سرمایه رِبایی (3) دیروز و امروز،
سامان
دنباله…
سرمایه ربایی- ۳
دیروز و امروز
در مجموع، سرمایه ربایی تحت نظام اعتباری مدرن با شرایط شیوه تولید سرمایهداری سازگار میشود. از این رو ربا خواری فقط به بقا ادامه نمیدهد، بلکه حتی در میان کشورهایی با تولید سرمایهداری پیشرفته، از قید و بندهای همه قوانین گذشته که بر آن تحمیل شده بود رهایی مییابد، سرمایه ربایی شکل سرمایه رباخوار را در رابطه با اشخاص یا طبقات، یا در شرایطی که وام گرفتن، به معنای تطبیق با شیوه تولید سرمایهداری صورت نگرفته یا نمیتواند بگیرد؛ آنجا که وام گرفتن در نتیجه نیاز فردی وقوع مییابد، مانند موسسه کارگشایی یا رهنی، یا جایی که پول توسط ثروتمندان ولخرج به منظور اسراف وام گرفته میشود؛ جایی که تولید کننده یک تولید کننده غیر سرمایهدار، مانند کشاورز خُرد یا صنعتگری است، که در نتیجه هنوز، به عنوان تولید کننده بلافصل، مالک ابزار تولید خود میباشد؛ و سرانجام آن جایی که تولید کنندهِ سرمایهدار خود بر پایه چنین مقیاس کوچکی عمل میکند که به تولید کنندگان خویشفرما شباهت دارد حفظ میکند.
آنچه سرمایه ربایی را-تا آنجا که عنصر اساسی شیوه تولید سرمایهداری است-از سرمایه رباخوار متمایز میسازد، به هیچ وجه ماهیت یا ویژگی خود این سرمایه نیست. بلکه صرفا شرایط تغییر یافتهای است که تحت آن عمل میکند، و در نتیجه همچنین خصلت کاملا تغییر یافتهی وام گیرندهای است که با وام دهنده روبرو میشود. حتی زمانی که مردی بدون ثروت در مقام صنعتگر یا بازرگان اعتبار دریافت میکند، با این چشمداشت صورت میگیرد که وی به عنوان سرمایهدار عمل خواهد کرد و کار بیمزد را با سرمایه وام گرفته از آن خود میکند. او اعتبار را در مقام خود به مثابه یک سرمایهدار بالقوه دریافت میکند. شرایطی که مردی بدون ثروت اما دارای انرژی، استحکام، توانایی و زیرکی تجاری ممکن است بدین طریق سرمایهدار شود – و ارزش تجاری هر فردی در شیوه تولید سرمایهداری بهطور خیلی دقیقی تخمین زده میشود- بسیار مورد تحسین مدافعان نظام سرمایهداری است. اگرچه این شرایط مداوما تعداد ناخواستهای از سربازان جدید ثروت را به این میدان و رقابت با سرمایهداران موجود منفرد میآورد، برتری خود سرمایه را نیز تقویت کرده، پایگاه آن را گسترش داده و آن را قادر میسازد که همواره نیروهای تازهای را برای خود از لایههای زیرین جامعه به خدمت بگیرد. به همین ترتیب، شرایطی که در آن کلیسای کاتولیک در قرون وسطی سلسله مراتب خود را از بهترین مغزهای این سرزمین، صرفنظر از دارایی، تولد یا ثروت آنها شکل داد، یکی از ابزارهای اصلی تحکیم حکومت کلیسایی و سرکوب غیر مذهبیها بود. و هرچه طبقه حاکم بتواند اذهان برتر طبقهی تحت حاکمیت را جذب کند، حاکمیت آن پایدارتر و خطرناکتر میشود.
آغازگران و مبتکران نظام اعتباری جدید به عنوان نقطه عزیمت خود بهطور کلی موضع تنفر آمیزی علیه سرمایه ربایی نگرفتند، بلکه برعکس، آن را صراحتا به رسمیت شناختند.
