قربانيان شرم زده بودند، اما نه کشيش
روشنگری: فساد در لباس مذهب از بدترين انواع فساد است، همانطور که تجاوز به حقوق بشر زير نام آزادی و رهايی به فجيع ترين اشکال نقض حقوق بشر منجر می شود. علت اين است که قربانی اين نوع فساد، اول از حس هشياری که انسان در برابر خطر و تجاوز دارد محروم می شود و خلع سلاح شده در معرض تجاوز قرار می گيرد و وقتی هم که کار از کار گذشت چه بسا خود را خطاکار می بيند. آن چه در زير می خوانيد نمونه تکان دهنده ای از اين نوع تجاوز است که اکنون سالهاست است خبر آن در جهان پيچيده، بنا به مصالح سياسی و وقتی که قرار است واتيکان به علت برخی مواضع سياسی تنبيه شود، خبر اوج می گيرد و بعد باز به خاطر مصالح سياسی و فشار توامان واتيکان و شبکه گسترده قدرت مرکب مذهبی و سياسی باز صدای آن خاموش می شود. به علت گسترش نفوذ قدرت های مذهبی در آمريکا در دوره اخير نويسنده پرونده يک کشيش را از آرشيو در آورده و مجددا برای استمداد به خوانندگان متوسل شده است.

قضيه پدر جری
در 1996 يک کشيش کاتوليک به گردانندگان نشريه اينترنتی کانتر پانچ خبر داد کليسای کاتوليک آمريکا 500 ميليون دلار پرداخت تا پرونده کشيشانی را که به تجاوز جنسی متهم بودند سرهم بياورد. تنها در سال 1997 هيات ژوری دالاس 119.6 ميليون دلار برای کليسای کاتوليک خسارت تعيين کرد. اگر خسارت دادگاه دالاس به تمام پرونده های مربوط به تجاوز کشيشان در سطح کشور تعميم داده می شد، ميزان خسارت سر به ميليارد می زد.
بسياری از موارد تجاوز جنسی هرگز به دادگاه ها نرفت. زيرا شهادت قربانيان چنان تکان دهنده بود که مقامات کليسا قبل از رفتن پرونده به دادگاه به مذاکره و پرداخت غرامت مبادرت می کردند. الکساندر کابرن از گردانندگان اصلی نشريه کانتر پانچ می گويد به همکاران نشريه اطلاع دادند که بخش عظيمی از دلارها مستقيما از رم می آمد.
کابرن پرونده يکی از متهمان اين جنايت به نام عاليجناب جری را برای خواننده می گشايد، زيرا معتقد است هم اعمال او و هم تلاش کشيشان ژزوئيتی که مقامات ارشد کليسای کاليفرنيا هستند برای لاپوشانی آن آن قدر نفس گير و تکان دهنده است که نبايد نسبت به آن خاموش ماند و کابرن از آمريکائی ها تقاضا کرده است اگر اطلاعاتی در مورد او دارند به وکلای قربانيان در اين مورد کمک کنند. برخی از قربانيان عاليجناب جری فقط 4 يا 8 سال سن داشتند.
بخشی از پرونده عاليجناب که در کاليفرنيا دنبال می شد از اين قرار است:
موارد جرم پدر جری را حداقل تا سال 1975 می توان دنبال کرد، اما پرونده اتهامات که پدر جری آن ها را انکار می کند در سال 1996 به جريان افتاد. در اين سال مايکل ميدو وکيل دو نفر از قربانيان به نامهای بارت و ويليام لينچ، از او به دادگاه شکايت کرد. اين دو برادر می گويند 24 سال پيش وقتی آن ها تنها 4 و 8 سال داشتند در اردويی که جنبش مسيحيان برای خانواده Christian Family Movement بر پا کرده بود،شرکت کرده بودند. کاتلين اسميت يک مادر که عضو اين جنبش بود می گويد اين جنبش از گروهی تشکيل شده که مقامات واتيکان و کليسای اوکلند کاليفرنيا آن را تاييد کرده اند. او به خاطر می آورد در اواسط سال های 70 با پدر جری تماس گرفت تا مشاور مسايل معنوی سازمان باشد. جری پذيرفت و تا سال 1979 در اين مقام باقی ماند.
