سیامک کیانی: شکوفهِ آزادی با بمبافکنِ دشمن نمیشکفد: نقدی بر اپوزیسیونِ همسو با یورش بیگانگان به ایران
پیشگفتار
در سرزمینی که تاریخش با خون نوشته شده، با خنجر کودتا ورق خورده، و با آن همه اشک مادران داغدار، هنوز به پایان نرسیده؛ جایی که صدای گامهای شبانهی گزمگان امنیتی، جای لالایی را گرفته و پگاه، نه نوید بیداری که خبر اعدام آورده، هنوز چشمانی امیدوار به آینده مینگرند. در سرزمینی که تاریخش پر از جنگ، سرکوب و تازیانه است؛ جایی که شبها نه با ترانه، که با صدای آژیر خطر بمباران دشمنان به پایان میرسد، هنوز مردمانی هستند که به دیدن خورشید دل بستهاند—خورشیدی نه از دهان جنگافزار و بمبافکنهای نیروهای بیگانه، بلکه به ستارهای که از دل خیزش و خرد جمعی سر بر خواهد افراشت. هنوز دلهایی میتپند که باور دارند فروغ آزادی، از شرارهی آگاهی و آواز دادخواهی خواهد برآمد.
در چنین هنگامهای، ما با پرسشی بزرگ روبرو هستیم: آیا در ستیز با سیاهی، باید تن به تاریکی سپرد؟ آیا میتوان با آتش آهن بیگانگان، خانهای از نور ساخت؟ آیا خشم از جمهوری اسلامی، آنچنان دامنهدار شده که نگاهمان را از آسمان پُرباران ربوده و جای آن، بارش مرگ از رژیم فاشیستی اسرائیل را آرزو میکند؟ آیا برای رهایی از ستم در درون مرزها، میتوان دل به ویرانیِ سرزمین خود از سوی بیگانگان برونمرزی بست؟
آزادی، نامی مقدس است، اما نه آن آزادی که از میان خاکستر شهرهای سوخته سر بردارد. کسانی که در پی آزادیاند، باید بیش از همه پاسدار خاک و نگهبان جان مردمان خود باشند. هیچ ایران آزادی بر شانههای ویرانهگر دشمنان آن ساخته نمیشود. آزادیای که با بمباران آغاز شود، هرچند با زبان نور انجامشود، در عمل به سایه میانجامد. آزادی، اگر از دهان موشک بیاید، نه شکوفایی، که خاکستر به همراه خواهد آورد.
این نوشته با نگاهی ژرف، بهدور از سادهانگاریها و دوگانهسازیها، به کاوش یکی از دشوارترین گرهگاههای تاریخی و اخلاقی جنبش آزادیخواهی مردم ایران میپردازد: چرا باید همزمان با ستم جمهوری اسلامی ستیز کرد، و هم خاک و جان مردم را در برابر آتش بیگانگان پاس داشت؟ این نوشته با واکاوی برنامه هستهای جمهوری اسلامی، جایگاه ایران در پیمانهای جهانی، و همچنین نگاه سنجیده به عملکرد برخی نیروهای اپوزیسیون، میکوشد نشان دهد که آزادیخواهی راستین، در گروی همزمانی دو ایستادگی است: ستیز با ستم در درون و نبرد در برابر یورش دشمن بیرونی. این جستار، نه تنها دلیلهای اخلاقی، سیاسی و تاریخی نپذیرفتن بمباران ایران از سوی بیگانگان را برمیشمارد، بلکه بر آن است که روشن کند چگونه باید آیندهای را ساخت که از دل مردم برخیزد، نه از لولهی تفنگ دشمنان ایران.
پیمان جلوگیری از گسترش جنگافزارهای هستهای (NPT)
پیمان جلوگیری از گسترش جنگافزارهای هستهای (NPT)، که در سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸ میلادی) نوشته شد و از سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰ میلادی) پیاده شد، بر سه پایهی اصلی استوار است. نخست، جلوگیری از گسترش جنگافزار هستهای است؛ یعنی کشورهایی که این جنگافزارها را ندارند، میپذیرند که بهدنبال دست یافتن به آن نروند و کشورهایی که این جنگافزارها را دارند، نباید دانش یا فنآوری آن را به دیگر کشورها بدهند.
