سرنگونی، تنها راهکار دگرگونی
بهنام چنگائی
اگرچه ما احساس ذهنی و پوشیده ای نسبت به خدا و وجودش داریم در برابر آن اما، جایگاه بسیار بلند بالا، نمایشی و یک تنه ی خامنه ای می باشد که براستی شگرف، فرازمینی و بهتراست بگویم خدائی است. چراکه چنین برتریگزینی و ارزش دهی فرانسانی به یک فرد حالا هرچه می خواهدباشد، نه که با فرهنگ زمانه ی پویا و جستجوگر امروزین ما نمی خواند، که قرن هاست انگیزه ی مبارزه طبقاتی کارگران برای بدست آوردن فرهنگ نوع انسانی طبقاتی، برابر و مدرن الگو زندگی بوده، و پیوسته برعلیه ساختارهای اجتماعی چنددست و نابرابر “سرمایه گر” با همه ی وجود جنگیده، و کارگران جهان هرگز اینگونه برتریخواهی های دینی و قلدری های فردی و سرمایه سالارانه را با چشم اندازهای خردورزی و توان انسانمدارانه ی جهانیان کارمزد نیز دیری ست که خوانائی نداشته و ندارد و برای پیشبرد بهتر و بدست آوردن هرچه بیشتر حقوق بشر هر کارمزدی در سراسر جهان سرمایه تلاش و مبارزه می کند.
شگفتا که ولایت در قانون اساسی این ارج و گنج زمینی را بنام خدا و رسول برای خویش یافته و گرفته، و همو همین ساختار زن ستیز، نسل کش، فاسد، انگل، چپاولگر و سراپا درهم فروریخته اقتصادی کشور را یک تنه و باندی راهبری کرده، و بی پرواترز از پیش همه ارزش های مالی و جانی و انسانشمول را ویرانتر می کند و دم عدالت اسلامی می زند. در حالیکه برکسی از کارمزدان پوشیده نیست که رژیم بشکل آشکار اهداف اش در راستای مطلق بهره کشی انسان از انسان بوده، و پیوسته بسود سرمایه سالاری تبهکار داخلی و جهانی در تکاپو می باشد.
و بدتر از همه هم و غم او، نه در مسیر منافع و بهبود شرایط زندگی کارمزدان که نبوده هیچ، بل یکراست در خدمت به خصوصی سازی های خویشان، هموندان، و همچنین یک تنه های خلافتی و وابستگان نهادهای ملائی و مُکلائی و سپاهی و بازاریان و صاحبان سرمایه های باد بدست آورده و البته پشتیبان آقا بوده، و جز این نیز نبوده و نیست. این زنجیره های بهم بسته و وابسته ولائی همیشه برای سود بیشتر و انباشت کلان آن در حال ستیز باهم بوده و همچنان هستند که دشمنی و جنگ های شان نه برای به اصطلاح خدا و خلق خدا، که تنها برای خویش است و هر از آنان بی گمان برای دستآوردهای بادآورده ی خویش، نیاز بقدرت و ازینرو تصرف فرمان سیاست و اقتصاد ولائی دارند که باهم سر سفره ولایت می باشند. و ناگزیر هر باند و مافیائی در دور خود سعی در نزدیکی به سفره ی رهبر و خلافتگاه او دارد ولی همزمان و همیشه هر جناحی و منافع شان در برابر هم چنین ایستاده و در ستیز سازش ناپذیر بوده، و هریک از دوستی ها، ائتلاف ها و همکاری های شان نه پایدار که جز مقطعی و نا استوار از همدیگر نبوده، و بفرمان رهبر همه ی ناخوانان و ناسازگاران ریاست جمهوری ها و وزرای شان آنگونه که ما می دانیم یا محکوم به خفگی و خانه نشینی شده، و یا چنانکه می دانیم چنانچه آرام نگیرند و سرفرونیاورند یا کشته شده و یا همچون تنی چند از آنها بسان اشغال بدورریخته شده اند.
بخش بزرگی از اقتصاد کشور در زیر اراده ی قاچاق کلان سپاهی ـ بسیجی ست و یا در دست اقتصاد بازاری می باشد که همگی پشتوانه ی همدیگرند و گردانندگان اقتصاد و طرح های سپاهی و وابستگان به باندهای رهبریند و همه در همین حلقه های بهم پیوسته هستند و یا برای هرکدام از باندها و مافیاهای هربخش، و گروه های هرکدامشان داشتن تضمین ملاین پایه ای بوده و هست، و خامنه ای درین سه دهه ی فرامانروائی مطلق و چندش انگیزانه خویش با وعده های پوچ و ریاکارانه همیشه، سر مردم ساده دل را شیره ی دینی مالیده، و شکم خالی، و دست و پشت شکسته کارگران، زنان، جوانان و توده های ناامید را برای سیرکردن و یا درمان رومانتیک آنانرا به این اقوام پلید و دینگرا دروغگو، دین فروش و هرزه سپرده است. و تازه هیچکس از ما زندگی برباددادگان نمی داند دارائی های خود رهبر و یا فرزندان و… چقدر و چه سان است و اندکی آگاهی از آنها توهمی پوچ و خردستیزانه می باشد. در میان این قوم همه چیز فوق پنهانی ست و جائی برای شناخت مردمی ندارد. و در مجموع می توان گفت که آقای رهبر ثروت و سرمایه های کارگران و توده ها را بخواست خلافت اش به تنهائی در دست مافیای خویش باندورزانه می گرداند و آنگونه که می خواهد می چرخاند و کسی هم به چند و چون درونی و بیرونی این توان مالی کلان اقتصادی، سیاسی و … آگاه نیست. و فاجعه نیز در همین است!
و همزمان باید بدانیم که این رهبر برجسته جهان اسلام هیچگونه نیازی به رای، پشتیبانی و همکاری مردمی ندارد. چرا؟ چون وی بیاری چاه ها و شیرهای نفت بی صاحب و دیگر دارائی های کلان و زیر زمینی کشور ثروتمند ما خیال اش از اوج خروش ها، و گسترش خیزش های دادخواهی های گذشته و کنونی گرسنگان و بیدادرسان آسوده است و نمی هراسد و گوئی جوشش خشم و پیچش های اعتراض های سراسری آنان هرگز بگوش ولی خدا نمی رسد و چنین می نماید که کنش و واکنش های او در برابر همه ی بیدادها و فریادهای توده های کارگر و کارمزد و گرسنگان بجان آمده امری طبیعی ست و با ساختار او هم همخوانی دارد و از همینرو افکار او برای امروز و فردا آسوده و آرام است و وی هیچگونه جای نگرانی در این شرایط مرگبار مردمی برای خلافت او نمی بیند و بی گمان ندارد. اگرچه جایگاه ناخوان و پایگاه ناهنجار و والای وی در دنیای تهی و تباهشده ی ما، براستی همچون تف سربالائی ست بر صورت ساختار سرمایه سالاری دینمدار و اصل حقوق بشر که در پنها ی جهان زیر سلطه سرمایه و هموندان دینی آنهاست.
