شناخت علمی دشمن معیار حقیقی انقلابیگری
ا.پوری
مقدمه
در تاریخ اندیشه و عمل سیاسی، همواره میان دو رویکرد نسبت به «دشمن» تمایز وجود داشته است: نخست، رویکرد سطحی و احساسی که دشنام، اتهام و نفرت را جایگزین تحلیل میکند؛ و دوم، رویکرد علمی و انتقادی که بر شناخت دقیق دشمن، میدان مبارزه و شرایط عینی استوار است. در بسیاری از جوامع، بهویژه در شرایط بحران و سرکوب، این خطر وجود دارد که انقلابیگری با فحاشی و هیاهوی لومپنی اشتباه گرفته شود.
در ایران امروز، بخش مهمی از فضای رسانهای و اپوزیسیون وابسته به بیگانگان چنین رویکردی را دامن میزند. رسانههایی چون «ایران اینترنشنال» یا «صدای آمریکا» آگاهانه فرهنگی را ترویج میکنند که انقلابی بودن را در شدت فحاشی و نفرتپراکنی تعریف میکند. حال آنکه تجربه فلسفی، تاریخی و سیاسی نشان میدهد که تنها شناخت علمی و تحلیلی است که میتواند بنیان یک جنبش رهاییبخش پایدار را فراهم آورد.
شش نکته مهم:
۱. سونتزو و ضرورت شناخت دشمن
سونتزو در اثر کلاسیک خود هنر جنگ تأکید میکند:
«اگر خود را بشناسی و دشمنت را هم بشناسی، در صد جنگ هرگز شکست نخواهی خورد. اگر تنها خود را بشناسی و دشمن را نشناسی، یک بار پیروز و یک بار شکست خواهی خورد. و اگر نه خود را بشناسی و نه دشمنت را، در هر نبرد شکست میخوری.»
این آموزه بنیادین نشان میدهد که پیروزی نه محصول قدرت خام یا نفرت، بلکه نتیجه شناخت استراتژیک از تواناییها، ضعفها و منطق دشمن است. انقلابیای که دشمن را تنها بهصورت هیولایی یکبعدی ببیند، درواقع خود را از ابزار اصلی پیروزی محروم میکند.
۲. اسپینوزا و رهایی از عواطف کور
باروخ اسپینوزا بر اهمیت درک علمی و رهایی از عواطف و هیجانات کور تأکید میکند. او مینویسد:
«تلاش برای درک، بهترین روش برای آزاد شدن از اسارت عواطف است.»
«فهم درست از اشیا نه تنها ما را از ترس و غم آزاد میکند، بلکه سبب شادی و رضایت درونی میشود.»
شناخت دشمن به معنای نفی خشم مشروع نیست، بلکه به معنای فراتر رفتن از واکنشهای احساسی و یافتن سازوکارهای واقعی سلطه است. تنها از این راه است که میتوان از اسارت نفرت و فحاشی رها شد و به سیاستی مبتنی بر آگاهی و رهایی دست یافت.
۳. هگل و ضرورت فهم ضرورتها
هگل در پدیدارشناسی روح و دیگر آثار خود بر این نکته تأکید دارد که فلسفه و اندیشه انقلابی وظیفه دارند «ضرورت را در دل واقعیت آشکار سازند». آزادی واقعی نه در نفی کورکورانهٔ واقعیت، بلکه در فهم و پذیرش ضرورتهای آن نهفته است. تاریخ از نگاه هگل میدان تجلی «عقل در جهان» است و انسان تنها زمانی آزاد میشود که ضرورتهای تاریخی و اجتماعی را بشناسد و با آنها همسو گردد. انقلابی راستین کسی است که بتواند پشت هر پدیده اجتماعی یا سیاسی، ساختارها و ضرورتهای آن را تحلیل و آشکار کند. بدون این فهم، سیاست به سطح ابتذال فروکاسته میشود و انقلابیگری در دام شعارهای توخالی گرفتار میگردد.
همچنین هگل هشدار میدهد که تحمیل مفاهیم انتزاعی بر واقعیت به نابودی خود واقعیت منجر میشود:
“تحمیل انتزاعات بر واقعیت، به معنای نابودی واقعیت است.”
در مقدمهٔ فلسفهٔ حق نیز او تصریح میکند:
“آنچه معقول است واقعی است، و آنچه واقعی است معقول است.”
از این منظر، انقلابی یا متفکر علمی کسی است که اندیشههای خود را با واقعیات عینی و شواهد تاریخی تطبیق و تعدیل میکند، نه آنکه واقعیت را مطابق تمایلات ذهنی خود انکار یا تحریف نماید. شناخت دقیق ضرورتها شرط بنیادی هر اقدام رهاییبخش و انقلابی است.
۴. ماکیاولی، گرامشی و سیاست واقعبینانه
نیکولو ماکیاولی در شهریار هشدار میدهد:
«حاکم عاقل باید دشمنان خود را بهدرستی بشناسد، چرا که بزرگترین خطر نه از دشمن آشکار، بلکه از دشمنی است که او را دستکم گرفتهای.»
آنتونیو گرامشی نیز با فرمول مشهور خود میگوید:
«بدبینی عقل، خوشبینی اراده.»
