سوسیالیسم،- جانشینی برای حکومت شر و “آتش به اختیارها” / آرام بختیاری
یادی از آموزگاران انقلاب،- مارکس و انگلس.
هرمبارزه طبقاتی یک مبارزه سیاسی است. جنبش سراسری کارگران میتواند اعلان حزب نماید چون سازمان کارگران بشکل طبقه یک حزب سیاسی است. نقد آسمان اکنون به نقد زمین، نقد دین به نقد قانون، نقد الهیات به نقد سیاست مبدل شده. سلاح نقد نمیتواند جانشین نقد سلاح شود. خشونت مادی باید از طریق خشم مادی خنثی گردد. تئوری و شناخت میتوانند تبدیل به نیروی مادی گردند، وقتی در میان تودهها اشاعه یابند. از زمان کتاب” قرارداد اجتماعی” روسو، حق آزادی مالکیت خصوصی بورژوازی تبدیل به آزادی خودسرانه و خودمحور همه جانبه او شده. با حضور بورژوازی، انسان دیگر میزان همه چیز نیست بلکه نماینده مبادله ارزشی شد.
از طریق شناخت و تحلیل مارکسیستی میتوان مدعی شد که: گلوبالیسم زمان حال، ادامه امپریالیسم اقتصاد بورژوازی است. پرولتاریا یا طبقه کارگران مدرن، محصول نواندیشی تحقیق و تعریف مارکس و انگلس بود. بورژوازی و کاست حکومتی روحانیون حاکم، از طریق امکانات گلوبالیستی غرب خصوصیت ملی خودرا از دست داده اند. در پشت قوانین، اخلاق، دین، و وعده بهشت، منافع بورژوایی و اقتصادی آنها قرار دارد.
مارکسیسم از آغاز از فلسفه خواست که در لباس نقد و شناخت برای نجات انسان ظاهر گردد. آن باید همیشه روشنگر و مشخص بماند و به کشف تضادها بپردازد. وقتی رعایت حقوق بشر شامل بورژوازی و آیات عظام حاکم گردد و آنها را انسان شمارد، آزادی شان مبدل به قلدری و ادعای خودسرانه میگردد. امنیت مهمترین خواسته و مفهوم اجتماعی بورژوایی یعنی وظیفه پلیس و پاسدار برای دفاع از مالکیت خصوصی و خقوق شهروندی یا مقدس شمردن است که هگل آنرا بخشی از “دولت عقل و ضرورت” میدانست. از این طریق است که مالکیت خصوصی بورژوازی و کاست حکومتی آخوندی تامین میشوند. مارکسیست ها میگفتند: مفهوم حقیقت فلسفه سیاسی نیز مطلق نیست چون مدام در حال تغییر است. نقد فلسفی تنها فرم بیان فلسفه سیاسی است که وابسته و محصول زمان خاص است. آنطور که هگل میگفت: تئوری میان خلق زمانی به واقعیت تبدیل میشود که نیازهای مردم را منعکس کند.
“مانیفست کمونیسم” درباره پرولتاریا و بورژوازی، در سال 1848 میلادی منتشر شد و اعلان نمود که تمام تاریخ بشر مبارزه طبقات، اقشار، و اصناف بوده. مارکس روابط تولید: آسیایی، باستانی، فئودالی، بورژوایی را اشکال آنتاگونیستی پروسه تولید اجتماعی تعریف نمود.
مارکس متولد 1818 و انگلس متولد 1820 میلادی بود. دوستی آندو در سال 1844 میلادی در انگلیس آغاز شد. هدف آندو از آغاز معرفی دست آوردهای شناخت علمی نقد برای سعادت انسان بود. برای آنها نه استقلال روشنفکری یا موضوعات مورد علاقه هگلی های جوان بلکه کوشش در راه عملی نمودن نظام سوسیالیستی و کمونیستی مهم بود. تفکر مارکس با دیالکتیک هگلی یعنی با دیالکتیک تاریخ هگل شروع شد. او تصمیم گرفت واقعیات رنج کارگران و زحمتکشان را بزبان بیاورد و کوششی واقعی برای کمک به آنها را نشان دهد. نتیجه تحقیقات سیستماتیک مارکس در اقتصاد سیاسی در پاریس سال 1844 میلادی با کتاب “موضوع و مسئله یهودیان” و کتاب “مقدمه نقد فلسفه حقوق هگل” چاپ شد.
