آینده تاریک قاره سبز: زبان آتش و آهن، دهان دیپلماسی را بستهاست / سیامک کیانی
ما سلاحها را ساختهایم
ما سینهها را دریدهایم
به واژهها تهمت نزنیم
جنگ، شاید دلش میخواست نام گُلی باشد!
محمد افندیده
پیشگفتار
در شرایطی که اروپا با افزایش بودجههاینظامی، خود را برای رویارویی با روسیه آماده میکند، پرسشِ بنیانی این است: آیا این راه برای اروپا امنیت فراهم میکند یا بحرانهای ژرفی میآفریند؟ تاریخ نشان داده که مسابقهتسلیحاتی (کارزار جنگافزاری) نهتنها صلح به ارمغان نمیآورد، بلکه جهان را به پرتگاه نابودی نزدیکتر میکند. اکنون، با الگوبرداری از منطق جنگسرد، اروپا در روندِ گامگذاشتن به همان کژراههای است که جاناف.کندی در سال ۱۹۶۳ دربارهاش هشدار داد.
فرایندِ روزگار بارها نشان داده که کارزارجنگافزاری خطرِ جنگ را فزونی میبخشد. جاناف.کندی این را دریافته بود، و در سال ۱۹۶۳ در دانشگاه آمریکن از «صلح – نهتنها برای روزگارِما، که برای همهی دورانها» سخن گفت. او پافشاری کرد که «پایهایترین وظیفه سیاستمداران باید جهانی بیجنگ باشد».
این سخنرانی، رویاروییِ دلیری بود با منطق ستیزجویانهی دوران جنگسرد. کندی بهجای دشمنی، از گفتوگو سخن گفت – و چشماندازی از همزیستی میان ابرقدرتها را پیشکشید. امروز، آنگاه که اروپا بار دیگر در گرداب کارزار جنگافزاری فرو رفته، خواندنِ پیامِ کندی بیش از هر زمانِ دیگری ارزنده است. آیا هنگام آن نرسیده که اروپا از لغزشهای پیشین دوری گزیند، و از خرد و رایزنی الهام بگیرد؟
در پرتو افزایشِ تنشهای ژئوپلیتیک و پیامدهای جنگ اوکراین، فرانسه، آلمان و انگلیس گامهایی جدی در راستای بازآرایی جایگاه خود در نظم امنیتی اروپا برداشتهاند. این سه کشور با کنارگذاریِ پولهای چشمگیر برای گسترشِ توان جنگی، در پی آناند که جایگاه خود را در فرایند درگیری دربارهی سرکردگی و انباشت امپریالیستی استوار سازند.
افزایشِ هزینههایجنگی، که زیرِ لوای گفتمانهایی چون «امنیت» مشروعیت مییابد، در اصل بازتابی است از گرایشِ سرمایهداری کنونی به نیرومند کردنِ انحصارهای کلان جنگی و امنیتی. پیوند ساختاری دولتهای اروپایمرکزی با انحصارهای جنگافزارسازی، همزمان با نقشِ دولت در برنامه کلان، تلاشی است برای چارهجوییِ بحرانهای درونی سرمایهداری با شیوهی پابرجا ساختنِ ساختارهای فرمانروایی و گسترشِ سرپرستی جنگیِ جامعه.
این دگردیسی ژئوپلیتیک، فراتر از دامنهی امنیت، به بازسازیِ سرکردگیِ کشورها در اروپا و دگرگونی در سیاستخارجی و برتریهای اقتصادی خواهد انجامید. آنچه زیرِ نامِ «پاسخ به خطرِ روسیه» پیشگذاری میشود، همان دنبال کردنِ منطقی است که پیشتر نیز — با جنگها، بحرانها و پیمانها — ساختارِامپریالیستی را بازتولید کردهاست. چنین روندی نه به پایداریِ صلح، بلکه به بازچینیِ مناسبات فرمانروایی در چارچوبِ جنگیشده و طبقاتی خواهد انجامید.
