“فلسفه زندگی”و مکاتب لیبرال، مارکسیست، آنارشیست / آرام بختیاری
فلسفه زندگی؛ محصول عرفان اشرافی بورژوایی غربی.
“فلسفه زندگی” نتیجه اندیشه 4 فیلسوف بورژاویی با نام: دیلتای، برگسن، شوپنهاور، و نیچه است که هرگونه امکان شناخت و موضوع شناخت را نسبی میداند. این جریان فکری شاخه ای از مکتب رمانتیسم آلمانی است که افکار: خردگریز، بدبین، نسبی گرا، شکاک، آگنوستیک، درونگرا، و لاادری را در فلسفه بورژوایی نمایندگی میکرد. چپ ها آنرا بیان بحران کاپیتالیسم در حال عبور به مرحله امپریالیسم ارزیابی میکنند. فلسفه زندگی جریانی است ذهنی و ایده آلیستی. آن تفکر اصلی جهانبینی فلسفه بورژوایی در عصر امپریالیسم است. فلسفه زندگی از نظر جهانبینی بیان بحران عمومی کاپیتالیسم و عکس العمل جهانبینی آن است. فلسفه زندگی مشاهدات الهامی حسی و غریزی ذهنی را اساس موضوع سیستم فکری خود قرار میدهد. آن نه تنها جریان فلسفه اواخر بورژوازی بلکه تمایلی است به جریان کل ایدئولوژی امپریالیسم.
خصوصیات منفی نام برده فوق پیرامون فلسفه زندگی موجب تشویق و رشد فاشیسم در اروپا شد. تاکید” فلسفه رندگی” روی شناخت الهامی حسی وحی ئی بدلیل خردگریزی، خلاف شناخت عقلگرایانه واضح و روشن و قابل تعریف نیست و از طزیق نسبی گرایی و راز و رمز عرفانی امیدوار است که دیگران نیز بتوانند از طریق الهام به نتیجه گیری مورد نظر و دلخواه آن برسند. منابع آن عبارتند از: رمانتیسم آلمانی قرن 18، فلسفه پوزیویتیسم شلینگ، نقد فرهنگی نیچه در قرن 19، و فلسفه ترس و هراس کیرکگارد. نخستین بار شلگل، فیلسوف رمانتیسم المانی، حدود 1800 میلادی مقاله ای با عنوان “درسهایی درباره فلسفه زندگی” منتشر کرد.
نمایندگان” فلسفه زندگی” غیر از برگسن فرانسوی و دیلتای آلمانی،عبارتند از: زیمل، اسپنگلر، فرایر، کلاگس، و اسپرانگلر. عناصر این فلسفه در بعضی از مکاتب فکری دیگر مانند: پراگماتیسم، پدیدار شناسی فنومنولوگی، و اگزیستنسیالیسم، دیده میشوند. برگسن و دیلتای تاکید زیادی روی تجربیات درونگرا و درونگرایی مشاهدات می نمودند. در این فلسفه: نیچه، کلاگه، و فرایر، آموزشهای زیست شناسانه نژادی ژنتیک و خونی را مطرح میکردند که مورد استفاده ایدئولوژی فاشیسم قرار گرفت. متفکری بنام میش، کتابی با عنوان ” رابطه فلسفه زندگی و فنومنولوگی” منتشر کرد. اصطلاح” فلسفه زندگی “در قرون 18-19 در فضای فرهنگی اروپا مطرح بود و اغلب در مقابل فلسفه نظری مطرح میشد و خود را فلسفه ای برای زندگی عملی؛ میان اشراف و روشنفکران بورژوازی معرفی نمود. فلسفه زندگی در قرن 20 فقط در فرانسه و در آلمان تداوم زمانی یافت.
نمایندگان “فلسفه زندگی”، عقلگرایی فلسفه کلاسیک بورژوازی را با خردگریزی ایده آلیستی عوض نمودند و بجای شناخت علمی، شناخت الهامی حسی را مورد توجه قرار دادند. حتی گروهی از متفکران لیبرال اعتراف نمودند که اساس” فلسفه زندگی” متکی به: خردگریزی رمانتیسم، ایده آلیسم شلینگ، عرفان برگسن، و نقد فرهنگی نیچه، است. طرفداران فلسفه زندگی اشاره میکنند که در جریان مشاهدات فرد، وحدت عین و ذهن اتفاق می افتد. در فلسفه زندگی مهمترین مقوله های زندگی یعنی: معنی، ارزش، هدف، ساختار، زمان، تحول، رابطه کل و جزء، خاص و عام، مورد توجه قرار میگیرند. در این فلسفه ادعا میشود که: زندگی، کل انسان و جهان و ماهیت آندو را نشان میدهد، انسان موضوع است، و جهان عین و واقعیت میباشد. تمام تولید و خلاقیت انسان عملکرد های زندگی هستند. زندگی موضوع مهم هستی است. فهم و درک نیز یک عملکرد زندگی است. فلسفه زندگی اغلب محتوایی انتقادی نسبت به فرهنگ دارد. خصوصیات دیگر فلسفه زندگی عبارتند از: خردگریزی آشکار و ایده آلیسم عینی رو به زوال؛ با یک تمایل مداوم به آیده آلیسم ذهنی، یاس شناختی، آگنوستیک لاادری براساس رمز و راز عرفانی، خودسری و بی منطقی متدیک، نسبی گرایی آگاهانه، با چاشنی های پوزیویتیستی، و راسیسم بیولوژیک.
دیلتای(1911-1833.م)، فیلسوف آلمانی، نویسنده مقالاتی درباره “روش شناسی فلسفه زندگی”، به جای توضیح عقلگرایانه جهان و زندگی، از دید عرفانی استفاده میکرد که خاص روشنفکران برگزیده بورژوازی و اشراف بود. او میگفت: هرشناخت انسانی نسبی است، همه چیز بشکل پروسه و جریان جاری است و چیز ثابتی وجود ندارد، انسان در پروسه و جریان تاریخ حل و ذوب میشود، زندگی فقط بشکل مشاهدات و تجربیات انسانی وجود دارد. دیلتای و برگسن پیرامون نقش علوم تجربی و علوم انسانی برای شناخت” فلسفه زندگی” شبیه هم فکر می نمودند.. او میگفت: رابطه اشیاء و موضوعات در طبیعت، صوری و آبستراکت است ولی در موضوعات روانی و تاریخی زنده و تجربی است. درک مسائل طبیعی در جهان بشکل روانی تجربه میشود و نه در متدهای علمی عقلگرایانه. دلیل این تفکر خردگریزانه قطع رابطه با سنت مترقی و روشنگری، و فلسفه کلاسیک بورژوازی بود که دیلتای آگاهانه به آن می پرداخت. وی اعتراف نمود که: انسان روی خرابه های سنت مذهبی، ادعاهای متافیزیک، و سیستم های متظاهر فرهنگی، زیست میکند. خرد گریزی دیلتای به نقل از مارکسیست ها: همراه با یاس و ناامیدی، شکست و ضعف نیروی جسمی، غرایز ناشناس تیره، رنج و محدودیت ناشی از توهمات، و حصارهای بیشمار زندگی، بود.
