی کشد. ما دارای وجدان و ارزشها هستیم، و بهعلت اخلاق ما، تعداد قربانیان کم است.» سی سال پس از ساختن این فیلم، نظامیان اسرائیلی از غزه یک کشتارگاه ساخته اند، آنان به عمد امدادگران و روزنامه نگاران را هدف قرار میدهند. این امر اهمیتی ندارد زیرا برنار هانری لوی، تزلزل-ناپذیر تکرار میکند : « من هرگز ارتشی را ندیده ام- شاید شما را خوش نیاید- که این اندازه احتیاط بهخرج دهد که قربانیان غیر نظامی کمترین تعداد ممکن باشد» ( کانال ال س ال، ۶ اکتبر ۲۰۲۴).
راستگرایان و راستهای افراطی غربی به پرسش لانزمن پاسخی میدهند که بیشتر با واقعیت وفق دارد. چرا اسرائیل؟ زیرا این کشور به رادیکال ترین آنان مدل یک آرمانشهر قوم-ملت مدار و امنیتی پیشنهاد میکند : یک جامعه مردانه، سرسخت، نظامیشده، در جنگ علیه مسلمانان. جامعه ای که مصمم است در بهترین حالت از آنان شهروندان درجه دو و در بدترین حالت، مظنونان به تروریسم بسازد که به کمک فنون هوش مصنوعی و نظارتهای بسیار پیشرفته ویدئوئی، آنان را زیر کنترل دائمی قرار دهد . آیا شعار « فردا در بیتالمقدس» میتواند روزی به شعار گردهمآئیِ برتریطلبانِ یهودی تبدیل شود که رویایی در سر میپرورانند که سرنوشت عربهای «خودشان» همان سرنوشتی باشد که اسرائیل برای فلسطینیها تدارک دیده است؟ به هر صورت، می فهمیم که لابی طرفدار اسرائیل، قدرتش را در سمت راست شطرنج سیاسی اروپائی ده برابر کرده است.
در طول بیست سال گذشته، این لابی در تغییر جهت دیپلماسی فرانسه نیز مشارکت داشته است. در گذشته، از « سیاست عربی فرانسه» صحبت میشد. تصویرهائی را یادآوری می-کنیم که در حافظهی ما نقش بسته است، مانند : کنفرانس مطبوعاتی ژنرال دوگل در ۲۷ نوامبر ۱۹۶۷ که در آن میگوید اسرائیل «بر روی سرزمینهائی که تسخیر کرده، اشغالی را سازمان میدهد که بدون مخالفت، سرکوب و اخراج نمیتواند پیش برود. و در آنجا علیه خود، مقاومتی را برخواهدانگیخت که به نوبه خود آن را تروریستی تلقی خواهد کرد» ؛ سفر طوفانی جانشین او ژرژ پمپیدو به ایالات متحده، هنگامی که در اول ماه مارس ۱۹۷۰، تظاهر کنندگان که از تحریم تحویل سلاح فرانسوی به اسرائیل منزجر بودند، با رئیس جمهور و همسرش بدرفتاری کردند؛ سوال ظاهراً ساده لوحانهی میشل ژوبر وزیر خارجه فرانسه، هنگامی که در سال ۱۹۷۳ در مورد حمله مصر و سوریه به اسرائیل این گونه طرح کرد : «مگر تلاش جهت پا گذاشتن به خانه خود، الزاماً یک تجاوز غیرمنتظره تلقی میگردد؟» ؛ خشم پرزیدنت شیراک در مقابل تحریکات یک پلیس اسرائیلی، که روز ۲۲ اکتبر ۱۹۹۶ هنگام بازدید از بیت المقدس، نگذاشت شیراک به ساکنان محله مسلمانان احترام گذارد. سر انجام، البته سخنرانی دومینیک دو ویلپن در ۱۴ فوریه ۲۰۰۳، برخلاف بسیاری از کشورهای اروپائی که در این ماجرا به بیراهه رفتند، با جنگ عراق مخالفت کرد. اما برای پاریس، افتخارات همین جا متوقف میگردد؛ این شاید زیباترین و آخرین حرکت «صدای فرانسه» بود» (۴).