خامنه ای درین سه دهه بسیار برجسته و واقعی خودکامگی مطلق اش را در دست خویش داشته و به پیش می برد، و بی کم و کاست می توان چنین گفت که وی اراده تام، بی مانند و اداره کننده ی مطلق زندگی مرگبار ما و ویرانگر ریز تا درشت بودها و نبوده های فراوان زندگی ستیزمان می باشد. و بر پایه ی چنین توان شگرف و بی انتهائی ست که ای بسا می شود گفت که او براستی خدای دیدنی روی زمین ما در ایران هست و در آن هم جای هیچ گمان بی هوده و امامت ستیز نباید وجود داشته باشد که وی ولی فقیه مطلق، حق بی چک و چانه مطلق دارد که سرکوبگران، مزدوران و پادوهای باجگیراش را خود و با سلیقه یکتای خویش برگزیند و همیشه هم چنین بوده و تا پابرجائی این ساختار دین دولتی نیز نمی توان چشمداشت ناچیزی برای دگرگونی های پایه ای، ضروری بی شمار، دریافت حقوق اجتناب ناذیر و حیاتی از رژیم داشت و بهمینرو می بایست پدیرفت که ولایت آغاز و پایان همه برگزینی ها و کانون سنجش تک تک تصمیمگیری های کوچک و بزرگ امروز و آتی باشد و دردا که اینگونه بوده و می باشد.
و این در حالی ست که از خودشیفتگی و خودکامگی رهبر بیش از سه دهه گذشته و و پیوسته ازین بساط خلافت واپسگرا و ساختار سیستماتیک و خشونتورز آن خون، اعدام و مرگ می بارد. و هریک از ما برای رهائی از ستم و سرکوب دین دولتی، و یافتن فرصت زندگی برای خود، زن و بچه ها و آیندگان مان همچنان هیچ دریچه ی امیدی وجودندارد و ما همچنان دچار بلای مرگبار ساختار امامت مطلق مانده، بوده و ناگزیر به رفتن پای صندوق های مسخره و نمایشی رای گیری می باشیم. رای دادن به خودکامگی ایکه در توان ویرانگری های او همین بس که بگوئیم و می بینیم که در ساختار سرمایه سالاری این خدای روی زمین که خامنه ای باشد، دیگر نان و آب کافی هم میلیون ها انسان کار و تلاش ندارند و این رهبر کبیر هنوز کک اش هم نمی گزد و بگفته ی خودش وی در حال شتاب بسوی فتح قله هاست.
ما یکبار برای همیشه باید بدانیم، بپذیریم و هرگز هم فراموش نکنیم که این کانون قدرت مطلق هیچگونه وابستگی نه به ما و نه به برگزیدن این یا آن نماینده انتخابی مردم ندارد، و نخواهدداشت. چون تا بوده و بوده ولایت و دین دولتی او آغاز و پایانه های هر انجام و سرانجامی ست و تنها اوست؛ اوست که طبق قانون ولایت دینی می تواند تصمیم بگیرد، چون خرد کامل الهی دارد! و حق ویژه نمایندگی خدا بر روی زمین را یکجا پاس مدارد! و از همینرو بی هیچ ردخوری یگانه کسی ست که مصلحت نظام، ایران و زندگی بربادداددگان خود را یکدست دارد! و خوب هم می داند و اهداف آنانرا شناخته و پیوسته پی می گیرد! مگر غیر ازین بوده و یا هست؟ وزینرو نیز تنها اوی خامنه ای ست که می باید و حق اش را هم دارد که پادوی فرمانبرداراش بنام رنیس جمهوری آتی را برگزیند که برگزیده و همیشه برگزیده ها را می گزد و می بندد و می کشد. همه می دانیم که تاکنون چنانچه در گزینش خویش دچار اشتباه برگزینی شده باشد که ظاهرن شده، یا هرکسی را ناخواسته پذیرفته، پس از چندی کشته و یا همچون دشمن و اشغال بدور ریخته و بس! از اینرو با بالا رفتن و پائین آمدن شمار رای دهندگان جابجائی ناچیزی هم در راستا ساختار موجد متصور نیست.
درد بی درمان و مرگزای ما درین زمانه بی آبرو و مرگبار این است که توهم و ذهن” وامانده فردی ـ دینی یک شخص، و در راستای برپائی آن ساختار فاشیستی، ضدبشری، زن ستیز و مردسالار ولائی اش آن بنام خدا قلدرانه و حق مدارانه، دربرابر توان، دانش اجتماعی و خردجستجوگر انسانی ایستاده و فرمانروائی خودکامه مطلق خود را بنام خدا و به قیمت نان و جان میلیون ها قربانیان به پیش برده و می برند. آیا کافی نیست؟ آیا ما تا بدین مرز خونین خوشبین و نادانیم و هنوز فکرمی کنیم که امیدی به دگرگونی مردمی رژیم هست؟ نه ما هرگز فراموش نکرده و دیگر فریب صندوق رای را نمی خوریم. تنها راه رهائی ما، از مسیر مبارزه اجتماعی طبقاتی کارگران و زنان و جوانان و همه ی بیدادزگان سرمایه سالاری و دینمداری یاور آن می گذرد و تنها سرنگونی ولایت، دگرگونی می سارد. همین!
بهنام چنگائی چهارشنبه سیزدهم تیر 1403
درود جناب ناشناس؛
نوشته اید:
چطور شما میگوئید کمونیست هستید ولی با این شخص رفاقت دارید:
من دوستی ام با آن ” شخص ” که شما آنرا برایم یادآوری کرده اید نمی شناسم. چنانچه این دوستی با جناب آنارشیست باشد، که شوربختانه من با همه ی بزرگداشت و بردباری های پیگیر هرگز نتوانسته ام در او نرمشی اندک برای دوستی با خویش بیابم.
