سوریه. هیئت تحریر شام ، رادیوسکوپیِ یک دگرگونیِ ایدئولوژیکی
برگردان بهروز عارفی
خاستگاههای جهادیستی هیئت تحریر شام(هيئة تحرير الشام) ، جناحی که منشاء تهاجمی بود که به سقوطِ رژیم بشار اسد منجر شد، شماری از مُفسران را به این نتیجهگیری ساده سوق میدهد که اینان تجسمی از القاعده هستند. اما، تجربهی حکومتِ این گروه در ادلیب از سال ۲۰۱۷ با دگرگونیهایی همراه بود که نامگذاری این جریان را دشوار میسازد. پاتریک هائنی، پژوهشگر که از سال ۲۰۱۹ مرتباً از سوریه بازدید میکند، در گفتگو با سیلوَن سیپِل و سارا قریره وضعیت را تحلیل میکند.
نویسندگان Patrick HANNENI، Sarra Grira & Sylvain Cypel برگردان بهروز عارفی
تسخیر حلب به دست هیئت تحریر شام ، نخستین مرحله از سقوط رژیم بشاراسد، نتیجهی یک تحول دوگانه بود. نخستینِ آن، فروپاشیِ نهادهای دولتی در اثر عدم توانائیِ رژِیم در پاسخ به حملهی حدود ۲۵۰ جنگجو بود. شماری از کشورها، از جمله کشورهای غربی، سیاست سوریهای خود را برپایهی بقای رژیم اسد بنیاد گذاشته بودند، امری که امکان میداد نهادهای دولتی حفظ شده و از بلوا و هرج-مرج جلوگیری کند. اما در واقع، درست عکس این ماجرا رخ داد. از بیش از ده سال پیش، رژیم پشتِ سرهم برای تخریب نهادهای دولتی اقدام کرد: خصوصیسازی وحشی، درندهخویی عمومیتیافته، تحکیم میلیشیا به ضرر ارتش و اقتصادی متکی بر قاچاق مواد مخدره.
تأثیر این عملکرد را میتوان در زمینه نظامی، با بوروکراسی نظامی ضعیف، زنجیرهی فرماندهیِ ناکارا و فرمانهای بیاثر مشاهده کرد. میان خط مقدم جبهه و انبار مهمات، ارتباطی وجود نداشت. ارتش که در برابر سرعت عمل جنگی بلیتسکریگِ* blitzkrieg نیروهای شورشی به سرکردگی هیئت تحریر شام وامانده بود، کوچکترین توانائی تجمع نداشت. در میدان نبرد، سربازان از جنگ دست کشیدند، تانکها بدون سوخت، فلج شده بودند، سربازان و افسران دونپایه (بادرآمدکم) ذخیرهی سوخت را در بازار سیاه میفروختند (بیشتر سربازان، جوانان مشمول وظیفهی مسلمان سُنی بودند). اما، با نزدیکشدن نبردها به حُمص میلیشیای علوی دیگر آماده نبودند که خونریزیِ جدیدی را در صفوف خود تحمل کنند.
«رفتار مناسب» جنگی
دگرگونی دیگری که پیروزی در حلب و فراتر از آن در بقیهی کشور را توضیح میدهد، عبارت است از بازتاب تغییر ایدئولوژیکی از سوی فرماندهی در جبهههای نبرد در استان حلب از سال ۲۰۱۶ به بعد. ابو محمد الجولانی در تماس با غیرنظامیان، توانست وضعیتی ملیگرایانه اتخاذ کرده، به جماعت-های محلی اعم از مسیحی و شیعه پیامهای آشتیجویانه فرستاده، از درگیری با کردها در پایگاهشان در حلب، شیخ مقصود و اشرفیه احتراز کند. برای نخستین بار در انقلاب سوریه، این حالت خود را به صورت رعایت تعهدها از سوی رزمندگان نشان داد. در حالیکه رزمندگان سرگرم نبردهای سخت در حما بودند، ساختار اضطراری مراقبت در محلهها مرکب از نزدیک به ده هزار نفر امکان داد تا از زیادهرویهای خشونتبار و چپاول در سطحی بزرگ در حلب جلوگیری کنند. همچنین، مهاجرت گستردهی اهالی صورت نگرفت. مسلماً، از سویی، توصیهها موجب انضباط نیروها شد. و از طرف دیگر، بخشی از مسیحیان حلب که با همکیشان خود در منطقه ادلیب در تماس بودند، به آنان اطمینان خاطر دادند. مسیحیان ادلیب برای زندگی زیر حاکمیت هیئت تحریر شام مصالحه کرده بودند.