سپس غلطیدن به سراشیب : الحاق کامل فرانسه در سازمان پیمان اتلانتیک شمالی( ناتو)، که بوسیله نیکولا سرکوزی در نوامبر سال ۲۰۰۷ اعلام شد. در این هنگام ازسکه افتادن ویژگی فرانسوی در میان بلوک غرب آشکار شد. ماکرون با تقدم دادن به موضعگیریهای اروپائی، شیوهای را معمول کرد که به جایگزینی یک سیاست خاورنزدیک بی سابقه منتهی شد، که شامل نوعی لفاظی بی اثر است که با اولویتهای حکومتهای اتریش، ایتالیا، هلند و اعضای سابق پیمان ورشو سازش پذیر است.
به محض اینکه اتخاذ یک تصمیم دیپلوماتیک به اتحادیه اروپا واگذار میگردد- مانند قرارداد مشارکت، یا مجازاتها- نتیجه از پیش معلوم است. در مقابل این پرسش که اروپا دائماً روسیه را مجازات میکند ولی اسرائیل را از مجازات معاف میدارد، خانم کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اروپا چنین پاسخ روشنگرانهای داد : «ما همانقدرکه میتوانیم روی اسرائیل فشار میگذاریم. تفاوت در این است که در مورد روسیه، امور روشن است و موضع همهی دولتهای عضو یکسان است ، در حالیکه در مورد اسرائیل، نقطه نظرها بسیار متفاوتند» ( نشریه لاتریبون به تاریخ ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۵). همینقدر بگوئیم که نخستین «قطار مجازاتها» علیه ارتش مافوق مجهزی که افراد غیر نظامی و غیر مسلح را قتل عام میکند و در اینستاگرام با آن سرگرم میشود، هنوز آماده ترک ایستگاه بروکسل نیست. بنابراین سیاست خارجی اتحادیه اروپا، اهرم اصلی اسرائیل در شکلگیری دیپلماسی فرانسه است.
اثرات این جابجائی، با تحول موضعگیری احزاب بزرگ فرانسه در مورد خاور نزدیک همخوانی دارد. دست راستیهای طرفدار دوگل با پایتختهای کشورهای عربی – الجزایر، تونس، بیروت – که نسبت به سرنوشت فلسطینیها حساس هستند، مناسبات خوبی داشتند، و از یاسر عرفات تا درگذشتش در بیمارستان نظامی کلامار حمایت میکردند. ولی برعکس، حزبهایی که مدعی طرفداری از دوگل و شیراک هستند، مانند جمهوریخواهان ، در حمایت از اسرائیل با هم رقابت میکنند، بهنظر آنان این گواهی است بر عزم آنان در مبارزه علیه اسلامیسم. در ۲۶ سپتامبر ۲۹۲۴، پسر آقای سارکوزی، یعنی لوئی، عزیزکرده کانال ال س ای و مجری سرشناس آن، داریوس روشبن، با این عبارت تصفیه ستاد حزب الله لبنان بوسیله اسرائیل را تفسیر کرد : « من همچون فرانسویهای زیادی فکر میکنم : که بترکند آنها! در آن جا اسرائیل کاری میکند که بشریت باید آن را انجام دهد. مطلقا هیچگونه پشیمانی در این باره ندارم. همه آنها بترکند!». از هنگامیکه این دُرفشانی را کرد، نرخ لوئی سارکوزی پیش «جمهوزیخواهان» بهشدت بالا رفت و یک تریبون اضافی نیز در رسانهها به ارث برد (…).
تعجبی نیست از این که حزب اجتماع ملی [لوپنیست] و رسانههائی که در جو آن قرار دارند، همگی عمل حکومت اسرائیل را، پس از قتل عامی که حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ مرتکب شد، مورد تائید قرار دهند. رابطه قوم و خویشی سیاسی با نتان یاهو، این موقعیت استثنائی را برای آن فراهم کرد که پیشینه ضد یهودی خود را به کناری بیاندازند و برای پاکسازی قومی به مقیاس وسیع و اخراج وسیع «عربها» دست بزنند. از آنجا که از این بهبعد تقریبا همه جا پذیرفته شده که «اسرائیل، با داشتن دستهائی بسیار سنگین، حق دفاع از خود را دارد»، چگونه می توان به سرزنش شخصیتهائی ادامه داد که زبانی تند و توقعات بیرحمانه ای دارند و در نوک پیکان مبارزه علیه مهاجرت قرار دارند؟ هیچیک از حرفها یا مطالبات آنان برابرنیست با آنچه اسرائیل بر فلسطین روا میدارد.