این نوشته نشان میدهد که اروپا با افزایش بودجههای نظامی و بازگشت به منطق جنگسرد، گفتمان جنگ را جایگزین گفتوگو کرده است. نوشته نشان خواهد داد که اروپا با نادیده گرفتن هشدارهای تاریخی (مانند سخنرانی کندی در ۱۹۶۳)، منطق زور را بهتر از گفتوگو میداند. رسانهها با واژگانی مانند «هزینه» به جای «مرگ» و «امنیت» به جای «جنگ»، مردم را به زبان تند و جنگ خوی میدهند.
آلمان درپی گسترش ارتش بدون بازگشت به خدمتاجباری است
آلمان میخواهد که الگوی سوئدی را جایگزین سربازگیری کنونی خود سازد. دولت آیندهی آلمان به رهبری فریدریشمرتز بر آن است تا نیرویانسانی ارتش را بینیاز از خدمتاجباری بیفزاید. این سیاستمدار برنامههایش را هنگامی آشکار کرد که اتحادیهیاروپا در اندیشهی هزینه کردن صدهامیلیارد یورو برای برنامهای بزرگ نظامی است.
مرتز (Friedrich Merz) که پس از همپیمانی حزباتحاد دموکرات مسیحی(CDU/CSU) و حزب سوسیال دموکرات(SPD) به جایگاه صدراعظمی رسید، گفت بخش بنیادین این پیمان بر نوسازی ارتش آلمان زیر بازرسی وزیر کنونی جنگ،بوریسپیستوریوس استوار است.
وی در گفتوگویی گفت:
«نخست ارتش خود را بر پایهی آنهایی که آزادانه به ارتش میپیوندند، نیرومند خواهیم ساخت. امید داریم با شمارِ بسنده درخواستگران، به خواست گسترش بوندسور دست یابیم.» ارتشآلمان سالهاست که برای کشاندن جوانان به ارتش با دشواری روبهروست. چنانکه در پایان ۲۰۲۴، کاستی نیروی انسانی به ۲۸٪ رسید. پیستوریوس خواستار بازگرداندن سربازی ناخواسته شده بود، ولی چنین برنامهای در دگرگونیهای گسترده پیشنهاد شدهی ماه آوریل گنجانده نشد. مرتز گفت همپیمانان بر افزایشِ بیشترِ بودجه نظامی همداستان شدهاند. دربارهی کمبود نیرو، او به الگوی سوئدی دلبستگی دارد که چندین کشور ناتو نیز در پیِ بررسی آن هستند.
سوئد در ۲۰۱۷ پس از هفتسال دوباره سربازیناخواسته را از سر گرفت. در این روش، هر سال بیش از ۱۰۰ هزار جوانِ هجدهساله، زنومرد آزموده میشوند و کمتر از ۱۰٪ — شایستهترینها — به سربازی فراخوانده میشوند. در ۲۰۱۹، سهمردِ سوئدی نخستین کسانی بودند که بهدلیلِ گریز از سربازی به زندان افتادند.
اتحادیهیاروپا برنامههایی برای گسترش نظامی پیشنهاد کرد که تا ۸۰۰ میلیارد یورو (۸۸۰ میلیارد دلار) در چهار سال هزینه خواهد برد. این گام به بهانهی آمادگی برای رویارویی با روسیه برداشته میشود.
بر پایهی گزارش، آلمان بزرگترین برنامهی جنگی خود را از زمان جنگ جهانیدوم آغاز کرده است. هزینهی ارتش این کشور به بیش از سهدرصد از فرآوردهی ناخالص درونکشوری میرسد. سرمایهای برابر با چهارصدمیلیارد یورو به کار برده میشود تا کشور را برای یک نبرد پنداری آماده کند. فریدریشمرتز، وابستگی به آمریکا را گرفتاری راهبردیِ اروپا و آلمان میداند، اما بهجای رایزنی، وارد کارزار جنگافزاری با روسیه شده است. هزینهی چهارصد میلیارد یورویی ارتشآلمان، بدهی کشور را از ۶۴٫۵٪ به نزدیک ۷۵٫۵٪ تولید ناخالص ملی بالا خواهد برد.