مارکس مفهوم “جامعه بورژوایی” را از هگل و از شناخت فلسفه سیاسی فرانسوی-انگلیسی در قرون 18-17 میلادی گرفت. این عنوان اهمیت علمی مهمی داشت. او و انگلس کوشیدند در کتاب “ایدئولوژی آلمانی” این مفهوم را بشکل اساسی و علمی که فرای دولت و ملیت قرار دارد،بررسی کنند. واژه “جامعه بورژوایی” در قرن 18 بوجود آمد گرچه مفهوم “مالکیت حصوصی” در عهد باستان و از سدههای میانه مورد بحث قرار گرفته بود. انگلس در کتاب “آنتی دورینگ” مینویسد: اقتصاد سیاسی، علم قوانین: تولید، مبادله، و مواد ضروری زندگی در جامعه انسانی است. مارکس، حقوق بشر؛ نوشته یاکوبی های رادیکال در انقلاب فرانسه در سال 1793؛ بر اساس نظرات روسو و ستیوین در قانون اساسی فرانسه را، حقوق بورزوایی نامید چون آن حق مالکیت خصوصی را تضمین می نمود و امکان توسعه خودسری فردی را تامین میکرد.
موضوع مرکزی تمام آثار مارکس و انگلس، نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری است. مارکس این مفهوم عمومی را در غالب آثار خود بکار میبرد. آثار مارکس و انگلس رابطه تنگاتنگی با هم دارند و مکمل هم هستند. آنها آثار مهم مارکسیسم را با هم خلق کردند، تشخیص اختلاف نظر آندو با هم به دلیل سالها زندگی مشترک بسیار مشکل است گرچه انگلس به نقش رهبری مارکس در تحقیقات علمی اعتراف می کرد. نخستین آثار مشترک این دو از سال 1832 میلادی: جزوات فلسفی اقتصادی، و خانواده مقدس یا نقد انتقاد نقدی، در سال 1845 است که نقدی فلسفی بر هگلی های جوان بود. کتاب “ایدئولوژی آلمانی” در سال 1846میلادی، پیرامون نقد هگل به فلسفه ماتریالیستی فویرباخ است. در کتاب “تزهایی درباره فویرباخ” جمله معروف مارکس: فیلسوفان تاکنون فقط جهان را به اشکال گوناگون تفسیر گرده اند، مهم ولی تغییر آنست، قرار دارد. این خواسته و عمل، وظیفه آندو در طول تمام زمان مبارزات شان بود. در کتاب “18 برومر لوئی بناپارت” در سال 1852 میلادی، هدف، ماسک زدایی از بناپارتیسم است. در کتاب “سرمایه” از سال 1868، هدف، نقد جامعه بورژوایی و بررسی اقتصاد سیاسی است که در آن مفاهیم مرکزی اقتصاد بورژوایی مانند: کار، کالا،زمین، سرمایه، بازار، پول، و قیمت، خلاف حقوق طبیعی مرسوم، مورد نقدی بنیادین قرار گرفتند. در زمان نشر کتاب “مانیفست کمونیسم”، از جمله وظایف مهم انقلابیون: تقاضای آزادی های دمکراتیک، و کوشش برای وحدت دولت و ملت، قید شده. انگلس در سال 1876 کتاب ” انقلاب علم در نظر آقای دورینگ” را نوشت، و در سال 1880 کتاب “دیالکتیک ماتتریالیستی” را با عنوان ” تحول سوسیالیسم از اتوپی به علم” را منتشر کرد که یکی از موفق ترین کتب ادبیات سوسیالیستی بشمار می آید.
آنطور که در کتاب “ایدئولوژی آلمانی” نوشته شده: برنامه فلسفی میتواند بشکل نقد علمی درآید. دلیل علاقه این دو متفکر به هومانیسم انقلابی: نخست- طوفان فرهنگی سیاسی انقلاب فرانسه ئر آلمان بود. دوم- نقش تحول دیالکتیک تاریخ از هگل بود. مارکس و انگلس کوشیدند نظریه هگل را در زمان و مکان مشخص اثبات نمایند. انگلس در کنار مارکس خالق کمونیسم علمی و یکی از کلاسیک های مارکسیسم-لنینیسم است. وی خالق آثار متعددی مانند: خانوده مقدس، ایدئلوژی آلمانی، و کتب دیگر بود. هدف او مانند مارکس: وحدت کمونیسم علمی با جنبش کارگری است. کتاب “اصول کمونیسم” انگلس، مقدمه کتاب “مانیفست حرب کمونیست” گردید. جنگ دهقانی در آلمان، انقلاب و ضد انقلاب در آلمان، آنتی دورینگ یا انقلاب علمی آقای دورینگ، و تحول سوسیالیسم از اتوپی به علم، که خلاصه ای از مارکسیسم است، از جمله آثار انگلس هستند. آغاز و منبع خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان، دیالکتیک طبیعت، و چاپ جلد 2 و 3 کتاب سرمایه مارکس، از جمله دیگر آثار او میباشند.