توصیف خوشخدمتی سازمانهای لیبرال، مشکل تر است. بین اکتبر سال ۲۰۲۳ و بهار ۲۰۲۵، رهبران آنان حمایت گاه «بی قید و شرط» خود را از سیاست دست راستی افراطی اسرائیلی در غزه اعلام کرده اند، مانند ریاست مجلس ملی فرانسه یائل برون-پیوه، بنژامن حداد، وزیر و همکار او اورور برژه که همگی ماکرونیست هستند. اورور برژه در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۹ در توئیتی نوشت «اسرائیل خط مقدم جبهه ما در مقابل تروریسم است». در پاریس، مانند برلین و لندن، که درعین حال دولتها نگران آنند که لیبرالیسم خود را در مقابل عملکرد نظامهای خودکامه قرار دهند، نیز تظاهرات سیاسی یا هنری در همبستگی با مردم فلسطین را، گاه با برچسب دفاع از تروریسم یا با گذاردن عنوان آنتیسمیت برآن، سرکوب و گاهی آن را جرم تلقی کرده اند.
«غزه : به یقین تراژیک است ولی ۷ اکتبر…». این ترجیع بندی است که بدون هیچ مانعی در طول یکسال همه جا تکرار شده است. با این حال در آغاز مارس ۲۰۲۵ حکومت نتان یاهو توافق آتش بسی که در ۱۵ ژانویه همان سال، زیر نظر ایالات متحده با حماس منعقد کرده بود را، گسست و به گرسنگی دادن جمعیتی که دیگر خون در بدن نداشت، و به مسلسل بستن جمعیت هائی که برای بدست آوردن آب و غذا تلاش میکنند، فرمان داد. بنابراین توجیح «۷ اکتبر» دیگر کافی نیست. در فرانسه، طبقه رهبران سیاسی دیگر فهمیده که ممکن است روزی بهخاطر مشارکت تنگاتنگ در جنایتهایی که در غزه صورت گرفته مورد مواخذه قرار گیرد. آقای ماکرون اخیرا گرایش کسی را که در سال ۲۰۱۷ وی را « بی بی عزیزم» نامیده بود، «غیر قابل پذیرش» داوری کرد. ابتدای ماه ژوئن، هفتهنامه نوول اوبس نامه سرگشادهای از ۱۵۳ «دوست اسرائیل» – شامل روزنامهنگاران، روشنفکران، کارفرمایان و دیپلماتها – چاپ کرد، که از ستیزهجویی مرگبار حکومت اسرائیل وحشت-زده شده بودند. حتی چنین نافرمانیای برای مدت کوتاهی طول کشید، گواه آن واکنشهای غربیهاست به بمباران ایران بوسیله اسرائیلیها در تارخ ۱۳ ژوئن گذشته. زیرا ۹ روز بعد، رهبران کشورهای فرانسه، آلمان، و بریتانیا کشور مورد تجاوز را … رسماً این گونه مورد خطاب قرار دادند : «ما مصرانه از ایران میخواهیم به هیچ گونه عملی دست نزد که ثبات منطقه را تهدید کند». آیا میتوان یک لحظه تصور کرد که اوکراین بهجای روسیه چنین مورد خطاب قرار گیرد ….
حال آنکه همزمانی این مناقشهها چنین مقایسهای را خیرهکننده میکند. از یکسو، اتحادیه اروپا هژده مجازات علیه مسکو بهراه انداخته و حسابهای بانکی آن را مسدود کرده، ورزشکاران روسی را از شرکت در مسابقههای ورزشی محروم کرده، رسانههای وابسته به روسیه را سانسور کرده و به کشور اشغالشده اسلحه تحویل می دهد. و از طرف دیگر: هیچ اتفاقی رخ نداده، مگر اینکه در عینحال توافقنامههای همکاری با مُتجاوز ، فروش قطعههای نظامی به ارتش آن کشور البته همراه با سرزنش، آنهم زمانی که غیرنظامیان بسیاری را کشتار میکند، بهصورتی اندکی شرمآور ادامه دارد. و این کار از حَرفِ خالی تجاوز نمی-کند. همانگونه که نسرین ملک، روزنامهنگار یادآوری میکند «و تنها تأثیر آن این است که بهخاطر مصونیت اسرائیل از مجازات، دوباره ازسر گرفته میشوند» (روزنامه گاردین، ۲۶ مه ۲۰۲۵).