انجمنهای اعتباری در قرون دوازدهم و چهاردهم در ونیز و جنوا تاسیس شدند و از ضرورت تجارت دریایی و داد و ستد عمده فروشی مرتبط با آن برای رهایی خود از سلطه رباخواری منسوخ و انحصاری کردن تجارت پول پدید آمدند. در حالی که بانکهای واقعی در جمهوریهای شهری تاسیس میشدند، هم زمان شکل موسسات اعتباری عمومی را به خود میگرفتند که دولت وامهای درآمدهای مالیاتی آینده را از آنها دریافت میکرد، نباید فراموش شود بازرگانانی که آن انجمنها را پایه گذاشتند خود شهروندان برجسته آن ایالات بودند و به همان اندازه که علاقهمند به رهایی دولت خود بودند، به رهایی خود از اخاذی و فشار رباخواران ، (۲۳) و تواما به کنترل شدیدتر و مطمئنتر دولت نیز علاقه داشتند. از اینرو، زمانی که قرار بود بانک انگلستان تاسیس شود، محافظهکاران Tories نیز اعتراض کردند:
«بانکها نهادهای اجتماعی هستند. بانکهای رو به رشد در ونیز، جنوا، آمستردام و هامبورگ وجود داشتند. اما چه کسی تا به حال نام بانک فرانسه یا اسپانیا را شنیده است»؟
بانک آمستردام، در سال ۱۶۰۹ میلادی، دیگر بیش از بانک هامبورگ در ۱۶۱۹ میلادی در توسعه نظام اعتباری مدرن دوران ساز نبود. این بانک صرفا بانکی برای سپردهها بود. چکهای صادره توسط بانک در واقع صرفا رسیدی برای فلزات گرانبهای سکهای و غیر سکهای سپرده شده بودند، و تنها به تایید پذیرندگان آنها به گردش در میآمدند. لیکن در هلند اعتبار تجاری و معامله پولی دست در دست هم با تجارت و تولید توسعه یافتند، و سرمایه ربایی با روند توسعه خود تابع سرمایه صنعتی و تجاری بود. این موضوع از پیش در نرخ بهره پایین قابل مشاهده بود. با این حال، هلند، در قرن هفدهم الگوی توسعه اقتصادی در نظر گرفته شد، همانطور که اکنون انگلستان چنین است. انحصار رباخواری به سبک قدیم، که بر پایه فقر گذاشته شده بود، در آن کشور زیر بار وزن خود فروریخت.
در سراسر قرن هیجدهم فریاد اعتراض وجود دارد، که از هلند بهعنوان نمونه آن، برای کاهش اجباری نرخ بهره (و قانون بر این اساس عمل میکند)، به منظور تبعیت سرمایه ربایی از سرمایه تجاری و صنعتی، به عوض عکس آن، یاد میشود. سخنگوی اصلی این حرکت سر جوزیا چایلد Sir Josiah Child، پدر بانکداری خصوصی عادی انگلیسی است. او در برابر انحصار رباخواران بیشتر به همان سبکی رجزخوانی میکند که تولید کنندگان البسه عمده فروشی، موسی و پسران در برابر انحصار «خیاطان خصوصی» به هنگام مخالفت انجام میدهند. همین جوزیا چایلد همزمان پدر کاریابی و مشاغل انگلیسی است. بدین ترتیب، این خودکامهی کمپانی هند شرقی از انحصار خود به نام تجارت آزاد دفاع میکند. وی در مقابل توماس مانلی (بهره پول اشتباهی – توماس مانلی نویسنده این کتاب نبود. این کتاب در سال ۱۶۶۸ میلادی بهطور ناشناس در لندن انتشار یافت- ویرایش.) میگوید:
«او بهعنوان قهرمان گروه ترسو لرزان رباخواران توپخانههای اصلی خود را در ضعیفترین نقطهای که من آن را اعلام کردهام برپا میدارد، او بیدرنگ انکار میکند که نرخ پایین بهره دلیل ثروت است و قسم میخورد که این صرفا تاثیر آن است». (رسالههای تجارت و غیره، سال ۱۶۶۹ میلادی، ترجمه آمستردام و برلین ۱۷۵۴ میلادی). «اگر این تجارت است که کشوری را ثروتمند میکند، و اگر پایین آوردن بهره باعث افزایش تجارت میشود، پس پایین آوردن بهره یا محدودیت رباخواری بدون شک دلیل اولیه ثمربخشِ ثروت یک کشور است. اصلا بیهوده نیست که بگوییم همان چیز همزمان میتواند در شرایط معینی علت آن، و در شرایط دیگری معلول آن باشد» (ال. سی، صفحه ۱۵۵). «تخم عامل مرغ است، و مرغ عامل تخم. کاهش نرخ بهره میتواند باعث افزایش ثروت، و افزایش ثروت میتواند باعث کاهش بیشتر بهره شود» (ال. سی، صفحه ۱۵۶). «من مدافع صنعت هستم و حریف من از تنبلی و کاهلی دفاع میکند»(صفحه ۱۷۹).