سارا واگنکنشت (Sara Wagenknecht)، سیاستمدار آلمانی در ۱۷ آوریل ۲۰۲۵ از جنگخواهی آلمان انتقاد کرد.او میگوید که در شرایطی که نشانههایی از امید به پایان درگیریها در اوکراین با گفتوگوهای میان آمریکا و روسیه پدیدار شده، فریدریش مرتز بهجای بهرهگیری از این برنامه برای صلح، با برنامه فرستادن موشکهای دوربرد توروس به اوکراین، آتش تنشها را دامن میزند.
این گام نهتنها نابخردانه است، بلکه بهمعنای درگیری سرراست آلمان در جنگ و رویارویی با یک نیروی اتمی خواهد بود. او میافزاید که موشکهای توروس نیازمند برنامهریزی از سوی نیروهای آلمانی هستند. برای همین، آلمان یکی از بازیگران اصلی این جنگ خواهد شد. چنین تصمیمهایی، آلمان را از راه آشتی دور کرده و کشور را به پرتگاه ناامنی و بحران اقتصادی میکشاند. واگنکنشت میگوید هرکه بهجای گفتوگو و سازش، آلمان را به رویارویی با روسیه براند، نهتنها شایستهی جایگاه صدراعظمی نیست، بلکه خطر بزرگی برای آیندهی این کشور خواهد بود.
در رسانهها، زبان جنگ بخشی از گفتمان سیاسی روزانه شدهاست.جنگافزارها «سیاست امنیتی» خوانده میشوند، کنشهای جنگی زیر واژگان خطر پوشانده میشوند و مرگ انسان در جنگ به «هزینه» کاهش مییابد. این دگرگونی زبانی نشانهای است از خوی دادن ما به تندخویی و ستیزهجویی. امروز، بیش از هر زمان دیگری، صلح به پشتیبانی همگانی نیاز دارد.
پیمان دوگانه میان اتحادیه دموکرات مسیحی و حزب سوسیال دموکرات، نه راهحلی برای افت اقتصادی است و نه پاسخی به چالشهای اجتماعی. این پیمان، بازتابی آشکار از جنگخواهی بیپایان، کاهش تولید صنعتی و گسترش تنگدستی است. آلمان که پس از دو سال افت، «بیمار اروپا» خوانده میشود، اکنون در آستانهی سالهای سوم و چهارمِ افت، بهجای سرمایهگذاری در رفاه همگانی و تولید، آیندهی اقتصادی کشور را قربانی بلندپروازیهای جنگی میکند.
برنامههای بازنشستگی مرتز و همپیمانانش در حزب سوسیال دموکرات، ضربهی بزرگی است به ۳.۵ میلیون بازنشستهای که در مرز تنگدستی زندگی میکنند، و ۱۶ میلیون کارکنان کنونی در آینده با کمتر از ۱۲۰۰ یورو باید زندگی خود را بگذرانند. این سیاستها نهتنها از سالمندان پشتیبانی نمیکنند، بلکه امنیت سالخوردگی را نابود میسازند. مرتز میخواهد هزینهی گرما و سوخت را افزایش دهد تا پول هزینههای جنگافزاری خود را فراهم سازد، آنهم در شرایطی که بسیاری از مردم بهدشواری از پسِ هزینههای زندگی برمیآیند.
واگنکنشت میگوید که این، سیاست زیستمحیطی نیست، سیاست تنگدستی است. گاز روسیه – ارزانتر و سازگارتر با محیط زیست – میتوانست جایگزینی شایستهای برای گاز گران و آلایندهی آمریکایی باشد، اما در تصمیمگیریهای کنونی، منافع مردم و محیط زیست، هر دو قربانی شدهاند. سرمایهگذاری کلان دولت در صنعت جنگافزار، آیندهی اقتصاد آلمان را ناروشن میکند.این هزینهها نه به کارآفرینی و نه به نمو راستین اقتصادی میانجامد.
برای نمونه، کارخانهی فولکسواگن در اوسنابروک – نمادی هشداردهنده از «اقتصاد جنگ» است که بهگمانِ بسیار به مالکیت راینمتال درخواهد آمد تا بهجای خودرو، تانک تولید کند. هر یورویی که برای جنگافزارها به کار برده میشود، از بودجه آموزش، بهداشت و زیرساختهای غیرنظامی دزدیده میشود. نتیجهاش، کاهش کارایی، کاهش کارآفرینی پایدار و افزایش تنگدستی خواهد بود. بودجههای زیرساختی، در عمل، هزینهی آمادهسازی راههای نظامی برای ناتو خواهند شد – نه نوسازی مدارس و بیمارستانها.آلمان دارد به پایگاه لجستیکی یورش به روسیه دگرگون میشود.