این «رفتار مناسب» نسبی در جنگ، که دهها تن از شخصیتهای برجستهی محلیِ مسیحی، کرد و شیعه در حلب، حمص و دمشق برصحت آن گواهی دادند، غالباً به حساب عملگرائی (پراگماتیسم) این جنبش نوشته میشود. در واقعیت، این وضع حاکی از دگرگونی ایدئولوژیکی عمیقی است که در هیئت تحریر شام در دورانِ «صلح» ، حتی پیش از این جنگ در منطقهی در بستهی ادلیب صورت گرفته است.
در واقع، هیئت تحریر شام جنبشی نیست که پس از بازبینی دکترینیِ بنیادستیزیزدایی، نظیر برخی گروههای جهادی در مصر و لیبی تشکیل شده باشد. آنها مسیری از بنیادستیزیزدایی را طی کرده اند که از چند سال پیش، در بستر تطابق تاکتیکها با محیط ژئواِستراتژیکی یا محلی اتخاذ کرده بودند. این تطابق بعدها موتور اصلی گسستی سیاسی شد که باوجود این بر یک دانش الهیاتی جدید تکیه نمیکند. «این انقلاب آرام» که تئوریزه نشده، هم عمیق است و هم پایدار.
گسست با القاعده
نخستین نشانهی این سمتگیری جدید در بریدن از جهادیسم عمومی و گسست تشکیلاتی با القاعده از طریقِ گسست ایدئولوژیکی با اندیشمندان جهاد عمومی مثل ابو محمد المقدیسی بود. این متفکران به-ویژه از حل شدنِ جهادیسم در حرکتی انقلابی با بُعد سیاسی و دکترین مبهم نگران بودند.
بریدن از جهاد عمومی با پیوند مجدد با محل همراه بود که یک سال بعد، در ۲۰۱۷ آغاز شد. در آن سال، هیئت تحریر شام استقرار نخستین ساختار متمرکز در ادلیب، یعنی حکومت نجات سوریه را تسهیل کرد. این جنبش، با شعار مرکزیِ نهادینهسازی، قدرت را دردستان خود تحکیم کرد. از آن پس، تمام دستگاههای محلی که حاصل سالها انقلاب بود – جناحها، کمیتههای محلی اپوزیسیون، همه تشکیلاتهای اپوزیسیون که مورد پشتیبانی غربیها بودند – به رقیب تبدیل شدند.
حکومت، هرچند دستگاه کنترل بود، همزمان فضایی برای سازش و واگذاری ایدئولوژیکی به هیئت تحریر شام گردید. برخلاف کردها با مدیریت خودمختار در شمالشرقی که دارای یک ایدئولوژِی و بوروکراسی واقعیِ دولتی است، از جانب هیئت تحریر شام هیچگونه طرحی برای حکومت نجات ارائه نشد. ازسویدیگر، جولانی آن رامانند یک حکومت «مدیریت بحران» یا به عبارت دیگر، موقتی معرفی میکرد.
این ساختار با همکاری نخبگان محلی، تکنوکراتهای انقلابی یا اسلامگرا، نظیر محمد البشیر که امروز مأمور تشکیل نخستین حکومت گذار شده است، بهراه افتاد. البشیر مهندس و دانشگاهی با تربیتِ مذهبی است ولی بدون گذشتهی اسلامگرایی رادیکال. بااینوجود، حکومت در زمینهی مسئلههای راهبردی، زیر کنترل نخستین حلقهی جولانی باقی مانده است. هدف غایی این نهادینهسازی پایان دادن به میراث دوگانه بود. نخستینِ آن، وضعیتِ فروپاشیدهی «انقلاب بدون رهبری» روزهای آغازین است که هنوز در جناحهای متعدد شوراهای محلی دیده میشود. دومین میراث، ساختار غیرمتمرکز جبهه النُصره است که به صورت ناحیهای کار میکرد، و هر ناحیه را ترکیبی از نمایندگان مذهبی و نظامی اداره میکرد؛ ساختاری که محل تجمع شاخهای رادیکال برخاسته از نخستین سالهای جهادیستها بود.
بدین ترتیب، «جابهجایی» ضروری برای شکستن پُلهای پشتسر با جهاد عمومی، همزمان، به یک پویایی بنیادستیزیزدایی منجر شد، و البته نه با دغدغهی میانهروی، بلکه با خواست کنترل.
