فرم و محتوا؛- برای آنارشیسم کدام مهم است؟
آرام بختیاری
فرم یا محتوا ؟- پرسشی اجتماعی، فلسفی، زیبا شناسی.
رابطه فرم و محتوا یکی از پرسشهای مهم و کهن تاریخ ادبیات و فلسفه در غرب است. دو مقوله فرم و محتوا مفاهیمی دیالکتیکی ماتریالیستی هستند که وحدت متضاد تمام پدیدهها، ظواهر، و اشیاء را منعکس میکنند. میان فرم و محتوا یک وحدت دیالکتیکی برقرار است. خصوصیات آن دو نسبی است و نه مطلق. نسبی بودن فرم خود را در وابستگی به محتوا در یک اثر یا پدیده نشان میدهد. باور کردنی نیست که از 2500 سال پیش تاکنون در غرب متفکرانی مانند: افلاتون، ارسطو، باکون، برونو ، کانت، هگل، شلینگ، مارکس، انگلس، لنین، لامتری، اشتراوس، و مکاتب و جریانات فکری مانند: ساختارگرایان، اسکولاستیک ها، پوزیتیویست ها، ایده آلیست ها، ماتریالیست ها، نئوکانتیست ها، مارکسیست ها، ماتریالیسم پیشا مارکسیستی، فلسفه بورژوازی زمان حال، فرمالیست ها، مکتب هنر در خدمت هنر، و رشته های: روانشناسی، بیولوژی،ریاضی، خود را با آن مشغول کرده باشند.
فلسفه ماتریالیستی عصر جدید، محتوا را تعیین کننده نوع فرم در یک اثر یا در یک پدیده میداند. هر محتوایی دارای یک فرم است و هر فرمی بیان یک محتوا است. هماهنگی میان فرم و محتوا در یک اثر موجب ایده آل و کامل شدن آن اثر میگردد. در تاریخ زیبا شناسی و استتیک، این دو مقوله جهت تعیین ساختار اثر هنری و ادبی لازم هستند. فرم مقوله ایست فلسفی برای نمایش: سازمان، ساختار، پروسه، واقعیت عینی، و ظاهر. فلسفه بورژوازی زمان حال به جدایی متافیزیکی دو مفهوم فرم و محتوا میپردازد و نقش فرم را در متن و در پدیده و در آثار هنری مهمتر از محتوا میداند و مدعی است دوام فرم طولانی تر از محتوا است.
موضوع، رابطه، اهمیت، و نقش” فرم-محتوا” در آثار هنری-ادبی برای روشنفکران چپ، نزدیکی و اهمیتی با بحث های: هنر و ادبیات اجتماعی، رئالیستی، انتقادی، مسئول، خلقی، و رئالیسم سوسیالیستی، دارد. فرم و محتوا فقط بشکل مفاهیم مشترک، جمعی و همراه، قابل بحث، بررسی و استفاده هستند. فرم، ساختار و ظاهر واقعیت عینی است. روبنا مانند روابط تولید در اجتماع نوعی فرم است، وسایل تولید محتوا است. در آثار هنری، فرم معمولا وضعیت استتیک و زیبایی را تعیین میکند. در طول تاریخ بشر در دورههای: سدههای میانه، رنسانس، باروک، کلاسیسم، و غیره، فرم تغییراتی را پشت سر گذاشته. در آثار هنری معمولا جداکردن مقوله های فرم و محتوا از همدیگر غیرممکن است. مکتب فرم گرای بورژایی” فرمالیسم” میان سالهای 1930-1915 میلادی با ادعای انقلاب هنری کوشید محتوا را کنار بزند و آنرا غیرمهم جلوه دهد و منکر تمایلات و موضوعات: بیوگرافیک، روانشناسانه، فلسفی، دینی، و اجتماعی در هنر و ادبیات بشود. بعد از سرکوب آن در شوروی، بشکل جریان ساختارگرایی در چکسلواکی، و سپس از طریق مهاجرین ادبی ضد استالینیستی به امریکا، بصورت” نقد نو” ادامه یافت.