کسانی که از سیاست پشتیبانی از تلآویو انتقاد میکنند با یک سلسله زبانبازی غالباٌ یکسان روبرو میشوند. از این قرار که اسرائیل در انجام «حق دفاع از خود» غیرنظامیان فلسطینی را میکُشد و این بسیار غمانگیز است. اما، از یکسو مسئولیت با حماس است که از آنان بهعنوان سِپر انسانی استفاده میکند و از طرف دیگردموکراسیها گاهی باید مُصمم باشند که از امکانات بزرگ استفاده کنند، نظیر آمریکا در هیروشیما – مقایسهی مالیخولیایی رُوشبَن در تلویزیون خبری اِل سِ ای فرانسه. رویهمرفته، چرا (مگر ازروی یهودستیزی) بهجای پرداختن به کنگو یا دارفور، باید به اسرائیل حمله کرد؟ این اصطلاح برای بیان این استدلال مناسب است که نیتش ایجاد ارتباط میان سوءقصد ۷ اکتبر و سوءقصدهای باتاکلان و شارلی اِبدو، هشت سال پیش از آن [درپاریس] است. اگر «داعش = حماس» است، فرانسویان و اسرائیلیان با دشمن واحدی رودرو هستند. و هر که اسلامیستهای حماس را تروریست ننامد، هم متهم به آنتیسمیتیسم است و هم همدستی با برادران کوآشی. [شریف و سعید کوآشی تروریستهایی بودند که در ۷ ژانویه ۲۰۱۵ به دفتر روزنامه شارلی ابدو حمله کرده و ۱۲ تن از جمله روزنامهنگاران و کاریکاتوریست-های مجله و دو مأمور پلیس را وحشیانه به قتل رساندند.]
این مضمونها که مقامهای اسرائیلی جا انداختهاند (۵) بدون دردسر در اتاقهای فکر مطبوعات راستگرا و کانالهای تلویزیونی خبری که در آنها لابی طرفدار اسرائیل لانه کرده است (CNews, BFM TV, LCI)، به نادرست، بهکار میروند.
روز ۲۳ اکتبر ۲۰۲۴ نتانیاهو در بیتالمقدس با لورانس فِراری مصاحبه کرد تا استدلالش را توضیح دهد: «ما به خاطر شما هم میجنگیم. این جنگ تمدنها بر ضد بربریت است. ما جنگی مشترک داریم. نبردما، نبرد شماست». نخستوزیر اسرائیل پس از موعظهی اصول عقیدتیاش، به ستاره تلویزیون س نیوز شادباش می گوید: «من از این که کانال شما برای آزادی مبارزه میکند، قدردانی میکنم زیرا شما برای تمدن یهودی-مسیحی میجنگید که جهان فراوان به آن مدیون است و از سوی بنیادگران اسلامگرا مورد یورش واقع شده است». ژوردان باردِلا، رئیس حزب «اجتماع ملی»، کمتر از یک ماه بعد، بر روی همان آنتن تلویزیونی سخنان او را بازتاب میدهد: «آنچه در اسرائیل رخ داده است، هم بَتَکلان است و هم ۱۱ سپتامبر. ما دشمن مشترکی داریم و آن بنیادگرایی اسلامگراست». (۱۲ نوامبر ۲۰۲۴) [بَتَکلان سالن کنسرتی است که در حمله تروریستی داعشیها در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ نود نفر در آن کشته شدند]. روز ۲۷ مه گذشته، فراری و فرانتس-اولیویه ژیزبِر (روزنامه-نگار مشهور) در یک ضیافتِ پشتیبانی از ارتش اسرائیل که زیر چترحمایتی اولیویه رافوویچزسخنگوی ارتش اسرائیل برگزار شد، جایزهی «عادلها» را به خاطر «پشتیبانی پرشور از اسرائیل و دیاسپورای [یهودی-اسرائیلی] دریافت کردند» (۶). سرهنگ رافوویچز همچنین مدالی به بَنژامَن دوهامل، مجری کاملاً منضبط برنامه اخبار تلویزیون BFMTV اهداء کرد، فردی که رادیوی فرانس اَنتِر به جای لِئا سلامه جهت اجرای برنامه صبحگاهیاش استخدام کرده است. سرهنگ در ۷ اکتبر ۲۰۲۴ با تحسین گفت: «به نظرم کانال شما در بازتاب خبرهای جنگ کاری عالی انجام میدهد».