برگسن(1941-1859.م)، نویسنده فرانسوی و برنده جابزه نوبل ادبیات، نویسده کتاب “تحولات اخلاق”، دومین فیلسوف مدرن “فلسفه زندگی” کوشید تمام اتفاقات جهان و زندگی را بر اساس مفهوم زندگی توصیح دهد. او میگفت: نیروی خلاق زندگی موجب تحول جهان شده است و عالی ترین سطح این اصل و پرنسیپ، انسان و آگاهی اوست. در نظر برگسن عقل و فهم قادر نیستند ماهیت واقعیات را توضیح دهند، فقط الهام است که اسیر زمان و مکان عقل و فهم نیست و قادر است جهان و واقعیات را شرح دهد. در الهام مورد علاقه طرفداران فلسفه زندگی، تداوم زمانی محض وجود دارد که نوعی مشاهده با جریان آگاهی است. باید پرسید: چه رابطه ای میان الهام و روشنفکری، یا میان الهام و آگاهی وجود دارد ؟ برگسن میگفت: زمان وابسته و اسیر آگاهی است. تداوم زمان محض شرط آزادی انسان است.
برگسن که در خانوده ای یهودی بدنیا آمده بود، میگفت: مسیحیت و اخلاق مسیحی باید نیروی خلاق فلسفه زندگی باشد. او در رابطه با نیچه گفته بود: زندگی اصل و پرنسیسپ هستی است. فلسفه زندگی در ادبیات و هنر نیز آثاری را بخود اختصاص داد؛ مثلا آثاری از مارسل پروست و دالی. در نظر برگسن زندگی یک رودخانه جاری ابدی است و فلسفه یک عمل ساده است که در آن همیشه خلاقیت را میتوان تجربه کرد. بیش از 2300 سال است که فلسفه مراقب و محافظ زندگی است از طریق: لذت روشنفکری اپیکور، آرامش و قناعت رواقی، و شکاکی پیرون. برگسن میگفت الهام و حس، ابزار شناخت هستند و نه تفکر و اندیشه. جستجوی رمز و رازهای فلسفه زندگی مهمتر از تفکر مکانیکی عصر جدید است. فلسفه در جستجوی زمان برباد رفته است. دالی پیرامون تابلو نقاشی های حلزونی اش میگفت: مقوله اصلی زندگی، زمان جاری بشکل زمان خلاق است چون زمان جاری از طریق الهام، لحظه شناخت است.
— بی دلیل نیست که مورخین مارکسیست فلسفه؛ این چنین نقدی بی رحمانه و نابودکننده به این “فلسفه زندگی” کذایی هپروتی ؛در دانشنامه های چپ نموده اند.
پاسخ به این:
.
“شعور و فهم ات را در پایان نشان دادی ! شارلاتانیسم در بحث با کمونیست ها شانسی ندارد.
در زبان فارسی به آدم پر رو و بی منطق میگویند سنگ پای قزوین. من میگویم گاو نر است آدم سوسول بورژوا میگوید بدوشش ! …”
.
هرچه دلت میخواهد فحش بده. از اول هم تو مهم نبودی، آرشیو شدن این صفحه مهم بود، مستند شدن و اثبات تجربی بی منطق بودن ارتجاعی مثل افکار تو.
.
حالا یکروزی تونستی بگی که مقاله به کلمه “آنارشیست” در عنوانش چه ربطی دارد بگو، نترس.
.
آنارشیست-کمونیست
شعور و فهم ات را در پایان نشان دادی ! شارلاتانیسم در بحث با کمونیست ها شانسی ندارد.
در زبان فارسی به آدم پر رو و بی منطق میگویند سنگ پای قزوین. من میگویم گاو نر است آدم سوسول بورژوا میگوید بدوشش !
من چند بار گفتم که آنارشیسم یک رمانتیسم و فرقه التقاطی است که نظراتش را از مارکسیسم و لیبرالیسم گرفته.باز چانه میزند که گاو نر را بدوشید. به این دلیل در ایران و در جهان هوادارن آنارشیسم از هر فرقه اسلامی کمتر است.
بقول شریعتی بهتر است تو از آنارشیسم دفاع نکنی چون بیسواد هستی و باقیمانده آبروی آنارشیسم را هم بردی.
وقتی میگویی سرخپوستان خالق مکتب روشنگری هستند و دارای جامعه کمونیستی بودند .معلوم است سواد و شخصیت ات در چه لول و سطحی است.
هواداری از ویکیپدیا و از اسلام سیاسی حاکم و از آخوندها و از تجزیه ایران و از مرد ستیزی، نشان میدهد چه آنارشیسمی را نمایندگی میکنی!
خوب پس قبول کردی مارکس آنارشیست بود و چون خودت گفتی آنارشیسم در زمانهای قدیم هم بوده، پس این مارکس بوده که آنارشیسم ش را از آنارشیستها گرفته. مارکس کمونیست ش را هم از آنارشیستها گرفته اما تو بی خبری. در چندین دهه فعالیت علیه ارتجاع خیلی دیدم که هیچی از مارکسیسم نمیدانند اما چماق مارکسیسم بر سر دیگران می زنند. اما اینجا کار تو خراب است. آنها فکر میکردند که با نوکری برای ارباب رهبر حزب و تشکیلات به نوائی میرسند. رهبران هم این مگسان را دور خودشان جمع میکردند.
اما نیت تو فقط آن نیست، نیت تو این است که مارکسیستها را بیاندازی به جان من و آنها را روی اصل وطن پرستی فریب بدی. اما اول اینکه مارکسیستها گول تو را نمی خورند و تو هستی که به برده انها تبدیل میشوی، دوم اینکه مارکسیستها میدانند که من چه میگویم و از تو دفاع نمی کنند.
حالا بلاخره می آیی توضیح بدی که مقاله به کلمه “آنارشیست” در عنوانش چه ربطی دارد یا اینکه کماکان به سفسطه ات ادامه میدهی، جناب بورژوای وطن پرست هوادار هیتلر و سلطنت مطلقه پارسی ضد عرب و ضد مسلمان؟
آنارشیست-کمونیست
این جمله:
“مارکسیستها ایده الهای آنارشیستها را پذیرفته اند و در حقیقت آنارشیست هستند و در حقیقت جامعه بدون دولت از خودشان نیست از مارکسیستهاست.”
باید به بشود این:
مارکسیستها ایده الهای آنارشیستها را پذیرفته اند و در حقیقت آنارشیست هستند و در حقیقت جامعه بدون دولت از خودشان نیست از آنارشیستهاست.
آنارشیست-کمونیست
تقصیر سرکار است که نظر مارکس در باره محو شدن دولت را در مرحله کمونیسم نمی دانی و نمی فهمی .
چون هر دانش آموز مدرسه این تئوری و پیش بینی را شنیده است.نظر انحلال دولت را هم آنارشیست ها از مارکسیست ها گرفتند یا ربودند.
وقتی گفته میشود باید با 2500 سال فلسفه سیاسی تاریخ سیر اندیشه غربی آشنا شد یعنی اینگونه موارد.
ولی معمولا
بیسوادها سفسطه میکنند در بحث.
قبلا برای ژست روشنفکربازی بارها اینجا نوشتی که مارکس را قبول داری ولی مارکسیسم را خیر!
آخوندها و آنتی کمونبست ها سالها نوشتند که مارکس گفته من مارکسیسم نیستم. هدف وسیله را توجیه میکند(ماکیاولی). کمونیست یعنی خدا نیست(از آخوند ساواکی)!
جمع بندی:
پس موضوع روشنگری سرخپوستها حل شد.
یکی بودن لیبرالیسم و آنارشیسم توضیح داده شد. التقاطی بودن آنارشیسم از نظرات مارکس و لیبرالها هم بیان شد. امیدوارم دیگر نخواهی با این شمشیر شکسته و پای چوبی مانند دنکیشوت، آسیابهای بادی را برای تجزیه وطن به کار بیندازی.