اگرچه لازم می دانم بگویم که داشتن و یافتن دوستی در ساختمان گفتمان سیاسی خودبخود یک اهرم راهیابی بسوی همفکری ها و همدردی های طبقاتی ست و اگر آن ابزار مهیا می بود برایم بسیار با ارزش تر می شد و می بود.
با سپاس از شما و به امید گسترش مهرورزی ها و دوستی ها
جناب چنکائی،
چطور شما میگوئید کمونیست هستید ولی با این شخص رفاقت دارید:
.
“اگرضدیت با جهانی سازی از سوی امپریالیسم وپادوهایش راست افراطی نامیده میشود که چنین هم هست پس زنده باد میهن پرستانی که در برابربه فنا رفتن هویت انسانی ومنابع طبیعی ثروت میهن خود و…در برابرزالو های جهان خوارسرسختانه مقاومت میکنند.
اگر ما هم بجای این شازده عقب افتاده خاطرخواه دموکراسی!یعنی حکومت اشراف برملت که درمصاحبه اخیر با صدای امریکا وقیحانه ایرانیان خارج کشور رابه شرکت در سیرک انتخاباتی کلان سرمایه داران فرا خوان میدهد یک ماری لوپن و حتی گردن کلفت تر ازوی داشتیم آنگاه این پتانسیل بزرگ با اینهمه زندانی سیاسی وکشته واعدام بجای هدر رفتن به رودخانه ای قدرتمند تبدیل میگردید وبنیاد رژیم اشغالگر اسلامی بچه لوس امریکارااز جای در میاورد.”
.
کامنت از زیر این مقاله است:
راست افراطی فرانسه، خاورنزدیک و وسواس اسلام گرایی
JEAN-YVE CAMUS برگردان شهباز نخعي
هی میگفتند رفراندوم شد ، همه گفتند که رژیم را نمی خواهند،، حالا چه میخواهند بگویند؟ تقلب شد؟ حقه بازی کردند و توده ها را به انتخابات کشاندند؟
نه.
انتخابات دست اصل رژیمهاست و انتخابات دلیل بر هیچ آزادی ی نیست و تا وقتی که مردسالاری (در غرب بصورت سکسی کردن زنان برای مردان و ادامه توسری زدن به زنان در خانه و محل کار) ،بردگی مزدی و امپریالیسم و هیراشی وجود دارد، انتخابات دلیل بر هیچ چیز نیست و حامعه انقلابی هم جامعه انتخاباتی نیست، جامعه ای است که زنان و کارگران در محل کار و زندکی بطور مستقیم تصمیم میگیرند و اربابی وجود ندارد.
آنارشیست
انتخابات مسخره انگلیس
نخست وزیر جدید انگلیس از حزب کارگر، یک شیاد به تمام معناست، مثل بقیه. کوربین چطور؟ او هم شیاد. کوربین خودش میداند که مواضعش برای حفظ سیستم است، حتی مواضع ضد اسرائیلی اش. اینها آدمهای ناآگاهی نیستند، نزدیک به دست اندر کاران و صاحبان اصلی قدرت هستند و توده فریبی میکنند.
باید به ارباب بد بینی مطلق داشت، مطلق، چون برای ارباب، استثمار چیزی مطلق و غیر قابل رد است. آنها سود کمتر را می پذیرند، اما الغای بردگی را نه. از همان دوران قدیم تا به امروز، این قضیه فرقی نکرده. برده دار صاحب جسم برده بود، فئودال صاحب زمین و رعیتش دوخته به زمین و نوکر و کلفت، سرمایه دار صاحب وسایل تولید و کارگران بخشی از ابزار تولید. آنها از این موقعیت سلطه هرگز کوتاه نیامده اند و از طریق حفظ دولت، آنرا نگه میدارند.
در قرن هجدهم و نوزدهم، برده دارها، فئودالها و سرمایه دارها با هم همکاری داشتند، سرمایه دارها بخشا برده دار هم بودند، و بتدریج فئودالها فهمیدند که بهترین راه استثمار در واقع راه بکار بردن تکنولوژی تولید مثل بورژواهاست و همه آنها شدند سرمایه دار. تمام این خانوادهای سلطنتی اروپا، همه سرمایه داران امروز و فئودالها و برده داران دیروز (بردگی سیاه پوستان) هستند. این بازی که بورژوازی خوب بود، فئودالی بد بود و غیره بازی کردن با ذهن توده ها برای فراموش کردن برده بودنشان و برای از دست نداردن سلطه حزبی و یا بدست آوردن آن و تدوام بخشیدن به بردگی در جامعه است.
آنارشیست
معیار من در مورد ارزش شورشها، شما را نمیدانیم، میتوانید نظر بدهید.
.
وقتی شورشی در جامعه می شود، برای اینکه ببینید این شورش بدلیل صرفا عاصی شدن، عکس العملی، جناحی و یا توطعه در رقابتهای جهانی نیست، ببینید محل کار در چه حال است. اگر دیدید که محل کار دست نخورده و روند استثمار مثل همیشه بخوبی پیش می رود و جیبهای سرمایه داران پر می شود و کوششی تشکیلاتی و متحد علیه ارتجاع مردسالاری و بردگی مزدی در آن نیست، تاکید کنم، در محل کار، آن شورشها بدرد نمیخورند، حتی اکر همه جهان از آن آگاه شوند و یا حتی دفاع کنند. نمونه این شورشها: هر چهار شورش از سال ۸۸ تا بحال در ایران، بهار عربی، شورش جلیقه زردها، کمی بیشتر به عقب برویم، انقلابات ضد احزاب مارکسیستی سرمایه داری دولتی در بلوک شرق و شورش سرنگون کننده رژیم شاه.
.
بعضی از شورشها میتواند بطور مستقیم به اصل استثماری بودن روابط اجتماعی مربوط نباشد، مثل علیه خشونت پلیس در آمریکا و یا قبل از آن علیه نژادپرستی. اما همین ها هم تاثیر محدودی خواهند داشت و با رفرم سیستم سلطه حفظ و برای حاکمین قابل تحمل می گردد.
.
آنارشیست
مجددا نظر من در مورد انتخابات فعلی ایران و جهان. نگوئید نگفت و نگوئید نشنیدید. بهرحال هر کس نظری دارد، اینهم نظر من.
.