پیوستن نظری برخی روشنفکران به اولویتهای حکومت تلآویو الزاماً شکلهای هوشمندانهتری به خود نمیگیرد. در روز ۲۴ ژوئن گذشته، لحظهای پس از اینکه ترامپ میان ایران و اسرائیل آتشبس اعلام کرد، سونیا مَبروک با مهمانش برنار هانری لوی مصاحبه میکرد. اینفلئونسر با خشم علیه ترامپ میگوید: «اوچه حقی دارد دخالت کند؟ صاف و پوستکنده! او کیست که به … اسرائیل فرمان دهد … و نیز به ایران، ولی آخر به اسرائیل …، یک آتشبس؟» در دقیقه هفتم مصاحبه، مبروک ناگهان گفتگو را قطع میکند: « در همین لحظه، حکومت اسرائیل اعلام کرد که همه هدفها در خاک ایران مورد ضربه قرار گرفته اند». «ب هاش ال» [برنارهانری لوی] که تجسمی از استقلال فکری است که همه جهان به او حسودی میکند، با یک پشتکِ چرخشیِ چشمگیر میگوید: «خیلی خُب، باشه! اگر اسرائیل … – نمیخواهم کاسهی داغتر از آش باشم و اسرائیلیتر از اسرائیلیان، من فرانسوی هستم – لذا اگر اسرائیلیان چنین فکر میکنند، بسیار خوب.». آخرین وظیفه مبروک دلداری دادن به مهمانش با پخش کلیپ تبلیغاتی از آخرین فیلمِ ساخته لوی درباره اوکراین، با عنوان جنگ ما بود که بازهم از تلویزیون دولتی پخش شد.
کارشناسان و مُبلغان؟
لابی طرفدار اسرائیل نه به رسانههای راستِافراطی محدود میشود و نه به جو حاکم حمایت از تلآویو یا کییف. اعتبار او به این وابسته است که در میان بخشی از میانه و چپ که به نظریه «جنگ مشترک» پیوسته و از اسرائیل دفاع میکند، نه به مثابه یک الگو بلکه مانند یک متحد پذیرفته شده است: دژی از عصر روشنگری که در معرض تهدید تاریکاندیشیِ اسلامگراست. به محض اینکه تنش در خاورمیانه بالا میگیرد، شبکه-ای غیررسمی از شخصیتها به هواداران آرمان فلسطین – که به حماس نسبت میدهند- و بهویژه تشکیلات فرانسه نافرمان، حملهور میشوند: سوفیا آرام، طنزپرداز رسمی رادیو فرانس انتر و برنده جایزه کریف ۲۰۲۵، فیلیپ وال مدیر پیشین شارلی ابدو و فرانس انتر، فردریک هزیزا، روزنامه نگار ستارهی رادیو جِی و عضو موقتی و تشریفاتیِ کانار آنشنه که در آن مزخرفات سیاسی مینویسد، رافائل آنتووِن، نویسنده ویکی از دو مؤسس روزنامه فران-تیرور [تک تیرانداز] همراه با کارولین فورست، امامجمعه شهر درانسی حسن شالگومی، الیزابت لِوی مؤسس مجلهی کوزِر، امین الخاتمی، عضو پیشین حزب سوسیالیست و از مؤسسان بهار جمهوریخواه، جنبش بنیادگرای مدافع لائیسیته. مدیر پیشین مجله ماریان، ناتاشا پولونی انحراف این شبکه را که زمانی به آن نزدیک بود در مجله ماریان شماره ۲ ژانویه ۲۰۲۵چنین توضیح میدهد: «جریان وابسته به بهار جمهوریخواه (تأسیس در مارس ۲۰۱۶، پس از سوءقصدها) نه فقط به دفاع از اسرائیل گرایش پیدا کرد، بلکه به دفاع از سیاست بنیامین نتانیاهو» نیز. این مجله همان مسیر را طی کرد، صاحب جدید پس از اخراج پولونی روزنامهنگاری را به جای او گماشت که حتی نه در مجله اکسپرس و نه در لو پوئَن نمیتوانست اظهار وجود کند.