خلاصه نکات مهمی را اینجا از نعمت مردسالاری آموختی. عذز خواعی عملی است بورژوایی سوسولی، و کمونیست ها آنرا بعد از انحلال دولت نیز از فرهنگ اسلامی و سلطنتی طبقاتی پاک خواهند نمود (رفیق مائو تسه دونگ)!
“مارکسیست ها هم میگویند :یاواش یاواش بعد از مرحله سوسیالیسم؛ در عصر کمونیسم ،دولت فینیش و یاختی.’”
پس:
مارکسیستها ایده الهای آنارشیستها را پذیرفته اند و در حقیقت آنارشیست هستند و در حقیقت جامعه بدون دولت از خودشان نیست از مارکسیستهاست. متاسفانه، مرحله سوسیالیسم مارکسیستها شد مرحله سرمایه داری دولتی، رکود، بحران و سرنگونی احزاب مارکسیستی و همیشه بخاطر منطق حزب و دولت هیراشی همینطور خواهد بود.
.
یا اینکه این را هم نمی فهمی و فقط کپی کردی؟ کپی کردی بدون اینکه بفهمی حالا خودت بدون اینکه بدونی داری میگی مارکسیستها آنارشیست هستند.
.
آنارشیست-کمونیست
ماشالله مارکسیست ها نیاز به منابع لیبرال و ویکیپدیا و غربی ندارند.
تاکنون حداقل 3 بار گفته شده که زبان فارسی ات برای بحث های اجتماعی سیاسی تئوریک کافی نیست.چون : ——–
در منابع علمی و در مارکسیسم ، مکتب آنارشیسم 90 درصد نظرات مکتب لیبرال است.یا ربودههای این مکتب !
آنارشیسم مربوط به مرحله فئودالیسم ورمانتیسم و پیش از سرمایه داری و پیش از امپریالیسم است .
ولی مکتب لیبرال ، کاپیتالیسم و بازار آزاد را توجیه میکند.
آنارشیسم برای فریب بچه بورژواها و فئودالهای اقلیم و بادکوبه و قره باغی ها شعار شورا و انحلال دولت میدهد.
و لیبرالیسم میگوید دولت در چاپیدن خلق خدا دخالت نکند و بجای شورا، مجلس و انتخابات الیت و برگزیدگان را توصیه میکند.
مارکسیست ها هم میگویند :یاواش یاواش بعد از مرحله سوسیالیسم؛ در عصر کمونیسم ،دولت فینیش و یاختی.
بدون منابع مارکسیستی روشنفکران لیبرال مجبورند سراغ خاطرات میسیونرهای مسیحی . کلنیالیست های مهاجم اروپایی، و آثار آنتی کمونیست های آکادمیک، و یادداشتهای افسران استعماری ، و حدیث و روایات اصلاحگرایان اسلمی بروند.
این را فراموش کردم:
.
“این آنارشیست ویکیپدیایی ،خاطرات و یادداشتهای استعمارگران غربی و میسیونرهای مذهبی و طلاجویان مهاجران اروپایی در امریکای شمالی و در استرالیا را تحقیقات اجتماعی و انسانشناسی جا می زند، چون افق دیدش همان اقلیم و ویگیپدیای فضای مجازی است.”
.
پاسخ:
نقل قولهای من از کتاب دو تا مردم شناس با مدرک دکتراست. این کتاب در سال ۲۰۲۱ جایزه هم گرفته.
اسم کتاب را نمی گویم چون لیاقت او جهلی است که در آن خوشحال است، شعارها و کلمات را می دزدد و در خدمت ارتجاع وطن پرستی اش و گول زدن زنان و کارگران بکار می برد.
خوانندگان علاقه مند حتما خودشان اسم این کتاب را پیدا خواهند کرد.
آنارشیست-کمونیست
نتوانست توضیح بدهد که ربط بین کلمه آنارشیست در مقاله با خود مقاله جیست گفت ربط دارد اما نتوانست توضیح بدهد چه ربطی دارد.
شروع کرد به عوض کردن موضوع بحث، یکی بعد از دیگری مجبور شد یا شعار بدهد یا دوباره موضوع را عوض کند. در موضوعات جدید هم درمانده شد.
پس، بلاخره، ربط کلمه آنارشیسم با مقاله چیست؟
بگو الکی گفتم، قابل قبول است!
آنارشبست-کمونیست
بقول جرچ لوکاچ: غرب زدگی و اروپا زدگی و بیگانه زدگی و رمانتیسم گذشته پرستی ،یعنی این.
نوستلژی نسبت به فرهنگ و جغرافیا و زمان های گذشته در اروپا مد بود.
این غرب زدگی در قرون 19/17 میلادی، حتی بشکل مکتب ادبی و سفرنامه نویسی در باره چندین کشور شرق و غرب وجود دارد. کارل مای آلمانی در باره سرخپوستان چندین رمان نوشته در حالیکه او کشور خود را هیچ گاه ترک نکرده بود و حتی به جرم دزدی در زندان دولت پروس بود.
این ادعاهای ایران ستیز و چپ ستیز و مارکسیسم ستیز و مردستیز به دلیل بی اطلاعی از ماتریالیسم دیالکتیکی و ماتریالیسم تاریخی و طبقاتی و نشناختن اندیشه و فرهنگ مترقی بشر است.
جایی که مانند کمون ها و چامعه سرخپوستی، مالکیت خصوی و مبارزه طبقاتی و منطق ماتریالیسم، وجود نداشته باشد، چگونه میتواند ارزش های عصر روشنگری را بشناسد که علیه: کلیسا و فئودال و شاه بود ؟ ! و مدافع بورژوازی نوخاسته و سرمایه داری آغازین و مدافع لیبرالیسم و تمرکز دولت و نظم بورژوایی و رابطه با همسایه گان و جهان و حتی طرفدار کلنیالیسم بود خود روشنگری.
مارکسیسم علم اجتماع و علم تاریخ و علم فرهنگ شناسی و علم هومانیسم است! باید به آن اعتراف کرد و 3 بار اشهد گفت ! و دست از شعار و تبلیفات برای ایدئولوژی های هپروتی رمانتیک و غرب زدگی برداشت !
کندیارونک (رئیس یکی از قبایل سرخپوستان) 1649-1701:
من 6 سال در باره وضعیت جامعه اروپائی فکر کردم و هنوز نمیتوانم راهی پیدا کنم که بگویم انسانی هستند.
فکر میکنم همین عقیده را حفظ میکنم تا وقتیکه آنها در این ذهنیت باشند که بین “مال من” و “مال تو” فرق وجود دارد.
من تاکید دارم که آنچه که شما میگوئید پول شیطان شیطان هاست، حاکم مستبد فرانسوی و منبع تمام زشتی؛ روح مبتذل قصابخانه زندگی. تصور کن که کسی در یک کشور پول زندگی کند و بتواند روحش را حفظ کند. پول پدر تجمل ، هرزگی، توطئه، دغلکاری، دروغ، خیانت و دوروئی ست – بدتر از بدترین رفتارها. پدر بچه هایشان را می فروشند، شوهرها زنانشان را، زنان به شوهرها خیانت میکنند، برادرها همدیگر را می کشند، دوستی ها دروغی ست، همه ش بخاطر پول …
.
مارکس حدود 150 سال بعد از کندیورنک:
پول وفاداری را به بی وفایی، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به شرارت، شرارت را به فضیلت، خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار، حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبدیل می کند.
.