این نبرد خشونت آمیز علیه رباخواری، این تقاضا برای تبعیت سرمایه ربایی از سرمایه صنعتی، فقط منادی آفرینشهای بنیادی است که این پیشنیازهای تولید سرمایهداری را در نظام بانکداری مدرن ایجاد میکنند، که از یکسو انحصار سرمایه رباخوار را با تمرکز تمام ذخایر پول غیر فعال (بلامصرف) از بین برده و آنها را به بازار پول پرتاب میکند، و از سویی انحصار خود فلزات گرانبها را با ایجاد پول اعتباری محدود مینماید.
همان مخالفت با رباخواری، و تقاضا برای رهایی تجارت، صنعت و دولت از رباخواری، که در اینجا در مورد چایلد مشاهده میشود، در همه نوشتههای پیرامون بانکداری در انگلستان طی سه دهه آخر قرن هفدهم و آغاز قرن هجدهم یافت میشوند. همچنین توهمات عظیم در مورد اثرات معجزهآسای اعتبار، لغو انحصار فلز گرانبها، جایگزینی آن با کاغذ، و غیره را مییابیم. ویلیام پاترسون اسکاتلندی، بنیانگذار بانک انگلستان و بانک اسکاتلند، به احتمال زیاد قانون اول است.
در برابر بانک انگلستان «همه زرگرها و گرو فروشان زوزهای از خشم سر دادند» (ماکائولی، تاریخ انگلستان، بخش ۴، صفحه ۴۹۹).
«طی ده سال اول بانک مجبور بود با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کند، دشمنیهای خارجی بزرگ؛ اسکناسهای آن فقط بسیار کمتر از ارزش اسمی خود پذیرفته میشدند…زرگرها» (که داد و ستد فلزات گرانبها در دستان آنها به عنوان پایه تجارت بانکی اولیه خدمت میکردند) « به بانک حسادت مینمودند، زیرا تجارت آنها کم شده، تخفیفهای آنها کاهش یافته، معاملات آنها با دولت به مخالفان آنها واگذار شده بود» (۳. فرانسیس، ال.سی. صفحه ۷۳).
حتی پیش از تاسیس بانک انگلستان در سال ۱۶۸۳ میلادی طرحی برای بانک ملی اعتبار پیشنهاد شد، که برای اهداف خود، از جمله:
«این که تجار در صورت داشتن مقدار قابل توجهی کالا میتوانند به کمک این بانک، کالای خود را سپرده گذاشته، با افزودن اعتبار به سهام مرده خود، خدمتگزاران خود را استخدام کرده، و تجارتشان را تا دستیابی به یک بازار خوب، به جای فروش با ضرر آنها افزایش دهند» (فرانسیس، ال.سی. صفحه ۳۹-۴۰).
پس از تلاشهای بسیار این بانک اعتباری در دِوونشایر هاوس Devonshire House در خیابان Bishopgate تاسیس شد. این بانک به صنعتگران و بازرگانان بر مبنای تضمین کالای سپرده به مبلغ سه چهارم ارزش آنها به صورت برات وام میداد. به منظور آن که این براتها قابل گردش باشند، تعدادی از افراد در هر شاخه کسب و کار در یک انجمن سازمان داده شدند، که از آن هر دارنده چنین براتهایی میتواند کالاهایی را با همان تسهیلاتی که میخواهد آنها را به صورت پرداخت نقدی ارائه دهد به دست آورد. کسب و کار این بانک رونق نیافت. ماشین آلات آن بسیار پیچیده بودند، و در صورت کاهش بهای کالا ریسک خیلی بالایی داشتند.
اگر از محتوای واقعی آن سوابقی که همراه و به لحاظ نظری شکلگیری نظام اعتباری مدرن را در انگلستان ترویج میکنند حرکت کنیم، در آنها چیزی نخواهیم یافت بجز-به عنوان یکی از شروط آن- تقاضای تبعیت سرمایهربایی و وسایل تولید قابل وام دادن، به شیوه تولید سرمایهداری. از طرفی، اگر صرفا به عبارت شناسی بچسبیم، غالبا از توافق -از جمله نحوه بیان با توهمات پیروان سن سیمون پیرامون بانکداری و اعتبار- شگفت زده خواهیم شد.