فن آموزش گفتمان طرفدارِ اسرائیل، همچنین به یاریِ «رمزگشائیِ» کارشناسانِ هماهنگ با تلآویو منتقل میشود. هنگامی که الکساندر دُوِچیو، نزدیک به جناح راست افراطی در فاصله شش ماه، از فِرِدریک آنسِل، جُستارنویسی که در فیگارو ماگازین درباره خاورمیانه مینویسد نظرش را میپرسد او با فروتنی میگوید که «برخلاف بسیاری از کُنِشگران پُرحرف و/ یا جزماندیش (دوگماتیک)»، او «پژوهشهای دانشگاهی بسیاری درباره مسئله مورد نظر انجام» داده است. البته عدم جانبداری فِرِدریک آنسِل شایستهی احترام است. زیرا در یک مورد او «پیروزی مُسَلَم صهیونیسم و سپس اسرائیل را ستایش میکند که در بازستانیِ استفاده از قدرت و زور موفق شده اند». و در جایی دیگر، چنگاندازی به یک آرمان را نکوهش میکند: «استفاده ابزاری از آرمان فلسطین از سوی بخشی از نیروهای سیاسی در غرب مرا مُعَذب میکند از جمله چپ افراطی که متأسفانه با متعصبان، اخوان-المسلمین و نادانان سودمند آنان پیوند دارند» (۷). اصولاً، شمار زیاد پیشبینیهای غلط او، باید این کارشناس را به فروتنی تشویق کند. سایت بلاست گزارش میدهد که درست برعکس، این وضعیت موجب شده که او بیشتر در رسانهها ظاهر شود، موضوع مورد بحث هرچه میخواهد باشد: فرانس انتر، فرانس انفو، فرانس کولتور، اروپا ۱، ار ام سِ، ب اف ام ت و، ار ت ال، آرته، ار ت اس، و نیز روزنامههای لیبراسیون، ماریان، سود-وِست و لا وُآ دو نورد [صدای شمال]. بلاست گفته که این فهرست کامل نیست (۸). در واقعیت، تلویزیونهای ت اف ۱، ال س ای و مجله اکسپرس نیز در فهرست هدفهای آنسل قرار دارند. از سال ۲۰۱۳، او اعتراف میکرد که اشباع است: «رویهمرفته، اوضاع -– می-خواستم بگویم ”زیرکنترل“ – ولی بیشتر مساعد است. رسانهها واقعاً با اسرائیل مساعد بوده، متعادل و صادق اند، همه جا (۹)».
دومینیک رِینییِه کارشناس خاورمیانه نیست، ولی این امر مانع آن نمیشود که رئیس بنیاد برای ابتکار سیاسی در اینباره نیز در فرانس انتر برنامهی تفسیر دائمی داشته باشد. روز ۱۶ ژوئن ۲۰۲۵ او درباره راهحل دو دولت تحلیل میکرد، که به قول او فلسطینیان آنرا رد میکنند. سه دقیقه ناچیز که در اختیار رینییه است مانع نشد که او به سخنان آنتیسمیت مفتی بیتالمقدس در سال ۱۹۲۲ اشاره نکند. برعکس، او وقت نداشت که یادآوری کند که ۷۳ سال بعد، یک افراطیِ مخالف با دولتِ فلسطینیِ پیشبینیشده در توافقهای اسلو (۱۹۹۳) با سه گلوله اسحاق رابین نخستوزیر اسرائیل، امضاءکننده این پیمانها با یاسر عرفات را به قتل رساند. رینییه که باید بسیار حواسپرت باشد، به خاطر نیاورد که در ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۴، مجلس اسرائیل با اکثریت کوبندهای (۶۸ رأی دربرابر ۸ رأی) قطعنامهای را به تصویب رساند که «قاطعانه با ایجاد دولت فلسطین در باختر رود اردن مخالفت می-کند».