یکی از افسران فرانسه بنام لاهونتن:
آنها معتقدند که نباید یک کسی بیشتر از دیگری داشته باشد، و ثروتمند باید احترام بیشتری داشته باشد. کوتاه اینکه، آنها میگویند، اسم وحشی که ما روی انها میگذاریم ، بهتر وصف ماست، چون خردی در اعمال ما دیده نمی شود.
پدر لی جیون، در سالهای 1630
تقریبا هیچ یک از آنها فاقد توانائی بحث کردن و استدلال خیلی خوب در مسائل مربوط به شناختشان نبودند.
پدر لالمانت:
حقیقت را بگم که در ارتبط با هوشیاری، بهیچ عنوان کمتر از اروپائی ها یا فرانسوی ها نیستند. من هرگز به چنین چیزی باور نداشتم که در میان هورنها (یک قبیله سرخپوست)، بدون تعلیم، طبیعت چنین فصاحت قدرتمند و حی و حاضری را عرضه کرده باشد که من تحسین کنم …
سایر کشیشهای فرانسوی مسیونر:
وحشی های آمریکای شمالی باهوش تر از بسیاری از اهالی کشور ما هستند.
.
آنارشیست-کمونیست
رنج مارکسیست نبودن و اشتباهات و توهمات ناشی از آن !
بی دلیل نیست که مارکسیسم را علم اجتماع و درک تاریخ و میزان حقیقت و معرفی واقعیات میدانند.
این آنارشیست ویکیپدیایی ،خاطرات و یادداشتهای استعمارگران غربی و میسیونرهای مذهبی و طلاجویان مهاجران اروپایی در امریکای شمالی و در استرالیا را تحقیقات اجتماعی و انسانشناسی جا می زند، چون افق دیدش همان اقلیم و ویگیپدیای فضای مجازی است.
چگونه ممکن است در میان جوامع اولیه که نه مالکیت خصوصی میشناسند و نه دچار بیماری طبقاتی هستند و نه سواد خواندن و نوشتن دارند و به قول انگلس و جک لندن درگیر مبارزه با طبیعت و خشونتهای آن هستند، انتظار داشت که با فلسفه و ارزشهای عصر روشنگری آشنا شده باشند ! ؟
جنبش روشنگری یک جنبش سکولار هومانیستی ماتریالیستی علیه نظام بی رحم فئودالی و ارتجاع کلیسای قرون وسطایی و حکومت شاهزادگان فاسد باجگیر بود .
از طرف دیگر جنبش روشنگری مدافع مالکیت خصوصی و آزادی های فردی لیبرالی و مشوق بورژوازی و طرفدار کاپیتالیسم نوخاسته بود. چگونه ممکن است قبایل ساه اولیه یا “وحشی” طبیعتگرا با این فلسفه و اندیشه آشنا بوده باشند؟ !
این ادعاهای این آنارشیسم نما نشان میدهد او چقدر با تاریخ و تحولات اجتماعی و فرهنگ بومی و فرهنگ طبقاتی آشنایی دارد.
به این دلیل هرکس حداقل برای مدتی مارکسیست نبوده باشد، نمی تواند در علوم انسانی و در علوم اجتماعی نظر بدهد.
اینها بخشی از تاریخ سیر اندیشه بشر در طول حداقل سه هزار سال فرهنگ و تمدن سندی و کتبی انسان هستند. که آنارشیست اقلیمی آنرا تمسخر میکند و فقط شعار شورا و اقتدار را لازم می داند.
کج فهمی و نیمه فهمی و دانش نیم بند خطرناکتر از نادانی کامل است.
برای خوانندگان احتمالی و یا آتی روشنگری،
.
از گزارشهای استعمارگران فرانسوی از زندگی قوم مونتاکنیز-نسکاپی در امریکای شمالی:
“من باور ندارم که مردمی بر روی زمین آزادتر از آنها وجود دارد و کمتر قادر به تسلیم اراده خود در برابر هر قدرتی است – آنقدر که پدران در اینجا هیچ کنترلی بر فرزندان خود، یا فرماندهان بر رعایا یا قوانین کشور بر هر فردی، ندارند, مگر در مواردی که هر یک راضی به تسلیم در برابر آنها باشد ….”
” بی نظمی در فرانسه بیشتر از جامعه اینهاست”
پدر لالمانت از تشکیلات جیسوئیت وابسته به سیستم مذهب کاتولیک، ۱۶۴۴
.
گزارشات متعدد در مورد اینکه زنان سرخپوست اینجا کنترل کامل بر بدن خود دارند، زنان ازدواج نکرده آزادی جنسی دارند، زنان ازدواج کرده میتوانند هر وقت اراده کنند، طلاق بگیرند.
.
کشیشها به اینها میگفتند “آزادی زشت وحشی ها”. تابع “یوغ قوانین خدا نیستند”
.
ترجمه لغاتی مثل ارباب ، اطاعت به زبان آن سرخپوستان بسیار مشکل بود چون چنین ذهنیتی نداشتند.
.
” از آغاز جهان تا آمدن فرانسوی ها، وحشی ها (سرخپوستان) هرگز نمیدانستند که ممنوع کردن صادقانه چیزی یعنی چه، تحت هیچ مجازاتی، هر چقدر سبک. آنها انسانهای آزاد هستند، هر یک خود را برایند دیگری میداند؛ و فقط وقتی از ريیس قبیله اطاعت میکنند که دلشان میخواهد”
پدر لالمانت، در دهه ۱۶۴۰
.
گبریل سگارد:
آنها همدیگر را دادگاهی نمیکنند، برای مالک شدن اصلا زحمتی نمی کشند. ما طمع کاریم.
مهمانواز هستند.
به هم کمک میکنند.
گدا ندارند، چه در شهر یا در دهگده
گدایی را بد میدانند
وقتی شنیدند که ما در فرانسه گدا داریم، گفتند خیلی بد است.
گفتند شماها اهل کمک نیستید، خشن و بی رحم هستید.
.
پدر پیر بیارد، ۱۶۰۸،
قوم میکماق در نووا اسکوتیا در مورد ما اینطور میگویند:
” همیشه می جنگید و دعوا میکنید، ما در صلح زندگی میکنیم.
شماها حسود هستید، طمع کارید، نه سخاوت دارید نه مهربانید؛
ما اگر یک تکه نان داشته باشیم، با همسایه شریک می شویم.
.
ما از شما فرانسوی ها ثروتمندتر هستیم.
شما تعلقات مادی بیشتری دارید اما تعلقات مهمتر آسایش، رفاه و زمان ندارید.
.
خیلی بیشتر …
آنارشیست-کمونیست
پاسخ به خزعبلات مدعی آنارشیسم اقلیمی.
آنارشیسم همان لیبرالیسم اولبه و عامیانه رمانتیک اشرافزادگان اروپایی و صاحبان مانوفاکتورها در قرن 18 است با شعار: محو دولت و تشکیل شورا.
سرخپوستی که تا ورود کلنیالیست های اروپایی بیسواد بود و از راه شکار و گردآوری دانه و میوه امرار معاش میکرد و لخت و عریان بود چگونه ممکن است ارزش های روشنگری را شناخته باشد که جنبشی بود غلیه کلیسا و فئودال و شاه و طرفدار بورژوازی و سرمایه داری ؟
حالا بگو خزعبلات گو و بیسواد و هپروتی کیست ؟
از آنارکوی ویکیپدیایی به کمونیست سرخپوستی.
بازهم پاسخ به خزعبلات جناب فاشیست ضد عرب و ضد مسلمان وطن پرست.
.