درصد شرکت در انتخابات میتواند بالاتر باشد و یا حتی پایین تر، هیچ کس جز خود دست اندر کاران سیستم نمیتوانند بفهمند که دقیقا چه خبر است ، چون ۶۰ میلیون زن و کارگر جامعه از دخالت در مدیریت امور اجتماعی شان در محل کار و زندگی محروم هستند و هر وقت که خواستار چنین دخالتی بوده اند ، سخت سرکوب شده اند. دست اندر کاران میتوانند به دروغ رای جعل کنند و کسی نفهمد.
.
اگر سیستم اطلاعاتی رژیمها آنقدر باهوش هستند که بدترین جاسوسی ها و تروریستها را مثلا کشف میکنند، حتما میتوانند براحتی رای جلع کنند. مکانیسم رای سازی دروغین بسیار ساده است. حتی ممکن است ترامپ ارتجاعی هم واقعا درست میگفته، بحث این است که مکانیسم درک این چیزها اصلا برای طبقه زن و کارگر وجود ندارد. به خبرهای حاکمیت اصلا نباید اعتماد کرد. روح و وقت خود را نباید به پرسشها در مورد انتخابات آزرده و تلف کرد و باید در ۹۹ درصد مواقع به نمایشهای سیاسی طبقات حاکم بی اعتنا بود و کار خود را پیش برد
.
اما، و اما، رصد کردن و افشای حاکمین باید دائم باشد چون اعمال آنها تاثیر مستقیم بروی زندگی ما دارد و ما را فقیر یا فربه برای بهره کشی میکند و یا به جنگ میفرستد و آواره. ما فعلا همگی مثل گاو و گوسفندان آنها هستیم، اما چون توانایی هوش و تابداع و غییر جهان و زندگی را داریم، باید از آن برای درک وضعیت خود و ابداع تاکتیک برای آزادی استفاده کنیم.ما باید دائم قواتین جنگ را رعایت کتیم. ما دائم قربانی تجاوز ذهنی شدن و تجاوز به حریم زندگی و آزادی خود شدن هستیم.
. ما باید همیشه از خود محافظت کنیم و همیشه خود را برای رهایی پرورش بدهیم.
.
سیستم دولتی مردسالاری و بردگی مزدی بطور کلی و شیوه اسلامی ایرانی آن بطور اخص، برای محدود کردن و یا کم آسیب کردن بیماری های اجتماعی ناشی از استثمارگری و برای حل مسائل درونی استثمارگران حاکم اختراع شده است و در ۹۹ درصد مواقع، همکاری با مردسالاران، صاحبین سرمایه ها، احزاب و سایر شخصیتها و تشکلات طبقات حاکم، خود زنی و تف انداختن به طبقات خودی است. تنها راه رهایی از ارتجاع حاکم بر ایران و جهان، تشکل یابی کمونیستی (ضد استثمار) و آنارشیستی (ضد سلطه و هیراشی) در محل کار و زندگی است تا شرایط لازم برای بدست گرفتن سرنوشت زندگی اجتماعی خود برای همه آحاد جامعه فراهم شود.
.
حال، آن یک درصد چه وقتی است که شاید در انتخابات شرکت کنیم؟ آن وقتی است که سیستم حاکم در وضعی قرار گرفته که رای موجب نفوذ کامل در سیستم و از بین بردن کامل آن می شود. این وضع را نمیتوانیم از حالا پیش بینی کنیم و ممکن است هیچ وقت بوجود نیاید و تنها زور باشد که سیستم را از بین ببرد. مطمئنن، ما نباید هوادار آدم کشی باشیم، اما نباید ساده لوح باشیم و وقتی چند ده و چند صد میلیون آماده تغییر کمونیستی – آنارشیستی زندگی شان هستند، بگذاریم چندی احمق آدم کش زن باز و خود پرست و نوکر ارباب با خشونت جلوی این تغییر را بگیرند.
.
آنارشیست
پاسخ به کامنتها:
اول این:
“فرق بین مارکسیست رئالیست ،و آنارشیست تخیلی، اینست که کامنت مارکسیست در2 سطر بیان میشود. و آنارشیست تخیلی نیاز به 4 کامنت 20 جمله ای برای دفاع و پاسخ دارد!. این یعنی مبارزه و دفاع تئوریک؛ با پای چوبی و شمشیر شکسته، بسبک دنکیشوت شوالیه.”
.
فکر کنم درست متوجه نشدید. “مارکسیست رئالیست” (مارکسیستها رئالیست نیستند، ماتریالیست هستند) به من سوژه داد که من با خوشحالی در مورد دیدگاهم توضیحات کافی بدم، وگرنه همان 7 خط اول بدون توضیح کافی می ماند.
.
بعد در ارتباط با کامنت آقای چنگائی:
.
ایشون نوشته است:
“همزمان من لازم می دانم بگویم که ایشان در راستای دیدگاه هایش هیچگاه نتوانسته مرا تشویق به همفکری سالم و شناخت سازنده ی راهکارها یاری دهد و از همینرو وی نمی تواند آموزنده موفقی برای گسترش دیدگاه های خودش در میان کارگران و توده های کارمزد، زنا، جوانان و… نیز باشد.”
.
این چه استدلالی است؟ “چون من را نمی توانی قانع کنی، پس دیگران را هم نمیتوانی قانع کنی.”
این هم استدلال اشتباهی است و هم اینکه خیلی خود مرکز بینی ست.
.
عمر نظریه داورین 165 ساله است اما اکثر مردم اروپا و درصد بزرگی از سایر نقط دنیا معتقدند انسان محصول تکامل انواع نیست و هنوز دنبال مذهبیون روانه هستند. چرا؟ چون حاکمین نگذاشته اند. شاید هم چون شما قانع نمی شوید بخاطر این باشد که تحت تاثیر رهبرانتان بوده اید. کامنتهای من اصلا پیچیده نیستند و خیلی بیان روشنی دارند و پاسخ به آنها فقط میتواند استدلالی و علمی باشد.
.
مثال دیگر نظریه ارزش اضافی مارکس است که میتوان صحت آنرا هر روز به آزمایش گذاشت و برایش فاکت آورد. الان حتی یک دهم درصد توده های زن و کارگر دنیا نیستند که بدانند این نظریه وجود دارد و اگر وجود دارد درست است یا نه. برای همین، من هم تعجب نمیکنم که دیدگاه من اصلا مورد توجه کسی قرار نگیرد. وقتی کامنت می نویسم، اصلا به این فکر نمیکنم که توده های ایران و دنیا دارند آنرا میخوانند، به این فکر میکنم که دارم نظر یک شخص را نقد میکنم و توضیح میدهم چرا و اینکه جای آن چگونه باید اندیشید.