بارت 4 ساله بود که پدر جری در يک سفر اردو به او تجاوز کرد. او می گويد:” خشونت در اين ماجرا مساله اصلی است، حتی مهم تر است از خود تجاوز جنسی. من به مفهوم واقعی کلمه ترس جان داشتم. پدر جری در گوش من نجوا می کرد: تو ميخواهی زنده بماني، نمی خواهی. به هيچکس نگو و گرنه ترا به قتل می رسانم” . اين بعد از آن بود که پدر جری به بارت تجاوز کرده بود. او می گويد: ” من خون روی شلوارم را به خاطر می آورم که پدر جری داشت آن را در جنگل دفن می کرد.”
مری لو يکی از والدينی که با اردو همراه بود آن بعد از ظهر را به خاطر می آورد:
“اين برای من مرموز بود که چرا پدر جری با دو پسر بچه جفت شده بود. آن بعد از ظهر وقتی زمان شام رسيد همه آمدند به جز بارت، ويل و پدر جری. مردم برای جستجوی آن ها به چند گروه تقسيم شدند. عاقبت بعد از مدتی پدر جری با دو پسر بچه از توی جنگل در آمدند و همه شروع کردند به دست زدن.”
ويليام, جری به خاطر می آورد : “در اردوی روزها Memorial و روز کارگر پدر جری من و برادرم را مجبور می کرد وقتی اوبه من تجاوز می کرد، با هم تماس جنسی داشته باشيم.” برادر ها می گويند آنها همه زندگی شان را با اين رنج زيسته اند. تا همين اواخر شرم مانع آن می شد که اين تجاوز را حتی بين خودشان مورد بحث قرار دهند.
وکلای دو برادر در تحقيقات خود بين کسانی که در جنبش شرکت داشتند سرانجام به دو زن بر می خورند که در اواخر ساله های 20 و اوايل سی سالگی زندگی خود به سر می برند. هر دو داستان هايی در باره پدر جری دارند.
بر اساس اوراق شهادت دادگاه دبی . ال به خاطر می آورد که وقتی حدود 8 سال داشت پدر جری برای شام در خانه آن هابود. آن ها سوپ فوندو داشتند که غذای محبوب او بود و در خانواده آن ها رسم بود که هرکس نانش را در سوپ فوندو فرو می برد بايد يک نفر از جنس مخالف را می بوسيد. پدر جری از روی قصد نانش را در فوندو فرو می برد و بعد به طرف او برمی گردد و به او چشمک می زند و به صدای بلند می گويد بايد او را ببوسد.
بعد از شام دبی به زير زمين می رود تا يا با يکی از هم بازی هايش بازی کند يا شايد قايم شود. ولی به هر حال تنها می ماند. صدای پای مادرش را در طبقه بالا می شنود. بعد صدای پای پدر جری را در پلکان و به خاطر می آورد :” سعی کردم فرار کنم” اما پدر جری مرا می گيرد و به تختی که آن جا بود می چسباند. روی من قرار می گيرد. او ردای بلندش را پوشيده بود. مرا می بوسيد.” دبی بعد به خاطر می آورد که در حمام است و از بيرون آمدن سرباز می زند. وقتی سرانجام می خواهد بيرون بيايد تا خداحافظی کند حتی نمی تواند به پدر جری نگاه کند. پدر جری می گويد اصلا چنين چيزی را به خاطر نمی آورد.
يکی ديگر از اعضای جنبش ،کريستا به خاطر می آورد 7ساله بود که به ميهمانی نزد خانواده ای از دوستان فاميل رفته بودند، يادش می آيد او لباس دوستش را پوشيده بود و ” ملوس ” شده بود، داشت با دوستانش بازی می کرد که پدر جری پيش آن ها آمد و به او با انگشت اشاره کرد که همراه او برود. جری کريستا را زانويش نشاند:” نزديک نيم ساعت محکم به من چسبيده بود و چون کشيش بود من مطيعانه اجازه می دادم او اين کار را بکند. پشت من به طرف اوبود. وقتی موقع شام شد همه بچه ها از اطاق بيرون رفتند, ولی پدر جری به او اجازه نداد برود. ” او مرا برگرداند و شروع کرد به بوسيدن من و آه کشيدن. لب های او تر بود و او صورت و زبانش را روی همه صورت و گردن من می کشيد و صداهای عجيبی در می آورد که من هر گز نشنيده بودم. شبيه آه و ناله بود.”
دبی و کريستا هم مثل لينچ ها در دوره بلوغ از يک مرحله دردناک گذشتند تا بتوانند خود را با اين مساله انطباق دهند. آن ها رفتار خود ويرانگر پيش گرفتند، به دپرسيون های حاد دچار شدند و هميشه احساس گناه و شرم داشتند.
بچه ها را کاتوليک تربيت کرده ايم!