درست همانطور که در نوشتههای فیزیوکراتها (گروهی از اقتصاددانان قرن ۱۸ فرانسه که معتقد بودند کشاورزی منبع ثروت است) مزرعهدار نه در کنار کشتگر واقعی خاک، بلکه درکنار مزرعهدار بزرگ میایستد، به همین ترتیب کارفرما با سن سیمون، و در ادامه از طریق شاگردانش، نه در کنار کارگر، بلکه در کنار سرمایهدار صنعتی و تجاری میایستد.
«یک کارفرما به یاوران، پشتیبانان، و کارگران نیاز دارد؛ او به دنبال کسانی است که باهوش، توانا و فداکار باشند؛ او آنها را به کار میگمارد، و کار آنها مولد است». (Enfantin) (مذهب سنسیمون، اقتصاد سیاسی و سیاست، پاریس ۱۸۳۱، صفحه ۱۰۴).
در واقع، باید مد نظر داشت که سنسیمون تنها در آخرین اثرش، مسیحیت نو Le Noveau Christiansme، مستقیما از طبقه کارگر صحبت میکند و رهایی آنها را به عنوان هدف تلاشهای خود اعلام میدارد. همه نوشتههای سابق او، در واقع، فقط سرودهای جامعه بورژوایی مدرن در تقابل با نظم فئودالی، یا صنعتگران و بانکدارها در مقابل مارشالها و قانونگذاران قضایی عصر ناپلئون هستند. چه مقایسه متفاوتی با نوشتههای معاصر اوون OWEN! (۲۴) برای پیروان سنسیمون، همانطور که عبارت نقل شده فوق نشان میدهد، سرمایهدار صنعتی نیز کارگر درجه یک قلمداد میشود. پس از خواندن نقادانه نوشتههای آنها، فرد تعجب نمیکند که اعتبار و خیالپردازیهای بانکی آنها در تحرک اعتباری مادیت مییابد، که توسط یکی از پیروان سابق سن سیمون امیل پریر Emile Preire بنیان گذاشته شد. این شکل، بدون شک، میتواند تنها در کشوری مثل فرانسه غالب شود، جایی که نه نظام اعتباری و نه صنعت بزرگ به سطح مدرن توسعه نرسیدهاند. این امر اصلا در انگلستان و آمریکا امکانپذیر نبود. نطفه تحرک اعتباری Credit mobilier قبلا در قسمتهای ذیل از دکترین سن سیمون آمده است. نمایشگاه پریمیِر آنه، ۱۸۲۸-۲۹، ۳مِ ویرایش، پاریس ۱۸۳۱. قابل درک است که بانکداران میتوانند پول را ارزانتر از سرمایهداران و رباخواران خصوصی وام دهند. لذا این بانکداران هستند که:
«میتوانند ابزارهای بسیار ارزانتری را به صنعتگران عرضه کنند، یعنی، با سود کمتری، نسبت به صاحبان مستغلات و سرمایهداران، که ممکن است راحتتر در انتخاب وام گیرندگان خود اشتباه کنند» (صفحه ۲۰۲).
اما نویسندگان خود در پانویس اضافه میکنند :
«مزیتی که از میانجیگری بانکداران بین ثروتمندان بیکاره و کارگران به دست میآید بین اغلب با فرصتهای ارائه شده به خودگرایی در جامعه آشفته ما که ممکن است خود را در اشکال گوناگون کلاهبرداری و شارلاتانیزم نشان دهد، خنثی، یا حتی ملغاء میشود، بانکداران معمولا بین کارگران و ثروتمندان بیکاره و تنبل لول میخورند تا از هر دو به ضرر جامعه بهره برداری نمایند».
کارگر در اینجا به معنای صنعتگر سرمایهدار است. اتفاقا، اشتباه است که این ابزارهای تحت فرمان نظام بانکی مدرن را صرفا به عنوان ابزارهای افراد بیکاره در نظر بگیریم. در وهله اول، این بخشی از سرمایه است که صنعتگران و بازرگانان موقتا آن را به شکل پول غیرفعال، به مثابه پول ذخیره یا سرمایهای برای سرمایهگذاری نگه میدارند. از اینرو سرمایهی بیکاره (غیرفعال) است، اما نه سرمایهی بیکار. در وهله دوم، این بخشی از کل درآمد و پساندازهایی است که عموما به طور موقت یا دایم انباشته میشوند. هر دو برای ماهیت نظام بانکی ضروری هستند.