فرانسه: خیزش جنگافزار و چیدمان نو در سامانهی سرکردگی
فرانسه نیز، همگام با دیگر دولتهای اروپا، بر توان رزمی خود افزودهاست. هزینههای نظامی این کشور در سال ۲۰۲۵ – با هشتمین سال پیاپی افزایش بودجهی جنگی از ۲۰۱۷ تا کنون – به ۵۰٫۵ میلیارد یورو رسید. اگر فرانسه نیز راه آلمان را در پیش گیرد، بدهی آن شاید از ۱۱۰ درصد به ۱۲۰ درصد تولید ناخالص ملی در پنج تا ده سال آینده برسد.
بر پایهی برنامهی رسمی دولت برای سالهای ۲۰۲۴ تا ۲۰۳۰، پیشبینی میشود این هزینهها تا ۲۰۲۹ به بیش از ۶۷٫۸ میلیارد یورو برسد. بخش بزرگی از این پول برای نوسازی زرادخانهی هستهای فرانسه، بهویژه با پرداخت ۲۶ میلیارد یورو در سال ۲۰۲۵، کنار گذاشته شدهاست.
در زمینهی نیروهای دریایی، سرمایهگذاری در زیردریاییهای نوین (SNLE 3G) و جایگزینی ناو شارل دوگل، بخشی از روند افزایش توان دریایی کشور است. همچنین، ساخت سامانهی پرتابگر موشک با الگوبرداری از HIMARS آمریکا، نشانهای از کوشش فرانسه برای کاهش وابستگی به تولیدگران خارجی و پشتیبانی از انحصارهای جنگافزارسازی بومی است — راهی که میتوان آن را در راستای رویکرد درونگرای جنگمحور خواند.
مکرون آشکارا از افزایش بیشتر هزینههای جنگی پشتیبانی کرده و از رساندن این هزینهها به بیش از ۳ درصد کل تولید کشور سخن گفتهاست. فراتر از آن، دولت در پی راههای تازه برای پشتیبانی مالی از برنامههای جنگی است. برای نمونه، صندوقی که مردم در آن سرمایهگذاری کنند تا هزینههای ارتش فراهم شود — برنامهای که نشان میدهد چگونه سرمایهی مالی به جنگافزارسازی گره میخورد.
چنانکه لنین یادآور شدهبود، در سامانهی فرمانروایی نوین، جنگ نه تنها ابزار زور، که بخشی از چرخ اقتصاد است. خیزش بودجههای جنگی در فرانسه و آلمان، تنها واکنشی به خطر بیرونی نیست، بل نمودِ روند بازچینی سرمایه در روزگار واپسین امپریالیسم است.
راهبرد جنگی بریتانیا
همزمان، روزنامهی تایمز مینویسد که بریتانیا خود را برای رویارویی با روسیه آماده میکند. برنامههای ویژهی دوران جنگ سرد دوباره به کار گرفته شدهاند و پناهگاههای زیرزمینی برای کارپردازان کشور و دودمان پادشاهی آماده میشوند، چنانکه گویی جنگ جهانی تازه ناگزیر است.
در بهار ۲۰۲۴، رهبر بریتانیا برنامهای برای رساندن هزینههای جنگ به ۲٫۵ درصد از دارایی ملی – ۹۰ هزار میلیون پوند در سال – تا ۲۰۳۰ را آشکار کرد. این گام که با نام «آمادگی رزمی» از سوی دولت رونمایی شده، نه پاسخی ساده به خطر بیرونی، که کوششی برای استوارسازی جایگاه بریتانیا در ساختار پرتنش سرمایهداری است.