انتقام جامعه
برای مقابله با شیخهای جهاد عمومی و برقراریِ بدیلِ ایدئولوژیکی، هیئت تحریر شام ، ضمنِ تلاش برای ریشهدواندن در محل، مکتب قضائی شافعی را برپا کرد که به تصوف اهالی محل نزدیکتربود. این رویه، به آنان امکان داد با استفاده از دو واحدِ ویژه از امنیتِ عمومی در ادلیب و تعقیبِ بازماندگانِ شبکههای خفتهی القاعده و سازمان دولت اسلامی (داعش)، از وزنهی طرفداران قدیمیِ جهادیست سلفی بکاهد. برخی را اخراج و عدهای را دستگیر کردند. مابقی در ساختارهای مربوط به روحانیت گستردهتر نظیر دارالافتاء (خانه قضاوت)، نهاد مسئول صدور توصیههای مذهبی که زیر کنترل سلفیستها نبودند، «حل» شدند .
هیئت تحریر شام ، برای ادارهی ۱۲۰۰ مسجدِ ادلیب، دو راه داشت: یا تحمیل افرادِ خود یا امکان دادن به روحانیان رده پائین جماعتهای محلی. سازمان راه دوم را برگزید، بدون اینکه خط هدایتکنندهی واحدی برای امامهای جمعه تحمیل کند. حداکثر، وزارت امورمذهبی پیشنهادهای مضمونی ، بیشتر در زمینههای مسئلههای آئین مذهبی تا ایدئولوژیکی و حتی بسیار کمتر در زمینه جهادی ارائه داده و گزینش موضوع را به واعظان واگذار کرد. در چنین موقعیتی، کمکم، روشهای صوفیانه، که مورد نفرت سلفیستهای متعصب بود، با جشنگرفتن روز تولد پیامبر اسلام، با توصیه «ذِکر» مذهبی ، زیارت مکانهای مقدس یا شناسایی رسمیِ مؤسسههای مذهبی تصوف، بازگشتند.
بدینترتیب، آنجا که سلفیستها به «پاکیزهکردن اصول» و متحولساختن جامعه فرامیخواندند، با اراده حیات تحیرالشام، درست برعکسِ آن رخ داد. شاهدِ انتقام جامعهای بودیم که جنبش را عمیقاً دگرگون کرد، نه در ایدئولوژیِ آن – که در ابهام ماند – ، بلکه در موضعگیریها و کارکرد روزانه آن در حکم-رانی ادلیب. هیئت تحریر شام در بستر کنش متقابل با جماعتهای محلی از خود «سلفیزدائی» کرد.
اگر این گروه برقراری مجدد توازنِ جامعه را پذیرفت، در وهله نخست، به این دلیل بود که تعدادشان به اندازه کافی زیاد نیست، سپس برای اینکه در دشمنی با اهالی قرار نگیرد. در نگاه این جریان، اولویت با تلاش نظامی علیه رژیم بود و نه تظاهر ایدئولوژیکی. درنتیجه، «تمرکز» موضوعی الهیاتی همه-شمول، و بهقول یک مسئول مذهبی جنبش، «بین غُلُو در تندروی از یکسو، و شوروشوقِ انحرافی از اسلام اخوت از طرف دیگر» بود.
سرنوشت اقلیتهای مذهبی
در مورد خود جولانی نباید فراموش کرد که او یک رزمجو و انقلابی است که در رؤیای «لحظهی تعیینکننده انقلابی» است و در نقشِ یک فرماندار ناحیهای فقیرنشین و بیاهمیتِ راهبردی همچون ادلیب احساس ناراحتی میکند.
از دیدگاه او، رودرروئی با دمشق همواره یک هدف بود. ولی، او همچنین سیاستپیشهای است که مجبور به دادنِ امتیاز است، نه فقط امتیاز ایدئولوژیکی در برابر جامعهای محافظهکار اما غیررادیکال، بلکه همینطور نظامی و راهبردی.
در ماه مارس ۲۰۲۰، پس ازنبردی نُه ماهه علیه رژیم و از دست دادن ۴۰% از سرزمینهایی که هیئت تحریر شام کنترل میکرد، ترکیه و روسیه توافقنامه آتش بس موقتی را امضا کردند که به نبردها در شمالغربی کشور پایان داد. نه فقط، هیئت تحریر شام این توافقنامه را پذیرفت، بلکه با تحمیل بر دیگر گروههای مسلح حاضر در خط مقدمِ جبهه، از آن دفاع کرد.