پایهی دوم، نابودی جنگافزارهای هستهای است. بر این پایه، کشورهای هستهای مانند آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا باید در راه کاهش و در پایان از میان برداشتن زرادخانههای هستهای خود بکوشند؛ هرچند در عمل پیشرفت چشمگیری در این زمینه دیده نشده است. پایهی سوم پیمان، حق بهرهبرداری خردمندانه و غیرنظامی از انرژی هستهای است. NPT میگوید که همهی کشورهای عضو میتوانند از فنآوری هستهای مانند حق غنیسازی اورانیوم، برای هدفهایی مانند تولید نیروی برق، درمان بیماریها و پژوهشهای علمی بهره ببرند؛ بهشرط آنکه این کار با همکاری با دیدبان آژانس بینالمللی انرژی اتمی انجام شود، بهرهبرداری کنند.
این پیمان، کشورها را پایبند میسازد که به دنبال ساختن جنگافزارهستهای نباشند و زیر نظر بازرسی بینالمللی، گام بردارند. این پیمان تنها به دنبال کم کردن خطرهای هستهای نیست، بلکه حق بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی هستهای را برای همهی کشورهای عضو پاس میدارد. بر بستر این پیمان، هر کشوری حق دارد تا اورانیوم را برای هدفهای صلحآمیز غنی کند، ولی این حق نباید برای تولید جنگافزار هستهای به کار برده شود.
بدین گونه، روند برنامه هستهای ایران در دههی ۱۹۵۰ میلادی (دههی ۱۳۳۰ خورشیدی) آغاز شد، گسترش و زیرساختسازی آن در دههی ۱۹۷۰ میلادی (دههی ۱۳۵۰ خورشیدی) و پیش از انقلاب سال ۱۹۷۹ انجام گرفت.
آنچه که به امروز برمیگردد این است که یورش رژیم فاشیستی اسرائیل به ایران به دلیل ساختن بمب هستهای از سوی نظام سرمایهداری- دینی دیکتاتوری جمهوری اسلامی بیش از بهانهای پوچ نیست. راستش این است که نماینده سازمانهای جاسوسی ایالات متحده آمریکا تولسی گبرد (Tulsi Gabbard) گفت که نهادهای امنیتی امریکا هیچ نشانی از درست کردن بمب هستهای از سوی جمهوری اسلامی ندیدهاند. آژانس بیناللملی نیز با همهی نگرانیها همیشه همین سخن را گفتهاست، اگرچه همیشه زیر فشار امریکا و اسرائیل و کشورهای غربی است که تا سخنی دیگر بگوید.
در گفتوگویی با شبکهی MSNBC در روز چهارشنبه، دستیار رییس کمیتهی اطلاعاتی سنا، سناتور دموکرات مارک وارنر (Mark Warner)، گفت که سناتورها در این هفته — پس از یورش اسرائیل — گزارشی دریافت کردهاند که میگوید سازمانهای جاسوسی ایالات متحده هنوز هیچ نشانهای بر تلاش ایران برای دستیابی به جنگافزار هستهای پیدا نکردهاند. به گفتهی رافائل گروسی (Rafael Grossi)، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، این نهاد نیز هیچ نشانهای از تلاش «سازمانیافته» ایران برای ساخت جنگافزار هستهای نیافتهاست.
نیروهای ”چپ” اپوزیسیون و پروژه هستهای جمهوری اسلامی
برخی از نیروهای ”چپ” اپوزیسیون با برنامههای هستهای ایران سر سازگاری ندارند؛ آنها به درستی برنامه هستهای جمهوری اسلامی را در خدمت دانش و گامی در راه سازندگی نمیدانند. آنها به درستی میگویند که این برنامه از آغاز با پنهانکاری همراه بوده، و پشت سر مردم انجام گرفتهاست. آنها به درستی از پیامدهای زیستمحیطی و خطرهای نشت پرتوها گرفته تا خطرهای منطقهای که میتواند هر گاه میهن ما را به سوی پرتگاه کشاند، نگران هستند. کنشهای اتمی، به ویژه در سرزمینی که رهبری بحرانهای طبیعی و محیطی چندان توانا نیست، بذرهای خطری سترگ میکارند. با هر کژکاری کوچک در نیروگاههای هستهای، گویی بر آتش فاجعهای همچون چرنوبیل و فوکوشیما هیزم میافکند. چنین رخدادی نه تنها خاک ایران که همه پهنهی خاورمیانه را زیر سایهی خطر خواهد برد. و افزون بر این، زبالههای زهرآگین اتمی، سالها و دههها تندرستی زمین و جان مردم را به خطر خواهد انداخت.