.
اینترنت و کامنت برای قانع کردن انقلابی توده ها نیست. توده ها را در تماس مستقیم در محل کار و زندگی میتوان بصورت انقلابی قانع کرد. با تبلیغات و جاروجنجالهای احمقانه بی بی سی و ایران انترنشنال و بقیه، فقط میتوان شورش ارتجاعی راه انداخت.
.
آنارشیست
دوستان و رفقا؛
من بنام یک کمونیست آموخته ام که برای آزادی بیان، عقیده، وجدان و چند و چون نگرش های باورمدارانه انسانی گشاده رو و همراهی مشوقانه داشته باشم تامگر بهتر ازین که هست، گفتمان آگاهیرسان و روشنگرانه در میان کارگران، زنان، جوانان، توده ها و جویندگان آگاهی های سیاسی طبقاتی هرچه بیشتر و بهتر گسترده تر و اجتماعی ترشود و ازینرو نیز کسی را بخاطر نقدهای درست و یا نادرست او و پذیرفتن و یا نپذیرفتن دیدگاه هایش، حالا هرچند با دعاوی خود فرد و من ناخوانا باشد، سرزنش نکرده و یا برچسب نزنم که می تواند بجای یاری به گفتمان که شکننده ی ان باشد.
ازینرو من خوشحال و بسیار دلگرمم که ما در سایت روشنگری فضای گفتمانی داریم و جناب آنارشیست در آن بسیار پویا و منتقدی پرجوش و خروش می باشد.
همزمان من لازم می دانم بگویم که ایشان در راستای دیدگاه هایش هیچگاه نتوانسته مرا تشویق به همفکری سالم و شناخت سازنده ی راهکارها یاری دهد و از همینرو وی نمی تواند آموزنده موفقی برای گسترش دیدگاه های خودش در میان کارگران و توده های کارمزد، زنا، جوانان و… نیز باشد.
با اینهمه من به تلاش نظری او و به کارهای نوشتاری نقادانه اش ارج می نهم و هر دگرگونی مفید و پیشبرنده ای را برای او و هموندان طبقاتی ام آرزومی کنم.
فرق بین مارکسیست رئالیست ،و آنارشیست تخیلی، اینست که کامنت مارکسیست در2 سطر بیان میشود. و آنارشیست تخیلی نیاز به 4 کامنت 20 جمله ای برای دفاع و پاسخ دارد!. این یعنی مبارزه و دفاع تئوریک؛ با پای چوبی و شمشیر شکسته، بسبک دنکیشوت شوالیه.
و بلاخره، بقیه مسائل تا اینجا و تا امروز:
.
قبل از شورشهای 1401 من دائم می نوشتم که مثل بی بی سی و بقیه سایتهای امپریالیستی، از توده ها نخواهید که برای سرنگونی دموکراسی خواهانه بورژوائی شورش کنند. توده ها شورش کردند، دقیقا هم بطور روشنی دموکراسی خواهانه نبود، اما دارای زمینه های آشکار پرو غربی بود و هزینه های زیادی داشت، در حالیکه همه خوب طبیعت جنایتکاری رژیم در برخورد با این شورش را میدانستند. نتیجه شد ترور و قتل کودکان و توده های دیگر بدون اینکه هیچ نتیجه ای بدهد و امروز به اتکا به آن، اپوزیسیون ارتجاعی خودش را بیشتر متحد و منسجم کرده، دائم در حال استخدام و بطور سیستماتیک علیه جریانات انقلابی و نزدیک به انقلاب واقعی دارد در کنار حمله به رژیم لجن پراکنی میکند. وقتی یک حزب کمونیست (مارکسیست) دائم خزعبلات دموکراسی خواهانه تکرار کند، دیگر تکلیف بقیه روشن است.
.
بمن به طعنه گفتند ، البته نه در اینجا، جائی دیگر، که من ضد گرایشهای دموکراسی خواهانه توده ها هستم. من هم همیشه قضایا را رصد و تجزیه و تحلیل میکنم و به این نتیجه رسیده بودم که گرایش دموکراسی خواهانه از طریق جریانات پرو امپریالیستهای غربی تبلیغ و ترویج میشود و برای گول زدن توده های عاصی از فاشیسم رژیم است. قبل از شورش و در تابستان، شبکه ها پر شده بود از تحریک بی محتوا و صرفا برای شورش تا اینکه شورش شد و قابل پیش بینی بود. بعد برای من مسئله این بود خب، توده ها بلاخره به هر دلیلی و شاید بیشتر بخاطر عاصی شدن از رفتارهای اقتصادی، سیاسی و کلا اجتماعی قبیح رژیم، شورش کرده اند، حال با این شرایط چگونه باید برخورد کرد؟ چندان مشکل نبود، رویکردم این شد که خشونتهای رژیم را محکوم کنم که مشکل نبود و توجهات را به آنچه که واقعا باید مورد تعرض قرار بگیرد جلب کنم تا نتیجه کار (کاری که بهرحال شروع شده و من در آن تاثیر نداشته ام) بنفع اپوزیسیون ارتجاعی تمام نشود، برای همین به ماهیت ناروشن و گنگ و قابل سوء استفاده شعارها پرداختم تا جهت تعرض به رژیم به قسمت ریشه اش برود. البته متوجه شدم که خیلی ها که کامنت و یا مقاله می نوشتند اصلا در آن دوره کامنت و یا مقاله نمیدادند و فکر میکردند که کارشان تمام شده و سرنگونی خواهد آمد و باید بفکر جشن پیروزی و نشان دادن خود بودد!!
.
حالا ارتجاعیون اپوزیسیون از طریق رسانه ها دارند دائم تبلیغ سرنگونی میکنند و میدانند که سرنگونی همین الان یعنی باز شدن راه نفوذشان به جامعه و بعد بصورت قهرمان ظاهر خواهند شد و هر چه ایده درست اجتماعی هست را سرکوب میکنند و رژیم شبییه پینوشه می آوردند و اسمش را میگذارند رژیم انقلابی سکولار دموکراتیک. چرا؟ چرا میتوانند چنین کنند؟ ذهنیت توده، ذهنیتی که رژیم سرنگون کرد، ذهنیتی است دنباله رو. البته، من نظراتم را برای توده ها بیان میکنم و دیگر به من مربوط نیست اگر توده ها بخواهند دوباره امپریالیستهای غربی را صاحب جامعه کنند. آنها در ایران زندگی میکنند و تصمیم نهائی با آنهاست. البته کسی هم حق ندارد که با روشهای ارتجاعی سعی کند من نظرم را نگویم.