در اینجا نیز، همکاری با ترکیه زیاد بدیهی نبود و به یک تغییرموضع ایدئولوژیکی نیازداشت. از همان سال ۲۰۱۸، حضور ترکیه در سرزمینهای شورشی مورد اعتراض بود. بهنظر برخی، ارتش ترکیه که عضو ناتو و متعلق به کشور لائیک است، تشکیلاتی خداناباور و «در جستجوی پشتیبان در میان کافران («الاِستعانه بِل کُفار») است، که برخی از شیخها پیش از آنکه از گروه طرد شوند، آن را رد میکردند.
بدینترتیب، این تغییر موضع استراتژیکی موجبِ قطبیشدن در برابر دیگر گروههای رادیکال از جمله «حُراس الدین» (پاسدارانِ دین)، شاخهی سوریِ القاعده شد که در ژوئیه ۲۰۲۰ برای درهم شکستن ترک مخاصمه به رژیم حمله کرد. هیئت تحریر شام مقابله کرده و گذاشتن اسلحه برزمین را به آن گروه تحمیل کرد. ازآنزمان، حراسالدین به مبارزهی مخفی روی آورده است.
درهمان دوران، جولانی بهتدریج دریافت که پایگاه رژیم از جمله در میان علویها ضعیفتر میشود. او فرصت را مغتنم یافته و خواست همچون چهرهای با توانائیِ ملی ظاهر شود. او بر روی اقلیت باقیمانده در حوزهی ادلیب، یعنی سه روستای مسیحی که بهطور متوسط در سال، ۸۰۰ نفر زندگی می کنند و جماعتی از دروزیها که از ۱۸ هزار نفر به ۶ هزار نفر کاهش یافته بودند، تکیه کرد.
نخستین حرکت در قبالِ این مسیحیان، پسدادنِ خانههای آنان بود، که بخشی از آنها را خانوادههای جنگجویان و از جمله جنگجویان خارجیِ عضو گروههای غیروابسته به هیئت تحریر شام اشغال کرده بودند. در نتیجه مذاکرهی بسیاری ضروری بود.همچنین، مذاکرهای طولانی و سختتر برای پسدادنِ زمینهای کشاورزی لازم بود. این مشکلها هنوز کاملاً حل نشده اند. اما، این پویاییِ کفایت میکرد که مسیحیان با محافظت هیئت تحریر شام منطقههای زیر حاکمیت رژیم را که پناهنده شده بودند، ترک کرده و در سال ۲۰۲۲ به روستاهایشان در اطراف ادلیب بازگردند.
میانهرویِ ایدئولوژیکی
تاکنون، هیئت تحریر شام خود را از نظر ایدئولوژیکی، بههیچوجه با جهان معاصر تطبیق نداده است. این جنبش بیشتر ترجیح میدهد در وضعیتی مبهم باقی بماند تا اینکه خط روشنی اتخاذ کند که با خطر تیزکردنِ دشمنیِ محافظهکاران بازمانده در جنبش همراه خواهد بود. با تسخیر دمشق، این توضیح ایدئولوژیکی مسلماً حیاتیتر از همیشه میگردد؛ داو، از یکسو، پذیرشِ درمحل است و ازطرفدیگر، جلبِ شناسائی رسمیِ بینالمللی نسبت به حاکمیت جدید دمشق .
ازاینرو، هنگامیکه از رهبران جنبش خواسته میشود که وضعیتشان را مشخص کنند، هر فرد پاسخی متفاوت میدهد. برخی خود را محافظهکار سُنی معرفی میکنند، برخی دیگر انقلابیِ اسلامگرا، هستند کسانیکه خود را هنوز جهادیستِ سیاسی میدانند… بنابراین، پیش از زدن هر برچسبِ قطعی، شایسته است که صبر کرد. یکی از رهبرانِ آنان زمانی به ما میگفت: «ما بیشتر محصول پویایی زمان حال خواهیم بود تا یک ایدئولوژیِ پیشساخته».
بدینسان، هیئت تحریر شام جنبشی است که بهطور متوالی و بهتدریج، بهصورتی چشمگیر بهدلیل الزامات ایدئولوژیکی که محیط زیست منطقه (حضور ترکیه) تحمیل میکند، یا به دلیل سازگاری با جامعه بومی دگرگون میشود. بدینترتیب، این جنبش به میانهرویِ ایدئولوژیکی سُنی، اسلامی، محافظهکار و انقلابی روی میآورد. ولی این کار مقاومت شاخهی تندروتر را برمیانگیزد. گروه اخیر، بهخاطر حفظ انسجام، یا کنار گذاشته شده و یا وادار به سکوت شده است.