اما همیشه باید در نظر داشت که، در وهله اول، پول-به شکل فلز گرانبها- پایهای ماندگار است که نظام اعتباری، بواسطه ماهیت آن، هرگز قادر به جدایی خود از آن نیست. ثانیا، این که نظام اعتباری، انحصار وسایل تولید اجتماعی توسط افراد خصوصی (در شکل سرمایه یا مالکیت زمین) را پیشفرض میگیرد، که خود از یکسو شکلی ماندگار از شیوه تولید سرمایهداری، و از سویی دیگر نیروی محرکهای در توسعه آن به عالیترین و نهاییترین شکل خود میباشد.
نظام بانکی، تا آن جا که به سازماندهی و تمرکز رسمی آن مربوط میشود، تصنعیترین و توسعه یافتهترین محصولی است که توسط شیوه تولید سرمایهداری به وجود آمده، واقعیتی که قبلا در سال ۱۶۹۷ میلادیدر برخی اندیشههای منافع انگلیس بیان شده است. این نشان دهنده قدرت عظیم نهادی چون بانک انگلیس بر تجارت و صنعت است، اگرچه تحرکات واقعی آنها کاملا فراتر از استان خود رفته و نسبت به آنها بیتفاوت است. نظام بانکی در واقع شکل جهانی حسابداری و توزیع وسایل تولید در مقیاس اجتماعی را در اختیار دارد، اما فقط شکل آن. ما دیدهایم که سود متوسط سرمایهدار منفرد، یا هر سرمایه منفردی، نه با کار مازاد اختصاص یافته توسط هر سرمایه در وهله اول، بلکه با مقدار کل کار مازاد تخصیص یافته توسط کل سرمایه تعیین میشود، که از آن هر سرمایه منفرد سود سهام خود را فقط به نسبت کسری از سهم خود از کل سرمایه دریافت میدارد. این خصلت اجتماعی سرمایه ابتدا ترویج و از طریق گسترش کامل سیستم اعتباری و نظام بانکی کاملا تحقق یافت. از طرفی از این هم فراتر میرود. تمام سرمایههای موجود و بالقوه جامعه را که قبلا بهطور فعال به کار گرفته نشدهاند در اختیار سرمایهداران صنعتی و تجاری قرار میدهد، به طوری که نه وام دهندگان و نه مصرف کنندگان این سرمایه صاحبان یا تولید کننده واقعی نیستند. بنابر این خصلت خصوصی سرمایه را از بین برده و لذا در خود، اما فقط در خود، الغای خود سرمایه را دربر دارد. با استفاده از ابزار نظام بانکی، و توزیع سرمایه به عنوان تجارتی ویژه، یک کارکرد اجتماعی، از دست سرمایهداران خصوصی و رباخواران خارج میشود. اما همزمان، بانکداری و اعتبار از این طریق تبدیل به قویترین ابزارهای هدایت تولید سرمایهداری فراتر از محدودههای آن، و یکی از موثرترین حاملهای بحرانها و کلاهبرداری تبدیل میشوند.
ادامه دارد…
مآخذ:
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch21.htm
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-
c3/ch36.htm
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch24.htm
سامان
فوریه ۲۰۲۴- هلند
سامان دوتا پاش را کرده توی یک کفش که به ایرانی ها درس اقتصاد بدهد. اما نمی داند علم اقتصاد برای ایرانی ها نون و آب نمیشه. نون و آب را سیاست حاکمان به آدم ها میدهد یا نمی دهد. یعنی چگونگی رابطه ی دولت ها با ملت ها. این چگونگی را باید به آدم ها آموخت. به این دلیل اقتصاد تابع سیاست دولت حاکم است.
از همین الان بگویم که مبارزه با امپریالیسم هیچ الویتی بر مبارزه با بورژوازی خودی ندارد. زحمت بیخود نکشید تا مبارزه مستقیم طبقاتی با بورژوازی خودی را تخطئه کنید. صبر میکنم ببینم که نتیجه گیری این سلسله مقالات چه خواهد بود. دولت چین و روسیه و کوبا و کره شمالی مثل بقیه دولتهای ارتجاعی، یا نوکر اربابان هستند و خودشان ارباب آمد و جایشان زباله دان است.
هواداران پشت پرده جمهوری اسلامی و چین و روسیه، از کامنتهای من در امان نخواهند بود.
آنارشیست