دروغگوئی در پوشش غفلتِ پرفسور علوم سیاسی ما با دفاعیه طرفدار اسرائیلیِ یک کارشناس دیگر، ژرژ بِن سوسَن، مورخ، هممزمان شد. فیگارو ماگازین، سِ نیوز و لوپوئن بر سر او دعوا میکنند چرا که او بدون مشکل نظریههای نتانیاهو را پخش میکند: سربازان اسرائیل «با این همه موفق شدند که تعداد کشتههای غیرنظامی بسیار پائین باشد»، آنان به غزه، «زندگی و بقاء را بردند»، برای مثال، «کارزار واکیناسیون ضد فلج کودکان را به اجرا درآوردند». و اتهام نسلکشی «بهنوبه خود مسخره است، زیرا جمعیت غزه از ۴۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۶۷ به ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار رسیده است. فلسطینیها نمیدانند که چقدر خوششانس هستند که چنین ارتشِ باملاحظهای آنها را به مسلسل میبندد.
برونو تِرترِه معاون بنیاد پژوهش راهبردی و پژوهشگر در انستیتو مونتِین، که او نیز کارشناس است و نه کنشگر! معتقد است که «عقیده ما درباره استراتژیِ نظامی اسرائیل هر چه که باشد، بمباران عامدانه غیرنظامیان وجود ندارد». او متأسف است که فلسطینیان « در مقایسه با تراژدی الجزایر یا سوریه از توجه نامتناسبی » برخورداند. در نتیجه برای او «دشوار است که فکر کند ماهیت یهودیِ دولت با این ”یک بام و دوهوا“ ارتباطی نداشته باشد» (فیگارو، ۱۳ فوریه ۲۰۲۵). فرانس انتر که مورد علاقه ترتره است، با این حال، پییِر سِروان، آنسِل؛ رینییه یا لُور مانِویل و ایزابِل لاسِر روزنامهنگاران محافظهکار فیگارو را که مرتباً مهمان رادیوی دولتی هستند، بر او ترجیح میدهد. در برنامهای، لاسر با ظرافت ویژهاش اظهار داشت «خیابان عربی همواره دست و پاهایش رادر مورد مسئله فلسطین شسته است». کارشناسانی که کمتر از او نسبت به اسرائیل مهربان هستند، مثل پاسکال بونیفاس یا آلَن گرِش، احتمالاً میتوانستند به او پاسخ دهند. اما نه در فرانس انتر و نه در ب اف ام یا س نیوز، چرا که آنان از داشتن میکروفون در این رسانهها ممنوع هستند.
کارخانهی تولید آنتیسمیتیسم
نوشتههای این دو در فیگارو منتشر نمیشود؛ همان روزنامهای که در شماره ۱۷ دسامبر ۲۰۲۴ گزارش تند و زنندهای را به «نارضایتی فزاینده»، «ترس» و « سکوت اجباری» [اومِرتا] که بهگفتهاش در میان بخشی از هیئت تحریریه روزنامه لوموند در حالی شکل-گیری است، اختصاص داد. سکوتی که به ادعای آن ناشی از گرایش (بهزعمشان) طرفداری از فلسطین در بخشی از این تحریریه است. خبرنگار این روزنامه، اوژنی بَستیه، بیهیچ تردیدی رقیب عصرگاهی خود را به «مدارا با حماس» و «نفرت آشکار از دولت عبرانی» متهم کرد. این نتیجهگیریها، که بلافاصله از سوی رسانههای جناح راست افراطی تقویت و بازتاب داده شد، با اظهارات کارشناس مشهوری که صداقت فکری او جای هیچ تردیدی ندارد! ــ یعنی دومینیک رِنیه ــ نیز همسو شد. روزنامه «تریبون یهودی» نیز به شکلی ساده و صریح نوشت: «شیوهی پوشش اخبار اسرائیل توسط لوموند شرمآور و نفرتانگیز است» (۱۸ دسامبر ۲۰۲۴). چرا که به نظر میرسد برای لابی طرفدار تلآویو، تنها کنترل ایدئولوژیک بر اکثریت رسانهها کافی نیست؛ بلکه لازم است شاهدان نیز ــ چه روزنامهنگار باشند و چه نباشند ــ که صرفاً مشاهدههای خود در غزه را گزارش میدهند، بدنام و بیاعتبار شوند.