بهنوعی، ما در یک منطق ترمیدوری** بهسر میبریم. صفحه ترور ورق میخورد و روی اکثریت ساکت شرطبندی میشود تا در عین حال، حاکمیت، تحکیم درونی یافته و بازماندگان اقلیت رادیکال را حذف کند و خود را بهعنوان بدیلی ملی جااندازد. هنگامیکه جولانی، برخلافِ گفتههای مُفسران، نسبت به اقلیتهای مسیحی و دروزی گشایش ایجاد کرد، هدفش بیش از این که نزدیکی به غرب باشد، ارسال پیامی به خود کشور بود که خود را بهمثابه بدیلی با قابلیت ملی معرفی کند و نه فقط فرمانده شورشی.
درواقعیت، گذر از تجربهی ادلیب به تجربهی دمشق یعنی تغییر از سطح محلی به کشوری، در چند سطح و با ماهیتهای متفاوت چالشهایی پدید میآورد. ابتدا، چالشهای کیفی: برای گذار یک جنبش که بیشتر به عمیات مسلحانه و حکمرانی محلی پرداخته است تا حکمرانیِ ملی، و خطهای قرمز متعددی نیز دارد (احتراز از بعثیزدایی مانند آنچه در عراق رخ داد، جلوگیری از خواست خشونتبارِ انتقام-گیری، سازش با اقلیتها)، چه باید اندیشید؟
سپس، چالشی کَمّی: زیرا حکومت نجات سوریه ساختار کوچکی با کمتر از ۹ هزار کارمند بود. هیئت تحریر شام یک جنبش تودهای نیست که بتواند که روی پایگاهی در حوزههای حرفهای و طبقههای متوسط حساب کند. کمبود عظیم منبع انسانی حس میشود و این مخاطره وجود دارد که کانونهای تصمیمگیریِ کنونی با پدیدهی اشباع، دستِکم در زمینه امنیتی مواجه شود. امروز، هیئت تحریر شام بین ۱۰ تا ۱۵ هزار رزمنده در اختیار دارد. در نبردها، این جنبش، نیروی غالب است، ولی آنان تنها نیستند. آنها مجبورند که فراوانیِ سلاح در جامعه و همچنین اصلاح میلیشیای شورشی را با استفاده از بینظمی در جریان، کنترل کنند. سپس، از رقابت بین جناح ها جلوگیری کنند. عاقبت، گروههای جهادی و نه فقط خارجیها را در شرایطی مهار کنند که بهرغم خط مشی جنبش و ابتکارهای متعدد تنشزدایی بین فرماندهی جدید و جماعتهای مختلف ، موعظههای مذهبی احیا میشوند. وانگهی، این جماعتها – شیعه در دمشق و شمالِ حلب، مسیحی در حلب و حُمص، علوی در کنارهی دریا و دمشق، دروزی در جنوب و پایتخت – سریعاً همکاری کردند.
در وضعیتی که کُلِ منطقهی ادلیب برای هیئت تحریر شام (مسلمان سُنی، محافظهکار، انقلابی) به اِکوسیستمِ اجتماعی مساعدی تعلق دارد، گذار از ادلیب به دمشق ایجاب خواهد کرد که برای گوناگونیِ جماعتی، و همچنین مشارکتِ نخبگان شهریِ دمشقی و ورود ژئواستراتژیکی دمشق در صحنه، فکری کنند.
* بلیتسکریگ یک واژهٔ آلمانی به معنای «جنگ برقآسا» است که در جنگ جهانی دوم تبدیل به واژهای فراگیر شد. بلیتسکریگ در مفهوم اختصاصی به گونهای از دکترین نظامی و تاکتیک عملیات رزمی اشاره دارد. در سطح تاکتیکی بلیتسکریگ صورتی از نبرد است که در آن با تهاجم متمرکز نیروهای زرهی و مکانیزه با پشتیبانی گسترده هوایی و توپخانه نقاط خاصی از خط مقدم دشمن هدف قرار میگیرد تا پس از شکسته شدن آن با اجرای پیشرویهای عمیق در پشت مواضع دشمن نظام فرماندهی و تدارکاتی آن با اختلال مواجه شود و مقادیر زیادی از نیروهای آن به محاصره درآمده و منهدم شوند تا یک پیروزی سریع حاصل گردد. در سطح راهبردی بلیتسکریگ حالتی از جنگ است که در آن شکاف بین اهداف جنگی و پتانسیل ناکافی قدرت در فائق آمدن بر دشمنان از طریق شکست دادن آنها یکی پس از دیگری در قالب مجموعهای از لشکرکشیهای انفرادی، پشت سر هم و کوتاه مدت پوشش داده میشود. (از ویکیپدیا)
** ترمیدووریها Thermidoriens نمایندگان کنوانسیون ملی بهرهبری روبسپیر در دوران اننقلاب فرانسه، از ۲۶ تا ۲۷ ژوئیه ۱۲۹۴ بودند. آنان موفق شدند که موجب دستگیری و اعدام روبسپیر، بدون هیچ محاکمهای شوند.. او در ۹ ترومیدور (تقویم قدیم فرانسه) اعدام شد، درست یک سال پس از ورود روبسپیردر کمیته نحات عمومی.