.
روشنفکران کمونیست (حالا فرض کنیم نه آنارشیست) باید بدانند که دولت دموکراتیک پارلمانی ایده ای است زاده شده توسط سرمایه داران و امپریالیستهای غربی و هیچ ربطی به آزادی زنان و کارگران ندارد. مارکس با تمام دانائی، به آن دموکراسی توهم داشت و اصلا به جنبه های امپریالیستی و ارتجاعی آن توجه نداشت. امروزه، بسادگی، کسانیکه چنین تبلیغی میکنند، غرب زده هستند و میخواهند فرهنگ سلطه بر برده ها از نوع غربی را حاکم کنند چون در چنین چیزی منافع دارند نه چون مارکس فکر میکنند که بلاخره سرمایه داری پرولتاریای سرنگون کننده بوجود خواهد آورد.
.
کمونیستها باید فرهنگ خودشان را پرورش بدهند، این فرهنگ باید علیه مردسالاری باشد (ضد مردسالاری نه سکسی کردن زنان برای مردان و کار کشیدن از آنها در خانه و محل کار مثل فرهنگ بورژوازی غرب). باید علیه بردگی مزدی باشد نه دولتی کردن و کارگران را تحت سلطه بوروکراتهای مارکسیست قرار دادن. ضد اامپریالیستی باشد نه اینکه بگویند بلاخره امپریالیستهای از لحاظ صنعتی پیشرفته برای طبقه کارگر و جامعه مفید خواهتد بود. این خزعبلات قابل توجیه نیست. و بلاخره، سیستم درونی روابط انقلابی نمیتواند بر اساسا امتیاز نخبه ها باشد، چون چنین سیستمی به قدرت گیری و ارباب شدن قهرمانها و توخالی شدن توده ها منجر می شود.
.
آنارشیست
پاسخ به این قسمت کامنت مسعود:
“پرفکسیونیست ها؛ یعنی ایده آل گرا، کامل گرایان ،و اتوپیست های رمانتیک؛ که مدام اینجا شعارهای رادیکال و اتوپیستی و غیرممکن میدهند، و از کل اپوزیسیون مدام انتقاد میکنند و افشاگری را تخریب میکنند، در سر بزنگاه ،مخالف سرنگونی میشوند ؛تا بورژوازی و دین ارتجاعی و اربابان امپریالیستی؛ یک قرن دیگر بر کارگران و زنان و برده گان مزدی! حکومت کنند.”
.
ایده ال گرا
انسانها معمولا قبل از بوجود آوردن چیزی، آنها را در ذهن خود می سازند و تصور میکنند. این از خصوصیت مهم انسان است. ایده ال گرائی، اگر به این معنی باشد که باید تصور چیزی را که میخواهیم را باید ابتدا در ذهن بپرورانیم، منبع پیدایش فرهنگ انسان است، منبع صنعت، هنر ، شهر، مزرعه و غیره و از جمله وجود ارتجاع و انقلاب.
.
گاملکرا،
وقتی در پی ساختن پدیده معینی هستیم، بعد از مدتی کار ذهنی و عملی، با مفاهیمی کار میکنیم که درذهن ما کامل هستند، وگرنه راهنمای خوبی نیستند و در ما شک و تردید وجود خواهد داشت. ولی کماکان بعد از اطمینان، در تجربه خود کار (درگیر بودن) است که به ناکامل بودن و خطی نبودن و متنوع بودن ها ی عوامل درکیر مسئله پی می بریم، اما حتی در این تجربه یافتن ناکاملی و گوناگونی ها، استقلال و قانونمندی وجود و حرکت اولیه ذهن خود را حفظ میکنیم. البته یک انتها هم وجود دارد، تحقق نیافتنی بوده یک ایده.
.
بعد از شکل گیری کامل ایده کمونیسم آنارشیستی، در تشخیص ارتجاع از انقلاب، پدیده های اجتماعی را رصد و ارزیابی میکنیم، بعد به این نتیجه می رسیم که در یک روند ذهنی-تجربی جامعه، بیگاری کشیدن و تضمین سلطه برای تدام آن وجود دارد یا خیر، اگر وجود داشته باشد، علی رغم ناخالصی ها، روند را ارتجاعی ارزیابی میکنیم. حال، اگر در روند رصد و ارزیابی نتوانیم به تشخیص بیگاری برسیم و صرفا روابطی مثل همیاری، همکاری، عدم رقابت و دوستی برسیم، ارزیابی ما این است که سلطه و استثمار وجود ندارد، یعنی، ریاکاری وجود ندارد، یا ابله بودن روند قضیه نیست. خیلی از آنارشیستها با همین روش جامعه روژاوا را مطالعه کردند و دیدند که در ان انقلاب وجود ندارد.
فرض کنیم اتوموبیل وجود ندارد، ولی ایده اتوموبیل را ساخته ایم. ایده کامل بوده و بنظر سازنده، ایده اتوموبیل کامل است، او دیگر شکی ندارد. بعد اتوموبیل بصورت عینی ساخته می شود، ولی در تجربه می بیند که کج راه می رود، می بیند که خاموش می شود و غیره. در اینجا گرچه در تجربه به ناخالصی ها رسیده است، اما کماکان ایده اتوموبیل خالص و کامل است. سیستم بالانس ماشین را اصلاح میکند، علت خاموش شدن را می فهمد و و بهبود می بخشد و خلاصه اینکه اتوموبیل به ابزاری تبدیل می شود که سالیان سال کار میکند تا دیگر قابل تعمیر و تکامل نباشد. اگر کاملگرائی یعنی این، یعنی، پرورش ایده بصورت کامل و بعد تحقق و تصحیح عملی آن، کمونیسم آنارشیستی، کاملگراست.