لاری ليندنر برادر جری به وکلای برادران لينچ گفت در سال 1991 او موردی را که خودش شخصا شاهد بود با کليسای ژزوئيت مطرح کرد کرد.
لاری می گويد در سال 1985 در مزرعه مان در لانکاستر کاليفرنيا بطور اتفاقی با صحنه ای مواجه شدم که طی آن برادرم به دخترم تيفانی که 9 سال داشت تعرض می کرد. جری با دخترم در اتاق نشيمن ما بود. من در راهروی بين اتاق و آشپزخانه پشت بار نشسته بودم و قهوه می خوردم. قبلا داشتم بيرون به حيوانات غذا می دادم و تازه به داخل خانه برگشته و در بار نشسته بودم. فکر نمی کنم جری متوجه برگشتن من شده بود. آن ها داشتند بازی می کردند و من نگاه می کردم بعد او موقع بازی “بلانکی” روی زمين دراز کشيد و دخترم را روی خودش نشاند که نقش بلانکت- پتوی- او را بازی کند. او به دخترم محکم چسبيده بود و او را روی بدن خودش بالا و پائين می برد. بعد ناگهان ديدم که او به اوج جنسی رسيده است. من به تيفانی گفتم برود بيرو. او روی جری غلتيد و پائين آمد و رفت بيرون. بعد به جری گفتم برود بيرون. او در چنان حالتی بود که نمی توانست از زمين بلندشود. و وقتی اين حالت رفع شد از جايش بلندشد. من او را تا ماشينش بردم . به شدت می ترسيدم او چهار بچه ام را دو باره ببيند.
آن روز بچه ها می خواستند بدانند عموی شان کجارفت. من به آن ها گفتم عموی آن ها کارهايی می کند که هيچ آدم بزرگی حق ندارد با بچه ها بکند و به او گفته ام که از اين جا برود. ما همه در آشپزخانه ايستاده بوديم و بچه ها رفتارشان عجيب بود. من از آن ها پرسيدم چه خبر است. بچه ها گفتند نه او برادر توست. من گفتم برايم اهميت ندارند. من می خواهم همه چيز را بدانم. دو دخترم به من گفتند جری آن ها را واقعا محکم بوسيده است و بعد زبانش را در دهان آن ها فرو برده است. پسر بزرگم ماجرايی را در باره او تعريف کرد. جری در ميهمانی ها يی که همه خانواده جمع ميشدند هرشب به او تجاوز می کرد. او آن موقع 11 ساله بود. وقتی اين را فهميدم، خيلی چيزها برايم روشن شد. چون هر صبح را به خود پيچيده در اتاق دخترها پيدامی کردم. از او می پرسيدم چرا می خواهد در اتاق دخترها بخوابد. او جواب می داد فقط برای اينکه . مادرم مادرم می گفت او شب را در اتاق خودش خوابيده است.
پسرم به من گفت جری به او تجاوز می کرد و با او اورال سکس داشت.
وقتی آنجا در مزرعه بوديم از او پرسيدم چرا همان زمان به من نگفت. او گفت برای اين که او برادر تو بود. بچه ها را کاتوليک تربيت کرده ايم.
روز بعد، پس از کار به لويولا که جری در آن جا زندگی می کرد رفتم و از او پرسيدم آيا بچه ها راست می گويند. او گفت راست می گويند. من به او گفتم من بايد تو را دستگير کنم. ولی تو مريضی. تو پدو فيلی و نياز به کمک داری. جری قول داد که کمک بطلبد، ولی اين کار را نکرد.
لاری ليندر مورد ديگری از تجاوز به دخترش توسط جری را بعد کشف کرده است که شرح آن نيز در مقاله می رود. جری برادر زاده خود را تهديد می کرد که اگر ماجرا تعريف کند ديگر خانواده اش را نخواهد ديد.
لاری ليندر خود در زمانی که اين اتفاقات می افتاد عضو دپارتمان پليس لس آنجلس بود و در بخش جنايی کار می کرد. او نمی خواست مساله را علنی کرده و به بخش کودکان آزار ديده مراجعه کند. می خواست برادرش از پزشکان کمک بگيرد. ولی حالا ابراز پشيمانی می کند. 5 سال طول کشيد تا او دست به اقدام زد و وضعيت روحی دخترش که حالا 15 ساله است و واکنش تجاوز روحی عمو به نحو دردناکی در او ظاهر شده است، در تصميم او به اقدام موثر بود.