مبارزه بورژوازی، غیر از کلیسا، فئودالیسم و اریستوکراتی، تخست علیه بخشی از خود بورژوازی بود. در طول تاریخ بشر، بورژوازی نقش مهم انقلابی داشت و نظام های: پدرسالاری، فئودالیسم، و رمانتیسم اشرافی را در راه منافع خود داغان نمود، سپس تقواهای نوستالژیک روحانیون، سرمستی عیاران و شوالیه ها، و حسرت های پایان بورژوازی را ، در آب سرد و در راه منافع خودمحورانه اش غرق نمود. بورژوازی بجای تصورات و آرزوهای سیاسی مذهبی، سودجویی و استثمار عریان را بیشرمانه جایگزین نمود. بورژواها در آغاز بخشی از دمکرات های انقلابی بودند. آنها در طول کمتر از یک قرن حاکمیت طبقاتی خود بیش از تمام نسل های پیش از خود، نیروهای تولید عظیمی خلق نمودند یا سازماندهی کردند. و زمانیکه در غرب برای سگها نیز مالیات وضع کردند، روزنامه ای به طنز نوشت: حالا سگها را هم در ردیف انسان قرار داده اند.
آنارشیست ها با تظاهر فریب کارانه به چپگرایی، همیشه همدست و متحد بورژوازی و ارتجاع دینی ،بوده اند و فقط در صف انقلاب ،اختلاف راه انداخته اند.
بورژوازی هیچ وقت نقش انقلابی نداشت.
.
این از تصور غلط و معیوب مارکسیستها از تاریخ است که بورژوازی مترقی و انقلابی بود. انقلابی و مترقی بودن بورژووازی مکار فقط یک افسانه است.
.
بورژوازی بتدریج و با نیت رقابت با اقشار و طبقات حاکم زمان خود فقط فهمید که چطور با استفاده از علم و تکنولوژی و بازار نیمه آزاد و به کمک حتی دولت های فئودالی ومونارکی زمان بهتر استثمار کند و ثروت بیشتری به جیب بزند و قدرت سیاسی پیدا بگیرد.بسیاری از بورژوا های اولیه خودشان قبلا فئودال بودند.
.
چطور یک طبقه استثمارگر، برده دار (تاجر برده های سیاه پوست در قرن هجدهم و نوزدهم)، جنگ طلب (جنگهای دائم از جمله در فرن نوزدهم و دو جنگ جهانی در قرن بیستم و جنگهای استعماری و تجاوزگرانه قرن حاضر) میتواند انقلابی باشد؟ چطور؟ جواب: ذهنیت مارکسیستی که از خودش سناریو تاریخ اجتماع درست میکند و با همین سناریو خودش را در باتلاق تضاد و بحران قرار میدهد و وا میماند.
.
در وا ماندن اصلا اغراق نمی کنم: بحران و سرنگونی احزاب مارکسیست اروپا و همه دنیا از جمله کشورهای سوپر سرمایه داری مارکسیستی چین که آشی داغ تر از سرمایه دارهای غربی شده. ببینید که مارکسیسم چه بر سر آدمهای تحت سلطه می آورد.
.
مارکسیستهای کمونیست شورائی درد مارکسیسم را تشخیص دادند اما از آنارشیستها آموختند، یک قدم به جلو اما نه کافی. اما مارکسیست لنینیسم بعد از تجربه روسیه یک قدم به عقب است. از مارکسیست-لنینیستها (از جمله ترتسکیستها و استالینیستها) و مارکسیستهای سوسیال دموکرات نباید آموخت چون میخواهند تجربیات شکست خورده تاکنونی را تکرار کنند. باید اول از آنها در باره جنایات و بحرانها و گند زدن هایشان پرسید بعد گوش کرد چه میگویند.
.
مارکس و انگلس خواندنی و آموزنده هستند، اما پیغمبر (مارکسیسم سازی، مرجع تقلید کردن) نیستند. بخشی از افکار آنها هنوز درست و زنده است و بخشی دیگر کهنه و افسانه.
.
ضد-اقتدار