“اگر ریگی به کفش نداشتی اینهمه اسم مستعار عوض نمی کردی و دهها اسم مستعار عام را اشغال نمی کردی. حالا شدی آنتی فا”
من همیشه آنتی فا بودم، قبل از اینکه تو به روشنگری بیائی. وقتی آمدی دیدم آمده ای که جای فاشیستها را باز کنی. حالا فعلا رنگ عوض کردی و شده ای مثلا مارکسیست تا دوام بیاری. خیر، هر کامنت ت بیان افکار فاشیستی ات است.
من هر وقت اسم عوض کردم به نویسندگانی که من را می شناسم گفته ام. اما تو اسم های من را دزدیدی وو علیه آنارشیسم با ان اسمها کامنتهای بی محتوا نوشتی. حالا مجبور شده ای که دیگر ننویسی. عالی. بهتر است عذر خواهی هم بکنی.
.
“اگر کمنت های سانسور شده را می خواندی اینجا نمی نوشتی که سرخپوستان خالق عصر روشنگری هستند و حکومت آخوندها بر حگومت مارکسیستها برتری دارد.”
اول اینکه این ادعای من نیست، ادعای مردم شناسان است و برای آن اسناد تاریخی وجود دارد. کسی نگفت حکومت آخوندها بر حکومت مارکسیستها برتری دارد، چرا دروغ میگی. من همیشه گفته ام رژیم لنینی-استالینی-ترتسکیستی عین رژیم آخوندی فاشیستی بود. سند و مدرک هم دارم و مثل تو ایده هایم را از خوابم نگرفته ام.
.
“بخشی از عربهای آنتی فا مدافع ختنه دختران و پسران و حجاب اسلامی و قتل کفار و دگراندیشان هستند و ایرانیان را مجوس و متحد یهود میدانند.”
دروغ میگی. آنتی فای ضد زن و طرفدار حجاب اسلامی وجود ندارد، اگر ریگی در کفس نداری، مدرک بیاور. من خوب از انتی فا ها آگاهم. شاید فکر میکنی حماس آنتی فاست؟ از ندانی خجالت نمی کشی؟
.
“وقتی ماتریالیسم دیالکتیکی-تاریخی مارکس را نشناسی و ندانی، لابد سرخپوستان را موسس جامعه آنارشیستی بی طبقه تبلیغ میکنی.
ولی سرخپوست دارای جامغع طبقاتی نبود و در مرحله شکار و گردآوری غذا زندگی میکرد و به اندازه کافی آهو و گوز-ن و بوفالو و خوک و بوقلمون و برای شکار و میوه و گردو و بادام وعسل برای گرد آوری بود که مجبور نباشد مالکیت خصوصی را اعمال کند.”
اول اینکه من ماتریالیسم تاریخی را خوب می شناسم ودر دهها صفحه در سایت روشنگری توضیح داده و نقدش کرده ام، تو چی؟ نه میدونی مارکسیسم چیست و نه میدونی آنارشیسم چیست وگرنه نمی گفتی کمونیسم و آنارشیسم با هم جور در نمی آید. بهت گفتم که مارکس اساسا آنارشیست بحساب می اید اما تو سر در نمی آوری.
.
“ولی قبلا نشان دادی که سواد همان آنارشیسم ادعایی را هم نداری.”
تو هیچ وقت حتی نتوانستی بگوئی چه جمله ای از من آنارشیستی نیست و مثل حزب اللهی فقط الله اکبر شعار میدی.
.
“لابد کمونیسم سرخپوستی ات شبیه بهشت صدر اسلام است که خلقای عباسی در حرمسراها اجرا میکردند؟”
آنارشیسم کمونیستی امثال من خیلی روشن ضد هرگونه اقتدار است از جمله اقتدار فاشیستی وطنی تو. اگر دلت میخواد دوباره برایت توضیخ بدهم، میدهم ، ولی صد بار توضیح داده ام ولی متوجه نمی شیف تقصیر من نیست.
.
حالا توضیح بده ربط این مقاله با کلمه انارشیست در عنوان مقاله چیست.
حالا تو بیا توضیح بده که چرا کارگران ایران باید با بورژواهاشون برای حفظ تمامیت ارضی متحد شوند و یا مثلا از مارکسیستها سرقت کردی که جبهه خلق درست کنن.
حالا تو توضیح بده چرا فرهنگ انسان 3000 ساله است. ابرویت رفت؟
حالا تو توضیح بده چرا زن سالاری مهم است نه مردسالاری. چهار تا فاکت الکی آوردی که بگی زن سالاری وجود دارد اما آن فاکتها بیان مردسالاری است خودت هم خبر نداری.
.
مجددا میگم، فلاسفه روشنگری و حتی فمنیسم قرن هجدهم تحت تاثیر عقاید سرخپوستان آمریکای شمالی بود. آنها جامعه فرانسوی کانادا انگلیسی را در آن دوران نقد میکردند. میگفتند شماها سیستم قضایی درستی ندارید، طمع کار هستید، رقابت میکنید، دائم دعوا میکنید، خشن و آدم کش هستید. منبع بهت نمی دم تا تنبلی ذهنی ات باعث جهلت شود چون میدونم دنبال آن نمی روی. روشنگری خواننده ای ندارد وگرنه برای انها منابعش را می اوردم.
.
ببین من کماکان از اسم انارشیستی استفاده میکنم، اما تو حتی اسم هم نمیتونی بگذاری. میدونی نمیتونی بگی هیتلر یا موسیلینی و شاید خمینی. حالا یک اسم مارکسیستی انتخاب کن تا خودت را بهتر استتار کنی. معلوم نیست، کسی چه میداند، دزد اسم و شعار میتونه مامور رژیم هم باشه، مخصوصا اگر نتونه بحث کنه و نتونه وارد دیالوگ بشه. با پرخاش میخواهی حاکم شوی و تهدید کنی و بترسانی، خواب خوش.
.
آنارشیست-کمونیست
اهمیت تاریخی مارکسیسم از بین رفته و بعد از ده سال تمام سازمانها و شخصیت های مارکسیستی به خاطره تبدیل می شوند و نسل جدید به آنارشیسم کمونیستی روی می آورد. آنارشیسم کمونیستی توانائی تطبیقی بهتری دارد تا کلیشه سازی از افکار مارکس. روند چنین چیزی یکی دو دهه هست که شروع شده است. به ایرانی ها هم سرایت کرده و تعداد آنارشیستها رو به افزایش است. بازگشت به حزب سازی و دولت مارکسیستی سازی غیر ممکن است چون تاریخا شکست خورده و کسی حاضر نیست آزمایش شکست خورده را دوباره تکرار کند، این کار هزینه کذافی دارد و بیشتر کمدی است تا موثر.
انقلاب حداقل یعنی از بین بردن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتب – یعنی علیه سلطه طلبی و اخلاق آن. پرولتاریا نمیتواند سلطه داشته باشد، چون نمیتواند استثمارگر باشد. سلطه بر بورژوازی ممکن نیست، چون بورژوازی از بین می رود. اما سلطه بر کارگر ممکن است چون بورژوازی می سازد و کارگر را نگه میدارد. مارکسیستها باید یک روزی این منطق را بفهمند و دست از کلیشه های خود بردارند. دیر نیست، دور هم نیست.
آنارشیست-کمونیست
اگر ریگی به کفش نداشتی اینهمه اسم مستعار عوض نمی کردی و دهها اسم مستعار عام را اشغال نمی کردی. حالا شدی آنتی فا
اگر کمنت های سانسور شده را می خواندی اینجا نمی نوشتی که سرخپوستان خالق عصر روشنگری هستند و حکومت آخوندها بر حگومت مارکسیستها برتری دارد.