تردیدی نیست که این پروژه، ابزاریست در دست حکومت برای پایداری فرمانروایی خود است، نه برای رفاه یا امنیت مردم. از بودجههای سرسامآور تا نادیدهگرفتن دیدگاه کارشناسان مستقل، تاریکسازی تا بهرهجویی از فضای نظامی و امنیتی برای خاموش کردن پرسشگران، همه نشانگر این است که آنچه سران رژیم میسازند، نه آینده، بلکه برای بلند کردن زندگی انگلی خودشان است.
اگرچه چنین نکتههای خطر را می توان درک کرد، ولی تصمیم ناشکیبا در این باره در درازمدت میتواند به زیان کشور ما شود. زیرا در منطقهای که پاکستان و اسرائیل جنگافزار هستهای و بدون پایبندی به NPT دارند و از بازرسیهای جهانی دور ماندهاند، عربستان سعودی با کمک آمریکا در روند ساخت راکتور هستهای است و ترکیه نیز برنامههای اتمی خود را گسترش دادهاست، اگر ایران از فنآوری هستهای دست بکشد، در برابر این پیشرفتهای همسایگان خود، آسیبپذیر خواهدشد.
با رویش جمعیت و پیشرفت صنعتی، نیاز ایران به برق تا سال ۲۰۳۰ دو برابر خواهد شد. ایران با کمبود آب و خشکسالی روبرو است و نیروگاههای کنونی تولید برق به آب فراوان نیاز دارند. نیروگاههای هستهای آب بسیار کمتری به کار میبرند. ایران با چالشهای فراوانی در زمینههای آب و انرژی روبهرو است و نیروگاههای هستهای میتوانند برق پایدار و کمهزینهای تولید کنند، آلودگی هوا ناشی از سوختهای فسیلی را کاهش دهند و در زمینه پزشکی و پژوهشی نقش برجستهای بازی کنند.
آنهایی که نگران جنگ هستند باید به یاد بیاورند که تجربهی لیبی نشان داد که کنار گذاشتن برنامهی هستهای نه تنها صلح به ارمغان نیاورد، بلکه میتواند به دستیازی نیروهای بیگانه بینجامد. ایران بر پایه پیمان جلوگیری از گسترش جنگ افزارهای هستهای (NPT) حق بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی هستهای را دارد. برای نمونه، همکاری هستهای صلحآمیز برزیل زیر بازرسی نهادهای بینالمللی به پیشرفتهای بزرگی دست یافته است. پس بهتر است به جای ضد بودن، بر آشکارسازی (شفافیت) و بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی هستهای پافشاری شود.
آینده برنامه هستهای ایران پس از سرنگونی جمهوری اسلامی باید بر پایه منافع ملی تصمیمگیری شود. حکومت آینده باید دست باز و آزادی عمل داشته باشد تا بر پایه شرایط روز، بهترین تصمیمها را بگیرد. ایران آینده باید هم امنیت داشته باشد و هم پیشرفت، و این تنها با راهبردی همسنگ و خردمندانه شدنی است. برای همین، نپذیرفتن بیچون و چرای هر فنآوری هستهای، ایران را در رقابت منطقهای کمتوان میکند و در برابر چالشهای انرژی آینده دست و بال یک حکومت ملی و دموکراتیک را میبندد.
شاهنشاهیخواهان و سازمان مجاهدین خلق؛ با مردم یا با بمبافکنان؟
در روزگاری که دلهای بسیاری به امید آزادی میتپد، برخی از گروهها و چهرههای اپوزیسیون، مانند رضا پهلوی، مجاهدین خلق و دیگر راستگرایان، با بهانههای پوشالی به خوشآمدگویی یورش نظامی اسرائیل به ایران پرداختند. این موضع، نه تنها ناپسند و زشت، که دشمنی با مردم ایران، مردمی که سالها رنج کشیدهاند و در پی روزنهای روشن برای زندگی بهتر بودهاند، است. دیدگاههایی همچون آنچه رضا پهلوی، گروه مجاهدین خلق یا برخی نیروهای راستگرای برونمرزی در میان گذاشتهاند—که آشکارا یا بهگونهای پنهان از یورش نظامی اسرائیل به ایران پشتیبانی کرده یا آن را پذیرفتنی دانستهاند—نمونهای از بزرگترین نارواییها و از پشت خنجرزدن به مردم ایران است.