برای تحقق جامعه کمونیستی (نبودن استثمار) آنارشیستی (نبودن سلطه اتسان بر انسان)، ابتدا باید مفاهیم و تعاریف معینی داشت که بیان تکمیل ایده و عدم وجود شک و تردید در ذهن است. خود ایده نیازمند تحقق عینی است. در کار تحقق آن درگیر می شویم و در تجربه (روزمره و یا چندین ساله و یا حتی چند صد ساله) به اصلاح عملی آن می پردازیم، مثلا ممکن است بگوئیم اتکا به رهبری مفید نیست، اعتماد به مارکسیستها مفید نیست ، تشکل انقلابی باید در محل کار باشد و یا ایده تکامل جامعه انسانها کاملا فلان طور نیست، و غیره تا اینکه ایده موانعش را از بین برده تحقق پیدا کند. این تحقق بر اساس تکمیل جنبه های فرعی ایده اصلی است، بدون تکمیل بودن ایده اصلی، هیچ راهی نمیتوان در پیش گرفت. گاهی اوقات روند امتحان و تصحیح اشتباهات لازم است ، اما اصل قضیه را تغییر نمیدهد.
.
البته ممکن است ایده تحقق نیافتنی باشد، مثل درست کردن وسیله نقلیه بدون سوخت. این خودش بحث دارد. من همیشه مایلم که بمن بگویند چرا آنارشیسم کمونیستی در تضاد با اقتدار و بردگی اش، تحقق نیافتنی است. بنظر من مسئله ساده است و کاملا تحقق یافتنی.
.
در مسئله سرنگونی، نباید شکی داشت که اگر ذهن توده ها دارای خصوصیات ارتجاعی است، نتیجه آن ارتجاع نیست، بنیاد انسان به اینصورت است که محصول عملش، تحقق ذهنیت ش است، مثل سرنگونی شاه و بوجود آمدن رژیم خمینی که بدون ذهنیت اسلامی و اتکا به رهبر و ذهنیت خرافی در توده ها غیر ممکن بود.
.
آنارشیست
پاسخ به کامنت آقای مسعود:
استدلال من بر اساس سه استدلال است:
۱ – دعوت از توده ها برای عوض کردن یک ارتجاع و جای آن ارتجاع دیگر گذاشتن، چون موجب آسیب دیدگی های سنگین برای زنان و کارگران می شود، کار درستی نیست. من مخالف کنار رفتن بدون خشونت رژیم و آمدن رژیم ارتجاعی دیگری نیستم. رژیمها بدون اراده و حمایت ما بیایند و بروند و مزاحم ما برده ها نشوند، تا وقتی که ما توان آزادی نداریم، بما چه!
۲ -اگر کسی در جای گرم و نرم و بی خطر خارج ایران توده های زن و کارگر را تشویق به شورش کند، فرصت طلب و ریاکار است. درک این چندان مشکل نیست. اگر توده ها عاصی شوند و شورش کنند، تقصیر رژیم است نه آنها و توده ها هم که با من گفت و شنودی ندارند که برای شورش کردن تحت تاثیر دیدگاه من باشند یا نه.
۳ – اگر توده های زن و کارگر تصمیم بگیرند که مثل سرنگونی شاه، رژیم سرنگون کنند و جابش یک ارتجاع دیگر بیاورند، من چکاره هستم که بگویم اینکار را نکنند، خودشان مجددا باید نتیجه اعمال خود را مثل چهل سال پیش تجربه کنند. نظر من و بعنوان یکی از توده های برد شده این است که فقط سرنگونی انقلابی ارزش دارد و دائم توضیح میدهم چرا، دوباره، به این علت که توده ها مهره های رقابتهای مرتجعین می شوند. ممکن است خودشان بگویند نه، مهم نیست، من نظرم را بیان میکنم.
.
اما تو استدلالی نکرده ای، استدلال کن ببینم درست میگویی یا نه، اینکه مارکس خزعبلات گفته که استدلال نیست. فرق استدلال کردن و خزعبلات گفتن را میدانی؟ بنظر می آید که نمیدانی. بعلاوه، جنبش مارکسیستی هژمونی طلب بوده است، نتیجه هژمونی اش تا بحال همین است که می بینیم. جنبش آنارشیستی کمونیستی هژمونی طلب نمیتواند باشد، صبور است و به ساختن تدریجی راه اعتقاد دارد چون باید متکی به پرورش علم و منطق در توده ها باشد، نه متکی به قهرمانها و شخصیتها. قهرمانها و شخصیت ها می شوند اربابهای آینده.
.
گفته ای:
“کاربران قبلا بارها از ایشان خواستند که مواضع اش را پیرامون رژیم اسلامی، حجاب زنان مجاهد، چادر اجباری آخوندها، و دین ارتجاعی اسلام، بیان کند. ولی ایشان خودداری میکرد. حالا نشان داد که اصلا مخالف سرنگونی است چون بقول خودش، شانسی برای آنارشیست های قلابی نمی ماند!
این داد و فریاد کسی است که زیر تمام مقاله ها برای آنارشیسم اسمش را قرار میدهد و بعد میگوید، زمان آماده نیست!”
.
یادم نمی آید. سایت روشنکری کاربران فعالی جز سه چهار نفر ندارد که اغلب خودشان نویسندگان مقالات هم هستند.
من همیشه به سئوالها جواب داده ام و همیشه آماده دیالوگ هستیم و بودم. کامنتهای من همه زیر مقالات موجودند. اینکه نمیتوانی پاسخ ها را تحمل کنی و به گفتن خزعبلات دچار میشوی، تقصیر من نیست. حال مثلا اگر سئوال داری، اینهم پاسخ صد باره:
مواضع من پیرامون پدیده های اجتماعی ی که ذکر کردی:
رژیم اسلامی:
دولت اسلامی تشکلی است در خدمت استثمار نیروی کار زنان و کارگران بصورت حفظ مردسالاری و بردگی مزدی. اسلامی بودن رژیم مثل ناسیونالیسم و ایرانگرائی و غیره، ابزار کنترل ذهنی توده هاست بطوریکه توده ها رفتارهائی داشته باشند که متناسب با خواست اربابان باشد. قبل از اسلام هم، حاکمین ترفندهای خاص خود را برای حاکم بودن بر توده ها داشتند. اسلامی شدن جامعه ایران تغییری ماهوی در رابطه بین ارباب و بنده در جامعه ایجاد نکرد و نه بهتر از قبل بود و نه بدتر چون میداتیم پادشاهان ماقبل اسلام هم فاسد بودند.