بخشی از عربهای آنتی فا مدافع ختنه دختران و پسران و حجاب اسلامی و قتل کفار و دگراندیشان هستند و ایرانیان را مجوس و متحد یهود میدانند.
وقتی ماتریالیسم دیالکتیکی-تاریخی مارکس را نشناسی و ندانی، لابد سرخپوستان را موسس جامعه آنارشیستی بی طبقه تبلیغ میکنی.
ولی سرخپوست دارای جامغع طبقاتی نبود و در مرحله شکار و گردآوری غذا زندگی میکرد و به اندازه کافی آهو و گوز-ن و بوفالو و خوک و بوقلمون و برای شکار و میوه و گردو و بادام وعسل برای گرد آوری بود که مجبور نباشد مالکیت خصوصی را اعمال کند.
ولی قبلا نشان دادی که سواد همان آنارشیسم ادعایی را هم نداری.
لابد کمونیسم سرخپوستی ات شبیه بهشت صدر اسلام است که خلقای عباسی در حرمسراها اجرا میکردند؟.
http://iranglobal.info/node/187371
پاسخ به خزعبلات جناب وطن پرست، شاید برای بقیه آموزنده باشد:
.
مقدمه اینکه، 1 – نتونستی توضیح بدی که این مقاله چه ربطی به انارشیسم دارد. سعی کردی بحث را عوض کنی، 2 – گفتی تاریخ فرهنگ بشر 3000 سال است فهمیدی نیست حالا خودت را به کوچه علی چپ می زنی. 3 – گفتی آنارشیسم با مارکسیسم جور نیست دیدی که هست، هیچ جوابی نداری ، 4 … غیره. حالا خوبه دیگر اسمهای من را نمی دزدی. یا شاید هم روشنگری ادب ت کرده.
بجای قبول خالی بودن ذهنت ات، حالا شروع کردی بحث را به جای دیگر کشاندن تا در آنجا هم ببازی. ببینیم چطور و چه وضعی داری.
.
“پتک وچکش واقعیات اجتماعی و سیاسی مهمتر از لینک های مشکوک تجزیه طلبان یا آنارشیست های بی مسئولیت است.”
پتک و چکش واقعیات نشان داد که اتفاقا لیبرالیسم را با دموکراسی بقل هم میگذارند و دلیلش را هم دیدی و به سرت اصابت کرد. ما کارگران کمونیست و آنارشیست فقط وقتی مسئولیت قبول میکنیم که در طرح مسئولیت شرکت داشته باشیم. ما مثل تو تو سری خور نیستیم.
.
“در طول 120 سال مبارزات چپ ایران غیر از مارکسیست ها چه اثری از آنارشیسم در جامعه ایران دیده میشود؟”
اگر معیار اثر گذاری نه حقایق بلکه اثر ایدئولوژی هاست، “انقلاب” شاه و ملت و اصلاحات ارضی آمریکا-شاه و ضدیت با آن یعنی خمینیسم بیشترین اثر را گذاشته و اینکه تو در غرب هستی و غرب زده، از آن است نه از مارکسیسم. مارکسیستها بیشتر در زمان حزب توده هوادار پیدا کردند و آنهم برای وابسته کردن ایران به استالین جلاد بود. عملیات چریکی چریکهای فدائی هم تاثیر داشت اما طرفدار زیادی نداشت و انشعابات بعدی آنها را کم اثر کرد. خانه تیمی یعنی جدائی و کم اثر بودن.
حالا، با همه این حرفها، تو مارکسیسم را یادبگیر بعد از آن دفاع کن، ما هم راضی خواهیم بود. فعلا تو که کاری نداری جز خوندن شعارهای آنها و تکرار طوطی وارشان.
.
“کل فرهنگ اجتماغی و مترقی ایرانی در مقایسه با فرهنگ شاه و شیخ، نتیجه جانبازی مبرات مارکسیسم در ایران است. ”
خیر، معلوم نیست منظور تو از “مترقی” چیست، اگر منظورت غربی اندیشی و فرهنگ استعماری است، این از “انقلاب” مشروطه و رضا شاه و “انقلاب” شاه و ملت شاه-آمریکاست نه ایدئولوژی من درآوردی مارکسیستها که هوادار استالین و ترتسکی جلاد بودند. ولی دوباره میگویم، تو از مارکسیسم چیزی نمیدانی و الان داری از آن بعنوان ابزار استفاده میکنی تا قدرت سیاسی بگیری تا بعد با شعارهای وطن پرستی خفه شان کنی.
.
“ولی برای کسیکه دشمن ایران باشد این نکات مهم نیست. تکلیف اینگونه افراد ضد ایرانی در روز موعود در ایران بعد از آخوندها داده خواهد شد چون مشوقان تجاوز به مام وطن بدون تنبیه نخواهند ماند. ”
حالا زبانت بند آمده، بی منطقی و فاشیسم ت رو شده، شروع کرده ای به تهدید کردن؟ ببر کاغذی تو با دو تا تلنگور اسلامیون خرافی باد هوا شد. کی از تو میترسه؟!
.
“90 درصد نظرلت آنارشیسم از لیبرالیسم و مارکسیسم ربوهده و دزدیده شده ! یک ایدئولوزی که با دین و ایده آلیسم مرز بندی ندارد، بورژوایی و ضد خلق است.”
خزعبلات تو حد نداره. همه میدانند که تاریخ انارشیسم هزاران ساله است و تمام ایدئولوژی های ازادی خواهی تحت تاثیر آنارشیسم بوده است. مارکس هم نظراتش را از آنارشیستها اقتباس کرده و برای تکمیل آنها به سهم خودش بوده. وقتی چیزی نمیدانی اضهار نظر نکن. اما مارکسیستها (البته به تو مربوط نیست چون تو مارکسیست نیستی) شدند دیکتاتور سرمایه داری دولتی و یا پارلمان نشین هوادار استثمار و استعمارگری غربی. مارکسیستها اولین کسانی بودند که با مارکس دشمنی کردند. بخش عظیمی از مارکسیستها نمیتوانستند قبول کنند که مارکس نظریه نیمه دولت کمون را پذیرفته که اینهم تحت تاثیر انارشیستها بوده است.
بعلاوه، مطالعات مردم شناسی نشان میدهد که فلاسفه روشنگری تحت تاثیر سرخپوستان آمریکای شمالی بودند که دولت نداشتند و زندگی تقریبا آنارشیستی داشتند. برو در مورد ریشه عقاید منتسکیو و غیره مطالعه کن تا کمی در ذهنت روشنائی حاصل شود. نقد سرخپوستان آمریکای شمالی از فرهنگ استعمارگران وطن پرت فرانسوی بسیار خواندنی است.
.
“پیش بسوی ایرانی متحد و واحد با نظام سوسیال دمکراتیک لائیک !”
“زنده باد جمهوری مردمی خلق ”
آنقدر ذهنت آشفته هست که از مارکسیسم دفاع میکنی اما شعارهای ضد مارکسیستی هم میدی. نظام سوسیال دموکرات لائیک متعلق به بورژواهاست نه مارکسیستها، در جهل مرکب بمان.
برو زیر مقاله آقای چنگائی بنویس “زنده باد جمهوری مردمی خلق ” ببین چه میگیری؟ جوابت اینطور خواهد بود: دوست گرامی: “ایران فردا می بایست با مدیریت اجتماعی و کنترل طبقاتی و در بستر منافع مشترک کارمزدان هدایت و سازماندهی شود. وگرنه با تغییر روبنائی، ساختار انگل بهره کشی برجامی ماند و زندگی ما را نیز ناگزیر ایستا و درجا نگه خواهدداشت. ”
همینطور که می بینی بحث بر سر خلق نیست بحث بر سر “کارمزدان” است. تو تغییر روبائی میخواهی. حالا فکر میکنی بین من وآقای چنکائی میتونی دعوا راه بیاندازی؟ ها ها! برو به اربابت بگو باختی.