همزمان، بریتانیا در اندیشهی گسیل ناوگروه رزمی خود – به سرکردگی ناو هواپیمابر «شاهزاده ولز» و همراهی ۲۴ جنگندهی اف-۳۵ و ناوهای پشتیبان همپیمانان – به آبهای شرق آسیا در سال ۲۰۲۵ است. این کنش نشانگر دگرگونی راهبرد جنگی بریتانیا از درگیریهای کوچک به بازی بزرگ جهانی است؛ نمونهای از بازچینی جایگاههای چیرگیخواهانه در ستیز با پیشرفت چین.
در خود بریتانیا، گروههای صلحخواه سخن از افزایش اندیشهی جنگی در زندگی همگانی زیر نام «میهنپرستی همگانی» میرانند. این پدیده دربرگیرندهی برنامههایی مانند گسترش گروههای جوانان نظامی، آموزشهای رزمی در آموزشگاهها، و پروژههای «فرمانبرداری سربازی» است – کوششی برای پذیرفتسازی ارزشهای جنگخواهانه در ساختارهای اجتماعی.
تاریخ گواه است که پیامدهای جنگافروزی تنها در برونمرزها نمیماند، بلکه چونان فرآیندی ایدئولوژیک، خود را در پیوندهای اجتماعی بازتولید میکند. نیرومندی این ارزشها در بریتانیا، همزمان با افزایش هزینههای جنگ، نمایانگر گذار به مرحلهای است که سامانهی سرمایهداری ابزارهای جنگی را نه تنها برای چیرگی بیرونی، که برای ستم طبقاتی درونی به کار میگیرد.
شعار فرمانروایان این است که اروپا باید از آمریکا جدا شود و بیمیانجی با روسیه درگیر گردد. در سال ۲۰۲۵، اروپا منطق زور و جنگپیشگی را بهجای ندای خردمندانهی کندی برگزیده است.
اگر بیم روسیه را بتوان جدی دانست، فزونی جنگافزار پاسخ درستی نیست. بازانجام لغزشهای دوران جنگ سرد، گردونهی بیباوری و دشمننمایی، جهان را ترسناکتر و ناپایدارتر میسازد. در این شور جنگافروزی واگیر، کشورهای اروپایی رایزنی را کنار نهادهاند و آمادهاند هزینههای رفاه همگانی را کم کنند تا به آرزوی نیروی جنگی بیشتر دست یابند.
آیا روسیه به راستی برای امنیت اروپا خطرناک است؟
هماکنون، کشورهای اروپاییِ همپیمان ناتو نزدیک به چهار برابر روسیه برای ارتش هزینه میکنند. این فزونی جنگافزار، حتی از دیدگاه نظامی نیز پذیرفتنی نمینماید.
سنجش توان جنگی ناتو و روسیه: از بودجه تا جنگافزار
بر پایهی آمارهای U.S. State Department، SIPRI Yearbook 2024، و گزارشهای DoD آمریکا دربارهی قدرت نظامی روسیه، آمادگی جنگی روسیه و ناتو در زمینههای گوناگون این گونه مینماید:
در میدان سنجش توان رزمی، ناتو و روسیه در شاخههای گوناگون با هم سنجیده میشوند. این سنجش، بودجهی نظامی، شمار تانکها، هواپیماها، نیروی انسانی و تولید موشک را در بر میگیرد:
- ناتو در سال ۲۰۲۴، ۱.۴۴ تریلیون دلار (۱۴۴۰ میلیارد دلار) هزینههای جنگی داشته است.
- بودجهی نظامی روسیه در همین سال ۱۳.۱ تریلیون روبل، برابر با ۱۴۵.۹ میلیارد دلار بوده است.
به سخن دیگر، ناتو در سال گذشته ده برابر روسیه هزینهی نظامی داشته است.