چگونه میتوان پنداشت که مردم ایران امروز، بمباران خانهها، شهرها و زیربناهایشان را از سوی اسرائیل تاب میآورند، تنها از آنرو که حکومتشان ستمپیشه و ناپاک است؟ اسرائیل، با ارتش فاشیستی که در غزه و لبنان، ویرانی و کشتار مردم بیپناه را با برنامهریزی انجام میدهد، نه «رهاییبخش مردم ایران» است و نه دلسوز آنان؛ بلکه دشمنی دیگر است که برای رسیدن به خواستههای راهبردیاش، میخواهد ایران را به میدان جنگی بیپایان و ویرانشده دگرگون کند.همراهی با چنین یورشی، نه مهر به مردم است، نه دلبستگی به میهن؛ بلکه اوج بیریشگی، و دشمنی با ایران و مردم آن است. اسرائیل، نه “نجاتبخش مردم ایران”، بلکه یورشگری افسارگسیخته است که آماده است برای منافع استراتژیک خود، کشور ما را در جنگی ناخواسته نابود کند.
رضا پهلوی و همراهانش نه همراه مردماند، نه زبان گویای خواستههای آنان؛ آنان تنها ابزار دست بیگانگانی هستند که چشم به خاک و سرنوشت ما دوختهاند . کارنامه رضا پهلوی و همدستانش تنها یک چیز را نشان میدهد: آنان با هر نیروی زورگو و بیگانه دست دوستی میدهند، اگر در پی آن به آرزوی فرمانروایی ایران نزدیکتر شوند.
هیچ سازمان سیاسیای که بر دوش ارتش بیگانه بخواهد به قدرت بازگردد، مشروع نخواهد بود، نه در چشم مردم، نه در آیینه تاریخ. دستگاه دروغپراکنی و رسانههای اسرائیلی اینگونه وانمود میکنند که ارتش فاشیستی تنها به بمباران کارخانههای هستهای ایران پرداختهاند و پاسداران بلندپایه را کشتهاند. ولی به گزارش نیویورک تایمز، پس از یورش نیروهای بیگانه: دختربچهای هشتساله که عاشق رقصیدن با لباس قرمز در مطب دندانپزشکش بود، قهرمان ۲۸ ساله ملی در رشته اسبسواری، شاعری که تنها یک هفته تا تولد ۲۴ سالگیاش فاصله داشت، طراح گرافیکی که برای نشنال جئوگرافیک کار میکرد، و پدربزرگ و مادربزرگی در دههٔ ۸۰ زندگیشان، همگی در میان غیرنظامیانی هستند که در پی حملات هوایی اسرائیل به ایران جان خود را از دست دادهاند(اخبار روز، 29 خرداد 1404).
چرا گمان میرود مردم ایران امروز بمباران خانههایشان، شهرهایشان و زیرساختهایشان را از سوی اسرائیل به دلیل دشمنیشان با حاکمیت خونبار جمهوری اسلامی خواهند پذیرفت؟
رضا پهلوی و دار و دستهاش، نه تنها غمخوار و دلسوز مردم نیستند، بلکه آمادهاند که برای در دست گیری کاخ فرمانروایی با هر نیروی سرکوبگر برونمرزی دشمن ایران و ایرانیان همکاری کنند. اینگونه رفتارها هیچ همخوانی با مردمدوستی یا میهندوستی ندارد، بلکه در بهترین روی بوی اپورتونیستی از آن برمیخیزد. این کار نه تنها ضدمیهنی است، بلکه نشانهای روشن از ناتوانی برای رهبری. چگونه میتوان کسی را رهبر دانست که از بمباران میهنش از سوی بیگانگان دفاع میکند و خواستار ویرانی خاک خود است؟ سخنان آزادیخواهانه پادشاهخواهان با کردارشان ناسازگار است.