.
تشخیص درستی دادم. نمیتوانی از انارشیسم برای گند وطن پرستی استفاده کنی اما از هر ایدئولوژی ی میتوانی، برای همین دشمن ارتجاع خودت را خوب تشخیص دادی. مارکسیسم استالینیستی هم مام وطن سوسیالیستی داشت که به سوراخ مستراع وارد شد. ماتریالیسم تاریخی مارکس، بهمین علت، دارای سوراخی است که ارتجاع از آن وارد میشود. نمونه تو، نمونه آموزنده در سایت روشنگری است. شالاتان تر از تو، البته، تمام جامعه بردگی مزدی را گرفته و بر جهان حاکم شده. در میان وطن پرستان، اما تو، فقط یک برده ای که باید حرف وطن پرستان دیگر را اطاعت کنی و بگی بله قربان!
.
اگر اسم من را نمی دزدیدی “تو” نبود “شما” بود. عذر خواهی کن تا کامنت نگیری و وقت من را تلف نکنی.
.
آنارشیست-کمونیست
ما، انتی فا
پتک وچکش واقعیات اجتماعی و سیاسی مهمتر از لینک های مشکوک تجزیه طلبان یا آنارشیست های بی مسئولیت است. در طول 120 سال مبارزات چپ ایران غیر از مارکسیست ها چه اثری از آنارشیسم در جامعه ایران دیده میشود؟ کل فرهنگ اجتماغی و مترقی ایرانی در مقایسه با فرهنگ شاه و شیخ، نتیجه جانبازی مبرات مارکسیسم در ایران است. ولی برای کسیکه دشمن ایران باشد این نکات مهم نیست. تکلیف اینگونه افراد ضد ایرانی در روز موعود در ایران بعد از آخوندها داده خواهد شد چون مشوقان تجاوز به مام وطن بدون تنبیه نخواهند ماند. 90 درصد نظرلت آنارشیسم از لیبرالیسم و مارکسیسم ربوهده و دزدیده شده ! یک ایدئولوزی که با دین و ایده آلیسم مرز بندی ندارد، بورژوایی و ضد خلق است.
پیش بسوی ایرانی متحد و واحد با نظام سوسیال دمکراتیک لائیک !
زنده باد جمهوری مردمی خلق !
لیبرال محافظه کار و لیست احزاب آن:
https://en.wikipedia.org/wiki/Liberal_conservatism
بنظر می اید که وطن پرست تحقیق نمیکنه و همین باعث میشه که حرفهای غلط بزنه مثل اینکه نمیتوان لیبرال را با دموکرات کنار هم قرار داد یا آنارشیسم و کمونیسم با هم معنی ندارند در حالیکه برعکس بسیار معنا دار است.
آنارشیست-کمونیست
در ارتباط با ایراد تکراری وطن پرست به مفهوم لیبرال دموکرات:
https://www.markpack.org.uk/libdem-beliefs/
آنارشیست-کمونیست
جناب بختیاری و هوادار وطن پرستش خوب با هم جور هستند. ترتسکی هم برای وطن پرستی شوراهای دهقانی اوکراین را سرکوب کرد. اقلا میگفت نه لنین جان، بیا خودت بکش. اما خودش فرموبه کننده کشتن بود.
آنارشیست-کمونیست
درباره تمامیت ارضی زیاد هست ، اینهم یکی دیگر:
https://www.azadi-b.com/?p=33603
بلاخره بعد از اینهمه مدت مجبور شدی کمی استدلال کنی و فاکت بیاوری. حال ببینینم فاکت و استدلالت درست است یا نه. خبر بد که همه اش غلط است.
.
“در بحث های جهانشمول اجتماعی مدعی باید نخست زبان فارسی را تا حد متوسط بداند”
یعنی یک فرانسوی نمیتواند بحثهای جهانشمول اجتماعی بکند، باید برود زبان فارسی یاد بگیرئد؟ فرض کنیم جمله در مورد ایارنی هاست، این جمله تو ماهیت فاشیسم تو را بیان میکند که میخواهی با زور سر نیزه و سانسور و بوروکراسی جلوی نظر دهی آن اهالی ایران را که زبان فارسی نمیدانند بگیری. ما هم اینجا آنتی فا هستیم و جلوی تبلیغ اکاذیب و چرندیات فاشیستها را میگیریم.
.
“سه هزار سال فرهنگ بشر این نیست که فقط به اسطوره آدم و حوا و غرق شدن کشتی نوح و روضه خوانی صحرای کربلا اندیشه نمودهی.”
فرهنگ بشر را با میلیون می سنجند نه با هزار. یک فکری بحال سوادت بکن.
.
“سوم اینکه وقتی به یک نظر با 3-5 کامنت پاسخ داده شود معلوم است که منطق و سواد در حد بی خبری از 3000سال تارخ تفکر است.”
دوباره، فرهنگ بشر را با میلیون می سنجند نه با هزار. همه محققین تکامل انسان نظرشان رو به میلیون است. شاید مذهبی ها فقط فرهنگ را 3000 هزار ساله می بینند که فکر نمی کنم. معلوم نیست این عدد را از کجا درآوردی. فکر کنم خواب دیدی که 3000 سال است.
.
“چهارم اینکه نام آنارشیست کمونیست یک عنوان غلط و وحدت اضداد هگل است چون آنارشیست ها از عهد بوق برای جامعه بی طبقه توحیدی غربی ظاهر شدند نه برای جامعه طبقاتی. پس کمونیست پسوندی بی ربط استمانند عنوان لیبرال دمکرات. یا جمهوری دمکراتیک اسلامی.”
در وحدت اضداد هگل اگر یک طرف تضاد وجود نداشته باشد، طرف دیگر هم وجود ندارد. از یکجا شنیدی “وحدت اضداد” آمدی اینجا فضل فروشی کنی، آنهم نوع بنجل ش. در ضمن، چون مارکسیستها فکر میکنند که مارکس آنارشیست نبود، مارکسیسم را در مقابل آنارشیسم می فهمند و دولت دیکتاتوری شکست پذیر درست میکنند، اما مارکس در اصل آنارشیست بود و افکار اش فقط جنبه و یا خطی از آنارشیسم است. حال چرا؟ به تو درس دادن مفت نیست، خودت برو پیدا کن چرا، تا همیجا هم با اکراه بهت اطلاعات میدهم چون آنها را به ضد انقلاب تبدیل کرده ای. یک مثال همین “وحدت اضداد” و یا “جامعه طبقاتی” که خیلی بیشتر است.
.
“پنجم اینکه حتی هم ااکنون در بعضی از نقاط آسیای شرقی یا جاهای دیگر در روستاها زن سالاری وجود دارد … در روسیه نیز زنها اغلب در خانواده قدرت برتر را دارند … خلاصه در همه جا زنها زیردست نیستند.”
.