سنجش جنگافزاری در سال ۲۰۲۴:
- تانکها: ناتو ۱۱٬۳۹۰ دستگاه، روسیه ۱۴٬۷۷۷ دستگاه
- هواپیماهای جنگی: ناتو ۲۲٬۳۰۸ فروند، روسیه ۴٬۸۱۴ فروند
- نیروی انسانی: ناتو ۳.۳۹ میلیون نفر، روسیه ۱.۳۲ میلیون نفر
زرادخانهی موشکی روسیه (برآورد ۲۰۲۴):
- موشکهای قارهپیما (ICBM): ۵۰۰ فروند (سارمات، یارس، توپول-M)
- موشکهای برد کوتاه/میانبرد (SRBM/IRBM): بیش از ۱٬۰۰۰ فروند (ایسکندر-M)
- موشکهای کروز: بیش از ۳٬۰۰۰ فروند (کالیبر، Kh-101، کینژال)
- سامانههای پدافند هوایی و موشکی: بیش از ۲٬۰۰۰ فروند (S-400، S-500)
برآورد: موشک: ۵٬۰۰۰ تا ۱۰٬۰۰۰ فروند
زرادخانهی موشکی ناتو (برآورد ۲۰۲۴):
- ICBMهای آمریکا: ۴۰۰ فروند (مینتمن III)
- SLBMها: بیش از ۱٬۰۰۰ فروند (ترایدنت II)
- موشکهای کروز: بیش از ۵٬۰۰۰ فروند (تاماهاوک، استورم شَدو، JASSM)
- موشکهای تاکتیکی (HIMARS، ATACMS): چند هزار فروند
- پدافند هوایی و موشکی: بیش از ۲٬۰۰۰ فروند (پاتریوت، THAAD)
برآورد: موشک: ۱۰٬۰۰۰ تا ۱۵٬۰۰۰ فروند موشک
این دادهها نشاندهندهی نابرابری چشمگیر در توان نظامی ناتو و روسیه است. ناتو در زمینههایی مانند بودجه، نیروی انسانی، شمار هواپیماها و موشکها پیشتاز است، روسیه تنها در شمار تانکها برتری دارد. این ناهمگونی، نشاندهندهی بیپایگی بهانههای جنگافروزانهی امپریالیسم غرب با نام «خطر روسیه» است. افزون بر این، یورش به هر کشور عضو ناتو با واکنش قاطع همهی اعضای آن روبرو خواهد شد. بند پنجم پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) پایهی همبستگی دفاعی این اتحاد است. در این بند آمده است که:
«هرگاه یک کشور عضو آماج یورش مسلحانه قرار گیرد، این حمله به مثابه حمله به همهی اعضا تلقی خواهد شد و دیگر کشورها باید از آن دفاع کنند؛ حتی اگر به معنای کاربرد نیروی نظامی باشد.»
در درازنای تاریخ ناتو، این بند تنها یکبار به کار گرفته شده: در سال ۲۰۰۱، پس از رویدادهای ۱۱ سپتامبر، برای حمله به افغانستان. یعنی نه اتحاد جماهیر شوروی و نه روسیه، هرگز به کشوری عضو ناتو یورش نبردهاند. روسیه ناتو را پیمانی ستیزهجو و گسترشخواه میخواند، اما پافشاری کرده که برنامهی یورش به هیچ کشوری در ناتو را ندارد.
در کنار ناتو، کشورهای اروپاییِ عضو اتحادیهی اروپا نیز جداگانه برای نیرومند کردن آمادگی جنگی خود بسیار هزینه کردهاند:
- در سال ۲۰۲۳، این هزینهها به ۲۷۹ میلیارد یورو رسید (افزایش ۱۰ درصدی در همسنجی با سال پیش)
- در سال ۲۰۲۵، این هزینهها پیشبینی میشود که به ۲۸۴ میلیارد یورو برسد
فراتر از ناتو، اتحادیهی اروپا برنامههایی چون “آمادگی ۲۰۳۰” را پیاده کرده است. این برنامه، که در مارس ۲۰۲۵ از سوی اورزولا فن در لاین (رئیس کمیسیون اروپا) پیشگزاری شد، هدفش نوسازی زیرساختهای دفاعی و کاهش وابستگی به متحدان فراآتلانتیکی است.
در کنار آن، پروژهی “سپهر آسمان اروپا (ESSI)” از اکتبر ۲۰۲۲ آغاز شده است. این برنامه در تلاش است تا با همکاری میان کشورهایی چون آلمان، بلژیک، فنلاند، نروژ و بریتانیا، سامانهای یکپارچه از دفاع هوایی را در پهنهی اروپا پدید آورد و امنیت هوایی را نیرومند کند.