در هر اثر هنری، فرم و محتوا نباید از هم جدا شوند، و محتوا نباید جای خود اثر را بگیرد. فقط در پروسه آنالیز تئوریک میتوان محتوا را بطور مستقل مورد توجه قرار داد. از جمله فرم های تفکر: مفاهیم، احکام، بیانات، و تئوری ها هستند؛ که مانند رابطه فرم و محتوا، از جمله پرسشهای بنیادین تاریخ فلسفه و اندیشه بوده اند. تعثر فرم و محتوا در یک اثر یا پدیده، ممکن است بشکل ضروری و مثبت یا بشکل مانع و منفی باشد. محتوا مقدمات تشکیل فرم را آماده میکند و مجموعه عناصر و جریاناتی است که اساس پدیدهها را تشکیل میدهد. محتوا مجموع صفات درونی، عناصر، پروسه ها و غیره است که توسط آنها: فرم، ساختار، و سازمان ساخته میشود. محتوا رابطه تنگاتنگی با ماهیت و ذات دارد؛ مثلا ذات انسان اینست که اهل کار و تفکر است. شناخت ذاتی عمیق تر از شناخت محتوایی است. فرم محض، فقط در آبستراکت ها بشکل صوری یافت میشود. حتی در علم منطق که فرمی است فکری، محتوایی یافت نمیشود. در ادبیات، محتوا متکی است به اجزاء: منبع، موضوع، ماده، انگیزه، سنبل، و غیره. مقوله های فرم و محتوا زمانی مفید هستند که از نظر: نوع، رسانه، شیئی، هدف استفاده، ارتباط و همبستگی، تعریف شوند. ذات و ماهیت تمایل به عام بودن دارند، محتوا تمایل به خاص بودن دارد. فرم وابسته به محتوا است و محصول آن است، ولی اگر اثر ساخته شد، تداوم و دوام می آورد و مستقل است. فرم میتواند بعد از نابودی محتوا مدتها وجود داشته باشد. این اصل نقش مهمی برای شناخت قانونمندی های جامعه دارد. لنین میگفت: میان فرم و محتوا نبردی وجود دارد تا فرم را کنار بزند و محتوایی جدید بسازد؛ مانند وسایل تولید و روابط تولید. مارکس به آننکوف نوشت: فرم و محتوا شبیه تئوری روبنا-زیربنا، یا مانند نظریه: روابط تولید-وسایل تولید هستند.
فرم، واژه ایست لاتین به معنی: شکل، فیگور، ظاهر.آن در ادبیات مفهومی است برای ظاهر بیرونی یا متن زبانی. از جمله عناصر فرم: آهنگ، قافیه، زبان، سبک، تصویر، ساختار، و ژانر است. مفاهیم فرم و محتوا روابط :دیالکتیک هویت، وحدت، تضاد، و مبارزه این دو را عمومیت میدهند. از طریق دیالکتیک، این دو مقوله: عناصر، ساختار، سیستم، عملکرد، و احکام بدست آمده، شناخت اثر و پدیده را ممکن میسازند. فرم، ارتباط درونی ساختار، نوع سازمان، تاثیرات متغیر، و پروسه ظواهر، در پدیده هاست. فرم های تفکر شامل: مفاهیم علمی، نظرات و بیانات، تئوری ها، و غیره هستند. ارسطو و اسکولاستیک های سده میانه، مدعی بودند که خدا نوعی فرم است چون میتوان آنرا از ماده و ماهیت جدا کرد. افلاتون میگفت: خدا فرم محض است. دمکریت میگفت فرم به ساختار وابسته است. برونو خلاف ارسطو از وحدت فرم و ماده و ماهیت میگفت. باکون بر این باور بود که فرم بسوی ماده می آید و به آن اضافه میشود. فرم نقش مهمی روی تفکر دارد؛ مخصوصا در ریاضیات، تئوری سیستم های عمومی، ضرورت مقوله های فرم و محتوا را ایجاب میکنند.
فرم های دولت و ایدئولوژی مدتها بعد از زوال محتوا و شرایط اجتماعی، به زندگی خود ادامه میدهند. انگلس میگفت نخستین انقلاب بورژوازی اجبارا در فرم های مذهبی و وابسته به فرم های فئودالیستی ظاهر شد. هم چنین جامعه سوسیالیستی از فرم های سازماندهی کاپیتالیستی و قدیمی استفاده خواهد کرد. پوزیوتیست ها که فرم را منفعل فرض میکنند، تغییرش را وابسته به محتوا می بینند. شناخت روابط فرمال و ساختاری میان پدیدهها و جریانات، نقش مهمی در علوم مدرن بازی میکند. بی توجهی به رابط دیالکتیکی میان فرم و محتوا منتهی به اشتباهات در سیاست و عمل اجتماعی میگردد. مثلا آنارشیست ها و چپ رادیکال این تصور را دارند که اشکال سیاست از طریق محتوای اقتصادی تعیین نمیشوند، بلکه خودسرانه عمل میکنند. مهم ندانستن نقش فرم به اپورتونیسم میرسد و وجود سازمان های سیاسی را برای تغییر غیرمهم میداند، ولی برای رمانتیسم کلاسیک و برای ایده آلیسم هگل، فرم تعیین کننده بود. هگل به رد تئوری جدایی فرم-محتوای کانت پرداخت و روی وحدت دیالکتیکی آندو تاکید میکرد. ایده آلیسم عینی هگل ولی روی اهمیت فرم اغراق می نمود. ماتریالیست های فرانسوی قرن 18 میلادی میگفتند: به محتوا باید فرم داد. فلسفه ماتریالیستی پیش از مارکسیسم میگفت: محتوا در مقابل فرم تعیین کننده است. مکتب ایده آلیسم ولی همیشه دنبال جا انداختن تئوری اهمیت فرم و فعال نمودن آن بود.