گرامشی یادآور میشود که عقل باید با واقعبینی و شناخت عمیق به تحلیل دشمن بپردازد، اما این شناخت باید با ارادهای قوی برای تغییر همراه شود. بدین ترتیب، سیاست انقلابی نه با توهم و شعار، بلکه با تحلیل و سازماندهی ممکن میشود.
۵. مارکس و خودانتقادی بهمثابه آغاز آگاهی
کارل مارکس بیش از هر متفکر دیگری بر نقش آگاهی علمی در رهایی تودهها تأکید میکند. او مینویسد:
«اولین شرط خردمندی، نگریستن انتقادی به خود است. انسان تنها از راه آگاهی میتواند به شأن سزاوارش دست یابد.»
از دیدگاه مارکس، انقلاب نه محصول صرف فقر، بلکه نتیجه شناخت علت فقر است:
«آنچه موجب خیزش تودهها برای انقلاب میشود، فقر نیست، بلکه پی بردن به علت فقر است.»
مارکس در هیجدهم برومر لوئی بناپارت با بیانی بی نظیر میگوید:
«ولی انقلابهای پرولتری … مدام از خود انتقاد میکنند، پیدرپی حرکت خود را متوقف میسازند، به آنچه انجام یافته است بازمیگردند تا بار دیگر آن را از سر بگیرند؛ خصلت نیمبند و جوانب ضعف و فقر تلاشهای اولیهی خود را بیرحمانه به باد استهزا میگیرند؛ دشمن خود را گویی فقط برای آن بر زمین میکوبند که از زمین نیروی تازه بگیرد و بار دیگر غولآسا علیه آنها قد برافرازد…»
این نگاه، عصارهی همان حقیقتی است که در سراسر این مقاله بر آن پای فشردهام: انقلابی واقعی، کسی است که مدام در حال خودانتقادی، بازاندیشی و تعمیق شناخت خویش از دشمن و از خود باشد!
۶. کلاوزویتس، نیچه و کنفوسیوس؛ تکملهای بر اهمیت شناخت
کارل فون کلاوزویتس در در باب جنگ میگوید:
«جنگ ادامه سیاست است، اما با ابزارهای دیگر.»
نیچه هشدار میدهد:
«آنکه با هیولا میجنگد، باید مراقب باشد که خود به هیولا تبدیل نشود.»
کنفوسیوس نیز میگوید:
«شناختن عدالت و نخواستن آن، بزدلی است. خواستن عدالت بدون شناخت آن، نابخردی است.»
نتیجهگیری
از سونتزو تا اسپینوزا، از مارکس تا گرامشی، و از کلاوزویتس تا نیچه، همگی بر یک اصل بنیادین تأکید دارند: انقلابی حقیقی بر پایه شناخت علمی دشمن، خود و میدان مبارزه شکل میگیرد. در ایران امروز، بخشی از فضای اپوزیسیون – بهویژه جریانهای سلطنتطلب و نیروهای وابسته به بیگانگان – دچار وارونگی این حقیقتاند: انقلابی بودن را نه با خرد انتقادی و تحلیل عمیق، بلکه با شدت نفرتپراکنی، دروغسازی و فحاشی میسنجند.
این فرهنگ سطحی بیش از هر چیز محصول رسانههای وابسته به قدرتهای خارجی – همچون «ایران اینترنشنال»، «صدای آمریکا» و نمونههای مشابه – است که مأموریت دارند آگاهی تودهها را منحرف کنند و بهجای تعمیق اندیشه انقلابی، فضای سیاسی را به میدان لومپنیسم بدل سازند. تا زمانیکه در جنبش انقلابی ایران آگاهی انتقادی، کاربست عقل نقاد و بحث جدی درباره آیندهی نظام جایگزین به گفتمان حاکم تبدیل نشود، خطر بزرگی وجود دارد که حرکتهای انقلابی به سمت کودتاها یا “رژیم چنج” پیش برود؛ جریاناتی که صرفاً «دکوراسیون دولت» را تغییر میدهند و نه محتوای آن را.
انقلاب ۱۳۵۷ نمونهای عبرتآموز است: حمایت مستقیم و غیرمستقیم قدرتهای خارجی، همراه با ناآگاهی بخش بزرگی از تودهها، موجب شد شخصیتی چون خمینی به قدرت برسد و همان سلطه و سرکوب در شکلی جدید بازتولید شود. از این تجربه باید آموخت که بدون خودانتقادی و شناخت علمی ریشههای استبداد، هر انقلابی میتواند به ضدخود بدل شود.
بنابراین، بازتعریف انقلابیگری بهمثابه شناخت علمی، خودانتقادی و تعهد به ساختن نظمی عادلانه و دموکراتیک، نه یک انتخاب اختیاری بلکه ضرورتی تاریخی است. تنها در این صورت است که میتوان امید داشت جنبشهای رهاییبخش به جای گرفتار شدن در چرخه لومپنیسم و شعارهای توخالی، به سمت ساختن آیندهای آزاد، عقلانی و انسانی حرکت کنند.
به امید کاربرد خرد نقاد و پیروزی انقلاب واقعی در ایران!
با احترام،
ا.پوری(هلند) 18-09-2025
پیوند این مقاله در فیسبوک همراه عکس ها:
Comments
شناخت علمی دشمن معیار حقیقی انقلابیگری <br> ا.پوری — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>