جوامعی وجود ندارد که در آن زن سالاری وجود دارد. در تاریخ هم وجود نداشته. محققین جدید چنین چیزی را رد کرده اند و برایش هیچ مدرکی وجود ندارد. اینکه مرد ها عرق می خورند و غیره خودش مردسالاری است نه زن سالاری. دنیا را وارانه می بینی. میتوان از جوامعی صحبت کرد که در آن مردسالاری وجود نداشته. زن سالاری قدیم تصور فلاسفه بود و نه از تحقیقات مردم شناسی. مردم شناسی نشان داده چنین چیزی وجود نداشته. بعلاوه، بفرض هم وجود داشته باشد چه ربطی دارد به ایران. وقتی در میان ایرانی ها شعار ضد زن بدهی، داری با رژیم اسلامی همکاری میکنی چون در ایران ما ارتجاع مردسالاری داریم. وطن پرستی ات هم همکاری با رژیم است.
.
“ششم کسیکه بگوید تشکیل شورا مهم است و نه وطن و خودش در غرب ساکن باشد و بخواهد وطن ایرانیان را تجزیه کند اجازه ندارد برای 80 میلیون ایرانی رهنمود غلط را شعار دهد.”
.
ممکنه سرمایه داران ایرانی دلشان بخواهد که ایران را تجزیه کنند و اگر هم بخواهند به تو که در خارج نشسته ای مربوط نیست. برو محل زیست آنها و به آنها بگو که از ایران جدا نشوند به ما چه.
ما اینجا کارگر و انترناسیونالیست بی وطن هستیم. تشکیل “شورا” برای همه کارگران جهان میتواند یک پیشنهاد درست باشد. بخشی از مارکسیستهای ایرانی هم همین شعار را میدهند و این شعار اساسا مارکسیستی است، انارشیستها معمولا میگویند کلکتیو نه شورا ولی میتواند یک معنی پیدا کند. اما تو این چیزها را نمی فهمی. برای این پیشنهاد نباید فرهنگ و کشور خاصی داشت فقط باید توجه کرد که یک جامعه طبقاتی هست یا خیر. مثلا در اوکراین زمان لنین شوراهای دهقانی وجود داشت که لنین و ترتسکی آنرا سرکوب کردند.
تو داری میگی مارکس غلط میگفت که گفت “کارگران جهان متحد شوید” چون خارج از پروس زندگی میکرد و برای کارگران پروس شعار مینوشت. اصلا اینطور نیست. کارگران ایرانی میتوانند در مورد کارگران فرانسوی و هندی و غیره نظر بدهند. درستی نظر به فاکت مربوط است نه به مکان نظر دهنده. ولی اینها را نمی فهمی چون ذهنت علمی تربیت نشده و شعاری است.
.
اینهم بررسی کامنت تو. اقلا دست از شعار پردازی برداشتی، قدم درستی برداشتی. قدم درست دیگرت پس دادن اسم دیگران و تحت نام آنها کامنت ننوشتن است. عالی. اگر عذر خواهی کنی لطف کردی، قبول میکنم و دیگر در مورد کامنتهایت کامنت نمیدهم چون از سایت روشنگری رفته ام، در غیر اینصورت، نظر خواهی گرفت.
.
آنارشیست-کمونیست
در بحث های جهانشمول اجتماعی مدعی باید نخست زبان فارسی را تا حد متوسط بداند.
سه هزار سال فرهنگ بشر این نیست که فقط به اسطوره آدم و حوا و غرق شدن کشتی نوح و روضه خوانی صحرای کربلا اندیشه نمودهی.
سوم اینکه وقتی به یک نظر با 3-5 کامنت پاسخ داده شود معلوم است که منطق و سواد در حد بی خبری از 3000سال تارخ تفکر است.
چهارم اینکه نام آنارشیست کمونیست یک عنوان غلط و وحدت اضداد هگل است چون آنارشیست ها از عهد بوق برای جامعه بی طبقه توحیدی غربی ظاهر شدند نه برای جامعه طبقاتی. پس کمونیست پسوندی بی ربط استمانند عنوان لیبرال دمکرات. یا جمهوری دمکراتیک اسلامی.
پنجم اینکه حتی هم ااکنون در بعضی از نقاط آسیای شرقی یا جاهای دیگر در روستاها زن سالاری وجود دارد یعنی یک زن اداره خانواده را در دست دارد و شوهران موقت خود را بعد از مدتی از خانه بیرون می اندازد.
در روسیه نیز زنها اغلب در خانواده قدرت برتر را دارند و مردها فقط اجازه دارند با بودجه درآمد ودکا بخرند و با آکاردون روزهای تعصیل بزنند و برقصند. به این دلیل مردها اغلب بی دندان با موهای تراشیده و لبای پلاسیده ولی زنها با موهای رنگ شده و کفش پاشنه بلند و آرایش جمهوری وایمار و صورت نقاشی شده در مجامع ظاهر میشوند. خلاصه در همه جا زنها زیردست نیستند.
ششم کسیکه بگوید تشکیل شورا مهم است و نه وطن و خودش در غرب ساکن باشد و بخواهد وطن ایرانیان را تجزیه کند اجازه ندارد برای 80 میلیون ایرانی رهنمود غلط را شعار دهد.
۳۰۰۰ سال؟ خودش دارد میگوید که درکش از انسان همان حد ۳۰۰۰ سال است. مثل مارکسیستها که محدودیت درکشان از آزادی حدود ۱۷۰ سال است و غیر از آن تاریخی برای آزادی وجود ندارد و بدتر، بگو افتضاح تر، اروپا محوری هم هست، یعنی همه باید اسیر باشند تا اینکه فرهنگ اروپائی (سرمایه داری) بگوید حال میتوانید آزاد باشید. تا استخوان غرب زده است، حرف از آزدی وطن هم می زند. در حاشیه، ایده های فلاسفه روشنگری دزدی از دیگران بود، انسان شناسی مطالعه کنید می فهمید و مهندسی فکری غربی پرستی اتان از بین می رود،
آنارشیست-کمونیست
هر کی جرات داره که ربط این مقاله را با کلمه آنارشیست در عنوان مقاله توضیح بدهد همیجا بدهد و مثل موش فرار نکند و یا حرفهای بی ربط نزند.
آنارشیست-کمونیست
“همه چیز به همه چیز مربوط است. به این دلیل باید با اندیشه و فرهنگ 3000ساله بشری آشنا بود. آنارشیسم فقط ویکیپدیای اقلیمی نیست. آن بیشتر از شورا و شعار اقتدار است.
نه خدا نه دولت نه زن سالاری نه دیگر ستیزی نه ایران ستیزی !”
حالا که ربط داره بگو ببینم که ربط ش چیست ، چرا وقتی نمیدونی اصرار داری یک چیز الکی بگی. مچ نویسنده را گرفتم چرا تو ناراحتی؟ بعلاوه جناب دانا به “فرهنگ 3000 ساله” ا زن سالاری وجود نداره چطور به ان میشه گفت نه. نه به هیچ؟ باز فکر کردی یک فکر بکر کردی اما خراب کردی؟ تو ضد زن هم کیش مرتجعین اسلامی هستی!
ایران ستیزی؟ چیزی بنام ایران فقط در مخیله یک مشت ذهن داغون شده از شستشوی مغزی وجود دارد که ذهنیت تحمیلی توسط حاکمان استثمارگر دنیاست. وطن و بی وطن، وطن فقط برای استثمار کردن کارگران است. اینهمه برایت توضیح دادم، باز هم میگی وطن؟
نه وطن، نه سرمایه دار
آنارشیست-کمونیست
همه چیز به همه چیز مربوط است. به این دلیل باید با اندیشه و فرهنگ 3000ساله بشری آشنا بود. آنارشیسم فقط ویکیپدیای اقلیمی نیست. آن بیشتر از شورا و شعار اقتدار است.
نه خدا نه دولت نه زن سالاری نه دیگر ستیزی نه ایران ستیزی !
این مقاله چه ربطی به آنارشیسم دارد؟