پادشاهخواهان و دیگر گروههایی که در پندار بازگشت با ویرانی و خونریزیاند، فراموش کردهاند که یاد مردم ایران نیرومند است. مردمی که سینهبهسینه، پشت کردن به خود و میهن را به یاد میسپارند و آن را نمیبخشند.
تاریخ ایران نشان دادهاست که هیچ نیرویی که با بیگانگان برای دستیابی به قدرت همراه شده، نه به کامیابی رسیده و نه از دید مردم پذیرفته شده است. کدام ایرانی در روزگار کنونی، مسعود رجوی را بهدلیل همراهیاش با صدام، از یاد برده یا بخشیده؟ از همکاری مجاهدین خلق با صدام حسین در زمان جنگ گرفته، تا خاموشی شاهشاهیخواهان در برابر ددمنشی و دستیازی نیروهای بیگانه، هیچیک از این لکهها از یاد تاریخی مردم پاک نشده و نخواهد شد.
خواست براندازی، خواستی مشروع است؛ اما…
از دل برخی گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، صدایی برآمده که بیپروا یا به کنایه، از یورش رژیم فاشیستی بورژوازی صهیونیست به ایران به خوشی سخن میگوید—گاه آن را “یک نیاز”، گاه ” درک مند”، و حتی گاه “فرصتی تاریخی” میخواند.
اما بمباران، هرگز بیطرف نیست. بمب، برای آزادی نمیبارد. آتش اژدهای پرنده، میان ستمگر و مردم، مرزی نمیشناسد. خانهها، بیمارستانها، مدرسهها و راهها همه هدفاند، نه تنها نهادهای حکومت. اسرائیل، کشوری که در غزه و لبنان نشان داده چگونه از کشتار غیرنظامیان شرمی ندارد، چگونه میتواند در ایران آزادی به ارمغان آورد؟ تجربه مردم فلسطین، پاسخی روشن است.
میدان جنگ، بهآسانی به دستیازی و تکهتکه کردن ایران دگرگون میشود. جنگ، اگرچه به بهانه “نجات” ایرانیان آغاز میشود، اما با منافع امنیتی، اقتصادی و راهبردی امپریالیسم و صهیونیسم گره خوردهاست و نه با منافع مردم ما. ما میتوانیم و باید در راه سرنگونی جمهوری اسلامی گام برداریم، ولی همزمان یورش بیگانگان به کشور را نکوهش کنیم و علیه آن برزمیم.
بخش بزرگی از مردم ایران، مانند ما خواهان سرنگونی نظامی هستند که نه عدالت اجتماعی، نه رفاه و نه آزادی را بر جای گذاشتهاست. سیاههی ستم و آلودگی، سرکوب و تبعیض، هر روز بر این خواست میافزاید. اما این فریاد دگرگونی، هرگز به معنای باز کردن درهای کشور به سوی یورشگران بیگانه و یا ویرانی میهن نیست. خواست مردم برای واژگونی رژیم، خواستی پاک و بر حق است، اما باید با خرد و هشیاری همراه باشد؛ تا آیندهای بسازیم که کشورمان در امنیت و امید ریشه بگیرد، نه زیر آوارِ جنگ نیست و نابود شود.
برای میلیونها ایرانی، که روزانه با سرکوب، بیکاری و گرانی روبرو هستند خواست پایان دادن به حکومت جمهوری اسلامی، خواستی طبیعی و در راستای نبرد برای ایرانی دموکراتیک، ملی، مستقل و با عدالت اجتماعی است. این خواست، تنها واکنشی عاطفی به آلودگی، ناکارآمدی، دزدی، تبعیض، تورم ، شکاف طبقاتی، سرکوب زنان، سرکوب خلقها، و دروغهای پیدرپی نیست، بلکه بر پایه یک ارادهی آگاهانه برای نوسازی بنیادین جامعه است.