سیلون سیپل A été membre de la rédaction en chef du Monde, et auparavant directeur de la rédaction du Courrier international. Il est… (دنباله)
در ارتباط با این مقاله از آقای سیاوش دانشور
https://www.azadi-b.com/?p=51258
معلوم نیست چرا ایشون مسئله را بازتر نکرده است.
شورش کور در وضعیت فعلی جامعه ایران میتواند رژیم را سرنگون کند بدون اینکه نفعی پایدار برای زنان و کارگران داشته باشد زیرا امپریالیستهای غربی و سیاستمداران اپوزیسیون هوادار آنها بسرعت از نتایج سرنگونی بنفع خود استفاده میکنند و مبارزات انقلابی زنان و کارگران را به حاشیه می برند. آمادگی برای وضع بعد از سرنگونی و یا برای سرنگونی این است که انقلابیون باید در کنار نقد و نفی رژیم، دموکراسی خواهی امپریالیستهای غربی و نوکرانشان را هم نقد کنند تا ذهن توده ها علیه تبلیغات این مرتحعین مسونیت پیدا کند.
آنارشیست
این مقاله بسیار خوب از آقای محمد جعفری شبیه همان نقدهائی است که سالیان سال در سایت روشنگری بصورت کامنت آنارشیستی وجود داشته است:
https://www.azadi-b.com/?p=51201
ایراد مقاله این است که در مقابل ارتجاع آلترناتیو مشخصی را پیشنهاد نمیکند.
آلترناتیو این است:
اتحاد زنان و کارگران ایران و جهان، برای تسخیر کردن محل کار و محل زندگی بمنظور از بین بردن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی و انواع تعصب.
آنارشیست
واژه انقلاب در این مقاله متعلق به اربابان نویسنده است تا لغتی که بتواند بیان آزادی باشد. بهتر بود که نویسنده بجای کلمه انقلاب از کلمه شورش استفاده میکرد.
مقاله برای ما زنان و کارگران ایران نیست، مقاله ای برایسیستگذاری اربابان نویسنده نوشته شده.
کلمه پراگماتیک در مقاله باید باشد فرصت طلبانه. نویسنده از پراگماتیک استفاده میکند تا وجه کثیف سیاست را پنهان کند.
همین باند بازی های اسلامی سوریه در ادلب در مقاله، در باندبازی های قبل از سقوط شاه در ایران هم در میان اسلامیون سرمایه دار وجود داشت. بعد از سقوط شاه هم بود تاربه امروز.
بعضی از هواداران امپریالیستهای شرقی مثل هواداران شوروی سابق میگویند که علت وضع هرج و مرج سیاسی و ایدئولوژیکدر سوریه سیاستهای نولیبرالی اسد بود، یعنی تضعیف سرمایه داری دولتی و کنترل مرکزی. این دور از حقیقت نیست. یکی از دلایل مهم اجرای سیاستهای نولیبرالی در غرب گانگستری کردن بیشتر سرمایه داری بود و هست.
مقاله ایدئولوژی سازی الجولانی را توضیح میدهد اما ذکر نمیکند که ماهیت طبقاتی آن چیست. ضعف حاکمیت موجب شکلگیری ایدئولوژی های گوناگون در رقابت میان اقتدارگراها می شود. همه اما در یک چیز مشترک دارند، مهندسی افکار زنان و کارگران جامعه، منحرف کردن اذهان از وجود بردگی نیروی کار در جامعه و خانواده.
راه چاره: نقد انواع ارتجاع و نفی آن که هست انقلاب آنارشیستی کمونیستی علیه تمامیت ارتجاع، از جمله ارتجاع مارکسیستی.