فراتر از آرمان برابری و پایبندی به درستکاری اخلاقی، کلود لانزمان پاسخ سومی به پرسش «چرا اسرائیل؟» ارائه میداد ــ پاسخی که در دهههای پس از جنگ جهانی دوم بدیهی به نظر میرسید: از نگاه او باید کشوری وجود میداشت که یهودیان سراسر جهان بتوانند در آن با امنیت زندگی کنند و از آزار و تعقیب در امان باشند. با این حال، کشتار فلسطینیان، جنگ بیپایانی که اسرائیل علیه همسایگانش به راه انداخته و حمایت کورکورانهی کشورهای غربی از این سیاستها، آن توجیه تاریخی برای موجودیت کشوری که در سال ۱۹۴۸ تأسیس شد را به شدت به خطر انداخته است. توماس فریدمن، ستوننویس سرشناس روزنامه نیویورک تایمز، ابراز نگرانی کرده است از روزی که «اسرائیل، به جای آنکه در نگاه یهودیان پناهگاهی در برابر یهودیستیزی باشد، به ماشینی تازه برای تولید آن بدل شود». تا آنجا که او هشدار میدهد دیاسپورای یهودی باید از هماکنون آماده شود برای «زندگی بهعنوان یک یهودی در جهانی که در آن دولت یهود، یک دولت مطرود، مایهی شرمساری و نه مایهی افتخار، تلقی میشود» (۱۱ ژوئن ۲۰۲۵). پرسش اینجاست که آیا لابی طرفدار اسرائیل با دفاع از آنچه قابل دفاع نیست، این آینده را شتاب نبخشیده است؟
زیرنویسها:
۱- مقاله «جنگ زرگري ليبرالها بر ضد پوپوليست ها»، لوموند دیپلماتیک، سپتامبر ۲۰۱۸ https://ir.mondediplo.com/2018/09/article3031.html
۲-
Citée par Meriem Laribi, Ci-gît l’humanité. Gaza, le génocide et les médias, Éditions Critiques, Paris, 2025.
۳- با این حال، در نوامبر ۱۹۷۸، ناهوم گولدمن، رئیس کنگره جهانی یهودی از «لابی یهودی»، ن«نیروی ویرانگر» و «مانعی دربرابر صلح در خاور نزدیک» صحبت کرده بود. این مطلب را Edward Tivnan در The Lobby, Simon and Schuster, New York, 1987 نقل کرده است.
در باره این موضوع به ده مقالهی «لابی، آری یا نه؟ » که ژان استرن Jean Stern گرد آورده و در نشریه اینترنتی اوریان بیست و یکم ممنتشر شده مراجعه کنید:
https://orientxxi.info/magazine/article4504
۴- مقاله «بررسي چرخش سياست خارجي فرانسه»، لوموند دیپلماتیک، ژوئیه ۲۰۰۸ https://ir.mondediplo.com/2008/07/article1315.html
۵- برت استفنز، ستوننویس نیویورک تایمز، در گفتگوی خود با همکارش راس دوتهات، با عنوان «تخته تعادل اخلاقی اسرائیل»، آنها را پشت سر هم ردیف میکند.
L’éditorialiste du New York Times Bret Stephens les enfile à la queue leu leu lors de son dialogue avec son collègue Ross Douthat, « Israel’s moral balance beam », www.nytimes.com, 10 juillet 2025.
۶-
Latifa Madani, « À Paris, le gala qui s’amuse des morts palestiniens », L’Humanité, Saint-Denis, 2 juin 2025.
۷- Le Figaro Magazine, Paris, 28 avril et 17 novembre 2023.
۸-
Jules Blaster, « Cher Frédéric Encel – Boxing Day #39 », 28 juin 2025, www.blast-info.fr
۹-
تقلب در مسابقه رسانه ای نوشته Jean Stern www.orientxxi.info, 18 mai 2021
https://orientxxi.info/magazine/article4890
Pierre RIMBERT
پيير ريمبر ، جامعه شناس و مولف کتاب «ليبراسيون» ، از سارتر تا روتچيلد
Serge HALIMI
دبیر هيئت تحريريه لوموند ديپلوما تيک
Comments
لابی طرفدار اسرائیل در فرانسه <br> برگردان بهروز عارفي و تقي تام — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>