اما این خواستِ ژرف و تاریخی، نباید در دام شومی بیفتد که نامش “نجات با بمب” است. ما میتوانیم با این حکومت ستیز کنیم، بیآنکه خاک و خانهمان را به آتش بکشیم. ویرانیِ کشور، هیچگاه آغاز آزادی نبودهاست. نبرد با سیاستهای جمهوری اسلامی، رفتاری درست و بایسته است؛ اما این ایستادگی نباید به بهانهای برای پشتیبانی از یورش یک کشور بیگانه دگرگون شود. همانگونه که در جنگ ایران و عراق، بسیاری از دگراندیشان، یورش صدام را محکوم کردند، امروز نیز بمباران ایران از سوی اسرائیل، با هر بهانه کاری ناپذیرفتنی است. چنین موضعی نشانهی پشتیبانی از حکومت نیست، بلکه دفاع از خاک ایران و جان مردمان آن است.
تجربه جنگ ایران و عراق به ما میآموزد که حتا داشتن یک حکومت سرکوبگر، دلیلی برای چشم بستن به یورش نظامی دشمنان نیست. نبرد با جمهوری اسلامی، نباید ما را به دامی دیگر بیندازد؛ به خاموشی در برابر بمباران، به خوشآمدگویی به ویرانی کشورمان، و همکاری با آدمکشان. بمباران ایران، حتا به بهانه آزادی را هرگز نباید پذیرفت و بخشید. آزادیای که از آسمان با بمب بیافتد، خاکستر برای مردم به ارمغان میآورد، نه شکوفایی.
وظیفه ما ”چپ”هاست که در برابر هر دو بایستیم
ما راهی دیگر میخواهیم: راهی که نه جمهوری اسلامی است و نه جنگ و دستیازی دشمنان به میهن.
”چپ” ایران در درازنای تاریخ و به گواه همهی خونهایی که برای مردم و میهن خود دادهاست، همواره میهن- و مردم دوست بودهاست. حیدرعمواوغلی، ارانی، روزبه، احمدزاده، پویان، جزنی، کتیرایی، اشرف، مهرگان، انوشیروان و هزاران فرزند گمنام ”چپ” میهن دوستانی آزادیخواه و برابریخواه بودهاند.
تاریخ سیاه اسرائیل، پر است از کشتارهای بیشمار که دل هر آزادهای را به درد میآورد. از کشتار بیگناهان در غزه، تا بمبارانهای ویرانگر زیرساختهای لبنان و به دست گرفتن سرزمینهای فلسطین، این رژیم فاشیستی نشان داده که برای پاسبانی از منافع خود، از هیچ ستم و کشتاری فروگذار نمیکند. آیا به راستی کسی باور دارد که چنین کشوری به دنبال نجات مردم ایران است؟ آنچه در دل بورژوازی صهیونیسم میگذرد، نه دلسوزی که دستیابی به ناپاکترین هدفها است.
در نخستین سالهای جنگ، ایرانیان، دست در دست هم دادند تا از خاک و جان خویش در برابر یورش صدام دفاع کنند. آنان میدانستند که هر یورش بیگانه، نه آزادی که ویرانی و نابودی به همراه خود میآورد. امروز نیز، بمباران ایران از سوی اسرائیل، هرچند هدفش را واژگونی رژیم میخواند، ولی به جانباختن هزاران بیگناه، ویرانی و فروپاشی اقتصادی و اجتماعی میهن ما میانجامد. این بار هم نباید فراموش کنیم که جنگ ویرانگر است، نه راهگشای رهایی.
در اینراه ”چپ” ایران میتواند از میهندوستان غیر”چپ” هم با ارجمندی یاد کند. دکتر اکبر اعتماد (۱۳۰۷–۱۳۸۶) یکی از برجستهترین دانشمندان ایران و بنیانگذار برنامه هستهای صلحآمیز کشور در دوران دیکتاتوری خونبار محمدرضا، پس از کوچ از کشور در زمان جنگ با نمایندگان حکومت فاشیستی عراق روبرو شد که به او پیشنهادهایی برای همکاری در پروژههای علمی و فناورانه دادند. گزارشهایی هست که نشان میدهد خود صدام دوست داشت که از توان علمی او در پیشبرد برنامههای موشکی و اتمی عراق بهرهجویی کند.
اما پاسخ دکتر اعتماد استوار و روشن بود. او این پیشنهادها را بیهیچ تردیدی نپذیرفت و حتا در شرایط سخت زندگی در غرب، نخواست با رژیمی همکاری کند که در جنگ با ایران بود. دوستان و نزدیکانش میگویند که او هرگز دانش خود را به دشمنان ایران نفروخت. وفاداری به میهن و پایبندی به اخلاق، حتا در سختترین شرایط، راهی است که به ارجمندی میانجامد.