حجاب زنان مجاهد:
اختیار حجاب زنان مجاهد و سایر زنان اسلامی و غیر اسلامی به خودشان مربوط است و من رضا شاه ارباب و زورگو نیستم که با زور بخواهم آنها را مجبور به برداشتن حجاب کنم. نظر من این است که حجاب کمکی به بوجود آوردن رابطه علمی-منطقی-جنسی بین دو جنس در جامعه انسان نمیکند.
دین ارتجاعی اسلام:
ادیان بر اساس خرافات وجود دارند نه علم و متطق، برای همین بعنوان سیستم فکری برای زندگی بشر مفید نیستند. دین اسلام هم چون دین است، مثل سایر ادیان، ، مثلا مسیحیت و یا بهودیت، غیر علمی و غیر منطقی است و برای زندگی بهتر بشر مفید نیست. ارتجاعی بودن دین در این است که علیه استثمار کردن نیست. اگر دین را طوری تفسیر کنند که علیه استثمارگری باشد، مثل مجاهدین خلق قبل بورژوا شدن، من مشکلی با دین آنها ندارم جز اینکه در و برای جامعه کمونیستی و آنارشیستی، مانع تصمیم گیری های لازمه منطقی و علمی می شوند که البته راه حلش اتکا به تجربه است نه زور گوئی. نمیتوان بیماری ها را با ایمان درمان کرد، نمیتوان در مقابل حوادث طبیعی دعا کرد.
.
نوشته ای:
“حالا نشان داد که اصلا مخالف سرنگونی است چون بقول خودش، شانسی برای آنارشیست های قلابی نمی ماند!
این داد و فریاد کسی است که زیر تمام مقاله ها برای آنارشیسم اسمش را قرار میدهد و بعد میگوید، زمان آماده نیست!”
پاسخ:
کجا نوشته ام “اصلا”، من سرنگونی را همیشه مشروط کرده ام، دلیلش را هم گفته ام. آیا مخالف سرنگونی ارتجاعی رژیم هستم؟ اگر از طریق دعوت به خونریزی باشد، آری. پس سرنگونی ارتجاعی، از دید من، کاملا مشروط است. آیا موافق سرنگونی کمونیستی آنارشیستی رژیم اسلامی هستم؟ صد درصد. آیا آدم عاقلی هست که برده باشد و بگوید برای سرنگونی ارباب و بقدرت رساندن اربابی دیگر میخواهد هزینه بدهد؟ اگر هست، آن آدم برده بودن خودش را دوست دارد و من او را برده صفت میدانم و برده صفتی از دید من اخلاق زشت و مخرب زندگی سالم است.
.
نکته دیگر اینکه، هر گروه اجتماعی ی خواستار تحقق عینی عقاید خودش است، چرا کسانی مثل من (آنارشیست کمونیست) باید خواستار نظمی باشند که اربابان سرمایه دار خصوصی و دولتی، مارکسیستهای دیکتاتور سرمایه دار دولتی، ناسیونالیستها، سلطنت طلبان، وابستگان امپریالیستهای غربی و شرق میخواهند؟ اینکه بردگی است! خیر ما خواستار نظم مورد نظر خودمان هستیم.
.
جناب مسعود، فکر کنم از این در عذاب هستید که یک برده فریب نمی خورد و خواست آزادی خودش را خیلی روشن و قابل فهم بیان میکند و استثمار نظری نمی شود.
.
آنارشیست
ببینید آنارشیست های وطنی چطور ماهیت ضد انقلابی خود را در رابطه با رژیم آخوندی نشان میدهند!
بیدلیل نیست که مارکس و لنین ، آنارشیست ها را اپورتونیست و گرگ با پوستین بره ،در میان زحمتکشان معرفی و رسوا نمودند.
پرفکسیونیست ها؛ یعنی ایده آل گرا، کامل گرایان ،و اتوپیست های رمانتیک؛ که مدام اینجا شعارهای رادیکال و اتوپیستی و غیرممکن میدهند، و از کل اپوزیسیون مدام انتقاد میکنند و افشاگری را تخریب میکنند، در سر بزنگاه ،مخالف سرنگونی میشوند ؛تا بورژوازی و دین ارتجاعی و اربابان امپریالیستی؛ یک قرن دیگر بر کارگران و زنان و برده گان مزدی! حکومت کنند.
کاربران قبلا بارها از ایشان خواستند که مواضع اش را پیرامون رژیم اسلامی، حجاب زنان مجاهد، چادر اجباری آخوندها، و دین ارتجاعی اسلام، بیان کند. ولی ایشان خودداری میکرد. حالا نشان داد که اصلا مخالف سرنگونی است چون بقول خودش، شانسی برای آنارشیست های قلابی نمی ماند!
این داد و فریاد کسی است که زیر تمام مقاله ها برای آنارشیسم اسمش را قرار میدهد و بعد میگوید، زمان آماده نیست!
فعلا شرایط سرنگونی انقلابی رژیم موجود نیست و کوشش برای آن جلو انداختن توده ها جلوی گرگهای درنده است. تحریم کافی است. برای توضیحات بیشتر، به کامنتهای زیر مقالات قبلی آقای چنگائی مراجعه کنید و اگر سئوالی داشتید همینجا مطرح کنید. اگر خارج کشوریها شعار سرنگونی بدهند فرصت طلب هستند چون از جون خودشان مایه نمیگذارند. اگر داخل کشوریها فکر میکنند که رژیم را میتوانند سرنگون کنند، بکنند، اما ریسک عواقبش با خود آنهاست. داخل کشوریها به سرنوشت اجتماعی مصر (بهار عربی) ، فلسطینی ها، بلوک شرق مارکسیستی سابق، رژیم قذافی، رژیم صدام و کوشش در سرنگونی ارتجاعی اسد فکر کنند تا ببینند که بدون آمادگی ذهنی انقلابی، سرنگونی فقط هزینه دادنهای بی فایده است. آنها که میخواهند اسلام را از بین ببرند باید بدانند که نمیتوانند بدون از بین بردن روابط طبقاتی اسلام را از بین ببرند و حتی اگر مثل هیتلر اسلامیون را پی گرد و شکار کنند (منظور یکی دو میلیارد است)، چیزی شبیه صهیونیست تحویل میگرند چون هر ایده ارتجاعی دارای یک جفت است و آن استثمار نیروی کار است. سئوال دارید مطرح کنید.
آنارشیست