خبر وحشتناک و کليسای خونسرد
واکنش کشيشان ژزوئيت به جنايات اين کشيش که در مکتب آن ها تعليم يافته به همين اندازه نااميد کننده است. جری در مدرسه عالی ژزوئيت ها در لويولا درس ميداد. او اکنون 53 ساله است. از 1964 تا 1966 او در مرکز مقدس ژزوئيت در لوس گيتوس بود. بعد در 1968 از دانشگاه لويولا که يک موسسه ژزوئيت در لس آنجلس است فارغ التحصيل شد. او ماسترش رااز دانشگاه سنت لويی در 1971 گرفت و و يک ماستر نيز از مدرسه خدا شناسی برکلی در سال 1976 گرفته است و از آن موقع به کار تدريس اشتغال داشت.
در 1990 لاری ماجرا را برای يک کشيش ژزوئيت در کلاماث فال تعريف کرد . اين کشيش به او توصيه کرد به مدير مدرسه عالی ژزوئيت مراجعه کند. لاری به مديرمدرسه عالی لويولا مراجعه کرد. مدير به او گفت: خدای من روی ديوارها چيزهايی نوشته ميشد و ما بی توجه بوديم. برادرات در فعاليت های متعددی شرکت داشت، از پيشاهنگی تا سفرهای علمی تا کلوب شطرنج و مسافرت های طولانی به اروپا.
مدير به لاری توصيه می کند به کشيش استان پل بلوچر مراجعه کند که ژزوئيت ارشد کاليفرنيا ست . او يک پيغام می گذارد و فردا کشيش استان به او تلفن می کند و می گويد اگر چه پدر جری همه اتهامات را انکار کرده ولی او را برای تحقيقات بيشتر فرستاده اند و در ميان حرف ها از لاری می پرسد او می خواهد از اين جريان چه در بياورد و آيا می خواهد که هزينه پزشک روانی کودکانش پرداخته شود؟! لاری می گويد او به پول علاقمند نيست و می خواهد برادرش درمان شود. در اين مرحله لاری علاقمند می شود موضوع را دنبال کند ولی کشيش ارشد حاضر به ملاقات او نيست و می گويد منتظر نتيجه تحقيقات است .بالاخره لاری به دادگاه مراجعه می کند.
پدر جری در بازجويی ميگويد واکنش ژزوئيت ها در 1992 اين بود که بعد از يک دوره در مرکز روان درمانی سنت لوک در سيلور اسپرينگ مری لند به او اجازه دادند برای ارزيابی درمان به کلاس درس در مدرسه عالی لويولا برگردد. جری زندگی سابق اش از جمله سفرهای اروپايی با کودکان و ساير فعاليت ها را از سر گرفت.
در سال 1997 وکلای ويل و بارت لينچ شکايتی بر عليه کليسای ژزوئيت بخش غربی کاليفرنيا از جمله به علت برخورد نادرست در مورد تجاوز جنسی به کودکان تنظيم کردند.ولی قبل از شروع اقدامات قانونی ژزوئيت ها از ماجرا با خبر شدند . جری ملاقات هايی با کشيش های عالی مقام داشت و بعد از آن اجازه يافت به تدريس در مدرسه عالی ادامه دهد ولی اجازه سفر به اروپا همراه با کودکان را از او گرفتند.
در مراحل بعدی که شرحش در مقاله رفته است، جری را بطور متناوب به مدرسه و دوره های کوتاهی مرکز روان درمانی فرستادند وبعد به او لقب ” پدر فلانگان ” دادند چون به جای اين که در مرکز ژزوئيت ها بماند آن جا را ترک کرد و به کمک يک دلال ماشين خانه متروکی را به عنوان پناهگاه برای کودکان بی خانمان تهيه نموده و با آن ها در آن زندگی کرد.
کليسای ژزوئيت در تمام اين مراحل با خونسردی با مساله برخورد کرد، بعد از مراجعات لاری نه با او و نه با فرزندانش تماس نگرفتند. پدر جری را دو جلسه به روان درمانی فرستادند و بعد به او اجازه دادند زندگی اش را از سر بگيرد.
زهره سحرخيز
*مطلب را بطور کامل در لينک زير می توانيد بخوانيد.
http://www.counterpunch.org/cockburn01292005.html
از آرشیو
پاداش خدمات ضد انقلابی کلیساها مالکیت بر وسایل تولید از طریق سهام و اوراق قرضه است،
خودتان بخوانید، سرمایه های مذهبیون دنیا:
https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_wealthiest_religious_organizations
در لیست:
۳ میلیارد دلار در سال درآمد کلیسای کاتولیک سوئد است.
به به، چه دموکراسی ایده الی برای زن زندکی آزادی