مردم ما در برابر ما دو هیولا ایستادهاند: یکی، حاکمیت بورژوازی انگلی و سرکوبگر در درون، و دیگری نیروهای امپریالیستی در بیرون که هیچگاه توان دیدن ایرانی بزرگ، با تمدن کهن و جایگاه ژئوپولیتیکی برجسته را نداشتهاند و ندارند. آنچه ما نیاز داریم، همبستگی و همگامیست که در برابر هر دو ایستادگی کند. کنشگران سیاسی و روشناندیشان ایرانی نمیتوانند در برابر بمباران ایران خاموش باشند. بیانیههای ناروشن، دوپهلو، تردیدآمیز، یا بیاثر، آب به آسیاب ماشین دروغپراکنی هر دو سوی میریزد.
ما باید روشن بگوییم:
آری، جمهوری اسلامی دشمن آزادیست، اما بمباران ایران به دست اسرائیل یا هر کشور بیگانهای، نه “راهحل” که “فاجعه” خواهد بود. و آزادیای که با خاک و خون و از سوی دشمنان ایران آغاز شود، تنها خاکستر و دود به ارمغان خواهد آورد. ما در زمانهای ایستادهایم که باید راهی نو بیافرینیم—راهی که نه از پادگانهای سپاه آغاز میشود، نه در پایگاههای جنگی ارتش اسرائیل.
راه درست سرنگونی راهی است که از دل گفتوگوی ملی، نافرمانی مدنی، آگاهی جمعی، خیزشهای مردمی، و انقلاب میگذرد. نه جمهوری اسلامی را میخواهیم، نه شاهنشاهی، نه ارتش بیگانه، نه بمباران. آزادی باید از دل جامعه برآید، از خاک زخم خورده و مشتهای گره شده برخیزد، نه از آسمان با باران بمبها.
پایانسخن
آزادی، آنگونه که ما میخواهیم، از آسمان نمیبارد. نه با پهپاد، نه با موشک، نه با ارتشهایی که به بهانه نجات، سرزمینها را میبلعند. آزادی، از دل مردم زاده میشود—مردمی که همزمان با ستم درون و خطر بیرون، میجنگند و میسازند.
ایران، زخمیست، اما هنوز زندهاست. و ما، اگر بهراستی مردمدوست و میهنخواه باشیم، باید همزمان با ستم با یورش بیگانگان پیکار کنیم. نه بمباران خانهها، که ساختن آینده، تنها راه آزادیست.
دشمنی با جمهوری اسلامی هرگز به معنای چشمپوشی بر کشتار جنگی دشمنان یا پذیرش یورش بیگانگان نیست. کسانی که به بهانه رسیدن به قدرت، از یورش نظامی به کشور پشتیبانی میکنند، نه دلسوز مردماند و نه دوستدار میهن. وظیفه واقعی نیروهای ”چپ”، پاسبانی از استقلال، ارجمندی مردم و منافع ایران است. تنها با نبرد با بورژوازی انگلی درونمرزی و رزم علیه جنگ و یورش دشمنان برونمرزی است که میتوان به درستی سیاسی و اخلاقی براندازان ”چپ” باور داشت.
در این میان، برخی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی، همچون رضا پهلوی، هواداران پادشاهی و سازمان مجاهدین خلق، با خوشآمد گفتن به یورش نظامی اسرائیل، نهتنها جایگاه اخلاقی و سیاسی خود را فرو ریختهاند، بلکه نشان دادهاند که برایشان منافع ملی ارزشی ندارد. همراهی با یک نیروی بیگانه —چه آشکار و چه پنهان—در یاد مردم ایران خواهد ماند و همواره محکوم بوده؛ همانگونه که همکاری مجاهدین خلق با ارتش صدام، زخمی است که هنوز بر چهرهی تاریخ سیاسیشان ماندهاست.
Comments
سیامک کیانی: شکوفهِ آزادی با بمبافکنِ دشمن نمیشکفد: نقدی بر اپوزیسیونِ همسو با یورش بیگانگان به ایران — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>