با این همه، سران اتحادیهی اروپا روزانه به مردم میگویند که قارهی سبز هنوز با دشواریهایی در هماهنگی توانهای نظامی خود روبهرو است. سران اتحادیهی اروپا روزانه به مردم میگویند که بررسیها نشان میدهد که اروپا برای دستیابی به دفاعی مستقل، نیازمند افزایش نیروهای جنگی و بودجههای نظامی است.
افزون بر مشارکت کشورهای اتحادیه در ناتو، هزینههای مستقل دفاعی اتحادیهی اروپا نیز در سال ۲۰۲۳ بین ۱۵ تا ۲۰ میلیارد یورو برآورد شده است. بر پایهی گزارش European Defence Agency (EDA) 2023 و دیگر نهادهای اروپایی، این بودجه برای:
- فرستادن جنگافزار به اوکراین؛ کمک نظامی به آفریقا و بالکان؛ پژوهش و توسعهی نظامی در حوزههایی مانند موشکها، پهپادها، جنگ سایبری؛ گسترش زیرساختهای نظامی (جاده، ریل، بندر)؛ پروژههای مشترک (پهپادهای زیردریایی، دفاع هوایی) به کار برده شدهاست.
پایان سخن
افزایش هزینههای نظامی در اروپا، به بهانهی “امنیت”، بازتابی از بحرانهای درونی نظام سرمایهداری و تلاش برای گمراهی در بارهی چالشهای اقتصادی و اجتماعی است. این روند نه تنها تنشهای جهانی را افزایش میدهد، بلکه پولهای هنگفتی را از زمینههایی مانند آموزش، بهداشت و رفاه همگانی بر میدارد و برای ارتش هزینه میکند.
به جای بازانجامی نادرستیهای گذشته، اروپا باید به دنبال دیپلماسی و همکاری بینالمللی باشد، چرا که امنیت راستین تنها در سایهی سازش و گفتوگوی برابر شدنی است. شش دهه پس از سخنان کندی، درس اصلی تاریخ هنوز نادیده گرفته میشود: صلح پایدار نه با جنگافزار که با گفتوگو، سازش و با خرد جمعی به دست میآید.
هدفهای سران جنگخواه اروپا را میتوان کاستن انرژی شورشی فرودستان، گریز از بحرانهای درونی، بازسازی مشروعیت سیاسی و بازسازی اقتصاد تولیدی از راه دگرگونی گفتمان و کاربرد هزینههای جنگی برای تولید خواند. ولی رهبردی تضادهای ساختاری با جنگخواهی در برون از مرزها، همراه با بحرانهای اقتصادی و فزونی هزینههای جنگ، خشم فرودستان را بر انگیختهاست.
این سازوکار، الگویی همیشگی در سرمایهداری جهانی برای رویارویی با بحرانهای ساختاری است – دگرگونی روبنایی برای نگهداشت چیرگی طبقاتی و سرکردگی جهانی. آنگاه که اروپا با فزونی بیمانند بودجهی ارتش، در پی پندار امنیت است، همان وارونگی را انجام میدهد که کندی از آن هشدار داده بود:
جهانی که ناایمنتر میشود، درست به این دلیل که میکوشد خود را تا مرز نابودی مسلح کند.
این نکته نادیده گرفته میشود که امنیت تنها زمانی پدید میآید که همگان آن را احساس کنند؛ امنیت یک خواست همگانیست، حتا برای آنانی که ما دشمن میپنداریم.
پرسش این نیست که آیا در روزگار ناپایداری اقتصادی و تنگدستی، توان خرید هواگردهای جنگی بیشتر یا پناهگاههای ویژه را داریم یا نه – بلکه این است که آیا اروپا توان قربانی کردن صلح زیر پای جنگافروزان را دارد؟
شش دهه پس از سخنرانی کندی، پاسخ بهگونهای هشدارآمیز روشن است:
سران اروپا هنوز از برجستهترین آموزهی گذشته، یعنی گزینش تنشزدایی به جای زبان آهن و آتش چیزی فرا نگرفتهاند.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی است
زبان قهر چنگیزی است
بیا بنشین، بگو بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیّت، راه در قلب تو بگشاید
…
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار (مشیری)
Comments
آینده تاریک قاره سبز: زبان آتش و آهن، دهان دیپلماسی را بستهاست / سیامک کیانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>